eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
640 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت هفتاد و نهم» 🔺حالت را خوب می‌کند! داشت صدایم می‌زد؛ «سمن خانوم! سمن خانوم! حالتون خوبه؟ می‌تونین از جاتون بلند بشین؟» به زور چشمانم را باز کردم، دیدم همان آقاهه‌ست. اوّلش چون چشمم درست نمی‌دید... به‌صورت شبح می‌دیدم، امّا یواش‌یواش بهتر شد، کامل‌تر و واضح‌تر او را دیدم. آمدم تکان بخورم، امّا اصلاً حال نداشتم، دست و پاهایم توان نداشت. تا خواستم نگاهی به اطرافم بیندازم، آن آقاهه گفت: «لطفاً کلّاً به سمت راستتون نگاه نکنین! پاشین، یا علی!» به زور از سر جایم بلند شدم. آن آقاهه جلو افتاد و من هم پشت‌سرش. خیلی دلم می‌خواست یک بار برگردم، پشت‌سرم را نگاه کنم و برای آخرین بار، ماهدخت را ببینم، امّا ترسیدم؛ دلم نمی‌خواست دوباره غش کنم. من حتّی تحمّل دیدن گوسفند مُرده را ندارم چه برسد به ماهدخت! همین‌طوری که پشت‌سر آن آقاهه می‌رفتم، دیدم دو تا پلاستیک با او هست و دارد با خودش می‌برد. من فکر کردم داخل آن کیسه‌ها سر بریده شده ماهدخت هست، امّا دیدم صدای تق‌و‌توق می‌آید! فقط نگاهش می‌کردم. می‌دیدم که از او یک ردّ خون هم روی زمین گذاشته شده است و دارد می‌رود. من سوار ماشین شدم. آقاهه اوّل کوچه و خارج از منزل را چک کرد، بعد آمد سوار ماشین شد، روشن کرد و رفتیم. زبانم قفل شده بود. در ماشینی که راننده‌اش آن آقاهه باشد، پر از امنیّت و آرامشی...، امّا نه وقتی که بهترین روزهای جوانی و عمرت تباه شده باشد و همه‌چیز را از دست داده و یک آدم دیگر شده باشی. همین‌طور که سرم را به پنجره ماشین چسبانده بودم، تمام زورم را در زبان و دهانم خالی کردم و به زور پرسیدم: «اون کی بود؟» آقاهه همین‌جور که داشت رانندگی می‌کرد، یک نفس عمیق کشید و گفت: «یه جاسوس به اسم میتار! خواهر ناتنی جاسوسی به نام حیفا، امّا زیباتر و باهوش‌تر از حیفا. با سابقه بیش از 13 سال حضور تو افغانستان. باور می‌کنین اگه بگم حتّی دو سه تا بچّه هم داشته و از بچّه‌هاش خبری در دست نیست؟!» به تعجّبم داشت افزوده می‌شد، نمی‌دانستم چه بگویم. ادامه داد: «اون تا حدود یه سال پیش، تعداد زیادی از شخصیّت‌های اثرگذار افغانستان و پاکستان رو به قتل رسوند. بعضیاش رو مستقیم و بعضیای دیگه هم با واسطه و تیمی که تشکیل داده بود. تا اینکه بچّه‌ها تونستن طیّ یه عملیّات یک‌ساله، تیمش رو شناسایی و منهدم کنن! از وقتی تیمش منهدم شد، دیگه کسی اونو ندید. از یه طرف دیگه، می‌دونستیم که دو بار جرّاحی پلاستیک کرده و احتمال اینکه برای بار سوّم هم جرّاحی کنه و با یه چهره جدید برگرده و بازم جنایت کنه، وجود داشت. به‌خاطر همین، تنها سر نخ ما چند تا تارِ مو و خرت و پرتای دیگه بود که بچّه‌های ژنتیک رو اون کار کردن! و چندتاش هم شما توسّط اون نفوذی ما تو اون جزیره دیدین و ... تا اینکه... نفوذی ما در موساد خبر داد که میتار وارد فاز جدیدی از مأموریّتش شده و... تا اینکه خورد به داستان شما و جنایات یهود علیه دست‌نخورده‌ترین ژن‌های عالم اسلام؛ ینی ملّت افغانستان!» لب‌هایم را دوباره به زور تکان دادم و با یک عالمه بغض و حسرت گفتم: «چرا من؟!» گفت: «والّا چراش رو که چی بگم؟خیلی احتمالات مطرحه. هنوز برای ما هم دقیق روشن نیست، امّا اون چیزی که خودمم حدس می‌زنم، موقعیّت خانواده‌ت باشه! موقعیّت داداشات و شخصیّت پرنفوذ پدرت! بذار این‌طوری بگم: خب اون چیزی که همه از پدرت می‌دونن با اون چیزی که واقعاً هست یه‌کم متفاوته! پدرت بابای معنوی خیلی از بچّه‌ها هست. اینو وقتی اسرائیل فهمید، داداشات دونه‌دونه توسّط یه مشت خائن لو رفتن و موقعیّت ارشدیّت اطّلاعاتیشون هم به خطر افتاد و ترور شدن. حتّی اون یکی داداشت که هنوز نیومده و قبلاً گفتن که در دست داعشه، متأسّفانه کلّاً مفقود شدن و هیچ خبر و اطّلاعی ازشون در دست نیست، حتّی اسمشون تو لیست تبادلات اُسرا و کشته شده‌ها هم نیست. خب فقط مونده بود که داداش آخریتون هم ترور بشه، پدرتون هم شهید بشن و کلّاً خونواده شما از هم بپاشه! به‌خاطر همین، رو شما سرمایه‌گذاری کردن! ما دیر فهمیدیم. دقیقاً از وقتی کارمون شکل گرفت که شما از تل‌آویو با پدرتون تماس گرفتین و بعدش هم بابات به ما گفت و بچّه‌ها شروع کردن روی پرونده شما تخصّصـی کار کردن. ادامه👇
اینکه پرسیدین «چرا من؟»، جوابش با این مطالبی که گفتم ساده‌ست. البتّه اینو هم باید اضافه کنم که اونا همراه با پروژه شما و نفوذ به خونه بابات و سوء‌استفاده از موقعیّت حاج‌آقا و کلّی چیزهای دیگه، مسئله کنترل و مدیریّت دارو و غذا توسّط مطالعات ژنتیکی روی زنان و نسل مسلمان‌زاده‌های افغانستان رو هم کار می‌کردن. به‌خاطر همین، پروژه خیلی سنگین و پیچیده‌ای رو طرّاحی کرده بودن که اهداف مختلفی رو همزمان دنبال می‌کرد، امّا از این نکته غافل بودن که معمولاً چاله‌ها و حفره‌های اطّلاعاتی، تو پروژه‌های پیچیده‌تر، عمیق‌تره و کشفش هم شاید سخت‌تر باشه، امّا اگه کشف بشه، ضربه سنگینی به نظام اطّلاعاتی حریف وارد می‌شه.» این‌قدر سربسته و کلّی حرف می‌زد که جوابگوی دل پر درد و جوانی از دست رفته من نبود! نمی‌دانستم چه بگویم. فقط پرسیدم: «دیگه همه‌چی تموم شد؟» آقاهه جواب داد: «میتار و مأمور پوشیش همینایی بودن که دیدین! امّا با توجّه به موقعیّت شما تو دانشگاه تازه تأسیستون و مسائلی که دشمن زخم‌خورده از الان به بعد طرّاحی می‌کنه و دنبال عملیّاتش هست، بهتره بگیم همه‌چی تازه شروع شد! لطفاً خودتون رو محکم و استوار بگیرین. طبق تحقیقاتی که من انجام دادم، جوّ دانشگاهتون منفیه، امّا فعلاً خطر جانی برای شما تو اون‌جا منتفیه. یه پیشنهاد دارم براتون! برای اینکه یه‌کم بهتر بشین و بتونین راه زندگیتونو با چشم و گوش بازتری ادامه بدین نیاز به یه رفرش روحی و آموزش خاص دارین...» یک‌کم خودم را جمع‌و‌جور کردم و گفتم: «چه پیشنهادی؟!» آقاهه نفس عمیقی کشید، لبخند خاصّی زد و گفت: «یه سفر به کربلا برین، به امام حسین پناهنده بشین! برین یه مدّت اون‌جا بمونین. یه خانمی هست... لا‌اله‌الّا‌الله، معرکه‌ست... اگه اون مادره، پس بقیّه چی هستن؟ اگه اون رزمنده‌ست، بقیّه سوءتفاهمن... حالتو فقط اون بلده که خوب کنه... یا از نجف میاد و یکی دو ماه پیش شما می‌مونه یا دخترش رو می‌فرسته... هر کدومشون باشن، حال خوب‌کن دل امثال شما هستن! بانو حنّانه... بانو رباب...» رمان پایان و العاقبه للمتقین @Mohamadrezahadadpour
خدا را شکر از شما بابت حمایت و توجهتون ممنونم منتطر پیام‌های قشنگ و سازنده شما درخصوص داستان هستم.
ضمنا امشب ان‌شاءالله قسمت بیستم داستان به نام منظومه داود و الهام مینویسم و داره برای سی شب ماه مبارک آماده میشه تا بصورت یک سریال مکتوب مطالعه کنید و لذت ببرید. نوشتن منظومه داود و الهام به چهار علت است: ۱. ایام شاداب و لذت‌بخشی برای عید نوروز و ماه رمضان داشته باشیم و حالمون خوب باشه☺️ البته احتمالا مثبت ۱۸ باشه اما جای نگرانی نیست و در صورت صلاحدید والدین، نوجوانان هم می‌توانند مطالعه کنند. ۲. فضای سنگین داستان‌های مهيج امسال را بشوره ببره و یه جورایی حسن ختام امسال باشه.😊 ۳. الگوی باحالی برای دوران خوش نامزدی‌ها و همچنین تجارب سازنده‌ای برای طلاب مبلغ ارائه بدیم. ۴. چون از ابتدای خردادماه قراره یک داستان در ژانر وحشت با موضوعی منحصر بفرد ان‌شاءالله بنویسم و بخونید ، لازمه که قبلش حالتون خیلی خوب باشه تا خدایی نکرده مشکلی براتون پیش نیاد. امکان داره این داستان برای سنین مثبت ۲۵ سال مناسب باشه اما بازم بستگی به صلاحدید والدین داره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولویت‌های کشور از منظر رهبر معظم انقلاب را از لسان مبارک خودشان بشنوید👆 اینقدر واضحه که دیگه جایی برای طول و تفسیر دادن من و شما نمیمونه. @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️از الان تا روز اول ماه مبارک رمضان فرصت دارید که فصل اول و دوم رمان را بخونید تا با آمادگی بیشتری وارد فصل سومش بشید👇
قسمت‌های رمان 🔺قسمت‌اول https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12901 🔺قسمت دوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12907 🔺قسمت‌سوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12922 🔺قسمت‌چهارم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12928 🔺قسمت‌پنجم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12939 🔺قسمت ششم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12947 🔺قسمت هفتم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12953 🔺قسمت هشتم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12964 🔺قسمت نهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12969 🔺قسمت دهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12980 🔺قسمت یازدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12988 🔺قسمت دوازدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12994 🔺قسمت سیزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13006 🔺قسمت چهاردهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13015 🔺قسمت پانزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13023 🔺قسمت شانزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13037 🔺قسمت هفدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13053 🔺قسمت هجدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13062 🔺قسمت نوزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13071 🔺قسمت بیستم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13077 🔺قسمت بیست‌ویکم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13087 🔺قسمت بیست‌ودوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13099
قسمت‌های رمان 🔺قسمت‌اول https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13324 🔺قسمت دوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13327 🔺قسمت‌سوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13332 🔺قسمت‌چهارم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13339 🔺قسمت‌پنجم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13349 🔺قسمت ششم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13357 🔺قسمت هفتم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13361 🔺قسمت هشتم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13373 🔺قسمت نهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13397 🔺قسمت دهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13412 🔺قسمت یازدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13419 🔺قسمت دوازدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13436 🔺قسمت سیزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13443 🔺قسمت چهاردهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13450 🔺قسمت پانزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13462 🔺قسمت شانزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13467 🔺قسمت هفدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13474 🔺قسمت هجدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13482 🔺قسمت نوزدهم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13487 🔺قسمت بیستم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13497 🔺قسمت بیست‌ویکم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13509 🔺قسمت بیست‌ودوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13515 🔺قسمت بیست‌وسوم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13519 🔺قسمت بیست‌وچهارم https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/13534
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنگوی شورای نگهبان ادعای دریافت ۱۴۰ سکه توسط یکی از نمایندگان را رد کرد/ مبنای شورا مستندات است. طحان نظیف در برنامه تلویزیونی «به اضافه یک» در شبکه سه سیما: 🔹ما در شورای نگهبان تعارف یا مجامله ای با افراد نداریم و سوابق شورا هم آن را نشان می دهد. 🔹ما برای کار خودمان باید دلیل داشته باشیم؛ خیلی حرفها زده می شود، ولیکن باید دلایل ردصلاحیت را به افراد توضیح دهیم. 🔹نمی توانیم بگوییم براساس شنیده ها قضاوت کردیم؛ اعضای شورای نگهبان مبنایشان اسناد و ادله محکمه پسند است. @Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
🎥 سخنگوی شورای نگهبان ادعای دریافت ۱۴۰ سکه توسط یکی از نمایندگان را رد کرد/ مبنای شورا مستندات است.
اگر سایر ادعاهایی که عزیزان علیه مجلس انقلابی کردند مثل این یک فقره ادعایشان باشد که حتی سخنگوی شورای محترم نگهبان آن را رد کرده، تکلیف اعتمادهای از دست رفته چه میشود؟!
دلنوشته های یک طلبه
اگر سایر ادعاهایی که عزیزان علیه مجلس انقلابی کردند مثل این یک فقره ادعایشان باشد که حتی سخنگوی شورا
آیا به دوستانشان و لیستی که بر اساس ادعاهای اثبات نشده ارائه میدهند می‌شود رأی داد و اعتماد کرد؟!
دلنوشته های یک طلبه
آیا به دوستانشان و لیستی که بر اساس ادعاهای اثبات نشده ارائه میدهند می‌شود رأی داد و اعتماد کرد؟!
اصلا همه اینها به کنار وقتی ادعایی برای دستگاه‌های نظارتی کشور اثبات نشده و حکمی صادر نشده، صلاح هست که اینگونه با تبر، تیرشه به ریشه آبروی مسئولین و اعتماد عمومی بزنند؟! در پیشگاه خداوند چه جوابی خواهند داد؟!
دلنوشته های یک طلبه
اصلا همه اینها به کنار وقتی ادعایی برای دستگاه‌های نظارتی کشور اثبات نشده و حکمی صادر نشده، صلاح هست
حتی به فرض که بعدا ثابت شود اصلا به فرض که حتی آن فرد محکوم شود و حتی به فرض که بعدا اصلا او را به اشد مجازات برسانند آیا من و شما مسئول اعلام خبر تایید نشده در انظار عمومی هستیم؟ آیا کشور سر و صاحب ندارد که هر کسی به خودش اجازه بدهد قبل از اثبات، هر اتهامی را وارد کند به امید این که شاید روزی اثبات شود؟! خب اگر این طور است، ما هم شواهدی داریم مبنی بر انحراف قطعی یک ضمیر غائب و حتی ارتباطش با بیگانه ، علی الخصوص پالوده خوردن با عناصر مشکوکی که جدیدا محکوم به جاسوسی شده‌اند. بفرما درستش کن!
دلنوشته های یک طلبه
حتی به فرض که بعدا ثابت شود اصلا به فرض که حتی آن فرد محکوم شود و حتی به فرض که بعدا اصلا او را به ا
نه عزیزدلم نه جانم نه بزرگوار درست نیست به خدای احد و واحد درست نیست که قبل از اثبات، اتهام را در بوق و کرنا بکوبیم. این سبب سلب اعتماد عمومی و دلسرد کردن مردم به بالا و پایین مملکت است.
فقط میشه گفت: خدا عواقب امورمون را ختم بخیر کند.
تازه بر فرض اثبات👆 اگر اثبات نشه که هیچی. بیچاره‌تر میشه آدم. خسر الدنیا و الاخره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سلام آقای حدادپور جهرمی خدا قوت و دست مریزاد بابت گذاشتن کتاب مستند داستانی نه اجرتان با شاه نجف امیر المومنین علی علیه السلام و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها غریب مدینه و بقیع🙏🌸 🔹سلام علیکم داستان نه،خیلی قشنگ، آگاه کننده و حرص در بیار بود واقعا نفرت آدم را از اسرائیل چند برابر میکنه. هر وقت داستانهای شما را میخونم بیشتر به عمر تباه شده ی خودم پی میبرم که هیچ کار مفیدی تو این دنیا انجام ندادم. خداوند به سربازان گمنام امام زمان (عج) و شما طول عمر با عزت بده خوش به سعادتتون که عمرتون در راه درستی داره میگذره. نگاه امام زمان(عج) همراهتون ان شالله. 🔹سلام استاد جان سپاس فراوان🙏🙏 دست هنرمند شمارو میبوسیم و قلمتون رو میستاییم و خدارو شکر میکنیم بخاطر این همه توانمندی شما🌺🌺 داستان نه رو با اینکه قبلا کامل خونده بودم ولی هر شب بی‌صبرانه منتظر داستان بودم تا بخونمش ...با عطش فراوان میخوندم... کلمات و جمله هارو بارها تکرار میکردم تا به جانم بنشیند و می بلعیدمشان. در پناه الله یکتا و تحت هدایت و رحمت بی دریغش موفق و موید و عاقبت بخیر باشید انشالله 🙏🙏🌺🌺 🔹سلام و عرض ادب و احترام و تبریک میلاد مولایمان اقا امام زمان(عج) واقعا خسته نباشید و خداقوت وقتی این رمانها یا بهتره بگم سرگذشتهایی که درحال و اینده هم باز مطمینن اتفاق میفته رو میخونم واقعا دلم میسوزه برا اسلام و سربازان گمنام اسلام با شنیدن اینهمه ماجراهای سراسر رذالت و خباثت رژیم حرام زاده اسرائیل مو به تن آدم سیخ میشه که ادم از خودش میپرسه اینهمه پستی و خباثت برای چه.. و مکرو الله و الله خیرالماکرین 🔹سلام واقعا داستان نه ، نفس بُر است. با اینکه قبلا کتابشو خونده بودم ،دوباره خوندم و با فکر کردن در موردهر قسمتش بازم تپش قلب گرفتم. راستی حاجی ازون دوتا اسیر ایرانی چه خبر؟ نگران اونام.اللهم فک کل اسیر 🔹سلام علیکم حاج آقا واقعا ممنونم با این رمان عالییییییی بود. خیلییی جاهاش استرس داشتیم ک بلای سر سمن خانم میاد. ولی پایان خوبی بود. عاقبت بخیر بشین ان شاءالله. 🔹سلام و خدا قوت داستان « نه» داستان عجیب و در عین حال تامل برانگیزی بود . به عنوان یک زن و اثری که در هویت سازی و شناخت جامعه و پیرامونمان از زنان انتظار می رود بهتر است تا داستان هایی از این دست بیشتر در اختیار جامعه ی ما قرار گیرد تا از سطحی نگری عجیبی که دامن زنان و دخترانمان را فراگرفته کمی فاصله بگیریم . از آقای جهرمی صمیمانه سپاس گذارم .امیدوارم لطف خداوند همه جوره شامل حالشان شود .بااخلاص وپرتوان باشید . 🔹سلام وقت بخیر آقا بعضی کتاب ها چقدرخوب آدم رو بزرگ میکنن رشد میدن کتاب هایی مثل تقسیم، حیفا(هر دوتاش)، نه و.... در شناخت دشمن علی الخصوص صهیونیسم نگاهتو عوض میکنه ممنونم برای زحمتی که برای نجات ما از ندانستن ها میکشید ومن الله التوفیق 🔹سلام داستان نه بسیار تکان‌دهنده وعالی بود بااینکه کتابشو‌خونده بودم بازم قسمت‌هایی که گذاشتید رو‌میخوند م گاهی اوقات سوار تاکسی که میشم تا راننده ظاهر منو میبینه حرف میندازه با مسافرهای دیگه واز نظام میگه وقتی کار بالا میگیره کم طاقت میشم واز جنایاتی که تو داستان خوندم رومیگم اونها ساکت میشن 🔹این رمان خیلی جالب بود .دلایلم خیلی زیاده ولی اینکه از قبر شروع شد و اون آزمایشگاه انسانی و اروپا و اسرائیل و افغانستان و در آخر تو عراق تموم شد جذابیتش رو خیلی بیشتر کرد.چقدر دوست دارم یه نفر مثل بانو حنانه رو ببینم . امیدوارم انقدری عمر کنم که متلاشی شدن اسرائیل رو ببینم. 🔹سلام خداقوت بسیارچسبید پشت هم خوندن این دوتا داستان پیامی نیست جز دعای عاقبت به خیری براتون حیفا ومیتار و....دخترای پیرمرد کلاه به سر یهودی بود که قربونی مهدی اخرالزمان شد؟ 🔹سلام خسته نباشید. عیدتون مبارک. کتاب نه اول تو کانال خوندم بعد کتابش را خریدم و حالا هم تو کانال تمام کردم وانگار برای بار اول خواندم هیجان و ترس و قدرت ..زنده باد سربازان گمنام 🔹سلام و خدا قوت واقعا رمانهاتون تکاندهنده است ممنون که به وسیله نوشته هاتون روشنگری میکنید فکر نمیکردم حیفا و نهوباهم مربوط باشند و یک جورایی مکمل همدیگه باشند در کل بسیار دقیق و کامل هستند تشکر از شما 🔹حاجی واقعیتش من داستان رو هر شب چند قسمت محدود منتشر میکردید میخوندم بهم نمی چسبید منم رفتم کتاب رو از سایتتون خریدم نشستم تو یه روز کامل خوندم با اینکه تازه خونده بودم ولی وقتی خوندم تموم کردم تا چند ساعت از این مطالب تو شوک بودم که دشمن داره چیکار میکنه از اون طرف نیروهای جان بر کف هم چه فداکاری نمیکنن واقعا دمتون گرم خیلی خیلی عالی بود 🔹البته همزمان کتاب زیتون تمام کردم...نمی‌دانم فیلمش هم دیدم یا قبلا داستانی که نوشتید و بصورت فیلم میدیم و غصه و افتخار....فعلا م م محمد را میخواهم شروع کنم موفق باشید و سلامت
🔹سلام حاج آقا وقت به خیر خدا قوت من تا حالا رمان‌هایی که شما در کانال قرار دادین به اضافه یکی دوتا کتاب خوندم باید بگم این یکی هم اطلاعات بیشتری میداد هم متعجبم کرد تا اونجا که خط به خط خوندم . چه انسان‌هایی که برای اعتلای اسلام شیعی هر چه داشتند در طبق اخلاص نهادند و چه دشمنانی که با تمام امکاناتی که دارند و ما نشنیده ایم به جنگ اسلام شیعی و ناب آمده اند ،ایکاش تمام جوانهای غرب باور این رمان و امثال آنرا می‌خواندند وذره ای فقط ذره ای می‌فهمیدند که چگونه برای براندازی نقشه میکشند، تصور اینکه حتی یک لحظه به جای شخصیت اول داستان باشم برایم غیر قابل تصور است فقط دعا میکنم سربازان گمنام امام زمان در پناه خود آقا سلامت باشند. سربلند باشید انشاءالله 🔹سلام بیشتر از دو ماه هست که شبها که میشه پا به پا و نفس به نفس سمن دارم پیش می روم . هر وقت می اومدم سراغ کانال نگران بودم نکنه داستان بارگذاری نشده باشه . اما هیچ وقت نشد دست خالی برگردم .خیلی خیلی عالی بود . حیفا هم خونده بودم هر دو عالی بود ."نه "نفس گیر بود . عزتتون زیاد عمرتون پر برکت 🔹سلام وخسته نباشید همیشه وقتی کتاباتون رو مطالعه می کردم مثل تب مژگان. حجره پریا. کف خیابون 1.و2. فکر می کردم بازجو پرونده ها یا همون اقا محمد خود شمایین واقعا نوشته های شما متفاوتند از حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی الفرجه الشریف می خوام روز بروز بر توفیقات شما بیفزاید وعمر با عزت به شما بدهد 🔹سلام حاج آقا شب خوشی و عافیت. به نظرم ویراست جدید داستانتون کلی تغییر داره و کاملتر و جذابتر شده. قلمتون پر برکت. خداقوت. خدا ریشه اسرائیل و تفکر صهیونیسم را بخشکاند. 🔹سلام حاج آقااعیاد مبارک ان شاءالله باز هم کولاک کردید واقعا عالی بود خدا را شکر بابت امنیتی که در کشورمون هست بابت بودن سربازان گمنام آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه خدا را شکر لبخند مولا نصیبتون قلمتون مانا عاقبتتون ختم به بخیر 🔹چرا انقدر داستان نه رو کش دادین و یهووو ول کردین ... اگر ادامه داره حداقل بگید که مردم‌معطل نشن. واقعا ۴،۵ قسمت آخر خیلی بی خود بود 🔹سلام خیلی خیلی خیلی عالی بود. ممنونم بابت داستان نه که راه زندگی رو به من یکی که فهموند. ممنونم بابت تمام ترس و دلهره و استرسی که با تمام وجود حس کردم تا بدونم امنیت اتفاقی نیست و براش زحمت ها کشیده میشه و شکرگزار باشم. 🔹سلام. حاج آقا. خدا قوت. "نه" عالی بود. با این که قبلا هم آن را خوانده بودم اما خیلی از ماجرا را یادم رفته بود. در کنار داستان عالی و جذاب شما، یک نگرانی منطقی و مبهم در مورد فعالیت های یهود در زمینه ژنتیک و محصولات مختلفی که ما استفاده می کنیم، برایمان باقی می ماند که راهکاری برایش نداریم چون خیلی از موادی که حتی در محصولات ایرانی وجود دارند وارداتی هستند. 🔹سلام حاج آقا واقعا مستند داستانی بسیار قشنگی بود و چه جالب که داستانتون با داستان های دیگه به هم ربط پیدا میکنه مثلا این داستان با حیفا خدا خیرتون بده ان شاالله 🔹خداقوووت استاد بهترین داستان هایی که میخونم بی‌شک داستان و قلم شماست . اینقدر قشنگ و جسورانه قلم میزنید که الله اعلم ! خدا شما و امثال شمارو برای تبیین این جامعه‌ حفظ کنه فقط کاش علاوه بر داستان ها مینوشتید که فی‌الحال نقش و وظیفه‌ی ما در برابر این گونه عملیات ها چیه و چه کاری از دستمون برمیاد یه سوال خیلی برآم مطرحه ‌ ‌ . ‌ . اینکه این نوع اطلاعات رو چجوری میشه یافت؟ مشخصا اطلاعاتی نیستند که بشه به همین راحتی ها پیدا کرد . . کاش اموزش میدادید این نوع قلم زنی بین این همه داستان های زرد رواج پیدا کنه و تحولات عظیم و قشنگی در جامعه اتفاق بیفته و اینکه ما منتظر داستان ورود لیلا به امریکا و اما و مارشالم هستیم استاد🌱 و بازهم خیلییی خداقوت بهتوون 🔹سلام آقای جهرمی خدا قوت به شما برادر محترم برای داستان پر از تنش و اضطراب ولی اطلاعات خیلی خوبی از جنایات صهیونیست و دلاوری‌های بچه های اطلاعات سپاه ما مدیون و ممنون همگی شما عزیزان هستیم از شما محقق و نویسنده عزیز و جوانان جان برکف شجاع و مومن مادران و خواهران ایرانی فدای فداکاری و ایثارتان❤️❤️❤️❤️ 🔹آقای حداد پور سلام شب بخیر داستان نه رو قبلا خونده بودم و به دانشجوها هم گفتم بخونن اما اینبار خیلی بهش نیاز بود انگار قصه‌ ای هست که تموم نمیشه.. اما یه چیزی وقتی حرف از بانو حنانه و بانو رباب میاد فکر میکنم برای این دنیا هیچ کاری نکردم.. خوش به حالشون که اینقدر موثرن التماس دعا 🔹عالی بود حاج آقا خدا قوت من کتابدارم سر و کارم با انواع و اقسام کتاب و مقاله و رمان و داستان و نوشتن و نویسنده هست بی تردید میگم به نظرم یکی از بهترین نویسنده های ایران هستین. دمتون گرم 👏🏻👏🏻 خدا قوت 🙏🏻🙏🏻
🔹آقا چرا دخترها انقدر در معرض آسیب هستن و همه هم اینو میدونن ولی تدبیر درستی براش نیست! تو داستان یکی مثل همه خواهر داوود، مژگان دختر عمار، اینجا داستان نه سمن دختر یک روحانی که جایگاه بسیار بالایی داره... وقتی دختران تو همچین خانواده مذهبی و این درجه امنیتی اطلاعاتی که شخصی درون خانواده هست که بینش و آگاهی بالایی داره، دچار آسیب میشن در نگاه اول آدم میگه خب بخاطر موقعیت مثلا پدر خانواده سوژه نفوذ میشن و آسیب میبینن ولی وقتی آدم بیشتر دقت میکنه میبینه پسر خانواده اتفاقا به درجه بالایی میرسه اما متأسفانه دختر همین خانواده آسیبی میبینه که جبرانش شاید دیگه ممکنه نباشه! چرا دوست دارن دختران رو چشم و گوش بسته و پرت از همه‌چیز نگهدارن! نهایتاً چیزی که یاد بدن درحد ترگل‌ورگل بودنشونه!!! چرا اون واقعیت‌های زندگی رو برای پسرها واجب میدونن (تازه با پسرها هم درست محترمانه برخورد نمیکنن) اون‌هارو مجبور میکنن طعم تلخ یکسری مسائل رو بچشن یا حتما سربازی (که الحمدلله الان قوانین بهتر شده) رو بگذرونن ولی دختران رو تو یه جهلی نگه‌می‌دارند خب معلومه که اعتماد درستی تو خانواده نسبت به بزرگترها شکل نمیگیره! با کوهی از سوالات و کنجاوی‌ها پا تو جامعه میذارن خب خیلی عاقبت و سرنوشت همچین دخترانی دور از ذهن نیست. چرا رابطه درستی بین پدر و دختر برقرار نیست بین مادر و دختر هم همینطور؟! چرا فقط میگن الگو حضرت فاطمه سلام الله علیها باید باشه ولی روش عملی و مهارت‌های زندگی که یک دختر رو قوی بار میاره رو نمیگن؟! چرا کسی خودش رو مسئول زندگی پرورش دختران نمیبینه همه میندازن گردن هم و یک منبع درست، با زبان شیوا برای دختران وجود نداره!!! مثلا یکسری ویژگی‌ها هست که برای همه فضیلت هست اما همون عمل برای دختر خوب نیست که بدهم هست. و این‌ مسائل اصلا باز نشده! وقتی نگاه میکنم میبینم آخه مادر هم نمیدونه! چه برسه به دختر! من همین چند وقت پیش تو یک جلسه‌ای شنیدم که دختر نباید از نامحرم تشکر کنه!!!! خب این یعنی چی؟! چرا نمیان موضوع درست بیان کنن و راه‌کار درست بدن! تشکر نکردن شد راه‌کار!!!! یک چیزی هم میخوان یاد بدن بیشتر دوقطبی میکنن مردم رو و از دین زده میکنن مثلاً یک مورد رو یادمه تو داستان یکی مثل همه آورده بودین که عطر زدن و خوش پوش بودن برای پسر چیز پسندیده هست! حالا واقعا برای دخترها هم عطر زدن درسته؟ زندگی دختران دنیایی دیگه‌ای هست که زیباییش بیان نشده، دیده نشده ولی همه توقع دختری فاطمی دارن!!! چراااااااااااا؟؟؟!!! 🔹سلام من حرفی در مورد داستان نه ندارم نه دانشگاهی هستم نه کارمند نه دانستن یا ندانستن بعضی چیزها مسیر زندگی ام را عوض می‌کند فقط یه مادر هستم با چند بچه قد ونیم قد ویه سواد نصفه کاره ولی یه چیز رو خوب میدانم دانستن بهتر از ندانستن هست و فقط به عنوان یه زن میتونم دعا کنم به هدفی که از وقت گذاشتن واسه نوشتن این داستان و مابقی داستان ها تون می‌کشید به خواست خدا برسید و این پشتکار باعث پیشرفت تون بشود و لشکری آگاه به مسائل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و معنوی و... تربیت کنید و ثابت کنید فضای مجازی فقط وقت تلف کردن نیست می‌توان در مجازی عاقلتر شد یه انسان دلسوز پیدا بشه دیگه نگه سرپوش رو مسائل بگذاریم کسی خبر دار نشه یه آدم دلسوز پیدا شده که دلش واسه امت بسوزه و رو بعد اطلاع رسانی ملت در قالب داستان های واقعی کار کند ممنونم حاج آقا حداد پور خداوند اجر دنیا و آخرت را نصیب تان کند 🔹سلام حاج آقا! ابتدا نقد هام رو میگم و بعد تعریف هام: اولا: خیلی غافلگیر شدم نوشتید امشب قسمت آخرش بود.😒 دوما: یه قسمت هایی از داستان یهو دنباله ش گم میشد دیگه و مخاطب علامت سوال تو ذهن ش میموند، مثل: اونجا که آقا محمد در بدو ورود از سمن بازجویی میکنه و چند تا سوال میپرسه راجب آمپول و...و بعد میگه مراحل درمان ت رو کامل کن ،مراحل درمان دیگه گفته نمیشه و انگار سمن دیگه میره دنبال زندگی ش...و یکسری نقاط مجهول‌ دیگه اما تعريف ها: 😍 حاج آقا! من این مدت با سمن ترسیدم، شکنجه شدم، شبها باورتون میشه کابوس میدیدم؟ با سمن ذکر و مناجات های اون پیرمرد ایرانی رو با جان و دل گوش دادم و آرامش گرفتم، با سمن کلي خوشحال شدم که آزاد شد( حتی ببخشیدا حتی تو اروپاگردی ش یه کم دلم قنج رفت🙈 و خوشحال بودم که به هر حال از خوکدونی نجات پیدا کرده)، وقتی برگشت افغانستان، خدا میدونه چقدر اون لحظات رو تصور کردم و اشک تو چشم هام جمع شد.🥺 وقتی باباش رو بغل کرد و اشک های دنیا رو ریخت، منم بغض کردم و ...😭 خلاصه حاج آقا حقیقت ش من با سمن زندگی کردم این مدت... ممنون که چشم منو به روی این حقایق باز کردین، من راجب این جنایات هيچی نمیدونستم، خدا فرج امام زمان عج رو برسونه😭🤲 شما و بقیه سربازان گمنام امام زمان عج ماجور باشید.🌹🙏💐 راستی! سلام ما رو هم به آقا محمد برسونید، بگید: خیییییلی گَنگِ ش بالاست!😎🥷
🔹در کل سبک داستان واقعا برام اعجاب آور بود ، از زندان های مختلف ، شکنجه های موساد و ساواک شنیده بودم ، اما زنده به گور کردن و سوپ جنین 🤢🤢 اصلا نشنیده بودم ، جز اون داستانی که شهید سردار دلها حاج قاسم در سخنرانی شون بیان کردن که اون رو اولین بار می‌شنیدم حتی شنیده بودم در کشورهای شرقی سوپ یا غذای جنین سرو میشه یا تو نوشابه های کوکا پودر جنین میریزن و از این حرفا ولی بیان این موضوع تو این داستان و اجبار اون و توطئه های پس پرده و غیره خیلی عجیب بود و بقیه داستان اطلاعات موساد اطلاعات ایران و همه قدرت و همه جاهای داستان بسیار عالی و پر مفهوم بود 🔹داستان خیلی بار اطلاعاتی بالایی داشت و پر محتوا بود خیلی دلم میخواد ادامه داستان رو هم بدونم کاش ادامش رو هم بنویسین ... 🔹سلام و خداقوت مستند داستانی "نه" محشرِ به تمام معناست من با اینک بار سوم بود میخوندم بازم استرس و تپش قلب میگرفتم انقد عالیِ که حاضرم بازم این کتاب و بخونم اجرتون با اباعبدالله ان شالله آماده میشیم برا "یکی مثل همه۳" 🔹سلام الان قسمت آخر رو خوندم خیلی عجیب و وحشتناک بود بعد از خوندن بعضی قسمتها استراحت یه هفته ای به خودم میدادم اما اینقدر برام جالب بود که این اتفاقات واقعیت دشمنان ما هستند که نمیتونستم داستان رو رها کنم انتهای داستان با دیدن کلمه بانو حنانه و بانو رباب چند دقیقه ای دلم رفت پیش شون خیلی دوست دارم بیشتر با این دو بانو آشنا بشم برای اطلاعات و توضیحات کاملی که نیاز ذهن منِ خواننده بود و وسط داستان فرمودید ممنون 🔹سلام حاجی خدا قوت با اینکه داستان نه رو دو بار دیگه خونده بودم اما با مطالعه ی مجددش نکته های جدیدی برام مشخص میشد.خدا به قلمتون برکت و به دلتون نور رحمت عطا کنه و باز هم برای ما از این نمونه داستانها بنویسید.ضمنا یه پیشنهاد با توجه به نزدیک شدن به آغاز سال جدید یه تخفیف خوب به عنوان عیدی روی کتابهاتون بزارید مخصوصا برای کسانی که میخوان تمامی آثار رو در غالب یک پک خریداری کنن.زمان تعطیلات نوروز و همزمانی با ماه مبارک رمضان بهترین موقعیت برای مطالعه ی دسته جمعی خانواده ها هست.موفق باشید یا علی مدد 🔹سلام آقای حداد پور ،باخوندن این رمان،تازه فهمیدم که چقدر اسراییل و یهود خبیث تر از اونی هستن که ما میدونیم،ای کاش تمام جوونا این رمان رو میخوندن تا متوجه عمق رذالت و دشمنیشون با مسلمانان و چه عرض کنم با انسانیت میشدن ،وباعث شد ازته دل دعای فرج بخونم و واقعآ ازخدا بخوام ظهور امام زمان رو برسونه،تاقبل این دعا برای ظهور درمن اینقدر جدی نبود انگار ،وچقدر عزیزانی خالصانه دارن زحمت میکشند که دست این خونخواران به ما نرسه ووتعدادی از ما خیلی خودشون رو عقل کل می‌دونن،میگن بابا بسه دیگه چند سال گفتین مرگ بر اسراییل وآمریکا،چی شد،هرکی کار خودشو بکنه،،وازخداوند سلامتی و موفقیت همه سربازان گمنام رو میخوام .تشکر فراوان ازشما
آها بعد بعد از ظهری موقع خوندن مطالب کانالتون به یه نتیجه ای رسیدم..یکی از بزرگترین اشتباهاتم تو این مدت این بود که معتاد رمان شده بودم (عاشقانه بود ولی میدونستم که مطلب زشت نداره) بعد به دبیر دینیمون گفتم رمان عاشقانه بخونم یا نه و خب گفتن که اگه رو افکارت تأثیر میذاره نه نخون..گفتم احتیاط شرط عقله دیگه..کلا دورشو خط کشیدم.اگه بخونمم دیر به دیر.ولی امروز به این نتیجه رسیدم که اگه وقتی که برای خوندن اونا گذاشتم برای خوندن مطالب کانال شما میذاشتم، خیلی خیلی بهتر بود..الانم دیر نیست ولی... یکی از دلایلمم اینه که تقریبا در هر زمینه ای مطلب میذارین و این خیلی خوبه. دوم اینکه مشتاق میشم راجع به یه سری مسائلی تحقیق و مطالعه کنم. سوم نگاهم به همه چی عوض شده. چهارم خیلی چیزا یاد میگیرم. و و و و... بعد برنامه ریزی هم کردم که نه از اینور بوم بیوفتم پایین، نه اونور بوم. انشاالله یه فرصتی پیش بیاد کتاباتونم از طاقچه اینا میگیرم گوش میدم. یه چیز دیگه هم دقیقا قبل ارسال پیام یادم افتاد..گرای اشتباه..اگه گرای اشتباه دادن بهش چه جوری به اونا گفت خودش بود؟؟؟؟ منظورم اینه دیده جناب محمد و که گفته خودش بوده دیگه.یعنی شناختدش دیگه...نمیدونم جالب بود برام ماجراش..نمیدونمم بعضی از این سؤالا چرا پیش میان براما ولی... خیلی حرف زدم سرتونو درد اوردم🌺 هنوزم قابلیت ادامه دادن دارم ولی...🌺 اللهم عجل لولیک الفرج🌺❤️ 🔹عالی بود جناب جهرمی. تازه متوجه شدم چرا میگن اسرائیل تو علم پزشکی انقدر پیشرفت داره. همیشه میگفتم مگه چقدر مردم باهوشی هستن که میتونن انقدر پیشرفت داشته باشن. تازه متوجه شدم چقدررررر موجودات کثیفی هستن وچجور دستشون در دست شیطان بزرگ هست.تازه معنی اسرائیلو فهمیدم.... تازه متوجه شدم نفوذی یعنی چی و چجور... و همین باعث شده بدون هیچ شکی امسال با عزم راسخ پای صندوق رای برم.. تازه معنی امنیتو فهمیدم.وبرای محمد و تمام محمدها که اینچنین امنیتو برای مملکت ما به وجود میارن ارزوی عمر باعزت و عاقبت شهادت میکنم... وقتی اسم بانو حنانه و بانو رباب میاد گوشه ای از وجود حضرت زینب را میشه ازشون احساس کرد.... ومن بیشتر از قبل برای حفظ چادرخودم و دخترام تلاش میکنم.چون با زبان بی زبانی به شیاطین اسرائیلی نشون میدیم که شکست شما حتمی هست...... وممنون از شما که ذهن بسته ی مارو باز کردید.ان شاالله عاقبت بخیر باشید. پر از احساس غریبی هستم.سخت دلتنگم.چه صبری دارد. غریب است و تنها.مهدی زهرا چشم انتظار است. منتظر دعای عمیقیست از عمق وجود من و ما.