#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
می آید استجابت اگر پیشواز تو
فخر خداست محفل راز و نیاز تو
محراب خانه نورُ علی نور میشود
از جانماز و وصله ی چادر نماز تو
فهم بشر به ساحت درکت نمیرسد
پنهان شده به دست خداوند راز تو
این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود
غیر از علی نبوده کسی هم تراز تو
ای ساده زیستی تو تدریس بندگی
ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو
نامت سلام داشت قیامت قیام داشت
زنده است آن شهادت تاریخ ساز تو
محشر که اختیار شفاعت بهدست توست
داریم ما امید به برگ جواز تو
#محمدحسن_بیات_لو
@poem_ahl
#مناجات
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
اگر عاشق نشدم خشك و ترم را بشكن
پس گرفتم جگرم را، كمرم را بشكن
اگر از چشمهی اين خانه نخوردم آبی
بعد از آن سبز شدم، برگ و برم را بشكن
اگر از كوچهی معشوق عبورم دادند
من اگر كه نشِكستم، تو سرم را بشكن
چند وقتيست كه در پيش تو سرسنگينم
با دوتا قطره، غرور جگرم را بشكن
آنقدر گريه نكردم دلِ من قفل شده
يك شب جمعه بيا قفل حرم را بشكن
دستِ من آبرويم را به در خلق تو برد
به تلافيش تو دست دگرم را بشكن
تو كه تا پشتِ درِ قلعهی من آمدهای
لطف كن دست بينداز درم را بشكن
نامه دادم به تو ديروز جوابش نرسيد
آه كمتر دل اين نامه برم را بشكن
من نشان ميدهمت بيشتر از آينه ات
تو فقط سنگ بزن بيشترم را بشكن
پاي بيرون بنه پيشاني من سجده کند
بعد از آن مهر نماز سحرم را بشكن
اگر از بام تو پرواز كنم ميميرم
پس بيا زود بزن بال و پرم را بشكن
ماه هم بعد اباالفضل ندارد لطفی
پس شبِ چهاردهم هم قمرم را بشكن
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد
لفظ بیا ببند، به زخمت دوا نشد
صبح دراز تو، سر مغرب شدن نداشت
مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد
قدری غذا بخور جگرم ریشِ ریش شد
شاید كه ماندی و سفرت از قضا نشد
در خانه روسری به سرت قاتل من است
قتل كسی به پارچه ای نخ نما نشد
قحط طبیب اشك علی را مضاف كرد
قحطی چنین پر آب، عیان هیچ جا نشد
جان خودم قسم كه همین چند روز پیش
گفتم كه كج كنم سر این میخ را نشد
پهلوی و روی و موی و وضوی جبیره ات
چون من بساط قتل كسی رو به را نشد
#محمد_سهرابی
@poem_ahl
#حکایت
#غدیر
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
میهمان داشتم شبی که گذشت
نمک سفره مان محبت بود
تا سحر بحث و گفتگو کردیم
بحث درباره ی ولایت بود
وارد خطبه ی غدیر شدیم
بحث بالا گرفت روی "ولی"
من به معنای پیشوا دیدم
او به معنای دوستی علی
گفتم: اصلاً بیا مرور کنیم!
همه را جمع کرد پیغمبر
بعد هم آن همه جهاز شتر
روی هم ریختند و شد منبر
با علی رفت روی منبر و گفت:
"این علی است و من پیمبر دین
پس اگر دوستدار من هستید
با علی دوستی کنید!" همین؟!
خسته بودیم هر دو، از طرفی
آن همه بحث هم نتیجه نداد
میهمانم که راه دوری داشت
صبح، بعد از نماز، راه افتاد
صبر کردم، دوساعتی که گذشت
خواستم از میانه ی جاده
بازگردد به سمت من، گفتم:
اتفاق مهمی افتاده
هرچه اصرار کرد من گفتم
با تو یک صحبت مهم دارم
تا که برگشت گفت: جریان چیست؟
گفتم این است: "دوستت دارم"!
گفت با خشم: " از میانه ی راه
بازگرداندی ام برای همین؟!
نکند واقعا زده به سرت؟!"
گفتم: آرام! لحظه ای بنشین
خواستم این قرار بیهوده
به تو ثابت کند رسول الله
حاجیان را برای گفتن این
برنگرداند از میانه ی راه!
تازه گیرم که گفته پیغمبر
با علی دوستی کنید، ولی
برو تاریخ را بخوان و ببین
چه گذشته ست بعد او به علی!
این که بعدش چه شد نپرس از من
ماجرا جانگداز خواهد شد
سفره ی دل اگر که باز کنم
سفره ی روضه باز خواهد شد
حال دیگر برو برادرجان
راه دور است و جاده ناهموار
باز اگر آمدی علی آباد
قدمی هم به چشم ما بگذار
برو دست خدا به همراهت
راستی! قبر حضرت زهرا
بعد عمری هنوز هم مخفی ست
از بزرگان تان بپرس چرا ؟!
#محمدحسین_ملکیان
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#شب_جمعه
#حکایت
دیدم که مادرم شب جمعه، شب قرار
گل میگرفت باغ قنوتش برای یار
پیوسته در نماز و رکوع و سجود خود
کوه قیام داشت و چشمان آبشار
قدش خمیده بود ولی تا عمود صبح
از شانههای خستهی شب میگرفت بار
از بس که وصل بود در آیینهی خدا
جبریل را ز واسطهی وحی زد کنار
از صبح سابقون به شب آخرالزمان
دست دعای مادر من بود در گذار
اما در این مناظرهی عشق هرچقدر
در صحن گریههاش نشستم به انتظار
دیدم دمی برای خودش پر نمیزند
وقتی که روی بال دعا میشود سوار
رفتم سلام کردم و گفتم پس از سلام
ای برقرارِ بر سر سجاده بیقرار
از هرکسی میان قنوت اسم برده ای
الا خودت که پیش خدا داری اعتبار
از این سپاه تربت تسبیح پس چرا
یک دانه هم نگشت برای خودت نثار
اشک از کبود صورت خود پاک کرد و گفت
آه ای عزیز مادر، الجار ثم الدار
#وحید_عظیم_پور
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
خاموش مکن شمع شب انجمنی را
ای زخم دگر زجر مده همچو منی را
منظور من از پلک زدن عرض سلام است
تن خسته ندارد رمق دم زدنی را ...
بگذار نفس تازه کنم، درد حیا کن
آزار مده شب به شب آزرده تنی را
گفتم به مزاری که ندارم بنویسند
چل مرد گرفتند نفس های زنی را
بعد از غم پیغمبر و محسن، شب آخر
دل گفت شبی گریه کنم بی کفنی را ...
ای کاش نلرزی سحر آخرم، ای دست
تا هدیه کنم بر پسرم پیرهنی را ...
#ناصر_دودانگه
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
همدست شد مسمار با دیوار، با در
در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر
حال و هوای خانه یکباره عوض شد
افتاد روی مادر ما بیهوا در
باید بسوزد در هوای شمع اما...
این بار سوزانده پَرِ پروانه را در
در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ
در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در
از آن زمان که مادر ما را زمین زد
ما بچههای فاطمه قهریم با در
از پا درآوردند آخر مرتضی را
دیوار، آتش، کوچه و همسایهها، در
مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه
در کربلا باقی چوبش شد عصا، در
در کربلا زینب گلی گم کرده بود و
میگشت در گودال دنبال برادر
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گودال
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود
ای خاک عالم بر سر دنیای بعد از او
محشر زمانی که پسر از دست دادی بود
پیر و جوان در کشتنت همدست هم بودند
در قتل صبرت بین دشمن اتحادی بود
حجم سلاحی که ته گودال افتادهست
حتی برای قتل یک لشکر زیادی بود
آنقدر آهسته قدم روی تنت می زد
گویا برایش سیر در عرش امر عادی بود
اسراف در قتل تو کرده کوفی نامرد
اینگونه کشتن با چه حکم و اجتهادی بود؟
یک تن نگفت ای شمر بعد از کشتنش دیگر
پیش نگاه خواهرش چه جای شادی بود
غارتگران را دست پر به کوفه برگرداند
جسمت برای دشمنان باب مرادی بود
میریخت خون تازه از حلق تو بر نیزه
چل منزل از کیفیت ذبح تو یادی بودی
معنای آیات تو را بر نی نفهمیدند
در شام و کوفه حافظان بی سوادی بود
با دیدن حال ربابت شامیان گفتند
ذبح گلوی اصغرش دیگر زیادی بود
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مناجات
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
سلک عشاق، غیر خلوت نیست
خلوت ماست روضه، جلوت نیست
ما همینجا توجه محضیم
احتیاجى به کنج عزلت نیست
همه هستند، انبیا حتى
مجلس آفتاب خلوت نیست
لحظه اى اشک، لحظه اى شکریم
نعمتى قد شکر نعمت نیست
ما همه قنبریم، یک نفریم
جمع ما وحدت است، کثرت نیست
گریه اى جمع کن که باید رفت
وقت خیلى کم است، فرصت نیست
دل به صحرا زدن تلاش من است
این جهان جاى استراحت نیست
آه و افسوس میخورد هر شب
آنکه سفره نشین هیئت نیست
علت رحمت خدا گریه ست
هر کجا گریه نیست، رحمت نیست
هر که ناراحت از فراق نشد
در لیالى قبر راحت نیست
خون دل جاى خون تن دادیم
شأن گریه کم از شهادت نیست
گنج نابرده رنجمان بخشید
لطف زهرا به شرط خدمت نیست
در عبادت عبودیت باید
طاعتى بهتر از اطاعت نیست
ما تو را بین خواب هم دیدیم
خواب عشاق خواب غفلت نیست
جنت آنجاست که شما هستید
جنت بى شما که جنت نیست
همه سرمایه دار حب توایم
گنجى اندازه ى محبت نیست
عزت بى تو را نمیخواهیم
عزت بى تو غیر ذلت نیست
حرف تو حجت است و غیر از تو
هیچکس بر ائمه حجت نیست
تو اگر خانه دار این بیتى
خانه دارى کم از نبوت نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl