برش ها
#شهید_امروز #شهید_سید_مرتضی_آوینی
سر چند قسمت از مطالب #مجله_سوره انتقاد تندی نسبت به #سید_مرتضی داشتم.
با ناراحتی رفتم خانه و قصد داشتم که دیگر همکاری نکنم. پلک که روی هم گذاشتم، #حضرت_فاطمه (س) را خواب دیدم. سه بار از سید گله کردم و هر سه بار حضرت فرمود: «با #پسر_من چه کار داری؟».
بعد از مدتی نامه ای سید برایم رسید که نوشته بود:
«یوسف جان! دوستت دارم. هر جایی که می خواهی بروی برو. ولی بدان برای من پارتی بازی شده و #اجدادم هوایم را دارند».
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا (س)
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: یوسف علی میر شکاک
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۳۴٫ به نقل کتاب سید مرتضی آوینی، ارمیا آدینه، ص
برش ها
#شهید_امروز #شهید_سید_احمد_پلارک (1366) .
هیئت گردان به نام " #حضرت_زهرا " (س) بود. روضه هایش همه را بی قرار می کرد و احمد را بی قرارتر.
در دست نوشته ای خطاب به #امام_زمان (عج) نوشته بود: «آقا جان! به جبهه رفتن ما به #انتقام _سیلی آن نامردان بر روی مادر شیعیان و برای انتقام آن #بازوی_ورم_کرده است. ما برای انتقام آن #سینه سوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبت ها».
#شهید_سید_احمد_پلارک
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا (س)
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: همرزم شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 18. به نقل از کتاب شهید پلارک، علی اکبری، ص 8.
برش ها
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
سید مجتبی را باردار بودم. شبی در خواب دیدم که نوری تمام فضای خانه را فرا گرفت. بانویی در میانه نور ایستاده بود و صدایش در گوشم طنین افکن بود:
«من فضه خادم #حضرت_زهرا (س) هستم. از سوی ایشان #هدیه ای برای شما آوردم ام».
دستان شکوه السادات می لرزید. شاید از عظمت این هدیه بود. یک برد یمانی و یک خوشه انگور که سه حبه درشت و زیبا داشت. (گویا خوشه انگور خود سید بود که در زمان شهادت سه فرزند دختر به نام های فاطمه، زهرا و صدیقه داشت)
یک ماه بعد سید مجتبی به دنیا آمد.
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
کتاب سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی، نویسنده: ارمیا آدینه، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۰؛ صفحه ۷.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_حسن_آقاسی_زاده_شعر_باف
یکی از تاکسی های پدرش تصادف کرده بود و می خواست با موتور برود که مانعش شدم.
گفت: اگر شما ناراحت می شوید نمی روم.
بعد از مدتی خواب #حضرت_زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: چرا نگذاشتی بچه ما برود؟
گفتم: ترسیدم اتفاقی برایش بیفتد.
فرمودند: نگران نباش! این بچه مال ماست و همیشه مواظبش هستیم. ما تا موقع مقرر از ایشان مواظبت خواهیم کرد.
#شهید_حسن_آقاسی_زاده_شعر_باف
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#عنایات_حضرت_زهرا_به_شهدا
راوی: مادر شهید
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۶۶ به نقل از کتاب شهاب، نویسنده سید محمد میر رفیعی صفحه ۲۶.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_سید_حسن_معصوم_علی_شاهی_امامی
سید حسن شجاع بود و لاور و ذخیره روزهای سخت عملیات. اصرار داشت از اول عملیات باشد. زیر بار نمی رفتیم. آمد اتاق فرماندهی آن قدر گریه کرد و به پایم افتاد تا قبول کردم.
سر نیزه اش را در آورد. می گفت: می خواهم با این سر نیزه پهلوی نامردانی که #پهلوی_مادرم را دریدند، بدرم».
صبح زود وقتی رفتم آن طرف اروند، پیکر ش افتاده بود داخل کانال. شال سبزش همراهش بود و غلاف سرنیزه اش؛ اما از سر نیزه خبری نبود.
#شهید_سید_حسن_معصوم_علی_شاهی_امامی
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: سردار مرتضی قربانی؛ فرمانده وقت لشکر ۲۵ کربلا
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۷۱ .
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
مادر سید مجتبی بیماری سختی گرفته بود. به همین خاطر سید را به دایه ای دادند و قرار شد هفته ای یک بار او را به دیدن مادرش بیاورد.
دایه سه شب بود که یک خواب را می دید:
صدای گریه سید می آمد. تا وارد اتاق شدم که آرامش کنم، دیدم خانمی سید مجتبی را بغل کرده و دو خانم همراه او هستند.
گفتم: خانم! بچه را به من بدهید تا آرامش کنم. من دایه اویم.
یکی از خانم ها با نارحتی نگاهم کرد و گفت: تو نباید بچه ما را نگه داری! زود او را به مادرش برگردان.
سید را پیش مادرش بردم و گفتم: ظاهرا #اجداد سید مجتبی راضی نیستند که بچه پیش من بماند.
از همان اول هوایش را داشتند.
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
کتاب سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی، نویسنده: ارمیا آدینه، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۰؛ صفحه ۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
حسن عاشق مجالس اهل بیت (ع) بود. محرم سه وعده #هیئت می رفت و صورتش دائم کبود بود. #روضه_حضرت_زهرا (س) و حضرت زینب(س) حالش را منقلب می کرد.
شب شهادت حضرت زهرا (س) از هیئت می آمدیم. گفت: مهدی دقت کردی که ما بچه های حضرت زهراییم و قیامت می توانیم دست ایشان را ببوسیم.
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#شهدا_و_اهل_بیت (ع)
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: مهدی قاسمی دانا؛ برادر شهید
مجله فکه، شماره ۱۸۰؛ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ صفحه ۶۱.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
تا روضه #حضرت_زهرا (س) را می شنید به هم می ریخت. می گفت: تنهاترین چیزی که طاقتش را ندارم روضه حضرت زهرا(س) است.
شب عملیات #والفجر_هشت، وقتی #غواص های لشکر برای اعلام وضعیت به طرف جزیره ام الرصاص رفتند؛ خبری از آنها نشد، علی اصغر پیش قدم شد برای آوردن خبر. آخرین خبر، خبر خودش بود.
با دشمن درگیر شده بود. صدایش از توی بی سیم می آمد. آخرین کلام کلامش سه بار سلام به حضرت زهرا (س) و نوای سوزناک #مادر بود.
#شهید_علی_اصغر_حاجی_غلامزاده
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#ارادت_شهید_علی_اصغر_حاجی_غلامزاده_به_حضرت_زهرا (س)
راوی: هم رزم شهید
کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۷۲ به نقل از کتاب مهر مادر، نویسنده گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
شهید محمد اسلامی نسب، علاقه زائد الوصفی به #حضرت_زهرا (س) داشت.
چشمش آسیب جدی دیده بود. دکترها، حتی با عمل جراحی از سلامت چشمش قطع امید کرده بودند. اصرار داشت که عملش کنند. بالاخره راضی شان کرد عمل را شروع کنند و کاری به نتیجه نداشته باشند. شرط کرده بود که عمل را با ذکر #یا_زهرا (س) شروع کنند.
بعد از عمل دکترها متعجب از نتیجه بودند. ذکر یا زهرا (س) کار خودش را کرده بود.
عملیات #کربلای_چهار هم، وقتی بانی روضه حضرت زهرا (س) شد، با نگاهی به حال و روزش می توانستی آخر کارش را حدس بزنی. خودش هم می گفت: محال است این خانم شرمنده ام کنند.
بعد از روضه سفارش هایش را کرد و شد آخرین خدا حافظی اش.
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: صادق دهقان و حاج کاظم محمدی
#کتاب_خط_عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۱۱ و ۳۵ .
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به #عملیات_کربلای_چهار . خیلی از بچه ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پرسوز نادر با صدای ناله بچه ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته».
در عین حالی که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (س) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد.
پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. #عمامه اش را روی رمل ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه اش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت نه.
گفتم: امشب چه شده این طور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم.
در چشم هایم "نه" ای گفت و با قدم های بلند حرکت کرد.
صدایش کردم "نادر". فقط یک جمله گفت: #امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم».
داخل بلم نشست و پارو کنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه های چادر بدون اینکه نادر روضه ای برایشان خوانده باشد به گوش می رسید.
بعد از عملیات کربلای 4، وقتی اسیر عراقی ها شده بودم، با دیدن پیکر خون آلود و چشم های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد.
#شهید_نادر_عبادی_نیا
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#عنایات_و_کرامات_شهدا
#کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_می_دهند؛ نوشته حمید حسام؛ نشر شهید کاظمی؛ جاپ اول ناشر-بهار 1398 ؛ صفحه 48-47 و 85.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هر وقت از مأموریت بر می گشت می گفت گوسفند #قربانی می کردند و گوشتش را بین فقرا تقسیم می کرد.
می گفت: در برگشت از یکی از مأموریت ها بال هواپیما را با #موشک زدند. کنترل هواپیما از دستم خارج شده بود. به حضرت زهرا (س) متوسل شدم. انگار شخصی جلویم ظاهر شد و گفت: مشکلی نیست می توانی خیلی راحت به پروازت ادامه دهی.
فرمان هواپیما را دستم گرفتم و فرامینی را که تا قبل از این از دستم خارج شده بود را اجرا کردم.
تا خود پایگاه گریه کردم.
می گفت: ما هر چه داریم مال حضرت زهراست.
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#شهید_مصطفی_اردستانی
#کتاب_ستاره_دنباله_دار ؛ روایاتی از زندگانی شهید مصطفی اردستانی، باز نویسی: هادی علیی، نشر فاتحان/چاپ اول-۱۳۸۸؛ صفحه 44.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مداح اهل بیت (ع) بود و از گریه کن های امام حسین (ع).
توی #وصیت_نامه اش نوشته بود:
«تنها امید من؛ همان #دستمال سبزی است که در مجالس مذهبی همراهم بوده و متبرک به اشک دوستانم شده است، را بر صورتم گذاشته و قبل از آنکه در قبرم گذارند، مداحی درون قبر رفته و مصیبت حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) را بخواند. »
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شهدا_و_اهل_بیت
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#شهدا_و_امام_حسین
#کتاب_خط_عاشقی ۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۳۹٫ به نقل از (ماهنامه اشراق اندیشه، شماره ۱۱، ص ۲۹).
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا (س)
#شهید_علی_سیفی_نسب
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب #حضرت_زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی #سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.
روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع #شهید_محمد_فرامزی رفته بودیم گلزا شهدای #یافت_آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست.
وقتی بردیمش سوریه، چون #تک_پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س).
روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان 180 نفره شهید چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود.
#شهید_مجید_قربان_خانی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#عنایات_و_کرامات_شهدا
راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید
#کتاب_مجید_بربری ، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی،ناشر: دار خوین؛ نوبت چاپ: هفتم- 1398؛ صفحه 56-55 و 107.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
عبد المهدی ارادت ویژه ای به حضرت زهرا (س) داشت.
دختر دومم مدام کفش هایش را گم می کرد و پا برهنه می آمد خانه. روزی باهم داشتیم می رفتیم مسجد جامع. باز کفش هایش را گم کرده بود و پا برهنه می آمد. گفت: بابا! اگر پاهایم زخم بشود، فرش های مسجد نجس می شود چه کار کنم؟ عبد المهدی بغلش کرد.
به عبد المهدی گفتم: این دختر زیاد کفش هایش را گم می کند، یک بار دعوایش کن حواسش را جمع کند.
گفت: چون هم نام فاطمه زهرا (س) نمی توانم بهش چیزی بگویم.
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#احترام_نام_حضرت_زهرا (س)
راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید
#کتاب_کوچه_پروانه_ها؛ خاطرات شهید عبد المهدی مغفوری. نوشته اصغر فکوری. ناشر: لشکر 41 ثار الله. نوبت چاپ: اول-1378. صفحه 51.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
محمود رضا تعریف می کرد در دوره دانشکده یکی از مقامات مهم #حماس آمده بود برای مان سخنرانی کند. نوبت به تحلیل جنگ 33 روزه #حزب_الله_لبنان که رسید، گفت:
ما با آنکه سال ها در برابر اسرائیلی ها مقاومت کرده ایم اما پیروزی که حزب الله در این جنگ 33 ورزه به دست آورد، ما هرگز نتوانسته ایم به دست بیاوریم. علتش این است که آنها یا زهرا (س) دارند و ما مانداریم.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#کارکرد_محبت_حضرت_زهرا(س)
راوی: احمد رضا بیضاوی؛ برادر شهید
#کتاب_تو_شهید_نمی_شوی ؛ حیات جاودانه شهید محمود رضا بیضایی به روایت برادر، نشر معارف، نوبت چاپ: سوم-زمستان ۱۳۹۶؛ صفحه 29.
پ.ن: این مطلب را به نقل از #شهید_فتحی_شقاقی هم از زبان استاد مهدی تائب شنیده ام.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرید سر پست نگهبانی بود. هوا سرد بود و کم کم خواش می آمد. از جده اش زهرا (س) مدد خواست.
در حال قدم زدن بود. ناگهان چشمش به قوری چای افتاد. بی آنکه کنجکاو شود که از کجا آمده، یک دو تا چای خورد. اکنون با بدن گرم شده، مشغول نگهبانی بود. یک لحظه به سمت قوری چای برگشت؛ اما گویا اثری از آن نبود.
توسل به حضرت فاطمه (س) کارش را کرده بود.
#شهید_سید_فرید_فاطمی
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#الهامات_و_عنایات
#امداد_های_غیبی
راوی: مادر شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 2.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
عملیات #محرم که ترکش خورد، دکترها از زنده ماندنش قطع امید کردند. خواب ماردش فاطمه زهرا (س) را دید. حضرت فرموده بود: پسرم! بلند شو. تو شفا گرفتی. اما باید قول بدهی جبهه را ترک نکنی.
دیگر آرام و قرار نداشت. در #عملیات_خیبر که فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع) شد، اسم گردان را به «یا زهرا (س)» تغییر داد.
وقتی شهید شد ایام #فاطمیه بود. ترکش خورده بود به پهلویش. با نشان مادر پر کشید.
#شهید_سید_کمال_فاضلی_دهکردی
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: شهید ایرج آقا بزرگی
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 9.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
سید مجتبی یادگار جبهه را همیشه با خودش داشت. از سر کار که بر می گشت، مسقیم می رفت داخل اتاقش. آن قدر از این پهلو به آن پهلو می شد تا دردش آرام بگیرد.
گاهی درد پهلو امانش را می برید. می رفتم کنارش، می خواستم پهلویش را بمالم تا آرام شود. می گفت: مادر! این در ارثیه مادرم زهراست. بگذار با همین درد به آرامش برسم.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: مادر شهید
#کتاب_خط_عاشقی۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۴۷٫ به نقل از کتاب بر خوشه خاطرات، ابراهیم رستمی، ص ۳۰.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
روضه خوان #هیئت بود. روضه های حضرت زهرایش خیلی جان سوز بود. همه فکر و ذکرش مزار بی نشان حضرت زهرا (س) بود و علاقه خاصی به شهدای جاوید الاثر داشت. خودش هم دوست داشت بی نشان بماند.
آخرش همین هم شد.
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: خواهر شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 8.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
رفته #قبرستان_بقیع. از حضرت زهرا (س) خواسته بود که وقتی شهید شد، مزارش مثل حضرتش بی نشان باشد.
دو سال بعد وقتی در #عملیات_والفجر_هشت شهید شد. پیکرش در منطقه ماند. #شهید_حسین_خرازی فرستاد دنبالش. منطقه را آب گرفته بود. هر چه گشتند خبری نشد. باورش نشد. خودش هم آمد باز خبری نشد که نشد.
از همان قبرستان بقیع حاجتش بر آورده شده بود.
#شهید_علی_قوچانی
#شهدا_و_حضرت_زهرا
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: جواد آب کار
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 20. به نقل از کتاب جان عاریت، جعفر شهید و مصطفی کاظمی، ص 41.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری برای بازدید از لشکر 19 فجر آمده بود. فیلم مصاحبه ای از شهید اسلامی نسب که برای چند روز قبل از شهادتش بود، پخش شد. ایشان با ذکر #عملیات_فتح_المبین به یاد حضرت زهرا (س) افتاد و گفت: «آن پاره تن حضرت رسول (ص) همیشه ما را در مصائب یاری کرده و هیچ گاه تنها یمان نگذاشته است».
با گریه می گفت: هرگاه نام مبارک بی بی حضرت فاطمه (س) را به زبان می آورم، ناخود آگاه از خود بی خود می شوم.
وقتی فیلم تمام شد، مقام معظم رهبری، با چشمانی خیس از اشک فرمودند: من مطمئنم که این شهید عزیز در عالم #بیداری با حضرت زهرا (س) مراوده ای داشته است.
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
راوی: سردار نبی رودکی، فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 63.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
جنگ که تمام شد تحصیلات حوزوی اش را ادامه داد. به زبان عربی و انگلیسی مسلط بود. می خواست صدای اسلام شود.
جنگ #بوسنی که شروع شد، برای کارهای فرهنگی و امدادی پیش قدم شد.
آخرین تماسش در #ایام_فاطمیه بود. به زیان انگلیسی برای بوسنیایی ها از حضرت زهرا (س) گفته بود و روضه خوانده بود.
بعد از ده روز، پیکر بی جانش را پیدا کردند با تیری بر سینه اش. می خواستند صدای مظلومیت فاطمه (س) را قلب اروپا خاموش کنند.
#شهید_سیدمحمدحسین_نواب
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: خانواده شهید
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 15.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
درگیری با ضد انقلاب بود و شهیدان #کشوری و #شیرودی از هوا نیروز به کمک آمده بودند.
شهید کشوری نه سوختی برایش مانده بود و نه مهماتی؛ اما پر بود از توسل به حضرت زهرا (س). با بالگرد افتاده بود دنبال یک ماشین پر از ضد انقلاب و با اسکیت بالگرد فرستادشان ته دره.
تماس گرفتم و گفتم هر جا هستی بنشین، سوخت نداری که به پایگاه برسی. گفت: گرچه چراغ هشدار اتمام سوخت هم روشن شده، اما با ذکر یا زهرا (س) خواهم رسید.
یک ساعت بعد با نا امیدی سراغش را گرفتم. با ذکر یا زهرا (س) رسیده بود. صحیح و سالم.
#شهید_احمد_کشوری
#شهدا_و_حضرت_زهرا (س)
#خاطرات_عشق_شهدا_به_حضرت_زهرا
راوی: شهید علی صیاد شیرازی
#کتاب_خط_عاشقی2 (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار 1395، خاطره 27.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
https://eitaa.com/boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/