eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
141 دنبال‌کننده
340 عکس
183 ویدیو
30 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی زندگی برزخی برای انسان دو «هدف کلی» تعریف شده: ۱) نیل به حیات اعلی (ملک لایبلی، عطائاً غیرمجذود، رضوان من الله و ایصال الی الحق و در یک کلمه؛ وصال معشوق حقیقی) ۲) نیل به حیات عالی (جنات النعیم در درجات هشتگانه بهشت) دست‌یابی به هر دو عالم اخروی (فلاح و نجاح) فقط در همین دنیا (نشئه سوم) امکانپذیر است ولیکن آفت مؤثری بنام «جُناح»، مانع بزرگ و راهزن غداری برای هر دو هدف مذکور است. «ذنب» تعبیر دیگری از «جُناح» است که جمع آن «ذنوب» است بمعنی «دنباله‌هائی چسبیده به حیوان» که هرگز رهایش نمی‌کنند مگر آنکه سوزانیده شوند. چنانچه طی فرایندهای شش‌گانه‌ای، ذنوب انسان، ذوب بگردند او می‌تواند به «اهل نجاح» ملحق گردد ولو اینکه بسیار بعید است در زمره «اهل فلاح» هم در آید. فرآیندهای ستّه حضرت «رمضان» (سه در دنیا و سه در آخرت) دارای توالی و بالتبع زمانبندی در زندگانی انسانهاست. (مراحل؛ توبه، صیام، موت، برزخ، قیامت و جهنم) از طرفی «سیر انسان در عالم آفرینش» هم دارای فرآیندهای هفت‌گانه‌ای است که «برزخ» در این «نشئات سبعه»، جای‌گاه چهارم انسان‌هاست. (عوالم؛ ذر، جنت، دنیا، برزخ، محشر، جنّت و جهنم و بالاخره؛ عشق) در تلاقی فرآیندهای سته و سبعه، برزخ مفهوم خاصی پیدا می‌کند و آنرا تبدیل می‌کند به دوره‌ای برای «تبدیل مذنب» (ازاله جُناح) به طاهر «قابل و لایق» ورود به جنات‌النعیم. بنابراین «شأن برزخ» (شکنجه‌های سوزان - حفره‌ای از جهنم - برای پاک‌سازی روانی اکثریت انسان‌ها) امیدواری به «طهارت برای نَجاح» است که شاید قابل تشبیه باشد به کسی که تحت عمل جراحی برای ازاله غدد بدخیم است. اگرچه سراسر درد و شکنجه است ولیکن ذاتاً «تحملی امیدوارانه» است. البته برای اقلیتی از انسان‌ها صرفا دوره گذری برای نیل آسوده‌مند و بلکه مفرح به «یوم الورود»! تبیین و توضیح این کلیاتی که اشاره شد، «آسوده شبی خواهد و خوش مهتابی»! و السلام ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر)
🔺 یک سوال؟ آیا کسی بیشتر از اوکراین در یک سال گذشته برای ناتو جنگیده ؟ قطعا پاسخ منفی است. پس چرا فنلاند در روزهای اخیر موفق شد عضو ناتو شود اما اوکراین با وجود آنکه درخواست داده و یک سال هم برای ناتو جنگیده و کشته داده هنوز پشت دیواره های آن است؟ ناتو فعلا دارد از اوکراین استفاده اش را می برد. اوکراین روزی تمام شد که 1750 بمب اتمی خود را به امید غرب معدوم کرد. روزی که به غربگرایان اعتماد کرد. روزی که غربگرایانش مقبولیت نداشتند ، پشت یک سلبریتی پنهان شدند و آن سلبریتی به قدرت رسید باید از چنین سرزمینی درس گرفت... | حتماعضوشوید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/1246953475Cf749f8ac9b ☝️ پیام وارده ☝️ 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 💠
«تحمیل سلبریدی» بدون «تحمیق مردم» اوکراین امکانپذیر نبود که آنرا باید دستاوردی از «هنر رسانه» تلقی کرد. «غرب و غرب‌گداها» برای ایران هم دقیقاً چنین نسخه‌ای پیچیده‌اند و لشگری از سلیطه‌هائی موسوم به سلبریتی‌ها را هم بخط کردند و...، بدون آنکه بدانند در ایران، چنین طرح‌هایی محکوم به شکست است و ژنرال‌های چنین پفیوزهای وطن‌فروشی، فرجامی بجز فرار یا خودکشی ندارند! 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️تحریری حم؛ ♣️ سه دسته پروازی! 🚩 یکی از امتیازات امام حسین علیه‌السلام، شفاعت یوم‌الورود آن‌حضرت است. او تنها امامی‌ست که «شفیع یوم‌الورود» هستند. ضرورت نجات یوم‌الورود تا آنجاست که عذاب‌های حتی یک روز محشر هم قابل تحمل نیستند! قبل از جهنم حداقل ۱۱ نوع شکنجه در انتظار اهل قیامت - اعم از بهشتی و جهنمی - است که نستجیر بالله عبارتند از: (عطش شدید باستثناء آبی که به روزه‌داران می‌رسد) (جوع دردناک باستثناء غذائی که به اهل صیام می‌رسد) (کمبود شدید جا برای ایستادن تا چه رسد به نشستن بعلت فشردگی جمعیت!) در جزیره محشر محصور به اقیانوس جهنم (وزش طوفانهای سوزان جهنم از چهار طرف، آفتاب بی‌غروب از بالا، زمین تفتیده از پائین و ازدحام فشرده خلایق از هر سوی) لاینقطع (نعره‌های وحشتناک جهنم آمیخته با جیغ و فریادهای مردمان وحشت‌زده که حتی لحظه‌ای هم خاموش نمی‌شود) طولانی (و دادگاه‌های بی‌شمار برای ذره ذره اعمال فردی و جمعی) (حضور در محیط وحشت و اضطراب بی‌پایان) (یفرّ المرء من اخیه و من امه و ابیه و من صاحبته و بنیه!) و ظلمت (به استثناء نور متقین که البته شامل حال خودشان است و بس) و بی‌کسی و احساس به خود رهاشدگی کُشنده و شرمندگی شدید (ترهقها قترة) (هدف از گرفتاری قریب باتفاق انسانها به کلکسیون بدبختی‌های قیامت، تخفیف گناهانی است که حتی‌الامکان به جهنم نکشد) مفهوم «شفاعت خاصه یوم‌الورود» آنست که شفاعت اولیآءالله از روز دوم قیامت شروع می‌شود باستثناء سیدالشهداء که از همان یوم‌الورود آغاز می‌شود. سه گروه از انسان‌ها بمحض ورود به قیامت، بسوی بهشت پرواز می‌کنند و هیچکدام از شکنجه‌های صحرای محشر را نمی‌چشند: ۱- شهدآء راه خدای سبحان ۲- مشمولین شفاعت خاصه ۳- اهل نمازجماعت ۵ وعده «اللهم ارزقنا شفاعة‌الحسین یوم‌الورود» آمین ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠
✍️ تحریری حم؛ 🧕🏹 حجاب؛ نه صرفا یک حکم شرعی یا قانونی که جنگ و نبردی بی‌امان است در صفوف معرکه‌های اساسی و حیاتی؛ عزّت و إسارت، دیانت و شیطنت، آزادی و بردگی، استقلال و وادادگی، وارستگی و وابستگی، مقاومت و غرب‌زدگی، خودباوری و خودباختگی، غیرت و بی‌هویتی، حُرّیَّت و خَریّت، شرافت و شرارت، ولایت و دنائت، و اسلام و صهیونیزم ⚔️🤺⚔️🐊⚔️ ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠
☫﷽☫ ⁉️ کجاست؟! 👌 در روز علیه السلام، هنگام بدرقه (از یاران آن‌حضرت که حافظ کل بود) بسوی و ، به او فرمودند: «رُح إلی خیرٍ مِنَ الدنیا و إلی مُلکٍ لا یَبلیٰ»! منظور از «خیر من الدنیا» اشاره به است. ولیکن منظور آن‌حضرت از چیست؟! لازم به ذکر است که عبارت «ملک لایبلی» در قرآن آمده ولیکن ادعایی از در گفتگو با در بهشت است: «هَل أدلُّک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی»؟ ای آدم! آیا دوست داری تو را بسوی و «پادشاهی بی‌پایان»، راهنمائی کنم؟ آدم تعلیم‌یافته به عالم وجود (قرآن: علّم آدم الاسماء کلها)؛ نه تنها وجود عالم و مقامی از قبیل؛ «شبکه جاودانگی» و «پادشاهی فناناپذیر» را انکار نمی‌کند، بلکه حریصانه در جستجوی آنست و مشتاقانه آنرا می‌جوید! آدم و گمان می‌کردند که آن عالم مطلوب و ایده‌آل لابد در داخل همان بهشت است ولیکن راه ورود بدان را نمی‌یافتند! شیطان راه ورود بدان را می‌دانست و آن‌دو را به درستی راهنمایی کرد! آری! راه ورود به آن عالم برتر از بهشت، همان (مشهور به !!) بود. که بی‌مهابا و بی‌محابا بدان نزدیک شدند! که « آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها»! «ملک لایبلی»، نبود و نیست و حقیقت داشت و دارد. ولیکن ، راه ورودی آن را در تعبیه فرموده است! و راه ورود به دنیا از بهشت بود که کلید آن، همان نزدیکی به شجره منهیه و (چشیدن) آن بود. «فلما ذاقا الشجرة»! البته ریسک بزرگی بود. زیرا ممکنست که انسان نه تنها به ملک لا یبلی دست نیازد بلکه بهشت را هم از کف بدهد و بدتر آنکه گرفتار وحشی گردد! بسیار بزرگی بود ولیکن آدم و حوا این خطر عظیم را به جان خریدند! زیرا که ارزش خطر کردن را داشت. «عطآئاً غیرمجذوذٍ» تعبیر دیگری از همان «ملک لایبلی» است که در بدان اشاره شده و (ص) علت پیری زودرس خود را به همین سوره آدرس دادند! زیرا اگر عالم بهشت را به بهانه دهند، عالم فراتر از بهشت، بهاء سنگینی می‌خواهد که تحصیل آن، آدمی را از شدت فرسایش، پیر می‌سازد! در رکاب (ع)، راه میانبری است بسوی «ملک لا یبلی و عطائاً غیرمجذوذ». لذا به حنظله فرمود: پرواز کن بسوی جایگاهی بهتر از دنیا و کن بسوی ملک لایبلی! حال سؤال اینست؛ آن عالم فراتر از بهشت، کدام عالم است؟! و چرا ارزشمندتر از بهشت برین است؟! آری! «رضوانٌ من الله اکبر» کجاست و چیست؟! لطفاً جواب دهید. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) محرم ۱۴۰۰ 💠کانال اطلاع‌رسانی چلچراغ معارف و احکام حم 👇 eitaa.com/chelcheraaqHM 🙏گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام👇 https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
☫﷽☫ ♣️ (سه دسته پروازی) 🚩 یکی از علیه‌السلام، آن‌حضرت در است (که نتیجه و مشمولین در دنیای است) او تنها امامی‌ست که است. ضرورت (اهمیتی و اولویتی) تا آنجاست که عذاب‌های حتی یک روز هم قابل تحمل نیستند! قبل از حداقل ۱۱ نوع شکنجه (جراحی گناهان برای پاکسازی سلولهای آلوده که مانع ورود به بهشت هستند) در انتظار - اعم از بهشتی و جهنمی - است که نستجیر بالله عبارتند از: ۰۱) (تشنگی شدید باستثناء آبی که به روزه‌داران می‌رسد) ۰۲) (گرسنگی دردناک باستثناء غذائی که به می‌رسد) ۰۳) (وزش طوفانهای سوزان جهنم از چهار طرف، آفتاب بی‌غروب از بالا، زمین تفتیده از پائین و ازدحام فشرده خلایق از هر سوی) ۰۴) لاینقطع (نعره‌های وحشتناک جهنم آمیخته با جیغ و فریادهای مردمان وحشت‌زده که حتی لحظه‌ای هم خاموش نمی‌شود) ۰۵) (کمبود شدید جا برای ایستادن تا چه رسد به نشستن بعلت فشردگی جمعیت!) در محصور به ۰۶) طولانی (و دادگاه‌های بی‌شمار برای رسیدگی علنی و عمومی ذره ذره فردی و جمعی) ۰۷) (حضور در و اضطراب بی‌پایان) ۰۸) (یفرّ المرء من اخیه و من امه و ابیه و من صاحبته و بنیه!) ۰۹) و (به استثناء که البته شامل حال خودشان است و بس) ۱۰) و بی‌کسی و احساس به خود رهاشدگی ۱۱) کُشنده و شرمندگی شدید (ترهقها قترة) (هدف از گرفتاری قریب باتفاق انسانها به کلکسیون بدبختی‌های ، تخفیف گناهانی است که حتی‌الامکان کار آن‌ها به عذاب‌ها و جراحی‌های جهنم نکشد) مفهوم یوم‌الورود آنست که شفاعت اولیآءالله از روز دوم قیامت شروع می‌گردد باستثناء که از همان یوم‌الورود آغاز می‌شود. سه گروه از انسان‌ها بمحض ورود به قیامت، بسوی پرواز می‌کنند و هیچکدام از شکنجه‌های را نمی‌چشند: ۱- راه خدای سبحان ۲- شفاعت خاصه ۳- اهل ۵ وعده «اللهم ارزقنا یوم‌الورود» آمین ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) انتقالی از تلگرام/واتساپ ۱۳۹۷ 💠کانال اطلاع‌رسانی چلچراغ معارف و احکام حم 👇 eitaa.com/chelcheraaqHM 🙏گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام👇 https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
✍️ تحریری حم؛ ⚖️ دو تا اسلام ⚖️ دو تا ایران! وقتی که دو تا اسلام متناقض و دو تا ایران متضاد داریم، ناچاریم به یکی از آن‌ها ایمان آورده و به دیگری بورزیم! و البته منافقینی هم هستند که همیشه و کفرشان معکوس می‌نماید! و و ایران نامطلوب مسئله، زمانی پیچیده‌تر می‌شود که در ضریب ماتریسی اسلام و ایران (هر کدام به توان ۲)، شاهد چهار نوع گرایش کاملا مختلف از همدیگر باشیم: اسلام موافق ایران اسلام مخالف ایران ایران موافق اسلام ایران مخالف اسلام اگر بخوبی دقت کنیم، آنچه که واقعیت دارد، یک مثلث است. زیرا اسلام موافق ایران با ایران موافق اسلام، یکی‌ست. فلذا اضلاع این مثلث عبارتند از: ۱) اسلام و ایران موافق ۲) اسلام مخالف ایران ۳) ایران مخالف اسلام از منظر ، گروه اول رابطه اسلام و ایران را و دو گروه بعدی آنرا می‌دانند. این متعدد را عجالتا کوتوله‌های فکری نمایندگی می‌کنند: کوتوله‌ای مثل اسفندیار مشاعی دم از «مکتب ایرانی» می‌زند با این توجیه که حاوی اسلام است. یعنی اگر به مکتب ایرانی بچسبیم، چیزی از اسلام را از دست نمی‌دهیم. بنابراین اسلام را که مورد سوءاستفاده از مدعیان آن قرار گرفته و می‌گیرد، اساسا دور بریزیم و مکتب ایرانی ما را کفایت می‌کند. حسبنا مکتبة الایرانیة! نگران از کف رفتن هم نباشیم که همه آنرا در مکتب ایرانی داریم! دیگری بنام امید دانا هم تقریبا همین نگرش را به گونه دیگری می‌پردازد. وی هم معتقد است که مکتب ایران در مقام إکمال و إتمام بوده و هیچ نیازی به نداریم و اینکه ایرانی‌ها خیلی هوشمندانه، اسلام را کرده و اسمش را گذاشته‌اند و ! وگرنه اسلام بدون ایرانیزاسیون، اسلام داعش است! ولیکن هر دو گرایش خام‌اندیشانه (نخواستم از واژه‌های تندتری که باید به کار برد استفاده کنم!) در مواجهه با قرآن دچار تحیر و رسوائی می‌شوند! جریان بر این باور هستند که قرآن کتابی است که نیازمند تفسیر است و از آنجا که بهترین و بیشترین تفاسیر را نوشته‌اند، لذا به همین دلیل، گلیم قرآن هم در از آب کشیده می‌شود و جای نگرانی نیست! اما معتقد است که (وارث اسلام اموی و عباسی) زاده همین قرآن است و لذا باید را به آتش بکشیم! (العیاذ بالله) همچنین آورنده این کتاب و نخستین مؤمن بدان (رسول‌الله الاعظم‌ص) را هم باید گردن بزنیم. البته اهل بیت او بویژه را که همسری اختیار کرد، حفظ می‌کنیم فقط بخاطر اینکه آنان را ایرانی تلقی می‌کنیم! و حتی می‌توانیم دایره ایرانیت خود را بازتر کنیم و حضرت ابراهیم(ع) را هم که ایرانی (از کرد یا آذری) بوده متعلق به خود بدانیم اما زیر بار ذریه او نمی‌رویم. زیرا نوادگان اسحاق(ع) که با آمیختند و اصالت پدری خود را از دست دادند، در سودای نابودی ملت ایران بوده و هستند و خواهند بود، و نوادگان اسماعیل(ع) که با قریشیان و اعراب آمیختند و اصالت پدری خود را از کف دادند، در حمله عرب‌ها به و فروپاشی باستانی ما نقش داشتند. اینگونه مباحث آمیخته به برخی جهالت‌ها و لجاجت‌ها ایجاب می‌کند که دقیقا در صدد ترسیم رابطه و برآئیم. از نظر نگارنده این سطور، نسبت اسلام و ایران، نه تساوی است و نه تباین بلکه عموم‌وخصوص من‌وجه است. یعنی؛ ۱- بخشی از ، معادل ایرانیت است. ۲- بخشی از ، معادل اسلامیت است. ۳- بخشی از اسلامیت، ناسازگار با ایرانیت است. ۴- بخشی از ایرانیت، ناسازگار با اسلامیت است. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠
✍️ تحریری حم؛ ⁉️ رضوان کجاست؟! 👌 در روز علیه‌السلام، هنگام بدرقه حنظله شبامی (از یاران آن‌حضرت که کل بود) بسوی و ، به او فرمودند: «رُح إلی خیرٍ مِنَ الدنیا و إلی مُلکٍ لا یَبلیٰ»! منظور از «خیر من الدنیا» اشاره به بهشت است. ولیکن منظور آن‌حضرت از «ملک لایبلی» چیست؟! لازم به ذکر است که عبارت «ملک لایبلی» در قرآن آمده ولیکن ادعایی از در گفتگو با آدم در بهشت است: «هَل أدلُّک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی»؟ ای آدم! آیا دوست داری تو را بسوی «شجره جاودانگی» و «پادشاهی بی‌پایان»، راهنمائی کنم؟ تعلیم‌یافته به (قرآن: علّم آدم الاسماء کلها)؛ نه تنها وجود عالم و مقامی از قبیل؛ «شبکه جاودانگی» و «پادشاهی فناناپذیر» را انکار نمی‌کند، بلکه حریصانه در جستجوی آنست و مشتاقانه آنرا می‌جوید! آدم و حوا گمان می‌کردند که آن و ایده‌آل در همان بهشت است ولیکن راه ورود بدان را نمی‌یافتند! راه ورود بدان را می‌دانست و آن‌دو را به درستی راهنمایی کرد. آری! راه ورود به آن عالم برتر از بهشت، همان (مشهور به !!) بود. که بی‌مهابا و بی‌محابا بدان نزدیک شدند! که «عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها»! «ملک لایبلی»، نبود و نیست و داشت و دارد. ولیکن ، راه ورودی آن را در دنیا تعبیه فرموده است! و راه ورود به دنیا از بهشت بود که کلید آن، همان نزدیکی به و ذوق آن بود. «فلما ذاقا الشجرة»! البته ریسک بزرگی بود. زیرا ممکنست که نه تنها به ملک لا یبلی دست نیازد بلکه بهشت را هم از کف بدهد و بدتر آنکه گرفتار گردد! خطر بسیار بزرگی بود ولیکن و این را به جان خریدند! زیرا که کردن را داشت. «عطآئاً غیرمجذوذ» تعبیر دیگری از همان «ملک لایبلی» است که در بدان اشاره شده و (ص) علت خود را به همین سوره آدرس دادند! زیرا اگر عالم بهشت را به بهانه دهند، عالم فراتر از ، بهاء سنگینی می‌خواهد که تحصیل آن، آدمی را از شدت فرسایش، پیر می‌سازد! در رکاب حسین(ع)، راه میانبری است بسوی «ملک لا یبلی و عطائا غیرمجذوذ». لذا به حنظله فرمود: پرواز کن بسوی جایگاهی بهتر از و کن بسوی ملک لایبلی! حال سؤال اینست؛ آن عالم فراتر از بهشت، کدام عالم است؟! و چرا ارزشمندتر از بهشت برین است؟! آری! «رضوانٌ من الله، اکبر» کجاست و چیست؟! لطفاً جواب دهید. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) (برگرفته از کتاب «طپش خلقت و انقراض آخرت» که البته از سال ۱۳۶۶ تاکنون بعللی هنوز موفق به چاپ آن نشده‌ام!) 💠 💠کانال اطلاع‌رسانی چلچراغ معارف و احکام حم 👇 eitaa.com/chelcheraaqHM 🙏گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام👇 https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاله صهیونیستی احمد زیدآبادی (زاده ۱۳۴۴سیرجان) روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب که در پی حوادث انتخابات ۱۳۸۸ به 6 سال زندان، 5 سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هرگونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی محکوم شد، دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران نیز بوده‌ است. تز دکترای او «دین و دولت در اسرائیل» نام داشت. او که همواره مورد حمایت و تشویق و جوائز سازمانها و بنیادهای صهیونیستی بوده است، وقتی که مقام معظم رهبری، بدحجابی را علاوه بر «حرام شرعی»، «حرام سیاسی» هم نامیدند، ادعا کرد: «کسانی که می‌خواهند حجاب را سیاسی کنند همدست نتانیاهو هستند»! او در سال ۱۳۷۹ به جرم تشویش اذهان عمومی و اقدام افسارگسیخته علیه نظام بجای اعدام، ۱۳ ماه در زندان به سربرد. این شورشی که سالهاست انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را تحریم کرده، کماکان به تولید «اراجیف» علیه «نظام ولائی ایران» مشغول است و اخیراً با توجیهی صهیونیستی از «غیرقابل بازگشت بودن فلسطین اشغالی به فلسطینیان» حرف زده است!!! اولین‌باری که با وی به مناظره پرداختم؛ در آستانه انتخابات 1388 بود که به نمایندگی از طرف مهدی کروبی شرکت کرد. (از طرف «میرنورد» هم «بیسواد کذّاب زشت‌کلام»ی بنام دکتر صادق زیباکلام آمد و «مشانژاد» نماینده‌ای اعزام نکرد!) مناظره انتخاباتی مورد اشاره از طرف «حزب اسلامی ایرانزمین» برگزار گردید که بنده (حسینی منتظر) به نمایندگی از محسن رضائی شرکت کردم. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار 1402 🆔 @chelcheraaqHM
تحریری حم بسمه تعالی حضرت روح در حریم ممنوعه! (۱) ، فرصت کم‌نظیری برای است. نزول روح و ملائکه، درخشان‌ترین واقعه امشب است. «تنزل الملائکة و الروح فی‌ها باذن ربهم، من کل أمر سلام هی حتی مطلع الفجر» چند نکته حائز اهمیت معطوف به «روح»: ۱) ملائکه قبل از روح، نازل می‌شوند. (تا زمین را زمینه‌سازی کنند برای نزول حضرت روح) و نزول آنان به و اجازه پروردگارشان انجام می‌گیرد. ۲) حضرت جبرئیل(ع) بعنوان قوی‌ترین ملک از ملائک، از پیش‌قراولان حضرت روح است. فلذا حضرت روح مافوق ملائکه از جمله؛ جناب جبرئیل است. (در بعضی از ترجمه‌های قرآن که ادعا شده «روح؛ اعظم ملائکه است»! از اشتباهات رایج است.) ۳) معراج پیامبر اعظم(ص) مکرراً (۲الی۱۲بار) رخ داده است. ولیکن همه آنها دارای سه مرحله کلی بوده‌اند: ۳/۱- «من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی» ۳/۲- «من المسجد الاقصی الی سدرة المنتهی» ۳/۳- «من سدرة المنتهی الی القرب الاعلیٰ» ۴) بزرگترین فرشتگان خدا (از جمله اعظم آنان؛ جبرئیل) در معیت معراجیه پیامبر اکرم(ص) بودند. ولیکن بدون آن! ۵) هیچ فرشته‌ای باندازه حضرت جبرئیل(ع) و تیزپرواز و بلندپرواز نیست. ۶) مرحله سوم معراج برای کلیه ملائکه (حتی برای که أبَرقدرت است) ممنوعه است. فلذا فرمود: «لو دنوت أنملة لاحترقت»! جبرئیل وقتی از رسول‌الله الاعظم(ص) بازماند گفت: اگر به اندازه یک بند انگشت نزدیک شوم بلافاصله آتش می‌گیرم! فلذا مرحله سوم را پیامبر به تنهائی ادامه دادند. مسئلة: قرب الهی که اندک نزدیکی بدان، حتی جبرئیل را زده و نابود می‌کند، چگونه است که برای پیغمبر اکرم(ص) مبدل به «برداً و سلاما» می‌گردد!؟! سرآغاز قصه در (سوره دوم از آیات ۳۰ به بعد)؛ «.. فقال أنبئونی بِأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین»! «.. قال أ لم أقل لکم إنی أعلم ... و أعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون»؟! نکات حائز اهمیت معطوف به کتمان ملائکه: ۷) خالق متعال، قبل از آفرینش مخلوقی سه وجهی بنام «آدم، انسان و بشر»، جعل او در زمین را به ملائکة‌الله، اطلاع‌رسانی می‌کند! (چه ضرورتی داشته؟!) ۸) پروردگار متعال، مخلوق جدید خود را خلیفه می‌نامد که قرار است «جانشین جنّ» گردد. (عنوان مجعول «خلیفة+الله» مورد تأیید و نیست و بنظر می‌رسد از مطلوب است که وارد اسلام شده و از ادبای و غیرمسلمان گشته است!) ۹) پدیده خلیفه در زمین، با اعتراضیه ملائکه مواجه می‌شود! زیرا او را پیشاپیش متهم می‌کنند به اینکه موجودی و (فسادگر و خون‌ریز) است! (البته اتهام ملائکه قرین واقعیتی است که با انتشار در رخ عیان کرده و هنوز هم ادامه دارد!) ۱۰) شگفتی ظاهری ملائکه، از آن‌جهت، وجاهت دارد که «پدیده مفسد و سفاک» با «سبحانیت و قداست الله»، ناساز است. فلذا گفتند: «نسبح بحمدک و نقدس لک»! ۱۱) خالق متعال، بدون ردّ ادعای ملائکه می‌فرماید: «إنی أعلم ما لا تعلمون»؛ من می‌دانم چیزی را که شما نمی‌دانید! مسئلة: آن‌چه را که خدا می‌داند اما ملائکه نمی‌دانند، چیست؟ آیا مربوط به است؟ یا مربوط به ؟ بنظر می‌رسد که مجهول ملائکه در «الاسمآء» است. زیرا خدا بلافاصله بعد از اشاره به چیزی که ملائکه نمی‌دانند، اقدام به تعلیم اسماء می‌کند؛ «و علَّم آدم الاسماء کل‌ها»؛ و آموخت به آدم همه اسم‌ها را! ۱۱/۱- ظاهراً منظور از «الاسماء کل‌ها»، اسماءالله است که هم نامیده شده‌اند. ۱۱/۲- مجهول در بین بوده است. ولیکن نه مطلق آن‌ها بلکه برخی از آن‌ها و شاید فقط یکی از آن‌ها! ۱۱/۳- «اسم الله» مجهول در نزد ملائکه، کدامین اسم خدا بوده است؟! (البته بنظر می‌رسد که اسم‌الله خاص خدا، برای ملائکه، نبوده است بلکه آنان به این اسم‌الله خاص، می‌ورزیده‌اند! لذا فرمود؛ «ما کنتم تکتمون» و به صراحت، تردید در را با عبارت «إن کنتم صادقین»، برجسته فرمود! ۱۲) اولین اسمی که پروردگار متعال به خلیفه، اطلاق می‌کند کلمه است. (علّم آدم الاسماء) و این عنوان تا زمانی که آدم و حوا در بهشت هستند، پایدار است و بمحض آنکه به زمین می‌کنند، به و هم مسمی می‌گردند. ۱۳) تقدیم آدم بر در امر ، دلیل خاصی دارد که در جای خود قابل توضیح است. ۱۴) ملائکه علیرغم فراگیری اسماءالله، هنگام بازگوئی آن‌ها، گویا از اشاره به یکی از اسماءالله، تعمداً تجاهل می‌کنند! مسئلة: کدام اسم‌الله، و بلکه ملائکة‌الله است؟! آنان چیست؟! ..ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) شب قدر ۱۴۰۲ کانال «چلچراغ معارف و احکام حم» https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری حم بسمه تعالی حضرت روح در حریم ممنوعه! (۲) ملائکه بمحض اطلاع از خبر «آفرینش پدیده‌ای بنام »، ترازوئی بر می‌افرازند که در یک کفه آن، ثقلین «سبحانیت+قداست» خالق متعال قرار دارد و در کفه دیگر آن، ثقلین «مفسد+سفّاک» بودن خلیفه! بدین‌مفهوم که؛ و الهی (پاکی درونی و بیرونی/ذاتی و صفاتی) و «خیر مطلق» چگونه می‌تواند در عالم آفرینش، «مخلوق شرّ»ی را بیافریند و برتابد که براحتی مرتکب و می‌شود؟! و پیوسته می‌ورزد؟! مسئله مبدأیت «خیر» و مبدأیت «شرّ»، مسئله بسیار غامضی بوده است (که قبل از ، توسط مورد توجه قرار گرفت) و از نخستین دغدغه‌های انسان در بوده است. ایرانیان (بعنوان صاحبان نخستین و در زمین) شاید اولین کسانی بودند که در صدد حل معمای پیچیده مذکور برآمده و با خلق موجود موهومی بنام در مقابل بزعم خود، گره‌گشائی کردند!! و بدینوسیله ثنویت (شرک به الله) را در جهان پایه‌گذاری کرده و دنبال کردند. ثنویت ایرانیان (شرک اهورامزدا+اهریمن) ظاهرا وقتی به رسید در قالب «بَرَهما+ماهایا» دنبال گردید! همین ثنویت، وقتی به رسید، در قالب «یانگ+یین» و بالاخره همین ثنویت، وقتی به رسید در قالب «دو آلیسم» دنبال گردید! آری! «ثنویت»؛ بزرگترین خبطی بود که ایرانیان در سطح جهانی علیه بشریت، مرتکب شدند ولیکن در آخرالزمان، بزرگترین خدمت به بشریت هم به تعلق خواهد گرفت که در ، موفق به توسعه و تحکیم در خواهند گردید. پیروان ادیانی که از مخلوقی بنام در امان نیستند، ای‌بسا گرفتار کهنی باشند که بر سایه افکنده است با این پندار که مبدأیت هر شرّی و شرارتی به برمی‌گردد! و حال آنکه و صریحاً خلقت هر شرّی را به خودش نسبت می‌دهد؛ «قل أعوذ بر الفلق* من شرّ ما خلق* و من شرّ غاسق إذا وقب»! و مایا و یین و امثالهم، و پوچی هستند که قاعدتاً هیچ نقشی در و توسعه و شرورات ندارند و ساخته پرداخته ذهن انسان‌هائی هستند که بزعم خود خواسته‌اند، انتساب هر شری را از ساحت اقدس حضرت سبحان، دور سازند! علت چنین خبطی () در همان چیزی نهفته است که مورد بود! و شاید به همین علت است که خدای قادر در ، را در ردیف اول متهمین خود نشانده و قبل از و ، آنان را به می‌کشاند! (دو آیه در قرآن داریم که دقیقاً با عبارت «و یوم یحشرهم جمیعا» آغاز می‌شوند و مجموعاً از وقایع کلی بزرگترین در پرده‌برداری می‌کنند) و حال آنکه این در «تعلیم کل اسماء به آدم و ملائکه» حل شده است. ولیکن اسم‌الله حلاّل این مسئله، از شدت وحشت‌آفرینی آن، مورد کتمان و اغماض همه خلایق از جمله ملائکه است! آن اسم کدام است؟! «اسم الله الحریق» = «اسم الله المکتوم عندالملائکه»؛ اسمی است که از شدت ترس و هراس خود، آنرا کتمان می‌کنند! ملائکه همه را آشکار می‌کنند (ما تبدون) ولیکن یکی از آن‌ها را می‌کنند (ما کنتم تکتمون)! همان اسم فوق‌العاده وحشت‌انگیز و خطرناکی که اگر باندازه یک بند انگشت بدان نزدیک شوند بلافاصله آتش می‌گیرند! اسم‌الله (موحش و محرق!) از لغایت را فرا گرفته است که حتی جبرئیل هم بدان را ندارد ولو باندازه یک بند انگشت! (فرمود: «لو دنوت أنملة لاحترقت»!) چنانچه به اندازه یک بند انگشت، نزدیک شوم، بلافاصله می‌گیرم! این مقدمات از آن‌جهت به رشته تحریر در آمد تا ببینیم معمای ناسازی «مفسد و سفاکی خلیفه» با «سبحانیت و قداست الله» چگونه قابل جمع و است؟! اسم الله خاصی وجود دارد که عدم دو کفه ترازوی مذکور را توجیه می‌کند ولو اینکه ملائکه از بیان آن دارند، چنان وحشتی که باعث می‌شود تا آن را کتمان نمایند! «اسم‌الله»ی که هر چیزی و هر کسی (ولو جبرئیل) را سریعاً و شدیداً می‌سوزاند و محو می‌سازد تا چه رسد به مفسدین و سفّاک‌ها! بنابراین و و هر «شرّ»ی که هر لحظه در معرض و محو است، هیچگونه تهدید و تحدیدی علیه «سبحانیت و قداست الله» نیست و لزومی به اعتراضیه و اظهار شگفتی نیست. آیا این اسم الله خاص، در قرآن هم ذکر شده است؟ ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) شب قدر ۱۴۰۲ کانال چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff جهت گفتگوهای دینی و سیاسی پیرامون مسائل روز ملت ایران و امت اسلام (و هم‌اندیشی پیرامون پیام‌های کانال مذکور☝️) لطفا در گروه ذیل👇به ما بپیوندید: گروه چلچراغ معارف و احکام: https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe ❤️
✍ تحریری حم بسمه تعالی حضرت روح در حریم ممنوعه! (۰۳) اشاره شد که سقف پروازی (ع) و بالطبع سایر تا «سدرة‌المنتهیٰ» است که نقطه انتهائی و پایانی بهشت اعظم است. اشاره شد که ملائکه و حتی جبرئیل به عالمی فراتر از ، توان و حق ندارند وگرنه می‌گیرند! ملائکه طبق اشاره ، دارای بال‌های پرواز متفاوتی هستند؛ بعضی دو بال و برخی سه بال و بعضاً چهار باله هستند. (جَاعِلِ الْمَلَائِکةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ؛ مَثْنَىٰ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ (فاطر/۱) قرار دهنده است ملائکه را پیک بالدار دو بال و سه بال و چهار بال) حال با ملاحظه «بال‌دار بودن» و «پرواز در عالم ذیل سدرة‌المنتهی» و «آتش گرفتن و سوختن و محو شدن»، می‌توان تصور کرد که ملائکه، دارای جسمی هستند که صد البته متفاوت از جسم بشر و حتی جن است. جسم بشر از ، جسم جن از و جسم ملک از است. ولیکن نوری که جنبه مادی دارد و وقتی که نار برای چشم بشر، قابل مشاهده نیست بنحو اولیٰ نور ملائکه هم قابل مشاهده نیست. اگرچه اینطور هم نیست که مطلقا قابل مشاهده نباشند وگرنه هم قادر به مشاهده آنها نبودند و حال آنکه به هر دو مخلوق مذکور را رؤیت می‌کرده‌اند. بحث‌مان به این‌جا کشید که، بعد از سدرة‌المنتهی تا مقام ، ممنوعه الهی است حتی برای جبرئیل که اگر به اندازه یک بند انگشت هم فراتر برود، بلافاصله آتش می‌گیرد! حال سؤال اینجاست که؛ جبرئیل از کجا می‌داند که نباید وارد شود؟! - آیا پیشاپیش به آن‌حضرت (و سایر ملائکه) تعلیم داده شده است؟ - آیا ملائکه تجربه دارند و در عمل فهمیده‌اند که نباید وارد آن حریم شوند وگرنه آتش می‌گیرند؟ - چرا پیامبر اعظم(ص)، هنگام ورود به حریم ممنوعه و سیر در آن حتی تا قرب اعلی «أو أدنیٰ» آسیبی نمی‌بیند؟! و آتش نمی‌گیرد؟! بنظر می‌رسد که ملائکه قبل از به آدم (و «ثم عرضهم علی الملائکه») از خطر ورود به حریم ممنوعه، اطلاع داشتند ولیکن آنرا می‌کردند! و اشاره کردیم که حل معمای ناسازی و عدم بین «سبوح+قدوس» بودن و «مفسد+سفّاک» بودن و و «قابل جمع» بودن مذکور را باید در یکی از اسماءالله جستجو کرد. همان اسمی که ملائکه ترجیح می‌دهند آنرا کتمان نمایند! ولیکن خدای متعال ترجیح می‌دهد که آنرا مورد اشاره قرار دهد. همچنانکه انجام هر کاری، نیازمند ابزار خاص آن کار است، خالق متعال هم انجام هر امری را با اسم خاص (و متناسب با آن امر) خود انجام می‌دهد. و در اینجاست که به این نکته باید بیاندیشیم که ، تضاد مذکور بعنوان «بزرگترین معمای هستی» را با کدام اسم خاص خود، حل می‌کند؟ و چنانچه به این اسم خاص، بی‌اطلاع باشیم یا از آن، چنان وحشت داشته باشیم که از شدت ترس و هراس، آنرا کتمان نمائیم، آنگاه در حل این معمای عجیب و عظیم عاجز خواهیم شد! همان‌قدر که جنس ساختاری بشر و جن متفاوت است (و البته گمان می‌کرد که آتش بر طین متمایز است!) و بمراتب بیشتر؛ جنس ساختاری ملائکه بر ساختار مادی جن و بشر متمایز است، جنس ساختاری حضرت روح بر ملائکه متمایز است. نشان به آن نشان که ورود روح در حریم ممنوعه نه منع می‌شود و نه هنگام حضور و سیر در آن، آتش می‌گیرد و حال آنکه جبرئیل(ع) بمحض نزدیک شدن باندازه یک بند انگشت به آن ، بلافاصله آتش گرفته و نابود می‌شود! با عنایت به این تمایزات در قیاسات است که وقتی از کیفیت ساختاری روح سؤال شود، بی‌جواب می‌ماند مگر در این حد که فرمود: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلّا قَلِيلاً» [۸۵] و از تو در باره روح سؤال مى‌كنند، بگو: روح از من است و از علم و دانش، جز اندكى به شما داده ‌نشده‌ است! (س.اسراء) وقتی که از درک «روح» عاجز باشند (بلحاظ نداشتن ابزار فهم ذیربط) بنحو اولیٰ، از درک ذات الهی، عاجزترند! فلذا می‌فرماید؛ «لیس کمثله شیء»! یعنی که در شباهت حتی با روح هم، مثل او نیست تا چه رسد به ملائکه که از نور هستند! عبارت «لیس کمثله شیء» در دعای ۱۰۰۰ اسم‌الله (جوشن کبیر) دو بار به کار رفته است. در این دعا که دارای عبارت «یا من له الاسماء الحسنی» نیز است، به و الهی، دو بار اشاره شده است؛ «یا ذا القدس و السبحان» و «یا سبوح یا قدوس». «یا من تقدست اسمائه» و «یا من قدر و » در دعای مذکور از دیگر عبارت‌های مرتبط با مبحثی‌ست که ما در این سلسله دنبال می‌کنیم. با همه این احوال، در این دعای مشهوره که خواندن آن در ماه مبارک ، رسم است، حتی یک بار هم اسم‌الله «رمضان» استفاده نشده است! چرا؟! ..ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) شب قدر ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍ تحریری حم بسمه تعالی 🔥 جهنم؛ انتقامی جبّاریه یا ابزاری رمضانیه؟! (بخش اول): بعضی‌ها (اکثریت انسان‌ها) گمان می‌کنند که «جهنم»، بعنوان خشونتی محض؛ ابزاری برای انتقام‌جویی خدای قهار و ذوالانتقام از گناه‌کاران است! و حال آنکه «جهنم»، بعنوان خشونتی محض؛ ابزاری برای نجات و نیل انسان‌های گناه‌کار به «بهشت» است که اوج «رحمت الهی» است. یعنی جهنم با تمام خشونت و وحشتناکی آن، راهکاری برای ترحّم بر اکثریت انسان‌هاست تا از گناهان خود رسته و به بهشت رفته باشند. بلی! «اکثریت انسان‌ها» جهنمی هستند بعلت گناهان ریز و درشتی که مرتکب می‌شوند و در آن داخل خواهند شد (طبق بیان صریح خدا «وَ إن مِنهُم إلاّ واردها» در قرآن) ولیکن وقتی نهایتاً «اکثریت انسان‌ها» بهشتی می‌شوند (ولو بعد از تحمل هزاران قرن عذاب و شکنجه!) دقیقاً بمعنی آنست که جهنم بعنوان ابزاری کارآمد (و البته اجتناب‌ناپذیر!)، موفق می‌شود که گناهان اکثریت انسان‌ها را از بین برده و نابود سازد. فلذا قوم «الجهنمیون فی‌الجنّة» بعد از خروج پاکسازی شده از جهنم و ورود به بهشت پاکیزه، سپاسگزار «حضرت رمضان» خواهند بود. «رمضان» برگرفته از ریشه «رمض» (سوختنی بدون باقی گذاشتن هیچ آثاری از سوختگی) بمعنای کسی‌ست که گناهان را می‌سوزاند و کاملاً نابود می‌سازد. گناهانی که بعلت چسبندگی آن‌ها به تک تک سلول‌های بدن تا مغز استخوان گنه‌کاران و غفلت «مذنبین»، قابل تشبیه به «دُم» حیوانات هستند که به حیوان چسبیده و هر جا که برود آن‌هم در قفای آن، می‌رود و هرگز او را رها نمی‌کند ولو اینکه «صاحب دُم»، توجه مستقیمی بدان ندارد! تا جائی که بنده مطالعه کرده‌ام، انسان؛ تنها حیوانی‌ست که در خلقت ظاهری خود، دُم ندارد. دم همان بافتی‌ست که در امتداد ستون فقرات بصورت زائده‌ای متصل از حیوان بیرون می‌زند که در بعضی از حیوانات کوتاه و در برخی بلند، در بعضی لاغر و در برخی حجیم، در بعضی کشیده و در برخی خمیده و‌ در برخی کوچک و در بعضی بزرگ است. بزرگترین دم‌ها متعلق به دایناسورها بوده است و فعلا کانگوروها ولیکن انسانها زائده‌ای در امتداد ستون مهره‌های خود ندارند فلذا می‌توان گفت؛ انسان تنها حیوان بدون دُم است. ولیکن در روز قیامت آشکار می‌شود که دم‌دارترین حیوان و بلکه دم‌کلفت‌ترین حیوانات همانا انسان‌ها هستند! البته اگر فرض کنیم که انواع گناهان بصورت دم در انواع مختلف خود به انسان‌ها متصل شده و هرگز او را رها نمی‌کنند و هر جا که بروند دُمشان هم دنباله آن‌ها می‌رود. البته شامپانزه‌ها نیز (علیرغم اضافات در تعداد دنده‌ها و کرموزوم‌ها نسبت به انسان‌ها) فاقد دم هستند که آن‌هم لابد (با توجه به تبدیل عده‌ای از یهودی‌های گنهکار به میمون طی فرمان الهی «کونو قردة خاسئین» میمون‌های فرومایه بشوید) علتی دارد! به همین دلیل، گناه در ادبیات قرآنی، «ذنب» (دُم) نامیده شده است و «ذنوب»، جمع آنست. انسان تنها حیوان بدون دم ولیکن دارای استعداد و اختیار «دُم‌سازی نامرئی» توسط خودش است که با ارتکاب گناهان برای خود تولید می‌کند و روز قیامت همه آنها تمثل پیدا کرده و مانع پرواز او بسوی بهشت می‌شوند. «ذنوب»؛ هم اشاره به ذنب‌های تکراری است و هم به ذنب‌های متنوع. یعنی هر کسی، گاهی مرتکب یک ذنب می‌شود اما بعلت تکرار آن، دارای «ذنوب» می‌گردد و گاهی مرتکب انواع متفاوتی از «ذنب‌های مختلف» می‌شود و بالتبع دارای «ذنوب»! پروردگار متعال که انسان را برای خودش آفریده (إنا لله) برای محو گناهان انسان‌ها (از طریق سوزانیدن)، ابزارهای مختلف و متنوعی دارد که اهم آن‌ها در آخرت، «عذاب» در ۷ لایه «جهنم» است و در دنیا «صیام» در ۱ ماهه «رمضان»! اگر انسان‌ها با استفاده اختیاری از «ابزار دنیوی رمضان» موفق به پالایش وجود نازنین خود از گناهان بگردند، هرگز گرفتار اجباری به «ابزار اخروی رمضان» نخواهند گشت. به همین دلیل است که وقتی از پیامبر اعظم(ص) سؤال شد؛ چرا «ماه صیام» و «ماه رحمت» خدا، ماه «رمضان» نامیده شده است؟! فرمودند: «لِأنّهُ یرمضُ الذُنُوبَ»! زیرا «رمضان/ماه رمضان» می‌سوزاند «ذنوب» را و آن‌ها را نابود و محو می‌سازد! حضرت رمضان (آتش مطلق!) در آخرت برای رهائی انسان‌ها جهت نیل آنان به بهشت، آتش بجان دم‌های آن‌ها می‌افکند. هر دمی که آتش می‌گیرد در امتداد خود به ستون فقرات زده و گردن انسان‌ها را هم خفت می‌کند تا به سری برسد که بر گردن استوار است. «نار رمضانیه» مذکور که گویا بر رقبه (گردن) انسان حلقه زده، فقط بدنبال سوزانیدن و‌ محو گناهان است ولیکن عذاب سوزان آن، تمام سلول‌های مذنبین را هم می‌گدازد اما آن‌ها دوباره می‌رویند تا برای رفتن به بهشت موجود باشند. بنابراین؛ «رمضان» و «ذنوب» تعامل معنی‌داری با هم دارند که نیازمند توضیحات بیشتری است. ..ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری حم بسمه تعالی معمای الأولی در زیارت جامعه وجود جهانی مهم‌تر و بالاتر⁉️ (بخش اول): کلمه «الاولی» در عبارت «وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ الاْولى» (زیارت جامعه کبیره) معمائی شده است که چه معنا و مفهومی دارد؟! فراز حاوی «الأولی»؛ «اَلسَّلامُ عَلى‏ اَئِمَّةِ الْهُدى وَ مَصابيحِ الدُّجى وَ اَعْلامِ التُّقى وَ ذَوِى‏ النُّهی وَ اُولِى‏الْحِجى وَ كَهْفِ الْوَرى وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيآءِ وَ الْمَثَلِ الْأَعْلی وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنى وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلى‏ اَهْلِ الدُّنْيا وَ الْأخِرَةِ وَ الْأُولى وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» است. شارحان در تعریف و تفسیر مفهوم کلمه «الاُولى» (بمعنای ضدّ پایان، آغاز، اولین، نخستین، زمان پیشین و جلوتر)، سخن روشن و یکسان و هماهنگى ندارند! برخى، آنرا به مفهوم همین «دنیا» و مترادف با آن مى‌دانند، برخى «اولی» را به «عالم برزخ» تفسیر کرده‌ و برخى آن را زمان «رجعت»(صغیره) دانسته‌اند و برخى نیز، آن‌را «امّت‌هاى گذشته» معرّفى و برخى هم آنرا حتی به «عالَم ذر» تفسير نموده‌اند! معمّا بودن آن در اینست که هم؛ در کنار «دنیا» و «آخرت» ذکر شده است (گویا که به عالمی غیر از دنیا و آخرت اشاره دارد!) و هم اینکه بعد از «آخرت» قرار گرفته است! که موجب سردرگمی شارحان و مفسرین آن گشته است! «الاولی» اگر قبل یا بعد «دنیا»، ذکر می‌شد، مشکل چندانی پیدا نمی‌کرد و قاعدتاً «عِدل دنیا» تلقی می‌شد ولیکن بعد از ذکر «آخرت»، مفهوم آن‌را کاملا رازآلود و رمزینه کرده است! حقیر بر این تصورم که «الاولی» به عالمی اشاره دارد که بعد از آخرت یا مافوق دنیا و آخرت است. کسانی که عوالم خلقت الهی را به عالَمَین «دنیا و آخرت» محدود می‌کنند، قاعدتاً قادر به درک عالم سومی بنام «الأولی» نیستند و حال آنکه، عوالمی که محضر انسان‌هاست، هفت‌گانه هستند که بترتیب عبارتند: ۱) محفل انس (الروح فی محضر الله) ۲) عالم ذر (عالم ألست) و جنة الأولی ۳) عالم دنیا ۴) عالم برزخ ۵) عالم محشر (قیامت) ۶) عالم عُقبیٰ (جهنم) و جنة الأُخری ۷) عالم اعلیٰ (رضوان، ملک لایبلی و عطآئاً غیرمجذوذ) https://eitaa.com/chelcheraaqHM/391 حال باید دید که منظور از «الاولی» در عبارت جامعه کبیره، اشاره به کدامیک از عوالم پنج‌گانه دیگر دارد؟ کلید حل این سؤال در احتیاج انسان‌ها به «حجج الله» (الگوهای أکمل) است که باید دید در کدامین عوالم مورد نیاز آنهاست؟ بعبارتی دقیق‌تر؛ انسان‌ها در کدام عوالم، محتاج «سعادت‌مندی مطلوب» هستند که در ذیل اطاعت و تبعیت از حجج‌الله قابل تحصیل است؟ قاعدتاً نشئات اول و دوم (محفل انس اولیه و عالم ذر یا ألست و حتی جنة الأولی) هیچگونه موضوعیتی در این باب ندارند. ولیکن در دنیا و آخرت چنین حاجتی در حد اعلای خود وجود دارد. دنیا همان نشئه سوم است و آخرت هم بطور کلی، شامل نشئات چهارم لغایت ششم می‌گردد ولیکن «الاولی» ناظر به کدام جای‌گاه است؟ دنیا یا آخرت؟! بنظر بنده هیچکدام! بلکه اشاره دارد به عالم هفتم که فراتر از دنیا و حتی آخرت است. چنانچه بجای «الاولی»، کلمه «الاعلی» درج شده بود، درک مطلب، آسان‌تر و ساده‌تر بود. چنانکه در همین فراز کلمه الاعلی هم به کار رفته است (المثل الأعلی) ولیکن لزومی ندارد آنرا تغییر بدهیم یا گمان کنیم که در نقل قول یا تحریرهای هزار و اندی ساله تغییر حروف و صدا روی داده است. و اما اینکه همزه «الأولی» را طبق ظاهر آن، ضمّه ببینیم یا تبدیل‌یافته‌ای با فتحه؟! - اَولی⁉️ - اُولی⁉️ هر دو عبارت (أولیٰ با همزه مفتوحه/مضمومه) در قرآن به کار رفته است ولو اینکه معنای نسبتاً متفاوتی پیدا می‌کنند. - «النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (سوره احزاب۳۳/آیه ۶) پیامبر در ولایت خود بر مؤمنین، از خود آنان بر خودشان اولویت دارد. -با عنایت به سخن پروردگار متعال در قرآن (آیه ۴ - سوره ضحی)؛ «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى» (و به يقين دوره پسین براى تو از دوره پیشین بهتر است)، که خطاب به پیامبر اعظم(ص) وعده‌ای می‌فرماید، مطلب از دو حال خارج نیست: ۱- مراد؛ «دنیا و آخرت» در مفهوم عند عوام‌الناس است و می‌خواهد بگوید که «آخرت محمد» از «دنیای محمد» برای آن‌حضرت(ص)، بهتر است. ۲- مراد دو مرحله حیات آن‌حضرت در همین عالم دنیاست (و توجهی به عالم آخرت او ندارد)؛ اولی به زمان تولد تا رحلت او اشاره دارد و دومی به دوره «رجعت صغیره» (رجعت مشهوره عند عوام‌الناس) قبل از انقراض دنیا و آغاز قیامت. در مرحله اول، پیامبر در طول عمر ۶۳ ساله خود از همان طفولیت که والدین خود را از دست دادند تا آخرین لحظات حیات خود، در رنج و سختی به سر بردند ولیکن در دوره رجعت صغیره، به دنیا بازگشته و ۳۰/۰۰۰ سال، بر کل دنیا سلطنت می‌کنند. ..ادامه دارد. ✍️ حسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍ تحریری حم بسمه تعالی معمای الأولی در زیارت جامعه وجود جهانی مهم‌تر و بالاتر⁉️ (بخش دوم): ..فلذا «آخرت» پیامبر (بمفهوم ده‌ها هزار سال حکومت آن‌حضرت) بمراتب بهتر از «أولی» ۶۳ ساله اوست! (دقت شود که در آیه مذکور، «آخرت» در مقابل دنیا به کار نرفته است. بلکه در مقابل «أولی» استفاده شده است. اگرچه در سپهری دیگر (و شاید بالاتر) می‌توان تصور کرد که «کَ» مخاطب در «لَکَ» (در آیه «للآخرة خیر لک من الأُولی» آیه ۴ از سوره ضحی) شخص پیامبر اکرم(ص) نیست بلکه «حضرت روح» مخاطب اصلی آنست که پیامبر اعظم(ص) تمثل حقیقی و مصداق بارز اوست که در اینصورت؛ «الأُولی» اشاره به «محفل أنس اولیه» دارد (که قبل از جنّة‌الاولی جریان داشت) و «الآخرة» به «محفل عشق ثانویه». و بهتر و خیر بودن آن هم در این‌ست که جناب روح در محفل اولیه، علیرغم «لیاقت عشق‌ورزی»، جسارت و «قابلیت عشق‌بازی» نداشت! ولیکن پس از طی دوران مبارزه‌ای وحشتناک و طاقت‌فرسا و جان‌سوز با اژدهای هفت‌سر وجود خود (شهوت، غضب، حسد، حرص، کبر، بخل و عُجب) و مهار مقتدرانه آن چموش قدرتمند و «أمّاره»، جرأت و قدرت عشق‌ورزی با معشوق حقیقی را می‌یابد. و در عین‌حال جواب این سؤال هم است که؛ حضرت روح که در جوار حضرت حق بود، چرا به «هجران» سوزانی مبتلا گردید تا برای رجعت مجدد به محفل عشق خویش از هبوط تحمیلی، سروکارش با «رمضان» افتد که ملائکه (حتی جناب جبرئیل!) هم از آن وحشت دارند و از شدت خوف و خشیت، این «اسم‌الله» (اعظم؟) را کتمان می‌کنند! اگر ما «لله» بودیم و هستیم و خواهیم بود، چه ضرورتی داشت که بعد از طی چهار عالم دردناک (ناشی از غم هجران) و خطرناک (امکان سقوط در عصیان و طغیان) مجدداً بسوی او «رجعت» (إنا إلیه راجعون) کنیم؟! در جواب می‌فرماید که؛ رضوان بعد هجران؛ بمراتب بهتر از هم‌جواری و وصال بدون عشق‌ورزی است؛ «للآخرة خیرٌ لک من الأولی»! بنابراین کاف خطاب به روح و بالتبع همه انسان‌ها برمی‌گردد. «لکَ» یعنی برای نوع انسان! ولیکن این برداشت از آیه نه تنها چندان کمکی به حل معمای «الاولی» در زیارت جامعه کبیره، نمی‌کند بلکه آنرا غامض‌تر هم می‌سازد! مگر آنکه «الاولی» را به کل عوالم شش‌گانه‌ای تعمیم دهیم که سیر موفق در آنها زمینه‌ساز ورودی ارادی به عالم هفتمی هستند که غایت‌القصوای خلقت است وگرنه نیازی به این‌همه خلقت و خلعت نبود! در اینصورت؛ مفهوم آن کاملاً معنی‌دار می‌گردد که حضرات معصومین (علیهم السلام) حجت‌ها و الگوهای أکملی برای سعادتمندی مطلوب انسان‌ها در دنیا و آخرت و بلکه «کل عوالم أولی» هستند تا انسان کامل به غایت مقصد اعلای خود در مقام هفتم نائل گردد. در بخش اول این مقاله، به هفت عالمی اشاره کردیم که گذر انسان‌ها بر آن‌ها افتاده یا خواهد افتاد ولیکن قرآن در سوره واقعه، به ذکر سه عالم متفاوت، بسنده کرده و بالتبع جای‌گاه‌های مادی انسان‌ها متناسب با مراتب معنوی آن‌ها است: ۱) اصحاب الشمال (گناه‌کارانی که در جهنم سقوط می‌کنند) شامل اکثریت انسان‌ها! ۲) اصحاب الیمین (ثواب‌کارانی که به بهشت دعوتند) شامل «ثُلّةٌ من الأولین و ثُلّةٌ من الآخرین»! ۳) اولئک المقربون (السابقون السابقون که به مقامی فراتر از بهشت ۸ گانه نائل می‌گردند) شامل «ثُلّةٌ من الأولین و قلیلٌ من الآخرین»! «اصحاب الیمین» در نیل به «فوز عظیم» از «اصحاب الشمال» سبقت می‌گیرند ولیکن «فوز اعظم» برای «المقربون» است؛ السابقون السابقون!! مشابه چنین معمائی را در عبارت قرآنی «موتتنا الاولی» هم داریم که دو بار بکار رفته است: «إِنْ‌ هِيَ‌ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولَى‌ وَ مَا نَحْنُ‌ بِمُنْشَرِينَ‌» (سوره الدخان/ آیه ۳۵) آن نیست مگر موت اولیه و ما بعد از دنیا (برای آخرت) برانگیخته نمی‌شویم! قرآن همچنین در سوره صافات می‌فرماید: «أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ {۵۸} إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‌ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» {۵۹} (سپس از روى سرزنش به آن منكر جهنّمى يا از شدّت شادى به ياران بهشتى خود گويد:) آيا ما ديگر نمى‌ميريم؟ مگر همان مرگ اوّلى (دنيا كه گذشت) و ما ديگر عذابى نخواهيم شد؟ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ {۶۰} لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ {۶۱} در آن‌جا هم سؤال است که؛ «الأولی» را چرا به «موتتنا» چسبانیده است؟! جهت اطلاعات بیشتر از «موتتنا الأولی» لطفاً منتظر چاپ کتاب «طپش خلقت و انقراض آخرت» (به قلم نگارنده این سطور) باشید که از سال ۱۳۶۶ تاکنون (بلحاظ ثقل مسائل) در حال ویرایشی طویل است! طی آن در صدد تفسیری از «آیات انقراضیه» سوره هود هستم. همان سوره‌ای که پیامبر اعظم(ص)، علت پیری زودرس خود را بدان نسبت دادند! النهایة: «أُخرای سعادتمند»، رهین «تشیّع حجج‌الله» در أُولی است که دنیا و آخرت هم بخش مهمی از آن هستند. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
عوالم هفت‌گانه‌ای که محل مبدأ و حضور و سیر و رجعت و فرجام انسان‌هاست: ۱) محفل انس (الروح فی محضر الله) ۲) عالم ذر (عالم ألست) و جنة الأولی ۳) عالم دنیا ۴) عالم برزخ ۵) عالم محشر (قیامت) ۶) عالم عُقبیٰ (جهنم) و جنّة الأُخری ۷) عالم اعلیٰ (رضوان، ملک لایبلی و عطآئاً غیرمجذوذ) ما اینک در عالم سوم (نشئه ثالثه) یعنی دنیا قرار داریم. در این سیر و تحول (قوس نزولی و صعودی)، انسان‌های شایسته مجددا به «محفل انس» خویش باز می‌گردند (برای حضور ثانویه) ولیکن بصورتی کاملا متمایز از حضور اولیه خود در آن مقام اعلی و این‌بار پادشاهی بی‌پایان و عطائی غیرشکسته است و رضوان من الله اکبر. (ضمیمه مقاله دو قسمتی «معمای الأولی در زیارت جامعه کبیره» و اینکه کدامین جای‌گاه را نشانه رفته است؟!) https://eitaa.com/chelcheraaqHM/376 💠 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/388سیدمحمدحسینی(منتظر) 💠کانال چلچراغ و حم 👇 🆔 @chelcheraaqHM
✍ تحریری حم بسمه تعالی 🔥 جهنم؛ انتقامی جبّاریه یا ابزاری رمضانیه؟! (بخش دوم): اشاره کردیم که غم‌ناک‌ترین درد بشریت در صحرای برهوت و سوزان محشر، نحوه جداسازی گناهان همچون دم‌های چسبیده و فرو رفته در اعماق تاروپود وجودی انسان‌هاست. «حیات» انسان برای «فلاح» اوست یعنی «ح‌یات» سکوی پرش انسان بسوی «فلاح» اوست که در مجال «العاجلة» (در مقابل «الآخرة» بمثابه «دنیا» در مقابل «عقبیٰ» بمفهوم موقت و سریع‌السیر) باید استفاده نماید. خدا تنوری را آماده کرده تا داغه (مهلت انسان در حیات خود)، نان خود را بچسباند! «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» «سخر لکم ما فی‌السموات و ما فی‌الارض» خالق متعال زمینه‌های لازم و بلکه کافی را فراهم ساخته است که تو خود را به «فلاح» (الله) برسانی. خدا مجبور نبود تو را بیافریند ولیکن لطف کرد (و البته با اجازه خودت) تو را وارد چرخه ح‌یات کرد. «قال ألست بربکم؟ قالوا بلیٰ»! حیاتی که به تو بخشیده، «کف لطف» اوست و فرصتی گذرا تا نان فلاح خود را که «سقف لطف» پروردگار حکیم است، به دست آوری. تو برای این «تنور پخت» و این «سکوی پرش» نیستی بلکه اینها برای تو هستند تا به فلاح برسی که «قرب الله» است. هر کاری که در این حیات مایه «قربت تو بسوی الله» است دریغ نکن؛ «إنّا لله». ولیکن در دنیا گرفتار «جناح» می‌گردی فلذا در آخرت محتاج «نجاح» می‌شوی که عملیات نجاح (نجات) به دست «رمضان» است و بس که از همین دنیا آغاز می‌گردد. شعار بنیادی مکتب الهی پیامبران و امامان بحق؛ «حیَّ علی الفلاح» (رجعت و بازگشت بسوی معشوق حقیقی) است و ضرورت شتافتن بسوی رستگاری و پیروزی نیل به «مقام قرب اعلی» اما ابناء بشر مختار هستند که خود را در جُناح و گناه «فساد و سفاکی» هم غرق سازند و برای خود انواع دُم‌ها را در آورند! ولیکن رمضان (خالق متعال) بر آنست که همه دم‌های آن‌ها را سوزانیده و معدوم سازد و سرانجام آنان را وارد بهشت خود گرداند. اگر خدا، رمضان (سوزان‌ترین آتش مطلق) نبود، هرگز انسان را نمی‌آفرید و اگر می‌آفرید، هرگز به او اختیار ارتکاب گناه نمی‌داد تا برای خود دُم در آورد! رمضان همان «اسم‌الله»ی است که ملائکه (از شدت وحشت و ترس خود!) آنرا کتمان می‌کردند اما خدا «بی‌صداقتی» آنان را لو داد! در قصه آفرینش؛ خطاب «إن کنتم صادقین» (اگر راست‌گویان هستید!) «پنهان‌سازی ملائکه» را آشکار ساخت همچنانکه در هنگامه سجده ملائکه بر آدم که شیطان، طفره رفت، خدا آن عزازیل (عزیز خدا!) را «ابلیس» (مأیوس) نامید؛ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَة اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدوا إِلاّ إِبْلِیس»! خالق رحمان، چنانچه «رمضان» نبود، هرگز اجازه «ابلیسی و شیطنت» و نیز «عصیان و طغیان» به هیچ مخلوقی را نمی‌داد. «رمضان»؛ «حریم آتشین» ممنوعه‌ای دارد که هر مخلوقی اگر بدان نزدیک شود، بلافاصله آتش می‌گیرد، حتی اگر قوی‌ترین فرشته خدا همچون حضرت جبرئیل(ع) باشد که أَبَرقدرت عالم آفرینش است. لذا فرمود: «لَو دَنوتُ أنملةً لَأحترقتُ»! (اگر باندازه یک بند انگشت نزدیکتر شوم، بلافاصله آتش می‌گیرم)! رمضان، شرّ هر شروری را آنقدر می‌گدازد و می‌سوزاند که هیچ اثری از شرارت او در عالم آفرینش پاک الهی، باقی نمی‌ماند. رمض، آن سوختنی است که اثری از آن باقی نماند! خداوند سبحان و مقدس، چون «رمضان» است، «جهنم» هم دارد تا عالم خود و بندگان خود (مذنبین سفاک و مفسد) را کاملا پاکسازی کند. البته زمانی هم می‌رسد که حتی «جهنم رمضان» هم (با آنهمه قدرت سوزندگی خود تا اعماق افئده)، گویا قادر به سوزانیدن و محو کامل «ذنوب» مخلوقات فوق‌العاده «شریر» او نیست! و لذا ادامه «تعذیب مذنبین» (اقلیتی از انسانها و شیاطین شر) بی‌فایده می‌گردد! و چاره‌ای باقی نمی‌ماند که آن‌ها را با خود جهنم بطور کامل نابود کند. فلذا جهنم با ساکنین آن (اقلیت غیرقابل پاکسازی از گناهان)، نابود خواهند شد. جهت اطلاعات بیشتر از «نابودی بهشت و جهنم» لطفاً منتظر چاپ «طپش خلقت و انقراض آخرت» (به قلم نگارنده این سطور) باشید که از سال ۱۳۶۶ تاکنون (بلحاظ ثقل مسئله) در حال ویرایشی طویل است! طی آن، در صدد تفسیری از «آیات انقراضیه» سوره هود هستم. همان سوره‌ای که باعث پیری زودرس پیامبر اعظم(ص) شد! تعذیب انسان‌ها بوسیله جهنم، «فرجامی از نجات» اکثریت آن‌ها از «ذنوب» و گناهانی دارد که بدنباله خود می‌کشند و مانع ورود آن‌ها به بهشت هستند، ولیکن وقتی که برای تداوم عذاب و شکنجه، فرجامی قابل تصور نیست، خالق جبار اقدام به محو خود جهنم (و بالتبع اهالی آن) می‌کند ولیکن «نابودی بهشت» چه وجاهتی دارد که همزمان اتفاق می‌افتد؟! ... ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ کانال چلچراغ معارف و احکام حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff گروه چلچراغ معارف و احکام: https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۱): مزیت و ایران، بر تمام انقلابات و نظامات تاریخ انسان در کل جغرافیای زمین، همین است که هر دو عنوان مذکور، اجازه نمی‌دهد بین و ، پارادوکس و تضاد مرسوم همه آن‌ها برقرار باشد. بزرگترین دهشتناک و بالتبع ضربه سنگین مهلک بر «نهضت+نظام» از جانب کسانی بر ، تحمیل گردید که انقلاب و نظام را آشتی‌ناپذیر تلقی کرده و حتی بر آن تصریح و تأکید می‌کنند! در این بر آنیم تا چنین معضلی را که بسیاری از و را به کام خود کشیده است، مورد قرار دهیم. نگارنده این سطور بلحاظ خانواده (روحانی سنتی بودن ابوی و روشنفکر شورشی بودن اخوی - در قالب شریعتی‌زدگی! - و لاجرم مباحثاتی طویل در حد مشاجراتی شدید!) بالتبع از مقطع ۱۴ سالگی (از ۱۳۵۵ هجری شمسی) وارد فعالیت‌های گردید که شاید زودهنگام ولیکن نقطه عطفی در مسیر زندگانی او بود! و شاید اولین و مهمترین دغدغه بنده از همان سال، همین بود که بدنبال مطالعه مقاله‌ای از ! با عنوان «نهضت و نظام» شکل گرفت که؛ نهضت یا نظام؟! و یا هر دو؟! توصیه می‌کنم متن کامل مقاله مذکور را در فصل ذی‌ربط کتاب و آن (در ذیل سلسله مباحث وی) مطالعه بفرمائید. (گلچینی از متن و صدای ذی‌ربط، ضمیمه این مقاله است) بعد از مطالعه مقاله مذکور، مصمم به ورود در انقلابی شدم که فرجام آن، استقرار بود که بعداً با به «جمهوری اسلامی» تغییر یافت. ولیکن با این دغدغه که آیا خواهیم توانست، نظامی را اقامه کنیم که انقلاب را قربانی خود نسازد؟! اشاره‌ای به جغرافیای زمانی این دغدغه: در سال ۱۳۵۱ از روستا به مهاجرت کرده و به مدت پنج سال در محله جنوبی ، ساکن بودیم و بنده در شهاب (واقع در ضلع جنوبی که بعد از انقلاب، به مجتمع آموزشی بعثت تغییر یافت) مشغول تحصیل بودم و در مقطع سوم راهنمایی، با شور انقلابی‌گری خود، اقدام به تشکیل سرّی نمودم. در آن دوران، شیفته داستان‌های ، بودم که عنوان خود را از نام یکی از کتاب‌های وی اقتباس کرده بودم. ایجاب می‌کرد که با اتمام ، کرده و در به (شاگردبازاری) بپردازم و اولین من زیر یک‌هزار تومان بود که حداقل فایده آن درآمد ناچیز، این بود که لااقل سربار خانواده نباشم و در مسیر قرار بگیرم. در بازار تهران () فعالیت‌های سیاسی بنده، تشدید شد و اقدام به تشکیل سرّی «گروه انقلابی بازار» نمودم. کارگران انجمنی؛ انقلابی‌تر از دانش‌آموزان سلحشوری بودند! میرزای حجره ما از اعضای بود که به قرابت و ارادت خاصی داشت که دارای گرایش‌های مثلاً ملی_مذهبی بود و در طیف و وفاداران به به شمار می‌رفت. بنده بلحاظ ملاحظات اسلامی، قاعدتاً با آن‌ها مرزبندی داشته و نمی‌توانستم جذب آن جریان بشوم که تدریجاً هم همه آن‌ها از بام بلند نهضت+نظام ما افتاد! گروه (و بتعبیری دقیق‌تر؛ گروهک!) ما نقش قابل توجهی در از طریق به آشوب و تظاهرات کشیدن سراهای آن داشت. لازم به ذکر است که تهران دارای سه طبقه اجتماعی بود که عبارت بودند از؛ ۱) ارباب‌ها که صاحبان سرمایه بودند و تجار نامیده می‌شدند. این عده معمولاً ساعت ۱۰ به بعد به حجره خود سر می‌زدند و هنگام ناهار هم می‌رفتند. ۲) میرزاها که طبقه کارمندان را تشکیل می‌دادند و معمولاً از ساعت ۸ الی ۹ صبح وارد محل کار شده و چند ساعتی پس از صرف ناهار، بازار را ترک می‌کردند. ۳) شاگردها که عمدتاً امور خدماتی (نظافت، آبدارچی، نامه‌بری، باربری و امثالهم) را بر عهده داشتند که معمولا از ساعت ۷ الی ۸ صبح در محل کار خود حضور یافته و تا غروب مشغول کار بودند. بنده جزو طبقه سه بودم اما کارهای من آنقدر زیاد نبود که و نداشته باشم. (حضور کارگرانه بنده در بازار؛ یک سال منتهی به ۱۳۵۷ تا یک سال بعد از آن بود. در سال ۵۹-۱۳۵۸ در سودای به همه جهان، قدم در راه و گذاشتم که با وقوع به محاق افتاد و لذا در سال ۱۳۶۰ عازم جبهه‌های شدم. غرض از ... ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۳۹۸ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۲): ... غرض از ذکر تموجات شخصی مذکور، اشاره به اینست که اشغال که در همان مقطع انجام گرفت، برای بنده، نگاه مطلوبی را رقم زد و تا حدودی در ابعاد نظری مرا از آن (پارادوکسیکال بودن نهضت و نظام) رهائی بخشید. بدین‌صورت که؛ وقتی که در (بویژه در حوالی بازار تهران و نیز) بصورت شهادت‌طلبانه، در بودم، دائماً این دغدغه را داشتم که آیا ما هم مثل همه انقلاب‌ها (طبق تحلیل جامعه‌شناسانه دکتر شریعتی) روزی تبدیل به خود خواهد شد؟! آیا انقلاب ما هم روزی فرزندان خود را خواهد خورد؟! زیرا گویا که از است که هر انقلابی بعد از روی کار آمدن انقلابیون و ، تدریجاً و بلکه تسریعاً تبدیل به می‌گردد!!! این تشویش بعد از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که ایران به نظام جمهوری اسلامی ایران، رأی مثبت دادند، جدی‌ترین بنده بود که وقتی امام خمینی‌ره فتح را «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» تعبیر کردند، فروکش کرد. آری! می‌شود که ضمن (بعنوان شرعی)، ماند و آنرا قربانی نکرد و چنین اعتدالی، نیست ولو اینکه قضیه؛ بسیار پیچیده و ظریف است و هر کسی هم بسادگی قادر به تشخیص ظرافت آن نیست. کجا باید گاز داد و کجا باید ترمز کشید؟! مهارتی حیاتی است. گاز بی‌جا همان‌قدر خطرناک است که ترمز بی‌جا! چنین دعوائی در سال‌های اخیر تبدیل گردید به تقابل ظاهری و ! در بخش ۰۱ ( https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 ) به بودن ابوی اشاره کردم ولیکن آن‌مرحوم به علت آنکه قبل از ، مدتی طلبه او بودند، دارای گشته و لذا در اجتماعات، معمولا علیه موضع‌گیری علنی هم داشت و به همین علت هم مورد یکی از بود که به خدمت (ساواک) در آمده بود. ولیکن ابوی و اخوی در بودن، قدری متفاوت بودند. ابوی به ، نه تنها خوش‌بین نبودند بلکه او را از مصادیق ضد دین و حداقل تلقی می‌کردند! فلذا شبانه آن‌دو معمولا به کشیده می‌شد! البته بنده در «مشاجرات مذهبی-سیاسی اخوی و ابوی»، عمدتاً بودم. مضافاً که در آن مقطع، چیزی در چنته نداشتم! استنادات ابوی، آیات و روایاتی بودند که بر آن‌ها تسلط داشت و استنادات اخوی هم مقالات و مطالبی بود که از جزوه‌ها و نوارهای شریعتی به سلطه خود در آورده بود. آن‌ها از سال ۱۳۵۵ تقریبا هر روز (از ساعت ۸ شب که از کار به منزل برمی‌گشتند لغایت ۱۲ نیمه‌شب که خاموشی مادرانه بود!) مباحثات متنوع و فراوانی عمدتاً در مسائل تاریخی، دینی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حکومتی داشتند و متأسفانه هیچکدام هم از گفته‌های متعصبانه خود کوتاه نمی‌آمدند! تعصبات شدید آنها مرا بلاتکلیف ساخته بود! روایت متفاوت آنها از مطالب شریعتی بنظر می‌رسیدند و رفع تنش و تناقض مذکور تدریجا مرا واداشت که رأساً مکتوبات دکتر را مستقیما مطالعه و ارزیابی نمایم! آنهم در سن نوجوانی و جالب‌تر آنکه شروع به نقادی آثار دکتر نمودم (که شاید روزی تحت عنوان منتشر سازم)! ناگفته نماند که یکی از مهمترین شعارهای اولیه ما «استقلال، آزادی، اسلامی» بود که بعدا با تأکید و تصریح بر «جمهوری» تبدیل به مطالبه «استقلال، آزادی، اسلامی» گردید. تغییر عنوان حکومت به جمهوری برای بنده به مفهوم آن بود که؛ در حکومتی که در قفای خمینی بدنبال آنست، ، نقش بازری خواهد داشت و همین حکومت می‌تواند مایه امیدواری باشد که ما قربانی ما نخواهد گشت. (علت حساسیت بنده به کلمات و بار معنائی و حقوقی آنها به مقطع پنج سالگی‌م بر می‌گشت که وقتی ابوی، روخوانی و روان‌خوانی قرآن را کلمه به کلمه به بنده می‌آموخت، عمیقا متوجه شدم که باید بصورت دقیق، مراقب چینش حروف و صداهای آنها در کلمه باشم که با کمترین تغییری، غلط می‌شوند یا معنای آنها تغییر می‌کنند! فلذا طبیعی بود که در مقطع ۱۵ سالگی خود عمیقا به این مطلب بیاندیشم که بین حکومت و جمهوریت چه تفاوتی برقرار است؟!) ولیکن تحول ادبیاتی و شعاری حکومت به جمهوری، برای پیشگیری از تبدیل نهضت به نظام، بنظرم کافی نبود و لذا دغدغه مذکور کماکان به قوت خود باقی بود. ... ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۳): و (در بیان ): «در یک اصلی است به این نام : تبدیل موومان ( Mouvement# یعنی نهضت و ) به انستیتوسیون ( Institution# یعنی نظام و ). به این معنی که در ، حرکتی بر اساس ایده‌آل‌ها و هدف‌هایی ایجاد می‌شود و یک ، یک ، یک جوان متحرک است که این نهضت را (به آن معنای حقیقی کلمه، یعنی حرکت و ورزش) ایجاد میکند. یک نهضت عبارت است از روحی و حرکتی که به طرف هدفی، روان است و همه پیروانش، همه مسائل و و و و و حتی مراسمی که در میان پیروانش وجود دارد، متوجه آن هدفند و همه‌چیز و همه‌کس، وسیله هستند برای تحقق آن هدفی که این نهضت برای نیل به آن به وجود آمده است. این نهضت یا حرکت در راه رسیدن به آن هدف خود به خود به موانعی که عوامل سد کننده راهش است برمی‌خورد و در اینجا است که درگیری، مبارزه و کشمکش ایجاد می‌شود. بنابراین از خصوصیات نهضت، حرکت و روشن بودن هدف است و همه‌چیز وسیله و مقدمه برای رسیدن به آن هدف. دیگر اینکه در مسیر این حرکت و سرگذشت آن، تلاش و درگیری و جبری است. یک مکتب یک مذهب و یک ایدئولوژی اجتماعی، دینی، طبقاتی، ملی در آغاز کارش برای پاسخ گفتن به نیاز زمان، یا یا بوجود می‌آید و برای تحقق بخشیدن به آن ایده‌ال و شعارش، پیروان خودش را به حرکت در می‌آورد. این نهضت در مسیر خودش حرکت میکند. یک حرکت مدعی زمان و تغییر دهنده نظام موجود که میخواهد ویران کند و با یک شدید نسبت به هرچه که را نشان میدهد و یا می‌سازد وضع دیگری را پیش آورد و شرایط نوی را بیافریند. همه‌چیز را تغییر میدهد نهضت به هدف میرسد. یا بی‌آنکه به هدف برسد به اوج قدرتش میرسد. اما بدانجا که رسید، درگیری و مبارزه‌اش از بین میرود، سد و مانعی دیگر در برابرش نیست بقدرتش که رسید حالتش عوض میشود. می‌ایستد! متوقف میشود! حالت متحرک و انقلابیش را از دست میدهد و حالت محافظه‌کاری میگیرد. چون اول میخواست دشمن را خلع سلاح کند و نظام را عوض کند حالا خودش قدرتمند و حاکم است و میخواهد خودش را حفظ کند و نگهدارد. لذا حالت پیدا میکند، چون خودش روی کار آمده انقلاب‌های بعدی را و یا ضد انقلاب می خواند. در اینجا از نظر جامعه‌شناسی که مطلب را بررسی می‌کنیم می‌بینیم آن واقعیت که در اول نهضت بود و موومان، حالا در قدرت خودش تبدیل گردیده به انستیتوسیون یا نهاد و یک پایه ثابت اجتماعی شده است و به صورت خیمه‌ای درآمده بر روی جامعه و یک شده که در ظاهر به رسیده است اما در به توقف و افتاده است. در تاریخ از این نمونه‌ها بسیار داریم؛ مثلا که در در حال مبارزه با اشکانیان بود و در حال کشمکش با ، در دوره سیاسی حاکم بر و بر همه قدرتها، حتی می‌شود، به نهایت قدرتش میرسد و در اوج شکوه و عظمتش می‌درخشد، در منتهای زیبایی و در نهایت و رواج در ، پشت سر هم بنا می‌شود و آتشهای در سراسر ایران برافروخته میشود و این مذهب که به صورت یک ایمان و حرکت بود به صورت قدرت حاکم در می آید و دیگر نیاز را که میخواد همیشه حرکت کنند و نیاز را که در حرکت نهفته است و همواره خواهان و نو شدن است برآورده نمی‌کند! بلکه در برابر این نیاز و حرکت می‌ایستد. این است که چون این حالا بر سرها حکومت میکند و بر ، نه بر دلها و آرمانها، دیگر نمی‌تواند پاسخگوی نیاز زمان خودش باشد و خود بخود زمینه و زمانه نیازمند یک نهضت دیگری میشود. با چنین تحلیلی این را میتوان حل کرد که می‌بینیم مذهب زرتشت در و بخصوص عصر ، به اوج شکوه و قدرت و استقرارش میرسد و با این همه در همین هنگام است که و ظهور می‌نمایند و آن‌همه نفوذ پیدا میکنند و ندای اینها پاسخ لبیک از ، بخصوص از جانب و روشن می‌شنود به طوریکه میتوان از تاریخ استنباط کرد به اصطلاح امروز، انتلکتوئل‌های و متفکران و تحصیلکرده‌ها و نو اندیش به سوی مانی و توده‌ها به شدت به سوی مزدک روی آوردند و این تناقض - شکست در پیروزی - نشان دهنده این واقعیت است که این مذهب، در قله عظمت و حکومتش متوقف شد! یعنی حرکتش تبدیل به انستیتوسیون یا نظام شده و ایستاد. و آنوقت در برابرش نهضت‌های و ضد زرتشتی به وجود آمدند.» ... ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸ چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff https://eitaa.com/chelcheraaqHM/434
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی شهید دکتر علی شریعتی در موضوع جامعه‌شناسی بسیار خطیر؛ و (یا حرکت و نهاد) ضمیمه مقاله؛ https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 و https://eitaa.com/chelcheraaqHM/435 چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
✍️ تحریری «اسلامیت؛ قدر مشترک نهضت+نظام» و خطر سهمگین عدم فهم این مطلب خطیر!! (بخش ۰۴): ... بزرگم در مباحثات تندوتیز قبل از خود با ، تا آنجا پیش رفته بود که به پدرمان توصیه می‌کرد تا خود را از (بعنوان نماد تشیع صفوی!)، نماید! و به همین علت، وقتی که بنده هم معمم شدم، با حقیر هم تا حدودی تندخوئی پیشه کرد! اگرچه تدریجاً متوجه خبط و خطای خود گردید و در دفاع از از ما هم پیشی گرفت! که شاید بشود به کاسه داغ‌تر از آش هم تعبیر کرد!! ولیکن در دوران بودن او علیه (بعنوان نماد و بالتبع دشمن !) باعث گردید که بنده این را خیلی حساس‌تر دنبال نمایم و عمیق‌تر و دقیق‌تر بکاوم و نهایتاً خود به در آیم! اگر اخوی، شجاعانه به با نپرداخته بود، شاید بنده به امر مطالعه و ، حساس و علاقمند نمی‌شدم! در بخش قبلی این سلسله مقالات، قسمت اول سخنرانی دکتر شریعتی در موضوع نهضت و نظام تقدیم گردید و اینک تکمله آن: و (در بیان ): (قسمت دوم): ... حال با این پیش‌زمینه که گفته شد نگاهی اجمالی به می‌اندازیم: دارای دو دوره کاملا منفک و جدا از هم است یکی دوره‌ای از قرن اول – که خود تعبیری از است در برابر (= تسنن) تا اوائل ، دوره و حرکت شیعه است و یکی دوره‌ای از زمان صفویه تاکنون که، دوره تبدیل شدن است به . شیعه در زمان پیشین اقلیتی بود محکوم و بی‌قدرت که نمی‌توانست با به برود نمی‌توانست نام را بر زبان بیاورد و حتی نمی‌توانست خودش را در معرض چشمها انجام بدهد. همیشه تحت تعقیب بود و همیشه در و و پنهان در . حالا همان شیعه تبدیل شده به یک بر کشور که بزرگترین نیروهای رسمی از او حمایت میکند... همان و شیعه که همواره جبهه پیشتاز با حکومت‌ها بودند و پیوسته سپر و آماج تیرهای ، همانها در عزیزترین و مجلل‌ترین و مرفه‌ترین شرایط، زندگی میکنند و دوش به دوش حاکم می‌نشینند و در مورد حاکم قرار میگیرند و حتی حاکم قدرت خودش را به عنوان قدرتی تلقی میکند که به از که زمان‌اند و ، گرفته و اینها هم به از به او کرده‌اند.! پیروزی بزرگ. شیعه درست از همین موقع که همه پیروزیها را به دست آورد، خورد و از زمانی که همه موانع انجام اعمال مذهبیش و مشکلات ابراز احساسات شیعه برطرف شد و از هنگامی که عوامل قدرتهای کوبنده او به تشویقش پرداختند و با او همگام شدند از حرکت ایستاد و به یک اجتماعی حاکم تبدیل شد. این «قانون تبدیل حرکت به نظام» است که بدین صورت یک ایمان جوشان که همه را به هیجان و حرکت دگرگونی انقلابی می‌آورد و تبدیل میشود به یک انتیتوسیون. (از کتاب و دکتر شریعتی) چنانکه ملاحظه شد؛ ، را نماد و و را نتیجه و سازمانی‌شدن و تلقی می‌کند. در باره دکتر شریعتی، متعاقبا توضیحاتی تقدیم خواهم کرد. همانطور که اشاره کردم؛ مطالعه این مقاله، دغدغه عجیبی به جانم افکنده بود و مرا در خود مچاله می‌کرد و لذا در صدد آن بودم که این را بنحوی حل نمایم که نه سیخ بسوزد نه کباب! البته تعبیه در عنوان و (و بالتبع؛ حکومت) تا حدودی مایه بود ولیکن بنظرم کافی نبود! حتی شعار فراگیر «تا نهضت ادامه دارد» و «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از محافظت بفرما» در دعای همگانی ) برای فرونشاندن بنده، کفایت نمی‌کرد و دنبال تضمینی مطمئن‌تر بودم! آن‌زمان، چندان دقت و تمرکزی روی هر دو کفه ترازوی نهضت و نظام، نداشتم! فلذا دلهره مذکور چنان در ذهنم خلیده بود که به هر بهانه‌ای مترصد آن بودم که نتیجه بگیرم، انقلاب تمام شد و الفاتحه!! یعنی هرچه از روز ایران که می‌گذشت، این در بنده عمیق‌تر می‌گردید و گویا برای آن روزشماری می‌کردم! اما فتح و عبارت «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» در تعبیر آن، همچون آبی بر حقیر بود اما .. ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار۱۳۹۸ بخش 01 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/433 بخش 02 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/434 بخش 03 👈 https://eitaa.com/chelcheraaqHM/435 مندرج در کانال چلچراغ و حم: https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff