eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
572 عکس
155 ویدیو
28 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش چهاردهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۳ 🔹 مهمترین پیامد و نتیجه این عوارض فکری و فرهنگی و تضاد اجتماعی، سلب ایمان و اعتماد مردم(بخصوص نخبگان و جوانان) از پویایی، زایش و کارآمدی نظام فکری و اعتقادی مستقر در فرهنگ عمومی می شود، و این احساس در جامعه و ذهنیت عمومی شکل می گیرد که برای خروج از بن بست ها و فروبستهای اجتماعی باید به سراغ فلسفه ها و نظام های فکری و اعتقادی دیگری رفت که توان امتداد به عرصه های علم، زبان، هنر و فناوری را داشته باشد و بتواند نسخه های بدیع و کارآمدی را برای ساخت اجتماعي و کنترل و مدیریت تغییرات و تضادهای اجتماعی را داشته باشد. این اتفاق موجب و ادعای زایش فلسفه می شود. 🔸 این سلب ایمان و اعتماد از فلسفه و فرهنگ موجود و گرایش به نظام های فکری و فلسفي و طرح های کلان اجتماعی دیگر، اولا موجب رشد ادعای امتناع زایش و پویایی فلسفه و نفی امکان تدام فرهنگ می شود. ثانیا: فعالیتهای فکری، اجتماعی و رسانه‌یی جریانهای فکری و فلسفي دیگر برای جلب ایمان و اعتماد مردم می شود و ثالثا موجب ظهور اختلافات عمیق فکری و تشتت عقیدتی و سیاسی می شود و با تکثیر نیروها و ارائه طرح ها و فرضیه های مختلف، طبیعتا قدرت و نیروی انسانها و امکانات و سرمایه ها نیز تقسیم می شود و در نتیجه روز به روز از توان داخلی برای همبستگی و هم افزایی در حل مسائل و مشکلات کلان کاسته می شود و همچنین اقتدار بیرونی و توان و رقابت و رویارویی با سایر مکاتب و جوامع را از دست می دهد. همین امور زمینه و آبستن ظهور مشکلات و بحران‌های بیشتر و سکون و رکود و سقوط می شود. 🔹البته این به معنای نفی آزادفکری و تضارب آرا و اندیشه‌ها نیست که این خود نوعی جمود و تحجر و موجب روزمرگی و رکود می‌شود. بلکه باید سازوکازی را برای آزادفکری و تضارب اندیشه‌ها در نظر گرفت تا در یک محیط ازاد، منطقی و اخلاقی، افراد متفکر بتوانند نظرات و دیدگاه‌های خود را بیان کنند و از نقادی و نظرات کارشناسی صاحب‌نظران و اندیشمندان بهرمند بشوند در اینصورت امکان تبدبل فرضیات و ایده‌های خلاقانه به نظریات علمی وجود دارد. در حقیقت "نظریه" در متن روابط علمی عمیق در محیط کاملا علمی باسازوکارهای دقیق منطقی شکل میگیرد. نظریه علمی توانمند درحل مسئله ان طرح و ایده‌ای است که در چنین محیطی مطرح، نقادی، چکش کاری و اصلاح شود و پس از طی این مراحل، به عنوان خروجی "جامعه علمی" به حوزه عمومی و بخش‌های تصمیم گیری و مدیریتی عرضه شود به نحوی که هم بخش اعظمی از جامعه علمی از آن دفاع و ابعاد مختلف ان را تکمیل کنند و هم به مدیران و کنشکران این احساس القا شود که این طرح، مطلبی علمی، مستند، مستدل، منسجم و کارآمد است و خروجی کل نظام علمی و جامعه علمی است و یک حرف شاذ، بدعت آمیز، بلندپروازانه و خیالی نیست. چرا که در این صورت، عرصه عمومی و دستگاه‌های تصمیم‌گیری و مدیریتی آن را پس می‌زنند و حاضر نیستند که ریسک کنند و امکانات و سرمایه‌های مجموعه خود و همجنین فرصت و زمان مدیریتی خود را به پای یک طرح شاذ و... بگذارند که سرانجام آن مشخص نیست و هیچ مجموعه‌ی علمی صاحب نظر و ذی نفوذ نیز مسؤلیت آن‌را نپذیرفته است. البته شاید مدیری به واسطه شجاعت و بی‌باکی و یا روابط و منافع حزبی و ایدئولوژیکی زیربار این مسئولیت برود اما نوعا این‌گونه بوده است که با تغییر دولت‌ها و مدیریت‌ها، تمام پشتیبانی‌ها حذف و از مرجعیت مجموعه‌ها کنار گذاشته می‌شود. 🔸 بنابراین ۱. حضور فعال و امتداد عینی، آشکار و تأثيرگذار نظام فکری و عقیدتی و دانش های حامل آن همچون فلسفه، کلام و عرفان در چهار عرصه‌ی علم، زبان، هنر و فناوری و ۲. زایش، ابتکار و نوآوری در چهار عرصه مذکور برای جلوگیری از روزمرگی، سکون و رکود در نظریه های علمی، شبکه مفاهیم و ساختار زبانی، نمادها و نشان‌ها و فناوری ها و ۳. ساخت جامعه علمی و شبکه متصل و منسجم متفکران و کنشگران علمی و عملی ضرورتی غیرقابل انکار برای ادامه حیات اجتماعی و بقا نظامات اجتماعی و سیاسی است. 🔹 از آنجا که حرکت، تحوّل، تجدد و تنوع سنّت طبیعی این جهان و هماهنگ با فطرت و سرشت آدمي است و جمود، تحجّر، روزمرگی و سکون با فطرت انسان ناسازگار است، همواره عرصه های علم، زبان، هنر و فناوری با تغییرات و تحولاتی همراه است. از این رو، نظام فکری و عقیدتی می بایست به همه تغییرات و تحولات زیربنایی و روبنایی حیات انسان توجه کند و تبیینی فلسفي از تغییر و تحول و فرآیندهای آن داشته باشد. بدون داشتن نظریه‌ای فلسفي در تبیین چیستی و چگونگی و نمی‌توان در عرصه‌های چهارگانه مذکور حضوری فعال، پویا، سازنده و تاثیرگذار داشت. ادامه دارد... https://eitaa.com/hekmat121/745
📌عقل معزول و احساسات مفتوح (در آمدی بر شناخت جامعه احساسی ۱) 🔹آنچه در جریان غالب سیاست، مذهب و رسانه کشور ما همانند بسیاری از کشورهای تحت سلطه حاکم است، عزل عقل در ساخت نظام ارزشی و فروکاستن عقل به یک ماشین حساب صرف است و از سوی دیگر گشودن حداکثری باب احساسات و تمنیّات است که منجر به ساخت کشکولی از ارزش‌ها و آرمان‌هایی شده است که فرسنگها با طرح انقلاب اسلامی و عقلانیت آن تعارض دارد و در فرهنگ عمومی مستقر شده است. 🔸 ، رساترین وصفی است که می‌توان برای جامعه ایرانی از این حیث به کار برد. جامعه احساسی معجونی از خوبی ها و بدی ها، ارزشها و ضدارزشها، فردانیت ها و اجتماعیت ها، مدرنها و سنتی‌ها، خلاصه شکل گیری یک جامعه‌ی چهل پاره است که بر استوار است. 🔹حتی عقل و عقلانیت هم دست آویز اختلافات و تکثرگرایی بی حد و حصر است و الی ماشالله تعریف و تفسیر از عقل وجود دارد، هر کس خود را نماد عقل و در اوج عقلانیت می‌پندارد و دیگر گروه‌ها و جریانها و احزاب را بی عقل می‌خواند. حتی گروه‌های همسو هم از تشتت فکری و نذاشتن طرح عقلانی واحد رنج می برند تنها چیزی که آنها را کنار هم جمع کرده است تلقی بسیار ساده و روبنایی از منفعت و مصلحت بخصوص در نسبت تقابلی با جریان دیگر است. ساخت این دیگری هم محصول یک عقلانیت عمیق و فهم بنیادین غیریت و تفاوت‌ها نیست بلکه نوعا گرته برداری از ساير جوامع و نوعی ادابازی است. 🔸 لذا جبهه بندی ها، اتصال‌ها و انفصالها، پیوست‌ها و گسست ها از هیچ منطق عقلانی پيروي نمی کند. فرد و گروهی در یک دهه چپ است، دهه دیگر راست می‌شود، يک دوره جزو لیست جناج موسوم به اصولگرایان است دوره بعد، منتخب ریاست اصلاح‌طلبان است، یک دوره نماینده مجلس است و دوره بعد سخنگوی معارضان در رادیوهای بیگانه. در آغاز مسؤلیت خود را سرباز ولایت می خواند پایان مسؤلیت، داعیه فرماندهی زمینه سازان ظهور دارد. با شعار تدبیر و امید برپایه اعتدال پای به میدان رقابت می گذارد اما جز ناامیدی نمی آفریند. خود بدون فکر انتخاب می کنند اما تقصیر را گردن دیگری می گذارند. خلاصه اینها نمونه ای از خروارها است. 🔹 ازآنجا که مسؤلان ومنتخبان یک جامعه عصاره فضائل ورذایل یک ملت هستند، اینگونه نوسانات و تشتتها، ریشه درفرهنگ عمومی جامعه دارد. به تعبیر دیگر این خصوصیات ریشه در فرهنگ عمومی دارد لذا می‌بایست ریشه این خصوصیات را درفرهنگ و تربیت اجتماعی مستقر درجامعه جستجو کرد. کم کاری ها، سطحی کاری، بی مطالعه بودن، جوزدگی، غلبه منفعت شخصی پنهان بر تصمیم‌گیری‌ها، توجیه باطنی خطاها و تلقی ها، تزئینی بودن علم، شعاری بودن مذهب، نداشتن نظام اولویتها، غفلت از اصول وپرداختن به فروعات، تفسیر ذوقی، استنباطهای استحسانی وامثال این موارد ازجمله خصوصیات مستقر درفرهنگ عمومی است که ازعقبه نظری هم برخوردار است. 🔸 بدون تردید جامعه ایرانی، از نبود غلبه‌ی یک الگوی منسجم عقلانیت ونظام تربیتی -هماهنگ با طرح انقلاب اسلامی و دستگاه فکري امام خمینی (ره) و سایر متفکران اصیل انقلاب اسلامی همچون آیت‌الله خامنه‌اي، شهید مطهری، شهید بهشتی- رنج می‌برد و متاسفانه الگوهای متفاوت دیگری در جامعه گسترش یافته است که علی‌رغم ادعای همسویی بامکتب انقلاب اسلامی، نسبت حقیقی آنها با مکتب وعقلانیت انقلاب اسلامی روشن نیست. برنامه نویسان وتصمیمگیران هم به سادگی از کنار این نسبت‌ها و ربطها رد می‌شوند که ناشی از نبود فرهنگ عقلانیت انتقادی و نشانه‌ای از غلبه احساسات وعملگرایی احساسی است که لاجرم به گسترش فرهنگ نفاق، ظاهرسازی، اغواگری، خارجی گری، اخباریگری و باطنیگری می‌انجامد. 🔹 این گسستهای فکری، تشتتهای عقلانی و رفتارهای احساسی، بزرگترین زمینه و بستر برای بهره برداری دشمنان و رسانه‌های وابسته به آنهاست که با استفاده از آن، اعتماد عمومی و همبستگی اجتماعی را تضعیف و تخریب کنند. 🔸 نکته پایانی این است که نقد جامعه احساسی را نباید نفی عواطف و احساسات و تبدیل جامعه به قلمداد کرد آنچنان که برخی از متفکران غربی و ساختارگرایان درصدد تبدیل انسان به ماشین هستند و سیاست را کنترل همه احساسات و عواطف در راستای کسب منافع اقتصادی بیشتر جامعه تفسیر می کنند. و دو روی یک سکه و در تقابل با است. 🔹جامعه عقلانی، جامعه‌ای است که درک روشن و صحیحی از احساسات دارد و از آنها در مسیر رشد و تکامل همه جانبه فرد و جامعه و گسترش وفاق و همبستگی اجتماعی بهره می‌گیرد، احساسات را نه به عنوان‌ هدف بلکه ابزاری تحت اشراف عقل و وحی در مسیر پیشرفت این جهانی و سعادت ابدی تعریف می کند. https://eitaa.com/hekmat121/746
📌 تغییر ممدوح و تغییر مذموم (در آمدی بر شناخت جامعه احساسی ۲) ۱. تغییر و تحول یک سنت الهی و ویژگی جوهری حیات این جهان است. ۲. با اصل تغییر و تحول نباید مخالفت و ستیز داشت. ۳. هر تغییری امر ممدوح و حسن و هر ثباتی امر مذموم و قبیح نیست. بالعکس این قضیه نیز صادق است. حسن و قبح تغییر و ثبات را می بایست در منشأ آن جستحو کرد. ۴. هر امر ثابتی که ریشه در فطرت و تعقل داشته باشد امر ممدوح و حسن است و تغییر آن به هر بهانه ای مذموم و قبیح است. ۵. هر تغییری که ریشه در سرشت طبیعت، کمال و عقلانیت عملی داشته باشد امر پسندیده و ضروري است و ایستادن در برابر آن غیرعقلانی و توقف ساز است. ۶. جامعه‌ی روبه پیشرفت جامعه‌ای است که را با جمع کرده باشد و طرحی منسجم برای رشد و پیشرفت رو به جلو در اندازد و برآن اساس، همه‌ی حرکت و تلاش فردی و اجتماعی را سازماندهی کند. ۷.با توجه به مقدمات مذکور، تغییر در محیط اجتماعی نسبت به تلاش‌ها و حرکت‌ها حداقل دو گونه متصور است: ۱ -۷. تغییر مبتنی بر عقلانیت اگر حرکت و تلاشی ابتدا برپایه تدبیر و تصمیم عاقلانه طراحی شد و در کنشگر در آن مسیر حرکت کرد اما در فرایند حرکت افقهای جدید مکشوف و اشکالات تصمیمات پیشین روشن شد در اين صورت، اصلاح حرکت امری لازم و تغییر یک ضرورت است. ۲ -۷. تغییر مبتنی بر احساسات تغییری که نه بر پایه عقلانیت بلکه برپایه احساسات و جوزدگی رخ می دهد، تغییر مذموم است. این گونه تغییرات نوعا محصول عدم تدبیر و عقلانیت در تصمیم گیری و آغاز حرکت است. حرکتی که بر پایه احساسات و جوزدگی و یا خوشایند فردی و جمعی صورت می‌گیرد لاجرم با تضعیف احساسات و عوامل انگیزشی لازم، از میزان اهتمام به عمل و حرکت کاسته می شود و به حرکتی دیگر تمایل پیدا می‌شود. جامعه احساسی محل ترکتازی‌ سوفیسم است و سوفسطائیان با خطابه و رسانه جایگاه ها و نقش‌ها را تغییر می‌دهند. ۸. جامعه متغیر، ناپایدار و کوتاه مدت است و نباید این تغییر و ناپایداری را نشانه رشد، تکامل و پیشرفت دانست، بلکه این تغییرات نشانه‌ای بر رشد نیافتگی جامعه و فاصله داشتن با پیشرفت و تکامل است. ۹. رشد و پیشرفت مبتنی بر یک ثبات فطری و وحدت رویه و انباشت تجربه‌ها و سرمایه‌های مادی و معنوی است که برپایه یک عقلانیت محکم و مستدل ممکن است. براساس یک فطری و عقلانی ابتدا زیرساخت های ثابت و بنیادین جامعه و پیشرفت را طراحی می کند و به فرهنگ مستقر عمومی تبدیل کی کند سپس از ساير طرح ها و الگوها استقبال نظری می‌کند و پس از ارزیابی و نسبت سنجی دقیق با زيرساخت‌هاي فکری و فرهنگی خود، به نحو اگاهانه و حکیمانه از جنبه‌های مفید آن طرح‌ها و الگوها برای رشد خلاقیت ذهنی و ارتقاء راهبردهای عملیاتی مؤثر در رشد و پیشرفت جامعه استفاده می‌کند. ۱۰. بنابراین مخالفت با تغییرات پی در پی جامعه احساسی و نوسانات فکری و الگویی در آن را نباید مخالفت با اصل تغییر و تحول دانست بلكه دفاعی از رشد و پیشرفت جامعه و بنیانی برای اصلاح فکری و فرهنگی و آسیب شناسی فروبست های مدیریتی، سیاسی و اقتصادی است. طرحی برای کنار گذاشتن سوفیسم و سوفسطائیان و غلبه عقل و حکما و اهل عقلانیت است. ۱۱. شناخت انواع تغییر و تمایز آنها از یکدیگر به منطق و ضابطه‌ی عقلانی نیازمند است و الا در فضای برآمده از تفسیر ذوقی پدیده‌ها و استنباط استحسانی متون، هرگونه می‌توان هر تغییری را تفسیر کرد و حسن و قبح را بدان پیوند زد. https://eitaa.com/hekmat121/747
📌 انواع جوامع در یک تقسیم بندی کلی جوامع را به سه دسته می‌توان تقسیم کرد: ۱. جامعه احساسی جامعه‌اي که احساسات متنوع (اعم از عرفی و مذهبی)، راهبر عقل و عمل است. ۲. جامعه ماشینی جامعه‌ای که عقلِ جزئیِ محاسبه‌گرِ معیشت اندیش، راهبر احساس و عمل است. ۳. جامعه عقلانی جامعه‌اي که عقلِ کل نگرِ عاقبت اندیش، راهبر عقل جزئی، احساس و عمل است. https://eitaa.com/hekmat121
📌خوارج و معاویه دو لبه‌ی یک قیچی برای بریدن شریان اصلی حکومت اسلامی هستند 🔹خوارج با شعار و امثال معاویه با شعار خون_خواهی و با هدف و تشکیل دولت خلیفه پیشین در یک نقشه واحد و به ظاهر متفاوت علیه اميرالمومنين(ع) حرکت کردند، طراح این نقشه مهم و پیچیده عمر و عاص بود. 🔸این نقشه پیچیده و چند لایه، چند مرحله و چند گام اساسی داشت: مرحله ا‌ول: جنگ شناختی معاویه بهانه سازی توسط معاویه برای گمراهی خوارج، ۱ - ۱. متهم کردن حکومت اسلامی به تبعیض و بی عدالتی، ۲ -۱. ادعای محصور شدن امام علی توسط مالک اشتر و سایر قاتلین عثمان، ۳ - ۱. بالا گرفتن قرآن در جنگ برای مخالف نشان دادن امام علی با قرآن و اثبات خروج او و یاران از دین و قرآن. مرحله دوم: حرکت خوارج در نقشه معاویه ۱ - ۲. جلوگیری از پیش روی مالک اشتر (یاران مالک) در جنگ و متهم کردن مالک به مخالفت با قرآن، ۲ - ۲. فشار بر امام علی برای پذیرش حکمیت، ۳ - ۲. تخریب چهره مالک اشتر و حکم قرار دادن ابو موسی اشعری، ۴ -۲. متهم کردن امام علی (ع) و یاران صدیق به سازش با معاویه و دشمنان، ۵ - ۲. گناهکار دانستن امام علی و یاران صديق او بخصوص مالک اشتر، و دستور به خروج آنها از حکومت و در نهایت کافر دانستن آنها، ۶ - ۲. ادعای تشکیل دولت عادلانه توسط خوارج. مرحله سوم: مبارزه سخت با حکومت اسلامی در چند جبهه ۱ - ۳. خوارج با ناامن کردن شهرها و سرحدات نظام اسلامی و قتل بی گناهان و مردم عادی، ۲ - ۳. ایجاد معرکه نهروان و مشغول کردن لشگریان اسلام در نهروان و غفلت از صفین و جنگ با شامیان، ۳ - ۳. معاویه در جبهه آشوب های منطقه ای، بدبین کردن مردم به کارگزاران حکومت اسلامی. مرحله چهارم: ضربه نهایی ۱ - ۴. ترور شخصیت‌های اصلی نظام اسلامی همچون محمد بن ابی بکر، و مالک اشتر توسط معاویه. ۲ - ۴. پس از آن ترور رهبر جامعه اسلامی اميرالمومنين(ع) توسط خوارج و به شهادت رساندن ایشان. نتیجه: 🔸هرگاه خوارج مدعی عدالت‌خواهی با معاویه و عمروعاص مدعی قدرت به هم نزدیک شدند و در یک نقشه واحد اما به ظاهر متفاوت حرکت کردند باید حساس بود و بر بصیرت اجتماعی افراد جامعه افزود، چرا که آنها از بی تفاوتی مردم بیشترین بهره را خواهند برد. 🔹شواهد میدانی چنین نشان می دهد که امروز نظام اسلامی در وضعت مشابهی قرار گرفته است. فتأمل https://eitaa.com/hekmat121
📌امتداد خوارج در تاریخ اسلام استاد شهید مطهری: 🔹خارجيها در ابتدا آرام بودند و فقط به انتقاد و بحثهاي آزاد اکتفا مي‌کردند. رفتار علي نيز درباره آنان همان‌طور بود که گفتيم؛ يعني به هيچ وجه مزاحم آنها نمي‌شد و حتي حقوق آنها را از بيت المال قطع نکرد. اما کم کم که از توبه علي مأيوس گشتند روششان را عوض کردند و تصميم گرفتند دست به انقلاب بزنند. 🔸خوارج با روح فرهنگ اسلامي آشنا نبودند ولي شجاع بودند. چون جاهل بودند، تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تکفير و تفسيق مي‌کردند تا آنجا که اسلام و مسلماني را منحصر به خود دانستند و ساير مسلمانان را که اصول عقايد آنها را نمي‌پذيرفتند کافر مي‌خواندند، و چون شجاع بودند غالباً به سراغ صاحبان قدرت مي‌رفتند و به خيال خود آنها را امر به معروف و نهي از منکر مي‌کردند و خود کشته مي‌شدند. 🔹 در دوره‌هاي بعد، جمود و جهالت و تنسُّک و مقدس مآبي و تنگ نظري آنها براي ديگران باقي ماند اما شجاعت و شهامت و فداکاري از ميان رفت. 🔸خوارج بي شهامت يعني مقدس مآبان ترسو، شمشير پولادين را به کناري گذاشتند و از امر به معروف و نهي از منکر صاحبان قدرت که برايشان خطر ايجاد مي‌کرد صرف نظر کردند و با شمشير زبان به جان صاحبان فضيلت افتادند. هر صاحب فضيلتي را به نوعي متهم کردند، به طوري که در تاريخ اسلام کمتر صاحب فضيلتي را مي‌توان يافت که هدف تير تهمت اين طبقه واقع نشده باشد. يکي را گفتند منکر خدا، ديگري را گفتند منکر معاد، سومي را گفتند منکر معراج جسماني و چهارمي را گفتند صوفي، پنجمي را چيز ديگر و همين‌طور، به طوري که اگر نظر اين احمقان را ملاک قرار دهيم هيچ وقت هيچ دانشمند واقعي مسلمان نبوده است. 🔹وقتي که علي تکفير بشود، تکليف ديگران روشن است. بوعلي سينا، خواجه نصيرالدين طوسي، صدرالمتألهين شيرازي، فيض کاشاني، سيدجمال الدين اسدآبادي و اخيراً محمد اقبال پاکستاني از کساني هستند که از اين جام جرعه‌اي به کامشان ريخته شده است. 🔸واي به حال جامعه مسلمين از آن وقت که گروهي خشکه مقدس يک دنده‌ جاهل بي‌خبر، پا را به يک کفش کنند و به جان اين و آن بيفتند. چه قدرتي مي‌تواند در مقابل اين مارهاي افسون ناپذير ايستادگي کند؟ کدام روح قوي و نيرومند است که در مقابل اين قيافه‌هاي زهد و تقوا تکان نخورد؟ کدام دست است که بخواهد براي فرود آوردن شمشير بر فرق اينها بالا رود و نلرزد؟. 🔹اين است که علي مي‌فرمايد:  «وَ لَمْ يکنْ لِيجْتَرِئَ عَلَيها احَدٌ غَيري» يعني غير از من احدي جرأت بر چنين اقدامي نداشت. غير از علي و بصيرت علي و ايمان نافذ علي، احدي از مسلمانانِ معتقد به خدا و رسول و قيامت به خود جرأت نمي‌داد که بر روي اينها شمشير بکشد. اين گونه کسان را تنها افراد غير معتقد به خدا و اسلام جرأت مي‌کنند بکشند، نه افراد معتقد و مؤمن معمولي. 🔸اين است که علي به عنوان يک افتخار بزرگ براي خود مي‌گويد: اين من بودم و تنها من بودم که خطر بزرگي که از ناحيه اين خشکه مقدسان به اسلام متوجه مي‌شد درک کردم. پيشانيهاي پينه بسته اينها و جامه‌هاي زاهد مآبانه‌شان و زبانهاي دائم الذکرشان و حتي اعتقاد محکم و پابرجايشان نتوانست مانع بصيرت من گردد. من بودم که فهميدم اگر اينها پا بگيرند، همه را به درد خود مبتلا خواهند کرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرايي و تقشّر و تحجّري خواهند کشانيد که کمر اسلام خم شود. 🔹مگر نه اين است که پيغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شکستند: عالم لاابالي و جاهل مقدس مآب. 🔸علي مي‌خواهد بگويد اگر من با نهضت خارجيگري در دنياي اسلام مبارزه نمي‌کردم، ديگر کسي پيدا نمي‌شد که جرأت کند اينچنين مبارزه کند؛ غير از من کسي نبود که ببيند جمعيتي پيشانيشان از کثرت عبادت پينه بسته، مردمي مسلکي و ديني اما در عين حال سد راه اسلام، مردمي که خودشان خيال مي‌کنند به نفع اسلام کار مي‌کنند اما در حقيقت دشمن واقعي اسلام‌اند، و بتواند به جنگ آنها بيايد و خونشان را بريزد. من اين کار را کردم. 🖊منبع: جاذبه و دافعه علي(علیه السلام) https://eitaa.com/hekmat121/750
تیتر یک معنادار سایت رهبر انقلاب: 👈 خط خوارج امروز هم هست 👈 با نام اسلام، قرآن و انقلابى بودن، اسلام مجسم و قرآن ناطق را به خاک و خون کشیدند ۱۳۵۸/۰۵/۲۴ این سایت در بخشی از بازخوانی سخنرانی شب قدر سال ۵۸ رهبر انقلاب آورده است: ...ابن‌ملجم یکى از خوارج است و چند ویژگى دارد: اوّلاً بظاهر مسلمان است، آن هم مسلمان بسیار متعبّدى که قرآن را هم از بَر و بخوبى میخوانَد و خیلى هم در اسلامِ خود متعصّب و پایبند است؛ ویژگى دومّش این است که هیچ کس را قبول ندارد، حتّى على را! على را هم مسلمان نمیداند! او معتقد است که على سازش‌کار است... آیا انگیزه‌ى واقعى او هم دفاع از اسلام است؟ تردید باید داشت، امّا ظاهراً به نام اسلام بزرگ‌ترینِ مسلمانها را متّهم به سازش‌کارى میکند، متّهم به ارتجاع میکند؛ چون على را مرتجع میداند، پس خود مدّعىِ ترقّى‌خواهى و انقلابیگری است. خوارج نهروان یک چنین گره مشکل و معضلى بودند در زمان على، و این خط همیشه باقى است و امروز هم هست. در تمام دورانهاى صدر اوّل اسلام تا قرن دوّم و سوّم که ردّ پاى خوارج پیدا است، آنها را با همین چهره، با همین نما، مى‌بینیم؛ با ادّعاى اسلام، با متّهم کردن فرزندان راستین اسلام، با دشمنى کردن با مغزها و لُبهاى اسلام و قرآن... غلط 🔍 متن بیانات را بخوانید👇 https://khl.ink/f/50069 https://eitaa.com/hekmat121/751
📌نمادها و نشانه‌ها 🔹واقعیت اجتماعی برای بقا و استدامه به کمربندهای حفاظتی نیازمند است که یکی از آنها نمادها و نشانه‌ها و شعائر است که‌ از طریق تکرار و تذکار معانی در سطح ساده و عمومی، هم در انتقال آن معانی به نسل‌های بعدی و جوامع دیگر تأثير زیادی دارد و هم جلوی فراموش شدن معانی و پیام های سازنده واقعیت اجتماعی را می‌گیرد. 🔸نمادها، نشانه‌ها و شعائر در هم شکلی، هم سویی و هم زبانی افراد جامعه نقش اساسی را بازی می‌کند و از حیث ظاهر و شکل، تمایزساز با دیگر جوامع هم هست. 🔹 هرچند نمادها، نشانه‌ها و شعائر معرّف معانی و پیام‌هاست اما امکان تهی شدن از معانی بواسطه "عادت شدگی" وجود دارد، لذا همواره می‌بایست به کمک نشانه‌های دیگر آن معانی را تذکر داد. اما نباید به دلیل عادت شدگی و بی معنا شدن، نمادها و نشانه‌ها را تخریب و کنار گذاشت بلکه همواره می بایست به پالایش و ارتقا آنها اهتمام داشت. 🔸 یکی از عوامل تضعیف جامعه، تخریب نمادها و نشانه‌ها به دلایل و بهانه های مختلف است، گاه به بهانه عقلانیت و روشنفکری است و آنها را در تقابل با مسیر توسعه و پیشرفت معرفی می کنند و حکم به خرافه بودن آنها و سنت پرستي و عوام بودگی متنسکان به آنها می شود. گاه هم با تحریف نمادها از معنای واقعی و تقلیل آنها موجبات بی معنا شدن آنها فراهم می شود. https://eitaa.com/hekmat121/752
📌تلنگر 🔹قریب یک هفته توفیق الهی یار شد و استان بوس حضرت شمس الشموس انیس النفوس امام رئوف حضرت ثامن الحجج (سلام الله علیه) شده ام و گاه در جلسات و منبرهای حرم شرکت می‌کنم آنچه کمتر پیدا می شود مباحث در حوزه زندگی، اخلاق و اجتماع است و آنچه بیشتر شنیده می شود دامن زدن به مذهبی است. در حالی که مسئله هیچ یک از مخاطبان چنین اموری نیست بلکه بسیاری از مخاطبین نسبت به اولیات مسائل اعتقادی، اخلاقی، تربیتی و اجتماعی خالی الذهن هستند. 🔸ناخودآگاه یاد اواسط دولت می افتم که چگونه فرصت طلایی جامعه سازی اهلبیتی و تمدن سازی اسلامی را به واسطه اختلافات مذهبی از دست دادیم. ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم 🔹ای کاش همه دلسوزان و دغدعه مندان یک دوره تاریخ فکری و فرهنگی عصر صفویه را بخوانند و از علل اعتلا و انحطاط جامعه شیعی مطلع می‌شدند. 🔸 دولت صفویه آغاز دوران معاصر ماست و عبرت آموز ی از آن شرط تصمیم گیری صحیح برای آینده است‌. https://eitaa.com/hekmat121/753
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه بخش سیزدهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۲ 🔸 با ت
📌 پرسش‌هایی اندر باب واقعیت اجتماعی 🔹یکی از فضلا و مدرسین محترم حوزه علمیه تهران مجموع این پرسش‌ها را پیرامون یاداشت های اخیر مطرح کرده اند که ضمن تشکر از ایشان، بدون کم و کاست نقل می شود. به توفیق الهی در آینده ای نچندان دور به تک تک آنها پاسخ داده خواهد شد. ان شاءالله 🔸سلام علیکم. تقبل الله اعمالکم. ۱. وجه انتخاب این چهار مقوله (علم، زبان، هنر و فناوری) به عنوان ارکان واقعیت اجتماعی هم برایم روشن نیست. ۲. چگونه به این چهار امر رسیده اید و ایا این حصر استقرایی است؟ ۳. این ادعا خودش نیاز به تبیین و استدلال دارد. انهم بر اساس یک هستی شناسی دقیق از خود واقعیت اجتماعی. که واقعیت اجتماعی چگونه پدیده ایست که این چهار رکن نفش اصلی را در تنظیم آن بازی می کنند. ۴. هر چهار حوزه ی علم، زبان، هنر و فناوری که به عنوان ارکان واقعیت اجتماعی معرفی شده اند، اعتباری و عمیقا وابسته به زمان و مکان است. حال آن نظام فکری -که قاعدتا در دامن فلسفه و برهان زاده می شود- چگونه قرار است توجیه گر این ارکان اعتباری باشد؟ ۵. نتیجه ی اثبات چنین امری در باب واقعیت اجتماعی ، آیا نهایتا ما را به رویکردی تفهمی و تفسیری می رساند؟ ۶. مستحضرید که نظریات جامعه شناسی عموما در پی توصیف جامعه ی مدرن و نحوه ی گذر آن از جامعه سنتی به جامعه ی مدرن هستند؛ از اینرو نه تنها درباره ی جوامع غیر مدرن -وبقول خودشان جهان سوم- کارایی ندارند، در باره توصیف و تبیین جهان پیشامدرن هم ناکارآمد هستند. با این وصف، نظریات جامعه شناسی اسلامی، از جمله نظریه واقعیت اجتماعی در پی توصیف کدام جامعه هستند؟ آیا نظریه ی جامعه شناسی اسلامی مبتنی بر حکمت اسلامی مدعی تولید نظریه ای کلان برای تبیین همه جوامع -وحتی با لحاظ تغییر و تطورات آنها- است؟ https://eitaa.com/hekmat121
📌قدرت، ذائقه، رسانه 🔹قدرتمندترین قدرت در هر جامعه‌ای، قدرت است که خواسته‌های خود را بر همه روابط انسانی و معادلات اجتماعی تحمیل می‌کند. بنابراین اگر امری در جامعه به یک امر عادی و ذائقه (رضایت جمعی) تبدیل شد و نزد اکثریت جامعه از مطلوبیت برخوردار شود، قدرتی را تولید می‌کند که هیچ قدرت حاکمیتی و قانونی هم نمی‌تواند در برابر آن بایستاد و فرمانی براند و یا امر و نهیی صادر کند. 🔸قدرت ذائقه عمومی به همان میزان که سازنده نظم جدید اجتماعی و بازدارنده سایر قدرتها است به همان اندازه هم مخرّب نظم موجود و تغییر دهنده‌ی ساختار قدرت است. 🔹 تنها قدرت محدود کننده و تغییر دهنده‌ی قدرت ذائقه عمومی، نفوذ و گسترش یک ذائقه عمومی دیگر در متن جامعه است؛ به هر میزان که نفوذ و پذیرش ذائقه رقیب بیشتر باشد به همان اندازه ذائقه ی مستقر در فرهنگ عمومی محدود خواهد شد. 🔸 ذائقه عمومی و مطلوبیت، لزوما در اختیار عقل و برآیند خردورزی افراد جامعه نیست بلکه در فضای عمومی، قوای شوقیه راهبر ذائقه ها و مطلوبیت‌هاست. به این معنا که قوای شوقیه به اقتضای طبیعت، تابع عقل و خردورزی نیست بلکه تابع هر آن چیزی است که مطلوب جلوه کند، از این رو مهمتر از حقیقت مطلوبیت است. 🔹 به طور طبیعی ذائقه عمومی آحاد جامعه گرایش به امور محسوس و لذت‌های طبیعی هماهنگ با رفاه و راحتی دارد. به همین جهت از میان طرح‌ها طبیعتاً به طرح هایی اقبال نشان می دهند که تامین کننده این گرایش ها و مطلوب ها باشد؛ مگر آن که طرحی ناظر به امور فطری و لذتهای متعالی با نفوذی چند برابر به میدان رقابت وارد شود و با آگاهی بخشی، تقویت عقلانیت و خرد جمعی افق‌های بالاتر را به آحاد جامعه نشان دهد که در این صورت امکان اقبال عمومی به چنین طرحی وجود دارد؛ البته این اقبال همواره شکننده و قابل تغییر است، تا هنگامی که آگاهی‌بخشی و عقلانیت در جامعه وجود داشته باشد و از پشتوانه‌های فکری معنوی و تربیتی متناسب برخوردار باشد و احساس کارآمدی و سودمندی لازم را به جامعه منتقل کند، این طرح مورد استقبال آحاد جامعه خواهد بود لکن هرگاه از جامعه از عقلانیت متناسب با آن تهی شود و پشتوانه‌های معرفتی و احساس کارآمدی آن کاسته شود جامعه به همان میزان به وضعیت طبیعی باز خواهد گشت. 🔸 آنچه ببش از هر چیز احساسی را خَلق و یا احساسی را کم رنگ و ضعیف می‌کند نظام تربیتی و مجموع رسانه‌ها و ابزارهای تبلیغی و ترویجی است. در حقیقت، تربیت و رسانه سازنده احساسات و ذائقه ها در حوزه عمومی است. نظام تربیتی و رسانه‌ها با انتقال و تکرار پیام و بخصوص با محسوس کردن (شنیداری و دیداری ساختن) یک پیام، در جلب احساسات و ساخت ذائقه ها بسیار پرتأثير هستند. https://eitaa.com/hekmat121/755
📌موقعیت و شخصیت (درنگی در تنوع و فاصله‌های عمیق در الگوهای سبک زندگی) 🔸 انسان موجود ارتباطی است و بواسطه ارتباطات مختلف، خود را می‌سازد و در موقعیتی که در آن قرار گرفته کسب هویت می‌کند و نوع شخصیت خود را انتخاب می‌کند و براساس آن، بخشی از استعدادهای خود را نیز فعال می‌سازد و البته به صورت طبیعی بخش زیادی هم از ظرفیت‌ها و استعدادهای او مستور می‌شود. در فرآیند این اکتشاف و مستوری است که شخصیت او ساخته می‌شود. 🔹 به زبان فلسفه مشا، موقعیت برآیند عوارض اضافی (این، متی، وضع، جده، اضافه، ان یفعل و ان ینفعل) انسان در متن ارتباطات مختلف با همنوعان و محیط است که به جوهر انسان تشخص می‌دهد. 🔸 انتخاب‌های عموم افراد جامعه عموما تحت تاثیر موقعیتی است که در آن قرار گرفته‌اند؛ به این‌ معنا که تحت تاثیر جوّ فرهنگی و فضای روانی و در نسبت با دیگران سبک زندگی و رفتار خود را به گونه‌ای بر می‌گزینند که در عین همرنگی با جماعت، نوعی تمایز هم داشته باشند تمایزی که در موقعیت و در نسبت با دیگران، تمایز محسوب شود و نزد دیگران به چشم آیند. 🔹 در هر جامعه‌اي ممکن است چند موقعیت هم عرض وجود داشته باشد که هر کدام از این موقعیت‌ها سبک زندگی متفاوتی را اقتضا دارد، و هر بخش از جامعه نیز با یکی از آن موقعیت‌ها خود را تطبیق می‌دهند، کسب هویت می‌کنند و در شعاع آن شخصیت خود را می‌سازند. در این صورت در کف جامعه، تنوع و تکثر در سبک زندگی و شیوه‌های رفتاریِ متفاوت شکل می‌گیرد که هم می‌تواند امکان‌های بیشتری را برای زندگی ‌ مشترک اجتماعی فراهم کند به نحوی که افراد بیشتری با گرایشها و بینش های متنوع و متکثر در کنار هم قرار گیرند. البته تهدیداتی را هم ممکن است در پی داشته باشد. مهمترین این تهدیدها، ایجاد فاصله‌های عمیق هنجاری و رفتاری است که افراد جامعه را از هم دور می‌کند و موجب بیگانگی آنها و گسترش تضادهای اجتماعی می‌شود؛ این تهدیدات در جوامع سکولار چندان برجسته نیست اما در جوامع دینی بسیار مهم و سرنوشت ساز است. 🔸 چرا که محور ساخت واقعیت اجتماعی در جوامع دینی، بینش‌ها و گرایش‌ها و رفتارهای دینی است که به صورت فرهنگ، سنت‌ و مناسک دینی امکان اتّصال و همبستگی جمعی افراد را در یک جامعه مستقل فراهم می کند تا با همدلی و هم زبانی در مسیر رسیدن به سعادت حرکت کنند. بنابراین اگر الگوهای رفتاری و سبک زندگی در چنین جامعه‌ای بسیار متنوع و متفرق شود و فاصله‌های عمیق فکری و فرهنگی میان آنها ایجاد شود، اتصال‌ها و هم‌بستگی ها به انقطاع و گسستگی مبدل می‌شود همدلي و همزبانی افراد جامعه از بین می روند چون وجه مشترک ساختاری و جهت مشترک زبانی میان آنها وجود نخواهد داشت و اگر وجه مشترک همکاری و همزبانی (گفتگو) وجود نداشته باشد لاجرم تعلق خاطر و انس هم از بین می‌رود و به جای آن تضادهای اجتماعی رخ می‌نمایاند که نتیجه ای جز تضعیف و تخریب قدرت جامعه نخواهد داشت. 🔹 بنابراین و فضای تنفسی و فرهنگی جامعه بسیار مهم است و رهاسازي آن بدون هرگونه رشد عقلانی، گفتمان سازی، ذائقه سازی یعنی زمینه سازی برای فاصله‌های عمیق در الگوهای رفتاری و سبک زندگی و پذیرش گسترش تضادهای اجتماعی است. 🔸 امروزه با گسترش فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعي، انسان‌ها از فضای ارتباطات فیزیکی و انسانی به فضای مجازی و ارتباطات بی روح الکترونيکي نقل مکان کرده‌اند و لاجرم اقتضای زمان و مکان دنیای مجازی را پذیرفته‌اند که‌ در حقیقت نوع جدیدی از "موقعیت بودن" را برای افراد به وجود آورده است. از جمله ویژگی‌های موقعیت جدید، شخصی‌سازی و تکثرگرایی بی‌ضابطه برپایه الگوگیری از سلبریتی های داخلی و خارجی است. انسان‌ها نه در موقعیت واقعی و در متن ارتباطات فیزیکی بلکه در موقعیت‌های مجازی و در جهان ذهنی ساخته شده توسط شبکه‌های اجتماعی و آن هم در خلوت شخصی بدون درک حضور دیگری زندگی می‌کنند و آن این منظر به عالم و آدم می‌نگرند. 🔹 الگوی رفتاری و سبک زندگی ساخته شده در موقعیت مجازی و دنیای شخصی شده قطعا با الگوی رفتاری و سبک زندگی برآمده از روابط واقعی انسانی متفاوت است. دیگر نوع ادب و احترام، انصاف و عدالت، پوشش و حیا، تعلیم و تربیت و حتی حکمرانی و حاکمیت تغییر خواهد کرد. https://eitaa.com/hekmat121/756