eitaa logo
ملایی
174 دنبال‌کننده
38 عکس
10 ویدیو
34 فایل
کانال عمومی است ولی بیشتر برای طلاب مفید است. ابتدای هر مطلب با چند هشتگ، موضوع آن را مشخص می کنم. اگر جذاب بود می توانید هشتگ را سرچ کنید وگرنه عبور کنید. راه ارتباطی با بنده: @MohammadRezaMollaei تبادل نداریم، اعضا مسئول تبلیغ کانال هستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
از حضرت (رضوان الله تعالی علیه) زیاد آثار و کتب باقی نمانده، کتاب را آقای از نکات اخلاقی و علمی کوتاهی که ایشان گاه گاهی بیان می کردند جمع آوری کردند. یکی از آنها «خوب چشم هایتان را باز کنید» است : "کلامی که از غیرمعصوم علیه‌السلام باشد، از هر بزرگی باشد، نباید به آن صددرصد اعتماد کرد، بلکه باید احتمال خلاف و خطا در آن داد. کلام معصوم علیه‌السلام هم هفتاد مَحمِل دارد که بدون فحص از معارض و صوارف آن، نمی‌شود به آن بدواً اعتماد، و به ظاهر آن عمل نمود. بنابراین، اولین تنبیه برای کسی که می‌خواهد چیزی بفهمد آن است که هرکلامی که دید یا شنید، از هر بزرگی که بود، باید احتمال بدهد که کلام او خطا باشد. صرف اینکه صاحب کلام و گوینده سخن بزرگ و بزرگوار است، نباید و نمی‌شود به آن اعتماد کرد. با اعتماد به غیر، کار را مگذرانید؛ زیرا آنان که معصوم نیستند. یکی از بزرگان از استادش نقل می‌فرمود: در هر مسئله‌ای که نظر کردید، خوب چشمتان را باز کنید. آقایی می‌گفت: به آخوند خراسانی رحمه‌الله خیلی اعتماد داشتم، ولی دیدم در بعضی از جاها چنگالم به او می‌خورد[کنایه از این که می توانم اشکال کنم]، اکنون اگر بگوید: ماست سفید است، خوب چشمم را باز می‌کنم که ببینم مثلاً مقداری زرد است، یا خیر؟" در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۷۷ تعجب می کنم از برخی دوستان که به راحتی اصل هایی را که در اصول فقه تراشیده شده اند قبول می کنند مثلا گفته شده اصل بر این است که اوامر مولا تکلیفی است نه ارشادی، می پرسیم از کجا؟ می گویند به نظر ما عرف این طور می فهمد! آخه برادر من، قطع و اطمینان که نداری، حداکثر ظن داری که عرف این طور می فهمد حجیت این ظن و این عرف از کجا؟ اگر جواب این رو بلدید برام بفرستید.
نظر درباره و ضرورت دیروز در شرکت کردم. اجازه بدید حاشیه ها رو بگذارم کنار: این که مراسم عمامه گذاری برگزار نشد و این که چقدر از این همه ابراز ارادت ها به آقا واقعی است؟ و ... برم سراغ چند نکته اساسی که در صحبت های آقا بیان شد: http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=42475 1) "حوزه علمیه وظیفه دارد عالم دینی درست کند یعنی عالمی که هم معرفت صحیحی از دین ( ولو بخشی از دین! ) داشته باشد و هم به دنبال تحقق آن در جامعه باشد." پس عالمی که اهل عمل و هدایت نیست یه جورایی اصلاً عالم دین نیست. 2) فرمودند: ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله یعنی اطاعت در همه امور زندگی یعنی ارسال کردیم برای حکمرانی! انگار آقا یکی از ادله ی قرآنی ولایت مطلقه فقیه رو یادآوری می کردند حتی «نبوت» را به معنای «در رأس جامعه بودن» معنا کردند و از طلاب خواستند به خاطر «العلماء ورثة الأنبیاء» مسئولیت رهبری مردم را هدف خود قرار دهند. 3) ایشان گفتند: همه باید آنچه از معارف دین خوانده اند برای تحقق آن وارد میدان شوند چه فقه چه فلسفه چه کلام چه عرفان نظری که امام در آن یک مجتهد تمام معنا و صاحب نظر بود. خب این بیان مهر تاییدی است بر این که عرفان نظری ما از معارف اسلامیِ مورد توصیه ی آقاست! 4) گفتند: علوم طبیعی و تجربی مستقیماً ارتباطی با زیر بنای فکری دینی ندارد بلکه جهت دهی این ها به عهده ی حوزه است.این عبارت آقا رو جدی بگیرید: «دین است که به علم جهت میدهد. علم میتواند در خدمت بشر باشد، میتواند علیه بشر باشد؛ میتواند در خدمت عدالت باشد، میتواند در خدمت ظالمین و مستکبرانِ طواغیتِ عالم باشد؛ کمااینکه الان هست. این جهت دادن به علم هم به عهده‌ی حوزه است.» ادعای بنده این است که این وظیفه بیش از هر رشته ای بر عهده ی حکمت عملی و خصوصاً عقل عملی است! اگر ما از عقل عملی برای تشخیص مصادیق عدل و ظلم و حسن و قبح نتوانیم درست استفاده کنیم چطور می خواهیم این جهت دهی را انجام دهیم؟! پر واضح است که به حلال است و جایز نیستِ منفعلانه فقیهان، جهت دهی به دانشگاه نمی گویند! 5) اجتهاد یعنی "چگونگی و متد بدست آوردن معارف دین [اعم از احکام فرعی] از کتاب و سنت و عقل"! جالب این که آقا اجماع رو نگفتند. درباره درس خارج فقه فرمودند: «اگر این طریقه‌ی استنباط را یاد گرفتید، آن وقت ارزشهای اخلاقی را هم درست از کتاب و سنّت استنباط میکنید» و من این هست که چرا آقا یادگیری طریقه استنباط ارزش های اخلاقی را متوقف بر رسیدن به اجتهاد در احکام فقهی کردند؟! 6) بر ضرورت رسیدن به اجتهاد خیلی تاکید کردند : «درس ‌خواندن برای مجتهد شدن لازم است؛ البتّه من نمیگویم همه باید مجتهد بشوند در واقع یک واجب کفائی است... اما برای فراگیری معارف اسلامی اجتهاد لازم است.» شرطِ لازم است اگر اجتهاد نداشته باشید معارف اسلامی را فرا نمی گیرید! 7) آقا گفتند تخصص گرایی خوب است ولی از عیوب آن غفلت نشه برخی از علوم بین رشته ای برای جبران این نقص هاست. : آیا اضافه کردن تخصص های بین رشته ای به تخصص های قبلی می تونه جامعیت درست کنه ؟! روایت هایی مانند روایت زیر کم نیستند: انّما المستحفظون لدين اللَّه هم الّذين اقاموا الدّين و نصروه و حاطوه من جميع جوانبه! إنّما اگر حصر رو نرسونه شاهفرد رو که می رسونه! راه حل تون چیه؟
آقا در ۶۲/۱/۹ می فرمان : «امروز ما دیگر حق نداریم در باب لباس مشکوک، شش ماه صرف وقت کنیم. یک روز از این کارها می کردیم.امروز دیگر ما حق نداریم افتخار کنیم که فروع علم اجمالی را از 80 تا آوردیم 90 تا! [آن زمان] بعضی از طلبه ها بودند که اشکال می کردند که آقا فایده اش چیست؟! [آن زمان] من می گفتم که آقا می خواهیم فرمول فقاهت را، مکانیسم فقاهت را یاد بگیریم؛ می خواهیم بدانیم کسی که فقیه می شود از کتاب وسنت چگونه استنباط می کند احکام الهی را؛ می خواهیم قوتش را پیدا کنیم... هیچ فایده ای هم ندارد، جز اینکه آدم قوی بشود. آن روز این را می گفتیم اما امروز حق نداریم این را بگوییم! امروز می گوییم ... قوه ی فقاهت را در کتاب جهاد پیداکنید. در مباحث روز پیدا کنید! بگردید شیوه های جدید برای بانک اسلامی پیدا کنید» در ۹۸/۰۲/۱۸ می فرمان: «اجتهاد را اگر بخواهد انسان دارا بشود، باید تمرین کند، باید کار کند. این درس فقهی که شما میخوانید ولو طهارت باشد -حالا بعضی‌ از طلبه‌ها میگویند: «آقا، چرا همیشه طهارت و صلات و مانند اینها؟»- فرقی نمیکند؛ آن چیزی که به شما این شیوه‌ی استنباط را یاد بدهد، مورد نیاز شما است. [این] گاهی در یک مسئله‌ی مربوط به طهارت است، گاهی در مسئله‌ی مربوط به صلات است، گاهی مسئله‌ی مربوط به بحث معاملات و اجاره و مانند اینها است؛ شما باید بدانید چه جوری استنباط کنید.» چطور سال 62 حق نداشتیم بگیم فرقی نمی کنه که اجتهاد را از کدام مسئله فقهی بدست بیاریم، سال 98 حق داریم؟! چرا آقا کوتاه اومدن؟ بیانات سال 62 تو سایت نیست نه تو KHAMENEI.IR هست نه تو LEADER.IR ،خب من از کجا آوردم؟ از اینجا: کتاب ولایت و حکومت چاپ چهارم انتشارات صهبا صفحه ۲۷۲ لطفا هر جوابی به ذهن تون می رسه برام بفرستید: @MohammadRezaMollaei
بعد از بیانات (ره) در 13 تیر 1358 در جمع اساتید دانشگاه تهران، با موضوعِ تفاوت دانشگاه غربى و دانشگاه اسلامى، آن قدر سردرگمی و انتقاد و اعتراض نسبت به بیانات امام بروز کرد که دیگر امام تا پایان عمرش نتوانست اشارات خودش در این سخنرانی را شرح و تفسیر کند! بخشی از آن را می خوانیم: «اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحيد است. تعليمات اسلام تعليمات طبيعى نيست، تعليمات رياضى نيست؛ همه را دارد. تعليمات طب نيست؛ همه اين را دارد لكن اينها مهار شده به توحيد. برگرداندن همه طبيعت و همه ظِلهاى ظلمانى به آن مقام نورانى، كه آخِر، مقام الوهيت است. بنا بر اين، بايد اين معنا كه علوم ما از آن هم تمجيد مىكنيم؛ تعريف مىكنيم؛ همه علوم طبيعى، همه علوم مادى؛ لكن آن خاصيتى كه اسلام از اينها مىخواهد در غرب از آن خبرى نيست. اگر هم باشد فقط يك چيز نازلى است... اسلام در همه چیزش اصلش آن مقصد اعلی‌ را خواسته. هیچ نظری به این موجودات طبیعی ندارد الّا اینکه در همان نظرْ نظر به آن معنویت دارد و به آن مرتبه عالیه دارد. اگر نظر به طبیعت بکند، به عنوان اینکه طبیعت یک صورتی است از الهیت؛ یک موجی است از عالم غیب. اگر نظر به انسان بکند به عنوان این است که یک موجودی است که از او می‌شود یک موجود الهی درست کرد. تربیتهای اسلام تربیتهای الهی است... فرق ما بین علوم اسلامی در همه طرف، در همه جا، با سایر علوم این است که یک علاوه در اسلام هست که این علاوه در آنجا نیست. آن علاوه‌ای که در اسلام هست، آن جنبه معنویت و روحانیت و الوهیت مسئله است. خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها لکن نه برای اینکه وزارت بکند، نه برای اینکه برای خودش یک چیزی درست کند. او رفت آنجا برای اینکه آنها را مهار کند؛ و آنقدری که قدرت داشته باشد خدمت بکند به عالم اسلام و خدمت به الوهیت بکند. و امثال او ... مثل مرحوم مجلسی که در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند کرد؛ نه خودش را صفویه کرد! آنها را کشاند توی مدرسه و توی علم و توی دانش و اینها، البته تا آن اندازه‌ای که توانستند. هر چه در قرآن هست اگر کسی مطالعه کند درست، می‌بیند آنی که در قرآن هست آن جنبه الوهیتش هست. همیشه هر چیزی طرح شده به جنبه الوهیت طرح شده است. همه چیز در آن است اما به جنبه الوهیتش. اسلام برای خدمت به خدا آمده است. انبیا خدمه خدا هستند. [انقلاب] وقتی بنا شد که ما با انسجام این جمعیتها با هم پیش بردیم؛ تا اینجا رساندیم؛ انسجام گروهها با هم؛ همه با هم فشرده شدند. یعنی دانشگاهی نگفت من جدا هستم از روحانیت؛ روحانی هم نگفت من جدا هستم از دانشگاهی؛ آن هم نگفت من از حزب و حزب از جبهه و جبهه از کذا. این حرفها آن وقت مطرح نبود. چون مطرح نبود و امر هم الهی بود و همه هم اسلام را می‌خواستند، همه هم متنفر از این ظلمها و این ظَلَمه بودند، از این جهت پیش بردیم. با وحدت کلمه و توجه به اینکه ما همه یک جمهوری اسلامیِ عدل می‌خواهیم، یک حکومت اسلامی عدل می‌خواهیم، یک حکومتی که همه آزاد فکر کنند، آزاد نظر بدهند - عرض می‌کنم - آزاد عمل بکنند، [یعنی] استقلال داشته باشند در همه چیز. ما یک همچو [دانشگاهی] را می‌خواهیم درست بکنیم.» و هنوز هم این حرف ها مندمج و پیچیده است، چطور باید با نظر الهی به ریاضیات نگاه کرد؟ نظر داشتن به معنویتِ علومی مثل عمران و مکانیک و رایانه یعنی چه؟ اگر علوم تجربی را از این جهت که موجی است از عالم غیب نگاه کنیم چه تغییری می کند؟ هویت اش عوض می شود؟ یعنی علم دیگری می شود؟ آیا فیزیک به علاوه معنویت، می شود فیزیک اسلامی؟ بالاخره این «به علاوه» ترکیب انضمامی است یا ترکیب اتحادی بین ماده و معنویت هست یا هیچکدام؟ بیانات اخیر آقا : «علوم طبیعی و تجربی مستقیماً ارتباطی با زیر بنای فکری دینی ندارد بلکه جهت دهی این ها به عهده ی حوزه است.» شاید این جهت دهی آقا همان نگاه معنوی امام باشد. قدری فکر کنیم!! اگر ذره ای دغدغه ی گسترش نگاه توحیدی در جامعه رو دارید بدونید که از این سوال ها نمیشه فرار کرد! می تونید متن کامل سخنرانی امام رو از لینک زیر بخونید: http://l1l.ir/5ois
از مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نقل شده است که در پاسخ اعتراض برخی به طرح مباحث اخلاقی عرفانی در ابتدای درس فقه، در حالی که دست هایشان را به دو طرف باز می کردند فرمودند: «تمام مشکلات ما از وقتی شروع شد که عرفان و فقه از هم این طوری جدا شد.» آیت الله محمد حسین طهرانی می فرمودند: « فقه و عرفان چون شیر و شکر به هم آمیخته اند، فقه خالی از عرفان از حقیقت فقه به دور است.» علامه طباطبایی: «کسی که در دین خود به ظواهر احکام بسنده کرده و به غیر آن پشت پا می زند، در حقیقت آیات خدا را مسخره کرده است.» به نظر شما برای نزدیک کردن فقه و معارف عرفانی باید چه کار کرد؟ @mohammadrezamollaei
متعه.pdf
98.8K
اگر آیات 24 نساء، 2 فاطر و 3 تحریم را مفروغ عنه بگیریم، در روایات شیعه حکم شرعی ای داریم که به وضوح از روایات زیر بدست می آید: 1)صحیحه: سألته عن التمتّع من البكر [البالغة، فضلا عن الرشیدة] إذا كانت بين أبويها بلا إذن أبويها قال لا بأس ما لم يفتض ما هناك [قبلا او دبرا] لتعفّ بذلك‏. 2)صحیحه: لا بأس بأن يتمتّع بالبكر ما لم يفض إليها مخافة كراهية العيب على أهلها. 3)صحیحه: قال العذراء الّتى لها أب لا تتزوّج متعةً إلّابإذن أبيها. حر عاملی می گوید: هو عامٌ یجوز تخصیصه. خب جمع این روایات اصلا کار سختی نیست. پس چرا ما نمی بینیم که معاصرین کسی به این حکم فتوا داده باشد؟ بله، انجام این کار با رعایت شروط و ضوابط آن کار آسانی نیست: «فما شرائط المتعة قال يا مفضّل لها سبعون شرطاً من خالف منها شرطاً واحداً ظلم نفسه‏» که علامت زیادی شروط است نه دقیقا هفتاد. نزدیک 10 تاش رو در pdf آوردم. تذکر: بنده اهل متعه نیستم چون شرایط اش را ندارم! حاج آقای مؤیدی (شاگرد آیت الله سعادت پرور) فرمودند: «امروز اگر خودش مستحب نباشد تبلیغ و تبیین اش حتما واجب است». این که طبق آمار، در ایران سالی 400 تا 500 هزار سقط جنین داریم، یعنی چقدر جامعه ی ما به این احکام نیاز دارد! مهم:رهبانیت و سرکوب غرائض جنسی و عاطفی، عفت نیست! تفریط و مذموم است. : آیا سختی عمل به یک حکم شرعی یا این که اکثر مردم شروط آن را رعایت نمی کنند، مجوز این می شود که مرجع تقلید(که نظر معصوم برایش واضح است)فتوایش را مخفی کند؟ عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و الله یعلم و انتم لا یعلمون! بله؟
ملایی
#عمومی #فقه #عرفان #فقه_و_عرفان از مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نقل شده است که در پاسخ اعتراض
اولش آخرش قال النّبىّ، صلّى اللّه عليه و آله: إنّما العلم ثلاثة: آية محكمة، أو فريضة عادلة، أو سنّة قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل. حضرت امام در حدیث 24 ام از کتاب چهل حدیث می فرمایند: «انسان به طور اجمال و كلى داراى سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است: اوّل، نشئه آخرت و عالم غيب و مقام روحانيت و عقل. كه كتب سماويه، و بالخصوص كتاب جامع الهى و قرآن كريم ربوبى، مشحون از آن است. متكفل اين علم پس از انبيا و اوليا، عليهم السلام، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند. دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بين العالمين و مقام خيال. در كتاب الهى و اخبار وارده از اهل بيت، عليهم السلام، فوق مأمول وارد است. متكفل اين نيز پس از انبيا و اوصيا عليهم السلام، علماى اخلاق و اصحاب رياضات و معارف‏اند. سوم، نشئه دنيا و مقام ملك و عالم شهادت. كه جميع كتب ما مشحون از آن است. متكفل آن علماى ظاهر و فقها و محدثين هستند. هر يك از اين مراتب ثلاثه انسانيه كه ذكر شد به طورى به هم مرتبط است كه آثار هر يك به ديگرى سرايت مى‏كند، چه در جانب كمال يا طرف نقص. بلكه تعبير به «ارتباط» نيز از ضيق مجال و تنگى قافيه است، بايد گفت
يك حقيقت داراى مظاهر و مجالى است
. و همين طور، كمالات مقامات ثلاثه بسته به كمالات هر يك است. كسى گمان نكند كه بدون اعمال ظاهريه و عبادات قالبيه مى‏تواند داراى ايمان كامل يا خلق مهذّب شود، يا اگر خلقش ناقص و غير مهذب شد، اعمالش ممكن است تامّ و تمام و ايمانش كامل شود، يا ممكن است بدون ايمان قلبى اعمال ظاهريه‏اش تامّ و محاسن اخلاقيه‏اش كامل گردد.
بر طالب مسافرت آخرت و صراط مستقيم انسانيت لازم است هيچيك از كمالات علمى و عملى را صرفنظر ننمايد. گمان نكند كه كفايت مى‏كند او را تهذيب خلق يا تحكيم عقايد يا موافقت ظاهر شريعت!
مثلا از عبارات شيخ اشراق استفاده می شود که كمال علمى با نقص در عمل، و بعكس، ممكن التحقق است، و اهل كمال علمى را از اهل سعادت و متخلصين به عالم غيب و تجرد دانسته و مآل آنها را انسلاك در سلك علّيّين و روحانيين پنداشته. و بعضى علماى اخلاق و تهذيب باطن [ملا محمد مهدی نراقی] منشأ تمام كمالات را تعديل خلق و تهذيب قلب و اعمال قلبيه دانند، و ديگر حقايق عقليه و احكام ظاهريه را به پشيزى محسوب ندارند بلكه خار طريق سلوك شمارند. و بعضى از علماى ظاهر علوم عقليه و باطنيه و معارف الهيه را كفر و زندقه پندارند و با علما و محصلين آن عناد ورزند. [دیگه اجازه بدید اسم نبرم!] و اين سه طايفه كه داراى اين عقايد باطله هستند هر سه از مقامات روح و نشآت انسانيه محجوب هستند... و بيايد روزى كه خداى تعالى از ما مؤاخذه فرمايد و بر ما احتجاج نمايد و ائمه اطهار عليهم السلام، نعوذ باللّه، از ما برائت جويند بواسطه برائت ما از احاديث و علوم آنها. پناه مى‏برم به خداى تعالى از سوء عاقبت و بدى مرجع.» ولی هنوز ما بی جواب ماند، اگر عرفان و اخلاق و فقه، مظاهر و مجالی یک حقیقت هستند، چرا امروزه بر سر اصطلاح های آنها (
بخوانید الفبای آنها 
) چنین بلای اسفناکی آمده است؟ : : در فقه: اگر چیزی که حکم بر روی آن رفته، تمام الموضوع برای حکم باشد می گویند حکم به نحو حیثیت تقییدیه بر موضوع بار شده است، اگر تمام الموضوع نباشد بلکه عنوان مشیر باشد یا قضیه ی خارجی باشد (یا مثالی چیزی باشد) می گویند حکم به نحو حیثیت تعلیلیه بار شده. (بر خلاف وجه تسمیه آن در بحث علت و حکمت!) در اصول: در باب اجتماع امر و نهی (طبق اصطلاح محقق نائینی)، اگر دو عنوان بر معنون، به نحو ترکیب اتحادی بار شوند حیثیت تعلیلیه است و باید قائل به امتناع شویم. اگر به نحو ترکیب انضمامی باشد، تقییدیه است و باید قائل به جواز شویم. در فلسفه: اگر حکم و محمول، واقعا بر موضوع بار شده باشد و واسطه واسطه ی در ثبوت باشد حیثیت تعلیلیه است و اگر محمول بر غیر ما هو له بار شده باشد به اعتبار واسطه ی در عروض، حیثیت تقییدیه است. (البته در فلسفه اقسامی دیگری نیز دارد) در عرفان: 4 حیثیت تقییدیه داریم: شأنیه سرابیه نفادیه و اندماجیه، و حیثیت تعلیلیه نداریم ( ان شاء الله! ). امثال این اشتراک لفظی ها زیاد است و نشان می دهد که چقدر این علوم از هم فاصله گرفته اند! و جا دارد به عموم طرفداران جامعیت گرایی تسلیت عرض کنم! باشد تا بیدار شویم و
 فکری برای حفظ دین کنیم
! 🙏 إنما المستحفظون لدین الله هم الذین أقاموا الدین و نصروه و حاطوه من جمیع جوانبه و حفظوه علی عباد الله و رعوه.
کجایند حافظان اسلام؟
ملایی
#تخصصی #امتداد_فلسفه #حکمت_عملی #علوم_انسانی_اسلامی #فلسفه_و_فرهنگ نشستی با عنوان «نقش #علامه_طباط
بانکی ها گفتند «بهره» آقایان گفتند ربا است و حرام می شود! بانکی ها اسم اش را عوض کردند گفتند از این به بعد نگویید بهره بلکه همه می گوئیم «سود» ! آقایان گفتند حلال می شود اگر مضاربه یا مشارکت باشد! چه 12 درصد چه 300 درصد! 😓 آخر کِی قرار است بدانیم که احکام تابع عناوین نیست، تابع است؟ اگر عرف جامعه روزی به کشمش گفت خمر، آیا حرام می شود؟ خب اگر این عرف ملاک نیست آنچه از اقتصاد غربی ترجمه می شود ( می ترجمانند! ) نیز ملاک نیست. قبلا درباره خلق پول بحث کردیم: https://eitaa.com/mollaei/172 و این بی جواب ماند: اگر من در زیر زمین خانه ام اسکناس چاپ کنم مفسد فی الارض ام ولی اگر بانک بی مهابا خلق پول کنند (و البته سهم بانک مرکزیِ شیطون‌بلا محفوظ باشد) و وام بدهند، می شود بانکداری اسلامی؟! خون آنها از خون من رنگین تر است؟ 🤨 اعتباری که ریشه در تکوین نداشته باشد (چه نظر علامه طباطبایی رو در بپذیریم چه نه) لغو است! اسکناس قطعا از امور اعتباری است و باید حقیقت و ماهیت آن را پیدا کرد و گرنه به قول استاد یزدان پناه (در پستی که ریپلای👆کردم) : اصلا نمی دانیم که در فقه چه می کنیم! این مقاله ی ماهیت پول رو بخونید: https://b2n.ir/491464 خب، به نظر می رسه یا باید حرف آیت الله بهجت را بزنیم که اگرچه پولِ اعتباری، مثلی است ولی جبران کاهش ارزش آن لازم است و یا این که بگوئیم پول مطلقا قیمی است چه اسکناس و پول الکترونیکی چه طلا و نقره! اگرچه طلا نسبت به اسکناس و خصوصا پول الکترونیکی مقاومت بیشتری دارد ولی ارزش طلا و نقره نیز نسبت به ارزش واقعی آن، بدون شک دارای نوسان هست. مثلا در صدر اسلام هر ده درهم یک دینار بوده است ولی الان ارزش نقره به طلا بسیار کمتر شده است. همچین گاهی آن قدر قیمت طلا بالا می رود که اکثر متخصصین بازار می گویند حباب دارد صبر کنید تا به قیمت واقعی برگردد! پس راه حل نیز در حد مسکّن است و مشکل را ریشه ای حل نمی کند. خب معضلی که وجود دارد این است که معیار دقیق برای تشخیص ارزش واقعی پول پس از گذشت مقدار مشخصی از زمان چیست؟ 1) بعضی گفته اند ارزش اسمی و عددی که روی اسکناس آمده؛ که امروزه یک کودک ده ساله هم می فهمد این حرف غلط است. 2) بعضی گفته اند قدرت خرید و استخدام؛ که خب خریدِ چی؟ همان طور که عوض نوسان داشته معوض هم نوسان داشته! پس این معیار اگر روشن تر بیان نشود مفید نیست مگر در حد مصالحه. 3) مقاله ای که گذشت: حجم پول را با حجم کالاهای تولیدی (قاچاق چی؟) و کارهای دادوستدی مقایسه می کنیم باید مساوی شوند؛ خب ملاک تشخیص این حجم ها چیست؟ می گویند شاخص تورم که بر اساس میانگین سبد کالاهای اساسی بدست می آید. اولیه: هیچ کدام از این راه حل ها تمام نیست هرچند جواب 3) یا نظریه ی پول‌طلا (البته طلای خالص!) شاید بهتر از بقیه باشد، خصوصا طلا بین المللی است و ظرفیت این را دارد که جانشین دلار و یورو شود و حتی وجوب زکاتِ پول را زنده کند!! 🧐😎 این هم نظر آیت الله اراکی : https://eitaa.com/Feghahat/6538 البته باید پرسید که از کجا اثبات کردید که طلا ارزش حقیقی دارد؟ تا جایی که ذهنم جواب می دهد حضرت امیر در نهج داشتند که طلا در واقع فلزی بی ارزش بیش نیست که مردم آن را ارزشمند می دانند. متن اش رو دارید برام بفرستید؟ نظر شما چیست؟
یعنی این! روایات زیر رو در نرم افزار جامع الاحادیث به راحتی پیدا می کنید: 1)كلما ازداد العبد إيمانا ازداد حبا للنساء. 2)العبد كلما ازداد للنساء حبا ازداد في الإيمان فضلا. 3)ما أظن رجلا يزداد في الإيمان خيرا إلا ازداد حبا للنساء. 4)من أخلاق الأنبياء ع حب النساء. 5)كل من اشتد لنا حبا اشتد للنساء حبا. 6) شیخ صدوق «إن النبي ص قال حبب إلي من دنياكم النساء و الطيب‏ و جعل قرة عيني في الصلاة» را تکذیب کرده ولی علامه مجلسی یک صفحه دفاع می کند. بحار ج79 ص 211 7)از حضرت عیسی درباره پیامبر(ص) نقل است: «کثیر الازواج قلیل الاولاد»، همچنین «ولو اعجبک حسنهنّ» را نیز در آیه 53 احزاب داریم. همچنین بنت الهدی صدر درباره ماریه قبطیه می گوید: «تزوجها رسول الله فولدت له إبراهيم، وكان معجباً بها وقد كانت بيضاء جعدة جميلة» منبع: تو noorlib.ir سرچ کنید میاد. همچنین کافی ط اسلامیه ج5ص421 حدیث3 را ببینید که عایشه و حفصه می گویند «سنی» به خاطر زیبایی اش نزد رسول الله بر ما غلبه خواهد کرد و ... 8) امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه: زوّجني من الحور العين بفضلك. [شما بگید من چه کنم با 4 تا خشک مقدس که خیال می کنن به مقام عبادت احرار رسیدن و از امام سجاد بالاترن؟] 9)کافی: امام باقر(ع): ما أحب أن الدنيا و ما فيها لي و إني بت ليلة و ليست لي زوجة! [از این بالاتر!؟] اما چرا ائمه این قدر زنان را دوست داشتند؟ رابطه ای که حائز تمام شرایط شرعی ( مثلا حدیث امام رضا علیه السلام قبلا عرض شد: 70 شرط دارد و اگر کسی یکی از آنها را رعایت نکند به خودش ظلم کرده) و همراه رعایت مستحبات نکاح باشد، به نظر می رسد آثار زیادی دارد: 1) امام خمینی، آداب الصلوة ص 26: فرو نشاندن شهوت به طريق امر الهى اعانت كامل در سلوك راه حق كند. [کامل یعنی چی؟] 2) باعث آرامش است : لتسکنوا الیها 3)از رحمت پروردگار است: و جعل بینکم مودة و رحمة 4)نفی انانیت می کند 5)تخیلات جنسی و خواب های آزار دهنده (مخصوصا برای عذب ها) را به حداقل می رساند. این رو سرچ کنید باحاله: « إن عليا ع كان رجلا مذاء ». 6)خشم زائد و شهوت زیادی را برطرف کرده و سلامتی و اعتدال مزاج را در پی دارد. 7)گاهی عاطفه را تقویت می کند و حتی رقت قلب می آورد. 8) درباره مردی که همسرش نیاز دارد آمده: أما إنه إذا أقبل اكتنفه ملكان و كان كالشاهر سيفه في سبيل الله فإذا هو جامع تحات عنه الذنوب كما يتحات ورق الشجر فإذا هو اغتسل انسلخ من الذنوب‏. اشکال: شما قبلا در نقد کلام امام خامنه ای، کلیپی از آقای پناهیان گذاشته بودید که محبت زیادی بین زن و شوهر سردی می آورد: https://eitaa.com/mollaei/197 چطور الان روایت می آورید که هرچه ایمان بیشتر محبت به زنان بیشتر؟ جواب: در کافی در «باب فی اصول الکفر و ارکانه» حب النساء در کنار حب دنیا از ارکان کفر بیان شده است، خب جمع بین این دو دسته از روایات به چیست؟ بعضی گفته اند حب همسر از ایمان است و حب نامحرم از کفر. این جواب کاملا غلط است چرا که «إن من أزواجكم و أولادكم عدوا لكم فاحذروهم» و محبت داشتن ما به مثلا حضرت معصومه سلام الله علیها هر چه بیشتر باشد بهتر است چه محرم ما باشند چه نه. اولیه: برداشت بنده از توحید و لا اله الا الله و تمام روایات مربوط به دنیا و حب دنیا و ... این هست که هر چه «من دون الله» باشد طاغوتی است یعنی محبت به آن نوعی شرک است ولی هرچه که «و ابتغوا الیه الوسیلة» شامل آن شود و ما بتوانیم به نحو حجت مند و مشروع، آن را وسیله ای برای قرب خدا کنیم، محبت به آن در ذیل «و الذین آمنوا اشدّ حبا لله» هیچ مانعی ندارد بلکه هرکس علاقه ی بیشتری به قرب الهی داشته باشد به وسائط سیر به سمت او نیز بیشتر علاقه مند می گردد (همان طور که آقا گفتن) و چون ذکر الهی و حب خدا حدی ندارد، علاقه و عشق به آنها نیز هیچ محدودیتی ندارد مگر همان «اشد حبا لله». البته این افزایش محبت نیاز به تقوا و مراقبت دائمی برای جهت الهی دادن دارد تا از خلوص اش ذره ای کم نشود.(همانطور که آقای پناهیان گفتن). مهم: این که لذت بخش هست هیچ منافاتی با اخلاص نداره بیخود الکی هی زور نزنید که لذت اش رو حذف کنید! کی گفته نمیشه هم لذت برد هم به خدا نزدیک شد؟ خوب هم میشه! بلکه بسم الله بگید و حالش رو ببرید تا شکر لذتش رو به جا بیارید که «و اذ تأذّن ربکم لئن شکرتم لأزیدنّکم». هنیئاً لنا و لکم ان شاء الله.😍