eitaa logo
حسین سوزنچی
2.7هزار دنبال‌کننده
158 عکس
52 ویدیو
91 فایل
این کانال شخصی حسین سوزنچی است. کانال دیگری با نام یک آیه در روز دارم که تدبرهای روزانه‌ام را در آن می‌گذارم، به آدرس: @yekaye آدرس سایت souzanchi.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یک آیه در روز
. 2️⃣2️⃣ «وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ» غیبت کردن به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه شده است. چرا برادر؟ 🌴الف. چون مومن برادر مومن است و همگی اعضای یک جامعه واحدند، پس لازم است که بینشان حداکثر ترحم و عطوفت باشد و خود تعبیر «بعضکم بعضا هم بر همین ارتباط متقابل شدید تاکید دارد 📚المیزان، ج‏18، ص324 ؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏10، ص196 به تعبیر دیگر، با این تعبیر دارد شدت منع را تقویت می‌کند. زیرا انسانهای عادی (نه افراد فوق‌العاده کینه‌ای مانند هند جگرخوار) حتی از تکه کردن و خوردن گوشت دشمنان خود نیز ابا دارند، چه رسد به افراد معمولی؛ و چه رسد به عزیزترین عزیزان همچون برادر خود (مفاتيح الغيب، ج‏28، ص 110 ) که باید اوج عطوفت و مهربانی را با هم داشته باشند. 🌴ب. بسیاری از فقها و مفسران شیعه و سنی، از آمدن تعبیر «أخیه» استنباط کرده‌اند که حرمت شرعی غیبت ناظر به مسلمانان است، بویژه که در آیات قبل فرمود بین آنها رابطه برادری است؛ و بر این باورند که غیبت انسان کافر حرمت شرعی ندارد 📚مفاتيح الغيب، ج‏28، ص 110 ؛ المیزان، ج‏18، ص325 ✅تبصره 📝آيا بدون اشکال است؟ (تفکیک دو معنای ) بیان شد که از نظر بسیاری از فقها و مفسران غیبت انسان کافر ندارد. در اینجا باید روی کلمه درنگی داشت. ما دو گونه حرمت داریم: یکی ، که عقل بتنهایی آن را تشخیص می‌دهد؛ که در این زمینه اگر دستوری از جانب دین برسد حکم ارشادی می‌باشد؛ و دیگری ، که عقل به اصل آن ویا به حدود و ثغور دسترسی ندارد و از این رو نیازمند تعیین تکلیف از جانب شریعت است؛ که به آن حکم مولوی ویا حکم تعبدی هم می‌گویند. (توضیح بیشتر این دو در تدبر ۱۲ گذشت). مروری بر تدبرهای ۱۶ تا ۱۹ و احادیثی که در هریک مورد استفاده قرار گرفت (و نیز در ادامه تدبر ۲۵ و احادیث ۷۱ تا ۸۳) نشان می‌دهد که ظاهرا حدود و ثغور غیبت همچون مساله تجسس نیست که صرفا با یک حکم ارشادی مواجه باشیم. اما نکته قابل توجه این است که حکم مولوی دست کم در دو معنای متفاوت به کار می‌رود که بی‌توجهی به این دو کاربرد موجب خلط بحثهایی می‌شود؛ گاهی وقتی می‌گوییم یک حکم مولوی و حکم دیگر ارشادی است، مشخصا توضیحات فوق مد نظر است؛ یعنی اینکه عقل بتنهایی راهی به کشف آن دارد یا خیر. اما گاهی این دو تعبیر در زبان فقها و متکلمان از حیث مجازاتی که بر عمل مترتب می‌شود مد نظر است؛ ‌یعنی وقتی می‌گویند حکم مولوی، مقصودشان جایی است که مخالفت با آن مشخصا مصداق مخالفت با امر مولاست که مجازات مخالفت کردن دارد (اصطلاحا عذاب اخروی در پی دارد)؛ و در این فضا، حکم ارشادی مولا، یعنی حکمی که مولا صرفا به خاطر خود مخاطب مطرح کرده و می‌خواهد وی را متوجه برخی از مناقع یا ضررهای انجام آن کار بکند؛ و اگر شخصی آن حکم را عمل نکرد، معنای مخالفت با حکم مولا برداشت نمی‌شود بلکه ضرر دیدن خود شخص مد نظر است (عذاب اخروی در پی ندارد). 🤔این فقط در قوانین الهی نیست بلکه در دستورات بشری نیز می‌توان این دو را تفکیک کرد. مثلا قوانین مربوط به رانندگی از جنس حکم مولوی می‌باشد؛ مثلا عبور از چراغ قرمز، از اموری است که تخلف از آن جریمه دارد ولو که در وضعیت خلوت باشد و مزاحمتی برای کسی نداشته باشد (صرف مخالفت کردن تنبیه دارد). اما دستورات پزشک، از جنس حکم ارشادی است؛ یعنی اگر کسی از عمل به نسخه پزشک تخلف کرد صرفا به ضرر خودش کاری کرده است و این تخلفش از حیث مخالفت با پزشک هیچ اهمیتی ندارد. 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10173
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۲۲ (درباره دو معنای حکم ارشادی) با این توضیح اکنون وقتی گفته می‌شود فلان مساله حرمت ندارد؛ ‌معنایش این نیست که لزوما انجام آن به لحاظ هم روا باشد؛ یعنی ممکن است ممنوعیت اخلاقی داشته باشد (یعنی عقل انسان به بد بودن آن حکم کند)، اما انجامش مجازات اخروی نداشته باشد؛ ‌بلکه فقط آثار سویی در دنیا به همراه داشته باشد، که البته به خاطر آن آثار سوء عقل حکم می‌کند که انسان از آن اجتناب کند (شبیه مخالفت با دستور پزشک، که مجازات اخروی ندارد، اما کار خوبی نیست). 🤔با این بیان معلوم می‌شود که وقتی در برخی از موارد بیان می‌شود که غیبت (یا هر مطلب دیگری)، حکم مولوی و حرمت شرعی ندارد، معنایش این نیست که انجام آن کاملا بلااشکال است؛ بلکه چه‌بسا با اینکه انجام آن شرعا حرام نیست (مجازات اخروی ندارد) اما عقل انجام آن را ناروا بشمرد؛ شبیه تخطی کردن از دستور پزشک، که شرعا حرام نیست؛ اما عقل آن را ناروا می‌شمرد. با این توضیح معلوم می‌شود اینکه بسیاری از فقها و مفسران بیان کرده‌اند که «غیبت انسان کافر» حرمت شرعی ندارد؛ لزوما به معنای این نیست که عقلا هم بلااشکال است؛ بلکه اگر فلسفه حرمت غیبت را که در تدبر ۱۶ بیان شد یکبار دیگر مرور کنیم (غیبت موجب می‌شود پیوندهای اجتماعی بین مردم سست شود و کسی به کسی اعتماد نکند) ویا به ریشه‌هایی که موجب اقدام به آن می‌شود (عجز از مواجهه مستقیم، حسد و ...) توجه نماییم آنگاه عقل حکم می‌کند که اگر انسان در یک جامعه‌ای هم زندگی می‌کند که برخی از آنها مسلمان نیستند باز در اکثریت موارد (غیر از استثنائاتی که عقل در هر جایی آنها را مجاز می‌شمرد مثل شهادت در دادگاه) سزاوار است از غیبت کردن آنها اجتناب نماید. @yekaye
بسم الله الرحمن الرحیم 💐میلاد سراسر نور شریک قرآن، امیر مومنان، علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام بر همگان مبارک؛ 💐میلاد کسی که قرنها دوستانش از ترس و دشمنانش از حسادت، فضایلش را مخفی کردند، با این حال بیان فضايل او عالم‌گیر شد.🥀 از جمله این فضایل (که در مخفی کردنش بسیار کوشیدند) وجود نام مبارک علی ع در قرآن کریم است. واضح‌ترین مصداق این موضوع، آن است که: حضرت ابراهیم ع از خداوند تقاضا کرد که: «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏: برایم «لسان صدق» (= زبان بیان حقیقت محض) در میان آیندگان‌ قرار بده» (سوره شعرا، آیه۸۱)؛ و خداوند بعدا این دعوتش را چنین اجابت کرد: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا: و برایشان «لسان صدق» را علی ع قرار دادیم» (سوره مریم، آيه ۵۰)؛ که متاسفانه بسیاری از مترجمان، تحت تاثیر تبلیغات دشمنان حق و حقیقت، باورشان نمی‌شده که این اسم مبارک امیرالمومنین ع است؛ و کلمه «علی»‌ را به جای اسم، صفت قلمداد نموده، و آن را به «بلندمرتبه» ترجمه کرده‌اند❗️ 💢تفصیل دلایل ادبی و روایی درباره این آیه و آیاتی دیگر در: 🌐https://www.souzanchi.ir/imam-alis-name-in-holy-quran-2/ حسین سوزنچی @souzanchi
هدایت شده از مجید دهقان
35.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👨‍👧چه ایده خوبی برای پیوند حجاب و پدری، فقط چند نکته: اول این که درسته که رابطه پدری دختری در کلیپ توصیف واقعی این رابطه در پدرها و دخترهای اطرافمون است ولی با بازنمایی احساسی تر، همراه کنش های عاطفی بیشتر پدران و با نگاه های که همش از بالا به پایین نیست میشه به اصلاح پدری فکر کرد. دوم این که پوشش رسمی و یکدست پدرها وقتی پیوند می خوره به حجاب یکسان دختران، معنای رسمی بودن را به حجاب منتقل می کنه. می شد با لباس های متنوع پدران و دختران مانع بازنمایی حجاب به عنوان لباس رسمی شد. سوم این که حضور مادر در رابطه پدری دختری تعیین کننده است. درسته که تمرکز ایده روی یک رابطه است فقط ولی همان حضور اندک مادر می تونست با طراحی بهتری انجام بگیره. مثلا به جای زن الگوی حجاب، مادر به عنوان همسر محبوبِ همراه بازنمایی می شد. چهارم این که مشکل رابطه پدری دختری زمان تنش ها خودش را نشون میده. چه خوب بود که رابطه همش رابطه فانتزی تصویر نمی شد و نمایشی از کج خلقی دخترانه و مواجهه پدرانه هم می دیدیم. پدری اونجا در عمل معنا می شد. و دست آخر این که گره پدری به حجاب کجاست؟ الان این گره را خرید و تحسین حجاب از سوی پدر ایجاد کرده شاید بشه به گره های عمیق تری هم نظر داشت. با وجود همه این نکات و نکات دیگر ولی دست مریزاد و این همت و خلاقیت و ذوق بیش باد! 👏👏👏 @majiddehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| آزادی در حکومت دینی و رشد انسان‌ها حجت‌الاسلام دکتر حسین سوزنچی ▪️خداوند متعال، آزادیِ انسان‌ها را که قوامش به اختیار است، به رسمیت می‌شناسد. آزادی دادن خطا دارد و تحمل می‌خواهد اما این آزادی‌دادن، رشد به همراه دارد؛ اگر حکومت پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین(ع) زمین می‌خورد، به این دلیل است. پس حکومت دینی وظیفه دارد، فضایی را بوجود بیاورد تا افراد جامعه رشد کنند. 💢 تماشای فایل باکیفیت در: 🔗 آپــارات | 🔗 یوتیــوب 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ ☑️ @Fekrat_Net
هدایت شده از یک آیه در روز
☀️۱۵) روایت شده است که امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه معروفی که به بیان حقوق متقابل والی و رعیت پرداختند فرمودند: ... و هيچ كس هرچند منزلتش در حق عظيم باشد، و فضيلتش در دين مقدم‌، چنان نيست كه در اداى حقّى كه خداوند بر او بار كرده محتاج به كمك نباشد، و هيچ كس هرچند او را كوچك شمارند، و در ديده حقير بينند، كمتر از آن نيست كه در انجام دادن حق یاری رساند و يا بر آن یاری شود. نهج البلاغة، خطبه ۲۱۶ ... وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ. @yekaye
🗓 جمعه ١٢ اسفند ماه ١۴٠١ ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸 [اگر] کسی معرفت پیدا کند، مسئله ظهور امام و غیبت امام را می‌فهمد. [در حقیقت] ما [او را] نمی‌بینیم، او ما را می‌بیند؛ ما کلامش را نمی‌شنویم، او کلام ما را می‌شنود... 📚 کتاب حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، ص١١۶ 🔷 ما معرفتمان ناقص است. عینک ما یک[مقدار] تاری دارد و الّا آنها (ائمه علیهم‌السلام) که ما را می‌بینند. 📚 کتاب حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، ص٣٣۴ ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔷هرکدام در فکر حوایج شخصی خود هستیم، و به فکر آن حضرت که نفعش به همه بر می‌گردد و از اهم ضروریات است، نیستیم! 📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص٣۴٠ مجموعه فرمایشات آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت حجت، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ♦️خیلی بلاها بر سر ما آمده است؛ از روز اوّل [این بلاها بوده] و هنوز هم رو به شدت است. اما چه باید کنیم؟ آیا نباید یک رابطه خصوصی هم با حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف داشته باشیم؟ 🔸 حالا که این درب آهنین [بین ما و حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف] فاصله است، چه کاری برای رفع این بلاها مؤثر است؟ 🔆 چیزی که هست این توسلات به حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، نماز حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و سایر منسوبات به ایشان، قطعاً مؤثر است؛ نباید انسان [این توسلات را] فراموش کند! 📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص١٣٩ مجموعه فرمایشات آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت حجت ، امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
🗓 چهارشنبه ١٧ اسفند ماه ١۴٠١ ✅ حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔷 اگر ظهور حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آن روز مهیا سازد؛ از جمله این‎که از گناهان توبه کند. همین توبه باعث می‎شود که این‎همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است، که واقعاً بی سابقه است، و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت پیش می آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد. 📚 کتاب حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، ص١٨۴ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت قدس‌سره پیرامون حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف 🔻مناسبت‌ها: 🔹 ولادت حضرت قائم عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف؛ ٢۵۵ق (تعطیل) و روز جهانی مستضعفان 🔹 رحلت جناب ابوالحسن علی‌بن‌محمد سمُری، آخرین نایب خاص امام عصر‌ عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، آغاز غیبت کبری؛ ٣٢٩ق. ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
🌟🌸 میلاد با سعادت منجی عالم بشریت، برپاکننده قسط و عدل، منتقم خون اباعبدالله الحسین (ع)، حضرت حجت، امام زمان، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، بر عموم شیعیان جهان مبارک باد🌸🌟 ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔹بدون عدل، کار مردم درست نمی‌شود، ؛ 🔸 و جامعه و افرادِ اجتماع، جز با آمدن آن حضرت اصلاح نمی‌گردد! 📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢۶٣ مجموعه فرمایشات آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت حجت ، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت قدس‌سره ✅ @bahjat_ir
هدایت شده از یک آیه در روز
. 3️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» انسانها با همه تکثرشان از حیث خلقت و آفرینش ریشه یکسانی دارند: همه از یک مرد و یک زن هستند؛ اما در مقام جعل، تکثری پیدا می‌کنند از دو حیث شعوب و قبایل، یعنی هم در ابعاد گسترده‌تری همچون نژاد و ملیت، و هم در ابعاد خُردتری همچون خانواده و خاندان؛ مثلا وقتی به مقایسه خود با همدیگر می‌پردازیم ابتدا توجه‌مان به این جلب می‌شود که مثلا من از نژاد و ملیت فارس هستم و دیگری ترک یا هندی یا ژرمن یا ...؛ بعد داخل همین نژادها و ملیتها که می‌شویم توجه‌مان به این جلب می‌شود ک من از فلان خاندان و خانواده هستم، اما دیگری از خاندان و خانواده دیگر. آن وحدتی که بین ما برقرار است، وحدتی در متن آفرینش است (با تعبیر «خلقناکم» از آن یاد کرد)- هرچند که در همین مرحله یک تفاوتی در متن خلقت بین ما هست: تفاوت بین مذکر و مونث، که این هم امری عینی است- ؛ ولی آن کثرت، کثرتی ناشی از جعل است، نه کثرتی در متن اولیه آفرینش. 📝نکته تخصصی از مهمترین سوالات حوزه «انسان‌شناسی» غربی (Anthropology) این است که چرا انسان‌ها با اینکه به لحاظ زیست‌شناسی نوع واحدی محسوب می‌شوند، چنین زیست‌های کاملا متکثری دارند؟! ریشه این سوال در آن نگاه داروینی‌ای است که پشتوانه انسان‌شناسی مدرن قرار گرفته، که: انسان موجودی است صرفا در امتداد تکاملی حیوانات؛ و نه چیزی بیش از آن. (قبلا بارها درباره تفکر داروینی در انسان‌شناسی اشاراتی شد و بیان شد این مقدار از تئوری داروین که ریشه انسان را به تک‌سلولی‌ها و احتمالا از آن به خاک برمی‌گرداند، لزوما مشکلی ندارد. آنچه مشکل دارد این است که این سابقه را تنها سابقه وجود آدمی می‌داند. در حالی که انسان یک سابقه دیگری هم دارد: خداوند متعال علاوه بر اینکه انسان را از خاک آفرید، از روح خود در او دمید، و فرشتگان را هم به سجده کردن بر او واداشت؛ مثلا، ر.ک: جلسه۲۲۵، تدبر۲ https://yekaye.ir/al-baqarah-02-35/). درست است که در حیواناتی که زندگی اجتماعی دارند تنوعی در زندگی مشاهده می‌شود، اما هرجا تنوعی باشد حتما به لحاظ بیولوژیکی تفاوتی در کار است؛ یعنی درست است که علاوه بر تفاوت بین زندگی اجتماعیِ مثلا زنبور با مورچه، یا میمون با شیر، تفاوت‌هایی بین خود اینها هم برقرار است، مثلا زنبورهای مختلف، انواعی از زندگی اجتماعی دارند که با هم تفاوتهایی دارند؛ اما هر زنبوری که زندگی متفاوتی دارد حتما به لحاظ بیولوژیکی (یعنی در متن خلقتش) نیز متفاوت است؛ اما انسانها با اینکه به لحاظ بیولوژیکی یکسانند اما زندگی‌های کاملا متفاوتی دارند. جالب‌تر اینکه حتی اگر بتوانیم - با اندک تسامحی - از نژاد بینِ مثلا زنبورها سخن بگوییم، این نژاد یک تفاوت بیولوژیکی را رقم زده، که اگر تفاوتی را بین زنبورهای دو نژاد برقرار می‌کند، این تفاوت قطعی است؛ یعنی اگر تفاوتی بین زندگی دو نژاد از زنبورهای مشاهده می‌شود، اما بر تمام زنبورهای یک نژاد واحد الگوی زندگی یکسانی حکمفرماست؛ در حالی که در انسانها، هم با نژاد واحد، تفاوت در زندگی مشاهده می‌شود، و هم با نژادهای متفاوت، وحدت در زندگی مشاهده می‌گردد. 🤔همه اینها نشان می‌دهد که این تفاوتی که در انسانها هست صرفا یک امر بیولوژیکی (ناشی از تفاوت در آفرینش و خلقت) نیست؛ بلکه خداوند امر دیگری (جعل و اعتبار) را هم در زندگی انسان وارد کرده است. در حقیقت، چون زندگی انسانها با اعتبار و جعل گره خورده است این جعل در نظام زندگی انسانی منجر به کثراتی در میان انسانها می‌شود که جنس این کثرات (شعوب و قبائل) ‌با جنس کثراتی که در یک گونه واحد زیست‌شناختی وجود دارد نیز متفاوت است. 💢پس آنچه عرصه حیات انسانی، دو حیثیت درهم‌تنیده دارد: ▪️حیثیت تکوینی در متن آفرینش (که از این جهت با سایر موجودات مشابه است)، و ▪️حیثیت اعتباری در نظام جعل (که خاص انسان است)؛ که در هریک از اینها، دو عرصه مورد توجه است: ▪️در اولی (متن آفرینش): ▫️یکی وحدت نوعی است که مستقیم بدان اشاره شد (خاستگاه مشترک آفرینش همه انسانها)؛ و ▫️دیگری کثرت صنفیِ ناشی از مذکر و مونث بودن در متن آفرینش، که غیر مستقیم مورد توجه قرار گرفت (هم خود خاستگاه، یعنی دو جنس با هم متفاوتند، و هم همه ما که از آن خاستگاه آمده‌ایم در دو جنس زن و مرد قرار می‌گیریم)؛ و ▪️در حیثیت دوم (نظام جعل و اعتبارات): ▫️یکی تکثر گسترده‌ی مربوط به شعوب (نژادها و ملیتها و ...)، و ▫️دیگری تکثر جزیی‌تر درون شعوب، یعنی تکثر قبائل (خاندان‌ها و خانواده‌ها). @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10284
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۳ 💢پس این آیه: 🔸از سویی، به تفاوت بنیادین انسان با سایر موجودات عالم اشاره می‌کند: در سایر موجودات (چه سایر موجودات دنیوی مثل حیوانات و ...، و چه موجودات ملکوتی مانند فرشتگان)، تنها عرصه‌ای که در زندگی‌شان وجود دارد عرصه «خلق» است، اما در انسان عرصه جعل هم وجود دارد، چنانکه در ابتدای آفرینش انسان نیز، با تعبیر «جعل» امتیازی به انسان داد که اساسا او را متفاوت از فرشتگان و همگان قرار داد: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» (بقره/۳۰). (جالب اینجاست که ماده «جعل» در ۳۴۶ آیه‌ از قرآن آمده که عمده آنها، یا مستقیما ناظر به اقدامی الهی ناظر به انسان و عالم انسانی است، یا ناظر به روابط بین خود انسانها.) و وجود همین دو حیثیت (یا به تعبیر دیگر، وجود حیثیت جعل، علاوه بر حیثیت خلق، در انسان) موجب شده است که اساسا علومی که می‌خواهند درباره زندگی انسانی بحث کنند (= علوم انسانی، علوم اجتماعی) با علومی که درباره سایر موجودات زنده بحث می‌کنند (علوم زیست‌شناسی) بشدت متفاوت شوند (چنانکه این هم بر همگان آشکار شده که علوم زیست‌شناسی که از موجودات زنده صحبت می‌کنند تفاوت جدی دارند با علوم فیزیک که از جمادات سخن می‌گویند). بدین ترتیب می‌توان گفت پروژه پوزیتیویست‌ها (که می‌پنداشتند دقیقا همان الگوی فیزیک و زیست‌شناسی در حوزه علوم انسانی قابل اجراست) دهها سال است که ناکام بودنش بر همگان آشکار گشته است (امروزه در میان پارادایم‌های علوم انسانی غربی، پاردایم‌های تفسیری و انتقادی و ساختارگرا و برساخت‌گرا، عرصه را بشدت بر پاردایم پوزیتیویستی و رفتارگرا تنگ کرده است). 🤔اما عجیب اینجاست که با اینکه این تفاوت ماهوی انسان با سایر جانداران کاملا آشکار گردیده است، اما همچنان در عرصه مباحث «انسان‌شناسی» (Anthropology) بر شرح داروینی (که منکر تفاوت بنیادین انسان با حیوانات است، و انسان را صرفا گونه خاصی از حیوانات پستاندار، و هم‌خانواده با میمون‌ها قلمداد می‌کند) اصرار می‌شود! (تفصیل بحث در مقاله: فطرت به مثابه یک نظریه انسان‌شناختی رقیب برای علوم انسانی مدرن: 🌐https://www.souzanchi.ir/fitrat-human-nature-as-a-competing-humanistic-theory-for-modern-humanities-and-social-sciences/ 🔸و از سوی دیگر، کارکرد این جعل و تکثر خاص عالم انسانی را بیان می‌دارد؛ که این کارکرد تعارف است؛ که چون زندگی شما در فضای اعتبارات رقم می‌خورد «تقوا» را جدی بگیرید (برای حیوانات و فرشتگان تقوا معنا ندارد) و شاید چون در زندگی انسانی حس استخدام و برتری‌جویی وجود دارد، بلافاصله غیرمستقیم سراغ یک کژکارکرد هم می‌رود، می‌فرماید تقوا را مدار برتری خود قرار دهید؛ غیرمستقیم یعنی نه اینکه این تکثر اعتباری محض را معیار برتری ببینید. 🔸و نهایتا هم با آوردن تعبیر «إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» تاکید می‌کند که: اینکه انسانها در عین حال که در متن خلقت ریشه واحدی دارند اما به لحاظ جعل الهی از حیث شعوب و قبایل متفاوتند همگی بر اساس علم و خبرویت خداوند بوده است، نه از سر اتفاق و جهش کور طبیعت! 🔹تبصره شاید تنها امری که در قرآن هم از تعبیر خلق و هم از تعبیر جعل برای آن استفاده شده است «زوجیت» است که ناظر به انسان است؛ البته آنجا که ظاهرا ناظر به زوجیت عمومی است، برای آن هم فقط از تعبیر خلق استفاده شده: «وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى»‏ (لیل/۳)؛ اما در جایی که بحث در خصوص زوجیت مربوط به انسان است هم تعبیر خلق آمده و هم تعبیر جعل: «وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى؛ مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏»‏ (نجم/۴۵-46) و «أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى‏؛ ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى‏؛ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى»‏ (قیامت/37-39)؛ که این نشان می‌دهد واقعا جنسیت در انسان، به تبع فطرت خاص انسان، اقتضاءات خاص خود را دارد و امری نیمه تکوینی- نیمه اعتباری است. (تفصیل بحث در مقاله: جنسیت و فطرت؛ گامی به سوی یک «نظریه جنسی» اسلامی: 🌐 https://www.souzanchi.ir/sexuality-and-human-nature-a-step-towards-an-islamic-theory-of-sexuality/ @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 6️⃣ «...‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ...» خداوند هدف از این تنوع‌بخشی به انسانها در قالب نژادها (ملیت‌ها) و خاندان‌ها را حصول «تعارف» معرفی کرد؛ که اگر این تنوع و در پی آن این تعارف (هم‌شناسی) نبود زندگی دنیا سامان نمی‌گرفت 📚(مجمع البيان، ج‏9، ص207 ). در نکات ادبی توضیح داده شد که «معرفت» متمایز کردنی است که قوامش به بیان خصیصه‌های آشکار است؛ و «تعارف» حصول متقابلِ این معرفت است؛ پس فلسفه اصلی این تنوعی که خداوند در میان انسانها قرار داده است این است که به شناخت همدیگر به نحو عمیق‌تر و دقیق‌تر دست یابند؛ و به تعبیر دیگر، این تنوع بین خویش را به رسمیت بشناسند. به رسمیت شناختن این تنوع، به معنای آن است که از این تنوع برای تقویت پیوندهای انسانی و رشد هرچه بیشتر انسان و جوامع انسانی استفاده کنند؛ و واضح است که این شناخت متقابل تنها و تنها در صورتی امکان‌پذیر است که باب گفتگوی حقیقت‌جویانه و حق‌مدارانه بین اقشار مختلف بشری باز شود و همگان قبول کنند که به قول بزرگمهر حکیم «همه چیز را همگان دانند»، و به تعبیر امیرالمومنین ع، هیچکس نیست هرچند منزلتش عظيم باشد، محتاج به كمك نباشد، و هيچ كس هم نیست که هرچند او را كوچك شمارند، هیچ نیازی به کمک وی نباشد (حدیث۱۵). البته این «تعارف» اقتضاءاتی دارد که در آیات قبل اشاره شد: ➖اینکه همدیگر را مسخره نکنند؛ ➖نسبت به هم دنبال عیب‌جویی نباشند؛ ➖برای هم لقب نگذارند؛ ➖به هم بدگمان نباشند؛ ➖اگر گمان بدی هم پیدا کردند به تجسس در کار هم نپردازند؛ ➖اگر بر بدی‌ای آگاهی یافتند با غیبت کردن آن را نشر ندهند؛ و در یک کلام ➖تقوا داشته باشند؛ شاید به همین جهت است که هم در پایان آیه قبل، که جمع‌بندی توصیه‌های دو آیه ۱۱ و ۱۲ بود کلام را با «اتقوا الله» ختم کرد؛ و هم بعد از توصیه به «تعارف» تاکید کرد که همانا برترین شما نزد خدا باتقواترین‌تان است. 🔖تکمله آقایان اسلامی‌تنها و غمامی در کتاب و مقالاتی که ناظر به این موضوع نوشته‌اند نشان داده‌اند که در خصوص تعامل و ارتباط بین انسانها سه نظریه در دنیای کنونی وجود دارد: 🔻الگوی انگلیسی [آمریکایی] «تطابق» (هم‌سازی)؛ با نظریه‌پردازانی همچون مید و گادیکانست 🔻الگوی فرانسوی «تعاون» (هم‌کاری)؛ با نظریه‌پردازانی همچون اشتروس و کاربو 🔻الگوی آلمانی «تحاور» (هم‌گویی، گفتگو)؛ با نظریه‌پردازانی همچون هابرماس و ویمر 🔺و در قبال اینها می‌توان با توجه به همین آیه، نظریه اسلام را نظریه «تعارف» (هم‌شناسی) دانست که اقتضاءات آن و تفاوتهای آن بویژه با نظریه گفتگوی هابرماس را شرح داده‌اند. 💢برای تفصیل بحثهای ایشان می‌توانید به کتاب هم‌شناسی فرهنگی ویا مقاله "«همشناسی فرهنگی» به مثابه الگوی ارتباطات میان فرهنگی در قرآن؛ رویکردی تطبیقی" (فصلنامه مطالعات فرهنگ – ارتباطات، بهار 1401، شماره 89) مراجعه کنید: 🌐https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/134196/7 @yekaye
🌹سال نو مبارک باد🌹 🎊 برای لحظه تحویل سال از حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره 🌸 دعای حفظ در سال 🤲 🌿 این دعا، یکی از دستورالعمل هایی است که بر اساس روایتی از امام صادق علیه‌السلام به دست خط مبارک آیت الله بهجت قدس‌سره برای حفظ در طول سال به آن توصیه شده است. 📚برگرفته از کتاب تازه انتشار یافته ، ویراست دوم، ص٢٨٠ 🔻برای دسترسی به متن دعا و ترجمه آن، به لینک ذیل در سایت رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله بهجت مراجعه فرمایید: 🌐 https://bahjat.ir/fa/content/13689 لازم به ذکر است که این دعا اختصاص به لحظه تحویل سال ندارد؛ و اگر بعد از تحویل سال هم به دست شما رسید، خود را از ثمرات آن محروم نکنید.
هدایت شده از یک آیه در روز
. 1️⃣ «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَیئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» این آیه بوضوح بین اسلام و ایمان فرق می‌گذارد: عده‌ای ادعای ایمان می‌کنند؛ اما حقیقتا ایمان وارد دلهایشان نشده و فقط مسلمان‌اند؛ یعنی چون در ظاهر اقرار به اسلام کرده‌اند حکم مسلمانی بر آنان بار می‌شود و مانند مسلمانان با آنان رفتار می‌شود (ازدواج با آنان جایز است؛ حکم بازار مسلمین بر طهارت و حلیت کسب و کارهایشان حمل می‌شود؛ و ...)، اما مؤمن به معنای دقیق کلمه محسوب نمی‌شوند؛ هرچند مؤمن محسوب نشدنشان بدین معنا نیست که اگر اعمال خوبی انجام دهند پاداش نخواهند دید. 📝نکته تخصصی تفکیک اسلام و ایمان در این آیه دلالت آشکاری دارد که اسلام هم برای دنیای انسانها برنامه دارد و هم برای آخرت؛ و به تفاوت این دو حیثیت توجه دارد: ▪️یک برنامه ظاهری برای دنیای انسانها دارد، که در مقام اجرای این برنامه، مسلمان بودن (اظهار ظاهری اسلام) ‌را کافی می‌داند؛ ▪️در عین حال، برنامه اصلی‌اش را متناسب با آخرت انسانها تنظیم کرده، و افراد باید از سطح اسلام گذر کنند و ایمان بیاورند تا به مزایای واقعی این برنامه برسند. در واقع اسلام برنامه‌ای آورده که با مدیریتی در زندگی دنیوی ما، وضعیت اخروی ما را سامان دهد؛ اما در عین حال به اقتضائات متفاوت این دو هم توجه دارد. 🔸 توجه به این نکته چند ثمره مهم دارد: 🌴الف. نباید به خاطر توجه به هریک، دیگری را نادیده گرفت؛ یعنی گاه برخی چنان بر ابعاد دنیوی برنامه اسلام (که در آن تاکید خاصی بر رعایت ظواهر و مناسک و حقوق ظاهری هست) تاکید می‌کنند که گویی صرف همین ظواهر کافی است؛ و از آن سو، برخی چنان بر ابعاد اخروی برنامه اسلام (با محوریت ایمان و نیت درونی) تاکید می‌کنند که گویی این ظاهر هیچ اهمیتی ندارد و می‌توان آن باطن را بدون این ظاهر به دست آورد! 🌴ب. در عین اینکه اینها دو حیث متفاوتند اما بشدت درهم‌تنیده‌اند، تا حدی که در ادامه آیه توضیح می‌دهد اینکه ایمان در دل کسی وارد نشده باشد بدین معنا نیست که کارهایش در آخرت هیچ خاصیتی ندارد؛ بلکه همین شخص اگر از خدا و رسولش اطاعت کند ذره‌ای از اعمالش هدر نخواهد رفت؛ و در احادیث هم توضیح داده شده که چگونه گناه از حیث اثر اخرویش، گاه انسان را از ایمان بیرون می‌برد و گاه حتی از اسلام هم بیرون می‌برد؛ یعنی اسلام آوردن حتی در وضعیت اخروی هم آثاری دارد (حدیث۱۵). از سوی دیگر، این توجه توأمان، تفاوت مهمی بین برنامه دنیوی اسلام با سایر مکاتبی که برنامه‌ای برای زندگی دنیوی انسان ارائه می‌کنند نیز ایجاد می‌کند. در واقع، اسلام برنامه دنیوی‌اش کاملا مستقل از ابعاد اخرویش نیست؛ از این رو، این گونه نیست که مساله ایمان در ابعاد زندگی دنیوی و برنامه‌ای که اسلام برای زندگی دنیوی ارائه می‌دهد نقشی نداشته باشد؛‌ بلکه بالعکس، بقدری این دو بعد درهم‌تنیده است که علی‌رغم اینکه در این آیه بین ایمان آوردن و اسلام آوردن تفکیک شده، اما در همین قرآن بارها و بارها کسانی با تعبیر «مؤمن» مورد خطاب واقع شده‌اند، که صرفا از همین ظاهر اسلام برخوردارند (این تکته‌ای است که در تدبر بعد به تفصیل درباره آن توضیح داده خواهد شد). 📝تفاوت بنیادین و بخاطر همین توجه توأمان به اسلام و ایمان، احکامی که در @علم_فقه ارائه می‌شود، با اینکه در بسیاری از عرصه‌ها در ظاهر متکفل همان عرصه‌هایی است که در غربی مورد توجه است، اما تفاوتی بنیادین با آن دارد: 🤔شریعت اسلام برای ضمانت اجرای خود، عنصر ایمان را نیز به نحوی در معادلات خود وارد می‌کند؛ که بی توجهی به این نکته سوءتفاهم‌های فراوانی را در مقام تحلیل احکام شریعت در پی دارد. مثلا در علم حقوق مدرن وقتی قانونی گذاشته می‌شود مهمترین عنصری که برای کارآمدی قانون در نظر گرفته می‌شود ضمانت اجرای بیرونی آن است به طوری که اگر در قانونی ضمانت اجرای بیرونی لحاظ نشود آن را قانونی لغو و ناکارآمد می‌شمرند. اما در احکام شریعت، بسیاری از قوانین، با اینکه جنبه حقوقی دارد، اما ضمانت اجرایش در ایمان اشخاص تعقیب می‌شود. برای اینکه این تفاوت بهتر فهم شود شاید مثال زیر مناسب باشد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
هدایت شده از یک آیه در روز
. 2️⃣ «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِكُمْ» در این آیه فرمود که هرکسی که مسلمان است، لزوما ایمان ندارد. 🤔اما این سخن بدین معنا نیست که هرجا قرآن کسی را به خطاب «مؤمن» یا «یا ایها الذین آمنوا» مخاطب قرار داد، وی حتما فراتر از یک مسلمان ظاهری است❗️ این بقدری رواج یافته که امروزه برخی با استناد به اینکه آیات حجاب (نور/۳۱ و احزاب/۵۹) مؤمنان را مخاطب قرار داده ادعا می‌کنند که پس برای عموم مسلمانان عادی، حجاب واجب نیست!!! 📝نکته تخصصی : عدم تفاوت احکام شرع برای و اگر تفکیک اسلام و ایمان در این آیه را بدون توجه به درهم‌تنیدگی اسلام و ایمان در آیات دیگر در نظر بگیریم دچار خطای راهبردی یهودیان (أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْض‏؛ بقره/۸۶) و منافقان (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض‏؛ نساء/۱۵۰) خواهیم شد. حقیقت این است که بسیاری از اوقات کلمه «مؤمن» و «الذین آمنوا» در ادبیات قرآن به صورت یک اصطلاح برای اشاره به افراد مسلمان درآمده (به اصلاح فنی علم اصول، کاربردش در خصوصِ مطلقِ مسلمانان، «حقیقت شرعیه» شده است)؛ چنانکه گاه این دو را دقیقا به جای هم به کار می‌برد: «فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ: [فرشتگان گفتند: پس هرکس از مومنان را در آنجا بود بیرون بردیم؛ هرچند در آنجا غیر از خانه‌ای از مسلمانان نیافتیم» (ذاريات/35-36). و عموم مواردی که مطلبی درباره مؤمنان مطرح می‌شود - جز مواردی که قرینه خاصی باشد مانند همین آیه-، مقصود، تمام جامعه مسلمانان است، نه صرفا افراد متعالی و خاص؛ و این آیه بیشتر ناظر به مدیریت عنوانی است که خود افراد برای خود برمی‌گزینند، نه عنوانی که حکم شرعی بر آن بار شود. کافی است به مواردی که در همین سوره از تعبیر مؤمن استفاده کرد نگاهی بیندازیم: در دو آیه اول با خطاب «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» به افرادی هشدار داد که به خاطر عملشان به حبط اعمال (=نابودی تمام کارهای خوبشان) مبتلا می‌شوند؛ در آیه ۹ درباره طائفه‌ای از «مؤمنین» سخن گفت که از روی ستم به قتل و غارت طائفه دیگر اقدام کرده و چنان بر این تجاوز و ستمگری ادامه می‌دهد که بقیه مسلمانان وظیفه دارند آنان را با قاطعیت سرکوب کرده، سرجایش بنشانند؛ و در آیات ۱۱ و ۱۲ به رواج گناهانی همچون تمسخر کردن همدیگر، با القاب زشت خطاب کردن، عیب‌جویی، سوءظن‌های گناه‌آلود، تجسس نابجا، و غیبت کردن در میان «الذین آمنوا» خبر داد و از آنها خواست از این کارها دست بردارند! این گونه موارد در قرآن کریم فراوان است؛ ‌یعنی کسانی را با تعبیر «مؤمن» خطاب قرار می‌دهد که اگر کسی ایمان در دلش وارد شده باشد چنین کارهایی نمی‌کند، و با خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» از آنها می‌خواهد که از این کارها دست بردارند، کارهایی در حد ریاکاری (بقره/۲۶۴)، رباخواری (بقره/۲۷۸ و آل عمران/۱۳۰)، دوستی با کافران و کسانی که دین خدا را به بازی می‌گیرند (مائده/۵۷)، پذیرش ولایت دشمنان خدا و کسانی که مورد غضب خدا هستند (ممتحنه/۱و۱۳)، و حتی خیانت به خدا و رسول (انفال/۲۷) و پیروی از قدمهای شیطان (نور/۲۱). شاید از همه واضح‌تر، مواخذه «الذین آمنوا» باشد بخاطر اینکه چیزهایی می‌گویند که بدان عمل نمی‌کنند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون‏؛ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون‏» (صف/۲-۳)؛ در حالی که در بسیاری از احادیث (که برخی از اینها در قسمت حدیث گذشت و بسیاری از آنها ذیل آیه بعد خواهد آمد) عمل را جزیی از ایمان شمرده شده است. در واقع، رمز این مساله آن است که توجه کنیم که ایمان امری مشکک و ذومراتب است؛ یعنی (غیر از کافران صریح از سویی، و اولیای مقرب الهی همچون معصومان از سوی دیگر)، در مورد هر شخصی، با توجه به مرتبه‌ای که در آن قرار دارد، بتوان گفت که وی در نسبت با عده‌ای دیگر از افراد، ایمان دارد، و در نسبت با عده‌ای دیگری، هنوز ایمان در دل او وارد نشده است. @yekaye 💢شاید دو مثال از دو سر این طیف، مساله را بهتر معلوم سازد: 👈ادامه مطلب👇
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۳ 📝نکته تخصصی: و در قرآن کریم می‌دانیم که در مجموع قوم عرب همواره یک روحیه نژادپرستانه داشته و خود را برتر از دیگران می‌دیده است؛ و یکی از مشکلات پیامبر ص و امامان، بویژه امیرالمؤمنین ع، غلبه بر این روحیه نژادپرستی عربی بوده است؛ روحیه‌ای که متاسفانه هنوز در جوامع عرب مشاهده می‌شود. در نکات ادبی بیان شد که غالبا بین «عربیّ» و «أعرابیّ» (که جمع آنها به ترتیب «عرب» و «أعراب» است) تفاوت می‌گذارند: «عربیّ» را به عرب‌های شهرنشین (با فرهنگ و تمدن) و «أعرابی» را به عرب‌های بادیه‌نشین (دور از فرهنگ و تمدن) اطلاق می‌کنند. 🔸در قرآن کریم ماده «عرب» ۲۲ بار به کار رفته، که: ▫️یک مورد آن اصلا ربطی به زبان عربی ندارد و به معنای زنان شوهردوست است (عُرُباً أَتْراباً؛ واقعه/37)؛ ▫️ ۱۰ مورد آن صرفا اشاره به عربی بودن زبان قرآن است که باز ربطی به ابعاد قومی ندارد. ▪️از ۱۱ مورد باقیمانده که ناظر به همین «عربیّ» و «أعرابیّ» است، ▫️تنها یک مورد از تعبیر «عربیّ» استفاده شده، که آن هم جایی است که خود عربها درباره خودشان اظهار نظر کرده‌اند: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ: اگر این را قرآنی به زبان عجمی قرار می‌دادیم قطعا می‌گفتند چرا آیاتش تفصیل داده نشده است: آيا این عجمی [نازل شده] است در حالی که ما عرب هستیم؟» (فصلت/۴۴) و ▫️بقیه موارد همواره از تعبیر «أعرابیّ» (البته به صورت جمع، یعنی «أعراب») استفاده شده است. 💢صرف نظر از اینکه خود همین عدم استفاده خداوند از کلمه «عربیّ» برای اشاره به این قوم می‌تواند نمونه‌ای از مقابله قرآن کریم با روحیه نژادپرستی عرب باشد (زیرا آنان با این کلمه به خود افتخار می‌کنند و اگر کسی با کلمه «أعراب» یا «أعرابی» به آنان خطاب کند ناراحت می‌شوند؛ و خداوند برای اشاره به آنان هیچگاه از تعبیر «عرب» استفاده نکرده و هرجا خواسته درباره افرادی از این قوم سخن بگوید با تعبیر «أعراب» یاد کرده است)، توجه به کاربردهای قرآنی همین کلمه هم می‌تواند نکاتی در برداشته‌ باشد: ▪️از این ۱۰ مورد کاربرد (که ۶ مورد از آنها در سوره توبه آمده) تنها دوبار از آنان با تعبیر مثبت یاد شده است: ▫️در سوره توبه بعد از اینکه از بهانه‌تراشی اعراب برای عدم شرکت در جهاد سخن گفت: «وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ» (توبه/90) و آنان را دارای بالاتریم مراتب کفر و نفاق و بی‌خبری از احکام خداوند خواند: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ» (توبه/97) و فرمود که برخی از اینکه در راه باطل چه هزینه‌هایی می‌کنند و مرتب منتظرند که اوضاع شما مسلمانان بد شود: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ» (توبه/98)، صرفا یک اشاره کرد که البته در میان آنان کسانی هم هستند که ایمان آورده و در راه خدا هزینه می‌کنند: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ في‏ رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (توبه/99)؛ و البته بلافاصله تکرار کرد که در میان این اعراب پیرامون شما منافقانی هست که شما از منافق بودنشان بی‌خبرید: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظيمٍ» (توبه/101). ▫️مورد دوم هم این است که در آیات پایانی همین سوره اشاره کرد که اینان و اهل مدینه نباید از دستورات پیامبر ص تخلف کنند، زیرا هر مصیبت و زحمتی که در این راه بدانها برسد خداوند برایشان عمل صالح منظور می‌کند: «ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ» (توبه/120). @yekaye 👇ادامه مطلب👇
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه نکته تخصصی: و در قرآن کریم ▪️این تخلف آنان از حضور در میادین جهاد بقدری زیاد بوده که در سوره فتح هم که دوبار این تعبیر آمده هربارش ناظر به «تخلف کنندگان ایشان» است: ▫️«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في‏ قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» (فتح/11) و ▫️«قُلْ لِلْمُخَلَّفينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا كَما تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً» (فتح/16)؛ و ▪️ در سوره احزاب هم که یکبار به نام آنها اشاره شده جایی است که منافقانی که با بهانه‌جویی می‌خواهند از جنگ فرار کنند درصددند خودشان را به این اعراب بادیه نشین ملحق کنند: «يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَليلاً» (احزاب/20)؛ و ▪️شاید بتوان ریشه این سرپیچی‌های آنان را همین نکته در سوره حجرات دانست که ایمان به دل آنها وارد نشده است: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (توبه/14). 🔹در واقع غیر از دو آیه ۹۹ و ۱۲۰ سوره توبه که مقداری نگاه مثبت به آنها داشت، و آیه سوره احزاب که «أعراب» را صرفا از همین حیث بادیه‌نشینی (زندگی دور از فرهنگ و تمدن شهری) مورد توجه قرار داد، در ۹ آیه دیگر همواره با مذمت شدیدی از آنان یاد کرد؛ که این مذمت که آنان شدیدترین افراد در کفر و نفاق‌اند و سزاوارترین افراد به ندانستن احکام خدا و رسول، شاید بالاترین مذمتی باشد که در قرآن کریم درباره اشخاصی به کار رفته است؛ که چنین مذمتی می‌تواند مؤید آن باشد که اگرچه قرآن کریم ابتدا کلمه أعراب را در همین معنای بادیه‌نشینان دور از شهر استفاده کرده (سیاق سه آیه فوق کاملا دلالت بر این معنا را تقویت می‌کند)، اما چه‌بسا بتدریج بار خاصی بر این لغت حمل کرده، که بار تحقیرآمیزی را که عرب‌های شهرنشین نسبت به این واژه احساس می‌کنند به سمت افراد منافق و بی‌ایمان سوق دهد و نشان دهد که بی‌فرهنگی و بی‌تمدنی حقیقی، نه در دور بودن زندگی انسان از شهر، بلکه در دور شدن انسان از حقایق الهی و غلبه فرهنگ کفر و نفاق بر زندگی اشخاص است؛ 🤔و در این فضاست که شاهدیم که بسیاری از احادیث از همین معنای جدیدی که قرآن کریم به طور غیرمستقیم ما را بدان سو سوق داده بهره گرفته‌اند برای اینکه یک طبقه‌بندی ایمانی انسانها را جایگزین این دسته‌بندی نژادی کنند (احادیث ۲۸ به بعد)؛ که با این لحاظ حدیث ۵ نیز می‌تواند یک معنای کنایه‌آمیزی در خود داشته باشد. @yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
. 🔟 «إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ» چرا اینجا درباره کارهای خوب این افرادی که هنوز ایمان به دلشان وارد نشده، نفرمود: «اگر هر کاری انجام دهید خدا از آن کم نمی‌کند» [یعنی شبیه آیه «أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» (آل عمران/۱۹۵)] و یا نفرمود: «اگر کسی کار خوبی انجام دهد ویا نیکوکار باشد خدا آن را ضایع نمی‌کند» [شبیه آیه: «إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» (کهف/30)؛ و یا آیه: «إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ» (توبه/120، هود/۱۱۵، یوسف/۹۰)]؛ بلکه از تعبیر اطاعت از خدا و رسول استفاده کرد؟ ظاهرا این آیه می‌خواهد نشان دهد عملی واقعا اخلاقی و ارزشمند است و آثارش آن اندازه حقیقی‌ای هست که تا قیامت باقی بماند، که بر اساس اطاعت از خدا و اطاعت از دین او باشد، نه مبتنی بر یک اخلاق سکولار و دنیاگرا. به تعبیر دیگر، حتی اگر ایمان در دل کسی وارد نشده باشد، دست کم باید عملش بر اساس اطاعت از خدا و رسول باشد تا واقعا برایش بماند و کارساز باشد. 📝نکته : تاملی درباره امروزه عده‌ای طرفدار اخلاق سکولارند، یعنی اخلاق منهای قبول خدا و دین الهی. بر اخلاق سکولار دست کم دو نقد اساسی وارد است: 🔻یکی اینکه این اخلاق بی‌توجیه و غیرمنطقی است؛ زیرا مبنای اینکه عملی به لحاظ اخلاقی ارزشمند باشد این است که انسان واقعا ارزشی برتر از حیوان داشته باشد؛ و هر مبنایی که خداوند را از تحلیل وجود انسان کنار بگذارد هیچ گونه تبیینی از ارزشمندی برتر انسان نمی‌تواند ارائه دهد؛ این مساله بقدری بنیادین و اساسی است که کانت (فیلسوف معروف مدرنیته، که بر این باور بود که با استدلال‌های عقل نظری نمی‌توان خدا را اثبات کرد)، وجود خدا را به عنوان پیش‌فرض عقل عملی پذیرفت و نشان داد که تنها راه توجیه عمل اخلاقی، مفروض دانستن وجود خداوند است. 🔻دوم اینکه این اخلاق بی‌پشتوانه است و ضمانت اجرا ندارد؛ زیرا اخلاق زمانی واقعا پشتوانه دارد که بتواند در شرایط بحرانی انسان را به خویشتن‌داری بکشاند، نه در شرایط عادی. در واقع، بسیاری از انسانها به خاطر احساسات، جلب نظر دیگران، و ... ممکن است دست به عملِ ظاهرا اخلاقی بزنند، اما یک مبنای اخلاقی زمانی ضمانت اجرا دارد که در شرایط سخت و زمانی که توجیه احساساتی و منفعت‌طلبانه‌ای در کار نیست بتواند شخص را به رعایت اخلاق ملزم سازد. 🔸تبصره: در همان چند آیه‌ای هم که اشاره شد اگر قبل و بعدش را توجه کنیم می‌بینیم هم که در آنها باورمندی به خدا برای شخصی که عمل انجام می دهد مفروض است: آیه اول (من عمل هيچ عمل‏كننده‏اى از شما را ضايع نخواهم کرد) پاسخ خداوند به کسانی است که در حال ذکر و مناجات با پروردگارشان هستند و نگران عاقبت خویش‌اند؛ عبارت قبل از آيه دوم هم صریحا نشان می‌دهد که مقام سخن درباره مؤمنان است: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً: همانا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، قطعا ما پاداش کسی که کاری را نیکو انجام داده باشد ضایع نمی کنیم» (کهف/30)؛ و عبارت «قطعا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی‌کند»، در سوره توبه، ناظر به کسانی است که در راه خدا سختی‌ها را تحمل می‌کنند؛ در سوره هود خطاب به پیامبر ص است و با تعبیر «وَ اصْبِر» شروع می شود؛ و در سوره یوسف هم با تعبیر «إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ ف‍ : همانا کسی که تقوا پیشه کند و صبر کن پس ...» آغاز می‌شود، که کلمه تقوا بخوبی دلالت بر جهت گیری الهی عامل دارد. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا