eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدنی نیست، گریستنی است، نیست، روزگار ماست، نیست، فراتر از سینما است، است، بغض‌فروخفته‌ای است که بر روی سر باز کرده‌است... فیلم نیست، است، است و چه‌قدر امروز، همه ما به این محتاجیم... . این‌بار بر شاخه درخت سینما نشسته و فریاد می‌زند پادشاه سال‌هاست که برهنه است! و همین کافی است که مغضوب و مبغوض این خسته باشی، از چه توقعی داری؟! . گفته بودند که شهر خالی است زعشاق، بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند، حالا در میانه کرختی و خرفتی من و تو، در زمانه »توسعه حداکثری اقصی‌نقاط بدن« تو و من، در روزگار رونق و حراج شرف، نمی‌تواند فیلم‌های بی‌مزه آپارتمانی یا فیلم‌های پرافاده بسازد، حتی در این شرایط سراغ یا هم نمی‌رود، نه این‌که نتواند، که قبل‌تر ثابت کرده خوب هم می‌تواند، نمی‌تواند چون احتمالاً «چیزی» در اعماق وجودش نمی‌گذارد، «چیزی» که هرچند این‌روزها کم‌یاب است، اما قدیم‌ترها بیش‌تر پیدا می‌شد، «چیزی» که هرچند در دیکشنری انتلکتوئلْ‌جماعت وطنی پیدا نشود، اما در قاموس عوام‌الناس به آن می‌گویند... عبارتٌ‌اخرای . شیر مادرش حلال و دم پدرش گرم که این را جز از سر سفره حلال و طیب نمی‌توان برداشت... بعد از و پس از مدتی ایستادن در غبار، حالا پس از وقت آن رسیده بود که ببینی امرپز و و و ، اگر بودند بر کدام مصیبت گریبان چاک می‌دادند. خوش به‌حال ، وقتی که می‌آید برای یاری‌اش! می‌دانم این‌جا اسمش است، اما برای من است، بیچاره ! چه بار سنگینی بر دوشش نشسته، در روزگار ها، در دوره خاله‌زنک‌ها... . در شرایطی که من و تو فقط شاهدِساکت قصه‌ایم، تنها یک فریاد می‌زند... وقتی قدیمی‌ترها دست‌دردست بادقت آداب معاشرت را به‌جا می‌آورند، باز هم یک است که هنوز حس‌گرهایش کار می‌کند و وجودش سِرّ نشده... دردش می‌گیرد و این درد را فریاد می‌کند بر پرده سینما... من فارغ از خوب و بد فیلم و نقدها و نظرها، تعجب می‌کنم از مسؤولی که لاتاری را ببیند و... نه، توقع ندارم برود و بمیرد، اما تعجب می‌کنم اگر شب راحت بخوابد... . کاش جایی پیدا می‌شد و مصوب می‌کرد، شرط لازم برای پذیرش مسؤولیت در ، دوبار دیدن بادقت است، بعد از سه‌بار نوشیدن ! کاش جایی بود که مجاب می‌کرد، شرط شرکت در هر مذاکره‌ای از طرف ، مطالعه دقیق متن دیالوگ‌های است، بعد از مباحثه عمیق حرف‌های . ممنونیم ، ... ممنونیم که اون‌جای وجودمون رو... اسمش چی بود؟... داشت یادم می‌رفت، آها! غیرت، آره غیرت‌مون رو دوباره تکون دادی، دمت گرم... ! دل‌مون برای تنگ شده‌بود، برای و قصه‌هایش، یادت نرفته که؟: «ایام، ایام جشن بود. . همه تو اوج شادی بودن که یهو یه غول حمله کرد به این جشن... من شما رو نمی‌شناسم، اما اگه مثل ما حرف می‌زنید، پس معنی غیرتو می‌فهمید. این داره خشک می‌شه. شاهرگ این غیرت... کمک کنید نذاریم این اتفاق بیفته. من برا صبرتون یه می‌خوام؛ همین!» و و و ، و ، و ، همه و همه برای من قهرمان‌های دوست‌داشتنی یک قصه‌اند... . چه‌قدر حس غریب پایان فیلم، این درهم‌آمیختگی شیرین بود... زنده باشی ! سالیان سال برای فیلم بسازی، نه، نه، سالیان سال، ها را بدل کنی به ، که آن‌گاه هم خواهدشد... .  يک روز اگر از من و عشق و تو بپرسند: «پيغمبرتان كيست؟» بگو درد، بگو درد! . کجا باید برم یه دنیا خاطره‌ات تو رو یادم نیاره کجا باید برم که یک شب فکر تو منو راحت بذاره @qoqnoos2
وقتی از جاده به سمت یا حرکت می‌کنی، در پیچ‌وخم جاده یاد نقاشی‌های دوران کودکی می‌افتی و جاده‌ای که از دل کوه تا کناره کاغذ نقاشی پیش می‌آمد و درخت‌هایی که در کنار جاده کاشته بودی...، با این تفاوت که این‌جا بیلبوردهای غول‌پیکر جای درخت‌ها نشسته‌اند و تصویر پرسپکتیو جاده را کامل کرده‌اند... . در ، و ، نقش و جای‌‌گاه ویژه‌ای دارد یکی از اولین مظاهر و زیرساخت . در بین اتوبان‌های کشور هم مسیر ، اگر نگوییم استراتژیک‌ترین، یکی از استراتژیک‌ترین راه‌های ارتباطی کشور است. اتصال‌دهنده و کشور، مسیری که پذیرای بیشترین مسافر خارجی در کشور است، میهمانانی که عازم یکی از این دو مقصد هستند، شاه‌راه انتقالات فرهنگی... ازاین‌سو و هم، یکی دیگر از مظاهر این است، در قالب‌های مختلف، از پوستر و پرده‌های تبلیغاتی شهری تا مقتدرانه‌ترین حالت ممکن که بیلبوردها و پرده‌های عظیم تبلیغاتی، در اتوبان‌ها و جاده‌های بین‌شهری هستند. . مسیر اتوبان چند پرده تبلیغاتی دارد؟ هزینه چاپ و نصب هر پرده چه‌مقدار است؟ هزینه اجاره و تأمین نور هر پرده تبلیغاتی برای هر شب چه‌قدر است؟ هر هفته چه‌قدر؟ هر ماه چه‌قدر؟ هر فصل چه‌قدر؟ هر نیم‌سال چه‌قدر؟ هر... نمی‌دانم، اما آن‌قدر هست که در مهم‌ترین مناسبت‌ها و اتفاقات فرهنگی، زور نهادهای مختلف مردمی و غیرمردمی نمی‌رسد یا می‌رسد و نمی‌صرفد که پنج تا از این تابلوها را اجاره کنند... . بدن انسان چه‌قدر ژله نیاز دارند؟ مردم ایران چه‌قدر ژله می‌خورند؟ ژله از تولید می‌شود، ژلاتین از چه تولید می‌شود؟ جواب ظاهراً مغز استخوان یا است، خوک که پرورش نمی‌دهیم، هم وارد نمی‌کنیم لابد، فناوری و زیرساخت تولید ژلاتین از مغز استخوان گاو را هم ظاهراً داریم... حال چه میزان ظرفیت تولید ژلاتین در کشور داریم؟ چه تعداد کارخانه تولید ژله داریم؟ از بین این همه نشان‌تجاری مختلف چه مقدار مصرف می‌کنند؟ چه‌قدر برای صاحبانش دارد؟ . جواب سؤال‌های بالا هرچه باشد، ظاهراً ژلوس برای صاحبانش آن‌قدر سودآور هست که برای مدتی مدید، قاطبه بیلبوردهای غول‌پیکر متعدد این اتوبان را به خود اختصاص دهد، و البته کار به این‌جا ختم نمی‌شود، تمام مسیرهای ورودی شهر قم را تا قلب شهر ژلوس فتح کرده‌است... . تشکر ویژه داریم از این مهندسی‌ زیرساخت‌های فرهنگی، از این همه تدبیر و حکمت، از تمام نهادهای ذی‌ربط و بی‌ربط، از این چیدمان هوشمندانه، از این استقبال فرافرهنگی گردش‌گران جهان‌اسلام... . این قصه سر دراز دارد، از سال‌ها پیش و حذف تصاویر شهداء، تا چندسال پیش و تبلیغات گوشی نوکیا تا همین روزها و تبلیغ انواع هله‌هوله و چیپس و پفک‌های صددرصد ایرانی! تا تبلیغ سنگ توالت و واجبی! @qoqnoos2
لابه‌لای نوشتن خاطرات ، تازه وقتی به متن اتفاقات می‌رسی، قطع می‌شود، یا اگر دقیق‌تر بگویی شبکه جهانی اینترنت قطع می‌شود و بالتبع دست‌رسی به و سایر هم‌کیشانش از بین می‌رود... . با آن‌چه در این بین اتفاق افتاد، در این مقام کاری ندارم، که اگر توفیق یار بود در جای دیگری به آن هم خواهم پرداخت... این‌جا حرف دیگری داریم... . روزهای اول، که نه، شاید ساعات اول، با یک شوک نه بنزینی که اینترنتی مواجه هستی، بعدتر به شوخی یا جدی گوشه‌وکنار می‌شنوی که رو ده تومن کنید، اینترنتو وصلش کنید! شوخی‌شوخی، قضیه جدی می‌شود، هرچه شصت مبارک را روی صفحه موبایل بالاوپایین می‌کشی صفحه، رفرش، ببخشید بازخوانی نمی‌شود! باور نمی‌کنی، مگر می‌شود دهان آقای را گِل گرفت؟! تازه می‌فهمی تمام اینترنت برای ما شده است گوگل و آن‌قدر این سلطنت نرم و آهسته رقم خورده است که تو هیچ‌گاه متوجه سنگینی لنگ دراز و آویزان سلطان روی شانه‌هایت نگشته‌ای! گوگل را ولش کن! با داغ اینستاگرام چه می‌کنی؟ اصلا فکرش را هم نمی‌کردم آن‌قدر وابسته شده باشم که این‌گونه زمین‌گیرم کند، این‌گونه زمینی‌ام کند... نه! من آرزوهای بلندی در سر داشتم، من عاشق پرواز بودم، قرار بود آسمانی باشم، فکرش را هم نمی‌کردم این‌طور بال‌وپربسته کنج قفس افتاده باشم... در دلم دم گرفته است: در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زآن‌سو نخندید مرا اسب سفیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی و چه فرصت نابی بود این یک هفته، چه شوک دل‌چسبی بود، چه حلوای قندی بود، چه امیربی‌گزندی بود! چه سیلی دل‌پذیری! ی چیز خوش‌مزه بگم؟ سیلی ! فرصتی فراهم شده برای فکرکردن، برای تصمیم‌گرفتن، برای دوباره نگاه‌کردن، خوب نگاه‌کردن... . قطعاً اینستاگرام یک پدیده پیچیده، اثرگذار، شگفت‌انگیز و فرهنگ‌آفرین بود، هرچند در این روزگار سرعت تغییر و تحولات آن‌قدر بالاست و جهان چنان سراسیمه و مشتاق به سرنوشت محتوم خود نزدیک می‌شود که نقاط عطف این تغییرات تاحدممکن به‌هم نزدیک گشته‌اند و تفکیک آن‌ها و بالتبع دوره‌ها و روندها سخت و سخت‌تر گشته است، از همین رو، آن‌طور که باید و شاید متوجه تأثیرات گاه شگرف و شگفت این پدیده‌ها نمی‌شویم، همه با هم در دیگ این تحولات قورباغه‌پز می‌شویم و بی‌خبر از شعله و آتش، خوش و خرم و خندان، قورقورکنان به زندگی روزمره یا روزمرگی‌های زندگی ادامه می‌دهیم... ما از اثر وجود اینستاگرام در زندگی خود غافلیم، اینستاگرام با خودش، جهان جدیدی را برای ما خلق کرده‌است، ، جهانی است با قوانین اینستاگرام! این جهان جدیدی دارد با پیامبرانی همگانی، نبوت عامی ایجاد کرده‌است که هرکس از آن بهره‌ای دارد، می‌تواند پیرو انبیایی باید و خود نیز پیروانی داشته باشد. این‌جا قواعد هم متفاوت است، حاکمان، شهروندان، مشاغل، مناصب و... هرکدام تعریف دیگری یافته‌اند... این‌جا رسما قوانین جاری کشور زیرپا گذاشته می‌شود، احکام شریعت که بماند! با لشکر فیک هشت میلیونی‌اش، زرت‌وزورت زیادی می‌کند و توهم زده‌است که اگر پیروانش ده میلیون شوند، اگر نتواند ادعای نبوت کند، لابد می‌تواند ملکه باشد! میکرواینفلوئنسرها را جمع می‌کند تا با ضرب آن‌ها روی باقی سلبریتی‌ها را کم کند، آن یکی آن‌قدر می‌خورد تا فالور بالا بیاورد و دیگری از روی شکم برآمده‌اش با توله نیامده‌اش سلفی خانوادگی می‌گیرد! این یکی دیزاین جدید ناخنش را به رخ می‌کشد و دیگری مارک شورت جدیدش را... رقابت ناتمام بر سر وقاحت بی‌انتها... اینستاگرام وقیح‌ترین تاکنون را شکل داده‌است و ما غافل از این حجم وقاحت، در همین منجلاب غلت می‌زنیم... همه آلبوم‌های خانوادگی‌شان را رو کرده‌اند، پرده‌ها را بالا زده‌اند، حریم‌ها را به‌هم‌زده‌اند، سِرّی که تا دیروز کتمان آن، ارزش بود، امروز افشای آن مد است! ، است، خانه‌های آن، خانه‌های شیشه‌ای هستند، دیوارهای شیشه‌ای، دیوارهای بی‌حیا... هرچه بی‌حیاتر، ارزشمندتر! تمام مرزها و حریم‌ها جابه‌جا می‌شوند... طبیعتاً چنین جهانی، و نظام ارزشی خاص خود را به همراه می‌آورد... . در این چندروز خیلی با خودم کلنجار رفتم، چه باید کرد؟! امکان و اختیار فروریختن این شهر بی‌سامان که با ما نیست، اگر هم بود، آیا این کار به صلاح بود؟ یا تدبیر دیگری شایسته بود؟ مبنائا در مواجهه با چنین پدیده‌ای، اگر بپذیریم یا فرض کنیم باطل است، می‌تواند به خدمت حق درآید؟ این اسب چموش آیا به هر کسی سواری می‌دهد؟ مشکل فقط مدیریت و مالکیت است که اگر مثلاً ، ، یا را حمایت و تقویت کنیم مشکل حل شود؟ مشکل فقط محتوا است که اگر مثلاً سایت صد صفحه دیگر فعال کند و دفاتر هم بخشی از وجوها
ت را صرف راه‌اندازی صدها صفحه دیگر کنند، حل شود؟ اصلا بمانیم یا برویم؟ آیا این‌جا محل طرح بحث و است؟ . فعلاً آن‌چه می‌شود محکم گفت این است که نکنیم، در مواجهه با پدیده‌های غریب دنیای مدرن و پسامدرن، ساده‌لوحانه خوش‌بین نباشیم... خوب نگاه کنیم، درست بفهمیم، دقیق تحلیل کنیم، بعد از آن اگر پیشه کردیم، من حیث لم‌یحتسب، یجعل لنا مخرجا! . عاقبت تصمیم بر این شد، ضمن اجرای قوانین سخت‌گیرانه‌تر خودانگیخته! ازجمله بالابردن جریمه(کفاره) برای استفاده از فضای جست‌وجو(اکسپلورر) اینستاگرام، فعلاً این میدان را خالی نکنیم، اما درکنار این تریبون، یک زیرپله قدیمی را که در همان روزهای اول راه‌اندازی در آن‌جا اجاره کردیم، آب‌وجارویی کنیم و شاید شرایطی فراهم شد و آنجا رونقی بیش‌تر یافت... اگر بر این عهد بودیم نشانی‌اش این است: @qoqnoos2 این‌جا همان زیرپله‌ای است که از آن یاد کردیم!
از و تا صنایع و از تا شیران و نبرد با از تا و در پوشش دفاع از محیط‌زیست... خلاصه‌ای فشرده از تمام آن‌چه می‌تواند مسأله نوجوان امروز ایران اسلامی باشد، همه و همه با ترکیبی هم‌گن و هم‌گون کنار هم نشسته‌اند، بی‌آن‌که توی ذوق بزنند و حاصل این هم‌نشینی هنرمندانه، شده‌است . منطقه پرواز ممنوع، بیانیه آرمان‌خواهانه نسل فردای ایران جوان است، مانیفست نوجوانانه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است بر روی پرده . گام بلند بچه‌های در آغاز انقلاب اسلامی محکم و باشکوه برداشته‌شده‌است. . در شرایطی که نازپروردگان سینمای ایران، از سر وادادگی یا دل‌دادگی در حال پس‌انداختن توله‌های همایونی در آن‌سوی مرزهای ایران هستند و برخی دیگر هم اگرچه دست‌مزدهای نجومی دارند، اما دغدغه‌شان معافیت مالیاتی است برای چَرای به‌تر و جفتک‌زدن چابک‌تر و زدن آروغ‌های روشن‌فکری و درکردن بیانیه‌های ریزودرشت...، جماعتی از تبار پابرهنگان دل‌داده با دست‌های خالی ولی انگیزه‌های عالی، سوار اسب چموش سینما شده‌اند و بدون آن‌که اصالت‌های خود را فراموش کنند، سرزمین‌های جدید و مرزهای نوینی را تجربه می‌کنند. . اگر می‌خواهید صفا و پاکی دوران نوجوانی خود را مرور کنید و دقایقی از تمام سنگینی‌های انباشته در طول این سالیانی که به مرگ نزدیک‌تر شده‌اید، سبک‌بار شوید، یا حتی اگر دوران نوجوانی خوش و خرمی نداشته‌اید و خواستید یک زیست‌تجربه پاک و مصفا را مرور کنید، قطعاً یکی از به‌ترین پیشنهادها است. @qoqnoos2
🛑مراسم گرامیداشت شهدای هیات امام‌زاده اسماعیل(ع) و شهدای عملیات‌های کربلای۴و۵ 🔸سخنران: سردار حاج عبدالله عراقی 🔸مداح: حاج محمد نبوی 🔸با اجرای گروه سرود انتظار ❇️پنجشنبه ۱۲دی‌ماه بعدازنمازمغرب وعشاء ساعت۱۹ 🔶حسینیه امام‌زاده اسماعیل(ع) 🆔 @emamzadehesmaeil
🔸 هنوز 22 بر صفر، ما جلو هستیم بگو به طبل بکوبند و بر دهل بزنند بگو به غرب از آن‌سوی شرق پل بزنند... بگو دومرتبه قرآن به‌روی نیزه کنند! دوباره طعنه به "یا ایّها الرّسل" بزنند... بگو دروغ سرِهم کنند پشت دروغ و راست‌راست به چشمان خلق زل بزنند... بگو به لشکر تیمور اعتماد کنند دم از معامله با لشکر مغول بزنند... بگو که فتنه‌گران فتنه‌ها ز سرگیرند بگو که طبل بکوبند و بر دهل بزنند... هنوز ۲۲ بر صفر، ما جلو هستیم ولو دقیقه‌۸۸ گل بزنند @mehdi_jahandar @qoqnoos2
🔹صبر و بصیرت🔹 عمری‌ست بی‌قرار، به سر می‌بریم ما بر این قرار تا نفس آخریم ما همراز روضه‌ها و نواخوان نوحه‌ها دم‌ساز سوز سینه و چشم تریم ما ما را به سر هوای شهیدان بی‌سر است از سر گذشته‌ایم چو بر این سریم ما نام حسین محشر عظمای جان ماست جان دادگان زندۀ این محشریم ما محشر به پا کنیم به فریاد یا حسین امروز لشکر شه بی‌لشکریم ما ما را به دست، پرچم صبر و بصیرت است با عشق و شور همدم و همسنگریم ما ما امّت نه دی و اهل حماسه‌ایم مرد جهاد و همقدم حیدریم ما حرف ولیّ ماست که «من انقلابی‌ام» در راه انقلاب ز جان بگذریم ما با طلحه و زبیر بگویید تا ابد عمّاروار همنفس رهبریم ما «اَلفتنةُ أشدُّ مِن القتل» خوانده‌ایم هرگز ز جرم فتنه‌گران نگذریم ما با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو امروز رهسپار دژ خیبریم ما چشم انتظار منتقم آل‌مصطفی چشم انتظار معرکۀ آخریم ما @ShereHeyat @qoqnoos2
🌹 حاج قاسم بال ِ پرسوختگان تاول خود را برداشت روضه‌خوان گریه کنان مقتل خود را برداشت شهر می‌رفت که در ظلمت خود غرق شود کشتی راه خدا مشعل خود را برداشت خوش به حال لب شمشیر شهادت‌طلبی که در این آمدوشد، صیقل خود را برداشت کربلا قصه امروز من و توست رفیق کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت نوعروسی است شهادت که شب حجله فقط یک نظر چارقد مخمل خود را برداشت حاج قاسم به رفیقان شهیدش پیوست گام دوم، قدم اول خود را برداشت #مهدی_جهاندار @mehdi_jahandar @qoqnoos2
و الله عائفة لدنیاکم من از #دنیای_آمریکا بیزارم... #قاسم_سلیمانی #سننتقم @qoqnoos2
مجموعه نوحه؛ سردار آسمانی.pdf
531.5K
حاصل کار جهادی جمعی از شاعران اهل‌بیت(ع) 📗 مجموعه نوحه «سردار آسمانی» 🌷 تقدیم به سردار شهید @ShereHeyat @qoqnoos2
من از هرآن‌چه بوی #آمریکا دهد بیزارم... ادکلن باشد یا آدامس سرهنگ باشد یا حقوقدان #روحانی باشد یا دکتر فرقی نمی‌کند... https://twitter.com/rqoqnoos/status/1214568329215696896?s=19 @qoqnoos2
🔹گفتند فاطمیه کدام است؟🔹 ابری‌ست کوچه کوچه، دل من... خدا کند، نم‌نم، غزل ببارد و طوفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه‌های از رمق افتاده آمدم می‌خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات... تا اینکه لای لای تو با او چه‌ها کند یادش به‌خیر مادرم از کودکی مرا می‌برد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها می‌برد با حسین شما آشنا کند در کوچه‌های سینه‌زنی نوحه‌خوان شدم تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند مادر! دوباره زخم شما را سروده‌ام باید غزل دوباره به عهدش وفا کند: یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه... مانده بود، دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی‌کنم که رمق داشت دست تو مجبور شد که دست علی را رها کند... تو روی خاک بودی و درگیر خار بود، چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده‌ات این خاک معصیت‌زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده‌ای چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز، راز تو را برملا کند... گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟ افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند با بغض، مردی آمد از این کوچه‌ها گذشت می‌رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه‌ها گذشت... و باران شروع شد پایان شعر بود که طوفان شروع شد @ShereHeyat @qoqnoos2
🔹شهیدان صبحدم🔹 صدای جاری امواج، زیر و بم دارد که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد تمیز باطل و حق را چه خوب می‌فهمد «دلی که غیب‌نمای است و جام جم دارد» هنوز مرثیه‌ها از حماسه لبریزند چکامه‌هایی از این دست، محتشم دارد حماسه‌های بزرگ از ملال خالی نیست که عشق هم لحظاتی به نام غم دارد سپاه، شعر بلندی به نام ایثار است اگرچه قافیۀ اشتباه هم دارد وطن‌فروش و حرامی چرا حذر نکنند از او که عشق وطن، غیرت حرم دارد کسی که لرزه بر اندام شب‌ضمیران است شباهتی به شهیدان صبحدم دارد خروش خون خدا قاسم سلیمانی است که تا ابد سر پیکار با ستم دارد 📝 @ShereHeyat @qoqnoos2
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را خروش جان‌نثاران «ابومهدی مهندس» را ببین بغداد را و جوش خون «حاج قاسم» را ببین تأثیر خون پاک آن مردان مخلص را عراق و خیزش مختارهای رسته از زنجیر ببین فریاد ملت را، ببین آواز مجلس را شنیدم بارها از دولتش بانگ «رجایی» را شنیدم بارها از مجلسش خشم «مدرس» را خوشا جمع «حکیم و صدر» و «کُرد و سنی و شیعه» که بر هم می‌زند پیمان بی‌عقلان ناقص را صدای کامل فتح است این، دنیا نخواهد خورد فریب نطق‌بازی‌های این خامان نارس را ببین خم گشتن حکام بدبخت سعودی را ببین دوشیدن اعراب ثروتمند مفلس را جهان مبهوت بانگ «یا‌ لثارات» شما مانده‌ست نمی‌بیند کسی «داووس» یا «بین‌المجالس» را الهی از سر این قوم، کم کن سایۀ غم را بیفشان بر سر این عاشقان گل‌های نرگس را @ShereHeyat @qoqnoos2
🔹زندۀ عشق🔹 جز ردّ قدم‌های تو اینجا اثری نیست این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی گفتی سفر عشق به جز دربه‌دری نیست یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن هم‌قافله با عشق و جنون، کم هنری نیست دنبال شهادت همۀ عمر دویدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست آن‌قدر سبکبار سفر کردی از این خاک آن‌قدر که بر پیکر پاک تو سری نیست تو کشتۀ این عشق، نه تو زندۀ عشقی بر تربت تو جای غم و نوحه‌گری نیست باید که به حال دل خود نوحه بخوانم: سهم من جا مانده به جز خون‌جگری نیست از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم جز خویش در این بین حجاب دگری نیست گفتند که باز است در باغ شهادت... برخیز! به جز اشک رفیق سفری نیست امشب شب قدر است اگر قدر بدانی برخیز! مبارک‌تر از امشب سحری نیست @ShereHeyat @qoqnoos2
27.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فصل۱ پاسیاد رئیس جمهور انقلابی روایت اول: هنرمند هیأتی: محمدباقر مفیدی‌کیا
27.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فصل۱ پاسیاد رئیس جمهور انقلابی روایت دوم: هنرمند هیأتی: محمدباقر مفیدی‌کیا