#تلنگـــــــــر 🔔🔔
#دخترکــ_دستفــروش
🔹عکاسی📸 از دخترکی #دستفروش که زیر باران🌧 جوراب میفروخت عکسی گرفت..
🔸آن عکس #بهترین عکس سال شد …
عکاس بهترین عکاس📷 سال شد و جایزه گرفت.🎁
🔹کتابی📚 درمورد #آن_عکس نوشته شد.نویسندهاش✍ بهترین نویسنده شد
و جایزه ای گرفت … 🎁
🔸از آن کتاب فیلمی ساخته شد🎥
آن فیلم #پربیننده ترین فیلم شد ...
تمام عوامل سازنده آن فیلم📼 جوایزی گرفتند🎁و تحسین شدند ...👏
🔹⚡️ولی آن #کودک هنوز #دستفروشی میکند .😔
♨️" دنیای ما این چنین است "♨️
💯بیائیم #کمی هم به فکر دیگران باشیم💭و نه در آینه ای تنها خود را بنگریم
♨️نشود مشکلات دیگران برای ما #پلکان ترقی و افتخار باشد❌
یا چنین پنداریم #مشکلات آنها به خودشان خلاصه می شود و برما ربطی ندارد😕
⭕️ #بیشتربیاندیشیم....⭕️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔆روزهاي #آخر به او ميگفتم: «وقت آمدن زنگ نزني📵 به #دوستت كه بيايد دنبالت، تا از تهران بخواهي بیایی.
3⃣6⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻راوی: همسرشهید
🔰بسیار شوخطبع و #مهربان بود، حتی برخی اوقات مادرش به او تذکر می داد که در بحثهای جدی #شوخی نکند❌ اما او همیشه با شوخطبعی پاسخ میداد☺️ با کودکان #کودک بود و با بزرگان بزرگ!
🔰شاید اینگونه به نظر بیاید که #ریاضت محض داشت و فقط نماز📿 و قرآن میخواند، از دنیا بریده بود، اما #صادق اینگونه نبود به هر کاری در جای خود میرسید از #عبادت گرفته تا تفریحات!
🔰چون فردی اجتماعی بود به همین خاطر #اکثراً دیر🕚 به خانه میآمد و جر و بحثهای مادر و فرزندی سر دیر #آمدنش بینشان پیش میآمد. خیلی وقتها شده بود که از پدرش هم پنهان میکردم و برخی اوقات #پدرش میخوابید و من همچنان منتظر او💕 میشدم، با وجود اینکه از خودش مطمئن بودم اما #نگران هم میشدم.
🔰صادق خشک مقدس نبود🚫 اما به #واجباتش هم عمل میکرد مثلاً وقتی روزه مستحبی میگرفت به همه اعلام نمیکرد، چندین بار خانواده دیده بودند که با زبان #روزه به استخر🏊 رفته حتی برای آنها هم سئوال شده بود که «چرا روزه به #استخر میروی⁉️» گفته بود: «تا اذان🔊 کنار استخر بودم و بعد اذان سرم را زیر آب بردم.»
🔰همه چیز در زندگی #صادق جای خودش را داشت! مانند تمام افراد عادی بود حتی میتوانم بگویم برخی زمانها شده بود که #نماز_صبحاش قضا شود یا به سختی بیدارش میکردند، 💥اما در مقابل شبهایی هم با خواندن #نماز_شب با خدا مأنوس💞 می شد. مردمداری را میتوانم #مهمترین ویژگی صادق بود.
🔰هوش سرشاری داشت و کافی بود #تصمیم بگیرد در یک حوزه ورود کند، در کمترین مدت زمان به تبحر کافی دست مییافت و در خیلی از موارد از بقیه اطرافیانش جلو میزد صادق #عاشق_خدا بود. ارادت خاصي به اهل بيت(ع)💖 داشت. ذرهای به #مادیات ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات💰 بود که معاش #عادی زندگیاش را تأمین کند و تا لحظه شهادت🌷 مادیات نتوانست او را به سمت خود بکشاند.
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#شهید_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از
7⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شهید مدافع حرم علی امرایی
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲ تهران
شهادت:۱۳۹۴/۰۴/۰۱ درعا سوریه
💠 خَیّری به تمام معنا
🔰علی در نوجوانی👦 یکی از کشوهای کمد اتاقش را مثل #جبهه درست کرده بود. #خاک مناطق عملیاتی جنوب و #کربلا را با هم آمیخته بود و داخل کشو را مثل جبهه درست کرده بود. 🔅سنگر و 🔅خاکریز و از این چیزها...
🔰آن قدر که به #شهدا علاقه داشت، هر وقت کمدش را باز میکردی، روی درش عکس #شهید_زمانی🌷 قرار داده بود و بعد به این ماکت👤 داخل کشو میرسیدی. از نوجوانی فکر💭 و ذکرش #شهدا بود و عاقبت خودش هم یکی از آنها شد.
🔰«بعد از شهادت #پسرم فهمیدیم که او یک خیر به تمام معنا هم بود👌 همان اولین روزهای #شهادتش مقابل در ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن👵 آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند #پدر_شهید هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شد⁉️
🔰پرسیدم #علی را از کجا میشناسی؟ پیرزن شروع کرد به گریه کردن😭 و گفت: زمستان☃ دو سال پیش ما بخاری نداشتیم❌ و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمیدانم #شهید از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری♨️ برایمان خرید و به خانهمان آورد.
🔰چند روز مانده بود به #چهلم علی که تلفن☎️ خانه زنگ خورد و با علی کار داشتند از قرار به جلسهای در #تهرانپارس دعوت بود. گفتیم شهید شده🕊 و از شنیدن این خبر خیلی تعجب کردند. آدرسمان🏘 را گرفتند و یکی دو روز بعدش یک پسر و یک دختر همراه #خانوادههایشان به خانه ما آمدند. تازه آنجا متوجه شدیم که علی #سرپرستی آن دو کودک👥 و چند کودک دیگر را برعهده داشت.
🔰در بین صحبتهای #مسئولان خیریهای که علی هم عضو بودش فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این مؤسسه خیریه بوده✅ و حتی در مقطعی از او با عنوان #کمسنترین خیر تقدیر شده🏵 بود.
🔰در میان خانوادههایی که آمده بودند یک #کودک ۹ساله به نام #علیاصغر بود که شهید امرایی از شش ماهگی📆 او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علیاصغر میگفت یک بار علیآقا به من گفت دعا کن #شهید بشوم🙏 تا برایت یک دوچرخه🚲 بخرم.
🔰علیاصغر هم گفته بود عمو اگر تو #شهید شدی چطور برایم دوچرخه میخری⁉️ شهید در جوابش گفته بود برایت یک دوچرخه #آسمانی میخرم. بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرم دوچرخهای🚲 برای علیاصغر خریدیم.
🔰شغل علی طوری بود که بارها به #مأموریتهای مختلف میرفت. ما دیگر به مأموریتهای او عادت کرده بودیم😊 برای دفاع از حریم اهل بیت هم سه بار به #سوریه اعزام شد🚌 بار آخر سیزده رجب سال۹۴ بود که به سوریه رفت و #اول_تیرماه ۹۴، پنجم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید🕊🌷
راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌺رفتند تا #وظیفه خود را ادا کنند 🍃خود را فدای❣ماندن ما و شما کنند 🌺ما ماندیم وبارگناهی ک
6⃣8⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#عشق ❗️
واژه ایی که این روز ها، آدمیان به سادگی از آن بهره برده و کم اَرج، نشانش می دهند.
🍃🌹این حس، پاک است و کنون، به بازیچه گرفته شده. میدانی چرا میگویم پاک؟ چون ویژگی هایش، ارمغانی است برای #روح تشنه ی ما. مثلا انسان عاشق، #آرام است چرا که عشق، آرامش می دهد و آدمی را مهربان می کند.
🌹🍃عشق، 💞آدمی را #صبور می کند.
و این ویژگی هایش، می ماند برایت تا اخر عمر. چرا که عشق، #جاوید است. البته نه از نوع زمینی اش چرا که آدمیان، #فانی اند وآمال دنیایی نافرجام. این جاست که باید عاشق یک چیز والا و جاوید شوی و چه چیزی متعالی تر از #پروردگار
🌹🍃یکی از این ویژگی های این عشق این است که این انسان عاشق پیشه، که در کنار عشقش به همه چیز رسیده است، به جای پرداختن به #عیوب دیگران، تنها غرق در لذت بردن از معشوقش به حسن او می اندیشد و دوری از او باعث بی حوصلگی اش میشود.
🌹🍃اگر عاشق خدا شوی، هرگز از او دور نخواهی شد. برای همین همیشه با نشاط و انرژی هستی، اما اگر این #آدمیان را برای عاشقی کردن انتخاب کنی، اشتباه بزرگی مرتکب شده ای، چرا که بشر، بالاخره روزی می رود و عاشق هم می ماند با یک عالم کمبود.
🌹🍃حال، چگونه می شود #عاشق_خدا شد❓ می دانی، هر چیزی آدابی دارد وبدون مقدمات، نمی شود یک شبه عاشق خدا شوی.
🌹🍃راه عشق این است عزیز من، اول «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ»، بعد «فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ»،و بعد، عشق میآید.
#عظمت_خدا که نزدمان بالا رفت، اندک اندک، #عزیز هم میشود.
🌹🍃حال، چهکنیم تا عظمت خدا در دلمان بالا برود؟ هر که میخواهد خدا در دلش عظمت پیدا کند، بایستی #امر_خدا را انجام دهد. با اطاعت، خدا در دل عظمت پیدا میکند. بعد عشق میآید، خوشی میآید. خیلی ساده❗️
🌹🍃گویی از همین رو است که پسرکی که هنوز، #کودک می نمایاند، پایش باز میشود به #میدان_جنگ. شاید او راه تقرب به خدا را بهتر از من و تو آموخته. شاید او عاشقی کردن را زیباتر از من و تو بلد است. شاید او با آن سن کمش، بصیرتی پیدا کرده از #جنس_نور.
🌹🍃خلاصه بخواهم بگویم، می شود عاشق باش اما نه عاشق هر کسی. عاشق کسی باش که ارزشش را داشته باشد و تا آخرین لحظات این عمر، در قلبت جاودانه
💥عاشق خدا باش، چرا که
عشق رازیست که تنها به #خدا باید گفت.
به مناسبت سالروز تولد
#شهید_علیرضا_محمودی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 1⃣3⃣#قسمت_سی_ویکم 💢فاطمه را در #آغوش مى فشرد... بر سر
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
#قسمت_سی_دوم
💢مى توانى ببینى که اکنون #حسین چه مى کند.... #اسب 🐎را به سمت #لشکر! دشمن پیش مى راند،
یا شمشیر 🗡را دور سرش مى گرداند...
و به سپاه دشمن #حمله مى برد
یا #ضربه_هاى_شمشیر و نیزه را از اطراف خویش دفع مى کند،..
یا سپر به #تیرهاى_رعدآساى دشمن مى ساید،
🖤یا در محاصره نامردانه #سیاهدلان چرخ مى خورد، یا به ضربات نابهنگام اما هماهنگ عده اى ، از اسب #فرو_مى_افتد...آرى ، لحن این لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشید بر زمین است.
تو ناگهان از زمین کنده مى شوى...
و به سمت #صدا پر مى کشى و از فاصله اى نه چندان دور، #ذوالجناح را مى بینى که بر گرد سوار فرو افتاده خویش مى چرخد،... و با هجمه هاى خویش ، #محاصره دشمن را بازتر مى کند.
💢چه باید بکنى ؟
حسین به #ماندن در خیمه #فرمان داده است... اما دل 💓، تاب و قرار ماندن ندارد... و دل مگر حسین است و
فرمان #دل مگر غیر از فرمان #حسین ؟
اگر پیش بروى فرمان پیشین حسین را نبرده اى و اگر بازپس بنشینى ، تمکین به این دل حسینى نکرده اى.کاش حسین چیزى بگوید.. و به کلام و #حجتى #تکلیف را روشنى ببخشد.این صداى اوست که خطاب به تو فریاد مى زند:
🖤دریاب این #کودك را!
و تو چشم مى گردانى... و #کودکى را مى بینى که بى واهمه از هر چه سپاه و لشکر و #دشمن به سوى حسین مى دود... و پیوسته #عمو را صدا مى زند.
تو جان گرفته از فرمان حسین ،
تمام توانت را در پاهایت مى ریزى و به سوى کودك خیز بر مى دارى....
#عبداالله صداى تو را مى شنود...
و حضور و تعقیب را در مى یابد اما بنا ندارد که گوش جز به دلش و سر جز به حسینش بسپارد....
💢وقتى تو از پشت ، #پیراهنش را مى گیرى و او را بغل مى زنى ،گمان مى کنى که به #چنگش آورده اى و از رفتن و گریختن بازش داشته اى . اما هنوز این گمان را در ذهن #مضمضه نکرده اى...
که او چون ماهى چابکى از تور دستهاى تو مى گریزد.. و خود را به امام مى رساند.در میان #حلقه_دشمن ، #جاى_تو نیست... این را #دل_تو و #نگاه_حسین هر دو مى گویند....
🖤پس ناگزیرى که در چند قدمى بایستى و ببینى که #ابجربن_کعب شمشیرش را به قصد حسین فرا مى برد
و ببینى که #عبداالله نیز دستش را به #دفاع از امام بلند مى کند...
و بشنوى این کلام کودکانه عبداالله را که:تو را به عموى من چه کار اى خبیث زاده ناپاك!و ببینى که #شمشیر، سبعانه فرود مى آید و از دست نازك #عبداالله عبور مى کند،...
💢آنچنانکه دست و بازو به پوست ، #معلق مى ماند.و بشنوى نواى (وا اماه ) عبداالله را که از اعماق جگر فریاد مى کشد... و #مادر را به #یارى مى طلبد.
و ببینى که چگونه حسین او را در آغوش مى کشد... و با کلام و نگاه و نوازش تسلایش مى دهد:صبور باش عزیز دلم! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت دیدار خواهى کرد و آغوش #پیامبر را به رویت گشاده خواهى یافت و...
🖤 و ببینى ... نه ... دستت را به روى چشمهایت بگذارى تا نبینى که چگونه دو پیکر #عمو و #برادرزاده به هم دوخته مى شود.... حسین تو اما با اینهمه زخم ، هنوز ایستاده مانده است... ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را تکیه گاه کرده است تا همچنان برپا بماند.
آنچه اکنون براى تو مانده ، #پیکر غرق به خون عبداالله است و #جاى_پاى خون آلوده حسین.#حسین تلاش مى کند که از #جایگاه توو خیمه 🏕ها #فاصله بگیرد...
💢و جنگ را به میانه #میدان بکشاند.
اما کدام جنگ ؟جسته و گریخته مى شنوى که او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصیحت مى کند... و از عواقب کار، برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بینى که ضارب و #مضروب خویش را انتخاب مى کند. از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى دیگر مى پردازد.اگر در جبین #نسلهاى آینده کسى ، نور #رستگارى مى بیند، از او #درمى_گذرد...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 9⃣6⃣#قسمت_شصت_نه 💢وفریاد مى زند: _جلاد! بیا و گردن این
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
0⃣7⃣#قسمت_هفتاد
💢مامور #میخندد و به دیگرى مى گوید:_اینها را نگاه کن ! قرار است فردا همگى کشته شوند و امروز نگران فروریختن سقف اند.
#طبیعى_است که این کلام، رعب و وحشت #بچه_ها را بیشتر کند... اما #حرفهاى_امام تسلى و آرامششان مى بخشد:
_✨عزیزانم ! مطمئن باشید که ما کشته نخواهیم شد. ما به #مدینه عزیمت مى کنیم و شما #به_خانه_هاى_خود باز مى گردید.
🖤دلهاى💗 بچه ها به امید آینده آرام مى گیرد.... اما به هر حال، خرابه، خرابه است و جاى زندگى کردن نیست...
چهره هایى که آسمان هرگز رنگ رویشان را ندیده، باید در هجوم سرماى شب بسوزند... و در تابش مستقیم آفتاب ظهر پوست بیندازند....
انگار که لطیف ترین گلهاى گلخانه اى را به کویرى ترین نقطه جهان ، تبعید کرده باشند....
💢تو هنوز زنها و بچه ها را در خرابه اسکان نداده اى، هنوز اشکهایشان را نسترده اى ، هنوز آرامشان نکرده اى...
و هنوز
گرد و غبار راه از سر و رویشان نگرفته اى... که #زنى با ظرفى از غذا وارد خرابه مى شود.... به تو سلام مى کند و ظرف غذا را پیش رویت مى نهد.
بوى غذاى گرم در فضاى خرابه مى پیچد و توجه کودکانى را که مدتهاست جز گرسنگى نکشیده اند و جز نان خشک
نچشیده اند، به خود جلب مى کند.
تو زن را #دعا مى کنى و ظرف غذا را پس مى زنى و به زن مى گویى:
_✨مگر نمى دانى که #صدقه بر ما #حرام است؟
🖤زن مى گوید:
_به خدا قسم که این صدقه نیست ، #نذرى است بر عهده من که هر #غریب و #اسیرى را شامل مى شود.
تو مى پرسى که:_✨این چه عهد و نذرى است ؟!
و او توضیح مى دهد که:
_در #مدینه زندگى مى کردیم و من #کودك بودم که به #بیمارى_لاعلاجى گرفتار شدم. پدر و مادرم مرا به خانه #فاطمه بنت رسول الله بردند تا او و على براى شفاى من دعا کنند. در این هنگام #پسرى خوش سیما وارد خانه شد. او #حسین فرزند آنها بود.... على او را صدا کرد و گفت:
💢''حسین جان ! دستت را بر سر این دختر قرار ده و شفاى او را از خدا بخواه. حسین، دست بر سر من گذاشت و من #بلافاصله شفا یافتم و آنچنان شفا یافتم که تا کنون به #هیچ بیمارى مبتلا نشده ام.... گردش روزگار، مرا از مدینه و آن خاندان دور کرد و در اطراف #شام #سکنى داد.... من از آن زمان #نذر کرده ام که براى #سلامتى آقا حسین به اسیران و غریبان ، احسان کنم تا مگر جمال آن عزیز را #دوباره ببینم.
تو همین را کم داشتى زینب..!
🖤که از دل #صیحه بکشى...
و پاره هاى جگرت را از دیدگانت فرو بریزى.
و حالا این #سجاد است که باید تو را آرام کند... و این #کودکانند که باید به دلدارى تو بیایند...
در میان ضجه ها و گریه هایت به زن مى گویى:_✨حاجت روا شدى زن! به وصال خود رسیدى. من زینبم، دختر فاطمه و على وخواهرحسین و این سر که بر سر دارالاماره نصب شده، سر همان حسینى است که تو به دنبالش مى گردى و این کودکان ، فرزندان حسین اند. نذرت تمام شد و کارت به سرانجام رسید.
💢زن نعره اى از جگر مى کشد و #بیهوش بر زمین مى افتد....
تو پیش پیکر نیمه جان او زانو مى زنى و اشکهاى مدامت را بر سر و صورت او مى پاشى...
زن به هوش مى آید،...
گریه مى کند، زار مى زند، گیسوانش را مى کند، بر سر و صورت مى کوبد.
و دوباره از هوش مى رود.
باز به هوش مى آید،....
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
4⃣7⃣#قسمت_هفتادو_چهارم
💢تو کجا بودى بابا وقتى از #زخمهاى غل و زنجیر سجاد #خون مى چکید؟تو کجا بودى بابا وقتى ما همه #تورا صدا مى زدیم ؟جان من فداى تو باد بابا که #مظلومترین باباى عالمى!بابا! من این را #مى_فهمم که... تو #فقط باباى من نیسى، باباى همه جهانى.پدر همه عالمى ، امام دنیا و آخرتى ، نوه پیامبرى ، فرزند على و فاطمه اى ، پدر سجادى و پدر امامان بعد از خودى ، تو برادر زینى!من اینها را مى فهمم... و مى فهمم که تو #باباى_همه کودکان #جهانى و مى فهمم که همه دنیا به تو نیازمند است. اما الان من بیش از همه به تو محتاجم و بیشتر از همه ، فرزند توام ،
🖤دختر توام ، دردانه توام.هیچ کس به اندازه #من غربت و یتیمى و نیاز به دستهاى تو را احساس نمى کند.
همه ممکن است... بدون تو هم زندگى کنند... ولى من بدون تو مى میرم. من از همه عالم به تو محتاجترم . بى آب هم اگر بتوانم زندگى کنم ، بى تو نمى توانم.... تو نفس منى بابا! تو روح و جان منى.بى روح ، بى نفس ، بى جان ، چه کسى تا به حال زنده مانده است ؟!بابا! بیا و مرا ببر.زینب ! زینب ! زینب!اینجاهمان جایى است که تو به #اضطرار و #استیصال مى رسى....
💢اینجا همان جایى است که تو زانو مى زنى و مرگت را آرزو مى کنى...
تویى که در مقابل یزید و ابن زیاد،آنچنان #استوار ایستادى... که پشت نخوتشان را به خاك مالیدى ، اکنون ،... اینجا و در مقابل این #کودك سه ساله احساس عجز مى کنى.... چه کسى مى گوید که این رقیه بچه است ؟ فهم همه #بزرگان را با خود حمل مى کند.چه کسى مى گوید که این دختر، سه ساله است ؟ #عاطفه همه زنان عالم را دل مى پرورد!
🖤چه کسى مى گوید که این رقیه ، کودك است ؟ زانوان بزرگترین #عارفان جهان را با ادراك خود مى لرزاند.نگاه کن ! اگر که #ساکت شده است ،
لبهایش را بر لبهاى پدر گذاشته است و چهار ستون بدنش مى لرزد.اگر صدایش شنیده نمى شود، تنها، گوش شنواى پدر را شایسته شنیدن ، یافته است.نگاه کن زینب ! #آرام_گرفت ! انگار رقیه آرام گرفت.دلت #ناگهان فرو مى ریزد...
و #صداى_حسین_درگوش_جانت مى پیچد... که رقیه را صدا مى زند و مى گوید:
💢_✨بیا! بیا دخترم ! که سخت چشم انتظار تو بودم.شنیدن همین #ندا، #عروج_روح_رقیه را براى تو محرز مى کند.... نیازى نیست که خودت را به روى رقیه بیندازى ، او را درآغوش بگیرى ،
بدن سردش را لمس کنى و چشمهاى باز مانده و بى رمقش را ببینى.... درد و داغ رقیه تمام شد... و با سکوت او انگار خرابه آرامش گرفت.اما اکنون ناگهان #صیحه توست که سینه آسمان را مى شکافد.... انگار مصیبت تو #تازه آغاز شده است.
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🍃این بار زبان دل سخن از شجاع مردی از دیار غیرتمردان#خوزستان میگوید مردمانی که حتی زنانشان الگوی مقاومت و شجاعتند.
🍃مردمانی که فرکانس غیرتشان فرسخ ها فرسخ فراتر از مرزها گوش را نوازش میدهد...
#عباس_کردانی
🍃مردی که غیرتش اجازه نداد به نظاره نشیند که به حریم عمه ی سادات جسارتی بشود.مردی که فریاد مظلومان #مسلمان #سوریه او را بی تاب کرد و هر طور شد خود را به بالینشان رسانید و دوشادوششان به مبارزه با تکفیریان پرداخت...
🍃آری عباس رفت تا بی بی نبود عباس زمان را احساس نکند. عباس رفت تا پر معجری نسوزد,عباس رفت تا#کودک سه ساله ای به اسارت نرود 😭
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_عباس_کردانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📣 شعار #بیشرف_بیشرف داره توسط اغتشاشگران داده میشه،،،،🚫
⁉️ ولی واقعا بیشرف کیه...⁉️‼️
من میگم:👇
● بیشرف اونیه که #قرآن کتاب مقدس ۲میلیارد مسلمان راآتش میزنه وبه خدا هم جسارت میکنه
● بیشرف اون سلبریتی وسیاستمداریه که بدون تحقیق،برای امیال نفسانی به نظام دروغ میبنده وبه دروغ، پلیس رامتهم به قتل میکنه
● بیشرف اونایی هستند که #مسجد وآمبولانس، ماشین آتش نشانی و بانک و اتوبوس را آتش میزنن و بیت المال مسلمین را که نابود میکنن هیچ، به خودرو و #اموال_خصوصی مردم هم رحم نمیکنن
● بیشرف کسانی هستند که در اول سال تحصیلی، به دنبال تعطیلی دانشگاه و مدارس هستند تا جلوی پیشرفت علمی کشور را بگیرند.
● ازهمه مهمتر بیشرف کسانی هستند که در کشور اغتشاش میکنند و به بهانهی این آشوب ها از اربابانشان میخوان که ایران را تحریم کنه (حتی مهمترین #داروهای_حیاتی رو)
● بیشرف کسانی هستند که گوش به فرمان شبکه سعودی جنایتکار، من و توی بهایی و شبکه سلطنتی انگلیس میدن و به کشور خودشون آسیب میرسونن
● بیشرف اونیه که با بازیگری در تلویزیون و میادین فوتبال، پول میلیاردی بیت المال را به جیب میزنه و بعد با کاخ نشینی، جوانان مردم رافریب میده و به خیابونا میکشونه و بدبختشون میکنه
● بیشرف اونیه که #چادر از سر زن رهگذر میکشه و #کودک مادر محجبه را با نارنجک کور میکنه و مامور پلیس را آتش میزنه
● بیشرف اون استاددانشگاه شریف یا اون استادیه که با سفیر فرانسه مهمونی میگیره ولی تنها چیزی که تو وجودشون نیست شرافته، والآن دارن دانشجوها رو تشویق به اغتشاش و تعطیلی کلاسها میکنن
● بیشرف اون بازیگرای فاسدی هستن که دیروز جنبش #می_تو رو راه انداختن ولی حالا فقط دنبال #آزادی_جنسی هستن
● بیشرف اون #کومله و جدایی طلبان قاتل و #منافقین هستن که زنده زنده سوزاندن زن و بچه های ایران رو فراموش کردن و حالا دنبال تجزیه ایران هستن
● بیشرف اون مصی پولینژاد و زالومه هستن که فقط #فاکتور برای این و اون میفرستن تا جیبشون رو پر کنن و جوان ایرانی رو به جون هم بندازن
● بیشرف اونایی هستن که هشتک #من_بیناموسم رو میزنن و میخوان بقیه رو مثل خودشون دیوث کنن و حتی به زور چادر از سر ناموس مردم میکشن
🔻حرف آخر:
بیشرف اونایی هستن که:
دم از #آزادی_بیان میزنند ولی درمقابل هر حرف حقی از طرف مقابل، فقط بلدن فحش ناموسی بدهند
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَجبحقالزینب؏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📌اگر کسی روزی پرسید به کدامین گناه این زن، آن #کودک، آن مرد، آن جوان👱♂آن پیرمرد را در #حرم زدند؟ چه چیزی زمینه ساز شد برای این جنایت⁉️
تو بگو برای بوسیدن در #خیابان!
برای رقصیدن جلوی دیگران!
برای #آغوش_رایگان دادن به همه مردان!
برای لخت شدن در خیابانهای تهران!
برای سلف مختلط👫 رفتن نخبگان!
💬 علی صدرینیا
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
#شیراز_تسلیت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh