eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
5b451a560038b77c98756cef_-5172719360105926638.mp3
6.32M
🎵 #صوت_شهدایے ✨باید گذشت از این، ✨دنیا بھ آسانے ... ! 🎤🎤 #حاج_مهدی_سلحشور 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢خـــدایا برای هـر شبی ڪہ #بی.یـاد تو سر ببالین گذاشتم مرا ببخش 💢 #شب انتهای زیبایی است برای امتداد #فردایی دیگر... کسی نمی‌داند انتهای این امتداد کجاست... پس نگذار شبی بی یاد #خدا بمانی #سردارشهید_جان_محمد_کریمی #شبتــون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ شنبه بی یـ❤️ـار؛ همان #جمعه ی... دلـ💔ـگیر من است که کمی... اسم #عوض کرده ؛ کسی بو نبرد😔 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دستی تکان بده👋 به #عشـــق سلامی دوباره کن. لبخنــد بزن 😍 که #صبح آغاز ماجراست ... #شهید_سیدرضا_طاهر #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_6012514448403595869.mp3
8.61M
#طرح_موبایل_مهدوی #آهنگ_مهدوی #رونق_باغ 🎧خواننده:سینا دستخوش تعجیل در ظهور 5 مرتبه #صلوات ✨الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتم: #دنیا رو بدون تو نمی خوام. 😢 گفت: #مامان ازمن دل بکَن. #آخرتت رو آباد مۍڪنم. گفتم: از این
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، #برگه_دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید #لبخندی زد و گفت: «ای کلک😏. فکرشو می کردی #مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد 🙂و به #امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟🙏» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر #اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون📚. الآن مملکت ما به آدم های #تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالاها هست.» چهره سید مصطفی #جدی و لحنش جدی تر شد☝️. نگاهی به چشمان #آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من #عوض بشم... هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین #آدم باشم.»👌 #جوانترین_شهید_مدافع_حرم #شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷 #نخبه_مهندسی_مکانیک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
🍃🌺🍃🌺 در دانشگاه رشته ی می خواند؛ سال ۸۸ در جریان کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که نبود آن ها می خواستند به وانقلاب ضربه بزنند که خدا را شکر و به یاری امام زمان ناکام ماندند. وقتـے پسرم در به شهادت رسید🕊 و پیکرش را آوردند چون بدن و صورتش بسیاری برداشته بود قابل شناسایی نبود.😔 من او را از ضربه های چاقوی ۸۸ در بازوی چپش شناختم😭😣💚 👇 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣1⃣9⃣ 🌷 .... 🌷همراه چند نفر از عزیزان بسیجی برای دیدار از خانواده شهدای دانش آموز به محل خانه آنها رفتیم. پدر شهید «محمد پی گم کرده» چند سالی است که از دنیا رفته است. مادر شهید با مهربانی و صمیمیت به پیشوازمان آمد. او ما را به خاطرات شهید میهمانی کرد و گفت: پسرم شده بود و مراسم خاکسپاری او تازه تمام شده بود که یک روز.... 🌷كه يك روز زن همسایه آمد پیش من و گفت: محمد دیشب به آمد و گفت: به مادرم بگویید آن مردم را که پیش من است، باز گرداند. هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید؛ زیرا پسرم نوجوان و مجرد بود؛ مال و منالی هم نداشت که به کسی باشد. روز دوم باز همان زن آمد و همان حکایت را تعریف کرد! به او گفتم: فرزندم محمد که از کسی پول یا چیزی نگرفته است که من پس بدهم. روز سوم باز هم همین اتفاق تکرار شد. 🌷....این بار رفتم جلوی تاقچه، مقابل عکس او ایستادم و گفتم: مادر چه امانتی پیش من داری که من نمی دانم؟ یک مرتبه چشمم به چند (کلاشینکف) که محمد از جبهه به عنوان آورده بود؛ افتاد. گفتم: مادر نکند اینها را می گویی. گلوله ها را برداشتم و تحویل برادران دادم. شب بعد به خوابم آمد و گفت: «مادر دستت درد نکند راحت شدم؛ بسیار مهم است حتی اگر یک گلوله باشد!» 🌷از این بیان شیوای مادر شهید به آمدم و گفتم: مادر باز تعریف کنید؛ او دو خاطره دیگر تعریف کرد: چند وقتی به خوابم نیامد طوری که شدم و سر قبرش رفتم و گفتم: محمد من حتماً لیاقت مادر شهید بودن را ندارم، چرا به خوابم نمی آیی؟ شب خواب دیدم پسرم محمد آمد و دست مرا گرفت و بالا برد، به ساختمانی بسیار و زیبا و با شکوه رسیدیم، گفت: مادر اینجا را برای تو کرده اند. گفتم: چرا؟ گفت: چون هستی. 🌷....در انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن، کمی نگران شدم. با خود می گفتم نکند اتفاقی بیفتد که هدر رود. شب پسرم محمد به خوابم آمد دستم را گرفت و به محل با شکوهی برد. مرا از محلی عبور داد که دو طرف آن مردان تنومند و آماده و با احترام نظامی خبردار ایستاده بودند. انگار ما از آنها سان می دیدیم.... 🌷گفتم: محمد اینها چه کسانی هستند؟ محمد خندید و گفت: «شهدا، اینجا ایستاده اند تا به شما دهند که هستند و نمی گذارند اتفاقی بیفتد.» آری شهدا زنده اند و مواظب این نظام و انقلاب هستند؛ همان گونه که مقام معظم رهبری فرمودند: «مظهر ایران شهدا هستند.» راوی: رسول قناتی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکده فنی مرند 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°🍃| #آقامونه |💚° ‌گر حنجره‌هاے سابقون خامـــوش است 😔 خونـ جگـرِ بسیجیـان در جــوش اسـت... 💪 تا هسـتـ بسیـــجے و حضـــرتـ خامنـه‌اے💚 ای پیــر جمــارانـ علمتـ🇮🇷 بر دوشـ اسـت...✋ #عشق_به_آقا 😍✌️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_17231484.mp3
2.83M
🎼 #مداحی_شهدایی 🔸 آی شهدا دلای ما تنگہ براتون #هستی_ما_ولایته_آرزومون_شهادته 🎤🎤مجتبی رمضانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
امین ابهـت و #غـرور خاصے داشت و واقعاً هر ڪس بیرون از خانه او را مےدید، تصور مے‌‌ڪرد آدم بسیار #جدی
آخر شب #خوردنـے‌های مختلف می‌آوردیمـ و تا نیمه‌هاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مے‌ڪردیم🖥🎥 همان زمان‌ها هم با خودم مے‌گفتم چقدر به من #خوش مے‌گـذرد، و چقدر زندگے خـــــوبے دارم😍 واقعا هم همین‌طور بود. من با داشتن امین💞 خوشبخـتـ ‌تریـن زن دنـیـا بودم خودش با #محبتش مرا به اسـارت خودش درآورده بـود😌❤️ واقعا سیاسـت داشت در مهربانیـش..😌💖 به نقل از همسر #شهید_امین_کریمی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخر شب #خوردنـے‌های مختلف می‌آوردیمـ و تا نیمه‌هاے شبــ فیلم و سریال و... نگاه مے‌ڪردیم🖥🎥 همان زمان
2⃣1⃣9⃣ 🌷 💠 خواب خواهر شهید 🍃🌹اولین شب تولدم بعد از امین، دلم گرفت. امین در تمام لحظات و شرایط زندگی کنارم بود نبودش را در کنارم احساس می کردم. 🍃🌹با بغض و گریه بر سر رفتم و گفتم: من همیشه به دیدارت می آیم ولی تو سراغی از مریضت نمی گیری. تا شب موقع خواب کردم. 🍃🌹آن شب با چهره ای و شاد به خوابم آمد. صورتم را . من گلایه می کردم ولی امین مثل می خندید. دستم را گرفت و دو سنگ بر دستم گذاشت. 🍃🌹کف دستم را محکم فشار داد و گفت: این هم کادوی تولد امسال. صبح وقتی بیدار شدم دنبال سنگ ها گشتم ولی نبود. فقط یک قشنگ بود...... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔺 #قتلگاه_فکه پراست ازحرف هاےناگفته پراست ازمناجات هاے #عاشقانه❣ 🔻 #فکــــه پراست ازپاهاےجامانده #سرهاےپریده💔 🔻 #فکــه پر است ازغیرت👌 #مردانگی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸مرخصی هم که می‌آمد، کم می‌دیدیمش. ولی در همان #وقت_کم، سعی می‌کرد تمام نبودن‌هایش را جبران کند☺️.
🌿عبدالحسین، اول در سبزی فروشے کار مے کرد و مدتے هم در شیر فروشے بود. اما از آنجا بیرون آمد!... 💨مے‌گفت: سبزے‌فروش تحویل مردم مے‌دهد و شیر‌فروش آب شیر مے‌کند و مےفروشد!... 💢خیلی‌ها به او گفتند که اگر این کارها را نکنے نمے‌کنے! و او هم مے‌گفت: نمےخواهم رشد کنم... 🔅یک روز صبح از خانه بیرون رفت. و شب که برگشت، متر و کمے وسایل خریده بود صبح رفت براے کار . 🔹وقتی آمد خیلے خوشحال بود! ده تومان گرفته بود! به بچه که مے‌داد، مے‌گفت: از صبح تا الان کشیده ام! بخور! . بالاخره هم بنّا شد. 🌷 📚کتاب خاکهاے نرم کوشک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تازه میخواست #ازدواج کنه به #شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی ان شاالله بچه دار ب
💠لباس گرم ❄️زمستان بود. جایی که بودند هوا به شدت #سرد بود و برف زیادی می بارید🌨. خیلی سرمایی بود. کلی لباس #گرم با خودش برد. از کلاه و شال گرفته تا جوراب و کاپشن. اما توی تمام #عکس هایی که برایم می فرستاد، لباس درست و حسابی تنش نبود.😳 می پرسیدم: چرا خوب لباس نمی پوشی؟ خدای نکرده #سرما می خوری.😪 جواب می داد: می پوشم. حواسم هست.😊 ❄️مرخصی که آمد، گفت برایم #لباس_گرم بگذار. هر چقدر که می توانی. پرسیدم: پس آن لباس هایی که با خودت بردی چه؟ گفت: بچه هایی رو دیدم که #پدرانشون رو در #جنگ از دست داده بودند و توی برف و سرما ❄️ کار می کردند آن هم بدون لباس گرم😔. همه لباس های گرمم را به آن ها دادم. دلم #طاقت نیاورد من احساس سرما نکنم ولی اون ها از سرما #بلرزند...😭 #طلبه_شهید_مدافع_حرم #شهید_محمد_پورهنگ🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠لباس گرم ❄️زمستان بود. جایی که بودند هوا به شدت #سرد بود و برف زیادی می بارید🌨. خیلی سرمایی بود. ک
3⃣1⃣9⃣ 🌷 💠 شهدای مدافع حرم در فتنه 88 کجا بودند⁉️ ✍جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. 🌷بچه های ما حسابی شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. 🌷من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های بود. 🌷حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: ! 🌷جمعیت روبرو حسابی کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو کنیم. اون روز خود (ع) بهمون مدد کرد... راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺 روزهای اول پیروزی انقلاب ؛ هرکس چیزی داشت مثل طلا و پول .. برای #جبهه می‌داد، من به علی گفتم : پســرم من چیزی ندارم بدهم، فورا گفت: من را که داری، مرا بده... راوی : #مادر_شهید #شهید_غلامعلی_پیچک🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(22) #حضرت_موسی 🔹با بازگشت به جریان شب بعثت حضرت موسی علیه السّلام قرآ
❣﷽❣ 💠💠 و (23) 4⃣ علیه السّلام در ⏪ اینک موسی علیه السّلام با رسالتی الهی، مجهز به معجزات خداوندی و همراهی و مشارکت برادرش هارون علیه السّلام وارد مصر شده و به دربار فرعون برای دعوت او به دین خدا می رود. ⏪ابتدا گفتگویی میان آنها در می گیرد که به بیان قرآن کریم توان محاکمه موسی علیه السّلام و مجازات او را به دلیل قتل آن مرد قبطی از فرعون سلب کرده و او را در برابر افکار عمومی قرار می دهد. ⏪ لذا فرعون برای مقابله او به یک عملیات نمایشی و در عین حال گسترده دست می زند، مشابه اقدامی که نمرود برای مقابله با ابراهیم و مشارکت دادن توده ناآگاه مردم در مقابله با او انجام داد. این بار و به عنوان ابزار شیطان که در آن زمان بسیار گسترش یافته بود به کمک او می آید. ⏪ داستان فراخوانی گسترده ساحران از سراسر مصر و دعوت مردم برای تماشای شکست موسی علیه السّلام از ساحران، با ایمان عجیب و باورنکردنی سحره به ضد خود تبدیل شده و سبب تقویت دعوت و حضور موسی علیه السّلام در مصر می شود. ⏪ ایمان ساحران دربار فرعون در همین ملاقات کوتاه چندان محکم می شود که در برابر تهدیدهای غلاظ و شداد فرعون خم به ابرو نیاورده و سرانجام در این راه به شهادت می رسند. ⏪ در این مقطع نیز دوباره موضوع هارون علیه السّلام و جایگاه و نقش او را در رسالت موسی علیه السّلام شاهد هستیم. هنگامی که ساحران به سجده افتاده و درصدد بیان ایمان محکم خود برمی آیند، این ایمان را به خدای موسی و هارون ابراز داشته و کمال آن را با همراه نمودن هر دو بیان می نمایند. حتی در بیان این جریان در سوره مبارکه طه از آنجا که این سوره در پی معرفی شخصیت هارون علیه السّلام و ولایت و شراکت او در رسالت موسای کلیم علیه السّلام است، نام هارون پیش از نام موسی علیه السّلام قرار می گیرد. این مساله به عظمت شخصیت هارون علیه السّلام و از طریق آن عظمت شخصیت علیه السّلام اشاره دارد. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5969617521936958878.mp3
8.12M
#سفر_پرماجرا ۲ ✍تـــو؛ اهلِ زمیــن نیستی! خانه ای داری، فراتر از خاک خانه ای از جنسِ خُــ✨ـدا... چهار منزل، تا خانه ات، راه باقی ست، بشناس و عبـــور کن👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🍂🍁🍂🍂🍁🍂🍂 🔰چند روز مانده بود تا عملیات #بدر، جایی که بودیم از همه #جلوتر بود. 🔰هیچ کس جلوتر از ما ن
✨✨🌸✨✨🌸🌸✨✨🌸✨✨ 🌾اولین روز عملیات #خیبر بود، از قسمت جنوبی #جزیره ، با یک #ماشین داشتم بر می گشتم عقب. 🌾 توی راه دیدم یک ماشین با چراغ #روشن داشت می آمد، این طور راه رفتن توی آن جاده، آن هم روز #اول عملیات، یعنی #خودکشی. 🌾جلوی ماشین راگرفتم، راننده آقا #مهدی بود، بهش #گفتم « چرا این جوری می ری؟ می زننت ها.» 🌾 گفت: « می خوام به بچه ها #روحیه بدم، عراقی ها رو هم #بترسونم، می خوام یه کاری کنم او نا #فکر کنن نیروهامون خیلی زیاده.»  #شهید_مهدی_باکری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh