eitaa logo
فلسفه ذهن
860 دنبال‌کننده
137 عکس
67 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈 طبق دیدگاه در کتاب Consciousness Explained، آگاه بودن تماماً عبارتست از اجرای یک‏دست برنامه یا برنامه‏های خاص در یک ماشین موازی که در طبیعت به تکامل رسیده است. مهم است توجّه داشته باشیم از آن‏جا که دنت، اساسا وجود و را انکار می‌کند، نیازی به استدلال بیشتر برای حمایت از نمی‏بیند. 🎈 دنت در برابر استدلال (که می‌گوید: المثناهای فیزیکی ما که فاقد حس درونی و آگاهی پدیداری باشند، بنحوی منسجم تصورپذیرند و در نتیجه امکان وقوعی دارند، پس آگاهی فراتر از فیزیک است)، تصریح دارد که امکان ندارد چنین زامبی‏هایی وجود داشته باشند. به بیان او، هر ماشینی - صرفنظر از آن‏که از چه موادی درست شده - اگر دقیقاً شبیه ما رفتار می‏کند، پس باید همان‏طور که درباره ما صادق است، دارای آگاهی نیز باشد. 🎈 شاید به نظر برسد او دارد ادّعا می‏کند زامبی‏های به قدر کافی پیچیده، در حقیقت زامبی نیستند؛ بلکه حالات آگاهانه درونی را دقیقاً شبیه ما دارند. اما این قطعاً ادّعای او نیست. در واقع دیدگاه وی اینست که ما هم زامبی هستیم و هیچ تفاوتی بین ما و ماشین‏های فاقد حالات آگاهانه وجود ندارد. 🎈 به اعتقاد او درد نام یک احساس نیست؛ بلکه خیالات عقیم‏مانده و امیدهای شکست‏خورده است و این ایده که زامبی‏ها «رنج می‏برند»، هیچ تفاوتی با رنج آگاهانه ما ندارد. 🎈 نکته استدلال از سوی این بود که نحو برنامه برای محتوای معناشناختی موجود در ذهن انسان چینی زبان، کافی نیست. سرل می‌پرسد: چرا دنت با استدلال آن‏گونه که من طرح کرده‏ام، مواجه نمی‏شود؟ چرا او به ما نمی‏گوید کدامیک از سه مقدّمه استدلال اتاق چینی را ردّ می‏کند؟ این مقدّمه‏ها خیلی پیچیده نیستند: الف) برنامه‏های محاسباتی بر اساس نحو هستند، ب) ذهن‏ها دارای محتوای معناشناختی هستند، ج) نحو فی‏نفسه، معادل با یا کافی برای محتوای معناشناختی نیست. 🎈 سرل اعتقاد دارد پاسخ روشن است؛ دنت استدلال صوری را دنبال نمی‏کند، زیرا در آن حالت باید بپذیرد که مقدّمه دوم را ردّ می‏کند. او براساس فرضیه‏اش مجبور است انکار کند که اذهان دارای محتوای ذاتی معناشناختی هستند. (See: Searle, J., 1997, The Mystery of Consciousness, pp. 106-109) 🎈 اکثر کسانی که از هوش مصنوعی قوی دفاع می‏کنند، فکر می‏کنند که کامپیوترها هم مانند ما دارای محتوای ذهنی‏اند و به اشتباه، دنت را نیز همراه خویش می‏انگارند. حال آن‏که دنت فکر نمی‏کند کامپیوترها دارای محتوای ذهنی باشند؛ زیرا او فکر نمی‏کند که اساساً چیزی به نام محتوای ذهنی وجود داشته باشد. 🎈 در واقع بدنبال اشکالاتی که به دیدگاه‌های تقلیل‌گرایانه در باب ذهن و مطرح شد، دنت و همراهان او دیدگاه () را برای حذف صورت مسئله آگاهی مطرح کردند که البته در میان فیلسوفان با اقبال چندانی مواجه نشده است. این دیدگاه اساسا وجود چیزی بنام کوالیا یا حالات پدیداری سابجکتیو را در حد توهم می‌داند و در نتیجه نیازی هم برای تبیینش نمی‌بیند؛ البته توهمی که برای عبور از مراحل تکامل زیست‌شناختی، کارآمد بوده است. @PhilMind
📚 📕ویراست دوم کتاب «مبانی فلسفی علوم اعصاب» در سال ۲۰۲۱ و در ۵۲۵ صفحه به چاپ رسیده است. 📘این کتاب که حاصل همکاری یک فیلسوف و یک نوروساینتیست است، به مثابه یک هندبوک برای تدوین گردیده تا قبل از شروع مفهوم‌سازی و طراحی آزمایش‌ها، مورد مراجعه قرار گیرد. 📗بخش اول کتاب به مرور مسائل فلسفی در علوم اعصاب و ریشه های تاریخی و مفهومی آن‌ها می‌پردازد و حوزه مفهومی و خلط منطقی در علوم اعصاب شناختی را بررسی می‌کند. 📙فصول بخش دوم کتاب، موضوعاتی مانند ، معرفت، ، باور، تصویرسازی ذهنی، ، ، حرکات و افعال ارادی و اختیاری، کنترل اجرایی، رفتار مکانیکی و ... را محور قرار داده و فصل سوم به موضوعات مرتبط با که نوروساینس معاصر را در برگرفته، اختصاص دارد: آگاهی بازنمودی و غیر بازنمودی، آگاهی ادراک حسی، ، و‌ خصیصه کیفی . در این فصل، دو تئوری عمده «اطلاعات یکپارچه‌شده» (Integrated Information Theory: IIT) و «فضای کاری سرتاسری» (Global Workspace Theory) و برخی ابهامات و اشکالات آن‌ها نیز مطرح گردیده و مسئله آگاهی بازخوانی شده است. 📒بخش چهارم کتاب عمدتا به مباحث روش‌شناختی پرداخته و مباحث و و ... را بررسی کرده است. در این بخش، محدوده کارآمدی و عدم کارآمدی نوروساینس از یکسو و فلسفه از سوی دیگر به بحث گذاشته شده است. 📓در بخش ضمایم کتاب نیز دیدگاه دنیل دنت و جان سرل مرور شده است. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ در این گفتگو👆 دیدگاهش درباره توهمی بودن تجربیات درونی () و حتی فاعل تجربه‌کننده (بمثابه یک شخصیت) را توضیح می‌دهد. این دیدگاه که در ادبیات فلسفه ذهن با عنوان شناخته می‌شود، پس از اشکالاتی که در برابر تئوری‌های تحویل‌گرا اقامه شد، مطرح گردید و در واقع صورت مسئله را حذف می‌کند. ✳️ از جمله چالش‌های پیش‌روی حذف‌گرایی اما اینست که باید بین دوگونه "توهم" در مورد حالات پدیداری تفکیک کرد: ت۱) عدم تطابق محتوای تجربه سابجکتیو با ابژه بازنمایی‌شونده (مثل احساس خارش در کف پایی که قطع شده است و ...) ت۲) عدم وجود محتوای تجربه (بازنمایی‌کننده) ✳️ دیدگاه دنت صراحتا از سنخ ت۲ است و وجود هرگونه احساس پدیداری را انکار می‌کند. اما مثال‌هایی که بعضا برای تایید دیدگاهش می‌آورد (مانند ماهیت رنگ)، از سنخ ت۱ است. این‌که تجربه و احساس درونی ما، چیزی را بازنمایی می‌کند که واقعیت ندارد، متفاوت است با این که خود همان تجربه و احساس درونی هم وجود نداشته باشد. ✳️ اگر تلقی ت۲ را بپذیریم، ناچار باید به این چالش پاسخ بدهیم که خود این توهم نیز یک حالت آگاهانه پدیداری است و اگر برای تبیین آن نیز به توهمی دیگر متوسل شویم، این تسلسل باطل ادامه خواهد یافت. باید توجه داشت امر سابجکتیو ذاتا چیزیست که بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود و ادعای عدم وجود آن (در عین این‌که دارد بنحو اول‌شخص ادراک می‌شود)، انکار ذات در عین وجود آنست. @PhilMind
🔔 صوت کلاس‌های مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی؛ مردادماه ۱۳۹۷؛ مؤسسه حکمت و فلسفه ایران 👇👇
1دکترهمازاده.mp3
11.19M
صوت ارائه دکتر همازاده با موضوع «اصالت آگاهی در چالش با برون‌گرایی پدیداری و درون‌گرایی عصب‌شناختی»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
3دکترمسرور.mp3
14.45M
صوت ارائه دکتر فرید مسرور با موضوع «کدگذاری پیش‌گویانه و افسانه داده تجربی»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
4دکتراستکی.mp3
14.64M
صوت ارائه دکتر استکی با موضوع «تأثیر ساختارهای مغز بر کارکردهای آگاهانه»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
5دکترکریم‌زاده.mp3
10.88M
صوت ارائه دکتر کریم‌زاده با موضوع «محتوای ادراک بصری؛ قوی یا ضعیف؟»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
8دکترداودی.mp3
10.98M
صوت ارائه دکتر داودی بنی با موضوع «بررسی دو رویکرد عصب‌شناختی به مسئله جدید شیطان فریبکار»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
9دکترمرادی.mp3
12.19M
صوت ارائه دکتر هادی مرادی با موضوع «درباره یادگیری ماشین»، مدرسه تابستانی فلسفه علوم شناختی، مردادماه ۹۷، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران @PhilMind
📛 غدّه صنوبری را جایگاه دانسته بود؛ چرا که فکر می‌کرد تأثیر و تأثّر علّی بین ذهن و بدن، دقیقاً در این مکان اتّفاق می‏افتد. هرچند تئوری رسمی او این بود که روح هرگز در مکان قرار نمی‌گیرد. ولی این استراتژی دکارت از نظر جگون کیم، بی‌معناست؛ زیرا هیچ شواهدی وجود ندارد که مکانی منفرد در مغز وجود داشته باشد (نقطه‌ای فاقد بُعد) که تأثیرات علّی ذهن – بدن در آن اتّفاق بیفتد. بلکه تا آنجا که علم تجربی نشان داده، حالات و فعالیت‌های مختلف ذهن، در تمامی بخش‌های و سیستم عصبی توزیع شده‏اند. 📛 به اعتقاد کیم، در اینجا پرسشی دیگر هم خودنمایی می‌کند: «چه چیزی روح را در یک مکان خاص نگه می‌دارد؟ وقتی که من از صندلی مطالعه خود بر می‏خیزم و به اتاق طبقه پایین می‌روم، روح من بگونه‏ای به بدن من ضمیمه می‌شود و دقیقاً همان خط سیر بدنم را طی می‌کند؟ وقتی که من سوار هواپیما هستم و هواپیما شتاب می‌گیرد و بلند می‌شود، روح غیر مادّی من بگونه‌ای مدیریت می‌کند که دقیقاً همان شتاب هواپیما و بدن من را بیابد و با 560 مایل در ساعت، سرعت بگیرد؟! گویی روح بگونه‌ای محکم به بخش‌هایی از مغز من چسبیده شده و همراه آن حرکت می‌کند. ... آیا این عبارات، معنای محصّلی دارند؟» (See: Kim, 2010, Philosophy of Mind, p.33.) 📛 این همان اشکال اساسی است که دیدگاه‏های رئالیستی درباره کلّی‏ها (دیدگاه افلاطونی درباره مثُل) را نیز در کانتکست به چالش کشیده است. آن‏جا هم خلاء تبیینی درباره نحوه وجود و چگونگی حضور ویژگی‌های کلّی در مصادیق جزئی، بنحوی گسترده مورد بحث قرار گرفته است. تبیین حضور در جزئی‌ها، این هزینه را برای دیدگاه تحلیلی دارد که ویژگی کلّی، بعنوان واقعیّتی فرا زمانی – فرامکانی، در مصداق جزئی که زمانی – مکانی است، تحقّق می‌یابد و تبیین چنین ارتباطی، نیازمند یک معنای متافیزیکی جدید برای بخش‌های یک وجود است. 📛 این مسئله را می‏توان به عبارت دیگر، ابهام در «نقطه اتّصال» کلّی با جزئی دانست که به ابهام در رابطه » (Instatiation) می‌انجامد. به بیان آرمسترانگ، شما ویژگی‌هایی کلّی دارید که نمونه‌دار نشده‌اند و نیاز به جایی دارید که آنها را مأوا دهید: "عرش افلاطونی". آنها در جهان عادی زمانی – مکانی یافت نمی‏شوند. پس بنظر می‌رسد که هر ویژگی کلّی نمونه‌دار شده، قبلاً به شکل نمونه‌دار نشده در آن قلمروی فرامادی حضور دارد. 📛 بنابراین ما با دو قلمرو مواجه هستیم: قلمرو کلّی‌ها و قلمرو جزئی‌ها که این دوّمی، مربوط به اشیاء عادی زمانی – مکانی است. در این‌صورت «نمونه‌دار شدن» به یک مسئله بزرگ تبدیل می‌شود؛ رابطه‌ای بین ویژگی‌های کلّی و مصادیق جزئی آنها که از این دو قلمرو عبور می‌کند. (See: Armstrong, 1989, Universals; An Opinionated Introduction, pp.65-76.) @PhilMind
⛄️ شاید جذابیت از قانون حداقل‌سازیٍ راز سرچشمه می‌گیرد: رازآمیز است و نیز رازآمیز. بنابراین شاید هر دو راز، یک منبع واحد داشته باشند. ⛄️ با این اوصاف نظریات کوانتومی آگاهی، با چالش‌های مشابه تئوری‌های عصب‌شناختی یا محاسباتی مواجه‌اند. پدیده کوانتومی دارای برخی ویژگی‌های کارکردی قابل توجه است؛ مانند عدم قطعیت و عدم مکان‌مندی. طبیعی است که فکر کنیم این ویژگی‌ها شاید نقشی در تبیین (مانند انتخاب تصادفی و یکپارچه‌سازی اطلاعات) داشته باشند و این فرضیه نمی‌تواند بنحو پیشینی منتفی شود. ⛄️ ولی وقتی به تبیین می‌رسیم، فرآیندهای کوانتومی در همان دسته‌ای قرار می‌گیرند که سایر نظریات قرار دارند و پرسش از اینکه چرا این فرآیندها باید به تجربه بینجامد، کاملا بی‌پاسخ باقی می‌ماند. ⛄️ یک جذابیت ویژه در تئوری کوانتومی اینست که طبق نظر برخی مفسران مکانیک کوانتوم، آگاهی نقشی فعال در فروپاشی تابع موج کوانتومی ایفا می‌کند. این تفسیر البته محل بحث است؛ اما در هر حال هیچ امیدی برای «تبیین» آگاهی در قالب فرآیندهای کوانتومی، پیشنهاد نمی‌دهد. بلکه این تئوری‌ها وجود تجربه آگاهی را فرض گرفته و آن را در تبیین فرآیندهای کوانتومی به کار می‌گیرند. تئوری‌های فوق در بهترین حالت، چیزهایی درباره یک نقش فیزیکی که آگاهی ممکن است ایفا کند، بیان می‌دارند. ولی چیزی درباره این نمی‌گویند که چرا آگاهی به وجود می‌آید؟ ⛄️ در نهایت انتقادی مشابه علیه هر تقریر صرفا فیزیکی از آگاهی، قابل طرح است. در مورد هر فرآیند فیزیکی، یک پرسش بی‌پاسخ وجود دارد: چرا این فرآیند باید به ایجاد تجربه آگاهانه منجر شود؟ هرکدام از این فرآیندهای فیزیکی را که در نظر بگیرید، بلحاظ مفهومی کاملا سازگار است که در غیاب تجربه آگاهانه نیز تحقق یابند. Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, p.14. @PhilMind
صوت ارائه دوجلسه‌ای دکتر همازاده با موضوع «در جستجوی در »، انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، 20 و 21 آذر 1400 جلسه اول👆 جلسه دوم👇 @PhilMind
📚 📗 ویراست چهارم از کتاب ، نوشته ون اینواگن (استاد شناخته‌شده دانشگاه نوتردام امریکا) در سال 2015 توسط انتشارات Westview به چاپ رسیده است. 📙 این کتاب که از منابع مهم مقدماتی در حوزه به شمار می‌رود، اصول و را با قلمی روان توضیح می‌دهد و بخش وسیعی از محتوا و مثال‌های کتاب در قلمرو قرار دارد. 📘 ون اینواگن در بخش اول و طی 4 فصل، 4 خصیصه جزئی و متفردبودن (Individuality)، بیرونی‌بودن (Externality)، زمانی و موقت‌بودن (Temporality)، عینی‌بودن (Objectivity) را بعنوان ویژگی‌های مهم جهانی که می‌شناسیم، توضیح می‌دهد. 📒 وی سپس در بخش دوم به ادله وجود واجب الوجود (Necessary Being) به مثابه علت پیدایش جهان می‌پردازد و بنا به اظهار خودش، دو استدلال وجود شناختی و کیهان شناختی برگرفته از تأملات فلسفی در سه سنت ابراهیمی (یهودی، مسیحی، اسلام) را در قالب دو فصل مجزا تبیین می‌کند. 📕 نویسنده در بخش سوم (آخر) که نیمه دوم کتاب را شکل می‌دهد، وارد بحث ماهیت موجودات عقلانی (Rational Beings) می‌شود و به تشریح دو دیدگاه کلی و فیزیکالیسم می‌پردازد. در ادامه این بخش، مسائل (Personal Identity) و نیز طی فصول جداگانه بررسی شده‌اند. 📔 از محاسن کتاب را می‌توان به‌روز بودن مباحث آن دانست و مثال‌های متعددی که از یافته‌های معاصر در برابر استدلال‌های دوئالیستی مطرح می‌کند. @PhilMind
🔷 پرسش یکی از مخاطبان عزیز 👆 و پاسخ به ایشان 👇 @PhilMind
👈 تئوری (Panpsychism) با نسخه‌های متعددی که دارد، بطور کلی قائل به وجود در تمام موجودات جهان است. این دیدگاه البته بلحاظ فیزیکالیستی/ دوئالیستی بودن، خنثی است و خوانش‌های فیزیکالیستی هم دارد؛ بنحوی که ویژگی بنیادین آگاهی در جهان را - مانند سایر ویژگی‌ها - فیزیکال می‌داند. 👈 خوانش غیر فیزیکالیستی دیدگاه با آموزه‌های قرآنی (که هرآنچه در آسمان‌ها و زمین است را واجد معرفت و آگاهی معرفی می‌کند) و نیز با (که تمام ممکنات را نفس‌الرحمن و جلوه اسماء می‌نامد و مکاشفات مختلفی از آگاهی جمادات نقل می‌کند)، سازگاری دارد. هرچند تبیین جزئیات آن - براساس نسخه‌های مختلف موجود یا بالقوه از این دیدگاه - می‌تواند محل بحث و مداقه قرار گیرد. 👈 اما ، حالات آگاهانه را به صراحت مختص حیوانات و انسان‌ها می‌داند (برخی قرائت‌ها از ، سطوحی از آگاهی را به نباتات هم تسری می‌دهند) و لااقل در مورد جمادات، چنین اعتقادی ندارد. بنابراین به نظر می‌رسد هیچ خوانشی از را نمی‌توان با فلسفه اسلامی سازگار دانست. 👈 ولی در بین تئوری‌های رایج فلسفه ذهن معاصر، دیدگاه قوی را می‌توان جزو نظریاتی دانست که بیشترین همخوانی را با دیدگاه دارد. نوخاسته‌گرایی قوی (Strong Emergentism) قائل به دو نوع ویژگی (فیزیکی و غیر فیزیکی) است که ویژگی‌های آگاهانه را از دسته دوم می‌داند. هرچند فقط یک نوع جوهر (فیزیکی) را می‌پذیرد. 👈 این گروه از نوخاسته‌گرایان، در یک سیستم سلسله‌مراتبی، ویژگی‌های روان‌شناختی را برآمده از پیچیدگی سطح زیست‌شناختی معرفی می‌کند؛ کما این‌که زیست‌شناسی را هم برخاسته از پیچیدگی سطح شیمی می‌داند. فقط با این تفاوت که ویژگی‌های ذهنی آگاهانه، فراتر از جهان فیزیکی بوده و قوانین سطح ذهن قابل تقلیل به (یا قابل اشتقاق از) سطح مادون فیزیکال نیست‌. 👈 نظریه نفس هرچند تفاوت‌های مهمی با نوخاسته‌گرایی دارد و ذهن را هم مرتبه مجرد از یک‌ جوهر دو/سه جنبه‌ای (مادی-مثالی-مجرد تام) می‌داند، اما از این لحاظ مهم که سطح غیرفیزیکی را برآمده از سطح فیزیکی (جنینی) می‌بیند، قابل تطبیق و مقایسه با نوخاسته‌گرایی است. 👈 البته برخی خوانش‌های نودوئالیستی از با کلیدواژه بدن‌مند (Embodied Soul) در چارچوب دیدگاه بدن سه‌لایه‌ای (بدن فیزیکال-بدن آسترال-بدن مِنتال) هم سازگاری‌های زیادی با فلسفه صدرایی و نیز عرفان نظری دارد. درباره این دیدگاه در آینده خواهیم نوشت. @PhilMind
26.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸آنیل سث - استاد دانشگاه Sussex انگلستان - از ایده توهمی‌بودن تمام تجربیات آگاهانه ما (تجربیات‌مان از جهان و حتی از خودمان) سخن می‌گوید. البته از چند نمونه تجربیات اشتباه، تعمیم به کل تجربیات را استنتاج می‌کند. 🔸اما مطابق معمول بین توهمی‌بودن «محتوای» برخی تجربیات (اشتباه در ادراک بصری رنگ در موقعیتی خاص، یا اشتباه در ادراک اعضای بدن‌مان)، توهمی‌بودن اصل آن احساس پدیداری نتیجه‌گیری می‌شود. 🔸نکته مهم دیگر آنست که «حدس‌زدن» بر پایه «باورها» و «توقعات» نسبت به جهان، همگی حالات ذهنی آگاهانه هستند که وی در تبیین تولید توسط ، استفاده می‌کند. این‌ها بکارگیری آگاهی در تبیین آگاهی است! و در واقع یادآور اشکال آدمک ذهنی در مسئله که در ادبیات فلسفه ذهن و در موارد مشابه بحث شده است. نیاز به آدمک ذهنی دارای حالات آگاهانه، برای تبیین حالت آگاهانه. که تبیین حالات آگاهانه آن آدمک ذهنی هم مستلزم آدمکی دیگر در ذهن خود اوست و ... . 🔸بنحوی دیگر هرگونه نظریه مبتنی بر ، می‌تواند بوسیله نسخه‌ای از استدلال جان سرل به چالش کشیده شود؛ اتاقی که یک نفر تمام سیگنال‌های اطلاعاتی را بدون درک آنها دریافت و براساس دفترچه راهنما، پاسخ متناسب را بیرون می‌دهد. اما هیچ درک اول‌شخص از این پاسخ ندارد. فرآیندهای محاسباتی را می‌توان بنحوی که مستلزم آگاهی نباشند، بازسازی کرد. @PhilMind
📚 عنوان: نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه ذهن معاصر 👤 سخنران: دکتر مهدی همازاده دکترای تخصصی فلسفه ذهن، پژوهشکده علوم شناختی و دستیار پژوهش دانشکده فلسفه دانشگاه راتگرز آمریکا (۲۰۱۶-۲۰۱۵) 🗓 تاریخ: ۱۷ / بهمن/ ۱۴۰۰ 🕗 زمان: ساعت 19 📍مکان: صفحه انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران (Live) 🔻🔻🔻🔻 https://instagram.com/ut_isl_philosophy
نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه ذهن معاصر.mp3
26.45M
بخشی از گفتگوی انجمن علمی فلسفه اسلامی دانشگاه تهران با دکتر همازاده در موضوع «نسبت با معاصر»، یکشنبه 17 بهمن 1400 👆👆 🚩🚩🚩 سرفصل‌ها: 🔸 پیامدهای عدم تعامل فلسفی و پژوهشی با جدید 🔸 ناکارآمدی برخی از مهم‌ترین ادله و تبیین‌های پیشینیان در 🔸 برخی نقدهای اشتباه داخلی، حاصل از فهم غلط و ناقص نظریات رقیب 🔸 معضل تعیین حد و مرز فلسفه اسلامی بر اساس محدود نص منابع پیشین 🔸 ضرورت توجه به تبیین‌های تجربی برای تعامل و دیالوگ با جوامع آکادمیک دنیا @PhilMind
🌑 در مقاله "کوالیای کواینی" برای نفی ، چند ویژگی مختص آن را برشمرده و از جمله مهم‌ترین این ویژگی‌ها را «دسترسی مستقیم و بی‌واسطه» دانسته است. او چند ارائه داده تا این ویژگی و در نتیجه وجود چیزی به اسم کوالیا را رد کند: 🌘 آقای سانبورن تست کننده حرفه‌ای قهوه مکسول هاوس است و در حدود 6 سال شغل او این بوده تا مزه قهوه تغییری نکند. او می‌گوید در حالی ‌که از طعم و تست قهوه ماکسول هاوس لذّت می‌برد، دیگر این کار را نمی‌کند. دلیل او این است که دیگر قهوه ماکسول هاوس آن طعم و مزه سابق را برایش ندارد. 🌗 سه تبیین ممکن برای این تغییر وجود دارد: 1) کوالیای او تغییر کرده و استانداردهای او ثابت باقی‌مانده‌اند. 2) کوالیای او ثابت باقی‌مانده‌اند، اما او به خاطر نمی‌آورد؛ چون استانداردهای او تغییر کرده‌اند. 3) هم کوالیا و هم استانداردهای او تغییر کرده. از آنجا که آقای سانبورن ‌قادر نیست از طریق درون‌نگری امکان‌های 2 و 3 را رد کند، نمی‌تواند از طریق درون‌نگری بداند که کوالیای او تغییر کرده است. بنابراین او دسترسی مستقیم و معرفت بی‌واسطه به کوالیای خودش ندارد. (Dennett, 1988, “Quining Qualia”, in: Consciousness in Contemporary Science, A., Marcel, & E., Bisiach, (eds.), Oxford University Press, pp. 525-532) 🌖 دنت در این مقاله دو آزمایش فکری دیگر با همین خط استدلال ارائه می‌دهد که البته آزمایش‌های دیگر بدلیل گره‌زدن قضاوت کوالیا به تعدیل در فرآیندهای دسترسی به حافظه، مناقشه پذیرترند. اساساً تجربه ادراکی مانند شیرینی و نظایر آن (ترشی، تلخی، شوری) خیلی سریع از طریق رسپتورهای زبانی در بخش چشایی مغز مشخّص می‌شوند. این اتّفاق سریع‌تر از آن است که قضاوت یا مقایسه‌ای رخ دهد و وابسته به حافظه نیست (See: Gutierrez & Fonesca, 2020, “The neuroscience of sugars in taste, gut-reward, feeding circuits, and obesity”, Cellular and Molecular Life Sciences, Vol. 77, No. 2.) 🌕 به نظر می‌رسد دنت نکته‌ای را نادیده گرفته است؛ از این‌که تجربه‌کننده نمی‌داند چگونه میان کوالیای فعلی و قبلی مقایسه انجام دهد، منطقاً نتیجه نمی‌شود که تجربه‌کننده دسترسی مستقیم و بی‌واسطه به کوالیای فعلی خودش ندارد. 🌔 در واقع به نظر می‌رسد خط استدلال دنت در این آزمایش‌های فکری به گونه زیر است: الف) شخص تجربه‌کننده در آزمایش‌های فکری فوق قادر نیست از طریق درون‌نگری میان کوالیای فعلی و کوالیای قبلی مقایسه‌ای انجام دهد نتیجه: بنابراین شخص تجربه‌کننده، دسترسی مستقیم به کوالیای فعلی خود ندارد. 🌓 اما دنت چگونه از مقدّمه الف به نتیجه رسیده است؟ بلحاظ منطقی برای این‌که نتیجه‌گیری فوق درست باشد، دنت دست‌کم نیازمند یک مقدّمه دیگر است: مقدّمه رابط: اگر کسی قادر نباشد از طریق درون‌نگری میان کوالیای فعلی و کوالیای قبلی مقایسه‌ای انجام دهد، پس او دسترسی مستقیم و بی‌واسطه به کوالیا فعلی خودش ندارد. 🌒 ولی آیا این مقدّمه رابط، معقول است؟ دنت هیچ دلیلی به ما ارائه نمی‌دهد؛ در حالیکه قضاوت کردن درباره نسبت کوالیای فعلی با کوالیای قبلی، چیزی بیش از دسترسی مستقیم به کوالیای فعلی است. 🌑 اگر مسئول مقایسه کوالیا، کارکرد درست خودشان را از دست داده باشند، قضاوت شخص درباره این‌که چگونه کوالیای فعلی او به کوالیای قبلی او مربوط می‌شود، نادرست خواهد بود. اما این باعث نمی‌شود ادراک مستقیم و بی‌واسطه به کوالیای فعلی‌اش (خصوصاً کوالیای فرآیندهای ادراکی مانند شیرینی، شوری، ترشی، تلخی و ..) هم آسیب دیده باشد. @PhilMind
📚 📘 کتاب «تجربه حسی و معرفت شناسی باور» اثر دکتر حمید وحید دستجردی از سوی انتشارات هرمس و در ۲۶۵ صفحه منتشر شد. 📕 مسئله اصلی کتاب هرچند حول برخی ویژگی‌های مهم معرفتی باور - بویژه: معقولیت و انسجام‌بخشی - می‌چرخد، اما در بررسی نسبت و موجه‌ساختن باورهای ادراکی، به حوزه هم‌پوشان و وارد می‌شود. 📗 دو فصل نخست کتاب به ویژگی صدق در باورها و نتایج آن اختصاص دارد و چهار فصل بعدی به حساسیت باور نسبت به شواهد تجربی و مسائلی که به بار می‌آورد. فصل چهار، حول نظریه تایلر برج در این‌باره پیش می‌رود که تجربه حسی چطور باورهایی که شکل می‌دهد را موجه می‌سازد؟ فصل پنج تجربه حسی را بمنزله دلیل برای توجیه باورها بررسی می‌کند و از آموزه سوپرونینس معرفتی کمک می‌گیرد. فصل ششم با این پرسش سخت گره می‌خورد که آیا ما بر ادراکات حسی‌مان اثر می‌گذارند و در این صورت، تجارب حسی قدرت توجیه‌گری‌شان را از دست می‌دهند؟ 📙 فصل هفتم به بررسی تضاد با امکان دسترسی ویژه به محتوای افکارمان ارتباط دارد و فصل آخر (هشتم) نیز خطاناپذیری باورهای پایه را بررسی می‌کند. @PhilMind