برش ها
#شهید_عماد_مغنیه
عماد خیلی اهل #مطالعه بود. بیشتر از همه کتابهای مذهبی چهل حدیث امام، اقتصاد ما و فلسفه ما از #شهید_صدر و البته کتاب های #دکتر_شریعتی.
اوایل جوانیش بود و اوج بازار تفکر مارکسیسم. در همان سال ها بود که میرفت کتابهای اقتصاد ما و فلسفه ما از آیت الله شهید صدر را میخرید و به دوستانش هدیه میکرد.
کتابهای که خیلیها را در آن فضای چپ گرایانه، مسلمان نگه داشته بود.
مطالعه همین کتاب ها بود که باعث شده هویت اسلامی اش را از دست ندهد.
#سیره_فرهنگی_شهدا
#فرهنگ_کتابخوانی_در_سیره_شهدا
#انفاق_کتاب
کتاب ابو جهاد؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۶؛ خاطره شماره ۱۳ و ۱۶.
@boreshha
برش ها
#شهید_حسین_خرازی
شوخی های حسین هم دیدنی بود. وقتی دستش در #عملیات_خیبر قطع شد، اصفهان که بودم هر روز می رفتم عیادتش.
یک بار پرسید #ازدواج کردی یا نه؟ وقتی جواب منفی مرا شنید. اصرار کرد که یکی از خواهر هایم را می خواهم به تو بدهم و چه کسی بهتر از تو.
من خیس عرق شده بودم.
موقع رفتن گفت: من خبرش را به مادرم می دهم. شما هم برو مقدمات کار را انجام بده و به خانواده ات بگو.
فردای آن روز علی رضا صادقی را دیدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. کلی به من خندید.
می گفت: حسین اصلا خواهر ندارد. تازه فهمیدم سرکار بودم.
روز بعد با هم رفتیم مشهد. موقع برگشت حسین مرا کنار خود نشاند. من که هنوز از درس قبلی عبرت نگرفته بودم، گفت: یک مطلبی هست که فقط به تو می توانم بگویم. گوشم را بردم کنار دهنش. ناگاه کمرم تیر کشید.
وقتی بطری آب یخ را خالی کرد، پشت کمرم، گفت: خوب! حالا دیگر با تو کاری ندارم.
#شهید_حسین_خرازی
#سیره_تفریحی_شهدا
#شوخ_طبعی_های_شهدا
راوی غلامحسین هاشمی
کتاب زندگی با فرمانده؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: سوم؛ ۱۳۶۴، صفحه ۵۳ تا ۵۵.
@boreshha
برش ها
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
اولویت علی اکبر منافع #اسلام و #انقلاب بود و شجاعتش در این مسیر بسیار کار ساز بود. وقتی برای نیروهای انقلاب مشکلی پیش می آمد که نیاز به کمک هوا نیروز داشتند، باید از فرماندهان اجازه می گرفت و آنها که هنوز در مسیر اهداف امام نبودند، کار به مشکل برخورد می کرد.
وقتی کار به این صورت گره می خورد، بدون هماهنگی با فرماندهی به کمک نیروهای انقلابی می رفت و آنها را از مهلکه نجات می داد و پیروزمندانه به پایگاه بر می گشت.
به خاطر همین کارها، مورد مؤاخده فرماندهان قرار می گرفت و در چند مورد هم بازداشتش کردند.
چیزی را که آنها بی انظباطی می نامیدند، کمک به نیروهای سپاه و بسیج و نجات آنها از دست ضد انقلاب بود.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
#سیره_نظامی_شهدا
#آتش_به_اختیار اسلام و انقلاب
راوی: خلبان سیاوش شفیعیان
کتاب بر فراز آسمان؛ زندگی نامه و خاطرات سر لشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: نشر شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: ششم ۱۳۹۵؛ صفحه 44.
@boreshha
برش ها
#شهید_عبد_الله_میثمی
تازه ازدواج کرده بودم . بیست و هفت و هشت روزی می شد که نتوانسته بودم خانه بروم. وقتی فهمید خیلی به هم ریخت.
می گفت: چرا خانمت را ول کردی به امان خدا و آمدی منطقه؟
مجبور کردم بروم و بیارمش. خانه خودش را خالی کرد و خانمش را فرستاد اصفهان. ما را فرستاد خانه خودش.
#شهید_عبد_الله_میثمی
#سیره_مدیریتی_شهدا
#تلاش_برای_تحکیم_مبانی_خانواده
کتاب یادگارن، جلد ۵؛ کتاب میثمی، چاپ دوم ۱۳۸۸، نویسنده: مریم برادران،ناشر روایت فتح، چاپ دوم- ۱۳۸۸؛ خاطره شماره ۶۴.
@boreshha
برش ها
#شهید_مهدی_باکری
قبلا در تلویزیون دیده بودمش. دل خوشی از او نداشتم. می گفتم این چه شهرداری است که حرف زدن هم بلند نیست. وقتی آمد خواستگاری نظرم عوض شد.
با خرید عروسی مخالف بودم با اصرار آقا مهدی رفتیم بازار.
یک حلقه به ارزش ۸۰۰ تومان خریدیم. وسایل زندگی مان هم کم و ساده بود.
یک سرویس غذا خوری ملامین، یک سماور، یک دست استکان نعلبکی و قاشق، یک دست رختخواب و دو تا فرش ماشینی.
مهدی بعد از خریدن فرش ها پیشنهاد داد فرش ها را به #مسجد دهیم و جایش موکت بگیریم. من هم قبول کردم.
یازدهم آبان ۱۳۵۹ ازدواج کردیم با #مهریه یک جلد کلام الله مجید و یک #کلت کمری.
روز بعد مهدی به منطقه برگشت.
#شهید_مهدی_باکری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#مهریه_همسران_شهدا
#خرید_ساده_ازدواج
راوی: صفیه مدرس؛ همسر شهید
#کتاب_نمی_توانست_زنده_بماند ؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری، نویسنده: علی اکبری، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول؛ بهار ۱۳۸۹؛ صفحه ۲۰.
@boreshha
برش ها
#شهید_علی_تجلایی
[قبل از آشنایی مان با علی آقا]رفتم بیمارستان برای عیادت علی آقا.
سه چهار تا از نیروهای امداد #هلال_احمر که خانم بودند بالای سرش بودند. می خواستند زخم هایش را پانسمان کنند؛اما اجازه نداد.
خواهش کرد که پرستار مرد برایش بیاورند.
خانم ها هم از فرصت استفاده کرده بودند و پای #روایت_گری ایشان نشسته بودند.
#شهید_علی_تجلایی
#سیره_تهذیبی_شهدا
#مراقبت_از_ارتباط_با_نامحرم
کتاب نیمه پنهان ماه، جلد ۲۲؛ علی تجلایی به روایت همسر شهید، نویسنده: راضیه کریمی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۸-۱۷.
@boreshha
برش ها
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
مصطفی در سخت ترین شرائط هم، مقید به #نماز_شب بود. یک بار در سرمای زمستان بچه ها را برای نماز شب بیدار کرد؛ اما کسی بلند نشد. یکی از بچه ها به شوخی گفت: از همین زیر پتو الهی العفو.
مصطفی پتویی را دور خودش پیچید و از سنگر بیرون رفت و در بیابان مشغول نماز شد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#سیره_عبادی_شهدا
#نماز_شب_شهدا
می گفت: پیامبر (ص) فرموده: بر شما باد به نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا باعث آمرزش گناهان، خاموش کننده خشم پروردگار و دافع آتش جهنم است.
کتاب مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۲۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/