eitaa logo
خاطرات‌وکرامات شهید عاملو
2.6هزار دنبال‌کننده
901 عکس
355 ویدیو
22 فایل
نویسنده : @alirezakalami صاحب ۱۳ عنوان کتاب از زندگینامه شهدا و سه کتاب از خاطرات #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡 ادمین تبادل : @shahid_gomnam18
مشاهده در ایتا
دانلود
سری کتاب‌های ، وابسته به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در موضوع با یونیفرم مشابه و عناوین فرعی متفاوت و کتاب که خاطرات مستندی است از به قلم که امیدوارم بزودی مورد توجه خوانندگان عزیز در سراسر کشور، خصوصاً علاقه‌مندان به شناخت و انس با شهدایی که صاحب کرامت بودند و پرده‌های حقیقت را شکافته و پا به آنسوی عالم وجود گذاشتند و موفق به وصال و لقاء یار شده و در یک کلام بهشتی شدند، قرار بگیرد. حس پرواز بهت دست میده وقتی میری کنار قبور یا کتابی می‌خونی ازشون؛ حس سبکی و بی‌وزنی؛🥺 دوست داشتم از دریچه ، راهی باز کنم برای وارد شدن به دنیای زیبا و معنوی کاظم دوست داشتم بگویم در قرن ۲۱ هم می‌شود دنبال پروازی‌ها گشت دوست داشتم فاصله را نشان دهم، فاصله فرش تا عرش را دوست داشتم اول در و سپس بگویم چقدر غریب است فاصله‌ی ما و خیلی‌ها که به ما نزدیکند! دوست داشتم بگویم در عصر تکنولوژی و انفجار اطلاعات و فناوری هم می‌شود سَر در عالم ملکوت داشت و در آنجا نفس کشید. دوست داشتنی‌های من به کنار، اگر دوست دارید بدانید این شهید چه مقاماتی را طی کرده، کتاب را تهیه کنید و بخوانید. این تنها توصیه این کمترینی است که سال‌هاست درگیر خاطرات باورنکردنی است! رونمایی در و در کنار قبر مطهر ، بزودی ! @shahid_ketabi
📝 وصیت‌نامه بسیار عجیب یک شهید ! ✍سردار حاج حسین کاجی: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌ طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود، در وصیت‌نامه نوشته بود: «من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل‌بیت(ع) ارتباط دارند، اهل‌بیت(ع)، را دعوت می‌کنند. من در شب حمله یعنی فردا شب به می‌رسم و جنازه‌ام ۸ سال و ۵ ماه و ۲۵ روز در منطقه می‌ماند، بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی(ره) در بین شما نیست، این اسراری است که ائمه(ع) به من گفتند و من به شما می‌گویم. به مردم دلداری بدهید، به آنها روحیه بدهید و بگویید که (عج) پشتوانه این انقلاب است. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم، بگویید که ما را فراموش نکنند.» بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول(ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است! 📚 منبع : کتاب خاطرات ماندگار صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۵ @shahid_ketabi
مصاحبه با سمنان در خصوص کتاب 🎙 «رویای بانه»؛ روایت هم‌کلامی با در عالم رویا علیرضا کلامی نویسنده کتاب حوزه دفاع مقدس بیان می‌کند: رویای بانه کلیدواژه‌ای است که خواننده را به سمت این کتاب جذب می‌کند. شهید کاظم عاملو در عالم خلسه با شهدا هم‌کلام بود و گفتگو می‌کرد. هم‌رزمانش ناظر این رویاهای صادقه و هم‌کلامی بودند، ما هم بالطبع نام این کتاب را رویای بانه گذاشتیم. این اتفاقات در شهر بانه در زمان دفاع مقدس افتاد. هم‌رزمان شهید می‌دیدند که در هنگام خواب، برای شهید حالت خاصی اتفاق می‌افتد که این حالت را خلسه نام گذاشته بودند. در این حالت شهید با شهدا صحبت می‌کرد و پیام‌هایشان را دریافت می‌کرد. هم‌رزمان او سعی به ضبط کردن صدای او می‌کنند و متن این گفتگوها را که شهید با صدای بلند انجام می‌داد را یادداشت می‌کنند که هم‌اکنون یادداشت‌ها و نوار ضبط شده صدای شهید موجود است. متن کامل این گفتگو را در سایت نوید شاهدسمنان بخوانید👇 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/551931 @shahid_ketabi
شب دیگری است و نور معنویت کاظم، اتاق محقر ما را روشن کرده است. دوباره چشم‌ها بسته شده و دوباره لب‌ها می‌جنبد. کاظم در حال خلسه با یکی از دوستان که اکنون زنده است به گفتگو نشسته. او می‌گوید: چه نوری قاسم جان! اون نور رو می‌بینی؟ نور کیه؟ داره میاد. چند ثانیه بعد : آه! سلام شکرالله(شحنه) سلام بختیاریان. سلام پیوندی. سلام مسعود جان، مجید جان. و نام پنج نفر از دوستان شهیدش که چند وقتی است به شهادت رسیده‌اند را به زبان می‌آورد و گفتگو آغاز می‌شود. او به شهدا می‌گوید : به به! خوش اومدید. چه لباس‌هایی دارید(به تن کردید) چقدر نورانی! چشم‌هام -از شدت نور- داره درد می‌گیره! برید عقب‌تر بایستید. و بخاطر نورانیتی که آنها را فرا گرفته سرمستانه میگوید : خوش به حالتون! و با ذوق و شوق تکرار می‌کند: چه نوری! چه نوری! تا یک کیلومتری هم این نور چشم‌هامو خیره می‌کنه! بنظر می‌رسد دوستان شهید پس از درخواست وی، از او مقداری فاصله می‌گیرند و سپس کاظم ادامه می‌دهد: آخیش! بهتر شد. خب؛ تعریف کنید. حالتون چطوره؟ و بعد با حسرت وصف نشدنی می‌گوید : ما رو(هم) شفاعت کنین، که بیایم(اونجا) این لباس‌ها رو بپوشیم. آنها به او می‌گویند تو هم میایی پیش خودمان و او پشت‌بندش با خوشحالی می‌گوید: چی؟ میام؟ آخ جون... . و سپس رو می‌کند به «شهید مسعود شحنه» و درخواست جالبی را مطرح می‌کند و می‌گوید: میشه لباساتو در بیاری من بپوشمش؟ ولی جواب منفی و رد می‌شنود و خودش پاسخ می‌دهد: لیاقتشو ندارم؟ به او می‌گویند هنوز وقتش نرسیده؛ خود کاظم هم این جمله را تکرار می‌کند و دوباره تا مدتی صحبت از لباس‌های پرنور و بهشتیِ زیبایی است که شهدا به تن کرده‌اند و او مسحور و مدهوش آنها شده است. پس از مدتی آن پنج نفر از شهدا می‌روند و کاظم هم با التماس می‌خواهد که: نرید! نرید! منو تنها نزارید! و مکالمه به پایان می‌رسد. جالب اینجاست که کاظم هنگامی که در حال وداع و خداحافظی هستند، از قاسم اجازه می‌گیرد و با آنها راهی می‌شود و خداحافظی می‌کند و در ظاهرِ امر بنا می‌کند به رفتن، و جملات آخر با حالت گریه و ناله اینگونه ادا می‌شود : صبر کنین. بایستید من بیام. صبر کنین به شما برسم. نمی‌خوام اینجا بمونم... . ۳ @shahid_ketabi
تعبیر و نامی است که دوستان شهید برای حالت‌های خاص او آن را برگزیدند. در واقع شاید بشود گفت این انتخاب از بی‌اسمی و تنگی لغات بود! والّا خلسه در زبان علمی امروز حالت خاصی از آگاهی، که بدن در وضعیت آرامش یا تن‌آرامی (ریلکسیشن) بوده و ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. در این حالت امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار می‌گیرند و تلقین پذیری انسان افزایش می‌یابد. همچنین در معنای عرفانی آن همان است كه آن را «مكاشفه» نیز مي‌گويند. دو لفظ كشف و كرامت مترادف نيستند بلكه كشف مقوله‏اي غيراز مقوله كرامت است. مكاشفه عبارت است از اين كه: انساني در حال هوشياري و بيداري، يا در حالت‏بين خواب و بيداري، كه از آن، به «خلسه‏» تعبير مي‏شود، چيزهايي را ببيند يا درك كند كه ديگران درك نمي‏كنند. در عرفان [عملی] اسلامی نیز حالت جذبه یا وجود دارد. خلسه لطیفه‌ای است که بر اثر انصراف از نشئهٔ طبیعت (حاصل رهایی انسان از من محدود و رسیدن به من حقیقی) به سالک روی می‌آورد و در این حالت تمثلات روحانی آنسوئی برای نفس مستعد حاصل می‌گردد. در میان صوفیه نیز ممکن است حالات عرفانی و خلسه تجربه شود. @shahid_ketabi
شاید بگویند در زمانی که خلق‌الله واجبات را هم ترک کرده و به سختی بدان مقید هستند، چه جای این حرف‌هاست!؟ شاید بگویند جایی که قاضی‌ها و بهجت‌ها دم از عرفان عملی زدند و کرامت‌ها برای شان نقل کرده‌اند، چه جای نقل این خاطرات؟! شاید شماتتم کنند که چرا از کسی حرف می‌زنی که تنها ۲۲ سال در این سرای فانی زیست و نفس کشید! شاید فاصله زمانی‌ام با او، به انکار و استهزایم کشاند و شاید و شاید... . برای من همین بس که نشانه‌اش را دیدم و قلب و روحم تسخیرش شد. برایم همین بس که هر گاه به دیدارش می‌روم تنها نیست و گم شده و سائلی تمنایش دارد و به انتظارش نشسته است؛ گرچه از خیل مشتاقان و علاقمندان، بسیاری دست نیاز به قبرش دراز دارند و عرض حاجت می‌طلبند‌. اما باز هم این برای من نشانه است؛ نشانه‌ای به اندازه‌ی زائرانی که روزانه و ساعتی، دستی بر قبر مطهر می‌کشند و خواسته دارند و چشم امید به استجابتش. معبودا! چقدر سوال‌های بی‌جواب دارم و چه مقدار جواب‌ها و مسائلی که نمی‌شود گفت! چقدر می‌تواند مرا به عالم ملکوتی و عرفانی‌اش نزدیک کند؟ دفترچه، اسیر لغات است و اسیر لغات را چه به سیر و سلوک و خلسه؟! گاهی می‌نویسم و گاهی حیرانم. گاهی عزم نوشتن می‌کنم و گاهی می‌انگارم چه کنم و چرا باید بنویسم؟ جان! خودت جلوه‌ای کن و مرا از حیرانی درآر و بگو چه کنم و چطور ختم نمایم؟ بیداردلی گفت که خاک قبرت از جنس نور است و زمانی نمی‌گذرد که از ازدحام نمی‌توان دست بر قبر گذاشت و فاتحه را از دور باید نثارت کرد‌! توصیه کرد بنشینم کنارت و بنویسم و این شد که مدتی است که مشغولم... . گاهی انیس است و گاه تو خود روزی می‌کنی. چه شد که سی سال خاموش بودی و چگونه شد که نمودار شدی؟ چه قصد کردی و چه می‌خواهی بکنی؟ هر چه هست، خودت به قلم قدرت بده تا خالصانه‌تر بنویسد. و به زبان نیز توان و همت بده تا بهتر و بی‌پرده‌تر بگوید. در تاریخ ۲۴ آذر سال ۶۲ آن واقعه اتفاق می‌افتد. این را کاظم خودش برای یک یا دو نفر تعریف کرده است. یکی از آنها برادر حمزه است. آن شب کاظم حوالی ساعت ۱۰ الی ۱۱/۵ شب در پشت پایگاه، قسمت عملیات، مقابل مهندسی رزمی نگهبانی می‌دهد. خودش می‌گوید: در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم می‌زدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی می‌نشستم. یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمی‌ام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامه‌ای سبز و قامتی کشیده و رعنا. ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا چرخاندم و نامش را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیده‌ام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره جان گرفت! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و صورت به آب زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند... . تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود. می‌گفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟! موقعی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش می‌لرزید و آرام و قرار نداشت. ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن کس که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز حضرت بقیه‌الله ارواحنا فداه نبوده است. نشانه‌ها خبر از کسی می‌داد که کَس عالم بود و کَس‌ها بی او ناکس! به حالش غبطه می‌خوردیم. و البته این شک، بعد از عرفانی‌اش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛ کاظم چند شب بعد به گوشه‌ای از این دیدار و شب نورانی اشاره می‌کند و آن را تجدید خاطره می‌کند. 👈حالات کاظم در خلسه را به سختی می‌توان به زبان راند و توصیف نمود؛ بدنش لرزه داشت و چشم‌ها پس از بیداری سرخ شده بود! در همان حال(خلسه) چهره‌اش برافروخته و جذاب می‌شد و حالت ملکوتی پیدا می‌کرد. تن صدا لرزش داشت و گاه جملات تکرار می‌شد و بیشتر اوقات حالت گریه پیدا می‌کرد و گاهی حتی در خلسه اشک می‌ریخت. صدا گرم و دلنشین‌تر می‌شد و از عمق وجود در می‌آمد و خواهش و التماس داشت. اگر کسی حتی یک بار شاهد این صحنه بود، شک از وجودش رخت بر می‌بست و یقین می‌کرد که خبرهایی هست. در خلسه، وقتی صحبت و گفتگو با شهدا و سپس اهل بیت علیهم‌السلام شروع شد، دیگر در طول روز رفتار و حرکات و سکناتش به کلی فرق کرده بود و حتی مکروهات هم برایش حکم محرمات را پیدا کرده بود. دقت در مستحبات را هم که نگو؛ باید با او حشر و نشر می‌داشتی تا ببینی در چه عالمی سیر می‌کند. دیگر مجسمه ورع و تقوا شده بود... . ۴ @shahid_ketabi
کاظم جبهه بود. توی نامه برایش نوشتیم که حال مادربزرگت خوش نیست؛ بیا ببینش. زمستان بود و برف می‌آمد. آمد مرخصی. تا نشست بالا سر مریض همه زدیم زیر گریه. مادربزرگم واقعاً رو به قبله بود. چند دقیقه که نشست کنارش، بلند شُد و نگاهی بهمان کرد و گفت: «پاشید بابا! پاشید! این هیچ‌چیش نمی‌شه. نترسید، ده سال دیگه زنده است.» بعد از آن حالِ ننه بهتر شد و کلاً خوب شد؛ جالب این بود که پیش‌بینی کاظم درست از آب درآمد و دقیقاً تا ده سال در قید حیات بود و بعد به رحمت رفت. مادرم موقع او می‌زد توی سر خودش و می‌گفت: «خاک بر سرم! نگو این گریه‌ها برای خود کاظم بوده.» برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: امام (رضوان الله علیه) فرمود خرّمشهر را خدا آزاد کرد؛ این همه جوان‌ها آنجا مجاهدت کردند، شهید شدند، کار کردند، [امام فرمود] خدا آزاد کرد؛ این درست است؛ خدا آزاد کرد. می‌توانستند همین قدر بدهند و هیچ اتّفاقی هم نیفتد. در عملیّات رمضان، -در جنگی که همان وقت‌ها انجام گرفت- خدا نخواست ما فتح کنیم امّا در خرّمشهر اتّفاق افتاد؛ این اراده‌ی الهی بود. ۹۷/۱۲/۲۳ @shahid_ketabi
🌹‌ : برای شهیـد شــدن باید شهـادت را آرزو ڪرد. من خــودم بـە این یقین رسیده و با اطمینان می‌گویم : هرکس شهید شده خواستہ ڪہ شهید بشود. شهادتِ شهید فقط دســت خـــودش است. @shahid_ketabi
🔆 بعد از پیروزی انقلاب، رئیس مجلس اعلای شیعه لبنان هواپیمایی اجاره کرد و حدود هشتاد نفر از شخصیت‌های لبنانی را آورد ایران. افرادی که وزیر و وکیل و چهره‌های سیاسی بودند. رفتیم ساختمان نخست وزیری. وقتی موقع خواب شد، گفتند: کجا بخوابیم؟ 🔻 عرف این بود که اقلا باید در هتلی پنج ستاره اسکان‌شان می‌دادند. چمران خیلی راحت گفت: صندلی‌ها را جمع کنید و همین جا روی زمین بخوابید !! حسابی تعجب کرده بودند. برای اعتراض به محمد شمس‌الدین مراجعه کردند. 👈 دکتر وقتی متوجه اعتراض‌ها شد، گفت: کشور ما کشور انقلاب است و هتل هم میانه‌ای با انقلاب ندارد. یا همین جا بخوابید و یا اگر هتل می‌خواهید بدانید انقلابی نیستید. 🔸 بالاخره همه آن شب در همان ساختمان و روی زمین خوابیدند. راوی: سید محمد غروی 📚 برگرفته از کتاب ناشر: یا زهرا (س) صفحه ۲۵ @shahid_ketabi
🔴 ، پاداش قرائت سوره کهف در شب‌های جمعه 🔵 امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: 🌕 هر کس سوره کهف را در شب‌های جمعه قرائت نماید، به مرگ شهادت از دنیا خواهد رفت یا اینکه خداوند او را مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف خواهد بود. 📚 ثواب الاعمال، ص ۱۰۷ @shahid_ketabi
18.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍مصاحبه جنجالی با قشرِ خاکستریِ مخالف جمهوری اسلامی با موضوعِ شنایِ زنان! ⁉️و قسم به رسانه که انسان‌ها را دگرگون می‌کند❗ نخستین زن شناگرِ ایرانی که را جابجا کرد، با پوششِ اسلامی! دیدید؟ دقت کردید؟ اینها هم مردمِ ایران هستند و هر روز در کوچه و بازار از کنار شما رد می‌شوند اما انگار دنیایی که آنها زندگی می‌کنند با دنیایی که شما در آن زندگی می‌کنید فاصله‌ای از زمین تا آسمان دارد!🤔 @shahid_ketabi