eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
بار معصیت بار معصیت به دوشم بار شد صفحه ی قلبم سیاه و تار شد بس که تیر از سوی شیطان خورده ام چشم هایم خشک شد، بیمار شد هر چه بخشیدی مرا با حلم خود باز هم فعل بدم تکرار شد نیمی از ماهت سریعا طی شد و... غم میان سینه ام انبار شد دیر جنبیدم به خود از دست نفس کار توبه کردنم دشوار شد آخرش افتادم از چشمان تو عاقبت بدجور کارم زار شد عشق بازی های زین العابدین باز هم چاره گشای کار شد هر کجا رفتم کسی کاری نکرد با ابوحمزه دلم بیدار شد زیر بارانِ ابوحمزه فقط نخل خشکِ دیده ام پربار شد تا که گفتم بالحسین و بالحسن دستگیرم حیدر کرار شد نام آقازداه هایش بردم و... لطف مادر بر دلم بسیار شد وقت مغرب یاد کردم از حسن روزه ام با روضه اش افطار شد با کرامت با همه رفتار کرد با خیانت با حسن رفتار شد زهر، کاری کرد رنگش سبز شد از درون می سوخت و تب دار شد آن قدر خون از دهانش می چکید جامه اش مانند لاله زار شد زهر، کاری بود اما مجتبی کشته ی داغ در و دیوار شد محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ساقی کوثر علی میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی میشود روز جزا با عشق تو محشر علی ابروی تو قاب او ادنای پیغمبر علی حب تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی من کیم خاک قدوم میثم و قنبر علی یک نخ از هر وصلهء نعلین تو حبل المتین رازدار رازهای چاه تو روح الامین در امان میماند از کید همه این سرزمین یا امین الله فی ارضه امیر الموءمنین سایهء تو هست حتماً بر سر رهبر علی یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط همچو اقیانوسی و پیش تو دریا نم فقط از تمام دشمنان سر میزنی از دم فقط میشناسم من تورا تنها یل عالم فقط میشناسندت یهودی ها یل خیبر علی جلوهء دست خدا در غزوهء خندق تویی درتمام آفرینش خالص مطلق توئی ای صراط المستقیم ما فقط برحق تویی میشود آنکس که روح ما به او ملحق تویی میکشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی بر سر مهمانی ات هرشب چه قیل و قالی است نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است گوشه گیری من بیچاره از بی بالی است تو کرم کردی و شد حال دلم بهتر علی ابرم و باران نثار این محاسن میکنم گریه بر یک غربت بی حد و ممکن میکنم روضه ای نذر شما از صدق باطن میکنم ناخودآگاه است اینکه یاد محسن میکنم میشود هربار حرفی از علی اصغر علی حنجر شش ماهه ای را با صف دشمن چکار کودکی را با نوک سر نیزه و آهن چکار داشت یک تیر سه شعبه با سر و گردن چکار رفته بودی بین میدان، بی زره، بی من چکار من فدای آنهمه جان کندنت مادر علی رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زخم تیر معصیت زخم تیر معصیت روی پر و بالِ من است هر پَری روی زمین دیدی، بدان مال من است دستِ من از دامنت وقتی رها شد..،گُم شدم این همه سردرگُمی آثارِ اِهمال من است این هیاهوهای من یعنی تماشا کن مرا جلبِ چشمانت شدن، بانیِ جنجال من است قلب من_این سیبِ نو رَس_ را بیا وُ رَد نکن حاصل یک عُمر زحمت، میوه ی کال من است من فقیرم..،کُلِّ دارائیم، اشک روضه هاست گریه بر ذُرّیّه ی صِدّیقه، اموال من است هر کجا باشم، غذایم را حسن‌جان می دهد نان‌خورِ مَردِ کرم بودن که مِنوال من است! روزه ی ما را رطب‌های نجف وا می کند رزقِ نخل مرتضی، افطار اَمثال من است هِدیه از دست پدر وقتی که باشد..،بهتر است دیدنِ ایوان‌طلا، عیدی اِمسال من است طالعِ نوکر فقط با کربلا خوش می شود کاش می دیدم که بابُ القِبله در فال من است دائماً عطر ضریحِ شاه را بو می کِشم خاطرات صحن او روی پَرِ شال من است ” کُشته‌ی لب‌تشنه‌ی‌ من! دوستت دارم حـسـین” این حدیث دلنشینِ عاشقی..،مالِ من است در اُمورات حسینی، کار ، دستِ زینب است این عقیله کارفرمای من و آلِ من است آه از آن ساعت که خواهر روی تل از حال رفت گفت: قربانگاهِ تو در اصل گودال من است شمر بعد از ذبحِ طولانی تو ، آمد حرم... قاتلت این خیمه تا آن خیمه، دنبال من است بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حیدر امیرالمومنین (ع) خون ابوتراب که بر صورتش چکید فریاد جبرییل به گوش زمین رسید گوشی‌نماند در همه‌ی‌شهر ؛ آن سحر جُزاینکه‌صوت”قَدقُتِلَ‌المُرتَضی”شنید وقتی پسر عموی عزیزش شهید شد در آسمان رسول خُدا پیرهن درید خون گریه‌کردچشم فلک در غم علی ازآن به‌بعد بود فَلَق سُرخ شُد شَدید درهای آسمان به روی او گُشوده بود وقت‌طلوع‌ِفجر‌که‌مُرغ از قفس پرید! افتاده بود در دل محراب غرق خون از فرط درد پاشنه بر خاک می‌کشید زهرا همین‌که دید چه کردند با علی سیلی‌به‌روی‌خویش‌زد؛آه‌ازجگرکشید زینب همین‌که دید چه کردند با پدر پیش‌از رسیدن به‌خرابه قدش خمید بعد از علی؛حسین پناه عقیله بود تا ساعتی‌که شمر سر از پیکرش‌بُرید حیدر برای فاطمه‌ و کوچه گریه کرد چون دخترش‌به‌جانب گودال می‌دوید محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بیا ببخش مرا دوباره با غم و اندوه و آه برگشتم ببخش باز مرا با گناه برگشتم قبول کن پدرانه مرا در آغوشت که مانده از همه جا بی‌پناه برگشتم بیا ببخش مرا بخشش از بزرگان است منِ حقیر پر از اشتباه برگشتم هزار لشکر بردم به جنگ نفس اما شکست خورده‌ام و بی‌سپاه برگشتم نشد که پیش تو یک بار روسفید شوم از امتحان تو هِی رو سیاه برگشتم محال بود خودم هیچگاه برگردم به خواست تو هر از چند گاه برگشتم فقیر آمده بودم به بارگاه علی به لطف شاه نجف پادشاه برگشتم حسین اگر نظری هم به من کند شاید شبیه معجزه با یک نگاه برگشتم مسیر من طرف کربلا نبود اما حسین گفت بیا بین راه برگشتم قرار بود بمیرم ولی نمی‌دانم چگونه زنده من از قتلگاه برگشتم؟!  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای فدایت سر و جانم زینب از هجرِ علی دلهره داشت سفره انداخت ولی دلهره داشت نمک و نان جو در سفره که چید گریه کرد و به تعارف نکشید دست لرزان به سوی لقمه نبرد حرف دختر پدری داشت و خورد گفت بابا چه خبر؟! حرف بزن وقت افطار، دلم را نشکن دست من نیست که کارم شده آه نگران بوده ام از اول ماه تو که هرشب به همه سر زده ای با دلت، پَر سوی مادر زده ای ای فدایت سر و جانم چه شده؟! درد دل کن که بدانم چه شده؟! شانه بر موی پریشان زده ای بیشتر سر به یتیمان زده ای چاه با زمزم اشکت شده پُر دخترت هست، تو کم غصه بخور پینهء دست ترا بوسیدم خواب بی کس شدنم را دیدم جان به روی لبِ زینب نرسان سحر نوزدهم، خانه بمان منکه چون ابر سحر می بارم از مدینه غم مسجد دارم خاطرات بدمان یادت نیست؟! کوچه و زخم زبان یادت نیست؟! دشمنانت همه از یک پُشتند مادرم را به غلافی کشتند آمد از گوشهء مسجد خبرت دید شمشیر برهنه به سرت او که یک دست به پهلو زده بود... تک و تنها کمکت آمده بود مانع قصد شریفت نشدم تک و تنها که حریفت نشدم خون شود چشم ترت، من چکنم؟! بشکند فرق سرت، من چکنم؟! منکه از رفتن تو ترسیدم بستر خونی مادر دیدم گیرم اصلاً که برای دل من... بازگردی طرف منزل من می شود عاقبتش مُردن من ابن ملجم که بخندد به حسن غربتت، طعنهء بد زد به حسین نرو تا کوفه نخندد به حسین وای اگر پای سرش شرط کنند نان و خرما طرفم پرت کنند گرچه بیش از همه صحبت دارم ترس بازار و اسارت دارم رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دنیای بی زهرا همینه فرقِ سرم وا شد ولی دردم دوا شد حیدر از این دنیای بی زهرا رها شد فزت و رب الکعبه رو گفتم بدونن زخم سرم زخم دلم بوده که وا شد زخم بدن راحت تر از زخمای نیشه زخم زبون میزد به من دنیا همیشه گفتن که: ماهش توی کوچه خورده سیلی حق داره خب توو کوچه آفتابی نمیشه یادم میاد گفتی که تا آخر باهاتم ای یاس من از تو چی مونده غیر ماتم؟ روی در و دیوار، ثبته خاطراتت پرپرشدی تو بین دفترخاطراتم گفتم چرا به رفتنت اصرار داری گفتی باید ثابت کنم تو یار داری یادم نمیره با سراپای وجودم گفتم نرو زهرای من! تو بارداری... توو قبر خوابیدی و بیدار تو هستم مشتاق مرگ و صبح دیدار تو هستم با خنده و عطر و حنا بعد از تو قهرم من بیست و نه ساله عزادار تو هستم این غصه‌های کهنه جا کرده تو سینه آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه این زینبم غصه زیاد داره، بذارید حداقل دیگه منو اینجور نبینه روزی همینجا رو سرش سنگا میبارن سر به سرش توو کوفه شاگرداش میذارن توی گلیم آوردنم، طاقت نیاورد میمیره حرف بوریا پیشش بیارن سنگه خلاصه دشمن اصلی شیشه شد وقت رفتن دمدمای گرگ و میشه خون خیلی از من رفته و خشکیده لبهام آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه از تشنگی هر آدمی از حال میره یک ساعتش واسش قد یک سال میره فکر حسینم، دردمو از یاد بردم تنها و تشنه لب ته گودال میره شعر از گروه `یا مظلوم” لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
فرقش شکافت رُکنِ زمین و زمان شکست یک ضربه زد ولی کمر آسمان شکست نالید فاطمه که نزن نانجیب  زد از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست راحت علی  به خاک نمی‌خورد ، میخ در... شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست تا خورد بر زمین دلِ زهرا دو نیم شد قلب حسین قلب حسن توامان شکست فریادِ جبرئیل که پیچید ، دخترش بی اختیار  در  وسط آستان شکست خون پاک می‌کند زِ روی خویش مرتضی زینب دمِ در است ولی بی گمان  شکست اینبار روضه خواند علی پیشِ دخترش از تشنه‌ای که داغِ لبانش جهان شکست از تشنه‌ای که داغِ جوان  داغِ طفل دید در حلقه‌های هلهله‌ی این و آن شکست از تشنه‌ای که در وسط جمع گیر کرد با سنگِ بی مروتِ این کوفیان شکست وقتی رسید نیزه‌ی خود را دوباره زد وقتی که رفت نیزه‌ی خود را سنان شکست انگشت مانده بود و عقیقی... از آن بدن انگشت مانده بود ولی ساربان شکست @jadithashk
جانم علی فقط نه تیغ کرم ” ذوالفقار” داشت علی میان قلب خدایش قرار داشت علی خدا برای رسولش شبیه حیدر شد چرا که نزد خدا اعتبار داشت علی امیر و فاتح میدان جنگ بود اما قدش برای یتیم انکسار داشت علی تفاوتی نکند جمع دوستدارانش گدا و شاه و صغار و کبار داشت علی شکاف خانه ی کعبه حقیقتش این بود : برای جذب به سمتش مدار‌ داشت علی نداشت مال و منال و نداشت کاخ اما به دور سفره ی خود ریزه خوار داشت علی برای خدمت مردم، برای حق الناس شبانه روز نَه لیل و نهار داشت علی طلوع کرد غدیر و پس‌ از غروب اما چه خواب های بدی روزگار داشت، علی پس از حدود هزار و چهارصد سال است ز شیعیان خودش انتظار داشت علی! فربد افشاری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باز هم عشق باز هم عشق به زنجیر در آورده مرا و جنون تو به تکفیر در آورده مرا خط به خط سوره ی توحید مجسم هستی بارك الله خداوند معظم هستی روز و شب مدح تو را شمس و قمر می‌گوید ها علی بشر کیف بشر می‌گوید باز هم معجزه کن آیه قرآن بنویس باز در دور و برت آیه‌ی قرآن بنویس بند نعلین تو مخصوص مسلمان شدن است مور از فیض تو در حال سلیمان شدن است در نجف باده‌ی انگور و رطب معروف است زور بازوی تو در کل عرب معروف است همه جا صحبت جنگاوری خیبر توست حرف مرحب کشی بازوی جنگاور توست عشق از گوشه ی چشمان تو در می آید از غلامان تو هم معجزه بر می آید لب گشا از لب تو در و گوهر می ریزد و ز آوازه ی نام جگر می ریزد بین دستگاه تو هر چیز مراتب دارد مثلا نام علی سجده‌ی واجب دارد طاق ایوان طلای تو ندیدن هرگز پای گلدسته ی تو هو نکشیدن هرگز رطب شهر نجف مزه چشیدن دارد زیر ایوان طلا نعره کشیدن دارد مدتی هست تمایل به شهادت دارم مثل میثم به سر دار ارادت دارم  على كاوند لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مولای من دعا کنید دگر فرصت مداوا نیست دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست تمام زهر اثر کرده بر تنش اما به سینه اش اثری غیر زخم دنیا نیست یتیم‌ها همگی کاسه‌های شیر به دست میان کوچه نشستند و ذره ای جا نیست چه‌ها به روز یتیمان کوفه آورده همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست طبیب کرده جوابش نشانه اش این است که دستمال به فرق شکسته پیدا نیست دل شکسته‌ی زینب شکسته‌تر می‌شد هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست همه به خاطر زینب عزا گرفتند و کسی به فکر دلِ بیقرار سقا نیست حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند علی اگر برود دخترش که تنها نیست چه کوفه ای بشود بعد مرتضی که بجز لباس پاره تن بچه‌های زهرا نیست ز کوفه می‌رود و وقت بازگشت فقط سرِ شکستهء سجاد، روی نی‌ها نیست فدای غربت طفلی که دست بر پهلو به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟! رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بعلیًّ بعلیًّ خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود بهترین آینه ی عالی اعلیٰ..،حیدر انبیا را به خداوند رسانده است علی ذکر توحیدی موسی و مسیحا؛ حیدر مرتضی مطمئِناً بوده سراپا احمد مصطفی مطمئِناً بوده سراپا حیدر فضّه و قنبر این طایفه بودن..،عشق است ما که هستیم مگر؟! نوکر زهرا_حیدر خانه ی اهل تشیُّع،نجف اشرف اوست کاش باشیم شبی منزلِ باباحیدر عبد خاطی به کجا جز در مولا برود آخرین ملجا درماندگی ما..،حیدر هر زمان در زده ام،در به رویم باز شده بخدا رد ننموده است گدا را حیدر زیر قرآنِ علی رنگ خدا می گیریم سایبان سر ما در شب احیا..،حیدر بَه..،چه خوب است اگر موقعِ قرآن به سرم برگه ی بندگی ام را کُند امضا حیدر بعلیًّ بعلیًّ بعلیًّ بعلی.. این قسم رمز نجات است..،به مولاحیدر تا خداوند گناهان تو را پاک کند صد و ده بار شبِ قدر بگو: یا حیدر بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ماه تنهای پر از زخم ای که سی سال تو با درد مدارا کردی روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی ماه تنهای پر از زخم، پس از مادرمان کس نفهمید که با چاه چه نجوا کردی تو از آن روز که مسمار به پهلوش گرفت سر خود را به دم تیغ مهیا کردی خنده ی آن زن ملعونه تو را کشت نه تیغ بعد ها راز دل خویش هویدا کردی خنده ی اولی و دومی و قنفذ را بارها در گذر کوچه تماشا کردی سرت از تیغ شکست و دلت از ضرب قلاف فرق سر را شبیه پهلوی زهرا کردی حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بِعَلیٍّ الٰهی اَلْعَفو باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید،از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی نکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد،به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم،بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد @hadithashk
در رفعت آسمان سهیم است علی  عرشیست که در زمین مقیم است علی  با آن‌همه شوکتش شگفتا که چنین  همبازی کودك یتیم است علی معنی رحمان و رحیم است علی  هم مالک آن یوم عظیم است علی  فرمود نبی راه علی راه خداست  یعنی که صراط مستقیم است علی دنبال دلم به هر طرف رو کردم  افسوس همیشه بی هدف رو کردم  دیدم همه عالم به دلم رو آورد  وقتی که به ایوان نجف رو کردم هستی هر آن‌چه هست از هست علیست عرش است ولی خانه‌ی دربست علیست نعلینش اگر چه وصله دار است ولی رزق همه کائنات در دست علیست در معرکه هیبت ِ علی غوغا بود از میمنه تا میسره او پیدا بود از شیوه‌ی جنگاوری‌اش هیچ نپرس یک عمر دهان ذوالفقارش وا بود دل لحظه به لحظه بارها گفت علی آرام شدم دوباره تا گفت علی در کنج حرم خدا خدا می‌گفتم دیدم به خدا خود خدا گفت علی دیدار علیست آخر تقدیرم با آرزوی جمال او میمیرم هرگاه بخواهم به علی فکر کنم پا میشوم و زود وضو میگیرم مردی که تمام دین و ایمان بوده ماهیّت آیه‌های قرآن بوده مظلومیتش را بنگر بعد از او گفتند مگر علی مسلمان بوده ؟ @hadithashk
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت سوزانده بود زهر علی را در این دو روز پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت چون بچه‌های فاطمه بر گِرد بسترند او رفت سر به زیر و سرش را به در گذاشت ام‌البنین به شانه‌ی او گریه می‌کند از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت آمد صدای زخمی مولا ؛ تو هم بیا لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من آتش به سینه‌اش ، نفَسی شعله‌ور گذاشت.... کف را به آب برد و نهیبی به آب زد آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم خم شد به روی مشک قدم در گذر گذاشت نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت تیری که کُشت اهل حرم را  رُباب را تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت یک نانجیب تیغ به کتفش زد و گذشت یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت زینب دوید و دخترکان را به خیمه بُرد وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت زخمِ سه‌شعبه‌ای که عمو را به مَشک دوخت نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت از آن به بعد جای عموجان و شانه‌اش سر رویِ سنگ  دخترکی دربه‌در گذاشت..‌ @hadithashk
خدای من آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده شدن جامانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دست تسلیم منِ غم زده بالا مانده هیچ کس واسطه ی بنده ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه ی زندگی ام حاصل لطف مهدی است تازه آقایی او در صف عقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشم بد وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوان علی بر دل غم زده ام، شوق تماشا مانده آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبداله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده محمد جواد شیرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده تقدیم به شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده ( سیدابراهیم) آهای آهای جوونا مهربونای این شهر میخام بگم براتون از آدمای این شهر آی اونایی که دارید ‏تو چشماتون ستاره ‏میخام منم براتون ‏قصه بگم دوباره یه روزی اون دور دورا یه دختر ی دردونه بازی میکرد تو حیاط بی دغدغه تو خونه بعد اذون که میشد ‏هی می پرید به هرسو ‏منتظر بابا ش بود ‏که در واشه بیاد تو یه روزی از اون روزا ‏موهاشو خوب شونه زد ‏سرِ وا کردن در ‏با دادشش چونه زد ‏ میگفت مامان نمیخام ‏ با علی دعوا کنم ‏ امروز میخام من برم ‏ در واسش وا کنم ‏ اذونو گفته بودند ‏نهارم آماده بود ‏پای سماور چای ‏مامانم ایستاده بود ‏ تو دستای همسرش ‏ چای و نبات و هِل بود بابا اومد به خونه ‏ولی کمی کِسِل بود نشست و گفت عده ای دوباره حقه کردند دور حریم عشقو نامردا حلقه کردند میگفت باید با دوستام ‏بریم به جنگ دشمن ‏نباد بزاریم پاشون ‏وا بشه سمت میهن مامان ساکو بست وگفت ‏اینم ببر نیازه ‏اشکاش و پاک میکردو ‏میگفت مال پیازه ‏ بابا که میخواست بره ‏ دختر خودش رو لوس کرد ‏ با پسرش دست دادو ‏ دخترکش رو بوس کرد ‏رفت و صدایی برخاست ‏بابایی زودی برگرد ‏پشت سر و نگاه کرد ‏خندیدو بای بای میکرد ‏ مامان کنار بچه اش ‏ نقاشی شو رنگ میزد ‏ با سر میرفت رو گوشی ‏ تا که گوشی زنگ میزد ‏الو الو مصطفی ‏دلم پوسید کی میای ‏دو ماهی شد که رفتی ‏میشه بگید کی میای ‏ بابا که گفت یه مقدار ‏ از کارا رو زمینه ‏ دوباره کوهی از غم ‏ روی دلش میشینه ‏مامان برا بچه هاش ‏با غم و غصه میگفت ‏ اشکاشو پاک میکرد و ‏براشون قصه میگفت ‏ آی قصه قصه قصه ‏ نون وپنیر و پونه ‏ گریه نکن دخترم ‏ بابا میاد به خونه ‏یه روز که رفت مدرسه ‏قبل کلاس آخر ‏صدا زدن ، فاطمه ‏پاشو بیا تو دفتر ‏ مدیر و کادر دفتر لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانباز مدافع حرم حاج امیر حسین حاجی نصیری یادم میاد قدیما، رو طاقچه خونمون یه قاب عکس خوشکل از بابای مهربون بابای پهلونم قوی و کشتی گیره ‏روی تشک حریفو ، همیشه زیر میگیره اونی که تو زندگی ، بازی سختیو داشت ولی میون مردم ، مرام تختیو داشت چند تا رفیق بودن که ، باهم روزایی داشتن تو هر چی دست می بردن ، خدایی گل می کاشتن محمد و مصطفی ، مجتبی و عفتی خیلی صمیمی بودن ، رفیقای هیئتی اینقد واسم عزیزن ، اون رفقاش که نگو هر کدومو میدیدم ، بهش میگفتم عمو تا که خبر رسید از ، وقایع سوریه تو چشماشون پیدا بود ، چه شوق پرشوریه گفته بودن نمیرن ، به زودیای زود که نمیدونید باباهم ، دل تو دلش نبود که بابام برای بی بی ، ارادت خاصی داشت واسه همین اسممو ، همنام بی بی گذاشت میخاس رو خاک نیفته ، حافظ این علم شد ما رو گذاشت و رفت و ، کبوتر حرم شد ذلت و هرگز نخواست ، به زیر سقف سازش چه آتیشی به دین زد ، جنایتای داعش تو قلبای سیاشون ، نور سفید نداشتن میگفت که اونها کم از ، شمر ویزید نداشتن حالا دیگه رفیقاش ، میومدن از سفر مثل گل شکسته ، شقایقای پرپر بابایی که بهشتو ، فقط در اونجا میدید کنار حاج قاسم ِ ، مقاومت میجنگید ولی یه روز حریفش ، میون باد و طوفان زدن زمین تختیو ، رو خاکای خانطومان بابا منم شبیه ، اقاقیای سر دشت یه لحظه پر کشیدتا، سمت بهشتو برگشت با اینکه تو پیکرش ، نه جونی بود نه هوشی حاجی صداش بلند شد ، حاج اسماعیل به گوشی بابام که دید عناد و ، بازی روزگارو پشت بی سیم هوار زد ، شخم بزنین اینجارو بعد همون ماجرا ، اون پهلون خسته اومد تو میدون شهر ، با بالهای شکسته تو چشممون بزرگ شد، بابای لاکچری مون مدال جانبازی داشت ، بابای ویلچری مون نسیم صبح جمعه ، شونه میزد به موهام گریه میکرد با بابا ، بالا سر عموهام امون ز طعنه ها و ، زخم زبون مردم تو شهر کسی نداره ، حرمت نون گندم یکی دل مامانو ، شکست و توش غصه کاشت چقدر مگه پول میدن ، ارزش این درد وداشت نمیدونم بعضیا ، دیگه چرا دل پُرن همونهایی که نونو ، به نرخ روز میخورن بابا میگفت برا تو ، اینجا شبیه جنگه یه وقت نشه کمیتِ ، ارادتت بلنگه کی گفته هر کی داره ، پینه به سر زاهده به بد یا خوب ماها، خدا خودش شاهده حالا دیگه معنی ، حرف بابا روشنه خودی به جای دشمن، بابامونو میزنه درسته که رفیقاش ، داعش و راه ندادن ولی تو این مملکت ، داعشیا زیا ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خلوت افلاکیان جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پناه مجتبی، در ظلّ زین‌العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرن‌ها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز داغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسوپریشان‌اند در این آستان شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بی‌نشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اش ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع  محمد جواد غفورزاد لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بقیع حتّي بدون صحن و گنبد هم صفا دارد اين خاك غير از بوي غم بوي خُـدا دارد مُشتي از آن را چند سال قبل بـو كردم ديدم كه عـطري مـثـل خاك كـربلا دارد گرچه تبرِك جُستن از اين خاك ممنوع است حتّي غُبـارش هم درونِ خـود شفا دارد با اينكه از چشم تمام خلق ناپيداست از جنس نور اين آستان صحن و سرا دارد آري اگر خورشيد بر دارد كُلاه از سر از فرط نورانيّت اين صحـن ، جا دارد جايي كه در آن چار تا معصوم مدفونند حـدّ اقل در حـدّ عـرشِ حـق ، بها دارد دارد هرآنچه این زمین از خیر و از برکت بي شُبهه از دستِ امام مُجتبي دارد اينجا چقدر آدم به يـادِ حضرت سجّاد حال مُناجات و تـضـرّع در دعا دارد باافتخار اين خاك در هر لحظه مي گويد: مثل امام باقر من را كُجـا دارد ؟ بايد كه اينجا فِقهِ ناب جعفري آموخت اينجا تَشـيُّع قيمتي بيش از طلا دارد اصلاً بقيع اين حالت زار و پريشان را از شرم قـبرِ حضرتِ خيرُ النّسا دارد با بودن أمّ البنين اينجا ، دَمِ مغرب بی روضه ي عبّاس هم چشمم بُكا دارد از روضه ي بازوي زهرا رد شدم امّـا اشـك همه بـوي دو تا دستِ جُدا دارد عبّاس،عبّاس است چه با دست چه بي دست هر طور باشد او ادب دارد ، وفا دارد  محمد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
باران غم باران غم می بارد از چشم تر من خون می چکد از چشمه های کوثر من هر شب سر سجاده `آه” آشنایی رد می شود از کوچه های حنجر من بوی بقیع و بوی خاک و بوی غربت پیچیده بین برگ های دفتر من از غربت آئینه ها آتش گرفتم حتی نمانده چیزی از خاکستر من ای کاش زائر،نه،کبوتر بودم امروز تا لااقل یک سایبان می شد،پر من حتی مجال گریه ی کوتاه هم نیست از بس نگهبان ریخته دور و بر من هُل داد پیش چشم هایم مادرم را آوار شد انگار دنیا بر سر من یک لحظه داغ کوچه را احساس کردم روی زمین افتاد وقتی مادر من  بردیا محمدی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بسم رب البقیع بسم رب البقیع ، به نام بقیع می نویسم من از مقام بقیع آسمان جلوه ای زِ عرش حق و.. عرش حق وسعت تمام بقیع جنّت از شوق بوسه بَر خاکش خم شده ، کرده احترام بقیع می زند جام غصه و غم را جبرئيل از غمش به کام بقیع می دهد خاتم النبیین از مرقدش صبح و شب سلام بقیع خوش به حال کبوتر عشقی که شده عاشقانه رام بقیع عاشقم عاشقِ سرا پا عشق عاشقِ عشقِ چار امام بقیع من غلامم ، غلام آل علی من غلامم ، همان غلام بقیع زخمی ام ، زخمی قبور بقیع زخمی ام ، خواهم التیام بقیع مست جام سینجلی هستم مست جام علی الدوام بقیع دست خالی نمی رَوَد زِ بَرش هرکسی شد گدای جام بقیع کی براند مرا زِ درگه خود اینچنین نیست ، در مرام بقیع شیعه ی مرتضی علی همه دم می نهد سر به زیر گام بقیع باید اصلاً به گور خود ببرد دشمنش فکر انهدام بقیع می رسد روزی از همین روزها یک نفر از پس قیام بقیع می رسد منتقم که با غضبش گیرد از دستِ کین ، زمام بقیع می کِشد ذوالفقار حیدر را قصد حمله ، چو از نیام بقیع گیرد او انتقام زهرا را بعد از آن گیرد انتقام بقیع هم و غمّش ولایت است و،اوست در پی حفظ انسجام بقیع کمر همتش که بسته شود می شود غرق اهتمام بقیع می کند او حرم بنا و سپس گنبدی را به روی بام بقیع چار حرم می شود بنا آنجا آن حرم های با دوام بقیع مسجدی در بقیع شود برپا نام آن مسجدالحرام بقیع ای خدا در ظهور منتقمش قسمتم کن شبی مقام بقیع قسمتم کن مَهِ صفر یاکه ده شبی از مَهِ صیام بقیع مثل مشهد که آرزو دارم خواهم از نذریِ طعام بقیع حاجتم خادمی صحنینش خادم زائران عام بقيع متخلص به «ملتمس» هستم شاعری مانده در کلام بقیع مجتبی دسترنج لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جنت البقیع اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها در شهر حیدر نام زهرا جرم دارد اینجا هرانکس حرفی از عشق علی زد اندازه تاریخ دنیا جرم دارد حق زیارت نامه خواندن هم نداری اسم مفاتیح الجنان ها جرم دارد اینجا که یک روزی شبیه کربلا بود حرف از حرم افسوس حالا جرم دارد دست از روی دیوار ها بردار زائر قصدت تبرک هست اما جرم دارد هرگز مبادا اهت از سینه براید جز اشک اینجا اه حتی جرم دارد قاری طوطی وار بسیار است اما قران با تفسیر و معنا جرم دارد گفتند روزی با پیمبر این جماعت کاغذ قلم در مکتب ما جرم دارد  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قبر خاکی هی چشم می چرخانی اما گنبدی نیست گلدسته ای، صحن و سرایی مرقدی نیست از نوحه خوان و خادم و زائر ردی نیست یک چندم باب الرضا رفت آمدی نیست زائر ندارد قدر انگشتان یک دست آقای ما اینگونه تنها و غریب است خوابیدم و در خواب سقاخانه دیدم صحن و سرا و گنبدی شاهانه دیدم دور و برش شمع و گل و پروانه دیدم برخاستم از خواب یک ویرانه دیدم ای کاش قبر خاکی اش تعمیر می شد ای کاش خوابم زودتر تعبیر می شد ای کاش او هم مرقد و صحن و سرا داشت ای کاش یک گلدسته و گنبد طلا داشت ای کاش دنیایی شبیه کربلا داشت یا لااقل قدری برای گریه جا داشت ای به فدای غربتش جان و تن من یک شمع حتی بر مزارش نیست روشن جانم فدای او که غم بسیار دیده در کوچه‌ها با مادرش آزار دیده آثار خون را بر در و دیوار دیده هی داغ پشت داغ از مسمار دیده من شک ندارم مجتبی در کوچه جان داد تا دید مادر پشت در از پای افتاد جانم به قربانش که غم شد لشکر او در اوج غربت قاتلش شد همسر او ای شیعیان شد تیرباران پیکر‌او من‌ بعد وای از حال زار خواهر او در زوزه سگ ها صدای شیر گم شد آنقدر تیر آمد که روی تیر گم شد اما خدا را شکر این آقا کفن داشت یک تکه چوب تیر خورده روی تن داشت هنگام تشییع جنازه یک بدن داشت یا لااقل هنگام مردن پیرهن داشت وقت کفن دور و برش اقوام بودند در کربلا اما فقط احشام بودند غصه نخور آقا که غم می بازد آخر مظلوم بر ظلم و ستم می تازد آخر دنیا به آل فاطمه می نازد آخر شیعه برای تو حرم می‌سازد آخر من شک ندارم مقصد این راه نور است ای همسفر برخیز ایام ظهور است  محمود یوسفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹