eitaa logo
طرز طنز
66 دنبال‌کننده
139 عکس
7 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📖بررسی معنا و مفهوم واژه‌ی «تمویه»✏️ تمویه(=Falsifying): زراندود کردن؛ باطلی را حق جلوه دادن، به‌زور سخنان گزاف و بديع و دلنشین. آرایش نمودن و زراندود کردن، و مجازاً مکر و فریب و تملق (غیاث) در چهار مقاله آرد: (۳۰-۲۹، چاپ قزوینی ـ معین): « لمغان شهری است از دیار سند از اعمال غزنین... و مردمان آن بِشُکوه باشند و جَلْد و کَسوب، و با جلدی زِعَری (= تندخویی) عظیم تا به غایتی که باک ندارند که بر عامل به یک من کاهو و یک بیضه رفع کنند... یک شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و بانواع خرابی حاصل آمد... تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و به حضرتِ غزنین آمدند و جامه‌ها بدریدند و سرها برهنه کردند و واویلا‌کنان به بازارِ غزنین درآمدند و به بارگاه سلطان شدند، و بنالیدند و بزاریدند، و آن واقعه بر صفتی شرح دادند که سنگ را بر ایشان گریستن آمد، و هنوز این زعارت و جلادت و تزویر و تمویه از ایشان ظاهر نگشته بود. خواجه بزرگ احمد حسن میمندی را بر ایشان رحمت آمد و خراج آن سال ایشان را ببخشید و از عوارضشـان مصون داشت و گفت: بازگردید و بیش کوشید و کم خرج کنید، تا سر سـال بـه جـای خویش باز آیید...» و همو آرد «... و آن صناعت اصحابِ أغراض بود و تمویه و تزویر اهل شر که بدانجا رسانیده بودند». 🔹🔹🔹 در کلیله و دمنه آرد (۱۰۱، ۱۳۶، چاپ مینوی): «لكن او را بر من اَغالیده باشند و به تزوير و تمويه مرا در خشم او افگنده...» و «... تا گمان نبری که این تمويهات بر رایِ ملِک پوشیده مانَد! که چون تأملی فرماید و تمییزِ ملِکانه بر تزویر تو گمارد فضیحت تو پیدا آید و نصیحت از معانَدَت جدا شود، که رایِ او کارهای عمری به شبی پردازد و لشکرهای گران به اشارتی مقهور کند.» 🔹🔹🔹 سعد وراوینی در (مرزبان نامه، ۱۱۷، چاپ قزوینی) آرد: « هرکه گناه گنه‌کاران بر خداوندگار پوشیده دارد و خواهد که رویِ حالِ او را به تزویر باطل در پرده‌ی تقریر حق نیکو فرا نماید و مَقابِح او را در لباس مَحاسن جلوه‌ی تمویه دهد، خائن و غادِر است و بر نَبْذِ حقوق مُنعم خود مُبادر...» 🔗🔗🔗 منبع: (طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلام. دکتر علی‌اصغر حلبی. صفحه۱۱۶-۱۱۷) @tarzetanz
📝معنا و مفهوم واژه «مُهمَل»✏️ مُهمَل (=Of no signification ): در لغت، فروگذاشته شده یعنی متروک و بیکار (غیاث). و در اصطلاح اهل معانی و علمای اصول: اَلْمُهْمَلاتُ هي الألفاظ الغير الدَّالّة عَلَى مَعْنى بِالوَضْع = مُهْمَلات الفاظی است که از روی وضع بر معنی یا معانی‌یی دلالت نداشته باشد (جرجانی، تعریفات، ۲۱۳). المُهْمَلُ : اسمٌ مَفْعُولٍ يُقال «أَمْرٌ مُهْمَلٌ» اى متروک، و من الكلام خلاف المستعمل (مانند شکطَخ مقلوب خط‌کش)، وَ مِنَ الحروف: خلاف المعجم (حروف بی‌نقطه مانند ر، س، ک) (لسان). و در متون قدیم فارسی «مُهمل گذاشتن» به معنی غافل شدن، فروگذاردن، رعایت نکردن بکار می‌رفته است. خواجه نصیر طوسی آرد (اخلاق ناصری، ۷۴، چاپ مینوی-حیدری) « ... او را مستحق کرامات بزرگ شمرند، بل گویند او (یعنی مُعْرِضِ از دنیا) وليّ خدا و صفی اوست و در میان خلق از او فریشته سیرت‌تر و بزرگوارتر شخصی نیست، و چون او را بینند از تواضع و خضوع دقیقه‌یی مهمل نگذارند، و خویشتن را با اضافتِ با او از جمله‌ی اشقیا شمرند.» ولی امروز مُهمَل را به معنی «مزخرف و یاوه و غیرجدّی و هزلی» بکار می‌برند که با معنی لغوی آن نیز بی‌ارتباط نیست. چنان‌که می‌گویند «مهمل مگوی» یا «مُهمل می‌گوید» یا «به مُهملات او اعتنا نباید کرد». 🖇🖇🖇 منبع: (تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام. علی‌اصغر حلبی. صفحه۱۶۷) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜با این خری راست گفتی✍ چنین گویند که عمرولیث به یک چشم نابینا بود. چون امیرِ خراسان شد، روزی رفت که گوی زند. او را سپهسالاری بود نامش اَزهرِ خر. این ازهرِ خر بیامد و عنان او را بگرفت و گفت: نگذارم که تو گوی زنی و چوگان بازی! عمرولیث گفت: چون است که شما گوی زنید و روا دارید، و چون من گوی زنم روا ندارید؟ ازهر گفت: از بهر آنکه ما را دو چشم است، اگر گوی در چشم ما افتد از یک چشم کور شویم و یک چشم بماند که بدو جهانِ روشن ببینیم، و تو یک چشم داری، اگر اتفاق بد را یک گوی بدان چشم تو افتد، امیری خراسان را بدرود باید کرد! عمرولیث گفت: با این خری راست گفتی، پذیرفتم که تا من زنده باشم گوی نزنم. 🔗🔗🔗 منبع: (تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام.علی‌اصغر حلبی.صفحه۱۸۸-۱۸۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚بررسی اجمالی معنا و مفهوم واژه‌ی «تطفیل»✍ تطفیل ( = Going uninvited to a feast): طفیلی شدن. تَطَفَّلَ وطَفَلَ: صَارَ طُفَيليّاً. و الطفيلي: الذي يَدْخُلُ وَليمةٌ وَ لَمْ‌يُدْعَ إليها، وَ هُوَ منسوب إلى رَجُلٍ آسمهُ طُفَيل‌العرائس(لسان العرب). و نیز گفته‌اند تطفیل، عبارت از دخول در سفره‌ی مردمان برای خوردن طعام و نان است، بی‌آنکه شخص را دعوت کرده باشند. و آن را از لئامت و پست‌فطرتی دانسته‌اند، و گفته‌اند: وَ مِنَ اللوم التطفيل، وهُوَ التعرُّضُ لِلطَّعَامِ، مِنْ غَيْرِ أَنْ يُدعَى إِلَيْهِ. و علت اینکه تطفیل را جزو مباحثِ مُزاح و شوخ‌طبعی یاد کرده‌اند به احتمال زیاد این است که کارهای آنان و حرکات و اعمالشان در عروسی‌ها و مجالس سرور مایه‌ی خنده و لاغی و خوشی وقت مردم می‌شده است. کسانی که به تطفیل مشهورند در ادب تازی و فارسی بسیارند و محققان و دانشمندان اسلام در اخبار آنها کتاب‌های زیادی پرداخته‌اند. 🔹🔸🔹 جاحظ بصری و ابن‌عبد ربه و راغب اصفهانی و دیگران فصول مشیعی درباره‌ی آنان و اخبارشان آورده‌اند و خطیب بغدادی (وفات ۴۶۳ هـ. ق.) مورّخ معروف تاریخ بغداد، کتابی جداگانه به نام التطفیل پرداخته است. مقصود از طفیل هم که یاد شد طفیل العرائس است که همۀ طفیلی‌ها بدو منسوب‌اند. شاید مشهورترین نماینده‌ی تطفیل اشعب‌طمّاع باشد که نوادر و شوخ طبعی‌های او حتی در این اواخر توجه مستشرقان را به خود جلب کرده و از جمله روزنتال کتابی نوشته به نام مزاح در اسلام نخستین (Humour in Early Islam) که اخبار اشعب را در آن گردآوری کرده است و بحثی نیز در ماهیت مزاح و خنده در آغاز آن آورده که اهمیت بسیار دارد. 🔹🔸🔹 [جاحظ، البيان والتبيين، ۲۲۱-۲۵/۳؛ ابن‌عبدربه، العقد الفريد ۲۰۵۱۲/۶؛ ابن‌ندیم، الفهرست، ۲۰۹، چاپ تجدّد؛ دینوری المعارف، ۶۱۲، دکتر ثروت عکاشه. جاحظ گوید: طفیل العرائس را گفتند: «دو دو تا چند تا می‌شود؟» گفت «چهار تا کلوچه!» (البيان و التبيين، ۲۲۱/۳). قيل لطفيلِ العرائس: «كَمْ اثنان في اثْنَيْنِ؟» قال: «اَرْبَعَةُ اَرْغِفَةٍ».] سنائی در هجو شاعران معاصر خود گوید: عامیان را خدایگان دانند مهتران را به پاسبان خوانند همه تطفیل‌ْخوی و جاسوس‌اند! همه ناشسته روی و منحوس‌اند یک قصیده دویست‌جا خوانده پیش هر سِفله ریش را لانده (حدیقه، ۴۹۲، مدرس) 🔗🔗🔗 منبع: (تاریخ طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام. دکتر علی‌اصغر حلبی. صفحه ۱۱۱) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚طنز و طعنه در تاریخ بیهقی✍ بخش اول✏️ 🔸وقتی از تاریخ بیهقی سخن می‌گوییم، به‌ظاهر چنین گمان می‌رود که ابوالفضل بیهقی با آن اهتمامی که در کار راندن تاریخ داشته و با آن همه وسواس و امانت‌داری و جدیت در کار، بعید است که در کتاب گران‌سنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد. این از آن‌ روست که با شناختی که از وی داریم، او را جدی‌تر و تلخ‌مزاج‌تر از آن می‌دانیم که طیبت و مزاح را در قلم او جایی باشد. به‌ویژه که او را تربیت‌یافته‌ی مكتب فرهنگ‌ورانی چون بونصر مشکان و هم‌زانوی سلاطین و رجال و هم‌عنان فرهیختگان عصر می‌شناسیم. 🔹درحالی‌که سلاطین و حکام و رجال بی‌درد دربارها عموماً خود از مخاطبان طنزهای جدی و اجتماعی در ادبیات ما شناخته شده و هدف ملامت‌های تند منتقدان قرار گرفته‌اند تا آنجا که در عرف ادبی ما چنین انگاشته شده است که طنزی که متوجه ارباب قدرت نباشد یا با آنان محظور داشته باشد، نمی‌تواند طنز واقعی به حساب آید. اصولاً چنین به نظر می‌رسد که تاریخ هم، که در ذات خود متوجه خبر و ابلاغ و توصیف است، نمی‌تواند با طنز، که مقوله‌ای انشایی و عاطفی است، سازگار باشد. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚طنز و طعنه در تاریخ بیهقی✍ بخش دوم✏️✏️ 🔸تاریخ بیهقی هم به سهم خود و بیشتر و جدی‌تر از رویکردی به نام طنز سود برده و اصولاً یکی از کارکردهای عمده‌ای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده همین امر بوده است. اصولاً این تصور یا اصل علمی که زبان تاریخ، خبری و ابلاغی است، نه انشایی و عاطفی، در مورد تاریخ‌های صرف و از نمونه‌هایی هم‌شأن و هم‌روزگار بیهقی مثل تاریخ گردیزی و تاریخ یمینی و تاریخ سیستان که تاریخیت صرف آن‌ها مورد اتفاق است، البته تا حدی صدق می‌کند. اما فی‌المثل در مورد تاریخ بیهقی که ادبیت آن تا آنجا غلبه یافته که برخی صریحاً از آن به‌عنوان یک متن نمایشی و بعضی دیگر به مثابه داستان یاد کرده‌اند، ابداً صادق نیست. 🔹اگر خصیصه‌ی ادبیت را برای تاریخ بیهقی به‌عنوان امری ذاتی بپذیریم، وجود طنز را که یکی از شگردهای ادبی و زبان خاص آثار اجتماعی و انتقادی است، در آن آن بیشتر توجیه‌پذیر خواهیم یافت. بیهقی نه تنها از زبان طنز که از انواع شگردهای زبانی برای برجسته کردن منظور خویش استفاده کرده است. به این شگردها در برخی از کتاب‌ها که محققان ادبی درباره‌ی کارکردهای زبانی تاریخ بیهقی نگاشته‌اند بیش و کم اشاره شده. اما تا آنجا که من می‌دانم جز یک اشاره‌ی گذار، آن‌هم با ذکر تنها یک نمونه تاکنون کسی به طور مستقل متعرض مقولۀ طنز در تاریخ بیهقی نشده است. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚طنز و طعنه در تاریخ بیهقی✍ بخش سوم✏️✏️✏️ 🔸در تاریخ بیهقی مثل هر اثر ادبی دیگر، وقتی زبان در روال منطقی خود از کار فرو می‌ماند طنز آغاز می‌شود. در جامعه‌ای که بیهقی از آن سخن می‌گوید، بسیار جاها زبان و منطق کارگشا نیست، یعنی یا اثر نمی‌کند یا اگر می‌کند در آن پایه نیست که کار انتظام یابد و به زبان دیگر نیاز به برندگی بیشتری است. طنز همان زبان برنده است که تقريباً اشخاص و افراد مختلف بسته به موقع و مقام از آن استفاده می‌کنند. 🔹چنین نیست که فرودستان نیاز به برندگی زبان داشته باشند، یا بیهقی خود برای طرح دیدگاه‌های انتقادی و اجتماعی از آن استفاده نکند. در این میدان حتی سلطان با همه‌ی قدرت و امکانی که دارد از به کار بردن طنز و طعنه خود را بی‌نیاز نمی‌بیند. نهایت این است که طعنه را به هنگام قبض و تندی و طنز را زمان بسط و نرمی به‌کار می‌گیرد و هر دو را البته برای تأثیر بیشتر. 🔸وقتی سلطان درباره‌ی اریارق و غازی که خدمت‌ها کرده‌اند، به خواجه‌حسن میمندی می‌گوید که: «می‌شنویم تنی چند به باب ایشان حسد می‌برند و ژاژ می‌خایند و دل ایشان مشغول می‌دارند.» با این لحن می‌خواهد خشم و نارضایتی خود را از ژاژخایان و اقدامی که می‌کنند، نشان دهد. 🔹وقتی هم چند تن از فرماندهان هندی در کرمان در جنگ کاهلی می‌کنند و به سیستان می‌گریزند، سلطان مسعود آنها را حبس می‌کند و سخنان درشت می‌گوید، چون بر خود می‌ترسند، به سخن بیهقی: «شش تن مقدم‌تر ایشان خویشتن را به کتاره زد، چون خبر به سلطان رسید گفت: این کتاره به کرمان بایست زد و بسیار بمالیدشان و آخر عفو کرد.» 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan