eitaa logo
الهام انیمیشن
94 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی؟ تا کی ای زار از جگرم برخیزی؟ تا کی ای چشمهٔ سیماب که در چشم منی از غَمِ دوست به روی چو زَرَم برخیزی؟ یک زمان دیدهٔ من ره به سوی برد ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی ای از بهر چه شدی در بَرِ من؟ زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز که نه هر به آه سحرم برخیزی ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/112 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اتفاقم به سر کوی کسی افتاده‌ست که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده‌ست خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم‌آواز در قفسی افتاده‌ست به بگو ای باد سحر کار ما همچو سحر با افتاده‌ست بند بر پای تحمل چه کند گر نکند انگبین است که در وی مگسی افتاده‌ست هیچکس عیب باختن ما نکند مگر آنکس که به دام افتاده‌ست حال پراکندهٔ گوی آن داند که همه عمر به چوگان کسی افتاده‌ست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/111 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو به صحبت امثال ما نپردازی نظر به حال پریشان ما نیندازی وصال ما و دیر متفق گردد که من اسیر نیازم تو کجا به صید ملخ همتت فرو آید بدین صفت که تو باز بلندپروازی به راستی که نه همبازی تو بودم من تو شوخ دیده مگس بین که می‌کند بازی ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان نمی‌برد که من از دست ترک و گر هلاک منت درخور است باکی نیست قتیل شهید است و قاتلش غازی کدام سنگدل است آن که عیب ما گوید گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی میسرت نشود سر پوشیدن که عاقبت بکند رنگ روی غمازی چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی چه دشمنیست که با دوستان نمی‌سازی من از فراق تو بیچاره سیل می‌رانم مثال ابر و تو خیل می‌تازی هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم که گر به قهر برانی به لطف بنوازی تو همچو دیوان مکن که را به یک ره از نظر بیندازی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/113 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی کنند در قدمت عاشقان سراندازی اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی تو با چنین قد و بالا و صورت به سرو و و و نپردازی کدام باغ چو رخسار تو دارد کدام سرو کند با قدت سرافرازی به حسن خال و بناگوش اگر نگاه کنی نظر تو با قد و بالای نیندازی غلام باد صبایم باد صبا که با کلاله جعدت همی‌کند بازی بگوی مطرب یاران بیار زمزمه‌ای بنال مستان که بس آوازی که گفته است که صد به غمزه‌ای ببری هزار صید به یک تاختن بیندازی ز لطف لفظ شکربار گفته شدم همه شاعران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/115 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر درون سوخته‌ای با تو برآرد چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی ای که انصاف سوختگان می‌ندهی خود چنین روی نبایست نمودن به کسی روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود به ز من در سر این واقعه رفتند بسی دامن دوست به دنیا نتوان داد از دست حیف باشد که دهی دامن گوهر به خسی تا به امروز مرا در سخن این سوز نبود که گرفتار نبودم به کمند چون سراییدن که آید بر شاخ لیکن آن سوز ندارد که بود در قفسی گر ز آتش به قلم در نزدی پس چرا دود به سر می‌رودش هر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/110 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همی‌زنم سرد بر امید کسی که یاد از من به سال‌ها به چشم رحم به رویم نظر همی‌نکند به دست جور و جفا گوشمال داده بسی دلم ببرد و به جان می‌ندهد کسی به شهر این کند به جای کسی به هر چه در نگرم نقش روی او بینم که دیده در همه عالم بدین صفت به دست چه شیر سیه چه مورچه‌ای به دام هجر چه باز سفید چه مگسی عجب مدار ز من روی زرد و زار که کوه کاه شود گر برد جفای خسی بر آستان وصالت نهاده سر بر آستین خیالت نبوده دسترسی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/109 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی گو ما مباش گر تو بدین گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی گفتی اگر درد پای نداری گریز چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد باز نگه می‌کنم سخت بهشتی وشی غایت که هست قبضه و و دست خلق حسد می‌برند چون تو مرا می‌کشی موجب فریاد ما خصم نداند که چیست چاره مجروح نیست به جز خامشی چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی مست می را عیب مکن مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی صحبت از این صورت از این لطیفتر دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی خادمه سرای را گو در حجره بند کن تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی روز وصال دوستان نرود به بوستان یا به نگه کند یا به جمال نرگسی گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد مشکل درد را حل نکند مهندسی این همه خار می‌خورد و بار می‌برد جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/108 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی به هتک پرده همی‌کوشی چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر تو سرو یا بدنی یا بناگوشی غلام حلقه سیمین گوشوار توام که پادشاه حلقه در گوشی به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی به روزگار عزیزان که یاد می‌کنمت علی الدوام نه یادی پس از فراموشی چنان موافق طبع منی و در من نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی رقیب چه اهل صحبت توست که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا بگوی تا ندهد به خار چاووشی تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی تو را که نبود عاشقی چه دانی چیست تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی وفای یار به دنیا و دین مده دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/105 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز آن بنمیرد که تو جانش باشی نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند بوستانی که چو تو سرو روانش باشی همه عالم نگران تا نظر بخت بلند بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند تشنه‌تر آن که تو نزدیک دهانش باشی گر توان بود که دور فلک از سر گیرند تو دگر دور زمانش باشی وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی چون تحمل نکند بار فراق تو کسی با همه درد آسایش جانش باشی ای که بی دوست به سر می‌نتوانی که بری شاید ار محتمل بار گرانش باشی آن روز که غوغای قیامت باشد چشم دارد که تو منظور نهانش باشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/106 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب‌الحال مشتاقی کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّي عَلی عَهْدی وَ میثاقی نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که را بر تو می‌بندم به سالوسیّ و زرّاقی أَخِلّائی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی مَریضُ العِشْقِ یَبْری وَ یَشْکو إِلَی الرّاقی نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد تو را گر می‌گیرد نه درد عشاقی قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی أَنَا المَجْنونُ أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ مگر فلک باشد بدین فر دیداری مگر ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ تَقْوی عَلی صیدی وَ هَذَا الظَّبْیُ فی یسبینی بِأَحْداقِ نه حسنت آخری دارد نه را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به قلم راست نیاید صفت مشتاقی سادَتی اِحْتَرقَ القَلْبُ مِنَ الاَشْواقِ نشود دفتر درد مجروح تمام لَوْ اَضافوا صُحُفَ الدَّهْرِ اِلی اَوْراقی آرزوی خلقی تو به سخنی اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی بی عزیزان چه تمتع بود از عمر عزیز کَیْفَ یَحْلو زَمَنَ البینِ لَدَی العُشّاقِ من همان عاشقم ار زان که تو آن دوست نه‌ای اَنا اَهْواکَ وَ اِنْ ملْتَ عَنِ المیثاقِ حَیْثُ تخْلفُ مَنْظور حَبیبی اَرِنی چه کنم قصه این غصه کنم در باقی به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت نکنم میل به حوران و نظر با ساقی از دست غمت چاک زده دامن عمر بیشتر نکند و مشتاقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/103 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈