فردید: من یک سوال دارم : بگوئید ببینم معنای Die Kehre چیست ؟
میبدی – چون میدانم شما آنرا به "#گشت" برگردانده اید من هم میگویم " گشت" .
فردید – بله ، من با توجه به معنی این لفظ در نظر هیدگر آنرا به گشت ترجمه کرده ام . گشت از نحوی از " قرب به حق " به " قرب دیگر به حق".
میبدی – یا به تعبیر دیگر شما : گشت از بیش از دوهزار سال حوالت تاریخی به حوالت تاریخی دیگری که فراروی ما قرار دارد ؟
فردید – احسنت ، کاملا درست است . همین " گشت فکری هیدگر" است که کسانی چون #کارل_گرنیکی همکار #گوستاو_یونگ در تفسیر #میتولوژی آنرا به عنوان بزرگترین حادثه در تاریخ تفکر غرب تلقی کرده اند و تفسیر معنی این گشت از جانب این حقیر با توجه به همسخنی با هیدگر این است : گشت از #قرب_نوافل به #قرب_فرائض که از اصطلاحات #حکمت_معنوی اسلام است .
حالا ببینیم قرب نوافل و قرب فرائض کدام است ؟
گفته اند انسان " وقتی" روی به خلق دارد و پشت به حق و وقتی روی به حق دارد و پشت به خلق..
میبدی – ومنظور شما این است که روی به حق داشتن و پشت به خلق همان قرب فرائض است .
فردید – احسنت ...و اما روی به خلق داشتن و پشت به حق داشتن هم قرب نوافل. البته قرب نوافل و فرائض به تعبیرات دیگری هم بیان شده مانند :
مشاهده "#کثرت_در_وحدت " و "#وحدت_در_کثرت " .
میبدی – همین جا یک نتیجه گیری میکنیم که فلسفه یونان و بدنبال آن تاریخ فلسفه #غرب چیزی جز قرب نوافل نیست . یعنی حق همواره غائب و خلق ظاهر بوده است .
فردید – بله از #افلاطون تا #هگل . از هگل تا #مارکس . از مارکس تا #سارتر....وقتی ما در قرب نوافل هستیم معنایش این است که خلق را در حق می بینیم . پس حق آینه میشود و "صورت" منعکس در آینه ، " خلق" است .
در قرب فرائض "خلق" آینه میشود و صورت حق در این آینه مشهود و معلوم میگردد . یعنی خلق غائب میشود ، پنهان میشود و حق ظاهر و آشکار میگردد....
میبدی – پس به تعبیر شما در قرب نوافل حق حکم آلت و وسیله را دارد و در قرب فرائض برعکس خلق است که حکم آلت و وسیله را پیدا میکند .
فردید - ....پس ملاحظه میفرمائید که این "#آزادی" که پس از هگل مورد بحث قرار گرفت و سپس از جانب مارکس و مارکسیستها و همینطور از طرف #ژان_پل_سارتر در فلسفه #اگزیستانسسیالیسم ، از طرف #لوئی_استروس در #استروکتورالیسم و از طرف #رودلف_کارناب در مذهب نو تحصلی(#نئوپوزیتیویسم) و از جانب #هورکهایمر . #مارکوزه و #آدورنو ، و #هابرماس در #حوزه_فرانکفورت و از سوی دست چپی های نوخاسته مطرح گردید همه و همه به قرب نوافل تعلق دارد..... آنهم با غفلت تام و تمام از قرب فرائض .
آزادی بدان معنی که امروزجهان ما کم و بیش از آن دفاع میکند چیزی جز اصرار در قرب نوافل نیست و قرب نوافل یعنی پشت کردن به حق ، دفاع از #فرعونیت مطلق .
بنده در گفتگوی قبلی از #بایزید_بسطامی نقل قولی کردم . عرض کردم بایزید گفته است من سی سال خود را در حق میدیدم . اینک حق را در خودم می بینم . معنی این جمله این است که من سی سال در قرب نوافل بودم و #حق اینه بود ، یعنی غائب بود . یعنی نهان بود . یعنی حضور نداشت و من که از خلق بودم ، خودم را در این آینه مشاهده میکردم : یعنی در حق میدیدم .
فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرائی
اکنون پس از سی سال " گشت " عظیمی برای من دست داده است که خود را درحق می بینم . من آینه شدم . پنهان شدم و حق بدون واسطه برای من ظهور کرد.
در سیر تفکر غرب اینک قرب نوافل به حد نهائی خود رسیده است . اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر نمونه بارز آن است با فقدان #خود_آگاهی و ذکر و فکر .
بنده با ساحت دوم یعنی ساحت خودآگاهی فلسفی است که از قرب فرائض دفاع میکنم ، آنهم بنام ساحت سوم یعنی #دل_آگاهی.
فردید:
#ترس_آگاهی میگویم و از آن #هیبت مراد میکنم . که در اوستا " #زبا"، در پهلوی " #زبایش" و در یونانی " #سباس" و در قرآن کریم " #سبح" است و امروز در فلسفه غربیان بنام Angst# یا Angoint# خوانده میشود و در مطبوعات ما پس از مرحوم #صادق_هدایت به #دلهره تعبیر شده است .
فردید:
من یکبار در جائی لفظ #صوفی_فرنگی را در مورد مرحوم #صادق_هدایت اطلاق کردم . #صوفی فرنگی ها همان کسانی هستند که در جهان امروز از #عرفان و #تصوف و #شرق و غرب و ادبیات پوچ و تآتر پوچ و از اینجور حرفها سخن میگویند . بازگشت همه این صوفی فرنگیها به این امر است و آن آخرین مرحله نهائی فرار از" حق" به سوی " #انانیت" ، اعم از انانیت جمعی یا فردی .
فردید:
#حوالت_تاریخی صادقانه و عظیم #صادق_هدایت ، در یک کلمه خلاصه میشود :
گشت از #هیبت و #زبایش و #سبحان_الله قرآن به طرف دلهره قلقناک ادبیات میان دو جنگ غرب ..والسلام .
فردید:
ما #مرگ را فراموش کرده ایم . مرگ را به طاق نسیان کوفته ایم . مرگی که معنی آن " #حد_عدمی" ماست ....گوئی این حد عدمی وجود ندارد ... بصراحت بگویم که در میان ما شرقی ها – بنظر حقیر – قومی که مرگ را کمتر فراموش کرده است ، ژاپونی است .
هیدگر درمیان اساتید فلسفه و علوم انسانی و ادبیات همسخن متعدد دارد . ژاپونیها با او همسخن هستند .
#ژاپن
فردید:
#حوالت_تاریخی جهان اناالحق فرعونی زدن است . اما خوب باید توجه داشته باشید که این #اناالحق زدنها همه جا یکسان نیست و شدت و ضعف دارد .
مقالتی مفصل از یکی از استادان فلسفه #ژاپن تحت عنوان " دیالکتیک #مرگ" خوانده ام این استاد نامش #تانابه است . تفسیری بدیع از مرگ دارد.
(احتمالا اسم کامل آن فیلسوف Hajime Tanabe هست)
فردید:
اگر امروز قومی ادعا کند که #اناالحق فرعونی نمیزند ، باید آنرا به حساب غفلت آن قوم گذاشت . چون این ادعا در دوره ای که حوالت تاریخیش مشخص و معلوم است ، دلیلی است بر این که آن قوم در اناالحق فرعونی زدن اصرار دارد .
فردید:
میبدی – بگوئید ببینم همکاری هایدگر با #فاشیسم و ناسیونال #سوسیالیسم هیتلری را چطور توجیه میکنید ؟
فردید – دروغ است....دروغ است . هیدگر هیچوقت با فاشیزم و ناسیونال سوسیالیستها همکاری فکری نداشت . این شایعاتی است که روشنفکران بعد از جنگ ، به آن پر وبال دادند .
میبدی – شایعه نیست . حقیقت است . حقیقت را که نمیتوانید انکار کنید .
فردید – شما #حقیقت میگوئید و #واقعیت مراد میکنید . "حقیقت امروز" در " واقعیت همگانی امروز " محو و نابود است .
میبدی – حرفم را تصحیح میکنم : چرا واقعیت همکاری هیدگر را انکار میکنید ؟
فرديد – من انکار نمیکنم...اما اگر بخواهید به آنچه که هیدگر در زمان هیتلر کرده کلمه "همکاری" را اطلاق کنید ، حرفتان را قبول ندارم ....اولا امروز درجهان تقریبا میتوان از نظر "#مزاعم_همگانی" .....
میبدی – مزاعم همگانی را لابد برای اصطلاح آراء عمومی وافکار عمومی بکار میبرید .
فردید – همینطور است . ولی در بکار بردن این تعبیر مقصودی دارم که باید بعدا توضیح بدهم .
میبدی – بسیار خوب ...ادامه بدهید .
فردید – از نظر مزاعم همگانی ، دوجبهه متضاد را میتوان در جهان امروز تشخیص داد . یکی فاشیزم و دیگری سوسیالیسم .
بنظر بنده فاشیزم و سوسیالیزم از لحاظ #حوالت_تاریخی و صورت نوعی تاریخی و مظهریت اسم ، هر دو سر و ته از یک کرباسند و هر دو در یک امر واحد اشتراک دارند و آن #اومانیزم #خودبنیادانه است .
این مسئله را نیز در یک فرصت دیگر به تفصیل از نظر فلسفه تاریخ بیان خواهم کرد.
میبدی – با همه این اوصاف بنده هنوز جواب حرف خودم را نگرفته ام .
فردید – و اما جواب سوال شما در مورد همکاری هیدگر و فاشیزم : این مسئله مربوط به مزاعم همگانی است و ارتباطی با تفکر اصیل ندارد .
بنده با توجه به معنی خودآگاهی میخواهم بگویم که هیدگر نه #سوسیالیست است ، نه #فاشیست و نه #اسپری_توآلیست و نه #ماتریالیست .
از اولین کتاب او یعنی " وجود و زمان " تا کتاب " در راه زبان" و سخنرانی " زمان و وجود" همه حاکی از {گذشت از}" #متافیزیک" به معنی حقیقی لفظ است .
میبدی – یعنی اینکه هیدگر توانست خود را از #قرب_نوافل به #قرب_فرائض برساند ؟
فردید – بله ، او در مرتبه #خودآگاهی از قرب نوافل به قرب فرائض رسید .
فردید:
#قرآن پدیده ای بسیار بزرگ در مقابل "#شرک" یونانی – یعنی #زندقه و #متافیزیک – است . یک نیروی عظیم و پایدار است . #فلسفه یارای آنرا ندارد که #تمدن_اسلامی را بغلطاند و بر آن مستولی شود . #غربزدگی به محض ورود به این تمدن متوقف میشود و از اینجاست که دین #اسلام بعنوان عاملی برای مقابله با غربزدگی ، ارزشی محتوم پیدا میکند . اما خوب نباید فراموش کرد که حقانیت بقیه ادیان که در چنبره فلسفه قرار میگیرند ، همچنان برای "#پس_فردا" محفوظ است. این حقانیت در" پس فردا" چهره خود را نشان خواهد داد .
میبدی:
به این ترتیب شما معتقدید که فلسفه مطلقا در اسلام تاثیر نداشته است .
فردید:
نه منظور من این نیست . کافیست شما به "#اسماعیلیه" نگاه کنید که سراسر فلسفه است . فلسفه ای بیخون و بی تحرک . منظور من این است که فلسفه صورت نوعی اسلام نیست ولی گاه نیز در اندیشه بعضی از متفکران ....موثر بوده است .
میبدی:
مثلا #ملاصدرا .
فردید:
خوب کسی را مثال آوردید .
میبدی:
#شیعه اصیل چی ؟
فردید:
شیعه اصیل همواره سدی در برابر" شرک" و " زندقه" و بالمآل فلسفه بوده است .
___________
پاورقی: در جلسه دوم چنین آمده است:
میبدی – راجع به گفت و شنود قبلی باز هم سخنی دارید یا میتوانیم به مباحث دیگری بپردازیم ؟
فردید – شما از قول من نوشته بودید قرآن پدیده ای بزرگ در برابر فلسفه یونانی ، زندقه و شرک است و فلسفه یارای آن را ندارد که تمدن اسلامی را بغلطاند . درست است؟
میبدی – بله عینا همینطور بود .
فردید – آقا جان ! برادر عزیز ! من کی گفتم "#پدیده" ؟ بنده وقتی به این تعبیر یعنی " پدیده قرآن" رسیدم بند بند وجودم به لرزه افتاد . چون در استعمال کلمات و الفاظ همیشه جانب حزم و احتیاط را داشته ام . برای من استعمال الفاظ با ادبیات بافی و فلسفه بافی ملازمه دارد نه با تعاطی حکمت و فلسفه و هنر حقیقی .
بهر صورت برای این حقیر اشتغال به الفاظ غیر از تعاطی کلمات است .
صریح عرض کنم که از گمگشتگی در الفاظ ابدا خوشم نمی آید . چون واقع بگویم ، از فلسفه بافی گذشته ام . برای بنده فلسفه بافی غیر از تعاطی حکمت وفلسفه است . معتقدم که اگر کسی امروز متعاطی فلسفه بود ، نمی تواند از فلسفه نگذرد .
امروز غالبا "فلسفه" زیاد از "فلسفه " حرف میزند . غالب اشخاص مشتغل به فلسفه هستند و فلسفه بافی میکنند .
پدیده یعنی فنومن ...فنومن نیز لفظی است که معنی تازه ای دارد و متعلق به فلسفه جدید است.
میبدی – وفلسفه جدید ریشه در غرب دارد . غربی که شما با آن ستیز میکنید ، بهمین علت است که نسبت به فنومن نظری شکاکانه و بد بینانه دارید ؟
فردید – بله ...چرا باید بگوئیم #فنومن و نگوئیم "#نمود" . نمود اصطلاح سابق حقیر است که در مجله سخن از آن استفاده میکردم . امروز هم موقتا از پدیدار استفاده میکنم .
میبدی – بدین ترتیب باید از الفاظ و اصطلاحاتی که مربوط به فلسفه خودبنیادانه غربی است پرهیز کرد ؟
فردید – بله و به همین علت استعمال پدیده در مورد قرآن ، یعنی قرآن را حوالت تاریخی غرب قرار دادن است و این نکته ای بسیار اساسی است . توجه داشته باشید که آنچه من درباره "کلام الله " حقیقت قرآن میگویم حسابش با تمدن اسلامی جداست .
میبدی – پس اطلاق " تمدن " به اسلام را هم قبول ندارید؟
فردید – چون آنهم ریشه در جهان بینی غربی دارد . اساسا کلمه " #تمدن" ترجمه " #پولیته_یا" ی یونانی است که من آنرا به ولایت (به کسر واو) ترجمه کرده ام .
در اینجا هم باید بگویم که روی من به حقیقت دیانت اسلام است . یعنی جنبه ولایت (به فتح واو) آن برایم مطرح است نه #ولایت (به کسر واو) آن .
از #امویان تا #عباسیان به بعد ، من ولایت (به فتح واو) را فراروی خود قرار میدهم نه ولایت (به کسر واو) را .
ولایت (به فتح واو) لفظا و معنا با " فیلیا " ی یونانی مشترک است . ولایت (به کسر واو) با "پولیته یا" که اینک در #حوالت_تاریخی غرب به #فرعونیت – به تمام معنی لفظ – تمامیت حاصل کرده است.
بهمین قیاس من الفاظی مثل "زیربنا" و "روبنا" ،"گرائی" ،"مکتب" ،"نماد" ،"بافت" و از این قبیل را استعمال نمیکنم ،چرا که با زبان فلسفی من جور در نمی آید و همینطور بسیاری از "برساخته" های فرهنگستانی را . البته بدون اینکه با دیگران در استعمال آنها مخالفتی داشته باشم ولی اعتقاد دارم که وضع این واژه ها و الفاظ قرین با خود آگاهی نیست تا چه رسد به دل آگاهی .
میبدی – پس قاعدتا اصطلاحاتی مثل "شکل" و "محتوا" و"ارزشهای مادی" و" ارزشهای معنوی" و "تحرک " و "پویائی" و خیلی از اصطلاحات و مفاهیم جا افتاده دیگر را هم قبول ندارید ؟
فردید - معلوم است که قبول ندارم....استعمال " ارزش" و " ارزشیابی" به جای خود برای من اشکالی ندارد ولی " ارزشهای مادی" و" ارزشهای معنوی" را استعمال نمیکنم.
فراموش نکنید که اصطلاحاتی که ما امروز داریم "#اکنون_زده" است و کمابیش فاقد #ذکر و #فکر.
میبدی – بعضی اشخاص هم هستند که میخواهند معارف اسلامی را به زبان انگلیسی یا فرانسه برگردانند . یعنی برای معارف اسلامی میخواهند شباهت ها و معادلاتی درمفاهیم و اصطلاحات و الفاظ پیدا کنند که این دیگر خیلی مسخره است .
فردید – وقتی جهان به انگلیسی و فرانسه چهچه میزند توقع دیگری هم نداشته باشید . بالاخره هرچه باشد #غربزدگی و #استعمار_زدگی و #دروج_زدگی هم عوارض مختلف و متنوع دارد که یکی از آنها همانست که اشاره کردید .
میدانید مسئله #زبان برای من خیلی اهمیت دارد . در کلاس های فلسفه در غرب ، بحث و فحص در #فلسفه_زبان ، امروز در درجه اول اهمیت قرار گرفته است . از این مسئله اساسی نباید غافل بود .
میبدی – از #دروج_زدگی سخن گفتید . آیا این اصطلاح جامعتری برای #غربزدگی است ؟
فرديد – " الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجم من حیث لا یعلمون" ، معنی این آیه مبارکه این است : کسانی که به ما دروغ گفته اند ، به آنها دروج میزنیم بی آنکه خود بدانند.
این #دروج که مورد استعمال من است ریشه اوستائی و سانسکریت دارد و همان دروغ مصطلح خودمان است .
این دروج زدگی بیان دیگری از #غربزدگی است .
میبدی: خیلی از روشنفکران حتی بسیاری از شاگردان شما صریحا گفته اند راز و رمز افکار شما را درنمی یابند . شاید به این علت که "حرف" میزنید و نمی نویسید و مزید برعلت اینکه جلوگیری از جولان فکری شما هم مشکل است .
فردید:
بنده بارها قبل از شما با اشخاص گفتگو کرده ام و مطالبم بر روی نوار آمده است . ولی بعد بهر وسیله از چاپ آن جلوگیری کرده ام . قریب یکسال در تلویزیون تحت عنوان " درآمدی به حکمت معنوی" سخن گفتم اما بعد از قریب یکسال حتی به درآمدی به درآمدی به حکمت معنوی هم نرسیدم .
سعی من براین بود تا با چیدن مقدمات توجه افراد را به #حکمت_معنوی جلب کنم . میدانید چرا؟ چون مسئله ، مسئله عدم معلومات نیست مسئله ، مسئله #حوالت_تاریخی است .
جهان امروز نوعا رو به حکمت معنوی ندارد . حتی کسانیکه سنگ #عرفان و معنویت و #تصوف را به سینه میزنند – که مد روز شرق وغرب است – کم و بیش پشت به حکمت معنوی دارند .
روی آوردن به حکمت معنوی بدست من و شما نیست و باصطلاح حکمای معنوی از " #مواهب" است نه " #مکاسب" از #احوال است نه #مقامات .
برادر ! من به شما تعارف نمیکنم . ذهن شما همانطور که گفتم هم تند است و هم جسور . اما بهرحال غربزده اید و هر #غربزده ای #فلسفه_زده و هر فلسفه زده ای #متافیزیک_زده و هر متافیزیک زده ای، #زندقه_زده و هر زندقه زده ای ، #اومانیست و هر اومانیست جدید ، #نیست_انگار #خودبنیاد .
میدانید #نیست_انگاری با چه کسی شروع میشود ؟ با " #مسیلمه_کذاب " یونانی. یعنی با #سقراط.
مسیلمه کذاب کسی بود که گفته اند پرتو وحی نبی بر او تافته است .
سقراط هم همینطور است . آنچه او گفته و تا کنون بنام #متافیزیک و #فلسفه از آن یاد میشود ، حکم پرتو وحی را دارد .
میبدی – چنین موضع برنده ای آنهم در مقابل سقراط ؟
فردید – با اینکه بدنم از ترس میلرزد ، معذالک بگذارید یکبار برای همیشه این حرف را گفته باشم ..بگذریم ...بگذریم .
فردید – زمانه ما بقدری فاقد #ذکر و #فکر است که حتی معنای الفاظ پیش پا افتاده را هم غلط ترجمه و بکار میبرد . همین #اومانیزم را در نظر بگیرید . به اومانیزم میگویند بشر دوستی . در حالیکه بشر دوستی معادل "#فیلانتروپیزم " است .
میبدی – و شما هم معتقدید که عصر حاضر هیچ قرابتی با فیلانتروپی و بشر دوستی ندارد ؟
فردید – نه تنها قرابتی ندارد ، بلکه مخالف آن است . یعنی اگر درست بنگریم ، میزانتروپی است ، یعنی مقت الانسان ، یعنی دشمنی ، خصومت و عداوت و کین توزی افراد با افراد
وقتی مصادر فرهنگستانی و لغت سازان این چنین معانی الفاظ را قلب میکنند ، خوب معلوم است که تفهیم آراء فردید برای دیگران مشکل میشود .
معانی چون به وفق منزل افتاد
در افهام خلائق مشکل افتاد
شاید این را حمل بر پرمدعائی بنده کنید . ولی چه باک .
فردید:
مسلم بدانید اگر این حقیر تا پنج سال دیگر زنده بمانم – با اینکه نمیدانم حتی تا پنج ساعت دیگر زنده باشم – سه اثر از خود باقی خواهم گذاشت . نه...نه..چهار اثر : یکی " سیر حکمت و فلسفه در غرب از کانت تا هیدگر" و دیگر کتابی در فلسفه تاریخ یا دقیق تر بگویم " گذشت از فلسفه تاریخ به علم الاسماء وعلم الصور تاریخی " و از این دو مهمتر کتاب " #فرهنگ_اشتقاقی_عربی" و " #فرهنگ_اشتقاقی_فارسی" است که اکنون کار آن تمام شده است و به پاکنویسی آنها مشغولم ، کار اساسی من که حکم درآمد به دو کتاب دیگر را دارد همین است . مسئله اینجا #لغت_نویسی نیست ، بلکه "سیر" است.
میبدی: می رسیم به این نکته که فکر و دکر شما معطوف به #حکمت_معنوی است ...حکمت معنوی اسلام...
فرديد – اگر این مطالب را مولود خود ستائی من ندانید ، بله . اما باید قبلا عرض کنم که برای من " #معنی" و " #مفهوم " دو چیز است . بنده مفهوما یعنی از لحاظ #علم_حصولی از این مراتب گذشته ام . اما از جهت " #علم_حضوری" این خود مطلب دیگری است .
میبدی – و اینکه انسان معنا و به حقیقت از این مراتب گذشته باشد ، از #مواهب است ،نه #مکاسب .
فردید – کاملا صحیح است . و براستی اگر بگویم که اگر من تا دم مرگ این توفیق را داشته باشم که معنا و به حقیقت از این مراتب بگذرم زهی سعادت ...
گر چه وصالش نه بکوشش دهند
آنقدر ای دل که توانی بکوش
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
محال باشد که این کار بی حواله برآید
می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار
کاین موهبت رسید ز دیوان قسمتم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند این چنین شدم وآن چنان شدم
هر وقت در بیان مطالب خود استشهاد به ابیات #حافظ میکنم باور بفرمائید همانطور که بسیاری از اشخاص گفته اند ، حرفهای خودم را فراموش میکنم . اینجاست که دلم می خواهد مطالب را به کناری بگذارم و به حافظ بپردازم .
من حافظ را خوب میفهمم و خوب میتوانم حافظ را شرح دهم . امروزیان ، این آدمها که می بینید خود را مرید حافظ و حافظ شناس جلوه میدهند رویشان به حافظ نیست بلکه پشت شان به اوست . اعم از اینکه حافظ را بستایند یا نکوهش کنند ، عزیز بدارند یا ملامت کنند .
حالا آیا من با حافظ یعنی جوهره اصلی حکمت معنوی ، همسخنی یا به اصطلاح غربی ها " #دیالوگ" دارم یا نه ؟ این دیگر نفی و اثباتش حق من نیست .
من نمیدانم با حافظ همسخن هستم یا نیستم ،ولی مفهوما حافظ را می شناسم و خوب هم می شناسم .
نظم در زمانه ما _ @varastgi.mp3
30.71M
🎧 #صوت
💠 عنوان: نظم در زمانه ما
🎙 حجتالاسلام نجات بخش
🗓 تاریخ: ۱۴۰۱/۱۰/۸
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
#نظم #توسعه_نیافتگی
نرم افزار «شبکه اجتماعی ویراستی» توئیتر ایرانی:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.virasty.app&ref=share
صفحه وارستگی در "ویراستی":
Virasty.com/varastgi
فردید:
بنده كتب آسماني را مقدم ميگيرم از كتب افلاطون و ارسطو حتي زمانا. كلامالله مجيد تقدم دارد نسبت به افلاطون و ارسطو حتي زمانا . اين نكته باريك است. اگر شما به زمان فاني برويد تقدم با آنهاست اما در زمان باقي اول كلام الله است. بعدش كتب يوناني. حالا من اگر بخواهم اين را توضيح كنم بايد بروم به دقايق حكمي و اعيان ثابت و سوابق مطلب.
كلام الله پريروزي و پس فردايي است و با كلام الله مجيد نبوت ختام ميپذيرد. پيغمبر اسلام خاتمالانبياء، است. خاتم كدام انبياء؟ انبياء پريروز و در خود قرآن و اخبار هم بارها و بارها گفته شده كه هر چه فرهنگ و تمدن اسلامي جلوتر ميرود و باصطلاح تكامل (!) پيدا مي كند. از الله دور ميشود تا جايي كه امام زمان ظهور ميكند.
#قرآن #زمان
سوال: #غربزدگی يعني فلسفه زدگي. دين و فلسفه با هم جمع مي شود يا نه؟
فردید: دين ديروز تا كنون كوشيده است كه جمع كند با #فلسفه و با يونانيت. نميشود هم كه جمع نكند. #عقل است و نقل، اين عقل چيست؟ عقل قرآني است كه با نقل ميخواهيم جمع كنيم؟ يا عقل غيرقرآني است؟ اين مساله تاريخ دارد، اين عقل يوناني است كه تا كنون كوشيده شده با نقل جمع شود. حالا ما بگوئيم كه چرا جمع كردند؟ #حوالت_تاریخی است. بايستي بيايد به جايي كه تاريخ انقلاب پيدا كند.
حوالت كه ميگويم شعار نيست! بلكه با شعورقرين است - يا با خودآگاهي - اما حالا من اگر بخواهم كه بيان كنم حوالت چيست بايد بروم به #قضا_و_قدر. خودش چندصفحه لازم دارد. آنهم با اين الفاظ فاقد ذكر و فكري كه امروز در باب #جبر_و_اختيار و دراين ترجمهها، نابجا استفاده ميكنند.
بعضي از مسائل سابقه غربي دارد. در كتب تاريخي اين مسئله مطرح است، در دوره اسلام هست، دردوره جديد هست، در قرون وسطي هست. معمولا در كتب غربي اين مسئله را تحت عنوان مسئله دو حقيقت مي آورند. يكي را ميگويند حقيقت عقلي و يكي را ميگويند حقيقت ديني يا نقلي. اين دو با هم جمع ميشود يا نه؟ هر دو بايد باشد يا يكي برود و ديگري باقي باشد؟
در اسلام عقل و نقل داريد. رابطه عقل و نقل در كتب #اصول هست. گفتهاند كه هرچه به آن عقل حكم كرد، نقل و شرع و دين هم به آن حكم مي كند. يا هر چيز به آن نقل و دين و شرع حكم كرد، عقل به آن حكم ميكند. عقلي در قرآن آمده است ، آنچه به آن نقل، شرع ، دين و به تعبير من " #سمع" حكم كرد، عقل قرآني هم به آن حكم ميكند يا نه؟ حرف اين است كه عقل، عقل قرآني نيست، عقل يوناني است.
سوال: آنچه به آن دين حكم ميكند، عقل يوناني آيا به آن حكم ميكند؟
فردید: اگر تفكر ، تفكر قرآني بود ديگر نقل و دين و سمع با آن هيچ اختلافي نداشت، كه ما همچه مسائلي را طرح كنيم. اين بعداز يونان در كار ميآيد.
جمع بين عقل و دين در دوره جديد يك صورتي دارد، دوره اسلام صورت ديگر دارد. البته دوره اسلام با قرون وسطي نزديك است با اين اختلاف كه اسمي كه اسلام مظهرش است، غيراز اسمي است كه مسيحيت مظهرش است.
در دوره جديد هر چه بكوشند تا عقل و دين را با هم جمع كنند، حوالت تاريخي چنين آمده است كه اصالت با عقل باشد. اين عقل نه عقل در مقابل احساسات و انفعالات نفس و اراده است، عقل به معني اعم است كه رأي باشد. اين كه در تعريف انسان ميگويند انسان حيوان راسيونال است، حيوان ناطق است، اين عقل، مفادش همان " النفس في وحدتها كل القوا" ست . يك انسان جديدي است، اين انسان جديد قائل به عقل خود بنياد است. در اين دوره ديانت و شريعت و سمع تابع اين عقل #خود_بنياد قرار ميگيرد. يكي از اين دين بهره بر ميدارد براي عقل، يكي هم دين را قبول ندارد. فرقي نميكند واين غير از قرون وسطي و دوره اسلام است.
دوره جديد با لذات به يك حقيقت بيشتر قائل نيست و آن حقيقت عقلي است. اين حقيقت عقلي سه جلوه پيدا ميكند. يكي " حيات انفعالي" است . يك جهتش اخص لفظ " ادراك عقلي" است. يك جهتش "اراده" است . يك شاعري ميرود به انفعالات نفس و ميشود سانتيما نتاليست كه امروز ترجمه ميكنيم به عواطف ـ كلمه هم غرب زده و فاقد ذكر و فكر است كه از مصر آمده است ـ يكي بيشتر ميرود روي جهت انتلكت و انتلژانس و " حيات انتلكتوئل" يعني عقل به معني اخصش، يعني ادراك عقلي. يكي ميرود به اراده و به مشيت. اين هر سه " انساني" است. مشيت هم مشيت الهي نيست. انسان اصالت پبدا كرده است. اومانيسم اصالت پيدا كرده است. اين اصلاح ديني كه ميگوييم و بعدش هم كاتوليك و پروتستان هر دو تابع مشيت انسانياند. يعني اومانيسم كه نوزائي (رنسانس) با آن شروع ميشود.