eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا علی ابن الحسین جوانِ بیشه شیران، چنان حیدر علی اکبر به میدان حیدرِ غرّان، علی منظر علی اکبر شبیه مصطفی خَلقاً، نه خَلقاً، مَنطِقاً خُلقاً وجودش رفته سر تا پا، به پیغمبر علی اکبر چه رعنا قدِ زیبایی، عجب ماهِ دل آرایی که با این حُسن ها کرده، به پا محشر علی اکبر وجودش غرقِ پیغمبر، ظهورش ظاهراً حیدر به وصفِ او بگو طاها، بگو حیدر علی اکبر اَنیسِ حضرتِ لیلا، تمامِ هستی بابا پدر را نورِ چشم تر، گلِ مادر علی اکبر شهیدِ هاشمی خِصلَت، غریبِ فاطمی سیرت زِ نسلِ حیدر و زهرا، مَهِ اَنور علی اکبر عبادت را شده معنا، نمازش محشرِ دنيا نباشد در یدِ تقوا، جز او برتر علی اکبر غلامانَش زِ اِنس و جن، همه عاشق همه مؤمن غلامش بوذر و سلمان، دو صد قنبر علی اکبر بُوَد اُستاد او عباس، به رزم و غیرت و اِخلاص خودش عبداله و عون و، علی پَروَر علی اکبر یکی شاگرد او قاسم، که شد فخرِ بنی هاشم چه اُستادی که دل بُرد از، دلِ دلبر علی اکبر حسینی خوی خوش سیما، حسن کردارِ بی پروا اذان گوی نمازِ عشق، دمِ آخر علی اکبر وضوی خون او زیبا، لبِ تشنه، لبِ دریا به راه دین و آزادی، شده پرپر علی اکبر تن او ارباً اربا شد، قدِ بابای او تا شد تمام دشت پُر شد از، علی اصغر علی اکبر شده پهلوش چون زهرا، سرش بِشْکافت چون مولا صدای مادرش آمد، علی اکبر علی اکبر .
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای وصفِ تو با قلم -این زبانِ الکن- چه می‌توان گفت؟ مؤذنا! در مقابلِ شوکتت فقط می‌توان اذان گفت گدایی ما بهانه‌‌ای تا ضریحِ پابوسی کریم است نمی‌شود از زیارتت دست شُست و از فقر و آب و نان گفت چنان مقاماتی و کراماتی و حکایاتی از تو گفتند که می‌شود در کتابتت مُرد و بعدِ مرگ از تو همچنان گفت پیمبری یا که حیدری یا شکوهِ آیاتِ کوثری یا ...! که می‌توان با ثَنایَت از مدحِ خاندانِ تو هم‌زمان گفت به عشقت انگور داد محراب و تاک شد هر ستونِ مسجد مناره نامِ تو را چشید و به خَلق، جای اذان، از آن گفت تو آنچنان روشنی که حتی زبان به مَدحت گشود دشمن به شوق یک دَم نفس کشیدن جهنم از جانِ آسمان گفت بتاز ای ذوالفقارِ میدان! چه کرده‌ای در غبارِ میدان؟ که دشمنت در فرارِ میدان به حضرتت حیدرِ جوان گفت شکستِ یک شاخه‌ات تبر می‌زند به دنیای باغبانت حسین را کُشت، هر کسی در بهارِ سَروِ تو از خزان گفت خلیلِ خنجر کشیده، حیران؛ ذبیح، از آنچه دیده حیران که جبرئیل آمد از ذبیح عظیم، از مردِ امتحان گفت ضریحِ پایین پای بابا! دلیلِ خون‌گریه‌های بابا! چه می‌شود یک خدانگهدار، با دَمِ روضه‌ات به جان گفت .
. میلادیه حضرت علی اکبر علیه السلام هدیۀ خداوند آیتی دیگر ز رحمان ورحیم آورده اند جلوه ای از جلوۀ خُلق عظیم آورده اند ازبهشت آرزوی ما شمیم آورده اند هدیه از سوی خداوند کریم آورده اند بشکفد گل های جنّت تا زلبخند حسین شاد می گردد خدا ازجان خرسند حسین آمدی تا دردل ما عشق را افزون کنی آمدی تا عاشقان را واله و مفتون کنی آمدی تا مات رویت دیدۀ گردون کنی آمدی تا امّ لیلا را به خود مجنون کنی یوسف لیلا همه محو جلالت گشته اند هاشمی رو مات آن خال جمالت گشته اند خواستم گویم گُلی،دیدم که ازگل برتری گویمت گر یوسفی امّا تواز یوسف سری دلفریبی، دلنوازی، نازنینی، دلبری مه جبینی، گلعذاری، توعلی اکبری بس که نیکویی بود درصورت ودرسیرتت آفرین گوید خدا برخود زحسن خلقتت انعکاس نور تو پیداست درآئینه ها سرزده مهر تو از روز ازل درسینه ها قدرتو برتر بود ازگوهر گنجینه ها نام توسبزاست برلب شنبه وآدینه ها دفتر اسرار را نام تو زینت داده است بینش توعشق را تا عرش رفعت داده است تو رسیدی مایه ی آرامش بابا شوی مصطفای دیگری در گلشن طاها شوی روز مردی درشجاعت تالی سقاشوی سینه سرخ گلشن سرسبز عاشورا شوی ای که انوار رشادت ازجمال منجلی است رزم تو یادآور رزم آوری های علی است ای اذان گوی حرم درصبح عاشورای دین شد نماز عاشقان برپا ازاین آوای دین گشت ظاهر از وجود قدسیت معنای دین سرخ شد از خون پاکت آبی دریای دین باغبـان را گرچه بار داغ تو بی تاب کرد گلشن دین را زلال خون تو سیراب کرد توکریم بن کریمی ما گدا وسائلیم درگدائی از شما گرچه همه ناقابلیم ما به شوق طوف کویت عاشقانه مایلیم خود برات ما کرم فرما که بسته محملیم روز میلاد توقلبی شاد می خواهیم ما چون «وفایی» عیدی میلاد می خواهیم ما ✍ .
. شب رؤیائی چون گشودند زهم دفتر دانایی را زمزمه کرد ملک نغمۀ شیدایی را کرد پرنور خدا این شب رؤیایی را تا ببینند همه جلوۀ زیبایی را هاتفی گفت در رحمت حق واشده است خلقت روی علی اکبر لیلا شده است این گل سرخ که رخساره ی احمد دارد خال برگونه ی خود ابروی ممتد دارد رنگ وبو ازچمن گلشن ایزد دارد صورت وسیرت خود را زمحمّد دارد همه گل ها بنشستند به نظاره ی او تاکه بابا بزند بوسه به رخساره ی او شاد شد قلب از دل خرسند حسین شد زمین محو جمال گل دلبند حسین آسمان مات شد از چهره ی فرزند حسین همچو غنچه زده لبخند به لبخند حسین ام لیلا همه دم غنچه خود می بوید باحسین بن علی شکر خدا می گوید مادر افکند نظر تا به مه دلجویش دید یک هاله ی نوری به رخ نیکویش که گل انداخته از بوسه ی بابا رویش بوسه زد بررخ او کرد چوغنچه بویش گفت ای نوگل من یوسف لیلا هستی بهتر ازماه شب عید تو زیبا هستی خوبرویان جهان محوجمالش هستند باکمالان نه همین مات کمالش هستند عرشیان باخبراز جاه وجلالش هستند فرشیان عاشق دیدار ووصالش هستند بنگرد هرکه ورا جلوه ی سرمد دیده هم علی اکبرو هم روی محمّد دیده دروجودش ز ازل روح عبادت دیدند روی پیشانی او نور سعادت دیدند درقدوقامت او شور رشادت دیدند قدسیان دردل او شوق شهادت دیدند شادی وغم شب میلاد علی درهم شد غم چوآمد طرب وشوق ومسّرت کم شد کاش ما آینه دار گل مولا باشیم همه جا آبروی اهل تولا باشیم ای «وفایی» همه آسوده به فردا باشیم گرمحبان علی اکبر لیلا باشیم هرکه درراه خدا با علی اکبر باشد روز محشر همه جا با علی اکبر باشد ✍ .
. أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله قصد کردم رود مِی جاری کنم از دلم آواربرداری کنم بعد با انگور معماری کنم جای آنکه کار تکراری کنم با توسل کارهایی نو کنم چندرکعت سجده سمت تو کنم گرچه ابروی تو محرابی کج است این مسیر کج به ایمان مُنتَج است دور تو گردیدنِ ما صد حج است این عبارت صورتش چون مخرج است نفس تو نفس نفیس حیدر است خَلق و خُلق و منطقت پیغمبر است مُرغِ غم از ساحلِ دریات رفت با گُل‌ات هوش از سر باغات رفت آینه ، قربانِ سر تا پات رفت تا که خندیدی دل بابات رفت نور را منشور ، طِیفی می کند با تو اربابم چه کیفی می کند مَسلَکت ، آدابِ یک فرهیخته! صوت تو شب را به تب آمیخته پای محرابت مُوذن ریخته از اذانت صد بلال آویخته بارِ رودِ اَشهَدَت را ، جو کشید یاعلی گفتی و عالم هو کشید نام حیدر قاب قرآنت علی ما عجم‌هائیم سلمانت ، علی در نجف خوردیم از نانت علی فاطمه‌وار است احسانت..، علی قنبر خوان سِترگت بوده ایم نوکرِ مادربزرگت بوده ایم ما گداها عشق را فهمیده ایم هر زمان خندیده ای..، خندیده ایم وصف جودت را فقط نشنیده ایم دودِ بامِ خانه ات را دیده ایم بانی رزق گدایانی..، خودت در کَرَم یک‌پا حسن‌جانی خودت در طلوعت گریه ی شب را ببین ماه! دورت رقص کوکب را ببین رد شدی از کوچه‌ها..،تب را ببین با تو ذوقِ عمه‌زینب را ببین عمه تشویشش به ظاهر جمع شد از رکاب خویش خاطرجمع شد با تو خواهر سرفرازی می کند حس امنِ بی نیازی می کند گیسوانت چه نازی می کند! روی دستت تاب‌بازی می کند سهم لب هایش به جز لبخند نیست این سه‌ساله روی پایش بند نیست نیزه را تا اختیارش می کنی دشمنت را تار و مارش می کنی تیغ خود را ذوالفقارش می کنی هر کسی آمد ، شکارش می کنی رزم حیدروارِ تو بیداد کرد ساقی اهل حرم را شاد کرد آب را آتش زده لب های تو خیمه راه افتاد..، پشت پای تو آه از اندوهِ جان‌فرسای تو مُرد وقت رفتنت..، بابای تو وای اگر پیمانه خون در خُم کند اسب تو راه حرم را گم کند کوچه وا کردند...، زهرایت کنند خون به قلب ام لیلایت کنند قطره‌قطره ، قدرِ دریایت کنند تکّه‌تکه ، ارباًاربایت کنند آه! بابا دیگر آن بابا نشد چند عضوی از تنت پیدا نشد سید پوریا هاشمی✍ بردیا محمدی✍
. والا علی اکبر علیه السلام طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد به گوش شب برسانید آفتاب آمد کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است اصول تربیت او حسینی و حسنی است از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد شکوه کوه حرا شانه های شهزاده عبای سبز محمد عبای شهزاده قیامتی است نماز عشای شهزاده بلال ها همه مات صدای شهزاده علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین بنا بر این شده مثل عمو علم بزند تمام لشکر کفار را بهم بزند و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده حسین وقت تماشاش عشق می کرده مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همه ی آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد... قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟! نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او هنوز مثل معماست شکل پیکر او ✍ .
. خورشیدی و میان قمرها نشاندنت مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت نامِ تو می‌برم جگرم داغ می‌شود تو آتشی به روی جگرها نشاندنت جانِ حسین  جانِ علی  جانِ مصطفی تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت حک کرده‌اند نام تو را فاتحانِ رزم حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت هرجا که رد شدی همه‌اش  سجده‌گاه شد هرجا که آمدی  رویِ سرها نشاندنت ای چشم روشنیِ علی  چشمِ فاطمه تو نوری و میانِ نظرها نشاندنت گفتند یاعلی و  خدا  جان درست کرد بین نجف برای تو  ایوان درست کرد لبخند زن که رو به تو دنیا بایستد خورشید آید و به  تماشا بایستد موجی به گیسوان سیاهت بده که باز... ...ساحل به خاک اُفتد و دریا بایستد از چشمهای مادرت اینقدر جان مَبر کم مانده قلبِ حضرتِ لیلا بایستد چیزی که نیست عالم اگر سجده‌ات کند وقتی به احترام تو بابا بایستد جبریل هم به اشتباه بیافتد که این نبی است؟ اکبر اگر برابرِ زهرا بایستد هرکس رسید و پیش تو پایینِ پا نشست روز قیامت از همه بالا بایستد دردت به جانِ ما به فدای جوانی‌ات باید سرود از تو  و  میدان تکانی‌ات اول رسید در وسطِ کار و زار و بعد دوم کشید از کمرش ذوالفقار و بعد سوم مقابلش ملک‌الموت هم نماند او اکبر است و نیست جز این انتظار و بعد رَم کرده بود لشکر و می‌رفت هرطرف چهارم گذشت و هر دو نفر شد چهار و بعد جبریل غرقِ بُهت صدا می‌زند علی شیر آمده است تا بزند بر شکار و بعد پنجم عجیب نیست اگر می‌گُریختند خورشید هم نبود میانِ مدار و بعد وقتی نشست آخرِ سر گرد و خاک‌ها دیدند اکبر است و هزاران مزار و بعد... انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده آری علی  به شکل  علی‌اکبر آمده ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر از هرچه گفته‌ام به پیمبر شبیه‌تر ای شیوه‌ی کریمیِ تو مجتبی سرشت ای برکتت به حضرت کوثر شبیه‌تر الله‌اکبر از رجزَت بینِ ضربه‌ها ای ضربه‌ات به ضربه‌ی حیدر شبیه‌تر با دستمال زردِ نبردِ علی تویی از هرکسی به خواجه‌ی قنبر شبیه‌تر هم لطف تو قیامت کبرای فاطمه هم جنگِ تو به صحنه‌ی محشر شبیه‌تر طوری به روی دست تکاندی سپاه را باشد به کندن درِ خیبر شبیه‌تر مَرحَب میان قبر کشد  مرحبا  علی باید کشید یکصد و ده بار یاعلی با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفته‌ای با دست  باز  دست گدایان گرفته‌ای بینِ مدینه خانه‌ی تو خانه‌ی همه است این شیوه  از امامِ  کریمان گرفته‌ای آرامش پدر  به مدینه گمان کنم هرشب سر حسین به دامان گرفته‌ای وقت اذان ملاحظه کن حالِ عمه را این خیمه را تو با لبِ عطشان گرفته‌ای خیلی برای قدِ تو زحمت کشید ؛ حیف اکبر چقدر از پدرت جان گرفته‌ای دیدم زبان به روی زبانش گذاشتی دیدم  که آب از  لب سوزان گرفته‌ای لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی آمد دلت که پیش پدر دست و پا زدی...؟ ۱۴۰۲ .
. روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است به تمنّایِ علی(ع) خیل گدا آمده است گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است نوهٔ فاطمه(س) و شیر خدا آمده است رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد علی اکبر(ع) لقبِ شبه پیمبر(ص) دارد داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا(س) بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا(س) قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا(س) چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا(س) کعبه را گل زده و بازگشایی کرده آن خدایی که علی بن حسین(ع) آورده صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش میگردد قبله حیران شده و دورِ سرش میگردد دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش میگردد پدرش هم که به دورِ پسرش میگردد دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو أشهدُ أنّ علیا ولی الله بگو در اصالت علوی، خَلقاً و خُلقاً نبوی در سخاوت حسنی، صاحبِ گفتارِ قوی شده شهزاده ای از طایفهٔ مرتضوی هست با سیدِ سجّاده نشینان؛ أخَوی وقتِ جاری شدنِ چشمهٔ احساس رسید قامتش تا که به سرشانهٔ عباس(ع) رسید درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت یاعلی(ع) گفته و شمشیر گرفتند به دست عمه زینب(س) به تماشایِ دو آیینه نشست خوش عمل کرد به قولِ ازلی روز دهم بود، دور و برِ ناموسِ علی(ع) روز دهم در جواب پدرش گفت: بلی... روز دهم ماند، بی چون و چرا پایِ "ولی" روز دهم بسکه از هر چه به جز؛ عشقِ پدر دست کشید رزقِ پرواز رقم خورد و به شهزاده رسید * رفت از خیمه و با آه نمیرفت ایکاش با لبِ تشنه و جانکاه نمیرفت ایکاش طرفِ لشکرِ بدخواه نمیرفت ایکاش پیش چشمانِ پدر راه نمیرفت ایکاش دوره کردند و همین خورد زمین؛ جانِ حسین(ع) حلقه زد اشک، سراسیمه به چشمانِ حسین(ع) نفس ِ تازه-جوانش نفسی-دائم بود غرقِ خون در وسطِ هلهلهٔ ظالم بود چند مردِ قدَر و تازه-نفس لازم بود بُردنش کارِ جوانانِ بنی هاشم بود شد سراپایِ تنش یکسره إرباً إربا جمع شد عشقِ حسین بن علی(ع) بینِ عبا! - اسفند ۱۴۰۲ .
. وفای عهد به میثاق ایزد آمده است پس از دو قرن، مسیحا مجدد آمده است کسی که زنده کند، جانِ مرده دلها را به اِذنِ خالقِ یکتای سرمد آمده است تمامِ هستیِ انسان به زندگی برگشت تمدنِ بشریت به مَسند آمده است ز فوقِ اَرض، سوی سُرِ مَن رَأی بر خاک قدومِ پاکِ امامِ موید آمده است شکوهِ کوه به پیشش، فرود می‌آيد شرف، حیا، عظمت، میرِ امجد آمده است به هر که مدعیِ مدح و وصفِ دلبرِ ماست بگو که صاحب اوصافِ بی حد آمده است خلاصه‌ی همه‌ی انبیاء و معصومین حقیقتِ همه، روحِ مجرد آمده است ظهور حیدریِ ختمُ الانبیاء ببین شبیهِ قامتِ زهرا، نبی قد آمده است عزیز فاطمه، مولای یوسفِ کنعان تجلی همه‌ی آل احمد آمده است ترنم گل نرگس، چه عطرِ خوش بویی نسیمِ مُشک، زِ زلفی مُجعد آمده است نشاط و شوق و شعف، شورِ عرش و فرش اینجاست بخوان سرود، که شادیِ ممتد آمده است تمام قامت اگر ایستد همه گویند: خبر ز قائم آل محمد آمده است اگر رسد به هوای تبسمِ تو خیال سخن ز وصل، بجا و رسیدنَم به ‌وصال ستودنی است خدایی ز بَدوِ آمدنت ز برقِ چشمِ تو دلها تهی شود ز ملال خبر رسید که از سوی سیزده معصوم جمالِ ماهِ شبِ چارده، رسد به کمال پر از لطافتِ طبع و پر از مِناعت حسن پر از ملاحت لعل و پر از شکوهِ جمال بنازم آیتِ پیشانیِ بلندت را نشانه‌های عباداتِ خالقِ متعال درخششی چو قمر، تابشی چنان خورشید به شامِ ظلمتِ عالَم، ز عدل و داد و خصال نشانِ رسمیِ صمصامِ منتقم، از تو که ذوالفقارِ علی هست، تیغِ تو به قتال ز سوزِ آتشِ قهرت، منافقان نابود ز جنگِ حیدری اَت، خیلِ مشرکان به زوال بگو به مدعیانِ مصاف با مهدی: کجا حریفِ پرِ شهپرش، دوصد پر و بال چه جلوه‌ای، چه جمالی، چه مقدمی، چه شهی فدای حضرتِ سلطان، عزیزِ احمد و آل ز دُرّ و گوهر و فیروزه و عقیق و طلا به تخت و تاجِ شَهَنشاهی اَش، هزار مدال هرآنکه مُهرِ تولای حضرتش دارد بر او اطاعتِ آل محمد است حلال سؤال از خودمان از چه یک زمان نکنیم که اعتماد، چرا بر اماممان نکنیم توسلاتِ درونی، اگر زیاد کنیم توقعاتِ زیادی، از این و آن نکنیم گِره به کارِ دلِ خویش، خود می‌اندازیم گره گشای جهان را ز بس فغان نکنیم گهی زبان به گِله، بر امام بگشائیم؟! خدا نخواسته، طعنِ موالیان نکنیم کلامِ ما همه کفران نعمت است گهی خدا نکرده ستایش ز دشمنان نکنیم چقدر دل به تعالیم ممَتحن ندهیم چقدر فکرِ قبولی، به امتحان نکنیم چقدر وقت برای امام بگذاریم چقدر در نظر خود، دخیلشان نکنیم خدا گواه، بر عالم محیط و ناظر اوست ز خویش اینقدر او را جدایشان نکنیم چقدر حقِ ولیِ خدا ادا کردیم چرا عنایتِ او را دگر بیان نکنیم اگر نبود ولیِ خدا مراقب ما عزیز فاطمه! بگذار تا عیان نکنیم چگویم، اینکه به ناموسِمان محافظ اوست چرا تشکر از این، صاحب الزمان نکنیم کسی که مادرِ او را به کوچه ها زده اند چرا توجهی اصلاً به دردشان نکنیم کسی که عترت او را به خارجی خواندند چرا تفحصی از عمقِ داستان نکنیم خدا گواه که امروز، مثل آنروز است اگر مسیر ولی را به او نشان نکنیم شهید امنیت ما شهید کرب و بلاست چرا تسلیِ از داغدیدگان نکنیم مدافع حرم! اینجا حریم فاطمه است چرا دفاع، ز مرز و حریممان نکنیم اگر شود خبری؛ کربلا نمی‌ماند تهاجمِ حرمِ خویش، بی امان نکنیم ✍ .
. السلام علیک یا علی بن الحسین مولانا علی اکبر : آمد به جهان آن که ز جان بهتر بود چشمان حسین مات این دلبر بود هر لحظه که دلتنگ پیمبر می شد مشغول تماشای علی اکبر بود ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ رفته ز جنون به سوی صحرا مجنون چون قطره رود به سمت دریا مجنون آمد به جهان زاده ی لیلا که چنین گردیده از او هزار لیلا مجنون ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ وقتی به جهان علیِ اکبر آمد زیبایی بی نظیر داور آمد تا چهره ی او گشت نمایان ناگاه گفتند همه باز پیمبر آمد ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ با چهره ی محشرش قیامت کرده در جان و دل همه اقامت کرده دیده علی و فاطمه و طاها را هر  کس که ز روی او زیارت کرده ✍ شب میلاد حضرت علی اکبر شب ۱۱ شعبان ۱۴۴۵ سه شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
. در شهرنبی رایحه ی یاس آمد بر خُلق نبی اشبهه الناس آمد تکرار علی به عرصه رزم وجهاد هم رزم یَلی برای عباس آمد ✍ .
. السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشنه ام ،شهد وصالت را چشیدن آرزوست شمع گشتن،پای عشق تو چکیدن آرزوست ماه تابان علی بی نور تو در ظلمتیم این شب ِ هجر تو را آخر رسیدن آرزوست خسته از دلبستگی های جهان  ِ بی توایم لحظه ای از هر چه غیر تو بریدن آرزوست نیست حقّت واژه ی صحرانشین،دیگر تو را در بیابان بی کس و تنها ندیدن آرزوست ای دریغ از این‌ پر وبال شکسته با گناه تا کنار خیمه ی تو‌ پرکشیدن آرزوست کاش من هم بشنوم بانگ انا المهدی  ِ تو نغمه ی (یا اهل العالم)را شنیدن آرزوست کاش خاک پای ابن مهزیارت می شدم خیمه ی سبز تو را یک لحظه دیدن آرزوست از کرم اسم مرا بنویس جزء لشکرت در رکابت بودن و در خون تپیدن آرزوست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علی اول قتیل من سلاله الخلیل ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابتدای این شعرم عطر دلبری دارد دلبری که من دارم شأن کوثری دارد شأن کوثری دارد خوی حیدری دارد در قیامتِ قامت شور محشری دارد او که عطر گیسویش عطر شاخه طوباست اشبه خلایق بر روی حضرت طاهاست در سراسر هستی در تمامی افلاک در معابر بالا در تمامی این خاک شورشی شده برپا پر شده از این پژواک کِل بکش هیاهو کن سینه از شعف کن چاک صاحب عنایات "انما یریدالله" گل پسر عنایت کرد بر وجود ثارالله این پسر به رخشارش جلوه قمر دارد گیسویی شبیه شب لعل چون شکر دارد ابرویی چنان محراب خال چون حجر دارد او ز دامن لیلا بر همه نظر دارد دیده وا کن و بنگر شرح و وصف کوثر را جان ام لیلا را مصطفای دیگر را آسمان شده مات صورت گل لیلا کهکشان شده مات صورت گل لیلا عرشیان شده مات صورت گل لیلا فرشیان شده مات صورت گل لیلا استعاره کم دارم از برای توصیفش من لغت کم آوردم از برای تعریفش در شمائلش دارد جلوه رسول الله در خصائلش دارد جلوه رسول الله در فضائلش دارد جلوه رسول الله حس مایلش دارد جلوه رسول الله این در رخش دارد جلوه پیمبر را زنده می‌کند هر دم رنگ و بوی حیدر از فروغ چشمانش آسمان منور شد از شیمیم زیبایش این جهان معطر شد او که رتبه و شأنش ماورای باور شد او که خاک نعلینش کهکشان اختر شد او که با حضور او شد ضریح شش گوشه با مجبتش دارد در قیامتم توشه من غلام آقای حضرت علی اکبر خاک زیر پاهای حضرت علی اکبر مادح سجایای حضرت علی اکبر سائل عطایای حضرت علی اکبر سیدی تفضل کن این گدای مفلس را در حرم بده راهم این حقیر بی کس را ✍ .
. ولادت مبارک کهف الحصین و غیاث المضطرین حضرت صاحب الزمان عجّل الله فرجه ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد مست مستم کوچه کوچه می‌زنم هرخانه را تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است افضل اعمال عاشق ها امانت‌داری است پس تو امشب مستی ما را ببین و دم نزن حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن! عشق ما را از صف اغیار منفک می‌کند کوری هرکس به خوشحالی ما شک می‌کند حق تعالی امشب ما را مبارک می‌کند فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک می‌کند از رسولان الهی تا امامان گرام.. یک قصیده در پی یک مصرعِ حسن ختام تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا یک جهان هستند از امشب در امان سامرا باد از بام بهشت امشب خبر آورده است خوش به حال نوکران! نرجس پسر آورده است! این پسر جان است و جانان است و ایمان همه حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه گیسویش آرامش حال پریشان همه پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما چشم او باز است و آنکه چشم خود را بست ما عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری نام او مهدی‌ست، تنها یار،یار آخری سفره دار آخری، دلدل سوار آخری می‌رسد یکروز صاحب ذوالفقار آخری نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون می‌کشد آن دو تا نامرد را از خاک بیرون می‌کشد این‌همه گفتیم از مهدی آل مصطفی این‌همه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا ما کجا هستیم؟ فکر درهم و فکر شفا نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود در پی دنیا گدای غافلش علاف بود مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم مطمئنم راه ما آخر به کویش می‌رسد نوکر بیچاره هم به آرزویش می‌رسد گفت سائل از کدامین سمت بویش می‌رسد؟ گفت در هر خیمه ای حرف عمویش می‌رسد! به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه.. با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه ای عمو ای خوش قد و بالا چرا پس کم شدی ابرویت کو؟ چشم هایت کو؟ چرا درهم شدی چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟! بعد تو این روضه ها اوج مصیبات منند زینب السادات را خولی و اخنس میزنند! ✍ .
. گلهای نور به پیروان ولایت سرور بخشیدند به شیعیان علی شوق وشور بخشیدند به احترام شکوفائی گل توحید به باغ سبز محبت سروربخشیدند به باغبان گل نرگس ازخدا امشب فرشتگان همه گلهای نور بخشیدند به رهروان ره او زنور عشق ویقین دلی به صاف جام بلور بخشیدند به حُرمت وشرف باغبان عشق قسم به لاله های شهادت غرور بخشیدند چه جای حیرت ما داشت درشب میلاد اگرکه ملک سلیمان به مور بخشیدند بگو به موسی عمران زنور طلعت اوست اگر که چشمۀ نوری به طور بخشیدند زآخرین خُم سرشار معرفت مارا هزار بادۀ ناب طهور بخشیدند دعا کنید برای ظهوز او که به ما امید روشن روز ظهور بخشیدند اگر چه ازگنه ما ملول وغمگین است ولی به او دل وجانی صبور بخشیدند سلام ما برساند به حضرتش امشب به هرکه فرصت وفیض حضور بخشیدند زیمن جلوۀ مهدی بود «وفایی» را اگر که پرتو نوری ز دور بخشیدند ✍ .
. عجل الله تعالی فرجه شایسته است تاج امامت به سر کنی خود را برای دین پیمبر سپر کنی از جلوه ای که روی تو دارد بعید نیست شام سیاه عالمیان را سحر کنی نازم به ناز جنت و رضوان، اگر دمی از کوچه های قلب حزینم گذر کنی چشمان روزگار تو را آرزو کند آقا بیا و از شعف این دیده تر کنی شیعه غریب وصبح ظهورت،طلوع ماست ما را چه میشود پس از این مفتخر کنی دنیای تیرگی همه جا را گرفته است ای نور حق،تو ظلمت دنیا به در کنی ابلیسیان به آمدنت پشت کرده اند پس رو نما تو جذبه، که زیر و زبر کنی این خاک تیره را به قدومت سپید کن با یک نظر تو خاک سیه را چو زر کنی هر جا نشانی از تو ولی بی نشانه ای از سوز هجر،خانه دل شعله ور کنی چشم انتظار آمدنت چشم فاطمه ست آقا بیا که مرهم زخم جگر کنی از داغ مادرت به خدا خون گریستی وقتی که یاد سینه و مسمار در کنی بی بال و پر نمود،عدو مادرت بیا تاکوچه کوچه خصم، توبی بال و پرکنی پشت علی شکست و شکستش عدو بدید کی میشود که اذن قیام ظفر کنی؟ ای منتقم تو تیغ علی را به دست گیر تا شور دشمنان علی بی اثر کنی کرببلا و داغ حسین است و عمه ات باید که رفع غصه ز خونین بصر کنی با ذوالفقار شیر خدا بر دل حسین باید که التیام ، ز داغ پسر کنی .
. ما بنده ایم و اختیار از خود نداریم جز آنکه سر بر خاک پای تو گذاریم ما را گدای کوی دلبر خلق کردند ما با گدای تو شدن سرمایه داریم تو آفتابِ ابر هایِ طول هفته ما ابر صبح جمعه های انتظاریم جمعه اگر چه روز تعطیل است، اما ما بیشتر در آن پیِ انجام کاریم جمعه همیشه روز گریه، روز ندبه لطفاً به ما امشب بگو تا کی بباریم امشب گدایان! نیمه ی شعبان رسیده یوسف سر دروازه ی کنعان رسیده امشب کنیزی رتبه می گیرد زِ ارباب تعبیر می گردد برایش اصل آن خواب خوابی که تعبیرش امام عصر ما بود خوابی که شد نرگس برایش سخت بی تاب فردا خدا از بطن نرگس بر خلایق افشاء نماید صورت آن گنج نایاب فردا خدا خورشید خود را می نماید فردا مرا ای آسمان، دریاب! دریاب! فردا شود پیشانی و لب های مهدی از بوسه های عسکری سیراب سیراب جاءَالحقی خوانَد به اذن و امر آقا گوید که« انَّ الباطلَ کانَ زَهوقا» امشب جهان پیراهنی نوتر به بر کرد امشب حکیمه حکمت حق را نظر کرد امشب خدا آزادی نوع بشر را چون نغمه ای در سینه ی مرغ سحر کرد مرغ سحر با نغمه ی میلاد موعود گوش شیاطین را به یک آواز کر کرد ارباب، خود بعد از ولادت با لبانش اطرافیان را از گُل رویش خبر کرد اربابمان در نیمه ی شعبان رسید و دامان نرگس را پُر از شمس و قمر کرد نرگس! شکوه عزّتت بادا مبارک طاووس اهل جنّتت بادا مبارک وقتی خدا بر ماه روی او بنازد خورشید باید رنگ از صورت ببازد او آمده تا که به امر حق تعالی دین را به دست حیدریِّ خود بسازد آمد که تا با ذوالفقار صبر مولا بر دشمنان آلِ پیغمبر بتازد با یالثارات الحسینش می رسد تا همچون ابوفاضل علم را بر فرازد می آید و با یک `اناالمهدی” تمامِ گریه کنان جدّ خود را می نوازد عشق حسین بن علی می آید از راه ذکر لبش نِعمَ الوَکیل و حَسبُنَاالله ما تشنه ی رویش شدیم، الحمدلله آواره ی کویش شدیم، الحمدلله همچون سیاهه لشگری ویلان و سیلان در خال هندویش شدیم، الحمدلله «اِنّا اِلیهِ راجعون» گفتیم و آخر چون قطره ای سویش شدیم، الحمدلله در پای محراب نماز و ذکر و قرآن محتاج ابرویش شدیم، الحمدلله با عطر یاس روضه های مادر او آشفته ی بویش شدیم، الحمدلله ما چارده سرمایه ی نایاب داریم شکر خدا، شکر خدا ارباب داریم فردا فرشته می گشاید دور او پر روحُ القُدُس دور و بَرَش گردد کبوتر او را بَرَد در آسمان هفتگانه تا قدسیان قنداقه اش گیرند در بَر او رفت و مادر در پی اش آشفته گردید نرگس زِ دوریِّ شقایق گشت پرپر فرمود بر او عسگری: آرام! آرام! می آورد قنداقه را حق سوی مادر شاعر شب عید خدا از سامرا تو بردی دل ما را کنار امِّ اصغر ارباب ما را از خجالت آب کردند با یک سه شعبه طفل را سیراب کردند ✍ . .
. می رود شب، باز هم خورشید پیدا می‌شود عاشقی سرلوحه‌ی درس الفبا می‌شود شب بساط کج دلی های خودش را می‌برد ماه، در قاب نگین خود چه زیبا می‌شود یک نفر جا مانده از نسل غیور آفتاب ضامن سرسبزی و احیای گلها می‌شود من یقین دارم که صبح واقعی دیدار اوست در کنار خنده‌ی او صبح معنا می‌شود عشق او تنها دلیل زنده بودنهای ماست دلهره در محضر ایشان، تسلا می‌شود .
. ویژه ای قبله ای که با تو به کعبه نیاز نیست روح نماز بی تو نمازم نماز نیست تو هستی و به شاهی شاهان چه احتیاج وقتی که آب هست تیمم نیاز نیست تو قبله گاه کعبه ای و کعبه در طواف بی تو خبر ز حاجی و حج و حجاز نیست شاه جهان میان بیابان چه می کنی شاهین عدل جامعه از چه تراز نیست در راه خیمه ات چقَدَر چاه کنده اند تنها نشیب مانده و هرگز فراز نیست خالیست از تو در همه جا قاب عکس ها در شهر ما لوای تو در اهتزاز نیست وقتی که پلک چشم تو زخم است روز وشب شادی برای منتظر تو مجاز نیست شیرین شده ست گریه و تلخ است خنده ها جز درب غم به روی دل شیعه باز نیست با ادعای عشق تو در خواب غفلتیم اما به چشم منتَظَرت خواب ناز نیست ای التماس موی سپیدم، ظهور کن کوتاه کن فراق که عمرم دراز نیست وقتی صدای تو نشنیدم تمام عمر جز نغمه های آمدنت دلنواز نیست گفتم بیا و پاسخ تو أَکْثِرُوالدُّعٰاست غیراز دعا برای فرج چاره ساز نیست هر کس برای آمدن تو دعا نکرد ولله پیش مادر تو سرفراز نیست ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. مربع ترکیب میلاد امام زمان(عج) ای اهل جهان مژده نگار آمده است بَهرِ دل خشکیده بهار آمده است بر جان جنون دیده قرار آمده است نوری ازلی در شب تار آمده است این مژده دگر کار خودش را کرد ست نرجس ز حسن گل پسری آورد ست امشب همه جا صحبت زیبایی اوست تصویر خدا روی تماشایی اوست عالم همه مَحوِ رخ زهرایی اوست دلداده پی آن دل دریایی اوست او کیست، که محشر شده با آمدنش خورشید کم آورده ز چشمک زدنش دنیا ز ولادتش تماشا دارد سرتا به قدم جلوه ی مولا دارد خلقت ز وجودش همه معنا دارد او جا به میان دل شیدا دارد در کودکی اش او شده دلدار خدا قنداقه ی او رفته به دیدار خدا با آمدنش دست خدا رو شده است از جام طهورش همه دنیا شده مست تا مِهر وجودش به وجودم بِنِشَست شد نقشه ی ابلیس مساوی شکست بی مِهر و ولایش همه درگیر غمیم با مِهر و ولایش همگی محترمیم او صاحب ما، نائب برحق خداست او فُلکِ نجات بشریّت ز بلاست او اصل شفا، ذکر شفابخش شفاست او محور گردون همه ارض و سماست در صورت او نور خداوند جلی ست او حضرت مهدی، گل زهرا و علی ست او آمده تا جلوه ی الله شود در شام سیَه جلوه کند ماه شود تا شیعه ی او از خطر آگاه شود... ...او آمده نور دل گمراه شود ما نور رخش دیده و دلداده شدیم ما شیعه ی اثنی عشری زاده شدیم او آمده تا منجی دنیا بشود اکسیر همه زخم زبان ها بشود یک جلوه کند، حضرت موسی بشود دل زنده کند، حضرت عیسی بود یحیی و خلیل و نوح و اسماعیل است شرح صحف و زبور و هم انجیل است او آمده تا رهرو حیدر باشد تا منتقم آل پیمبر باشد مرد خطر و شیر دلاور باشد راوی غمِ بی حَدِ کوثر باشد گرچه ز نظر ها شده غائب مهدی یک روز می آید که ببندد عهدی یک روز، وَ با اذن خدا می آید با قافله ای از شهدا می آید از کعبه برون سمت منا می آید سمت نجف و کرببلا می آید ای کاش ببینیم ظهورش را هم خاک قدمش شویم آنگه ما هم می آید و دنیا همه سامان گیرد باغ دل ما از نفسش جان گیرد تا دیده کمی نعمت باران گیرد اول همه جا غرش طوفان گیرد... ...طوفان مهیبی کند آقا بر پا سر ها بزند از تن آن غاصب ها آنها که دل فاطمه را آزردند حق علی و فاطمه را هم خوردند بعد از سه بلایی که سرش آوردند تا مسجد یثرب علی اش را بردند بین در و دیوار حرم زَد فریاد کی منتقمم، فاطمه را کن امداد او رحمت عام است و کرم عادت اوست درمان همه خاک ره و تربت اوست برتر ز همه اُمم فقط اُمّت اوست بر گردن عالمی بسی بیعت اوست ما ملتمسانه، شیعه ی مولاییم از منتظرانِ مهدی زهراییم عج .
. در مدح مسجد مقدس جمکران می کنم از عمق جان مدح و ثنای جمکران در سرم باشد دگر حال و هوای جمکران می روم تا جمکران با عشق و شور و معرفت.. ..هر سه شنبه، می شوم تا مبتلای جمکران در توسل های خود دلتنگ مهدی می شوم.. ..تا توسل می کنم بر ندبه های جمکران می برد دل را مدینه، کربلا، تا سامرا.. ..گنبد و گلدسته های با صفای جمکران بوی مهدی می دهد، بوی خوشِ زهرايی اش.. بوی غیبت می وزد از هر کجای جمکران هم سرای عاشقی و هم سرای نوکری ست.. ..هم سرای انتظار است جای جای جمکران مثل مشهد می شود قم باوجودِ این بَنا.. ..چون نمای مرقدش دارد نمای جمکران حالِ ديگر می دهد اینجا نمازِ نافله.. ..بالاخص در بين محرابِ دعای جمکران حضرت مهدی نگاه ویژه ای دارد به آن.. ..که گذارد جان و مالش را بپای جمکران رحمتش را می فرستد، سوی مخلوقش اگر.. ..با دل آید رو سوی مسجد، خدای جمکران حتماً از معصومه اذن جمکران باید گرفت حتماً از این راه باید شد گدای جمکران لذّت اشکِ دوچندان می دهد بر مستمع در توسل، روضه های کربلای جمکران روضه ی عباس باید خواند پای چاه آن.. علقمه باید شود صحن و سرای جمکران روضه ی مشک و عمود و تیر و چشمی غرقِ خون.. ..روضه ای که شد غم ِصاحبْ لوای جمکران ملتمس بر حجّت ثانی عشر هر کس شود در ظهورش می شود آخر فدای جمکران عج .
. یا صاحب الزمان... بگو که می گذرد جمعه های تکراری بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟ دوباره نغمه ی" عجل فرج" به لب دارم دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری نشسته ام سرِ کوچه که بنْگَرَم رویت ببین چه خسته ام از رد پای تکراری.. مریض روی تو هستم، شفا بده من را بپیچ نسخه ی من با دوای تکراری هوای خطه ما بی تو تار و آلوده ست نفس بده به دَمَم در هوای تکراری اذان مأذنه صوت تورا طلب دارد.. ..دگر زده شده ام از صدای تکراری نه سفره بوی تو دارد ،نه بَرْکَت و رزقی نخورده سیر شدم از غذای تکراری بیا و هفته ی مارا به جمعه مژده بده.. بگو که می گذرد جمعه های تکراری عج .
. شعر مناجات با امام زمان عجل الله فرجه طی کن مسیرِ جاده و از ما خبر بگیر حالی زِ خطه ی دل ما، رهگذر بگیر این خطه بی قدوم تو خشکیده است و سرد دوری بزن میان دل و نُقل تر بگیر ما بی تو مثل شب، سیه و ساکتیم و تار نوری برای شب زدگان در نظر بگیر دنیای ما بدون تو رو به تباهی است رحمی به ما کن و جلوی این خطر بگیر امید شیعیان، فرجی کن به شیعیان شیعه غریب شد، به سوی شیعه پر بگیر بِشکن دوباره گردنِ ظلم و ستمگری ای بت شکن دوباره به دستت تبر بگیر ای مصلح جهان، به جهان رنگ و بو بده.. ..از دست گرگ دهکده افسار شر بگیر با پرچم قیام حسینی بیا به گود تو انتقام فاطمه ی خون جگر بگیر هم کربلا برو، به سوی قتلگاه شاه هم در مدینه روضه ی دیوار و در بگیر هم زنده کن به سینه غم زینب حزین هم در تسلی اش زِ سر نیزه سر بگیر عج .
. تضمین با بیتی از حضرت حافظ بر این میلاد فرخنده چنان دلها بود طالب که بنموده سما خود را مزین با یم کوکب هزاران نغمه ی شادی منادی میزند امشب سرود فتح و پیروزی فلک جاری کند بر لب (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- هزاران غنچه ی زیبا شکوفا در زمین گردد زمین سامرا امشب به چشم دل نگین گردد دوباره نام پیغمبر به عالم خوش طنین گردد جهان سرمست و مسرور از امام آخرین گردد (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- نسیم صبح میلادش گرفته دشت و صحرا را چو دریا کرده چشمان صبور قلب شیدا را به بازار وفا آورده از حسنش زلیخا را به دلها نور تابانده نموده زنده دلها را (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- بیا نور خدا را بین که دلها سوی او باشد برای عاشقان کعبه یقینا کوی او باشد شمیم عطر جنت از شمیم بوی او باشد بهاران در نگاه ما فروغ روی او باشد (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- به مشتاقان بگو امشب محمد را نظیر آمد ز نسل مرتضی ماهی پر از نور منیر آمد چو زهرا بر زمین امشب یکی خیر کثیر آمد بگو بر مستغیثین که دگر امشب مجیر آمد (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- رقیبان را بگو امشب قرار بیقراران بین اسیران را بگو برخیز و با چشمت بهاران بین به خشکیده لب صحرا بگو بنگر و باران بین فلک با خنده میگوید بیا لبخند یاران بین (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- به سامانم رساندی یا گرفتار غمم کردی به هجرم مبتلا کردی و محو ماتمم کردی مرا بیمار غم کردی و غم را همدمم کردی نشاندی عشق در جانم به عشقت محرمم کردی (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- چه غم دارم که شبها تا سحر بیدار بنشینم امیدم باشد اینکه من بَرِ دلدار بنشینم برای لحظه ای تنها کنار یار بنشینم کنار آن طبیب دل چنان بیمار بنشینم (سحرچون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد) --------- ✍ .
. ز نور خویش پُر کرده ماه شعبان را به شور و شین درآورده قلب مرغان را رسیده است مسیحای آل پیغمبر که جان تازه ببخشد دوباره ایمان را همانکه آمدنش را نوید می دادند به سر رسانده کنون انتظار ادیان را حَسن چه دسته گل نرگسی بغل دارد! ز اشک شوق دهد آب، باغ دامان را زمین سامره شد "سُرَّ مَن رأى"تر، چون گرفته است در آغوش، جان و جانان را امام ماست همانی که بدو میلادش فصیح گونه تلاوت نموده قرآن را به شوکتش بنِگر! با نسیم یک نفسش ز های و هوی نشانده خروش طوفان را "بِیُمنِه رُزِقَ الناس"؛ می کند نازل_ خدا به یمن نگاهش به خاک، باران را همیشه عطر عنایات اوست قابل حس طراوتی ست که داده به ما گُل نرجس به حُسن خُلق و نجابت پیمبرش خوانید شجاع زاده و کرّار و حیدرش خوانید شده ست آینه ی آیه ی"یُطَهّرکُم" زلال و پاک و مطهّر، چو کوثرش خوانید سخا و جود و کرَم می چکد ز انگشتش حَسن صفات، چنان سبط اکبرش خوانید گرفته دست مرا بارها شبیه حسین بلندمرتبه چون جدّ اطهرش خوانید همانکه ناجی اسلام و از تبار علی ست روا بوَد که یدُالله دیگرش خوانید به حکم آیه ی قرآن، "خَلیةُ الارض" است زمین به سلطه ی مهدی ست، رهبرش خوانید هرآنکه منکر او شد، چه سود از دینش؟! اگر که زاهد شهر است، کافرش خوانید در این زمانه که مولای عاشقان مهدی ست هر آنکه نوکر او گشته، قنبرش خوانید خدا ز راستیِ اعتقادم آگاه است غلام درگه مهدی فراتر از شاه است کنون که جشن سرور و ولادت مهدی ست یقین که شامل حالم عنایت مهدی ست الا که جلوه ی "طاووس اهل جنت" اوست بهشت محو تماشای شوکت مهدی ست زده است هر که نشانی اگر به سینه ی خویش مدال سینه ی من "عبد حضرت مهدی" ست زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی! * مدد! که قلب همه تنگِ دولت مهدی ست دقایقی که شود عدل مرتضی احیا؛ یقین کنید که صبح حکومت مهدی ست ببین که قبله نما تکیه کرده بر قبله قلوب تیره منوّر ز طلعت مهدی ست_ صدای حیدری اش را زمانه می شنود سکوت کرده زمین، محو حشمت مهدی ست به صبح جمعه ی موعود، خلق حیرانند چرا که روز قیامش، قیامت مهدی ست خدا کند که هماندم سوا کند ما را میان آن همه مردم صدا کند ما را سلام! ای به غم شیعه آشنا، برگرد به زخم سینه ی مجروح ما دوا، برگرد ز هُرم گریه ی عشّاق، گرم شد سرداب به این حرارت سرداب سامرا برگرد دعا برای ظهور تو مرد می خواهد اگرچه مرد نبودم ولی بیا... برگرد تو را به ندبه ی چشم انتظارهای فرج نبین گناه منِ منتظرنما، برگرد اگر زمان ظهور تو من نباشم چه؟! شدم اسیر همین خوف یا رجا، برگرد نماز روز ظهور تو آرزوی من است کند خدا به مراد من اعتنا برگرد صدای ناله ی مادر به گوش می آید میان گریه تو را می زند صدا، برگرد حسین، خون دلش مانده است روی زمین یگانه منتقم شاه کربلا برگرد فرج گشایش کار است و شاهراه نجات * مدام نذر ظهور خجسته ات صلوات... * تضمین از دیگر شاعران بزرگوار ارواحنا_فداه .