eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
205 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها گوشوارم را بگیر انگشترش را پس بده آه، تنها دلخوشی دخترش را پس بده موی بابا را رها کن، گیسوی من را بکش هر چه میخواهی بزن اما سرش را پس بده چشمهایش پر ز خاکستر شده، نشناختم لطف کن مژگان چشمان ترش را پس بده معجرم آتش گرفت و گیسوانم سوخته جای آن، کهنه لباس مادرش را پس بده لااقل قبل از رسیدن تا سر بازار شام تکه ای از روسری خواهرش را پس بده عاقبت جان میدهد از این پریشانی رباب جای این طعنه زدن ها اصغرش را پس بده کودکی از بام سنگی را به سویم پرت کرد داد زد خلخال پای لاغرش را پس (نده) روضه خوان مبهوت مانده در ردیف روضه ها گوشوارش را نگیر، انگشترش را پس بده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه همین است ابتدای سبز اوقاتی که می گویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می گویند اشارات زلالی از طلوع تازه ی نرگس پیاپی می وزد از سمت میقاتی که می گویند زمین در جست و جو، هر چند بی تابانه می چرخد ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می گویند جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش کنار خیمه ی سبز ملاقاتی که می گویند کنار جمعه ی موعود، گل های ظهور او یکایک می دمد طبق روایاتی که می گویند کنون از انتهای دشت های شرق می آید صدای آخرین بند مناجاتی که می گویند و خاک، این خاک تیره، آسمانی می شود کم کم در استقبال آن عاشق ترین ذاتی که می گویند و فردا بی گمان این سمت عالم روی خواهد داد سرانجام عجیب اتفاقاتی که می گویند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر ابرهای رحمتت را سمت صحرا هم ببر سوی کنعان بوی پیراهن خبر را می‌برد یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر عاقبت بار گناهانم زمینم زد، بیا دست‌هایم را بگیر و یک قدم راهم ببر بار من بر روی دستم مانده، آقا می‌خری؟! لطف کن یکجا بخر آقا... و یکجا هم ببر هرشب، هرشب نامتان را برده‌ام، پس خواهشا صبح محشر که می‌آید نام من را هم ببر در قیامت هم به دنبال غذای روضه‌ام ای ملک! من آب و نانت را نمی‌خواهم، ببر اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا التماست می‌کنم این جمع را با هم ببر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها روزها را با توسل کردنم شب می‌ کنم دارم از این ناحیه خود را مقرب می‌ کنم خلق تحویلم نمی‌ گیرند، تحویلم بگیر تو که تحویلم نمی­ گیری همه‌ ش تب می‌ کنم عقل را از بارگاه عشق بیرون کرده‌ اند خویش را دارم به دیوانه ملقب می‌ کنم اختیار «عبد» یا «رب» را به دست من دهند اختیاراً خویش را عبد و تو را رب می‌ کنم من که عادت کرده‌ ام شب‌ ها به درس عاشقی روزها فکر فرار از دست مکتب می‌ کنم دیشبم از دست رفت و حسرتش را می‌ خورم گرچه امشب آمدم گریه به دیشب می‌ کنم گفت کارت چیست گفتم چند سالی می‌ شود کفش‌ های گریه کن‌ ها را مرتب می‌ کنم من تمام خلق را یک روز عاشق می‌ کنم من تمام شهر را از تو لبالب می‌ کنم هر سحر از پنج‌ تن، گریه تقاضا کرده‌ ام هر چه را دادند یکجا خرج زینب می‌ کنم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بلبل در قفسیم و ز چمن می گوییم یا اویسیم و مدیحت ز قرن می گوییم یا که مانند مسافر ز وطن می گوییم «گر چه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم بعد منزل نبود در سفر روحانی» در دلم بود شوم زائر بین الحرمین مادرم بود مشوّق که ادا سازم دین پدر آهسته مرا گفت که ای نور دو عین! «هر دری بسته بود جز در پرفیض حسین این در خانه ی عشق است که باز است هنوز» کیست آن کس که به نام تو عسل‌ نوش نگشت؟ قصّه‌ ی تو که شنیده است که مدهوش نگشت؟ یاد تو از دل تاریخ فراموش نگشت «دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست» غرقه‌ ی اشک غمت را هوس ساحل نیست کشته‌ ی شوق تو را شکوه‌ ای از قاتل نیست هر دلی را که نشد لطف تو شامل، دل نیست «هر که از عشق تو دیوانه نشد، عاقل نیست عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شود» دست اگر هست همانا ید بیضا باشد لب اگر هست لب لعل مسیحا باشد غم اگر هست غم یوسف زهرا باشد «دل اگر هست دل زینب کبری باشد آفرین باد بر این همّت مردانه ی دل» عرشیان پا به حریم تو به حرمت بزنند به مقامت به لب انگشت ز حیرت بزنند خطبه‌ ات خوانده، دم از اوج بلاغت بزنند حوریان از غم تو لطمه به صورت بزنند قدسیان ناله برآرند که جانم زینب در مدینه غم بی دستی سقّا مبرید قصّه‌ ی مادر و گهواره و یغما مبرید خبر از دختر و طشت و سر بابا مبرید «نام اکبر به سر تربت لیلا مبرید بگذارید جوان مرده قراری گیرد» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه عاشق شدم دوباره سرم را بیاورید بار گران در به درم را بیاورید اصلاً سیاه شد که ز داغش شود سفید ای قوم روضه خوان، جگرم را بیاورید اُولی ترم من از همه در گریه بر خودم اوّل برای من خبرم را بیاورید بال مگس گرفت ز سیمرغ، حوصله ای اهل گریه پلک ترم را بیاورید من مست حُب شدم، سخن از مستحب نگو ای تاک ها، بَرِ شجرم را بیاورید دستم نمی رسد که بیفتم به پای او ای اهل اوج، بال و پرم را بیاورید کاشی کنید حوض دو چشم مرا و بعد هر شب برای من قمرم را بیاورید نه خوانده می شود، نه نوشته، ولی بگو تشدید گریه ی سحرم را بیاورید هر «یا حسین» زخم جدیدی ست کهنه کار آن کهنه ی جدیدترم را بیاورید حالا که تا دیار تو ما را نمی برند ما قلبمان شکست، حرم را بیاورید بر تربتم ز روضه ی اکبر زنید آب و آن گه به مرقدم پسرم را بیاورید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه وحی نازل شده انگار، بر این دفتر من قلمم کاتب و گفتند که: «حا سین یا نون» شده تفسیر تمامی لغات این عشق «هو لیلا و تماماً همه از دم مجنون» من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟ واژه‌‌ها باید از آن عالم بالا برسد و توکلت علی الله، قلم، بسم الله قطره می‌گویم و ‌ای کاش به دریا برسد ای که نام تو شده علت دل دادن‌‌ها ای مقیم ابدی دل بی تاب، حسین ای که دستان همه سوی تو باشد دائم ما همه رعیت و تو حضرت ارباب، حسین نخ قنداقۀ تو بال و پر فطرس شد چوب گهواره‌ات آقا که ستون دنیاست خنده‌هایت سبب تابش نور خورشید اشک تو علت هر موج، به قلب دریاست باز هم پشت در خانۀ تو غلغله شد حاجت ما فقط از محضر تو، دیدار است این گدا کاهل و کم خواستنش بی عقلی ست واژۀ کم تو نداری، همه‌اش بسیار است سفره‌ات پهن تر از وسعت عرش است، حسین پای نان و نمکت سیر و نمک گیر شدیم عمرمان پشت در خانۀ تو شد سپری طفلکی بیش نبودیم و همه پیر شدیم شکرلله، که اینجا همگی مشغولیم کارگر‌های تو هستیم و همه پر کاریم و تو آقایی و ما‌ها همه از دم نوکر تو تکی، ما همه پر جمعیت و بسیاریم باز هم مجلستان پر شده از همهمه و این صدای سخن عشق، فقط کرب و بلاست یک حرم داری و یک عالم و آدم خواهان ما همه گرم طوافیم و وسط، کرب و بلاست باز هم حسرت شش گوشۀ تو داغ دل است اصلا انگار که تقدیر، گره خورده به آن دل ما مثل دخیلی ست، به هر پنجره‌اش مثل قفلی که به زنجیر، گره خورده به آن جای دوری نرود گر بشوم زائر تو رحم کن بر من جامانده و دور افتاده این گدای حرمت را تو بیا و دریاب بغض کرده، و به یک گوشه صبور افتاده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه رسیده ایم دوباره سر قرار نجف سپرده ایم عنان را به شهریار نجف هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم یقین بدان که بوده همیشه کار نجف اگر که پر زده جبریل در حریم خدا به اعتبار علی بود و اعتبار نجف خدا نوشت که روی زمین خدا حیدر سپرد کار جهان را به کردگار نجف خدا به جلوه ی انسان درآمد و دیدیم که ایستاده خودش بر سر مزار نجف ز بوسه ای به ضریحش خراب شد حالم پیاله نوش علی گشتم و خمار نجف هزار شکر که با سجده بر قدوم علی نشست روی سرم گردی از غبار نجف هزار معجزه دیدیم از جناب امیر که بود قلعه ی خیبر یک از هزارِ نجف حسادتم به کسی نیست در همه عالم به غیرِ مُحرم دربار و روزه دار نجف قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد به دست حضرت زهراست اختیار نجف بزن به ام بنین رو اگر حرم خواهی که هست مادر ساقی حسابدار نجف تمام زندگی ام بر دو نیم شد تقسیم به سجده در حرمش یا به انتظار نجف خدا کسی که بخواهد،به او بلا بخشد یکی دچار جنون و یکی دچار نجف اساس خلقت دنیا یقین همین بوده بنا نهاده جهان را به افتخار نجف فضائلش که در ابیات من نمی گنجد نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار نجف “علی به جلوه ی دیگر به کربلا آمد”* نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار نجف سوار رَف رَف خود آمده ست تا میدان تمام دشت شده مات شهسوار نجف رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و رسیده وقت تماشای شاهکار نجف کسی رسید و علمدار نعره بر سر او تو از تبار کجایی؟من از تبار نجف قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری قدم بزن بچشی تیغ آبدار نجف کسی نبرد به در جان ز تیغ مژگانش چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار نجف؟ گذشت لحظه ای و آسمان به هم پیچید به روی خاک فتاده گل بهار نجف مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟ چه آمده به سر چشم یادگار نجف؟ زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد ندیده هیچ کس اینگونه انکسار نجف @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دل بیاور! شکوه دلبر را سر بیاور! قدوم سرور را نیک بنگر به سوم شعبان نوه ی دوم پیمبر را فاطمه پاک کرد با دستش اشک شوقی که ریخت حیدر را آب شد قند در دل حسنش دید تا که رخ برادر را عرشیان در کنار هم دیدند جلوه های شبیر و شُبَّر را فطرس آمد شفا بگیرد پس روی گهواره می کشد پر را فیض او اینچنین کند آزاد از حصار قفس کبوتر را آمد اصلا حسین دنیا تا وا کند روی سائلان در را برو پس کربلا زیارت کن شبی آن مرقد مطهر را اینچنین محو کن گناهانِ ما تقَدّم وَ ما تأَخّر را کِی رهایم کند صف محشر آن که دارد هوای نوکر را دارم از یار روزی اشک و دارم از دوست دیده ی تر را آه از آن ساعتی که زینب شد روضه خوانش به ناله ی غرّا نبض قلب عقیله تند شده خنجری کند می بُرد سر را… @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه السلام ای پناه مُلک و مکان در یدِ قدرتت عنان جهان رفته قنداقه‌ات به عرش خدا تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان در طوافت قیامتی شده است می‌رسد هر فرشته با هیجان پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد پر و بالی به فطرس نگران از سرانگشت پاک مصطفوی جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان خواند جدّت «حسینُ منّی» را «وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبوی‌ست ای شکوه حماسه‌های عیان در نمازت شبیه فاطمه‌ای بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان چشم‌های تو مرز خوف و رجاست قَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام! پدری کن برای عالمیان ای که آقایی تو بی‌حد است باز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرم منتشر می‌شود کران به کران روضه‌هایت بهشت اهل ولاست چشم ما چشمه‌های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» اشک‌ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهم السلام ای امام تشنه‌لبان تا ابد در فراز، پرچم توست خون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بوده‌‌ست مبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده‌ای، ای ماه السلام علیکَ ثارالله السلام ای نگین عرش برین سروِ بالا بلند اُم بنین جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات ماه را می‌کشد به سوی زمین عبد صالح! مُواسِیاً لله! پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلک به قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست به روی مرکب حماسه نشین می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم هر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می‌خواند آسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل‌بیت نبی! بازوان تو اند حصن حصین ماه من! بازوی رشید تو را که برافراشته‌ست بیرق دین ـ زده بوسه علی به گریه چنان چیده از آن حسین بوسه چنین سائلان تو بی‌شمارند و ... گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل است شب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاری روح تقوا و زهد و بیداری سید السّاجدینِ شهر رسول عبد مسکینِ حضرت باری روزهایت مجاهدت، ایثار نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفهٔ نور آیه آیه زبور می‌باری همه مجذوب ربنای تواند محوِ این سِیْر و این سبک‌باری گوش کن این صدای داوود است که به شوق تو می‌شود قاری پا برهنه به حجّ که می‌آیی کعبه را هم به وجد می‌آری خطبه‌های تو تیغِ برّانند ثانی حیدری و کرّاری در مصاف تو سهم دشمن تو چیست غیر از مذلّت و خواری وارث عزت و سخای حسین ای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرما بیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّ تو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کن تو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد است شافع من امام سجاد است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه فطرس رسیده جا به کبوتر نمی رسد حتی فرشته پیش تو با پر نمی رسد پس با وجود این همه شعبان که رفته است دیگر گناهکار به محشر نمی رسد با یاحسین مست ترینیم به مقصدش هر قدر کاه گشت سبک تر، نمی رسد گاهی برای ما نرسیدن، رسیدن است آن جا که دست شاه به نوکر نمی رسد دنیای بی حسین اگر آخر غم است دنیای با حسین به آخر نمی رسد کوهی به کوه نه که در این روزگار پَست دست برادری به برادر نمی رسد در هیچ لحظه ای به جز از لحظه ی اَخا در نقشه ها فرات به کوثر نمی رسد ارث پدر گلوی بریده ست لاجَرَم وقتی که اکبر است به اصغر نمی رسد وقتی که نیستند علی های کربلا انگشترت مگر که به دختر نمی رسد؟ در آخرین دقیقه به داد گلوی تو حتی نه بوسه های پیمبر نمی رسد حق در مَثَل همیشه به حق دار می رسد با این حساب شمر به حنجر نمی رسد با این حساب بر تن او پاره هم شود پیراهن حسین به لشگر نمی رسد این شاکلید قصه ی صحرای کربلاست سر می دهد حسین ولی سر نمی رسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه امشب زمین و آسمان دارد صفای دیگری قلب تمام عاشقان دارد جلای دیگری درحلقه افلاکیان باشد نوای دیگری آمد مگر در این جهان فرمانروای دیگری سرحلقه عشاق حق محبوب سرمد آمده یعنی حسین بن علی سبط محمد آمده باد صبا آورده با خود ناف مشک ختن یا بوی جانبخش گل نسرین و عطر یاسمن این نفحه میباشد مگراز یوسف گل پیرهن کامشب رها گردد دگر، یعقوب از بیت الحزن چون بوی این گل روضه رضوان کجا دارد سراغ؟ گردیده خیره سوی او، چشم همه گل های باغ زیبا گلی در گلشن هستی شکوفا گشته است امشب زمین چون روضه ی رضوان مصفّا گشته است لعل لب قدوسیان، مانند گل وا گشته است پرونده ی آزادی فطرس هم امضا گشته است چشم تمنا هر کسی، امشب به داور دوخته تا حق به او احسان کند چون فطرس پر سوخته امشب به زهرا و علی، داده خدا خیر التّحف جاریست سیل تهنیت بر مصطفی از هر طرف همراه جبریل امین خیل ملائک صف به صف حوران و غلمان از جنان، آیند با شور و شعف هر یک به کف یک دسته گل با لعل خندان آمده از بهر دیدار رخ تابان جانان آمده چون جلوه گر شد روی او ،عرش خدا پر نور شد موسی مگرآمد ز ره، که عالم همه چون طور شد قلب تمام انبیاء، غرق نشاط و شور شد هر عاشق دلباخته چون مصطفی مسرور شد تابید و الشمس الضحی، از لطف رب العالمین ماهی که از نور رخش، شد خلقت خلد برین از مقدم نورانی، سبط النبیّ المصطفی امشب همه بگرفته جا، در سایه ی لطف خدا ظلمت دگر رفت از میان از نور مصباح الهدی گهواره جنبانش شود، پیک امین کبریا آمد شهنشاهی که از، او هست در هر جا سخن فرمود پیغمبر: منم از او و او باشد ز من آمد حسین بن علی، محبوب ما کان و یکون سوم وصیّ مصطفی هم مَظهر بی چند و چون هم مُظهر امر خدا، هم شاهد غیب مصون هم پیشتاز قافله، در عرصه شمشیر و خون آری شهی آمد که کل ماخلق مدیون اوست گر نخل دین احمدی بگرفته پا، از خون اوست ای زینت عرش خدا، نام نکویت یا حسین وی جسم و جان عاشقان زنده ز بویت یا حسین کی قسمت ما می شود که آییم سویت یا حسین وی توتیای دیده ما خاک کویت یا حسین نام تو و کرببلا، برده قرار از ما، همه زهرا برایت گریه کرد، قربان اشک فاطمه از ابتدای خلقت خود دل به تو بستم حسین وز باده ی عشق و تولای تو سرمستم حسین من هر چه هستم از تو ای آرام جان هستم حسین جان علی اکبر مکش از دامنت دستم حسین ای شمع جمع انجمن پروانه ات هستم حسین من "ملتجی" هستم به تو دیوانه ات هستم حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جبرئیل آمد از سما امشب می زند از شعف به هم شهپر همه دنبال او ملائکه ها صف زده گرد خانه ی حیدر  هر چه در آسمان ستاره که هست می درخشند کنار یکدیگر نکند حق برای دوم بار کرده کوثر عطا به پیغمبر  که نهیبی به خود زدم گفتم من به بیداریم و یا خوابم که ز گهواره این ندا آمد تو مرا نوکری، من اربابم فُطرس از بعد این همه حسرت صاحب بال و پر شد از کَرَمَش می برد لذت دو عالم را به دو چشمش اگر نهد قدمش  گرچه نا قابلم ولی قلبم شده مشتاق یک نگاه کَمَش به خدا عاقبت به خیر شود پاگذارد هر آنکه در حرمش هر که دارد به سینه مهرش را جایگاهش بود بهشت برین تا قیامت گدای درگاهش پادشاهی کند به عرش و زمین هر چه در چهره اش نگاه کنی چهره اش جلوه ای ز روی علیست از میان ملائکه یکسر با نگاهش به جستجوی علیست  خنده اش مو نمی زند با مادر خُلق و خویش به خُلق و خوی علیست می گشاید همین که آغوشش بوی خوش می دهد که بوی علیست  به علی رفته هر که می نگرد جود و احسان و هم مرام حسین با دل شیعه می کند بازی از همین کودکی مرام حسین  می کند مثل لاله پیغمبر نوه ی نو رسیده را بویش به چه عشقی و از تمام وجود شانه مادر زند به گیسویش هر چه نور بوده در عالم تابَد از پشت پرده ی رویش اگر این پرده را کنار زند آسمان ها شوند پی جویش  دین و دنیا ببازد آنکس که دوست دارد کسی به غیر حسین از قیامت دگر نمی ترسد هر که دارد به سینه مِهر حسین   به مسیحی بگو بیا و ببین جلوه ای از خدای عیسی را ای یهودی ببین به گهواره باعث معجزات موسی را پیر عیسی بود همین کودک که شفا می دهد مسیحا را به روی دست مصطفی بینید این تجلی طور سینا را هر که شد عاشق حسین هرگز حرفی از عشق دیگری نزند هر که شد گدای کوی حسین در خانه ی دگری نزند  او ردم گر کند خدا نکند یا که از خود جدا، خدا نکند هر چه دارم من از عنایت اوست دل به او بسته ام رها نکند گر چه خوارم اگر چه پَستَم من نکند او مرا دعا نکند شب میلاد می زنم صدا او را جان دهم گر مرا صدا نکند  جمع ما یک شب از عنایت او اگر او از همه رضا باشد سال دیگر ولادت ارباب وعده ی ما به کربلا باشد  نگران بود مادرت تا دید بوسه زد مصطفی به حنجر تو پدرت با خبر از این که شود قطعه قطعه تمام پیکر تو گریه می کرد مجتبی به آن روزی که جدا می شود زتن سر تو سر و جان تمام عالمیان به فدای تن مطهر تو شده از کودکی به هر محفل گریه کردن به تو سعادت من من ز خاک کمترم اگر که شود سر موئی کم از ارادت من @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه فرشته آمده تا دورت ازدحام کند بگو مسیح به قنداقه ات سلام کند به شاعرت بده اذن غزل که بعد از این دوات تیره بپوشد، قلم قیام کند بیا و خال لبت را نشان بده به خلیل بگو بر این حجر الاسود استلام کند شده‌ست زائر تو زائر خدا در عرش به جبرئیل بگو وصف این مقام کند برو به دوش رسول خدا که میخواهد از این طریق تو را باز احترام کند تو نور چشم خدایی، علیست عین الله خدا بناست که نسل تو را امام کند به نص لحمک لحمی پیمبر آمده است به شوق روی تو خورشید با سر آمده است بعید نیست نگاهت به مرده جان بدهد و یا به دست سلیمانِ عصر، نان بدهد بعید نیست ز نامت بلال مست شود به عشقت از سر شب تا سحر اذان بدهد بعید نیست که روزی سه بار قبله نما به جای کعبه ضریح تو را نشان بدهد طلای اصل بریزد به جای گرد و غبار اگر عبای تو را یکنفر تکان بدهد اجل اسیر غم توست، کشته مرده ی توست بگو که ابرویت اینبار را امان بدهد تو کیستی که جهان مست شد از آمدنت رسول اکرم ما خورد از می دهنت بکش در آینه ای روی دلربایت را برای آنکه ببینیم ما خدایت را گذاشته ست از این شانه روی آن شانه نبی به فخر عوض کرده باز جایت را تو را زمین بگذارد دلش نمی آید به دست باد دهد گرد رد پایت را! گرفته ای سر یک دوش کیسه ی اطعام و روی دوش دگر عشق مرتضایت را به کوری همه ی دشمنان دین، تک تک علی گذاشته ای اسم بچه هایت را دل من این دل سرمست باز حیران شد ز نام نامی او شعر من پریشان شد علی امام ابوذر، علی معلم سلمان علیست اسم خدا طبق نقل های فراوان علیست مظهر توحید و قلب سوره ی انسان کتاب مدح علی هم خلاصه اش شده قرآن علیست مالک یوم الجزا و معنی میزان و نام عشق علی را خدا گذاشته ایمان علی امیر علی شیر حق علی یل میدان دوباره معرکه و شاه و ذوالفقار پریشان شده ست با رجزش بین جنگ هجمه ی طوفان نگاه با جبروتش شده ست معرکه گردان نداشته زرهش پشت و لشکری شده حیران شنیده اند که سربند زرد گشته رجزخوان نظر به تیغ دو دم هم نبوده ساده و آسان به سادگی نرسد کار کارزار به پایان شده ست لذت توصیف این نبرد دوچندان که بعد کشتن کفار آمد و همه دیدند علی گرفته ابالفضل را دوباره به دامان! که خورده است گره جان او به جان ابالفضل چقدر بوسه علی زد به بازوان ابالفضل @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه امشب شب تبسم و اشک پیمبر است بی‌شبهه از هزار شب قدر بهتر است امشب خدا به وسعت ملک وسیع خویش با جلوۀ حسینی خود نورگستر است جان محمّد است در آغوش مرتضی یا روی دست فاطمه قرآن دیگر است امشب وجود، گرم نیاز است با حسین امشب ز کائنات رسد بانگ یا حسین امشب خدا ولیمه به خلق جهان دهد امشب خدا به پیکر توحید جان دهد امشب خدا گشوده ز رخ پرده بر رسول روی حسین را به محمّد نشان دهد تنها به یک ملک ندهد باز بال و پر امشب حسین بر همه خط امان دهد «فطرس» به فوج فوج ملک ناز می‌کند دور حسینِ فاطمه پرواز می‌کند ماه رسول، ماه خدا را نظاره کن خورشید آسمان هدی را نظاره کن بر گرد کعبۀ دلِ ختم رسل بگرد سعی آور و صفای صفا را نظاره کن بر روی دست فاطمه با صدهزار چشم رخسار سیدالشهدا را نظاره کن این نفس مطمئنهء قرآن فاطمه است ریحانهء رسول خدا، جان فاطمه است مادر، حسین زاده بر این مادر آفرین این حیدرِ علی است، بر این حیدر آفرین این منظر جمال خداوند سرمد است بر منظرآفرین و بر این منظر آفرین گوهر بوَد حسین و صدف، قلب فاطمه بر این صدف سلام و بر این گوهر آفرین امشب رسول، سورهء والفجر باز خواند امشب علی به شور حسینی نماز خواند ملک وجود بسته به یک تار مـوی او  گل کرده بوسه‌های محمّد به روی او  این است کعبـه‌ای که تمامی کائنات  بگرفته‌انــد دست توسـل به سوی او  هرجــا کـه انبیـا بنشیننـد دور هـم  باشد چراغ محفل‌شان گفت‌وگوی او  او روح انبیا و روان محمد است او دست مرتضی و زبان محمد است خرّم کسی که در دو جهان با حسین زیست  گمراه، آن کسی که امامش حسین نیست  این است آن امـام شهیـدی که همچنان  بایـد شـب ولادت او هـم بـر او گریست  ایـن کشتـۀ خـداست وگرنــه بــرای او  بعد از چهارده صده این‌ های‌وهو ز چیست؟   یک بنده و هـزار خصـال خدایی‌اش در عین بندگی‌ست جلال خدایی‌اش خوبــان روزگـار همـه خـاک راه او  آزادگی‌ست عبــد غــلام سیــاه او  فرهنگ ما نتیجـۀ صبـر و مقـاومت دانشگــه تمــام مــلل قتلگــاه او   تنهاترین امام بزرگی که بود و هست در عین بی‌کسـی همـه عالم سپاه او  این است آن حسین که آقای عالم است آقایـی تمـامی عالـم بــر او کـم است پوشیده شد به پیکر توحید، جوشنش قرآن مـاست مصحف صدپارۀ تنش  خواهند دیــد روز قیــامت تمام خلق ریــزد بــرات عفــو الهــی ز دامنش  از بس از او کرامت و قدر و جلال دید  کفو کریم خوانـد بـه گودال، دشمنش کی غیر او که داغ عطش بود بر لبش  با کام تشنه آب خورانـد بـه مرکبش؟ ما بی‌قـرار او شده‌ایم ایـن قــرار ماست  هرجا که هست خـاک ره او مزار ماست  تا بر حسین، سینۀ خـود سـرخ کرده‌ایم فـردا لبـاس سینه‌زنـی افتخــار ماست  بر سنگ قبـر مـا بنویسید و حک کنید ذکر حسین تا صف محشر شعار ماست  روز ازل کـه آب و گل ما سرشته‌ شد نامش به صدر لوح دل ما نوشته شد تو از خدا جلال خدایی گرفته‌ای بر عالمی برات رهایی گرفته‌ای در بین انبیا و امامان تو از خدا عنوان سیدالشهدایی گرفته‌ای هم خود فدای دوست شدی با هزار زخم هم روی دست خویش فدایی گرفته‌ای ملک وجود گوشۀ صحن و سرای توست دل‌های انبیا حرم باصفای توست ای بر تن مطهر تو جای نیزه‌ها آوای دلربای تو در نای نیزه‌ها غیر از سر مقدس تو در چهل مقام خورشید را که دیده به بالای نیزه‌ها؟ قرآن بخوان که تا در دروازه‌های شام آیند مرد و زن به تماشای نیزه‌ها از بـس زدنـد بـر تـن پاک تو نیشتر زخمت ز حلقه‌های زره گشت بیشتر ای خون زخم‌های تو فرش عبادتت لطف و کرم، سجیّه و ایثار، عادتت هر چند چهره در مه شعبان گشوده‌ای میلاد توست روز بزرگ شهادتت تا بامداد روز جزا روح انبیا آیند کربلا پی عرض ارادتت تنها نه در طریق تو «میثم» حسینی است عالـم حسینی انـد و خـدا هم حسینی است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زیباترین ستاره ی خلقت رسیده است سجده کنید، روح عبادت رسیده است نور خدا، چراغ هدایت رسیده است باید قیام کرد، قیامت رسیده است امشب که مست می شوم از بوی کربلا فطرس! ببر سلام مرا سوی کربلا تاج سر ملائکه ی آسمان حسین تنها دلیل خلق زمین و زمان حسین ذکر زمان سختی پیغمبران حسین زهرا سپرده است بگوییم: جان حسین گفتم حسین و ولوله افتاد در جهان گفتم حسین و فاطمه با خنده گفت جان در مشکلات پشت و پناهم حسین شد بیراهه رفته بودم و راهم حسین شد تنها دلیل گریه و آهم حسین شد زهرا اجازه داد که شاهم حسین شد فهمیده ایم طبق روایات معتبر از کشتی حسین نباشد بزرگتر از کودکی "حسین" مسیحای زینب است یعنی تمام لذت دنیای زینب است غیر از حسین کیست که مولای زینب است کنج دل حسین فقط جای زینب است زینب... همان که سیطره دارد به عالمین زینب نگو، بگو همه ی هستی حسین ما تشنه ایم تشنه ی باران کربلا ما سائل ایم سائل سلطان کربلا دل برده از ملائکه ایوان کربلا دست تمام عالم و دامان کربلا بی صبح کربلا شب عالم سحر نداشت دنیا چه داشت؟ کرب و بلا را اگر نداشت افلاک زیر سایه ی گنبد طلای اوست جبریل معتکف شده کربلای اوست دنیا و هر چه هست درآن خاک پای اوست اصلا بهشت گوشه صحن و سرای توست عشق "حسین" در دل ذرات عالم است دنیای بی حسین شبیه جهنم است از اشک روضه، چشم مگر سیر می‌شود؟ بی کربلا زمانه زمین گیر میشود خوشبخت آن که پای علم پیر میشود عالم به آب علقمه تطهیر می شود امشب بساط گریه برایت فراهم است "باز این چه شورش است که در خلق عالم است" @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه امشب خبر ز عالم بالا رسیده است روشن ترین ستاره ی دنیا رسیده است این بار دوم است که شاعر نوشته است خورشید خانواده ی زهرا رسیده است دیروز نور شبّر و امروز هم به خاک نور شبیرحضرت مولا رسیده است در نیل غصه مانده بیا، مرده دل بیا موسی رسیده است، مسیحا رسیده است بیراهه رفته اید اگر اي رودهای اشک راهی شوید، حضرت دریا رسیده است دنبال کاروان ملائک پریده بود جا مانده بین راه دلم یا رسیده است؟ شوق دلم نه شوق شفا مثل فطرس است ميلش در آن هوا دو سه جرعه تنفس است در آن هوا که بوی خدا میرسد از آن در خانه ای که نور دعا میرسد از آن اطراف گاهواره ی طفلی که نیمه شب لالای جبرئیل خدا میرسد از آن در آن هوا که فاطمه در آن نفس کشید آنجا که عطر آل عبا میرسد از آن ما را دخیل بر پر قنداقه اش کنید قنداقه ای که شوق شفا میرسد از آن در پشت درب خانه ی زهرا نشسته ایم نجوای چند مرد گدا میرسد از آن این خانه ی علی ست پسردار گشته است آخر صدای گریه چرا میرسد از آن شاید صدای گریه ی...نه کودکانه نیست جز یا حسین زمزمه ی اهل خانه نیست دنیا به دام نام شريفش فتاده است دل نیست آن دلی که به او دل نداده است روشن شده است طبق روايات اهل بيت کار خداست؛ عشق به او بی اراده است هرکس سوار کشتی عشقش نمیشود سوگند میخورم که قیامت پیاده است ما رعیتیم رعیت باغ ولایتیم امشب شب تولد ارباب زاده است شیرین شده ست با قدمش کام اهل بیت هرچند این پسر نمک خانواده است معراج جبرئیل شبی بوده است که در پای گاهواره ی او سر نهاده است یک شب مرا مجاور گهواره اش کنید چون جبرئیل زائر گهواره اش کنید جز آب چشم آب حیاتی نخواستم جز شور اشک شهد نباتی نخواستم جز معرفت به ساحت خاک قدوم او من از خدای خود عرفاتی نخواستم تنها کرامت قفس عشق اوست او كه من از کسی مسیر نجاتی نخواستم یک شب که سخت تشنه شدم از خدا به جز گریه کنار نهر فراتی نخواستم بی حسّ عطر سیب شب جمعه ی حرم هرگز زیارت عتباتی نخواستم امشب مدینه آمده پا بوس کربلا امشب حسین آمده"حی علی العزا" آمد حسین و اوج تألّم شروع شد باران گریه جای تبسم شروع شد آمد حسین و از شب میلاد، روضه اش با گریه ی زنانه ی مردم شروع شد آمد حسین و در سر هر کمتر از جوئی عشق ری و حکومت گندم شروع شد آمد حسین و در دل دریایی علی با موج غصه هاش تلاطم شروع شد در ذهن مادرانه ی زهرا که از پدر از کربلا شنیده تجسم شروع شد در قتلگاه، دردل نیزه شکسته ها از حنجری بریده تکلم شروع شد از زیر نیزه ها بدنم را در آورید یک بوریا برای تن بی سر آورید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زرق و برق سفرۀ شاهانه می‌خواهم چه کار؟ اشک چشمم هست، آب و دانه می‌خواهم چه کار؟ اولین شرط سلوک عاشقی، آوارگی ست از ازل دربه درم، کاشانه می‌خواهم چه کار؟ چشم‌های من که با خواب سحر بیگانه‌اند قصۀ شمع و گل و پروانه می‌خواهم چه کار؟ گیسوی آشفته‌ام دارد نشان از عاشقی زلف خود بر باد دادم، شانه می‌خواهم چه کار؟ من خراب باده نه، بلکه خراب ساقی‌ام در غیاب حضرتش میخانه می‌خواهم چه کار؟ انقدر دیوانه‌ام امشب که از فرط جنون از قدح سر می‌کشم، پیمانه می‌خواهم چه کار؟ مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش مرتضی با دست خود، آیینه قرآن می‌برد فاطمه گهواره را در زیر ایوان می‌برد شور و شادی طلوع آفتاب هاشمی غصه و غم را ز دل‌های پریشان می‌برد با دو تا خورشید روی گونه‌هایش دیدنی ست آبرویی را که از ماه فروزان می‌برد چشم خود را برنمی‌دارد علی از چشم او با تبسم کردنش دل از پدرجان می‌برد جامه‌اش را انبیا در باغ جنت دوختند حور عبا، عمامه‌اش را نیز غلمان می‌برد بوسه بر قنداقه‌اش عیسی بن مریم می‌زند مرهم از خاک رهش موسی بن عمران می‌برد با وجود یوسف زهرا یقیناً بعد از این یوسف کنعانیان زیره به کرمان می‌برد افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان مادرش دارد عروس از خاک ایران می‌برد سفرۀ سوری پیمبر با علی انداخته هرکسی که می‌رسد، رزق فراوان می‌برد هر که هرچه هدیه آورده به یمن مقدمش با دعای فاطمه دارد دو چندان می‌برد حاتم طایی برای شام خود سر می‌رسد از میان سفرۀ آقای ما نان می‌برد بیقرارم، مثل آن موری که روی دوش خود تکه‌ای ران ملخ نزد سلیمان می‌برد خلق می‌خوانند: کشتی نجات عالم است هرچه که بنویسم از خوبی این آقا، کم است در زمین و آسمان‌ها صحبت آقای ماست نوبتی باشد اگر هم، نوبت آقای ماست مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست رحمه الله است مثل رحمه للعالمین خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست فطرس بی بال و پر هم به امیدی آمده پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد این ترحم، این تفضل، بابت آقای ماست ارمنی‌‌ها و کلیمی‌‌ها به او دل داده‌‌اند دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند جنتی باشد اگر هم، جنت آقای ماست هر که به هرجا رسید از نوکری او رسید خوش به حال هرکسی که رعیت آقای ماست بهتر از اینکه دوای درد ما را می‌دهد بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست لقمه‌های نانش از این رو به آن رو می‌کند چه اثر‌ها در غذای هیئت آقای ماست پیش پایمان همیشه این و آن پا می‌شوند این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست ما بدی هم که کنیم او باز خوبی می‌کند باز خوبی می‌کند، این خصلت آقای ماست آنکه کارش از طفولیت فقط بخشیدن است شافع فردای محشر، حضرت آقای ماست می‌کشد پای مرا آخر به سوی کربلا "بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا " @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نسیم عشق وزیدن گرفت در جان‌ها بهار نور رسیده پس از زمستان‌ها خبر دهید به فطرس، سر آمده تبعید دوباره بال بزن بر فراز میدان‌ها بگو به مدعیان کرم که چاره کنند رسیده است کریم تمام دوران‌ها کسی که ساحل آرامش است و کشتی او گذر کند به سلامت ز هر چه طوفان‌ها کسی که قطرۀ اشک عزای او کافی ست برای چیدن برگ و بساط شیطان‌ها همان که طفل دبستان روضه‌اش باشد معلم همۀ رهروان عرفان‌ها در امتحان «الست بربکمْ» با عشق گذاشت هستی خود را به پای پیمان‌ها کسی که خندۀ نوزاد او به تیر بلا چه اعتبار رفیعی دهد به قربان‌ها به جایگاه غلام سیاه او فردا چه غبطه‌‌ها که نخواهند خورد سلطان‌ها بگو به هر که غم دل شکستگی دارد حسین آمده، یعنی کلید درمان‌ها کلیدْ واژۀ توبه حسین گفتن شد برای حضرت آدم، برای انسان‌ها بگو نبی خداوند با دلی آگاه بگو «احب حسینا» شده احب الله @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد توحید در نهایت خود آشکار شد با روی کار آمدن رویت، آفتاب از کار سروری جهان برکنار شد اینگونه صبح سوم شعبان به خاطرت هر سال از طلوع خودش شرمسار شد یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال خورشید در غروب خودش خانه‌دار شد با علت سپید و سیاهی چشم تو پلکت دلیل گردش لیل و نهار شد در مجلسی که گیسوی تو درس می‌دهد بوی بهار موی تو، شرح بحار شد نام حسین پهن شد و بین سین آن جبریل شد زمینی و فطرس شکار شد ترویج گشت در شب میلادت این مثل گاهی گلی بهانۀ فصل بهار شد گفتم حسین، پس همۀ قم قمار شد گفتم حسین، می وسط خم خمار شد با یا غفور و یا احد و یا صمد نشد با یا حسین، نفْس ولیکن مهار شد وحشی بافقی اگر اهلی شد از تو شد انسانی فخیم غمش سازگار شد هم یا حسین بوی «گلاب وگل» آفرید هم یا حسین ریشۀ «نخل» چهار شد مجبور بودم از تو بگویم در این غزل این جبر درنهایت امر، اختیار شد دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو درکربلا ز خاک درآمد، منار شد نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش هرکس به روضۀ علی اکبر دچار شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ببینید گیسوی پر تاب ما را ببینید جوش می ناب ما را ببینید ماه جهانتاب ما را ببینید لبخند ارباب ما را ندارد ظهورش در عالم نظیری امیری حسین و نعم الامیری جنون چاک کرده گریبان ما را قیامت ندیده است طوفان ما را چه می‌خواهد از جان ما، جان ما را ببینید این عید قربان ما را سر آورده‌ام تا سرم را بگیری امیری حسین و نعم الامیری پرم کرد‌ه‌ای با سبوی دو چشمم که شش‌گوشه شد آرزوی دو چشمم به سوی شما می‌رود سوی دو چشمم تو و جان من ای به روی دو چشمم کنارت ندارم به جز سر به زیری امیری حسین و نعم الامیری خدا با تو وا کرده در‌های خود را به گردت دوانده قمر‌های خود را علی دیده جمع پسر‌های خود را خدا رو نموده هنر‌های خود را چه نور عظیمی! چه شاه و وزیری! امیری حسین و نعم الامیری زمانی که میدان نفس گیر می‌شد زمانی که لشگر سرازیر می‌شد زمانی که دشمن کمی شیر می‌شد فقط ضربه‌‌های تو تکثیر می‌شد تو سلطان میدان در آن زمهریری امیری حسین و نعم الامیری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خدای مجسم به پا شد به پیش تو محشر دمادم به پا شد که با ذوالفقارت جهنم به پا شد تو مانند مولایی و در غدیری امیری حسین و نعم الامیری اگر بار دیگر قدم را بکوبی بهم دستگاه ستم را بکوبی سر کافران کاخ غم را بکوبی اگر زینبیه علم را بکوبی الا نور عینی و بدرالمنیری امیری حسین و نعم الامیری خدا آرزوی علی را بر آورد حسن بوسه زد، از لبت شکّر آورد حسین امشب از خنده‌ات پر در آورد علی را برای علی‌اکبر آورد تو حسن قدیمی و خیر کثیری امیری حسین و نعم الامیری اگر ما به یادت اگر یاد مایی تو آرامش حیدرآباد مایی تو و شهربانو، تو سجاد مایی تو همشهری ما، تو داماد مایی تو ایرانی و قبلۀ این مسیری امیری حسین و نعم الامیری کشیدم برای تو کرببلایی شبیه نجف صحن ایوان طلایی ضریح بلندی و دارالشفایی رواقی و طاقی و جمع گدایی کشیدم خودم را فقیر فقیری امیری حسین و نعم الامیری اگر عمه‌ات تکیه گاهت نمی‌شد اگر بین آتش پناهت نمی‌شد اگر مانع خون نگاهت نمی‌شد اگر مرحم آه آهت نمی‌شد تو جان داده بودی زمان اسیری امیری حسین و نعم الامیری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه مژده بده از زندگانی سیر ها را آمد به سر عشق جوانی پیرها را امشب شب مخصوص ما دیوانگان است آماده سازید عاقلان، زنجیر ها را در فطرس دل شد قیامت، آمد آنکه این رو به آن رو می کند تقدیرها را قربان نقاشی که اینگونه کشیده از عشق در یک رخ، همه تصویرها را شیر علی بن ابیطالب رسید و لرزاند دلهای تمام شیر ها را روح الامین گوید بزن فریاد با من: یا عشق، یا نعم الامیر اهلا و سهلا ای عشق! شد تشریف فرما سفره دارت ای کربلا! دیده گشوده شهریارت یا مرتضی! دوم عصای دستت آمد آسوده شد زین پس خیال ذوالفقارت یا فاطمه! برده است دل از باغ رضوان این عطر سیبی که وزیده در بهارت کوری چشم هر چه بدخواه حسود است یا مجتبی! آمد قرارت، بی قرارت مولای مظلومان این عالم رسیده ای ظلم از این پس سیه شد روزگارت ای شمر از حالاست او دل ناگرانت ای حر از امروز است او چشم انتظارت مستانه می آید ندایی ای منابر آمد حبیبت ای حبیب بن مظاهر تو زنده ی دیروز و امروزی و فردا تو بوده ای از قبل خلقت، مثل مولا السابقون السابقون عاشقانت نوح و خلیل و آدم و عیسی و موسی ای عرش تا فرش خدا در اختیارت ای آبرودار زمین و آسمان ها نام من از قبل ولادت هست نوکر نام تو از قبل ولادت هست آقا آقای من وقتی تو کشتی نجاتی در موج طوفان میزنم دل را به دریا راه نجاتی نیست جز راه نجاتت تنها صراط المستقیم ما صراطت ما در غلامی تو دیدیم آبرو را نامت دوا کرده است هر درد مگو را نا اهل ها را هم محل دادی همیشه بنده نوازا، سرورا، سنگ صبورا ای مهربان تر از پدرها مهربانیت نگذاشت بر دل حسرت یک آرزو را ناکام یعنی آن کسی که وا نکردند با تربت کرببلایت کام او را آقا دم چایی موکب های تو گرم حتی خیالش می کند کار سبو را هر چیز که خرج تو شد بالا نشین شد بد در بهشت روضه آمد، بهترین شد ای سایه ی خورشید چشمت سرپناهم من رو به تمثال تو تنها رو به راهم جان همین پیراهن مشکی کعبه تنهاست باب القبله ی تو قبله گاهم من هر چه باشم بد، تو خوب خوب خوبی من هر چه باشم شب، تو هستی قرص ماهم جان ابوفاضل صدایم کن، صدایم جان زهیر آقا نگاهم کن، نگاهم هرگز سوا کردن نباشد در مرامت لطفت خریدار بد و خوب است با هم پایین نیاید پرچم آوازه ی تو عاشق ندارد هیچ کس اندازه ی تو ای فوق ادراک، ای قیامت در قیامت ای آبروی عشق، ای فخر شهادت عیسای آنها حرف زد در گاهواره عیسای ما وا کرده لب، قبل از ولادت شش ماه زهرا بود و اشک و بی قراری شش ماه می خواندی برای او مصیبت شش ماه مادر گریه کرده، گریه کرده قربان این سوز اناالمظلوم هایت شش ماه، تنها بود کار مادر و تو گریه برای زینب و داغ اسارت یک مقتل و یک پیکر و یک کربلا درد شش ماه گفتی ماجراها، از سه ساعت مادر بهارش از غمت رنگ خزان شد دیگر انا العطشان نگو، او نصفه جان شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی است خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی است هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی است جز به این حرف ندارد قلم من میلی دفترم پر شده از لیلی لیلی لیلی می‌نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین تا جنون را به نهایت برسانیم حسین آنکه بی او نفسی هم نتوانیم حسین وقت یک ذکر همه هم ضربانیم: حسین او همان است که هروقت از او می‌خوانم از دل عرش خدا فاطمه گوید جانم گر چه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم گر چه چندی است که بی روح‌تر از هر جسدیم گر چه در خوب‌ترین حالت‌مان نیز بدیم جز در خانۀ ارباب دری را نزدیم از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم سجدۀ شکر برآریم که دیوانه شدیم از همان روز که حُسنش ز تجلّی دم زد از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد گفت من عشقم و مجنون حسین بن علی در رگم نیست به جز خون حسین بن علی آسمان با تپش ماه تماشا دارد قطره دریا که شود جلوۀ زیبا دارد خاک یک دشت فقط تربت اعلا دارد عشق با نام حسین است که معنا دارد تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین نمک سفرۀ ایجاد حسین است، همین لبم از هرچه به جز نام امامم خاموش آتش عشق نشد یک دم از این دم خاموش گرچه یک لحظه نبوده است به عالم خاموش از قدومش شده یک روز جهنم خاموش در امالی خودش شیخ صدوق آورده است روز میلاد حسین آتش دوزخ سرد است شب شور است که شیرین و غزل خوان شده‌ام خیس از بارش احسان فراوان شده‌ام جان رها کرده و دل بستۀ جانان شده‌ام مست جام رجب و تشنۀ شعبان شده‌ام که شب سوم این ماه حبیب آمده است باز از باغ خدا نفحۀ سیب آمده است او همان است که احسان قدیمش خوانند صاحب جام بلایای عظیمش خوانند در مدینه همه قرآن کریمش خوانند پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند از ازل تا به ابد خلق خدا می‌دانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند درپناهش همه هستند مهیمن‌ها هم متوسل به نگاهش شده ضامن‌ها هم نه فقط عالم ربانی کاهن‌ها هم وقت آن است که گویند مؤذن‌ها هم وقت شرعی اذان بر سر گلدستۀ ماه اشهد ان حسین بن علی ثارالله غم عشق است که آتش زده بر بنیادم تا که در راه محبت بدهد بر بادم من ملک بودم و فردوس... نه آمد یادم که من از روز ازل اهل حسین آبادم منم آن رود که جز جانب دریا نروم بر دری غیر در خانۀ مولا نروم ما که بر ساحت این عشق ارادت داریم ما که انگیزۀ بر گشت به فطرت داریم یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم باز هم در سرمان شور زیارت داریم هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله کربلا گفتم و دیدم جگرم می‌سوزد آسمان دود، زمین در نظرم می‌سوزد گوییا معجر بانوی حرم می‌سوزد دختری داد زد ای عمه سرم می‌سوزد جان خورشید از این واقعه بر لب برسد هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ما شیعه زاده‌ایم و هوادار حیدریم تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم با یک اشاره‌اش سر و جان را فدا کنیم شکر خدا که گرمی بازار حیدریم حتّی شب ولادت اربابمان حسین مشغول به سرودن اشعار حیدریم یا مرتضی علی علی، مولا علی علی اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم ما جز علی به هیچ کسی دل نمی‌دهیم حتّی به قدر یک نفسی دل نمی‌دهیم ما تشنه‌ایم، جرعۀ آبی به ما دهید بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید چندین شب است بادۀ نابی نخورده‌ایم لطفی کنید و بادۀ نابی به ما دهید ما قصد پای بوسی تان را نموده‌ایم در بین جاده‌ایم، رکابی به ما دهید کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست آن لحظه‌ای که حال خرابی به ما دهید یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین» قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است باید سه وعده سور حسابی به ما دهید وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید پس واجب است تا که کتابی به ما دهید پیغمبریم و خدمت ارباب می‌کنیم نام تو را به صفحۀ دل قاب می‌کنیم ارباب ما رسیده و دنیا شلوغ شد دنیا فقط نه... عالم بالا شلوغ شد بازار نوکری من و تو گرفته است شکر خدا دوباره سر ما شلوغ شد با فوجی از فرشته، بزرگ ملائکه ... ... آمد زمین و خانۀ مولا شلوغ شد در دست هر فرشته هدایای شاخصی ست اطراف گاهوارۀ آقا شلوغ شد از برکت رسیدن ارباب شیعه‌ها حتّی کِنِشت و دِیر و کلیسا شلوغ شد با کشتی نجات سریع و وسیع او نقطه به نقطه دامن دریا شلوغ شد خالی شده جهنّم و آتش فرو نشست در عین حال، جنّت اعلی شلوغ شد فرزند دومین پیمبر پسر شده زهرا دوباره مادر و حیدر پدر شده وقتی که رو به وادی میقات می‌کنیم با ذکر «یا حسین» مناجات می‌کنیم مصداق «یا مُفتّح الأبواب» نام اوست ما با حسین، سِیر سماوات می‌کنیم مهرش که روزی دل هر کس نمی‌شود با مهر او همیشه مباهات می‌کنیم ما که عذاب قبر نداریم با حسین با حرز یار، دفع بلیّات می‌کنیم اینکه سرشت ما همه از خاک کربلاست با منطق فلاسفه اثبات می‌کنیم با کربلای او چه نیازی به جنّت است اعراض از تمامی جنّات می‌کنیم وقتی که نام حضرت ارباب می‌بریم خوشنود قلب عمّۀ سادات می‌کنیم هر دلبری که دلبر آقا نمی‌شود هر خواهری که زینب کبری نمی‌شود شأن نزول و روح کتاب خدا حسین والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین تو آمدی و جمع شما جمع گشته است زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین روز ازل که نامۀ ما را نوشته‌اند افتاده کار محشر ما با شما حسین وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت در گوش من به جای اذان گفت «یا حسین» در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده‌ام در ابتدا حسین وَ در انتها حسین رغبت نمی‌کنم که روم جای دیگری وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین ما غیر درب خانه‌تان در نمی‌زنیم ما رو به غیر آل پیمبر نمی‌زنیم از بس که باوقار بُوَد برگزیدنی ست ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی ست نجوای هر شبانۀ قبل از ولادتش با گریه‌های حضرت زهرا شنیدنی ست فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت این بال‌ها به عرش خدا هم پریدنی ست مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی ست او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی ست اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است معراج او به دوش محمّد چه دیدنی ست شیرین‌تر از شراب عسل بوسه از گلوست یعنی که طعم بوسۀ دلبر چشیدنی ست حس می‌کنم که زائر شش گوشه می‌شوم از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی ست هنگام پای بوسی‌اش از غم، بری شدم پایین پا رسیدم، علی اکبری شدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم جنون هرکسی دیوانه‌تر السابقون السابقون می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلی‌ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره‌اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه، خنده گریه، خنده گریه، خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست شیر از انگشت‌های وحی می‌نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت می‌توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب‌های هر معصوم می‌گوید حسین بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر کشتی‌اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره‌ای که پهن می‌گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق، درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق، سلام اهل بیت تا که می‌خوانم تو را، هر دیده می‌بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می‌کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده‌ام از گریبانش چنان خورشید می‌آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می‌شود قربانی ات هستی‌اش را می‌دهد تا که نگه دارد تو را جامه‌ات را آسمانی‌ها عوض کردند تا سختی رخت زمینی‌ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهرا جای تو اشک می‌ریزیم و با ذکرت عبادت می‌کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می‌کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه‌ایم بین هیئت‌ها ز یکدیگر عیادت می‌کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می‌کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می‌کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می‌کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین آذری می‌خوانمت: «جانیم سنه قربان حسین» @poem_ahl