eitaa logo
برش‌ ها
382 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
351 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات #محرم که ترکش خورد، دکترها از زنده ماندنش قطع امید کردند. خواب ماردش فاطمه زهرا (س) را دید. حضرت فرموده بود: پسرم! بلند شو. تو شفا گرفتی. اما باید قول بدهی جبهه را ترک نکنی. دیگر آرام و قرار نداشت. در #عملیات_خیبر که فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع) شد، اسم گردان را به «یا زهرا (س)» تغییر داد. وقتی شهید شد ایام #فاطمیه بود. ترکش خورده بود به پهلویش. با نشان مادر پر کشید. #شهید_سید_کمال_فاضلی_دهکردی #شهدا_و_حضرت_زهرا #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا راوی: شهید ایرج آقا بزرگی #کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 9. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️شهادت شهید حین علی نوری؛ مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ویژه شهدا ✔️ شهادت شهید مدافع حرم محمد معافی (استان مازندران، شهرستان نکا، روستای برگه) (۱۳۹۶ ه.ش) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
اصلا تحمل دوری مهدی را نداشتم. وقتی می دیدم که برای رفتن به صحنه نبرد بی قراری می کند شروع می کردم به گله کردن. از اداره محل کارش فشار می آوردند که بماند تهران؛ اما مهدی کرد و تصمیم گرفت که برود. خیلی ناراحت شدم. با این که مادر و خواهرش خانه ما بودند، همان طور که داشتم ظرف ها را می شستم شروع کردم به گله کذاری: «یا نرو یا ما را با خودت ببر. وقتی نیستی دلم خیلی برات تنگ میشه، دلشوره می گیرم، اذیت می شم. خسته شدم…». بعد انار دانه می کرد و کنارش می نشستم و. عذر خواهی می کردم. اولین بار که رفت نجف، حالم خیلی بد شد. فشارم افتاد. دراز کشیدم روی تخت ؛ حتی محمد هادی شیر نمی خورد. شاید رفتن پدرش را حس می کرد. بلند شدم گرفتم و قرآن خواندم. با هم گذاشته بودیم که هر وقت دلتنگ و بی تاب هم شدیم. وضو بگیریم و رو به قبله با هم حرف بزنیم. بعد از استخاره به قرآن که خبر بازگشتش را می داد کمی آرام شدم. راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، ناشر: روایت فتح، چاپ سوم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه ۶۴ و ۶۷. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری : «سلام و رحمت خداوند بر این عزیز و درود خداوند بر خانواده های صبور و بردبار آنان. یاد این شهیدان مایه طراوت دل‌ها و جان‌های مؤمنان است و بزرگ داشت آنان موجب روزافزون پایه‌های استقلال و عزت کشور و ملت. امید است خداوند بر علو و درجات آنان بیفزاید و ما را قدردان آنان قرار دهد و به آنان ملحق فرماید. پیام مقام معظم رهبری به بیستمین کنگره سرداران و 4000 شهید منطقه 17 تهران مشهور به دارالشهدای تهران/ 26 دی ماه 1398. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
سید مجتبی یادگار جبهه را همیشه با خودش داشت. از سر کار که بر می گشت، مسقیم می رفت داخل اتاقش. آن قدر از این پهلو به آن پهلو می شد تا دردش آرام بگیرد. گاهی درد پهلو امانش را می برید. می رفتم کنارش، می خواستم پهلویش را بمالم تا آرام شود. می گفت: مادر! این در ارثیه مادرم زهراست. بگذار با همین درد به آرامش برسم. #شهید_سید_مجتبی_علمدار #شهدا_و_حضرت_زهرا #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا راوی: مادر شهید #کتاب_خط_عاشقی۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۴۷٫ به نقل از کتاب بر خوشه خاطرات، ابراهیم رستمی، ص ۳۰. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شرمنده هستم که نشد بیش از این بهشون پرداخته بشه. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید.♡ (فهرست به تدریج به روزرسانی می شود) ✅ (یک بهمن) منبع: (تنها سی ماه دیگر) ✅ (9 بهمن) منبع: (ملاقات در فکه- من اینجا نمی مانم- یادمان شهید حسن باقری) ✅ (9 بهمن) ✅ (11 بهمن) منبع: (36 امین روز) ✅ (12 بهمن) منبع: (نیمه پنهان ماه ج 11-) ✅ (12 بهمن) منبع: (مربع های قرمز) ❌ (16 بهمن) منبع: (مسافر) ✅ (19 بهمن) منبع: (عباس برادرم) ✅ (20 بهمن) منبع: (بیا مشهد) ✅ (20 بهمن) منبع: (رندان جرعه نوش) ✅ (21 بهمن) منبع: (جاده های سربی) ✅ (22 بهمن) منبع: (یادگاران ج 30) ✅ (22 بهمن) منبع: (سلام بر ابراهیم) ✅ (23 بهمن) منبع: (ابو جهاد) ❌ (23 بهمن) منبع: (عاشقانه ای برای خدا- دلم براتون تنگه) ❌ (24 بهمن) منبع: (معمار محبت) ✅ (24 بهمن) منبع: (خط عاشقی 3) ✅ (26 بهمن) منبع: (خانه ای با عطر ریحان- پسرک فلافل فروش) ✅ (27 بهمن) منبع: (عارف 12 ساله) ✅ (27 بهمن) منبع: (رندان جرعه نوش- حسین پسر غلام حسین) ❌ (27 بهمن) منبع: (خط عاشقی 3) ❌ (27 بهمن) منبع: (خط عاشقی 3) ❌ (27 بهمن) منبع: (بی قرار) ✅ (27 بهمن) منبع: (عارفانه) http://fi9.ir/3mejkj ✂️برش‌ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام 🇮🇷@boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
• شهادت شهید یدالله کلهر (استان تهران، شهرستان شهریار، روستای باباسلمان) (۱۳۶۵ ه.ش) ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برش اول: میر رضی فرمانده لشکر ۱۰ سید الشهدا بود و یدالله کلهر معاونش. هر دو اهل شهریار بودند و از کودکی با هم مأنوس. حالا در گرما گرم عملیات کربلای پنج میر رضی شهید شده بود. کلهر دیگر در حال خودش نبود. در خط مقدم درون نفر بری نشسته بود و گریه می کرد. عبد الله به آرامی به او نزدیک شد. زیر گوشش چیزی گفت و سریع برگشت. ناگهان گل از گل کلهر شکفت و گریه هایش فراموشش شد. هیچ کس نمی دانست که میثمی در گوش کلهر چه گفته است؟ وقتی از خودش پرسیدند، گفت: شیخ به من همان جمله ای را گفت که رسول خدا (ص) در بیماری رحلتش به فاطمه زهرا (س) گفت. او گفته بود: گریه نکن! اولین کسی که به میر رضی ملحق می شود، تو هستی. همین طور هم شد. پس از مدتی کلهر که در عملیات فاو دستش را از دست داده بود، در این عملیات هم جانش را تقدیم اسلام نمود و به یار شهیدش پیوست. برش دوم: داشتیم می رفتیم مراسم شهید کلهر. چشم هایش پر از اشک بود. می گفت: هفته گذشته بعد از شهادت شهید میر رضی، دیدم شهید کلهر گوشه ای نشسته و بلند بلند گریه می کند، نمی دانم چرا به او گفتم، ناراحت نباش. تو اولین کس از میان ما هستی که به میر رضی خواهی رسید. می گفت دیگر خسته شده ام، از خودم بدم می آید از بس برای شهدا سخنرانی کرده ام. دیگر دلم می خواهد خداوند در همین عملیات مزدم را بدهند. فاصله بین شهادت عبد الله و مصطفی 12 روز بود. ، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۹۴. ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ ص ۱۸۶-۱۸۵. .
سال نمای زندگی قائم‌مقام لشكر ده سيدالشهدا‌(ع) ۱۳۳۳؛ ولادت در روستاي «باباسلمان» شهريار ۱۳۴۰؛ شروع بع تحصیلات ابتدایی در روستا ۱۳۴۹؛ ترک تحصیل پس از اتمام دوره راهنمایی به علت دوری راه مدرسه شهر ۱۳۵۱؛ فعالیت به شغل برق ساختمان ۱۳۵۳؛ اشتغال به شغل جوشکاری ۱۳۵۳؛ (شهریور) اعزام به خدمت سربازی ۱۳۵۵؛ اتمام دوره خدمت سربازی و اشتغال به برق کشی و جوشکاری ۱۳۵۷؛ (۲۱ بهمن) مجروحیت در هنگام تصرف پادگان باغ شاع سابق در میدان حر تهران ۱۳۵۷؛ نقش فعال در تشكيل پايگاه‌هاي دفاعي و كميته‌ها در مساجد بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۸؛ عضویت در سپاه کرج و انتخاب به عنوان جانشين عمليات سپاه كرج ۱۳۵۸؛(فروردین) اعزام با اولین گروه از رزمندگان به سنندج برای مقابله با ضد انقلاب و انتخاب به عنوان فرماندهي عمليات شهر تكاب ۱۳۵۸؛(زمستان) ازدواج ۱۳۵۹؛ اعزام به جبهه‌های “سرپل ذهاب” و “گیلان‌غرب” با شروع جنگ تحمیلی و فرماندهی نیروهی اعزامی از کرج ۱۳۵۹؛ (۲۰ مهر) بازگشت به کرج و سازماندهی نیروهای اعزامی به منطقه جنوب و استقرار در منطقه جبهه «فياضيه» آبادان. ۱۳۵۹؛ ولادت تنهاترین فرزندش ۱۳۶۰؛ (آذر) شرکت در عملیات طریق القدس با عنوان فرمانده گردان و انتخاب به عنوان معاون تیپ المهدی (عج) بعد از عملیات ۱۳۶۰؛ شرکت در دوره فشرده تخریب و مربی‌گری ۱۳۶۱؛ (تابستان) انتخاب به عنوان جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) و شرکت در عملیات والفجر مقدماتی و یک با همین مسئولیت ۱۳۶۳؛ (اردیبهشت)اعزام به “سوریه” و “لبنان” بازدید از جبهه‌های مختلف لبنان از جمله بلندی‌های جولان ۱۳۶۴؛ (بهمن) مجروحیت شدید در عملیات والفجر ۸ . ۱۳۶۵؛ (اول بهمن) شهادت در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه. مزار: مزار: گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
روضه خوان #هیئت بود. روضه های حضرت زهرایش خیلی جان سوز بود. همه فکر و ذکرش مزار بی نشان حضرت زهرا (س) بود و علاقه خاصی به شهدای جاوید الاثر داشت. خودش هم دوست داشت بی نشان بماند. آخرش همین هم شد. #شهید_ابراهیم_هادی #شهدا_و_حضرت_زهرا (س) #خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا راوی: خواهر شهید #کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 8. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
رفته . از حضرت زهرا (س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد. دو سال بعد وقتی در شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد. باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد. از همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود. راوی: جواد آب کار (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 20. به نقل از کتاب جان عاریت، جعفر شهید و مصطفی کاظمی، ص 41. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
کتاب گویای طالع بازیافته در قالب راوی علاقه‌مند به کوهنوردی است. روزی در کوه با مردی نقاش آشنا می‌شود. آنها با هم دوست می‌شوند و از آن پس بیشتر روزها و حتی شب‌ها باهم به کوه می‌روند و اتراق می‌کنند. این دوستی صمیمانه پای «حاج صادق شمس» را به این جمع باز می‌کند. «حاج صادق شمس» مردی فرهیخته و پدر شهید است. آرام آرام علاقه راوی به او بیشتر می‌شود. در این دوستی آنچه ذهن راوی را به خود مشغول می‌‌کرد، روش و منش شهدایی بود که بی هیچ چشم‌داشت مادی و معنوی جان عزیزشان را در راه ایمان، وطن و ناموس خود فدا کردند. همچنین راوی از اینکه در زندگی مادی و معنوی خود نتوانسته بود همچون شهیدان معرفت پیدا کند، از خود شرمنده بود. همین امر باعث می‌شود که راوی روز و شب به پژوهش درباره شهیدان بپردازد؛ حتی کتاب خود «زیباترین شهید اندیشه» را به پسر شهید حاج صادق تقدیم می‌کند. از آن پس او به همراه نقاش و حاج صادق به خلوتگاه خود در کوه می‌روند و لحظاتی معنوی را تجربه می‌کنند. از بودن در کنار هم لذت می‌برند و گاهی نیز راوی بخش‌هایی از کتاب خود را برای آنها می‌خواند. این دوران جدید و تأثیرگذار در زندگی راوی تا آنجا ادامه می‌یابد که یک دوست قدیمی، پس از سال‌ها، راوی را پیدا می‌کند. 📺مرجع صوت و تصویر فرهنگ جهاد و شهادت 👇 @khateshahadat
عبد الله برای اصلاح موهایش، از قرارگاه نوبت گرفته بود. وقتی وارد شد دید که ها در صف نشسته اند. بلا فاصله برگشت بیرون. کسی علت را پرسید. گفت: من خجالت می کشم ا زاین که در صندلی اصلاح بنشینم و بسیجی ها در صف باشند. گفت: این چه حرفی است؛ نوبت گرفتن یک مسئله عادی است و همه می دانند. بالاخره با اصراردیگران نشست. وقتی از آرایشگاه بیرون آمد، عینکش افتاد روی زمین و دسته اش شکست. عبد الله لبخندی از روی رضایت زد و گفت: خدایا شکرت! این هم به شکستن دل بچه بسیجی ها. خداوند می خواست با این کار تلافی کند. ، نوشته: مصطفی محمدی، ناشر: فاتحان، تاریخ چاپ: ۱۳۹۰- سوم؛ صفحه 159-158. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در یادداشت جنگ است دیگر (https://eitaa.com/boreshha/980) برخی مصادیق تروریست بودن بیان شده بود. از آنجایی که همکاری این رسانه صهیونیستی با سازمان جنگ روانی دولت اعتدال در حذف پیج های انقلابی و جریان ساز، اثبات شده است، با این که حضور چندانی در این برنامه نداشتیم، همه فعالیت های خود را به برنامه ایرانی هورسا انتقال خواهیم داد. باشد که دوستان دیگر هم از بازی در زمین دشمن منصرف شوند و مال خوب را به بیخ ریش صاحبش حوالت دهند. من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال و السلام علی من اتبع الهدی. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
علی نوجوان که بود، یک شب مهمان ما بود. صبح وقتی از خواب بیدار شد که نماز صبحش قضا شده بود. خیلی ناراحت بود. وسایلش را جمع کرد و رفت. تا مدت ها خبری از او نداشتم. بعدها فهمیدم دو هفته به خاطر یک نماز قضا، روزه گرفته بود. کتاب بیا مشهد، نویسنده و ناشر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ۱۳۹۵؛ ص ۲۱. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری برای بازدید از لشکر 19 فجر آمده بود. فیلم مصاحبه ای از شهید اسلامی نسب که برای چند روز قبل از شهادتش بود، پخش شد. ایشان با ذکر به یاد حضرت زهرا (س) افتاد و گفت: «آن پاره تن حضرت رسول (ص) همیشه ما را در مصائب یاری کرده و هیچ گاه تنها یمان نگذاشته است». با گریه می گفت: هرگاه نام مبارک بی بی حضرت فاطمه (س) را به زبان می آورم، ناخود آگاه از خود بی خود می شوم. وقتی فیلم تمام شد، مقام معظم رهبری، با چشمانی خیس از اشک فرمودند: من مطمئنم که این شهید عزیز در عالم با حضرت زهرا (س) مراوده ای داشته است. ع (س) راوی: سردار نبی رودکی، فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 63. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
روی خط شهادت مرجع سخنرانی ، مداحی، نماهنگ، مستند درباره فرهنگ جهاد و شهادت #بنر https://eitaa.com/khateshahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جنگ که تمام شد تحصیلات حوزوی اش را ادامه داد. به زبان عربی و انگلیسی مسلط بود. می خواست صدای اسلام شود. جنگ که شروع شد، برای کارهای فرهنگی و امدادی پیش قدم شد. آخرین تماسش در بود. به زیان انگلیسی برای بوسنیایی ها از حضرت زهرا (س) گفته بود و روضه خوانده بود. بعد از ده روز، پیکر بی جانش را پیدا کردند با تیری بر سینه اش. می خواستند صدای مظلومیت فاطمه (س) را قلب اروپا خاموش کنند. (س) راوی: خانواده شهید (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 15. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام https://eitaa.com/boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
عبد المهدی واقعا مرید و دلباخته (عج) بود. برش اول: در یکی از روزهای بارانی اعزام نیرو در پادگان امام حسین (ع) همراهش بود. ی د رمیان گل و لای بود. خم شد و برداشتش. رویش نوشته شده بود: «یا مهدی». گفتم: حاج آقا! از این پشانی بندها زیاد داریم. چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم. گفت: مغفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و در میان گل و لای باشد؟! فوری رفت پیشانی بند را شست و در جیبش گذاشت. برش دوم: یک بار ایشان گفت: آقا مهدی! چه آرزویی داری؟ گفت: آرزو دارم امام زمان (عج) کند و در خدمت شان باشم. بعد انگار بداند به زودی شهید می شود، گفت: اگر من نبودم و آقا ظهور کرد، سلام مرا به او برسانید و بگوئید مهدی آرزوی ظهور و دیدار شما را داشت. بگوئید مهدی عاشق بود و از فساد و تباهی و کار ناصواب دلتنگ و آماده خدمت در رکاب شما بود. ع (عج) (امام زمان) ؛ خاطرات شهید عبد المهدی مغفوری. نوشته اصغر فکوری. ناشر: لشکر 41 ثار الله. نوبت چاپ: اول-1378. صفحه 77-78 و 161. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/