🟠 بیست سال معصیت
جوانی در بنیاسرائیل زندگی میکرد و به عبادت حق تعالی مشغول بود. روزها را به روزه و شبها را به نماز و طاعت، تا بیست سال کارش همین بود، تا که یک روز فریب خورده و کمکم از خدا کناره گرفت و عبادتها را تبدیل به معصیت و گناه کرد و از جمله گنهکاران قرار گرفت و در این کار بیست سال باقی ماند.
یک روز آمد جلو آینه خود را ببیند، نگاه کرد دید موهایش سفید شده از معصیتهای خود بدش آمد و از کردههای خود سخت پشیمان گردید.
گفت خدایا بیست سال عبادت و بیست سال معصیت کردم، اگر برگردم بهسوی تو آیا قبولم میکنی؟!
صدایی شنید که میفرماید: «اَجَبتَنا فاحبَبناک ترکتَنا فتَرَکناک و عصَیتَنا فاَمهَلناک و اِن رَجَعتَ الینا قَبِلنا؛ تا آن وقتی که ما را دوست داشتی پس ما هم تو را دوست داشتیم. ترک ما کردی پس ما هم تو را ترک کردیم، معصیت ما را کردی تو را مهلت دادیم. پس اگر برگردی به جانب ما، تو را قبول می کنیم.»
پس توبه نمود و یکی از عبّاد قرار گرفت. از این مرحمتها از خدا نسبت به همه گنهکاران بوده و هست.
📚منبع
ثمراةالحیوة، امامی اصفهانی، جلد سوم، ص ۳۷۷
قصصالتوابین، علی میر خلف زاده
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5561
🔶 توبه گنهکار عهد موسی(ع)
در زمان حضرت موسی -علی نبینا و آله و علیهالسّلام- در بنیاسرائیل از نیامدن باران قحطی شد. مردم خدمت حضرت موسی(ع) جمع شدند که یا موسی باران نیامده و قحطی زیاد شده، بیا و برای ما دعا کن تا مردم از این مشکلات درآیند.
حضرت موسی(ع) به همه مردم دستور داد که در صحرایی جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا کنند که خداوند متعال باران را بر آنها نازل کند. جمعیت زیادی که زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا کردند خبری از باران نشد.
حضرت موسی(ع) سر به آسمان کرد و فرمود: «خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا میکنیم چرا باران نمیآید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو کهنه شده؟!»
خطاب رسید: «ای موسی! نه، در میان شما یک نفر است که چهل سال مرا معصیت میکرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل کنم.»
فرمود: «خدایا صدای من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت میرسد.» خطاب شد: «ای موسی تو بگو من صدای تو را به مردم میرسانم.»
حضرت موسی(ع) به صدای بلند صدا زد: «ای کسی که چهل سال است معصیت خدا را میکنی برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بهخاطر شومی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده.»
آن مرد عاصی برخواست، نگاهی به اطراف کرد، دید کسی بیرون نرفت، فهمید خودش است که باید بیرون رود. با خود گفت چه کنم؟ اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا میبینند و میشناسند و رسوا میشوم. اگر نروم خدا باران را نازل نمیکند. همانجا نشست و از روی حقیقت و صمیم قلب از کارهای زشت خود پشیمان شد و توبه کرد.
یک دفعه ابرها آمدند بههم متصل شدند و چنان بارانی آمد که تمام سیراب شدند. حضرت موسی(ع) فرمود: «الهی کسیکه از میان ما بیرون نرفت. چهطور شد که باران آمد؟» خطاب شد: «سقیتکم بالّذی منعتکم به؛ به شما باران دادم به سبب آن کسی که شما را منع کردم و گفتم از میان شما بیرون برود.»
حضرت موسی(ع) فرمود: «خدایا میشود این بنده معصیتکار را به من نشان دهی؟!»
خطاب شد: «ای موسی! آن وقتیکه مرا معصیت میکرد رسوایش نکردم، حالا که توبه کرده او را رسوا کنم؟ حاشا! من نمامین را دشمن میدارم خودم نمامی کنم؟ من ستارالعیوب هستم بر کارهای زشت مردم روپوشی میکنم، خود بیایم آبرویش را بریزم.»
📚منبع
کتاب قصص التوابین، علی میرخلف زاده
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5561
🛑 داستان توبه زنی که به فساد شهره بود (شعوانه)
مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب شریف اخلاقی معراج السعاده در رابطه با توبه واقعی، داستانی را نقل میکند:
منقول است در بصره زنی بود (شعوانه) نام که مجلسی از فسق و فجور منقعد نمیشد در بصره که از وی خالی باشد.
روزی با جمعی از کنیزان خود در کوچههای بصره میگذشت به در خانهای رسیدند که از آن افغان و خروش بلند بود گفت: سبحان الله! دراین خانه عجبیب مصیبت و غوغایی است!
کنیزی را به اندرون فرستاد از برای استعلام از حقیقت حال، آن کنیز رفت و برنگشت. کنیزی دیگر را فرستاد آن نیز رفت و نیامد. دیگری را فرستاد و به او تأکید کرد که زود معاودت کند. کنیز رفت و برگشت و گفت: این غوغای مردگان نیست ماتم زندگان است.
این ماتم بدکاران و عاصیان و نامه سیاهان است که این را بشنید گفت: آه بروم و ببینم که در این خانه چه خبر است.
شعوانه چون به اندرون رفت دید واعظی در آنجا نشسته و جمعی در دور او فراهم آمده ایشان را موعظه میکند و از عذاب خدا ترساند.
ایشان و همگی به گریه و زاری مشغولند و در حینی رسید که واعظ تفسیر این آیه میکرد که :«اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیزا واذا القوا منها مکانا ضیفا مقرنین دعوا هنالک ثبورا؛ زمانیکه آتش دوزخ، تکذیبکنندگان قیامت را از مکانی دور ببیند خروش و فریاد را از دور به گوش خود میشنود، چون آن تبهکاران را زنجیر بسته به محل تنگی از جهنم دراندازند، در آن حال فریاد واویلا از دل برکشند.
شعوانه چون این را شنید بسیار در وی اثر کرد و گفت: ای واعظ! من یکی از رو سیاهان درگاهم آیا اگر توبه کنم حق تعالی مرا میبخشد؟!
گفت: «البته اگر توبه کنی _خدای تعالی _ تو را میآمرزد؛ اگرچه گناه تو مثل شعوانه باشد.» گفت: ای عالم! شعوانه منم و توبه کنم که من بعد نکنم.
آن واعظ گفت: «خدای تعالی ارحمالرحمین است و البته اگر توبه کنی آمرزیده شوی.»
پس شعوانه توبه کرد و بندگان و کنیزان خود را آزاد کرد و به صومعه رفت و مشغول عبادت پرودگار شد و دائم در ریاضت مشغول بود به نحوی که بدنش گداخته شد و بینهایت ضعف و نقاهت رسید.
روزی در بدن خود نگریست، خود را بسیار ضعیف و نحیف دید گفت: آهآه در دنیا به این نحو گداخته شدم و نمیدانم در آخرت حالم چه خواهد بود؟! ندایی به گوش او رسید که دل خوشدار و ملازم درگاه ما باش تا روز قیامت ببینی حال تو چون خواهد بود.
📚منبع
ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، ج۴، ص۳۶۴
نفحاتالانس، عبداارحمن جامی
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5561
🟧 بندهای دوش و اعضایش میلرزید
حجتالاسلام شفتى پيوسته مراقب بارى تعالى بود و چيزى او را از حالت حضور و مراقبت باز نمىداشت، گوشههاى چشم او از كثرت گريهكردن در مقام تهجّد مجروح شدهبود. يكى از نزديكان اين بزرگوار گفتهاست:
با آن مرحوم به يكى از روستاها رفتيم و شب را در راه گذرانديم. سيّد به من فرمود: نمىخوابى؟ من رفتم كه بخوابم، چون سيّد گمان كرد كه من خوابيدم، برخاست و مشغول نماز شد، به خدا قسم ديدم بندهاى دوش و اعضايش مىلرزيد بهطورى كه كلمات نماز را از شدت حركت فكّين و اعضا مكرّر مىنمود تا آن را صحيح ادا كند.
مرحوم تنكابنى، درباره فرزند حجتالاسلام شفتى، مرحوم آقا سيد اسداللّه نيز چنين مىنگارد: هر شب از نصف شب تا صبح، در جايى خلوت به دعا، مناجات، گريه، عبادت و نماز اشتغال دارد و در گريستن از خوف خداوند متعال، مانندى براى او نيست.
📚 منبع
کتاب شب مردان خدا، سید محمد ضیاءآبادی، ص ۴۵
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5561
🔵 توبه ابولبابه
زمانىكه جنگ خندق به پايان رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه مراجعت كرد. هنگام ظهر، امين وحى نازل شد و فرمان جنگ با يهوديان پيمانشكن بنىقريظه را از جانب حضرت حق اعلام كرد، همانوقت رسول اسلام مسلح شد و به مسلمانان دستور دادند بايد نماز عصر را در منطقهى بنىقريظه بخوانيد.
دستور پيامبر انجام گرفت، ارتش اسلام، بنىقريظه را به محاصره كشيد، مدت محاصره طولانى شد، يهوديان به تنگ آمدند، به رسول حق پيام دادند ابولبابه را نزد ما فرست تا دربارهى وضع خود با او مشورت كنيم.
رسول خدا به ابولبابه فرمودند: «نزد همپيمانان خود برو و ببين چه مىگويند.» ابولبابه وقتى وارد قلعه شد يهوديان پرسيدند: صلاح تو دربارهى ما چيست؟ آيا تسليم شويم به همان صورتىكه پيامبر مىگويد تا هرچه مايل است نسبت به ما انجام دهد؟ جواب داد: آرى، تسليم او شويد، ولى به همراه اين جواب با دست خود به گلويش اشاره كرد، يعنى در صورت تسليم بلافاصله به قتل مىرسيد، ولى از عمل خود پشيمان شد و فرياد زد: آه به خدا و پيامبر خيانت كردم! زيرا حق نبود اسرار را فاش و امر پنهان را آشكار كنم.
از قلعه به زير آمد و يكسر به جانب مدينه رفت، وارد مسجد شد، با ريسمانى گردن خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست «ستونى كه معروف به ستون توبه شد» گفت: خود را آزاد نكنم مگر اينكه توبهام پذيرفته شود يا بميرم، رسول خدا از تأخير ابولبابه جويا شد، داستانش را عرضه داشتند، فرمودند: «اگر نزد من مىآمد از خداوند براى او طلب آمرزش مىكردم، اما اكنون به جانب خدا روى آورده و خداوند نسبت به او سزاوارتر است، هرچه خواهد دربارهاش انجام دهد.»
ابولبابه در مدتى كه به ريسمان بسته بود روزها را روزه مىگرفت و شبها به اندازهاى كه بتواند خود را حفظ كند غذا مىخورد، دخترش به وقت شب برايش غذا مىآورد و وقت نياز به وضو بازش مىکرد.
شبى در خانهى امسلمه آيهى پذيرفته شدن توبهى ابولبابه به رسول خدا نازل شد: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم؛ و گروهى ديگر به گناه خويش اعتراف كردند، عمل نيك و بدى را به هم آميختند، باشد كه خدا توبهى آنان را بپذيرد، همانا خداوند آمرزندهى مهربان است.»
پيامبر به ام سلمه فرمودند: «توبهى ابولبابه پذيرفته شد.» عرضه داشت: «يا رسول اللَّه! اجازه مىدهيد قبولى توبهى او را من به او بشارت دهم.» فرمودند: «آرى.» امسلمه سر از حجره بيرون كرد و قبولى توبهاش رابه او بشارت داد.
ابولبابه خدا را به اين نعمت سپاس گفت، چند نفر از مسلمانان آمدند تا او را از ستون باز كنند، ابولبابه مانع شد و گفت: به خدا سوگند نمىگذارم مرا باز كنيد مگر اينكه رسول خدا بيايد و مرا آزاد كند. پيامبر آمدند و فرمودند: «توبهات قبول شد، اكنون به مانند وقتى هستى كه از مادر متولد شدهاى.» سپس ريسمان از گردنش باز كرد.
ابولبابه گفت: يا رسول اللَّه! اجازه مىدهى تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم؟ فرمودند: «نه» اجازهى دو سوم مال را گرفت، فرمودند: «نه.» اجازهى پرداخت نصف مال را گرفت، فرمودند: «نه.» يك سوم آن را درخواست كرد، حضرت اجازه داد.
📚منبع
تفسير قمى، ج ۱، ص ۳۰۳
تفسير برهان، سیدهاشم بحرانی، ج ۴، ص ۵۳۵
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5561
📗 وای بر تو از عذاب قیامت
یک روز معاذ بن جبل در حالیکه گریه میکرد به رسول اکرم(ص) وارد شد و سلام کرد، حضرت بعد از جواب سلام علت گریهاش را جویا شد. معاذ عرض کرد: یا رسول اللَّه جوانی رعنا و خوش اندام بیرون خانه ایستاده و مانند زن بچه مرده گریه میکند و در انتظار است که شما به او اجازه ورود دهید تا خدمت شما برسد و منظره آن جوان همه را گریان نموده، حضرت اجازه ورود دادند جوان وارد شد. حضرت فرمودند: «ای جوان چرا گریه میکنی؟»
جوان گفت: ای رسول خدا گناهی مرتکب شدهام که اگر خدا بخواهد به بعضی از آنها مرا مجازات کند، بایستی مرا به آتش قهر دوزخم برد و گمان نمیکنم که هرگز مورد بخشش و آمرزش قرار بگیرم.
حضرت فرمود: «آیا شرک به خدا آوردهای؟» گفت نه. حضرت فرمود: «قتل نفس کردهای؟»گفت نه. حضرت فرمود: «بنابراین توبه کن که خدا ترا خواهد بخشید ولو بزرگی گناهانت به اندازه کوهها عظیم باشد.»
گفت: گناهانم از آن کوههای عظیم بزرگتر است. حضرت فرمود: «پروردگار متعال گناهانت را میآمرزد ولو به بزرگی زمین و آنچه در آن است بوده باشد.» جوان گفت: گناهان من بزرگتر است. تا به اینجا رسید، حضرت با حالت غضب به او خطاب فرمود: «وای بر تو ای جوان! گناهانت بزرگتر است یا خدای متعال؟»
جوان تا این سخن را از پیغمبر شنید خودش را به خاک انداخت و گفت: منزه است پروردگار من، هیچ چیز بزرگتر از او نیست. در این موقع حضرت فرمود: «مگر گناه بزرگ را جز خدای بزرگ کسی دیگر هست که ببخشد؟»
جوان گفت: نه یا رسول اللَّه. سپس سکوت کرد و چیزی نگفت. در این هنگام حضرت فرمود: «حال ای جوان یکی از آن گناهانی را که مرتکب شدهای بیان کن تا ببینم چه کردهای که اینقدر نا امید هستی؟»
جوان گفت: یا رسول اللَّه، هفت سال است که به عمل زشتی دست زدهام؛ به گورستان میروم و قبر مردگان را نبش کرده و کفن آنها را میدزدم. این اواخر شنیدم دختری از انصار از دنیا رفته. من هم طبق معمول به منظور سرقت کفن او به جستجوی قبرش رفتم. تا اینکه قبرش را پیدا کردم رویش یک علامت گذاشتم تا شب بتوانم به مقصودم برسم و کفن را بربایم.
سیاهی شب همه جا را فرا گرفته بود، آمدم سر قبر دختر و گورش را شکافتم. جنازه دختر را از قبر بیرون آورده و کفنش را از تنش بیرون آوردم، بدنش را برهنه دیدم آتش شهوت در وجودم شعلهور شد نگذاشت تنها به دزدی کفن اکتفا کنم، از طرفی وسوسههای فریبنده نفس و شیطان، نتوانستم نفس خود را مهار کرده و خود را راضی به ترک آن کنم.
خلاصه آنقدر ابلیس، این گناه را در نظر زیبا جلوه داد که ناچار با جسد بیجان آن دختر به زنا مشغول شدم بعد جنازهاش را به گودال قبر افکندم و بسوی منزل برگشتم. هنوز چند قدمی از محل حادثه نرفته بودم که صدائی به این مضمون بگوشم رسید: «ای وای بر تو! از مالک روز جزا چه خواهی کرد؟! آن وقتی که من و تو را به دادگاه عدل الهی نگه دارند؟! وای بر تو از عذاب قیامت که مرا در میان مردگان برهنه و جُنب قرار دادی؟!»
بله یا رسول الله شنیدن این کلمات وجدان خفته مرا بیدار کرد تا اینکه به حکم وظیفه وجدان برای بخشش گناهانم از خدای بزرگ خدمت شما آمدهام تا به برکت وجود شما خداوند از سر تقصیرات من درگذرد. اما به نظرم به قدری گناهانم بزرگ است که حتی از بوی بهشت هم محروم خواهم ماند. یا رسول الله آیا شما در این مورد نظر دیگری دارید که من انجام دهم؟!
پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «ای فاسق از من دور شو. زیرا ترس از آن دارم که آتشی بر تو نازل شود و عذاب تو مرا متأثر کند.»
جوان گنهکار از پیش روی پیغمبر رفت و پس از تهیه مختصر غذائی سر به بیابان گذاشت و در محلی دور از چشم مردم به گریه وزاری و توبه پرداخت، لباسی خشن بر تن و غل و زنجیری هم به گردن انداخته آنگاه با تضرع و زاری روی به آسمان کرد و مناجاتکنان پروردگار خود را میخواند، بارالها هر وقت از من راضی شدی به رسولت وحی نازل کن تا مرا مژده عفوت دهد و اگر نه آتشی بفرست تا در این دنیا به کیفر اعمالم معذب شوم. زیرا من طاقت عذاب آخرت تو را ندارم.
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5567
ادامه
دیری نپائید که در اثر نیایش صادقانهاش، خداوند رحیم او را عفو فرمود و بر پیامبرش این آیه را فرستاد: «و الّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکرواللَّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الاّ اللَّه.»
رسول خدا از نزول این آیه در جستجوی جوان مذبور بر آمد و معاذبن جبل تنها کسی بود که اقامتگاه آن جوان را بلد بود و نشان پیغمبر(ص) داد. حضرت با گروهی از یارانش به محل آن جوان آمدند. وقتی که رسیدند دیدند که جوان از ترس عقوبت الهی دست نیایش بسوی حق تعالی دراز کرده و همچون ابر بهاران از دیدگانش اشک میبارد.
جلو آمده غل و زنجیر را از گردنش برداشتند و بهوی مژده آمرزش و عفو الهی را رساندند. سپس رو به اصحاب کرده فرمودند: «جبران کنید گناهان خود را همانطور که بهلول نبّاش جبران کرد.»
📚 منبع
امالی، شیخ صدوق
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5567
📗 زادان حافظ قرآن شد
مرحوم شوشتری در کتاب قاموس الرجال خود این روایت را آوردهاند: امیرمؤمنان(ع) روزی جوانی را دید که صدایی خوب داشت. او با صدای زیبای خود، اشعاری پوچ و لغو میخواند. حضرت نامش را پرسید، او خود را «زادان» خواند.
او اهل ایران بود.
حضرت پرسید: «چرا با چنین صدای زیبایی که داری قرآن نمیخوانی؟» زادان گفت: من از قرآن تنها به قدر نماز میدانم.
امام علی(ع) مقداری از آب دهان مبارک خود را به زبان زادان ریخت.
زادان خود میگوید: هنوز قدمی پیش نگذاشته بودم که کل قرآن را حفظ شده بودم. همین امر سبب شدهاست که اعراب جاهل آن روزگار؛ مانند آل سعود، حضرت امیرمؤمنان(ع) را به خاطر محبتی که به ایرانیان ابراز میداشتند، مورد آزار خود قرار دهند.
هنگامیکه این روایت برای امام صادق(ع) نقل شد، ایشان فرمودند: «امیرمؤمنان(ع) با اسم اعظم برای او دعا کرد. به همین دلیل، این گونه تمام قرآن در روح زادان جای گرفت.»
📚 منبع
قاموس الرجال، مرحوم شوشتری
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5567
✅ مناجات حضرت شعیب(ع)
حضرت شعیب(ع) آنقدر در مناجاتش گریه کرد تا چشمانش نابینا شد. خداوند هم به او لطف کرد و چشمانش را شفا داد.
اما مدتی بعد، باز در اثر گریهکردن، بینایی چشمانش را از دست داد و خداوند هم باز چشمان او را بینا نمود.
پس از چند بار تکرار شدن این ماجرا، از سوی خداوند به شعیب(ع) ندا رسید: «ای شعیب! ما که ثواب مناجات تو را میدهیم پس چرا دیگر اینقدر خود را به زحمت میافکنی؟»
شعیب عرض کرد:؛«خداوندا! من مناجات و عبادت تو را دوست دارم.»
خداوند در مقابل این دوستی، به او لطف فرمود و حضرت موسی(علیهالسلام) را خادم او قرار داد.
📚منبع
داستانهای شهید دستغیب، احکام و اخلاق، ص ۶۰۰
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5567
♻️ بندگانی که مشتاق من هستند و من مشتاق آنها
آیتالله میرزا جواد ملکی تبریزی فرمودند: خداوند به یکی از صدیقین وحی فرمود: «من در میان بندگانم کسانی را دارم که مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم. آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها. مرا همواره یاد میکنند، من نیز به یاد آنها هستم. در تمام کارها به من نظر دارند، من هم توجهم به آنهاست.»
آن صدیق گفت: معبود من! نشانه آنها که مورد توجه شما هستند چیست؟
فرمود: «آنها کسانی هستند که در انتظار غروب آفتاب هستند تا شب فرا برسد و تاریکی همه جا گسترده شود و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند. صورتهاشان را از روی خضوع روی خاک بگذارند و به مناجات بپردازند. در دل شب به خاطر نعمتهایی که به آنها دادهام مرا خالصانه سپاس میگویند.
تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و رکوع و سجودند. به خاطر عشقی که به من دارند، خودشان را در رنج و سختی میاندازند. اولین چیزی که به آنها میدهم این است که از نور خود به دلهاشان میتابانم تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند.»
📚 منبع
رساله لقاءالله، میرزا جواد ملکی تبریزی، ص ۱۳۳
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5567
🟢 ملکالموت با هر مؤمنی اهل مداراست
شیخ مفید از ابن عمیر از حضرت صادق(ع) روایت میکند: «سلمان در کوفه گذرش به بازار آهنگرها افتاد، جوانی را دید روی زمین افتاده و مردم گرد او حلقه زدهاند به سلمان گفتند این بنده خدا غش کرده و چیزی در گوشش بخوان شاید به هوش آید. سلمان بالای سر جوان قرار گرفت تا جوان به هوش آمد.»
گفت: ای سلمان اگر درباره من چیزی گفتند صحیح نیست. من هنگامیکه گذرم به این بازار افتاد و پتکزدن آهنگرها را دیدم این آیه را یاد کردم. «وَلَهُم مَتامِعْ مِنْ حَديد (حج ۲۱)؛ برای بدکاران گرزهایی آهن است.» از ترس عذاب و عقاب بیهوش شدم.
سلمان گفت تو را این ارزش هست که برادر من در راه خدا باشی. و به خاطر حلاوت محبتی که از او در قلب سلمان جلوه کرد رفیق و یار یکدیگر شدند تا اینکه جوان بیمار شد سلمان بالای سرش نشست در حالی که جوان درحال جان دادن بود سلمان گفت: «ای ملک الموت! با برادرم مدارا کن.»
پاسخ شنید: «من نسبت به هر مومنی اهل مدارایم.»
📚منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۲۲، ص ۳۸۵
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://maghtal.com/?p=5567
️﷽☘️
📢با سلام خدمت اعضاء محترم کانال
✅ برای دسترسی بهتر به مطالب مورد نظر خود، میتوانید از هشتکهای زیر استفاده کنید.
🟢 #دعا_و_مناجات
#روایات_مناجاتی
#حکایات_مناجاتی
#حکایات_علما_و_عرفا
#فضیلت_ماه_رجب
#لیلة_الرغائب
#ایام_البیض_و_اعتکاف
#فضیلت_ماه_شعبان
#فضیلت_شب_نیمه_شعبان
#ماه_مبارک_رمضان
#فضیلت_ماه_مبارک_رمضان
#شب_قدر
#وداع_با_ماه_رمضان
#عید_فطر
#شب_جمعه
#عرفه
🟢 #پیامبر_اکرم_ص
#ولادت_حضرت_محمد_ص
#فضائل_حضرت_محمد_ص
#مصائب_حضرت_محمد_ص
#عید_مبعث
🟢 #امام_علی_ع
#ولادت_امام_علی_ع
#فضائل_امام_علی_ع
#مصائب_امام_علی_ع
#عید_غدیر
🌹#حضرت_زهرا_س
#ولادت_حضرت_فاطمه_س
#فضائل_حضرت_فاطمه_س
#مصائب_حضرت_فاطمه_س
#عروسی_حضرت_فاطمه_س
🟢 #امام_حسن_مجتبی_ع
#ولادت_امام_مجتبی_ع
#فضائل_امام_مجتبی_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
🩸#امام_حسین_ع
#ولادت_امام_حسین_ع
#فضائل_امام_حسین_ع
#پیرامون_گریه_و_عزاداری_حسینی
#فضائل_زیارت_امام_حسین_ع
#امام_حسین_ع_در_کلام_شهدا
#سلوک_حسینی
#از_مدینه_تا_مکه
#از_مکه_تا_کربلا
#شهادت_مسلم_بن_عقیل_ع
#ورود_به_کربلا
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#شهادت_طفلان_حضرت_زینب_س
#اصحاب_امام_حسین_ع
#شهادت_عبدالله_بن_حسن_ع
#شهادت_قاسم_بن_حسن_ع
#شهادت_حضرت_علی_اصغر_ع
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع
#فضائل_حضرت_علی_اکبر_ع
#شهادت_حضرت_علی_اکبر_ع
#ولادت_حضرت_عباس_ع
#فضائل_حضرت_عباس_ع
#شهادت_حضرت_عباس_ع
#شب_عاشورا
#روز_عاشورا_وداع
#قتلگاه_امام_حسین_ع
#شام_غریبان_امام_حسین_ع
#روز_یازدهم_محرم
#خروج_از_کربلا
#اربعین_حسینی
#دیگر_مصائب_حسینی
🟢 #امام_سجاد_ع
#ولادت_امام_سجاد_ع
#فضائل_امام_سجاد_ع
#مصائب_امام_سجاد_ع
🟢 #امام_باقر_ع
#ولادت_امام_محمد_باقر_ع
#فضائل_امام_محمد_باقر_ع
#مصائب_امام_محمد_باقر_ع
🟢 #امام_صادق_ع
#ولادت_امام_جعفر_صادق_ع
#فضائل_امام_جعفر_صادق_ع
#مصائب_امام_جعفر_صادق_ع
🟢#امام_کاظم_ع
#ولادت_امام_کاظم_ع
#فضائل_امام_کاظم_ع
#مصائب_امام_کاظم_ع
🟢 #امام_رضا_ع
#ولادت_امام_رضا_ع
#فضائل_امام_رضا_ع
#مصائب_امام_رضا_ع
🟢#امام_جواد_ع
#ولادت_امام_جواد_ع
#فضائل_امام_جواد_ع
#مصائب_امام_جواد_ع
🟢 #امام_هادی_ع
#ولادت_امام_هادی_ع
#فضائل_امام_هادی_ع
#مصائب_امام_هادی_ع
🟢 #امام_حسن_عسکری_ع
#ولادت_امام_عسکری_ع
#فضائل_امام_عسکری_ع
#مصائب_امام_عسکری_ع
🟢 #امام_زمان_عج
#ولادت_امام_زمان_عج
#فضائل_امام_زمان_عج
#حکایات_امام_زمان_عج
#ظهور_امام_زمان_عج
🟢 #حضرت_زینب_کبری_س
#ولادت_حضرت_زینب_س
#فضائل_حضرت_زینب_س
#مصائب_حضرت_زینب_س
🟢 #حضرت_معصومه_س
#ولادت_حضرت_معصومه_س
#فضائل_حضرت_معصومه_س
#مصائب_حضرت_معصومه_س
🟢 #حضرت_خدیجه_س
#ازدواج_حضرت_خدیجه_س
#وفات_حضرت_خدیجه_س
🟢 #حضرت_ام_البنین_س
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
#فضائل_حضرت_ام_البنین_س
🔹#حضرت_ام_کلثوم_س
🔹#وفات_حضرت_سکینه_س
🔹#شهادت_حضرت_حمزه_ع
🔹#حضرت_عبدالعظیم_ع
🔹#تخریب_بقیع
🔹#دحوالارض
🔹#عید_قربان
🔹#امام_شهداء_انقلاب
🔹#حاج_قاسم_سلیمانی
🔹#شهداء
🔹#دهه_فجر
🔹#روز_قدس
🔹#شهید_مطهری
🔹#رحلت_امام_خمینی_ره
🔹15#_خرداد
🔹#میلاد_حضرت_مسیح_ع
🔹#رویدادها
📣eitaa.com/maddahiaalemane