eitaa logo
پرتو اشراق
742 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
13هزار ویدیو
52 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 درخواست کنیز از یزید ملعون! 🏴 حکایتی تکان دهنده از مظلومیت خاندان آل الله (ع) در شام 🐫🐪 وقتی اسرای کربلا وارد شدند، به دستور یزید، شامیان مجلس بزرگی که در آن بسیاری از اشراف و اعیان و شخصیت های برجسته شام حضور داشتند ترتیب دادند، آن گاه در این مجلس نشست و همه بزرگان شام را فرا خواند و پیرامون خود نشاند. 🏛️ سپس دستور داد تا اسرا را وارد کنند.  🔰 (علیه السلام) که خود یادگار کربلاست، و همه آن وقایع را دیده است، می فرماید: 👥👥 هنگامی که اسرای را به مجلس یزید آوردند، در آن روز، از اهالی و بزرگان شام افرادی در آنجا حضور داشتند و آن روز را به یزید، که خود را پيروز مى‌پنداشت، تبريك مى‌گفتند. 👳🏼‍♂️ پس در این هنگام؛ مردى سرخ روی از شاميان، به نام «ارزق» بپا خاست و نگاهى به فاطمه دختر که سيمايى درخشان و زيبا داشت، انداخت و رو به يزيد كرد و گفت: اى اميرمؤمنان! اين دخترك را به من ببخش!! 🌹 فاطمه به عمّه اش پناه برد و عرضه داشت: ای عمّه! یتیم شدم و اینک باید خدمتکار هم بشوم؟! 🌷 در این هنگام زینب کبری (سلام الله علیها) فرمود: نه، هرگز چنين نخواهد شد! به خدا سوگند، نه تو چنين حقّى دارى و نه اميرت يزيد؛ مگر اينكه بطور آشكار اعلان كفر كند و از دين و آيين ما بيرون رود! 👳🏼‍♂️ پس مرد ازرق مجدد درخواست خود را تکرار نمود، تا اینکه یزید به او گفت: بس کن! کافیست! 🔳 🔳 🔳 🧔🏻در نقلی دیگر آمده است که، در این هنگام، مردی دیگر از حضّار بلند شد و گفت: اسیران آنها، بر ما حلال هستند. ⚜️ در این هنگام (علیه السلام) خطاب به او فرمود: ▪️دروغ گفتی و پَستی نمودی! این حقّ تو نیست، جز آن که از دین ما بیرون بروی و به دین غیر ما در آیی! ⏳پس یزید، مدّتی به فکر فرو رفت و به آن شامی گفت: بنشین! 🔳 🔳 🔳 🧔🏻 در نقلی دیگر آمده است که مرد شامی از یزید پرسید: مگر این کنیزک کیست؟ 🔥 یزید گفت: 👈🏻 او فاطمه دختر حسین و آن نیز عمه اش زینب، دختر علی است. 🧔🏻 در این هنگام مرد شامی با تعجب پرسید: حسین فرزند و علی بن ابی طالب علیهم السلام؟! 🔥یزید گفت: آری! 🧔🏻 مرد شامی خطاب به یزید گفت: ای یزید! خدا تو را لعنت کند! آیا خاندان پیامبرت را می کُشی و فرزندانش را اسیر می کنی؟! به خدا سوگند، من جز این خیال نکردم که آنان اسیران رومند. 🔥 یزید عصبانی شد و خطاب به مرد شامی گفت: به خدا سوگند، تو را نیز به آنان ملحق می کنم. 🗡️ سپس یزید فرمان داد تا گردن آن مرد شامی را بزنند و این چنین هم شد. 📚 سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج ۳، ص ۳۰۹. 📚 الطبقات الکبری ابن سعد، ج ۱، ص ۴۸۹. 📚 بحارالانوار مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۳۷. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
📻 مطلبی که کمتر شنیده‌ اید! 🏴 گریبان چاک زدن و غش کردن در غم اسرای آل محمد علیهم السلام در شام! ⚜️ علامه (رضوان الله علیه) اشاره به واقعه ای دردناک می کند و می نویسد: ✍🏻... و چه خوب کاری امیر تیمور (تیمور لنگ) با اهل نمود که سزاوار ستایش است؛ در تواریخ است که چون تیمور بر شرق و غرب شام تسلط یافت و دیار اهل عناد را آنچنان که گفته اند خراب نمود، و به یاد آنچه که اهل شام با عترت پیامبرشان کردند من جمله از ورود اهلبیت علیه السلام بر مجلس (لعنه الله) و اعمال مردم شام از شادی و طرب و شرب شراب در زمان ورود اسرای اهلبیت به شام، قلب تیمور (که به شهادت تاریخ، او صاحب قلبی قسی و مردی سفاک بوده است) از شدت بغض اهل شام در آتش بغضشان می سوخت، پس به شام وارد شد در حالیکه گردن بزرگ و کوچک اهل شام را در برابر خود از ذلت به پایین انداخت و اهل شام با مشاهده این وضع وقتی دانستند که امیر تیمور نسبت به آنها چقدر بدخُلق و سختگیر و صاحب چه امارتی از دشمنی و بغض نسبت به آنهاست سعی کردند به واسطه امری به او نزدیک شوند تا او را نسبت به اهل شام نرم خو گردانند! 🏛️ پس بزرگ اهل شام به پیش امیر تیمور آمد و گفت: ✋🏻 ای امیر! ما می خواهیم که دختر فلان را که دختری صاحب صفات نیک و زیبایی و عقل و کمال است و جز تو لایق دیگری ندارد، به تزویجت در بیاوریم! 🎉 تیمور مطلب را بعد از آنهمه تعریف و تمجید پذیرفت؛ سپس دستور داد تا دختر را برای آمادگی جشن به حمام شهر ببرند و دستور داد تا بازارها را زینت ببندند و به رقص و طرب بپردازند و اسباب نکاح و مراسم عروسی را مهیا سازند. ⛲ پس اهل شام دختر را به حمام بردند و اسباب عروسی را پشت سرش آماده کردند، در این حال امیر تیمور به خادمش دستور داد که ناقه ای ضعیف، بی پرده و پوشش و بدون پالان تهیه کرده و آن را بر در همان حمام ببرد و دختر را چون از حمام خارج شد سواره بر آن ناقه در کوچه ها و بازار بگرداند و اجازه ندهد احدی صورت دختر را از نگاه مردم بپوشاند! 🐪خادم اطاعت امر کرد و با همان ناقه به سمت حمام درحالیکه بزرگان شهر در انجا جمع شده بودند رهسپار شد، وقتی شیوخ شهر خادم امیر و ناقه اش را دیدند گفتند: 👥 با این ناقه چه می خواهی کنی؟ 👌🏻پس خادم به آنچه امیر دستورش داده، انها را مطلع ساخت ؛ وقتی اهل شام این را شنیدند در حالیکه برخی از حیرت به یکدیگر نگاه می کردند، مطلب برایشان سنگین آمد و این را کاری ناپسند پنداشتند! 🏛️ پس به سوی تیمور لنگ بازگشتند و گفتند: خدا امیر را سلامت بدارد، این چه کاریست که خادمت می خواهد انجام بدهد؟ و ما صحت و دروغ آنچه شنیده‌ایم را نمی دانیم، و حاشا که به مثل توئی چنین دورغی ببندد! 👑 امیر تیمور گفت: وای بر شما من او را اینچنین دستور داده ام! 👥 اهل شام گفتند: چطور به چنین چیزی او را دستور میدهی درحالیکه خدا و رسولش به چنین کاری راضی نیستند! و به مثل این عملی نه در جاهلیت بوده و نه احدی به مثل این کاری کرده است! سپس اهل شام در مقابل تیمور به ناله افتادند...!؟ 👑 تیمور گفت: وای بر شما اهل شام که این کار در میان شما ناپسند نیست و این همان عادت و رویه شماست، شما همین کار را قبل از این با عترت پیامبرتان کرده اید! 👥 شیوخ گفتند: ای امیر این دختر از بزرگ زادگان اهل شام از حیث حسب و نسب است؛ این دختر از نظر شأن و مقام بالاترین و در عفت پاکدامن ترین اهل شام است، او دختر حاکم ما است!! 👕 وقتی کلام شامیان بدینجا رسید تیمورلنگ گریبان‌ خود را پاره‌ کرد و چنان‌ گریست تا غش‌‌ کرد! 👑 وقتی تیمور به هوش آمد گفت: 🔥 دوزخ بر شما باد! ای اتباع یزید و فرزندان اتباع یزید! ❓بگویید ببینم کدام شاه و حاکمی برتر از رسول الله (صلی الله علیه و آله) است؟ ❓و کدام دختر پاکدامن تر از دختران (علیه السلام) است؟ 🐪 در حالیکه آن دختران در کوچه ها و بازارهایتان گذر داده می شدند و شما و زنانتان برای تمسخر آنها از خانه‌هایتان خارج شدید! 👈🏻 شما می دانستید که آنها دختران رسول خدا و پیامبرتان است دوزخ بر شما باد. ❓بگویید تا بدانم آیا حسین‌ حجت‌ خدا و فرزند حجت‌ خدا نبود؟ که اهل و عیالش را در حالیکه اسیرتان بودند سوار بر ناقه ها از شهری به شهر دیگر می بردید؟ 📗 شجرة طوبي؛ باب في بکاء اهل الشام علی عثمان؛ ص ۴۵. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔥 اوج رسوایی یزید کجا بود؟ 🌹 ماجرای مقابله امام باقر (ع) با یزید 🏰 پس از آنكه اهل بيت (عليه السلام) را وارد كردند، يزيد لعين حضرت (عليه السلام) و تمام مخدّرات را كه همراه حضرت بودند به مجل خود طلبيد و پس از ايذا و هتك احترامي كه به ساحت قدس آن جناب مرتكب گرديد به اهل مجلس خود گفت: 👈🏻 من دستور دادم مردان اينها را تماما كشتند. و اكنون اين زنان و كودكاني كه ملاحظه مي كنيد، در ريسمان اسارت من گرفتار مي باشند، شما مي گوييد من با آنان چه كنم؟ 👥👥 همه گفتند دستور بده تمامي آنها را گردن بزنند تا از نسل علي (عليه السلام) كه دشمن ديرينه تو و پدرت معاويه بودند يك نفر باقي نماند!! [۱] 🏰 به محض آنكه اهل اين فتوا را دادند، (عليه السلام) كه سنين عمر او دو سال و چند ماه و به روايتي پنج سال بيش ‍ نبود و جزو اُسرا ايشان را به شام آورده بودند [۲] برخواست مقابل تخت قرار گرفت و پس از حمد الهي فرمود: 🌹يزيد، اگر اجازه دهي من چند كلمه صحبت كنم! 🔥 يزيد از جرأت آن حضرت تعجّب كرد و گفت: بگو چه مي خواهي بگويي؟ 🌹 فرمود: «اهل مجلس تو از همنشينان هم بدترند. زيرا فرعون زماني كه با اهل مجلس خود راجع به حضرت موسي و هارون مشورت كرد و گفت با آنان چه كنم؟ گفتند آنها را به حال خودشان واگذار و متعرّض آنان مشو، لكن زماني كه تو با اهل مجلس خويش راجع به ما مشورت نمودي، آنها گفتند تمام ما را گردن بزن، و در اين امر سرّي نهفته است!» 🔥 يزيد گفت: چه سرّي نهفته است؟ 🌹 حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود: ▪️«ندماي مجلس فرعون همه حلال زاده بودند ولكن همنشينان تو همه ولدالزنا مي باشند. «وَلايقتل الا نبياء و أولادهم إلّا أولاد الا دعياء». يعني نمي كشد پيغمبران و اولاد پيغمبران را مگر اولاد ولدالزنا». [۳] 🔥 يزيد سر به زير انداخت، پس دستور داد آنان را از مجلس بيرون برند. [۴] 🌷🌷 فاطمه و سكينه دختران (عليه السلام) كه به سر پدر نگاه مي كردند ديگر تاب تحمل نداشتند، فاطمه فرياد كشيد: ▪️عليه السلام «يا يزيد! بَناتُ رَسولِ اللهِ سَبايا؟!» (اي يزيد! دختران پيامبر را اسير مي كني؟) 👥👥 كه ديگر بار صداي ناله و گريه حاضران بلند شد و زمزمه هاي اعتراض از اطراف مجلس به گوش مي رسيد. 📚 پی نوشت ها: [۱]. ترجمه اثبات الوصيه لعلي بن ابي طالب (عليه السلام)، ص ۳۱۹. [۲]. قول مشهور، سن شريف حضرت را چهار سال مي داند. [۳]. منهاج الولايه، ص ۳۳۲. [۴]. اثبات الوصيه، تاليف علي بن حسين مسعودي، متوفاي ۳۴۶ ه‍ ق ۱۷۰. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 سر امام حسین (علیه السلام) با دخترش - رقیه علیهاالسلام - سخن می گوید! 📚 در کتاب بحر الغرائب، جلد ۲، قریب به این مضامین می نویسد: 🏰 حارث که یکی از لشگریان بود گفت: یزید دستور داد سه روز اهل بیت (علیهم السلام) را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر کامل شود. 🌌 حارث می گوید: شب اول من به شکل خواب بودم، دیدم دختری کوچک به جای بلندی نگاهی کرد. 🌴 دید لشگر از خستگی راه خوابیده اند و کسی بیدار نیست، اما فوراً از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین (علیه السلام) که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود. 👣 آری، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه. 🌴 آخرالامر زیر درخت ایستاد و سر مقدس امام حسین (علیه السلام) پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه (سلام الله علیها) گفت: ▪️«السلام علیک یا ابتاه و امصیبتاه بعد فراقک و اغربتاه بعد شهادتک». 🌷 بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: ▪️«ای دختر من، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده، چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد آنچه بر شما وارد شده صبر کن که جز او مزد او شفاعت را در بردارد». 👳🏼‍♂️ حارث می گوید: من خانه ام نزدیک بود، از اینکه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم کی از دنیا می رود، تا یک شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبر است؟ 🦋 گفتند: (علیهاالسلام) از دنیا رفته است. (۱) 🌷🕯️🌷🕯️🌷🕯️🌷 📚 نیز حجت الاسلام صدرالدین قزوینی در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه، به سند خود آورده است: 🦋 حضرت رقیه (علیهاالسلام) لب خود را بر لب پدرش (علیه السلام) نهاد و آن حضرت فرمود: ▪️«الی، الی، هلمی فانا لک بالانتظار»؛ ▪️یعنی ای نور دیده بیا بیا به سوی من، که من چشم به راه تو می باشم، و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه (علیه السلام) از دنیا رفت. (۲) 📚 پی نوشت ها: ۱. نقل از کتاب حضرت رقیه، ص ۲۶. ۲. سخن گفتن امام حسین (علیه السلام) در ۱۲۰ محل، ص ۵۹. 📘 ستاره درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین(ع)، حاج شیخ علی ربانی خلخالی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
⏳چشم انتظار پدر... 📕 از کتاب سرورالمومنين نقل شده است: ☀️ (عليها السلام) هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ⛺ ظهر نيز، طبق عادت، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست. ولى پس از مدتى، ناگهان ديد شمر وارد خيمه شد. 🌹 رقيه (عليها السلام) به او گفت: آيا پدرم را نديدى؟ 🔥 بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده، چشم به راه پدر ديد، به غلام خود گفت: اين دختر را بزن... غلام به اين دستور عمل نکرد. 👋🏽 شمر خود پيش آمد و چنان سيلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد. 📚 محدث خبير، مرحوم حاج شيخ عباس قمى (قدس سره) از کامل بهائى (ج ۲، ص ۱۷۹) نقل مى کند که: 🔗 زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى حال مردانى را که در کربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. 🌌 دخترکى بود چهار ساله، شبى از خواب بيدار شد و گفت: ❓پدر من حسين (عليه السلام) کجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود. زنان و کودکان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. 🏰 خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنين است. 🔥 آن لعين در حال گفت: بروند سر پدر را بياورند و در کنار او نهند. 🌷 پس آن سر مقدس را بياوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. 🌹 پرسيد اين چيست؟ 👥 گفتند: سر پدر توست! 🥀آن دختر بترسيد و فرياد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم کرد. 📚 منبع: منتهى الامال، محدث قمى، ج ۱، ص ۳۱۷. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🏴 بازتاب خطبه شکوهمند امام سجاد علیه السلام در شام 🌒 به مناسبت اول ماه صفر، ورود اسرا به دروازه شام 👥👥 خطبه تاریخی حضرت سجاد (علیه السلام) تاثیر عمیقی بر مردم بر جا گذاشت. 🏴 در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. 🕌 مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. ⛺ به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه که می خواستند برای مصائب (علیه السلام) عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام «دارالحجاره» برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ✋🏻 ذکر حسین (علیه السلام) کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین (علیه السلام) منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. 🐪🐫 یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. 🏰 از دیگر آثار این این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین (علیه السلام) تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ⛺ ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت - ظاهری - نمود. 🗡️ ثالثاً گناه قتل سیدالشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: «اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم!!» 🔥 البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد. 🕎 واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. 📚 منابع: 📚 بحارالانوار، ج ۴۵،‌ ص ۱۳۱ و ۱۴۰ 📚 مفضل خوارزمی، ج ۲،‌ ص ۶۹. 📓 قصه کربلا، صفحه ۵۱۳ و ۵۱۴. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
💰 معاویه سلطانِ رشوه 🔥 شناخت دشمنان مولا علی (علیه السلام) 🗡️ مثل همه خلفاۍ اهلسنت، سلطه خود را مدیون سیاستِ «ترویع و تطمیع» یا همان «زر و زور» بود؛ 🏰 وۍ براۍ بیعت خود و فرزندش ﴿لَعَنَهُما الله﴾ با اعطاۍ رشوه هاۍ ڪلان به طمعڪارانۍ ڪه مثل خودش مشرب نفاق دارند، بیعت میگرفت و سرانجام به خلیفه پنجم اهلسنت تبدیل شد! 🔰 در این پست به دو صحنه از رشوه‌های معاویه اشاره می‌ڪنیم: 1️⃣ رشوه معاویه به ابوموسۍاشعرۍ! 🔥 آن منافقِ اشعری جایگاهۍ نداشت، ولی با این وجود بنگرید که معاویه برای بیعت وۍ حاضر بود چه خرجۍ ڪند: 📜 می گوید معاویه به من نامه نوشت و گفت: 🔅«سلام علیک اما بعد، عمروعاص با من [طبق شروطی] بیعت کرد و به خداوند سوگند می خورم که اگر تو با من بر اساس آنچه که عمرو بن العاص بیعت کرد بیعت کنی یکی از پسرانت را بر فرمانروایی بصره می فرستم ودیگری را به فرمانروایی کوفه خواهم فرستاد و هیچ دری بر روی تو بسته نخواهد ماند و هیچ حاجت و نیازی از تو بی پاسخ نخواهد ماند و همه برآورده خواهد شد». 📚 الطبقات الكبرۍ ج ۴، ص ۸۴ 🔥 معاویه ﴿لَعَنَهُ الله﴾ بابت بیعت منافقۍ مثل ابوموسۍ اشعرۍ حاضر بود ولایت امر دو شهر بزرگ را به فرزندانش بسپارد! 📚 ادامه نشان می دهد با وجود اینڪه ابوموسۍ پیشنهاد او را رد کرده ولی فرزندش ابوبرده پذیرفته بود. 👌🏻به خاطر داشته باشید: 🔅۱- رد را ابوموسی اشعری خود ادعا نموده است! 🔅۲- نه معاویه، نه ابوموسی نه ابن سعد و نه سلسلۀ روات این حدیث، ابداً مورد تایید ما نیستند. 2️⃣ رشوه معاویه به عبدالله بن عمر! 💰 این بار معاویه براۍ بیعت «یزید» رشوه ای ۱۰۰/۰۰۰ دینارۍ به عبدالله بن عمر میدهد! 🐪🐫 به سند صحیح: معاویه برای ابن عمر صد هزار دینار فرستاد، پس وقتی که خواست برای یزید بیعت بگیرد، ابن عمر گفت: 🔅«می‌بینم که معاویه پول را برای آن بیعت فرستاد، پس دینِ من، نزد من ارزان است!» 📚 الطبقات الكبرۍ ج ۴، ص ۱۳۸. 🔥 بدین خاطر بعدها ابن عمر جانانه پاۍ بیعت ایستاد و خلع ڪنندگان یزید را خائن به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) معرفۍ ڪرد! ⚖️ حڪم رشـوه: ✍🏻 صلابۍ در مورد این عمل معاویه می گوید: 🔅«ابن عمر می دید که گرفتن دراهم برای جایز نیست، زیرا از باب رشوه است». 📚 الدولة الأموية، ج ۱، ص ۴۱۸ ☪️ بر اساس شرع مقدّس اسلام، رشوه حرام و از اعظم ڪبائر است بدین سبب رسول معظّم صلی‌الله علیه و آله «رشوه دهنده» و «رشوه گیرنده» را لعن فرمود: 🔅«رسول الله (صلی‌الله علیه و آله) رشوه دهنده و رشوه گیرنده را لعن ڪرد». 📚 سنن الترمذۍ ج ۳، ص ۶۱۵ 🔥 پس رشوه یکۍ از ده ها موجبات لعن است ڪه معاویه انجام داده است؛ و همانند اهل سقیفه پایه هاۍ حڪومت خود را با تطمیع سست ایمان ها و حذف مؤمنین تحڪیم ڪرد! 🔥 اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَبَا سُفْيَانَ وَ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اَللَّعْنَةُ أَبَدَ اَلْآبِدِينَ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌠 مكاشفه عجیب امام حسين (عليه السلام) ⚔ هنگامه كربلا، نبرد ميان «زمينى» و «آسمانى» 🌌 ديده حقّ بين حضرت حسين (عليه السلام) در مكاشفه اى در سحرگاه شب حقيقت اين دو گروه متضاد (حق و باطل) را مشاهده كرد، و بر اساس مكاشفه آن حضرت از گروه حقّ، تعبير به گروه آسمانى، عرشى و ملكوتى، و از گروه باطل به عنوان زمينى ياد شده است: 🌌 حضرت حسين (عليه السلام) را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت، چون بيدار شد فرمود: ▪️«سگ هايى را ديدم كه بر من حمله ورند، در ميان آن ها سگ چند رنگى بود كه شديدتر بر من تاخت. گمانم آن است كه آن كه مرا مى كشد و خونم را مى ريزد، پيكرش پيس باشد!!» 🔥 و پيكر شمر چنين بود! 🌹سپس جدّم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود: ▪️«فرزندم! تو شهيد آل محمّد هستى. سماواتيان و آسمانيان ديدار تو را به يك ديگر مژده مى دهند، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود، شتاب كن و زود بيا، درنگ روا مدار...». 🦋 حسين (عليه السلام) فرمان جدّش را اطاعت كرد، درنگى نكرد و شبى نگذشت كه به سوى نياى بزرگوار شتافت. ✋🏻 دو مكاشفه بود و دو نمايش حقيقت. 🦮 مكاشفه نخستين، پرده را برداشت و حقيقت دشمنان حسين را برملا كرد، سگان درّنده اى كه پيشرو آن ها سگى متعفّن و پيس بود، سگى كه درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه اى از لكّه هاى ننگ نشان مى داد. 🔥 سگ درّنده، سمبل ظلم و بيدادگرى است، سمبل تعدّى و تجاوز و ستمگرى است. 🥩 سگ درّنده، بجز آكنده كردن شكم از گوشت و پوست و استخوان ضعيفان، كارى ديگر از وى ساخته نيست. 🦮 اگر بخواهند مجسّمه اى از ظلم بسازند، شايسته تر از سگ درّنده نمونه اى بهتر و برتر يافت نمى شود،به ويژه اگر مجموعه اى از لكّه هاى چركين ننگ باشد. 🌷 دوّمين مكاشفه، نمايش دوستان حضرت حسين (عليه السلام)و نشان دهنده راه او و تقديرنامه اى از مقام مقدّس حضرت حقّ است، كه به وسيله پيامبرش براى حسين فرستاده شده است. چنين كسى شايسته است كه آسمانيان، سماواتيان و ملكوتيان اشتياق زيارتش را داشته باشند. 🌍 سطح فكر زمينى ها، پايين تر از آن است كه حسين را بشناسند، زمينى حسين را به قتل مى رساند، آسمانى حسين را بالاى سر جا مى دهد. ⚔ هنگامه ، نبرد ميان زمينى و آسمانى بود، حسين رهبر آسمانيان! سپاه حسين همه آسمانى و پرواز آن ها به سوى آسمان ها بود. 🌺 كربلا، دروازه و راه بهشت شد، و كاروان كربلايى به رهبرى حسين بهشتى شد. 🔥 ، رهبر زمينى ها بود، همه را با خود به زير زمين برد و به درون دوزخ جاى داد، و كربلا براى آن ها دروازه جهنم و بدبختى در دو جهان بود. 📖 ، براى مردم با ايمان شفا است و رحمت، و براى ظالمين دمار و خسارت، و كربلا يكى از مظاهر قرآن است. 🕊 حسين، رهبر آسمانيان بوده و هست، و كسى كه راه حسين را بپيمايد به آسمان خواهد رفت، به بالاتر و بالاتر، تا برسد به جايى كه در وَهم نيايد و حقيقتش از تصوّرش برتر باشد ، زيباتر باشد ، شيرين تر باشد. 📔 با کاروان نور، استاد حسين انصاريان 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🐫🐪 حرکت کاروان اسیران آل الله از كوفه به سوی شام (۱۹ محرم الحرام) 📜 ابـن زيـاد طى نامه اى به يزيد، او را از شهادت (عليه السّلام) و جريان خاندان او با خبر نـمود، نـيـز نـامـه اى بـراى «عـمـرو بـن سـعـيـد بـن عـاص» حـاكـم مـديـنـه ارسـال داشـت. (۱) 🏰 چـون نامه ابن زياد را دريافت كرد و بر مضمون آن اطّلاع يـافـت، پـاسـخ آن را بـراى عـبـيداللّه فرستاد و فرمان داد كه سر (ع) و يارانش را همراه زنان و كودكان به شام بفرستد. 🐪🐫 ابن زياد هم در پى اين دستور «محفّر بن ثعلبه عائذى» را خـوانـد و آن سـرهـاى پـاك هـمـراه بـا اسـيـران و زنـان را به او سپرد. وى هم آنها را مانند اسيران كفّار در حالى كه اهالى شهرها به تماشاى آنها مى آمدند به شام برد. (۲) 🌴در بـيـن راه كـوفـه و شـهـرى اسـت بـه نـام نـصـيـبـيـن، در آنـجـا كاروان توقف كرد. سپس اهـل بـيت (عليه السلام) را بر سرهاى شهيدان عبور دادند. 🌷 چون چشمِ حضرت زينب (س) به سر برادرش حسين افتاد شعرى گفت كه به شرح زير است: ▪️اَتُشَهِّرُونا فِى الْبَريَّةِ عَنْوَةً ▪️وَ والِدُنا اَوْحى اِلَيْهِ جَليلٌ ▪️كَفَرْتُمْ بِرَبِّ الْعَرْشِ ثُمَّ نَبيّهِ ▪️كَاَنْ لَمْ يَجِئْكُمْ فِى الزَّمانِ رَسُولٌ ▪️لَحاكُمْ اِلهُ الْعَرْشِ يا شَرَّ اُمَّةٍ ▪️لَكُمْ فى لَظى يَوْمِ الْمقادِ عَويلٌ. (۳) ▪️آيـا ما را به اجبار در معرض ديد مردمان قرار مى دهيد، در حالى كه از طرف پروردگار بزرگ بر پدرمان وحى نازل مى شد؟ ▪️شما هم به خدا و هم بر پيامبرش كافر شديد، مثل اينكه گويا پيامبرى براى شما نيامد. ▪️زشـت گـردانـد شما را خداى بزرگ اى بدترين امّت، كه صداى گريه شما در ميان آتش قيامت بلند است! 📚 پی نوشت ها: ۱ـ الملهوف، ص ۲۰۷. ۲ـ همان، ص ۱۰۸. ۳ـ دائرة المعـارف الحسـينيه، ج ۶، ص ۸۴؛ ناسخ التواريخ، ج ۳، ص ۱۰۶؛ معالى السبطين، ج ۲، ص ۱۳۱. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🦋 خطابه با صلابت زينب (سلام الله علیها) در مجلس يزيد 🏰 زينب (س) پس از ورود به و حضور در مجلس ، با سخنان على گونه اش چنان يزيد را رسوا كرد و او را به گريه واداشت كه توان پاسخ گويى از او سلب شد. 🌷 زينب در مجلس شام خطاب به يزيد كرده و فرمود: ▪️«افسوس كه ناچار به گفت و گو با تو هستم، وگرنه من تو را كوچك تر و حقيرتر از اين مى دانم كه با تو سخن گويم... قسم به خدا كه جز از خدا ترسى ندارم و جز به او نزد كسى شكايت نمى برم... هر مكر و خدعه اى دارى به كارگير و هر تلاشى دارى بكن و هر چه مى توانى با ما دشمنى نما؛ ولى بدان، به خدا سوگند نمى توانى ياد ما را محو كنى و ذكر اهل بيت را از بين ببرى». 👥👥 آنگاه سخنانى كوتاه رد و بدل مى شود و پس از اين كه تمام حاضران با شگفتى و تعجب، اين همه شجاعت را ملاحظه مى كنند، (س) خطبه اش را شروع مى كند كه بخش هايى از آن را نقل مى كنيم: ▪️«اى يزيد! آيا پنداشتى كه چون بر ما سخت گرفتى و اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ نمودى و ما را مانند اسيران به اين طرف و آن طرف كشاندى، اكنون ما در نزد خدا خوار گشته ايم و يا تو را در نزد او قرب و منزلتى است؟!... بدان كه اگر خدا به تو مهلتى داده است، براى اين است كه مى فرمايد: ▪️«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»؛ (۱) ▪️«كافران هرگز نپندارند كه اگر به آنها مهلتى داديم به سود آنان است، چرا كه ما به آنها مهلت مى دهيم تا بيشتر گناه كنند و آن پس عذابى خوار كننده بر ايشان خواهد بود». ▪️آيا اين از عدالت است، اى فرزند آزاد شدگان! كه دختران و كنيزانت را در پس پرده نگه دارى و دختران رسول خدا را مانند اسيران به هر سو بگردانى؟! ▪️آيا باز آرزو مى كنى كه اى كاش پيرمردان، كه در بدر كشته شدند، امروز را شاهد بودند؟! بى آنكه خود را گنه كار بشمارى يا گناهت را سنگين بدانى... ▪️اى يزيد! به خدا قسم تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت بدن خود قطع نكردى و خواه ناخواه به زودى نزد رسول خدا (ص) باز خواهى گشت و اهل بيت (ع) و پاره هاى تنش را نزد او در «حظيرة القدس» خواهى يافت؛ همان روز كه خداوند پراكندگى آنان را به اجتماع مبدل گرداند. «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛ (۲) ▪️«هرگز نپنداريد آنان كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى يابند». ▪️و به زودى تو، و آن كس كه تو را به اين مقام رسانيد و بر گردن مؤ منان مسلط كرد، خواهيد دانست كدام يك از ما بدكارتر و از نظر نيرو، ضعيف تريم؛ در آن روزى كه داور خداست و دشمن طرف مقابل تو، جد ماست و اعضاى بدنت عليه تو گواهى خواهند داد...در آن هنگام كه تو جز به اعمالى كه از پيش فرستاده اى دسترسى نخواهى داشت، به پسر مرجانه پناه مى برى و او نيز به تو پناه مى برد، در حالى كه ناتوانى و پريشانى خود و همكاران و يارانت را در برابر ميزان عدل الهى خواهى ديد. آن گاه در مى يابى كه بهترين توشه اى كه براى خود اندوخته اى ، كشتن ذريه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد!!» 🔥 يزيد از شنيدن اين سخنان، كه چون نيزه اى بر قلبش وارد شده بود، از وحشت و تأثر بر خود مى لرزيد و توانايى پاسخ گفتن نداشت. ناچار روى را از زينب (س) بگردانيد. 🔥 پس از چندى كه حضرت سجاد (ع) نيز سخنانى به او فرمود، شروع كرد به ناسزا و لعنت بر ابن مرجانه فرستادن، تا اينكه شايد خودش را از آن مهلكه نجات دهد! سپس دستور داد تا اهل بيت را با كمال احترام مدينه برگردانند. (۳) 📚 پی نوشت ها: ۱. سوره آل عمران، آيه ۱۸۷. ۲. سوره آل عمران آيه ۱۶۹. ۳. ره توشه راهيان نور، ص ۲۶۷ - ۲۶۹. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
👑 رياست طلبى فاجعه آفريد! 🔱 پشت پرده به حکومت رسیدن یزید 🔥 «مغيره بن شعبه» از نقشه كش ها و زيركهاى عرب است وى مدتى حاكم كوفه بود، معاويه ابن ابى سفيان او را از كار بركنار كرد اما مغيره به سبب طمعى كه به حكومت كوفه داشت از اين موضوع به شدت ناراحت شد. 🏛از اين رو براى اينكه دو مرتبه به حكومت كوفه برگردد نقشه اى كشيد؛ به اين صورت كه به شام آمد و با يزيد بن معاويه ملاقات نمود و به او گفت: نمى دانم چرا معاويه درباره تو كوتاهى مى كند ديگر معطلى چيست؟ چرا تو را به عنوان جانشين خودش به مردم معرفى نمى كند؟ 👤 گفت: پدرم فكر مى كند كه اين قضيه عملى نيست. 👤 مغيره جواب داد: نه عملى است! شما از كجا بيم داريد؟ فكر مى كنيد مردم كدام سامان عمل نخواهند كرد؟ هر چه معاويه بگويد مردم شام اطاعت مى كنند و از آنها نگرانى نيست. اما مردم مدينه اگر فلان كس را به آنجا بفرستيد او اين وظيفه را انجام مى دهد و بنابراين آنجا هم مشكلى نيست. از همه جا مهمتر و خطرناكتر عراق (كوفه) است اين هم به عهده من كه انجام بدهم. 👤 يزيد پيش معاويه مى رود و مى گويد: مغيره چنين حرفى گفته است! 🏛 معاويه مغيره را فرا مى خواند. 👌🏻مغيره نزد معاويه آمده و با چرب زبانى و بيان قوى خود او را قانع مى سازد كه زمينه آماده است و كار كوفه را كه از همه جا سخت تر و مشكل تر است خودم انجام مى دهم! 📜 معاويه براى بار دوم به نام مغيره ابلاغ صادر مى كند و او را به حكومت كوفه منصوب مى نمايد. اما مردم كوفه و مدينه اين پيشنهاد را قبول نكردند. 🌴 معاويه مجبور شد كه خود به مدينه برود. او روساى اهل مدينه يعنى كسانى كه مورد احترام مردم بودند، افرادى مانند حضرت امام حسين (ع)، عبداللّه بن زبير و عبداللّه بن عمر را خواست! با چرب زبانى كوشيد تا به عنوان اينكه مصلحت اسلام فعلا اينطور ايجاب مى كند كه حكومت ظاهرى در دست يزيد باشد ولى كار در دست شما تا اختلافى ميان مردم رخ ندهد شما بياييد فعلا بيعت كنيد عملا زمام امور در دست شما باشد آنها را قانع كند. ولى آنها قبول نكردند. آنطورى كه بايد و معاويه مى خواست عملى نشد. بعد از آن با نيرنگى در مسجد مدينه مى خواست به مردم چنين وانمود كند كه آنها حاضر شدند و قبول كردند كه آن نيرنگ هم نگرفت. 🛌 معاويه هنگام مردن سخت نگران وضع پسرش يزيد بود و نصايحى به او كرد، گفت تو براى بيعت گرفتن با عبداللّه بن زبير اينطور رفتار كن، با عبداللّه بن عمر آنطور برخورد كن، مخصوصا دستور داد كه با امام حسين (ع) با رفق و نرمى زيادى رفتار نمايد، گفت: او فرزند پيغمبر است جايگاه عظيمى در ميان مسلمين دارد و بنابراين بترس از اينكه با حسين بن على (ع) با خشونت رفتار كنى! ⏳معاويه كاملا پيش بينى مى كرد كه اگر يزيد با (ع) با خشونت رفتار كند و دست خود را به خون او آغشته كند، ديگر نخواهد توانست خلافت كند و خلافت از خاندان ابوسفيان بيرون خواهد رفت. 👌🏻 مرد بسيار زيركى بود، پيش بينى هاى او مانند پيش بينى هاى هر سياستمدار ديگرى غالبا خوب از آب در مى آيد. يعنى خوب مى فهميد و خوب مى توانست پيش بينى كند. اما برعكس، يزيد اولا جوان بود، و ثانيا مردى بود كه از اوّل روزگار را در اشراف زادگى و شاهزادگى گذرانده بود و با آن خو گرفته و بزرگ شده بود، از اين رو با لهو و لعب انس فراوانى داشت، سياست را واقعا درك نمى كرد، غرور جوانى و رياست، ثروت و شهوت داشت كارى كرد كه در درجه اوّل به زيان خاندان ابوسفيان تمام شد و اين خاندان بيش از همه در اين قضيه باخت. 👑 چون اينها كه هدف معنوى نداشتند و جز به حكومت و سلطنت به چيز ديگرى فكر نمى كردند آن را هم از دست دادند. 🩸حسين بن على (ع) كشته شد، ولى به هدفهاى معنوى خودش رسيد در حالى كه خاندان ابو سفيان به هيچ شكل به هدفهاى خودشان نرسيدند. 📗 حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى، محمّد جواد صاحبى 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq