eitaa logo
الهام انیمیشن
81 دنبال‌کننده
39 عکس
444 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ساقی سیمتن چه خسبی خیز آب شادی بر آتش غم ریز بوسه‌ای بر کنار ساغر نه پس بگردان شهدآمیز کابر آذار و باد نوروزی درفشان می‌کنند و عنبربیز جهد کردیم تا نیالاید به خرابات دامن پرهیز دست بالای زور آورد معرفت را نماند جای ستیز گفتم ای عقل زورمند چرا برگرفتی ز راه گریز گفت اگر گربه شیر نر گردد نکند با پلنگ دندان تیز شاهدان می‌کنند خانه زهد مطربان می‌زنند راه حجیز توبه را تلخ می‌کند در حلق یار زبان شورانگیز هر دمت که دست دهد به سر زلف دوستان آویز دشمنان را به حال بگذار تا قیامت کنند و رستاخیز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/403 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بیا که ز رخ پرده برگرفت کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت آن داد که مفتی ز ره برفت وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت زنهار از آن عبارتِ گویی که پستهٔ تو سخن در شکر گرفت بارِ غمی که خاطرِ ما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت چون تو درآمدی پیِ کاری دگر گرفت زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت؟ تعویذ کرد شعرِ تو را و به زر گرفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/671 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی به نور باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما هرگز نمیرد آن که زنده شد به ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدان کآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به اَحباب بگذری زنهار عرضه دِه بَرِ جانان پیام ما ؟! خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما مستی به چشمِ شاهدِ ما خوش است زآن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما ترسم که صرفه‌ای نَبَرَد روز بازخواست نانِ حلالِ ، ز آب حرام ما حافظ ز دیده، دانهٔ اشکی همی‌فشان باشد که مرغِ وصل کُند قصدِ دام ما دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت ما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1139 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بده آن مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیده‌ام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد من ندیده کامی الا که برفت با ننگ آمد و عقل همچو بادی رفت از بر من هزار فرسنگ ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته کنی جنگ گرد دو جهان بگشته عاشق زاهد بنگر نشسته من خرقه فکنده‌ام ز باشد که به وصل تو زنم چنگ همه روز می‌باز تا در دو جهان شوی به یک رنگ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/372 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود بامداد از در من صلح کنان بازآمد پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان باز پیرانه سرم جوان بازآمد دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست باد نوروز علی رغم خزان بازآمد مژدگانی بده ای که سختی بگذشت دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد باور از بخت ندارم که به صلح از در من آن بت سنگ سخت کمان بازآمد تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب هر که در سر داشت از آن بازآمد روی تو حرامست مگر را که به سودای تو از هر که جهان بازآمد دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/515 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساز طرب که داند که چه ساز است؟ کز زخمهٔ آن نه فلک اندر تک و تاز است ،_جهان_را_همه،_در_رقص خود جان و جهان نغمهٔ آن پرده‌نواز است عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند کین راه چه پرده است و درین پرده چه راز است؟ ،_گر_آن_را_بشناسی دانی که حقیقت ز چه دربند مجاز است؟ معلوم کنی کز چه سبب خاطر محمود پیوسته پریشان سر زلف ایاز است؟ محتاج نیاز چرا شد حسن رخ خوبان، که همه مایهٔ ناز است؟ ناز است بجایی و به یک جای نیاز است در صورت عاشق چو درآید همه سوز است در کسوت معشوق چو آید همه ساز است زان شعله که از روی بتان حسن برافروخت قسم همه سوز و گداز است راهی است ره ، به غایت خوش و نزدیک هر ره که جُز این است همه دور و دراز است مستی، که خراب ره است، درین ره خواب خوش مستیش همه عین نماز است در صومعه چون راه ندادند مرا دوش رفتم به در میکده، دیدم که فراز است از میکده آواز برآمد که: درباز تو خود را، که در میکده باز است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده کدام است بر هوشیار آن که بمیرد به سر کوی یار عاشق دیوانه سرمست را پند خردمند نیاید به کار سر که به کشتن بنهی پیش دوست به که به گشتن بنهی در دیار ای که بردی و جان سوختی در سر سودای تو شد روزگار شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ کوه احد گر تو نهی نیست بار بندی مهر تو نیابد خلاص غرقه تو نبیند کنار درد نهانی تنگم بسوخت لاجرمم ببود آشکار در آرام تصور مکن وز مژه‌ام توقع مدار گر از ماست شکایت بگوی ور گنه از توست غرامت بیار بر سر پا عذر نباشد قبول تا ننشینی ننشیند غبار دل چه محل دارد و دینار چیست مدعیم گر نکنم جان نثار اگر زخم غم مخور فخر بود داغ خداوندگار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/425 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده بی دوست خفته در وطنی مثل مرده‌ایست در کفنی عیش را بی تو عیش نتوان گفت چه بود بی وجود روح تنی تا صبا می‌رود به بستان‌ها چون تو سروی نیافت در چمنی و آفتابی خلاف امکان است که برآید ز جیب پیرهنی وآن شکن برشکن قبائل زلف که بلاییست هر شکنی بر سر کوی بازاریست که نیارد هزار جان ثمنی جای آن است اگر ببخشایی که نبینی فقیرتر ز منی هفت کشور نمی‌کنند امروز بی مقالات انجمنی از دو بیرون نه یا سنگیست یا به گوشت نمی‌رسد سخنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/83 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلفت هزار به یکی تار مو ببست راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست بگشود نافه‌ایُّ و دَرِ آرزو ببست شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت این نقش‌ها نگر، که چه خوش در کدو ببست یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم با نعره‌های قُلقُلش اندر ببست بر اهل وجد و ، درِ های و هو ببست حافظ! هر آن که نَورزید و وصل خواست احرامِ طوفِ کعبهٔ بی وضو ببست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/928 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلف‌آشفته و خِوی‌کرده و خندان‌لب و مست پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صُراحی در دست نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینهٔ من خوابت هست؟ عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهند کافر بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست اگر از خَمر بهشت است وگر بادهٔ مست خندهٔ جامِ می و زلفِ گره‌گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه بشکست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/973 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زبانِ خامه ندارد سرِ بیان فِراق وگرنه شرح دهم با تو داستانِ فِراق به سر رسید و نیامد به سر زمانِ فِراق سری که بر سرِ گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم، بر آستانِ فِراق چگونه باز کنم بال در هوایِ وصال که ریخت مرغِ پَر در آشیانِ فِراق کنون چه چاره که در بَحرِ غم به گردابی فُتاد زورقِ صبرم ز بادبانِ فِراق ز موجِ شوقِ تو در بحرِ بی‌کرانِ فِراق اگر به دستِ من اُفتَد فِراق را بِکُشَم که روزِ هجر سیَه باد و خان و مانِ فِراق رفیقِ خِیلِ خیالیم و همنشینِ شَکیب قَرینِ آتشِ هجران و هم قِرانِ فِراق چگونه دَعویِ وصلت کُنَم به جان؟ که شده‌ست تنم وکیلِ قَضا و ضمانِ فِراق ز سوزِ شوق شد کباب دور از مدام خونِ جگر می‌خورم ز خوانِ فِراق فلک چو دید سرم را اسیرِ چَنبَرِ بِبَست گردنِ صبرم به ریسمانِ فِراق به پایِ شوق گر این رَه به سر شدی به دستِ هجر ندادی کسی عِنانِ فِراق ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/932 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان می ، کز او پخته شود هر خامی گر چه ماه رمضان است بیاور جامی زلف شمشادقدی، ساعد سیم‌اندامی روزه هر چند که مهمان عزیز است ای صحبتش موهبتی دان و شدن، انعامی مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی گله از زاهد بدخو نکنم؛ رسم این است که چو صبحی بدمد، در پی اش افتد شامی برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز دردآشامی حافظا گر ندهد دادِ آصف عهد کام دشوار به دست آوری از خودکامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/743 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈