eitaa logo
آیت الله شیخ عباس اخوان
544 دنبال‌کننده
25 عکس
20 ویدیو
20 فایل
به توفیق الهی جلسات حضرت آیت الله شیخ عباس اخوان به مرور بارگزاری می‌گردد سعی بر این است که حتی‌المقدور موضوعات و منابع جلسات ذکر شده و اگر احیاناً منبع مورد نظر یافت نشد، منابع نزدیک‌تر به موضوع آورده شود تا محققین محترم بهره‌مند گردند یا علی مدد
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام الحياء من الإيمان و الإيمان في الجنّة، و البذاء من الجفاء و الجفاء في النار» ج۱ص۱۴۹ «الحياء من الإيمان و الإيمان في الجنّة»؛ نتیجه: بعض الجنة من الحیاء؛ یعنی جزئی از حیاء است، و نتیجه ایمان جنت است؛ یعنی جزئی از ایمان حیاء است. عبارت از بازداشتن است در آنجایی که رعایت حضور غیر می‌شود که این غیر یا به اعتبار لحاظ می‌شود یا حقیقتا. بعضی از اعمال در تنهایی زشت نیست ولی در حضور دیگران زشت است مثل آب دهان انداختن بر زمین که برای رعایت احترام دیگری در حضور او انجام نمی‌شود. بیان برخی مصادیق اینکه حیاء جزئی از ایمان است؛ توجه داشتن به مرزها و رعایت حرمات در کریم که در بردارنده باز داشتن نفس است که خچدش بزرگی است/نفس در سرشت خودش فقط است مثل خوشی من، راحتی من، منفعت من، که همه کمال این است که انسان از این "من" خارج شود که با رعایت حضور "دیگری" که چه حقیقی باشد مثل خدای متعال یا مجازی و اعتباری است، که به وسیله این مسأله کار سیر کمال برای انسان محیا می‌شود/رعایت شأن دیگری یک قدم از خود و من بیرون آمدن است/ رعایت شأن دیگری باعث پیدایش نفسانی اخلاقی در انسان می‌شود که یا کاملا جلوی کار زشتی مثل دزدی در او را می‌گیرد یا اگر دست به دزدی خواست بزند با ترس و لرز و سؤال اینکه آیا می‌توانم روزی این کار را جبران کنم، این کار را می‌کند، که این هم در حد خودش کمال است که راهی را برای بازگشت خود باز می‌گذارد که این‌ها یکی از شئون است/حیا یا مستقیماً انسان را به می‌برد یا مقدمه ورود برای به بهشت می‌شود/انسان هیچ حد و مرزی برای دیگران نمی‌شناسد ِ وَ اِعْلَمْ أَنَّكَ لاَ تَكْسِبُ مِنَ اَلْمَالِ شَيْئاً فَوْقَ قُوتِكَ إِلاَّ كُنْتَ فِيهِ خَازِناً لِغَيْرِكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ وَ فِي اَلشُّبُهَاتِ عِتَابٌ فَأَنْزِلِ اَلدُّنْيَا بِمَنْزِلَةِ اَلْمَيْتَةِ ج۴۴ص۱۳۸ مثل مردار است «و البذاء من الجفاء و الجفاء في النار» یعنی به دیگری چه باشد چه بی‌ اخلاقی باشد که دارد یعنی کسی‌که حیاء ندارد، این به دیگران تعدی و تجاوز می‌کند که این همان جفاست که در آتش است که منشأ آن است/ نکته مهمی پیرامون وضعیت فعلی قشر نسل فعلی اجتماع؛ روش غلط و ضعیف؛ تربیت نسل قدیم به کفاف در خوراک داشت عباس قلی خان پسری پسر بی ادب و بی هنری اسم او بود علی مردان خان کُلفَت خانه ز دستش به اَمان هرچه می‌دادَند می گفت کم است مادرش مات که این چه شکمست ! نه پدر راضی از او نه مادر نه‌ معلم نه لَلِه نه نوکر نکاتی پیرامون برای جلوگیری از بی‌حیایی و رعایت مرز دیگران/لزوم تربیت و آموزش کودکان برای رعایت حرمت مجالس دینی و حضور دیگران/از امور مسلم است که کودک نباید رها و ول تربیت شود؛ معنای روایات سید و امیر بودن تا هفت سالگی ول و رها بودن کودک نیست؛ و قال النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله: الولد سيد سبع سنين عبد سبع سنين و وزير سبع سنين فان رضيت خلائقه لاحدى و عشرين، و إلا فضرب على جنبه فقد أعذرت إلى الله تعالى ج۱۰۴ص۹۵/ انسان از هفت سال به بعد کپی تربیت تا هفت سالگی‌اش است/خاطره‌ای از برخورد مرحوم پدر بزرگوار استاد اخوان با ایشان در سن چهار سالگی/باید به زبان و بیان خود طفل و کودک با او تعامل کرد/امیر در روایت یعنی آنی که هست، تو او را بساز، تو نمی‌توانی شخصیت دیگری به بچه بدهی. غیر از تربیت است. یکی شخصیتش مستعد نقاشی و هنر است که نمی‌توانی او را به ریاضی بکشانید و باید در هنر او را پرورید/حیا از امور تربیتی است که از خارج وارد ساحت شخص می‌شود. شخصیت را نمی‌شود عوض کرد ولی می‌توان شخص را تربیت کرد. رفت دلم همچو گوی، در خم چوگان دوست وه که ز من برگرفت، رفت به قربان دوست نی متصوّر مراست خوبتر از صورتش ماه برآرد اگر سر ز گریبان دوست بر سر سودای دوست گر برود سر ز دست پای نخواهم کشید از سر میدان دوست من نه به خود گشته‌ام فتنهٔ آن روی و موی فتنهٔ جان و دل است نرگس فتّان دوست گر به علاج دلم آمده‌ای ای طبیب درد دلم را بجوی، چاره ز درمان دوست یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن ۱۴۰۱٫۷/۲۴ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام المتكلّمون ثلاثة : فرابح، و سالم، و شاجب: فأمّا الرابح فالذاكر للّه و أمّا السالم فالساكت، و أما الشاجب فالّذي يخوض في الباطل» ج۱ص۱۴۹ برداشت انسان از امور مختلف و واکنش‌های انسان نسبت به آن‌ها به صورت کنش و واکنش؛ واکنش_شرطی در انسان/تلقی‌ها در انسان همواره هست مگر در مقام و حاصل این تلقی‌ها و نگرش در انسان است/بروز تلقی نسبت به دیگران گاهی به واکنش است مثل واکنش به اشاره یا واکنش به حرکت اعضا و جوارح یا واکنش به سخن/ گفتن انسان معمولاً در مواجهه با دیگران به صورت کنش و واکنش است که گاهی برای است یا برای است/سخن گفتن انسان احکامی دارد که کجا سخن بگوید و چه بگوید و چه نگوید و کجا حرف نزند و امثالهم زبان بریده به کنجی نشسته صُمٌّ بُکمٌ به از کسی که نباشد زبانش اندر حُکم مزیت سخن نگفتن برای کسی‌که مقید به حکم الهی نیست/ اقسام در لغت و اصطلاح/اطلاق بر متکلم در روایت از باب نسبت انسان در مواجهه با سخن گفتن است که یکی از اقسام سه‌گانه‌اش می‌شود ساکت «المتكلّمون ثلاثة: فرابح» اسم فاعل است که معنای سودجو است/اصل کلمه به غلط برای انسان حقه‌باز استفاده می‌شود و در کریم خدای متعال انسان را به دعوت می‌کند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (۱۰) تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ :۱۱/معنای لغوی سودجو به کسی اطلاق می‌شود که دنبال رسیدن به منفعت خودش است که یک قسم از آن منفعت از طریق سخن گفتن است «و سالم و شاجب» مقصود سکوت کننده‌ای است که سالم می‌ماند و سخنگویی است که دچار خسران است «فأمّا الرابح فالذاكر للّه و أمّا السالم فالساكت، و أما الشاجب فالّذي يخوض في الباطل» رابح و سودکننده کسی است که سخنش را در و یاد خدا به کار می‌برد/ گاهی به ترکیب الفاظی از الهی است که به انسان یادآور می‌شود و یا اینکه یاد خدا امور و سخنانی است که منجر به یاد خدا می‌شود؛ یعنی آدمی وقتی انسان حرف می‌زند توجه‌اش به خداست یعنی کلامی می‌گوید که مورد رضای خداست که این کلام یا کلام مورد تأیید آیت یا مورد تأیید است یا کلام متعارفی است که مورد امضای شارع است/ خدا در مواطن مختلف مثل ذکر فعلی در کاسبی: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ ج۵ص۸۸/ یا است (که شامل و کلامی که مرضی نظر خدا باشد می‌باشد) و یا است/بیان مصادیق ذکر خدا در رفتار/ از افضل ذکر خدا در روایات کلامی است که دفع کند یا کلامی که مطلبی را در راه حق ثابت کند یا مطلبی که کسی را به راه حق بکشاند با از باطل باز بدارد «يا هشام المتكلّمون ثلاثة: فرابح، و سالم، و شاجب: فأمّا الرابح فالذاكر للّه» مزایای سخن درست و به موقع؛ کنونت که امکان گفتار هست بگو ای برادر به لطف و خوشی که فردا چو پیک اجل در رسید به حکم ضرورت زبان در کَشی عالی است اما در جاییکه انسان نباید سخن بگوید اما در جاییکه سخن باید بگو باید سخن به خوبی بگوید «و أمّا السالم فالساكت» سالم همان ساکت است/ نزدیکی لغت_عربی با ؛ دور کردن مردم از دینی با معادل‌سازی لغات عربی به فارسی/ در کلام امام علیه‌السلام دو فرض دارد: و /الكلامُ في وَثاقِكَ ما لم تَتَكلَّمْ بهِ، فإذا تَكَلَّمتَ بهِ صِرتَ في وَثاقِهِ، فَاخزُنْ لِسانَكَ كما تَخزُنُ ذَهَبَكَ و وَرِقَكَ، فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَت نِعمَةً و جَلَبَت نِقمَةً ح۳۸۱
آیت الله شیخ عباس اخوان
#حدیث_اولی_الالباب خطابات حضرت #امام_کاظم علیه‌السلام به #هشام_بن_حکم پیرامون #اولی_الالباب «يا هشام
«و أما الشاجب فالّذي يخوض في الباطل» کسی است که وقتی به سخن گفتن می‌رسد خوض در باطل می‌کند و در باطل فرو‌ می‌رود؛ خوض یعنی فرو رفتن؛ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (۴۲) قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (۴۳) وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (۴۴) وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ (۴۵) وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (۴۶) وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ :۴۷/ سخن بیهوده یا خود است یا اینکه مطلب صحیح و درست را نادرست می‌کند یا اینکه مطلب نادرستی را می‌خواهد درست نشان دهد که این‌ها شاخه‌هایی دارد مثل و و و ؛ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (۱۶) إِذْيَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ (۱۷) مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ #ق :۱۸؛ بررسی کلام انسان از دو حیثیت: چه نتیجه‌ای داشت؟ از چه جهت صادر شد؟؛ وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ :۱۰۳؛ تعالیم اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم به کسانیکه در لبهٔ پرتگاه جهنم بودند تا جاییکه ریگ در دهان می‌گذاشتند تا مبادا حرف بی‌جا بزنند؛ «و بعضی از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله سنگریزه به دهان خودمی گذاردند، تا بی اختیار سخن نگویند.» ص۸۹۰/مصادیق و موارد دیگری از سخن گفتن و تکلم به و و و دیگران به سر و دست و چشم تکان دادن؛ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ :۱/انسان عاقل سخن نمی‌گوید مگر برای جلب منفعتی یا دفع مضرت/ باید به گونه‌ای باشد که نسبت به مطلبی واکنشی نمی‌رساند نه اینکه سکوتش از صد بار حرف زدن بدتر باشد فرو رفتن و خوش در بدی و پستی؛ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ (۴۲) قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (۴۳) وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ (۴۴) وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ (۴۵) وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (۴۶) حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ :۴۷ صلی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله روضه مواجهه با پیکر مطهر علیهماالسلام تسلیم و رضا نگر که آن دُخت بتول در مقتل کشتگان چو فرمود نزول شکرانه سرود، که ای خداوند جلیل قربانی ما به پیشگاه تو قبول آن مهر سپهر حلم و گردون وقار می‌ريخت ز ديده اشك چون ابر بهار چون حركت آسمان روان شد به زمين بى صبر و قرار ليك با صبر و قرار ناگه نظرش فتاد آن طلعت پاک بر پیکر انوری که افتاده به خاک در بحر عجب فتاد و گفتا عجب است گنجایش آسمان در این تیر مغاک تا نیک یقین کند که این کشته کیست با دیدهٔ معرفت در آن تن نگریست عریان بدنی بدید کز تیغ و سنان اعداد و جراحتش هزار است و دویست جان اخا ملبوس پیکرت کو خاکم به سر عمامه سرت کو حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان ۱۴۰۱٫۸/۱ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «إنَّ الله حرم الجنّة على كلَّ فاحش بذي قليل الحياء لايبالي ما قال ولا ما قيل فيه.» ج۱ص۱۴۹ گفتن در به انحاء مختلف (حتی در لحن سخنگو) مورد اعتناست؛ وصایای جناب به پسرش؛ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ علیه‌السلام:۱۹/ مجموعه‌ای است از مطالبی که آن‌ها را یا به یا به یا هردو تعقل و تجربه باهم، به دست آورده است که اینها برای او یک ساخته است/ هر انسان دارای جهان‌بینی است/نگرش و در انسان عاقل در تعامل با دیگران/تعامل در سخن و رفتار تابع یک جهان‌بینی است مگر اموری که تعبیر به اعمال می‌شود/ماییم و باورهای‌مان و بیشتر از همه باور انسان در سخن گفتن بروز می‌کند اقسام سخن گفتن مثل و و /انسان با رفتار و نگاه و امثالهم دارد با دیگران به نوعی سخن می‌گوید؛ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ :۱ کسی کو مردمان را خار دارد/ هر رفتاری تابع یک نگرشی است و کسی‌که مثلاً می‌گوید دست خودم نیست که عصبانی می‌شوم، اگر با واکنش تند مواجه بشود دیگر عصبانیت به خرج نمی‌دهد/زبان در دهان از همهٔ زبان‌ها گویاتر است و حرف و مزاح و نحوه خنده و رفتارهای انسان همگی حکایت از نگرش انسان می‌کنند که می‌توان از این‌ها او را شناخت/بسیاری از شرعی که به‌عنوان دستورات شناخته می‌شود (مثل نهی از و و و ) اگر کسی مرتکب بشود حکایت از شخصیت او می‌کند/آدمی که پشت سر دیگران حرف می‌زند ولی تعدی در حقوق دیگر دیگران نمی‌کند باید دید چه چیز مانع این تعدی اوست که همهٔ این مسائل در مباحث قابل بررسی است «إنَّ الله حرم الجنّة على كلَّ فاحش بذي قليل الحياء لايبالي ما قال ولا ما قيل فيه.» از بدترین انسان‌ها شخص مذکور در روایت است، که این دارد حکایت از شخصیت او می‌کند نه اینکه موضوع خود این عیب‌ها باشد/لزوم شناخت حد و مرز خود/شخصی که در هر زمینه‌ای وارد می‌شود و دخالت می‌کند و سخن می‌گوید فقط یک چیز بلد است که آن «من» است! («من» باید همه‌جا باشم!)/اهمیت قائل شدن برای دیگران/اموری مثل احترام به فقط و نیست بلکه یک جهان‌بینی است؛ تأخیر هلاکت یک قوم توسط خدای متعال به واسطهٔ یک ریش سفید که داخل این قوم بود/نقلی از یکی از اساتید دانشگاه از دوران تحصیل در / موجود در و مسلمان ایرانی/جایگاه و «إنَّ الله حرم الجنّة على كلَّ فاحش بذي قليل الحياء لايبالي ما قال ولا ما قيل فيه.» ( ) پرده‌در، ( ) پست، کم هیچ‌گونه ملاحظهٔ دیگران را ندارد و همه‌چیز دائر مدار شخص خود اوست/جریان از شخصی که در حین آموزش دادن نظامی شد. صلی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین زنده جاويد كيست؟ كشته شمشير دوست كآب حيات قلوب، در دمِ شمشير اوست گر بشِكافى هنوز، خاك شهيدان عشق آيد از آن كشتگان، زمزمه دوست دوست بنده یزدان شناس موت و حیاتش یکی است زآنکه به نور خداش پرورش طبع و خوست گوش دل مؤمن است سامع صوت خدا گرچه ز آواز خلق ملک پر از های و هوست عاشق ديدار دوست، اوست كه همچون حسين زردىِ رُخسار او، سرخ ز خون گلوست دوست به شمشير اگر، پاره كند پيكرش منّت شمشير دوست، بر بدنش مو به موست گر به اسيرى بَرند عترت او دشمنان هر چه ز دشمن بر او، دوست پسندد، نكوست عمتی عمتی هذا نعش من؟!... ۱۴۰۱٫۸/۸ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «وكان أبوذرّ رضی الله عنه يقول: يا مبتغي العلم إنَّ هذا اللسان مفتاح خير، و مفتاح شرّ، فاختم على فيك كما تختم على ذهبك وورقك.» ج۱ص۱۴۹ حکمت یاد و از و در یاد جناب توسط حضرت علیه‌السلام؛ شایستگی یاد از شایسته ولو انسان با شأن پایین‌تر گفته باشد/حکمت دیگر این است که این سخن کلام صحیحی است/لطیفهٔ مهم این مطلب این است که اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم ابوذر است و کلام او متخذ از مکتب رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم است؛ ما أظلت الخضراء، ولا أقلت الغبراء ذا لهجة أصدق من أبي ذر ج۲۲ص۴۰۵/لبیک به حق توسط جناب ابوذر در زمان خطاب جناب ابوذر به عبارت «یا مبتغی العلم» (: ای کسانیکه در طلب می‌روید) نشان از این می‌دهد که در افرادی بوده‌اند که و علم بوده‌اند که باید طبق قاعده ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت مثبت له، افرادی باشند که مخاطب به خطاب ابوذر باشند/مطلب دیگر اینکه یک مطلب خوب خودش نیکو و مطلوب است (و کان ابوذر یقول) عیب تکرار قوافی نبود شعر مرا زانکه همچون شکر مصر و چه مشک ختن است «وكان أبوذرّ رضی الله عنه يقول» «رضی الله عنه» یا از باب مقام است و مطلوب است وقتی انسان یک را یاد می‌کند برای او طلب یک امری از امور را بکند که اگر زنده است مثلاً سلمه الله، وفقه الله، اید الله و اگر مرده است بگوید رحمه‌الله یا رضی‌الله‌عنه، و یا از باب مقام حکایت از است یعنی اینکه جناب ابوذر مورد رضای خدای متعال بوده است یعنی حضرت علیه‌السلام خبر از واقع و نفس‌الامری می‌دهد «يا مبتغي العلم» (ای در پی روندگان دانش، ای خواستاران برای و ) که خطاب به دانشجویان و دانش‌آموزان زمان خودش است «إنَّ هذا اللسان مفتاح خير، و مفتاح شرّ، فاختم على فيك كما تختم على ذهبك و ورقك.» این کلید خوبی‌ها و همین زبان کلید بدی‌ها است/ یعنی آلت باز کننده که این استعمال شده در کلید که عرب آن را می‌گوید که جمعش است که از لغات است که در رفته است؛ صیانت زبان عربی به اینکه چیزی را اگر از زبان دیگر می‌گیرد به آن در زبان عربی حال و هوای عربی می‌دهد برای همین مثلاً کلید شده اقلید نه قلید و اقلید هم جمعش می‌شود مقالید؛ لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ :۱۲؛ از آن جهت که این شیء کلید است در عربی شده اقلید و مقالید و از آن جهت که با این چیز یک کاری را انجام می‌دهند یک اسم آلتی دارد که به آن می‌گویند: مفتاح یعنی بازکننده/زبان هم قابلیت کلید خوبی و هم قابلیت کلید بد بودن را دارد که درب آن همین لب انسان است «فاختم على فيك» این درب را مهر کن؛ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ علیه‌السلام:۲۳؛ درب را کلون انداخت؛ در عرب هم لغت قفل داریم و هم لغت کلون که کلون را می‌گویند: غلق؛ در اینجا لغت دیگری آمده: «اختم» به معنای (مهر کن)/مهر کردن در جایی است که برای اینکه ملتفت باشد شخص که کسی به قفل تعدی و دست نزده باشد آن را مهر می‌کنند (لاک و مهر کردن) که در عرب این لاک و مهر کردن با گِل رس بوده است که به این کردن می‌گویند؛ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم است که هم خاتِم است که دفتر به رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم مهر شد و بعد از او رسولی نخواهد آمد و هم خاتَم است/ «فاختم علی فیک» مهر کن دهانت را «كما تختم على ذهبك و ورقك.» همان‌گونه که مهر می‌کنی طلا و نقره‌ات را؛ بعد از هربار شکستن مهر دهان از روی ، سپس دوباره مهر بر دهان بگذار مجدداً در حد ضرورت سخن بگو صلی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اولاد الحسین مقصد من، خواجه، مولای من است توشه من نیز تقوای من است در مناجاتم چو موسی با اله خلوت دل طور سینای من است می روان مرده‌ام را زنده کرد آری آری می مسیحای من است نشاۀ ناسوتم اندر خور نبود عالم لاهوت ماوای من است یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین روضه و سلام الله علیهما خواهرش بر سینه و بر سرزنان رفت تا گیرد برادر را عنان سیل اشکش بست بر شه، راه را دود آهش کرد حیران، شاه را در قفای شاه رفتی هر زمان بانگ مهلا مهلنش بر آسمان یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین أ أنت اخی، أ أنت ابن امی زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست خاک عالم به سرم کز اثر تیر و سنان جای یک بوسه من در همه اعضای تو نیست اصل شعر از
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه، إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» ج۱ص۱۵۰ ابتلاء و بیچارگی انسان به اندازه‌ای است که خود را آماده برای مناسب نکرده است مثل با دیگران که می‌تواند و یا به دنبال داشته باشد که همگی معلق به مقدماتی است/یکی از عوارض مبتلابه انسان ابتلای به به دیگران است که بر اثر عدم به خدای متعال رخ می‌دهد/بدبینی و سوءظن را باید برطرف کرد ولی اگر به‌جای رفع آن انسان مشکلات خود را به گردن دیگران بیندازد همگی این موارد محصول است که تکبر هم برخواسته از بی‌ عرضگی انسان است/مضرات تکبر/ضرورت یادگیری و آموزی برای نیل به /کسی‌که تکبر را کنار نگذاشت برای رفع ناکامی خود گاهی به (دورو در فارسی و به معنای اینکه شخص پشت سر دیگران حرف می‌زند و بدگویی می‌کند)/ نمامی و دورویی مثل بذر خبیثی است (=تکبر و ) که در ارض وجودی انسان روییده که شجره و میوه‌اش (=نمامی) هم خبیث است/تکبر ریشه همه بدی هاست!/ به معنای خود را بزرگ و والا دانستن در جاییکه بزرگ و والا نیست مطالب حکمی و را به صورت نظم و نثر در و به خوبی آورده است وقتی افتاد فتنه‌ای در شام هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند روستازادگان دانشمند به وزیری پادشا رفتند پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند تکبر شخص را از مقام پذیرش و باز می‌دارد/انسان اگر تن به تربیت بدهد باارزش می‌شود «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه، إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» «بئس العبد» (بد بنده‌ای است) و البته این را هم می‌گوید که این بد کرده که به اینجا رسیده است یعنی آنجاییکه باید می‌پذیرفت نپذیرفت و آنجاییکه نباید می‌پذیرفت پذیرفت و حالا که بدبخت شده دیگران را مقصر می‌داند «یکون ذاوجهین» انسان دورو زیاد پیدا می‌شود که علل ناکامی خود را در دیگران جستجو می‌کند/هر انسان موفقی زحمت کشیده که به جایی رسیده/ کردن ( ، ) با جناب ( ) که معلم و او بوده است و حکایت توصیه همیشگی بزرگمهر به انوشیروان «قربان، سحرخیز باش تا کامروا شوی» انسان به بی‌عاری به جایی نمی‌رسد و هرچه به دست آورد به تلاش و کشیدن است؛ يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ :۶/انسان تا زنده است ندارد/خود یک نوع فعالیت برای آمادگی برای موفقیت‌های بعدی است و تن‌پروری نیست/انسان شأنش این است که تا زنده است باید منشأ اثر باشد؛ جریان چهار سال زندانی بودن مرحوم آیت‌الله در زندان ها/ «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه» در هنگام غیبت شخص و و خوردن او در هنگام نبودنش؛ وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ :۱۲/علت کردن عجز غیبت کننده است؛ الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ «إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» در هنگام مشاهده نعمت دیگری و اگر در دیگران دید او را خوار کند؛ وظیفه انسان در قبال موفقیت دیگران بودن است و اگر مشکل دیگران را دید باید از آنان کند/ این شخص مورد نظر در روایت هم بد بنده‌ای است و هم باید از او حذر کرد چون به تو صدمه می‌زند و اگر مجبور به معاشرتی باید به‌گونه‌ای معاشرت کنی تا گرفتار نشوی صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان بر جان، شرار عشقت، خوش می‌کشد زبانه باور نداشت بختم، این دولت از زمانه دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم شهد لبت بنوشم، آب بقاء بهانه فرهاد، بهر شیرین، گر کَند جوئی از شیر من کرده‌ام ز دیده، سیلاب خون روانه وقت صبوحی آمد ای ساقی سحر خیز برخیز تا بنوشیم، از این می شبانه یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد التریب روضه حضرت علیه‌السلام وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِكَ وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَی نَحْرِكَ قَابِضٌ عَلَی شَیْبَتِكَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ ج۹۸ص۳۲۲ حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان ۱۴۰۱٫۸/۲۲ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «و‌ إن أسرع الخير ثواباً البرّ، و أسرع الشرّ عقوبةً البغي و إنَّ شرّ عباد الله من تكره مجالسته لفحشه، و هل يكب الناس على مناخرهم في النار إلّا حصائد ألسنتهم، ومن حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه.» ج۱ص۱۵۰ بررسی ترین از حیث و است و سریع‌ترین از حیث و و است/مشاهده اثر سریع خوبی و بدی/ بر اعمال نیک آشکار است که مشکل دیگران را رفع کند که سریع‌ترین نتیجه به خوبی برای انسان دارد. «و إنَّ شرّ عباد الله من تكره مجالسته لفحشه» بدتری بندگان خدا کسی است که به‌خاطر بدی‌اش دیگران از او کناره می‌گیرند/ این‌جا به معنای کلام درشت و آزاردهنده است. «و هل يكب الناس على مناخرهم في النار إلّا حصائد ألسنتهم» هر بلائی که به آدمی وارد می‌شود نتیجه انسان است. «و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه» درست در آدمی این نتیجه را برای او حاصل می‌آید که حرف بی‌جا نزند/جریانی از مرحوم آقای شیخ در مورد حرف بی‌جا زدن و جریانی از مرحوم آیت‌الله از علمای /وصف حال مجلس‌داری مرحوم حاج جد علامه /حرف بی‌جا زدن سبب حصول برای شخص می‌شود. «و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه» خوب در شخص اگر باشد بیهوده گویی را کنار می‌گذارد/وصف حال برخی از اهل قدیم همچون مرحوم آمیرزا اسماعیل صلی الله علیک یا مولانا یا امیرالمؤمنین و صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمة الزهراء روضه سلام الله علیها آتش زین ز هر طرف چرا زبانه می‌کشد ناله ز دل خدای من بانوی خانه می‌کشد میان دود و آتش است بانوی دلشکسته‌ام به امر حق بود که من به خانه‌ام نشسته‌ام فاطمه آرام دلم گریه کنم برای تو به حق حق به گوش دل می‌شنوم صدای تو تو بین دیوار و دری، پیش دو چشمان ترم میان خون شناوری فاطمه جان با پسرم حسین و زینبین من تو را نظاره می‌کنند مرا صدا که می‌زنند، تو را نشانه می‌کنند میان کوچه فاطمه شنیده‌ام عدوی تو به پیش چشم زینبم سیلی زده به روی تو فاطمه آرام دلم حبیبهٔ لم‌یزلی لب بگشا بهر خدا سخن بگو تو با علی زهرا جان زهرا جان زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من در بین آن دیوار و در دادی تو شش ماهه پسر آتش زدی بر جان من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من گاهی حسینت نیمه شب از من کند مادر طلب بگرفته او دامان من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من زهرای من مسمار در خانه مگر تشنه خون بود کز سینهٔ زهرای جوان رفع عطش کرد بین در و دیوار مگویم که چه‌ها شد آن‌قدر بگویم به خدا فاطمه غش کرد زهرا جان زهرا جان زهرا جان زهرا جان ۱۴۰۱٫۸/۲۹ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه، إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» ج۱ص۱۵۰ یکی از بدترین بدی‌ها است؛ مثال به ساخت در که از اول با محاسبه اشتباه ساخته شده؛ مثال‌هایی در مورد مشکلات عدم تدبیر یا تدابیر سوء در طول ؛ برخی از تدابیر سوء مثل از است/تشریح اینکه چرا شخص دورو و می‌شود/نتیجه دورویی و دوزبانی و بیچارگی است؛ وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ :۱۹/یکی از بدترین بیماری‌های است؛ تبیین بی‌هویتی به اینکه انسان خودش نمی‌داند که چی است که نتیجه‌اش گاهی می‌شود انسان یا انسان سه شخصیتی و ؛ انسان دو شخصیتی نمی‌تواند زندگی خود را بکند؛ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ :۱۵۰/وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ :۱۹؛ بیماری بی‌هویتی هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی کسی‌که ندارد او دستاویز ندارد/از علل سختی‌های شخص این است که خود را جوابگوی به کسی نمی‌بیند؛ کسی‌که عروه و دستاویز نداشته باشد در جامعه با بی‌هویتی پیش می‌رود. از مواردی که از بی‌هویتی نشأت می‌گیرد دو رو شدن انسان است؛ انسان شریف و با و نه کسی را می‌کند و نه به کسی می‌زند چون تکلیفش با خودش مشخص است ولی انسان و دو رو در برابر هرکسی یک رفتاری دارد که در حقیقت دارد ریشه خودش را می‌زند برای همین حضرت علیه‌السلام می‌فرماید: «بئس العبد» این بد آدمی است. «بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه» دو رو و دو چهره در برابر خود تعریف زیاد از او می‌کند و در پشت سر او مشغول خوردن اوست، «یأکله إذا غاب عنه» یعنی او را می‌کند؛ وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ :۱۲. «إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» برخی بدی‌ها در انسان ریشهٔ بدی‌های دیگر می‌شود؛ در مسائل و در انسان‌ها اشتراک دیده می‌شود؛ علمای (به معنای خاص) ریشه‌یابی نمی‌کنند و سراغ ظاهر می‌روند که مثلاً غیبت نکن، تهمت نزن و امثالهم اما ریشه اینکه چرا انسان غیبت می‌کند در این علم نمی‌گنجد بلکه این ریشه‌ها در روانشناسی و مباحث معرفتی پیدا می‌شوند؛ خاطره‌ای از دوران کودکی استاد و عدم علاقه به غذا خوردن؛ تفاوت مدل طبابت اطبای و اطبای ؛ امام علیه‌السلام در این‌جا در مقام ریشه‌یابی امر است و می‌فرماید: بد بنده‌ای است که صاحب دو زبان و دو چهره است که نتیجه‌اش بی‌هویت شدن شخص است و جهت اینکه این‌طور شپده این است که کسی را ندارد که به او چنگ بزند و تکیه کندو مقتدای خودش کند بنابراین دنبال از راه دیگری است و در این موقع می‌گوید همه‌چیز باید مال من باشد تا من به آرامش برسم هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی بهتر از است و یکی از مقصودهای در کلماتش همین است که مورد انتقاد واقع شده است؛ جریانی از پدر مرحوم که بوده است؛ کریم و را تأیید نمی‌کند ولی در قبال هیچ آن را بهتر می‌داند؛ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا :۴۰؛ فرمایش مرحوم آیت‌الله به خارج از کشور در مورد عدم تخریب جایگاه کلیسا و توصیه به مبارزه با منکرین اصل انسانی که هیچ چیزی را قبول ندارد و خودش بخواهد تدبیر کند «والله وراء القصد» و «عَرَفْتُ آللّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ آلْهِمَمِ» و «وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ» :۲۰؛ این انسان این‌ها را نمی‌فهمد و فقط می‌گوید: «منم» و در این هنگام می‌خواهد همه‌چیز را تدبیر کند و این انسان در مقابل «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» :۱۵۶، می‌بیند چون همه‌چیز را در خودش می‌بیند و این شخص می‌شود و و ... «إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» اگر نعمت در دیگران ببیند می‌ورزد و اگر آن‌ها را مبتلا ببیند آن‌ها را خوار و ذلیل می‌کند؛ سنت کشی توسط این افراد؛ تمام این رذائل ریشهٔ دارد و ریشهٔ تمام روان‌پریشی‌ها خدا نداشتن است؛ انسان همه‌طلب است که یا بیرون خود اوست که (انا لله و انا الیه راجعون) یا در درون خود اوست
آیت الله شیخ عباس اخوان
که همه‌چیز را در خود می‌بیند و می‌گوید همه مال من است. از این مسأله و و و در می‌آید؛ انسان نمی‌تواند خودش سیر باشد و دیگران گرسنه باشند؛ نمونه‌ای از این افراد است که در قرآن کریم ذکر شده است. صلی الله علیک یا مولانا یااَبا جَعفَرٍ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه شب اول رجب المرجب ۱۴۴۴ ۱۴۰۱/۱۱/۲ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «و إنّ أسرع الخير ثواباً البرّ، و أسرع الشرّ عقوبةً البغي، و إنَّ شرّ عباد الله من تكره مجالسته لفحشه، و هل يكبّ الناس على مناخرهم في النار إلّا حصائد ألسنتهم، و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه.» ج۱ص۱۵۰ جهت پرداختن به در این فقره این است قبلاً حضرت علیه‌السلام فرمودند آدم نمی‌تواند لطف و احسان به دیگران را تحمل کند؛ جهت مخالف حسد بر و نیکوکاری است؛ رذیله در شخص زودترین نتیجه در عمل بر و است؛ نتیجه اعمال برخی فوری و برخی دیرتر و برخی در این دنیا و برخی در آخرت ثمر می‌دهد؛ مقصود از نتیجه فوری یعنی بهتر و زودتر از دیگر موارد؛ زودرس‌ترین از جهت عبارت از و است؛ تقابل بر و نیکوکاری با بغی و سرکشی در فرمایش حضرت علیه‌السلام؛ بغی از حد و جایگاه خود تجاوز کردن و بالاتر رفتن در و امور است؛ علاقه سلطان به ؛ سلطنت بزرگ سلطان محمود غزنوی در بلاد و تحت سیطره در آوردن توسط سلطان محمود غزنوی؛ انسان مورد توجه معمولاً مورد است؛ نقلی از مرحوم آقای (پدر آیت‌الله )؛ حذر داشتن نزدیکی به بزرگان به علت حسد دیگران و تبعات این حسادت‌ها؛ جریان تلخ تاریخی ؛ پر است از جریان‌های حسادت به نزدیکان بزرگان؛ کلام قاجار در مورد محبوبیت به علت وزارت و قدرنشناسی خودش از ؛ حسد اطرافیان سلطان محمود به ایاز و سعایت از او؛ أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَىٰ :۳۷؛ تنبه کریم به و اشخاص؛ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ (۵) خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (۶) يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ :۷؛ وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا :۷۰؛ توجه به گذشته و ناچیزی خود سبب خوابیدن باد دماغ انسان می‌شود. ضرورت حد خود را شناختن؛ نقل از شخصی که ادعای بی‌جای شخصی در مورد تفسیر بهتر از تفسیر داشت؛ انسان و سرکش این‌قدر با درندگانی مثل خودش روبرو می‌شود که مجال سرکشی پیدا نمی‌کند و اگر هم بماند با دشمنان عجیبی روبرو می‌شود و این همان اسرع عقوبات است کن به اهل بغی می‌رسد. «و إنَّ شرّ عباد الله من تكره مجالسته لفحشه» نیش در ترین بندگان خدا؛ در فارسی کلمات رکیک است ولی در عربی دائره‌ای گسترده‌تر دارد مثل رک بودن بی‌جا که در موقعیت و جایگاه و با لحنی است که شخص دیگر شکسته شود که این فحش در عرب است؛ تفاوت با بی‌تعارفی؛ رذیله ؛ محاسن در انسان؛ غیر بی‌پروایی و حریم‌شکنی است؛ این افراد بدترین بندگان خدا چون به دروغ حریم برای خود می‌سازند تا کار خودشان پیش ببرند؛ تمام این رذائل حاصل عدم به خدای متعال است. السلام علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان آن سینه که مهر تو مه دارد روزی چه شبان سیه دارد قربان وفای دلی گردم کو جانب عشق نگه دارد اقلیم ملاحت را نازم کامروزه بمثل تو شه دارد در حلقۀ زلف خم اندر خم یک سلسله خیل و سپه دارد شاها دل غمزده ام گله‌ها زان صاحب تاج و کله دارد هر چند که بنده گنهکارم گر لطف کنی چه گنه دارد ای سرو سهی قد، مفتقرت عمریست که چشم بره دارد دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن شب دوم رجب المرجب ۱۴۴۴ ۱۴۰۱/۱۱/۳ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه.» ج۱ص۱۵۰ تقسیم به دو گروه دارای و بدون هدف؛ مردمان هدفمند برخی به هدف خود می‌رسند و برخی نمی‌رسند؛ اصل اساسی در گروه هدفمندی که به هدف خود رسیده‌اند این است که یا به کلی حواشی را از خود دور کرده‌اند و یا اینکه زوائد و حواشی را در زندگی‌شان به حداقل رسانده‌اند و دیگر اینکه تمام تلاش خود را به کار گرفته‌اند؛ زندگی موفق مرحوم در دوران تا جایی‌که گاهی به عنوان نایب‌السلطنه همراه پادشاه سفر می‌کرده است؛ از بقاع متبرکه اصفهان است که آقا حسین خوانساری و فرزندش در آن مدفونند؛ در علم آقا حسین خوانساری را به‌عنوان استاد الکل فی الکل عند الکل ذکر کرده‌اند؛ اثر معتبر مرحوم آقا حسین خوانساری به نام ؛ معاصرت آقا حسین خوانساری با و جریانی از دیدار ایشان با مرحوم آقا حسین خوانساری و تقدیم جبهٔ سلطنتی به ایشان و مذمت برخی بر مرحوم خوانساری در پی این کار و واکنش ایشان؛ جریان وصیت به در حضور یکی از خصوصیات افراد موفق عدم توقف ایشان در مسیر رسیدن به هدف خود در دامن مراد نبینی گل مراد بی ترک خواب راحت و بی نیش خار عشق مذمت در میان مگر اینکه خود شخص واقعاً جایگاهی بر اثر تلاش خود داشته باشد مثل آیت‌الله پسر ؛ جریان آقازادگی کردن آقا جمال خوانساری و ملاقات با ایشان و تحول در او بر اثر خود «و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه.» «ما لا یعنی» یعنی آنچه که نیاز نیست که هر اندازه انسان به آنچه که نیاز نیست بپردازد به همان اندازه از موفقیت باز می‌ماند؛ ضرورت اکتفا به امور در ؛ شخص تا نباشد ثروتمند نمی‌شود؛ انسان به هر اندازه مشغول به زوائد شود از اصول می‌ماند و به هر اندازه به اصول بپردازد از زوائد می‌ماند؛ تشبیه زندگی انسان به مسافرت با قطار در مسافتی کوتاه یکی از امور «ما لا یعنی» گفتن‌های بیجاست؛ برخی افراد محافل مذهبی را به دید مکان تفریحی مذهبی نگاه می‌کنند و عمر خود را تلف می‌کنند. «و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه.» یکی از لوازم بهره‌مندی از ترک زوائد است که در زوائد یک مورد ترک سخن «ما لا یعنی» است؛ ارادت مرحوم آیت‌الله آقا به مرحوم آیت‌الله ؛ ذکر برخی خصوصیات مرحوم آیت‌الله سید احمد خوانساری عدم انحصار «ما لا یعنی» به سخن بیهوده و بی‌جا؛ توفیق مردن ؛ ِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي رَجُلٍ قَتَلَ رَجُلاً مُؤْمِناً قَالَ يُقَالُ لَهُ مُتْ أَيَّ مِيتَةٍ شِئْتَ إِنْ شِئْتَ يَهُودِيّاً وَ إِنْ شِئْتَ نَصْرَانِيّاً وَ إِنْ شِئْتَ مَجُوسِي ج۷ص۲۷۳؛ جناب علیه‌السلام به فرزندان خود در مورد مسلمان مردن: وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ :۱۰۲؛ برخی انسان را از خارج می‌کند؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ :۱۰؛ جریان خوابی از شخصی که مورد عنایت قرار گرفته بود تا مسلمان بمیرد. «و من حسن إسلام المرء ترك ما لا يعنيه.» یکی از زوائد که ترکش موجب موفقیت شخص می‌شود ترک سخن بی‌جا و بیشتر است. صلی الله علیک یا اباعبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ای تاب و توانم را برده رحمی بر این دل افسرده برگی از گلشن خرم عمر باقی بود آن هم پژمرده خوناب جگر از ساغر دل در فصل بهار غمت خورده بیمار توایم و نپرسیدی کاین غمزده به شد یا مرده دیوان روضه صلوات الله علیه فسقط عن الفرس و جلس علی التراب فوضع خده علی خده و صاح سبع مرات و قال ولدی علیّ علی الدنیا بعدک العفا قتل الله قوما قتلوک حسین جان حسین جان شب چهارم رجب المرجب ۱۴۴۴ ۱۴۰۱/۱۱/۵ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام لا يكون الرجل مؤمناً حتّى يكون خائفاً راجياً، و لا يكون خائفاً راجياً حتّى يكون عاملاً لما يخاف و يرجو.» ج۱ص۱۵۰ کلام حکیمانه (دانشمند پیش از باستان در ): انسان باید راه درست زندگی کردن را از جهان طبیعت بیاموزد؛ یک سلسله قواعد و قوانینی دارد که خدای متعال به او داده است که اگر حکیمانه به آن‌ها نگریسته شود انسان را راهنمایی به عالم می‌کند چون این قوانین از عالم توحید برخاسته است؛ یکی از قواعد مهم که از طبیعت می‌توان آموخت این است که انسان برای بهره‌وری از سلامت می‌بایست دو مطلب را لحاظ کند: ۱- به نسبت سلامتی خودش امیدوار باشد؛ ۲- نسبت به درست انجام ندادن وظیفه بیمناک باشد؛ بی‌جا از مریضی سبب دائم‌المرض بودن در مسائل روحی است؛ ضرورت مواظبت بر جسم؛ در معنویت هم اگر انسان بی‌جا نگران باشد مبتلا به می‌شود و اگر هیچ نگران نباشد منجر به و بی‌باک شدن می‌شود؛ خوشنودی انسان در صورت انجام دادن وظیفه و ترس انسان به سبب اینکه خدای متعال آیا از او پذیرفته است یا نه. «يا هشام لا يكون الرجل مؤمناً حتّى يكون خائفاً راجياً، و لا يكون خائفاً راجياً حتّى يكون عاملاً لما يخاف و يرجو.» انسان مؤمن نمی‌باشد مگر اینکه و باشد؛ نگرانی نسبت به خود و آن‌چه که بر عهدهٔ انسان است؛ امیدواری به آن‌چه که مورد نظر خداست انجام داده‌ام و امیدوار باشم که بعد از این بتوانم به لطف خدای متعال به وظایف خودم عامل باشم؛ و در انسان مؤمن اگر بر دیگری غلبه کند می‌تواند سبب فساد در انسان بشود؛ روایت دارد که مؤمن تا لحظه مرگش نمی‌داند که مورد لطف خدای متعال هست یا نه. «و لا يكون خائفاً راجياً حتّى يكون عاملاً لما يخاف و يرجو.» تعادل بین خوف و رجا با به آنچه مورد خوف و نگرانی است و آنچه که مورد امیدواری است؛ خوف و رجا عامل موفقیت انسان است اگر در محل خودش رعایت شود؛ اهمیت رعایت محل و موقعیت کردن. «يا هشام قال الله جلّ وعزّ: و عزّتي و جلالي و عظمتي و قدرتي و بهائي و علويّ في مكاني، لا يؤثر عبد هواى على هواه إلّا جعلت الغنى في نفسه، و همّه في آخرته و كففت عليه ضيعته، و ضمنت السماوات و الأرض رزقه، و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر.» مطلب بسیار ریشه‌ای و مهم عبارت فوق؛ دوگونه مواجهه انسان با امور روزمره که برخی با ناله کردن است و برخی با رضا؛ فراتر رفتن از نیازهای روزمره به سبب آرام کردن خود است؛ تلاش برای روز مبادا؛ جریانی پیرزن پولداری که برای روز مبادا گدایی می‌کرد؛ عدم اتمام تأمین دغدغهٔ روز مبادا برای انسان مگر برای اهل و ؛ جریان مریضی که به نوکرش گفت برو حکیم (طبیب) بیاور...؛ روز مبادای متعارف از تأسی به و انسان‌های فهمیده نشأت گرفته است؛ برای روز مبادای متعارف؛ روایتی پیرامون تدبیر در دارایی انسان. «يا هشام قال الله جلّ وعزّ: و عزّتي و جلالي و عظمتي و قدرتي و بهائي و علويّ في مكاني، لا يؤثر عبد هواى على هواه إلّا جعلت الغنى في نفسه، و همّه في آخرته و كففت عليه ضيعته، و ضمنت السماوات و الأرض رزقه، و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر.» یکتائی است ولی معنای التزامی‌اش یکتائی است. اولین بهره و اثر ایثار و زیر پا گذاشتن و رجحان دادن هوای خدای متعال و بی‌نیازی در خود آن شخص است و اینکه آسایش روحی پیدا می‌کند و نگرانی‌های بی‌جایی که دیگران دارند را او ندارد. اثر دیگر این است که و فکر او را در راه قرار می‌گیرد. اثر دیگر این است که خواسته‌های زندگی او کفایت می‌شود؛ خاطره‌ای از مرحوم آیت‌الله صلی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین کشتی‌شکست‌خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون تپیدهٔ میدان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم، ز قحط آبْ سلیمان کربلا گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا آه از دمی که لشکر اعدا نکرده شرم کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان شب پنجم رجب المرجب ۱۴۴۴ ۱۴۰۱/۱۱/۶ https://eitaa.com/akavan110
آیت الله شیخ عباس اخوان
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام الغضب مفتاح الشرّ، و أكمل المؤمنين إيماناً أحسنهم خُلقاً، و إن خالطت الناس فإن استطعت أن لا تخالط أحداً منهم إلّا من كانت يدك عليه العليا فافعل.» ج۱ص۱۵۱ دستورات بسیار از علیهم‌السلام پیرامون روابط ؛ واکنش‌های مختلف انسان در هنگام نرسیدن به اهداف خود در مواجهه با دیگران مثل و به جای امر؛ واکنش و در روابط با دیگران؛ یکی از علل غضب و خشمگینی ناکام دیدن شخص در رسیدن به اهداف خود است؛ خطر بیشتر خشم و غضب نسبت به یأس و عجله زیرا در حالت خشم انسان به نوعی جنون مبتلا می‌شود و در آنجاست که برخی از اعصاب تحریک می‌شود زیرا قوای ضعیف شده است، لذا دست به امور بسیار خطرناک می‌زند؛ در مقدس یکی از جاهایی که انسان مورد قبول نیست در مورد خشمگین بودن است، مثلاً اگر کلامی گفت که کلامش بود این از سوی او قبول نیست یا مثلاً مالی را کرد که در برخی مواردش قبول نیست چون از حالت طبیعی خارج شده و در برخی موارد حتی برایش ذکر شده است؛ روایتی پیرامون کنترل خشم و غضب توسط جناب رضی‌الله‌عنه «يا هشام الغضب مفتاح الشرّ» حکایتی از سوءقصد به افشار و بدبینی به پسرش و کور کردن او؛ تجارب نادرشاه از وقایعی که از صفوی در خاطر داشتند که پسرش زندانی‌اش کرد و به جایش نشست؛ بی‌دینی نادرشاه ولو در ظاهر بوده؛ مستشاران نادرشاه؛ اعتقاد سخیف نادرشاه در مورد عاقل‌تر بودن او از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم؛ منشأ جنون نادرشاه این بود که خشم خود را در مورد کور کردن پسرش کنترل نکرد؛ نقلی از قاجار و مخالفت با دستور وی توسط عالم و ادامه جریان؛ تحلیل مشکل شرایط داخلی در دوران فتحعلی شاه قاجار به علت شدید مردم از دوران قاجار ؛ عواقب ندامت بار تصمیم‌گیری در هنگام غضب و خشم و بی عقلی؛ ذکر نمونه‌ای از تصمیم نابخردانه هنگام غضب؛ مکرر و تند گاهی عواقبی که برای غضب هست را به دنبال دارد. تصمیمات انسان باید تابع و باشد؛ یکی از عوامل بیرون کننده انسان از تصمیم عاقلانه غضب است که حضرت علیه‌السلام به‌عنوان کلید ذکر می‌کنند؛ هنگام غضب باید خود را از حیطه و میدان غضب بیرون آورد. معصومین علیهم‌السلام در عین بیان مطالب بلند معارفی، انسان اجتماعی می‌کردند؛ ضرورت بلد بودن زندگی در عین بودن؛ دید بسیار بد برخی از مدعیان تدین در برخورد و مواجهه با مردم. «يا هشام الغضب مفتاح الشرّ، و أكمل المؤمنين إيماناً أحسنهم خُلقاً» حیطه وسیع‌تر از گشاده‌رویی؛ خوش خلقی این است که انسان در جای خودش به درستی عمل بکند و آنچه که لازمهٔ تعامل هست آن را انجام بدهد، مثلاً در جای خشم اخم کند؛ رذیلهٔ بدخلقی در غیر جای خود؛ جریانی از و دشمنان بسیار او در زمان ؛ تقابل دو جریان مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم ؛ جریانات بسیار از حسن خلق آخوند خراسانی؛ نمونه‌ای از نیکوی مرحوم آیت‌الله که با آنکه و صاحب کتاب بود کتاب مرحوم آیت‌الله شیخ را که معاصر وی بود در درس خارج تدریس و بحث می‌کرد؛ نمونه‌ای از برخورد متواضعانه مرحوم خوانساری با مرحوم شیخ محمد تقی آملی؛ و مرام پهلوانی. «و أكمل المؤمنين إيماناً أحسنهم خُلقاً، و إن خالطت الناس فإن استطعت أن لا تخالط أحداً منهم إلّا من كانت يدك عليه العليا فافعل.» اختلاط و هم‌نشینی ضروری با به شرط دست بالا داشتن نسبت به آن‌ها یعنی دست دهنده داشته باش. صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان تا به کی ای نوش جان می‌زنیم نیشتر زخم از این بیشتر یا دل از این ریش‌تر ز آه من اندیشه کن بیخ جفا تیشه کن مهر و وفا پیشه کن بیشتر از پیشتر در نظر اهل دل سادگی آزادگی است جز متصنع مدان از همه بدکیش‌تر ای به نصاب جمال یافته حدّ کمال نیست مرا آرزو جز نظری بیشتر خرمن حسن تو را موقع احسان بود مفلسم و مفتقر از همه درویش‌تر دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن مهر تو رسانده به ماه مرا وز چه به ذروه جاه مرا افسوس كه طالع تيره من بنشاند به خاك سياه مرا جز خرقه فقر و فنا نبود تشريف عنايت شاه مرا عمرى به درش برديم پناه نگرفت دمى به پناه مرا در رهگذرش چون خاك شدم بگذشت و نكرد نگاه مرا چون گرد دويدم در عقبش بگذشت و گذاشت به راه مرا سوزاند مرا چندان كه نماند جز شعله ناله و آه مرا من سوخته تو و مفتقرم ديگر مستان به گناه مرا دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
آیت الله شیخ عباس اخوان
#حدیث_اولی_الالباب خطابات حضرت #امام_کاظم علیه‌السلام به #هشام_بن_حکم پیرامون #اولی_الالباب «يا هشام
السلام علیک حین تقوم و تقعد السلام علیک حین ترکع و تسجد السلام علیک حین تهلل و تکبر السلام علیک حین تحمد و تستغفر السلام علیک حین تصبح و تمسی روضه بازگشت به خیمه‌گاه فلاندبنك صباحا ومساء، ولابكين عليك بدل الدموع دما ... وأسرع فرسك شاردا، وإلى خيامك قاصدا، محمحما باكيا. ج۱۰۱صص۲۳۸-۲۴۰ یا جواد أبی هل سقی ابی ام قتل عطشانا تو که آتش فروریزی ز سینه بگو از راکب مود با سکینه چـو خـنــجــر، بـر گــلــوی او نــهــادنــد بــه آن لــــب تــشـــنــه، آیــا آب دادنــد؟ دیوان حسین جان حسین جان بابی العطشان حتی قضی بابی المغموم حتی مضی روحی فداک یا اباعبدالله شب ششم رجب المرجب ۱۴۴۴ ۱۴۰۱/۱۱/۷ https://eitaa.com/akavan110