eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز در فراق تو دیگر به شام شد ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد بیش احتمال سنگ جفا نماند کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد افسوس خلق می‌شنوم در قفای کاین پخته بین که در سر سودای خام شد تنها نه من به دانه خالت مقیدم این دانه هر که دید گرفتار دام شد گفتم یکی به گوشه چشمت نظر کنم چشمم در او بماند و مقام شد ای نگفتمت که عنان نظر بتاب اکنونت افکند که ز دستت لگام شد نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن توبت کنون چه فایده دارد که شد از من به روی تو می‌زاید این سخن طوطی شکر شکست که کلام شد ابنای روزگار به زر خرند تو را به طوع و ارادت شد آن مدعی که دست ندادی به بند کس این بار در کمند تو افتاد و رام شد شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/519 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خواب من ای پسر دستخوش خیال شد نقد امید عمر من در طلب وصال شد گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من این به چه گشت آن به چه پایمال شد بر من اگر حرام شد وصل تو نیست بوالعجب بوالعجب آن که من بر تو چرا حلال شد پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد زیبد اگر طلب کند عزت ملک مصر آن که هزار یوسفش بنده جاه و مال شد طرفه مدار اگر ز نعره بیخودی زنم کآتش چو شعله زد صبر در او محال شد اگر نظر کند تا نه گمان بری کاو نه به رسم دیگران بنده زلف و خال شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/520 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب می‌گذراند وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر باری نکشیدم که به هجران تو ماند سوز یعقوب ستمدیده ز من پرس کاندوه سوختگان سوخته داند دیوانه گرش پند دهی کار نبندد ور بند نهی سلسله در هم گسلاند ما بی تو به برنزدیم آب صبوری در آتش سوزنده صبوری که تواند هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند سلطان خیالت شبی آرام نگیرد تا بر سر صبر من مسکین ندواند ننماید به دهانش شکر وصل آن را که فلک زهر جدایی نچشاند گر بار دگر دامن کامی به کف آرم تا زنده‌ام از چنگ منش کس نرهاند ترسم که نمانم من از این رنج دریغا کاندر من حسرت روی تو بماند قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان گر چشم من اندر عقبش سیل براند فریاد که گر جور فراق تو نویسم فریاد برآید ز هر که بخواند شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند زنهار که می‌چکد از گفته هرک این همه نشتر بخورد بچکاند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/513 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند که هر که به تو پرداخت صبر نتواند مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد دلش ببخشد و بر جانت آفرین اگر به دست کند باغبان چنین سروی چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند چه روزها به شب آورد جان منتظرم به بوی آن که شبی با تو روز گرداند به چند حیله شبی در فراق روز کنم و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند جفا و سلطنتت می‌رسد ولی مپسند که گر سوار براند پیاده درماند به دست رحمتم از خاک آستان بردار که گر بیفکنیم کس به هیچ نستاند چه حاجت است به قتل عاشق را حدیث دوست بگویش که جان برافشاند پیام اهل است این خبر که داد نه هر که گوش کند معنی سخن داند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/511 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من بدین و ندیدم روی را وین و نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین سیمین‌ بدن مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است از تو ندیدم روی و را گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوخته‌ست دوست دارد مستان و هایاهوی را ما ملامت را به جان جوییم در بازار کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را بوستان را هیچ دیگر در نمی‌باید به حسن بلکه سروی چون تو می‌باید کنار جوی را ای اگر صد قرن باز آید مثل من دیگر نبینی را گر بوسه بر دستش نمی‌یاری نهاد چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/510 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روز برآمد بلند ای پسر هوشمند گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند طفل گیا شیر شاخ جوان گو ببال ابر گریست طرف چمن گو بخند تا به تماشای باغ میل چرا می‌کند هر که به خیلش درست قامت سرو بلند عقل روا می‌نداشت گفتن اسرار قوت بازوی شوق بیخ صبوری بکند دل که بیابان گرفت چشم ندارد به راه سر که صراحی کشید گوش ندارد به پند کشته حال نگوید که چون تشنه دیدار دوست راه نپرسد که چند هر که پسند آمدش چون تو یکی در نظر بس که بخواهد شنید سرزنش در نظر دشمنان نوش نباشد هنی وز قبل دوستان نیش نباشد گزند این که سرش در کمند جان به دهانش رسید می‌نکند التفات آن که به دستش کمند اگر عاقلی طریق تو نیست با کف زورآزمای پنجه نشاید فکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/514 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا مردم نستاند زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز همخانه من باشی و همسایه نداند هر کاو سر پیوند تو دارد به حقیقت دست از همه چیز و همه کس درگسلاند امروز چه دانی تو که در آتش و آبم چون خاک شوم باد به گوشت برساند آنان که ندانند پریشانی مشتاق گویند که به چه ماند گل را همه کس دست گرفتند و نخوانند نتوانست که فریاد نخواند هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای برخیزد و خلقی متحیر بنشاند در حسرت آنم که سر و مال به یک بار در دامنش افشانم و دامن نفشاند تو در این بند بمیری و نداند فریاد بکن یا بکشد یا برهاند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/512 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلم خیال تو را رهنمای می‌داند جز این طریق ندانم خدای می‌داند ز درد روبه چو شیر می‌نالم اگر چه همچو سگم هرزه می‌داند ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر به چشم‌های کش می‌داند بسی بگشت و غمت در مقام گرفت کجا رود که هم آن جای جای می‌داند به حال بیچاره قهقهه چه زنی که چاره در غم تو های های می‌داند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/509 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حسن تو دایم بدین قرار نماند مست تو جاوید در خمار نماند ای خندان نوشکفته نگه دار خاطر که نوبهار نماند حسن پنجه‌ایست نگارین تا به قیامت بر او نگار نماند عاقبت از ما غبار ماند زنهار تا ز تو بر خاطری غبار نماند پار گذشت آن چه دیدی از غم و شادی بگذرد امسال و همچو پار نماند هم بدهد دور روزگار مرادت ور ندهد دور روزگار نماند شوریده بی‌قرار چرایی در پی چیزی که برقرار نماند شیوه اختیار اهل ادب نیست بل چو قضا آید اختیار نماند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/507 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گلبنان پیرایه بر کرده‌اند را در سماع آورده‌اند ساقیان در طواف هوش میخواران مجلس برده‌اند جرعه‌ای و کار از دست رفت تا چه بی هوشانه در می کرده‌اند ما به یک چنین بیخود شدیم دیگران چندین قدح چون آتش اندر پختگان افتاد و سوخت خام طبعان همچنان افسرده‌اند خیمه بیرون بر که فراشان باد فرش دیبا در چمن گسترده‌اند زندگانی چیست مردن پیش دوست کاین گروه زندگان مرده‌اند تا جهان بودست جماشان از سلحداران خار آزرده‌اند عاشقان را کشته می‌بینند خلق بشنو از که جان پرورده‌اند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/505 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند عیش خلوت به تماشای ماند می حلالست کسی را که بود خانه بهشت خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی من بگویم به لب چشمه حیوان ماند تا سر زلف پریشان تو محبوب منست روزگارم به سر زلف پریشان ماند چه کند کشته که نگوید غم تو مپندار که ریزی و پنهان ماند هر که چون موم به رخت نرم نشد زینهار از سختش که به سندان ماند نادر افتد که یکی به وصالت ندهد یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک من چنان زار بگریم که به باران ماند طعنه بر حیرت نه به انصاف زدی کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست حیوانیست که بالاش به انسان ماند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/508 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند من این پیدا همی‌گویم که پنهان گفته‌اند پیش از این گویند کز پریشانست حال گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته‌اند پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفته‌اند تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کرده‌اند یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفته‌اند دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته‌اند ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کرده‌اند حال سرگردانی آدم به رضوان گفته‌اند داغ پنهانم نمی‌بینند و مهر سر به مهر آن چه بر اجزای ظاهر دیده‌اند آن گفته‌اند ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی ماجرای از اول تا به پایان گفته‌اند پیش از این گویند دوست می‌دارد تو را بیش از آنت دوست می‌دارم که ایشان گفته‌اند عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال این سخن در فرود آید که از جان گفته‌اند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/506 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند کآرام جان و انس و نور دیده‌اند لطف آیتی‌ست در حق اینان و کبر و پیراهنی که بر قد ایشان بریده‌اند آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر لبان نه شیر که شکر مزیده‌اند پندارم آهوان تتارند مشک ریز لیکن به سایهٔ طوبی چریده‌اند رضوان مگر سراچهٔ فردوس برگشاد کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده‌اند آب حیات در لب اینان به ظن من کز لوله‌های چشمهٔ کوثر مکیده‌اند دست گدا به سیب زنخدان این گروه نادر رسد که میوهٔ اول رسیده‌اند گل برچنند روز به روز از درخت زین هنوز مگر نچیده‌اند عذر است هندوی بت سنگین پرست را بیچارگان مگر بت سیمین ندیده‌اند این لطف بین که با آدم سرشته‌اند وین روح بین که در تن آدم دمیده‌اند آن نقطه‌های خال چه شاهد نشانده‌اند وین خط‌های سبز چه موزون کشیده‌اند بر استوای قامتشان گویی ابروان بالای سرو راست هلالی خمیده‌اند با قامت بلند صنوبرخرامشان سرو بلند و کاج به شوخی چمیده‌اند سحر است چشم و زلف و بناگوششان دریغ کاین مؤمنان به سحر چنین بگرویده‌اند ز ایشان توان به جگر یافتن مراد کز کودکی به جگر پروریده‌اند دامن کشان حسن را چه غم کآشفتگان گریبان دریده‌اند در باغ حسن از اینان درخت نیست مرغان بدین از بر پریده‌اند با چابکان و شوخان بسیار درفتاده و اندک رهیده‌اند هرگز جماعتی که شنیدند سر نشنیده‌ام که باز نصیحت شنیده‌اند زنهار اگر به دانه خالی نظر کنی ساکن که دام زلف بر آن گستریده‌اند گر شاهدان نه دنیی و دین می‌برند و عقل پس زاهدان برای چه خلوت گزیده‌اند نادر گرفت دامن سودای وصلشان دستی که عاقبت نه به دندان گزیده‌اند بر خاک ره نشستن عجب مدار مردان چه جای خاک که بر طپیده‌اند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/504 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
درخت غنچه برآورد و مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند حریف مجلس ما همیشه می‌برد علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی نسیم بشنیدند و توبه بشکستند بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را که مدتی ببریدند و بازپیوستند به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیار که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند یکی درخت اندر فضای خلوت ماست که سروهای چمن پیش قامتش پستند اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند مثال راکب دریاست حال کشته به ترک بار بگفتند و رستند به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری جواب داد که آزادگان تهی دستند به راه عقل برفتند بسیار که ره به عالم دیوانگان ندانستند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/503 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند خار در پای از دور به حسرت دیدن تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند گوش در گفتن تو واله تا کی چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند بیم آنست دمادم که برآرم فریاد صبر پیدا و جگر پنهان تا چند تو سر برآری ز گریبان هر روز ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند رنگ دستت نه به حناست که ماست خوردن خلق به دستان تا چند از دست تو از پای درآید روزی طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/502 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند تا روی تو دیدم همه خارند تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند آن که گویند به عمری شب قدری باشد مگر آنست که با دوست به پایان آرند دامن دولت جاوید و گریبان امید حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس که به غمت کشته چو من بسیارند عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند بوالعجب واقعه‌ای باشد و مشکل دردی که نه پوشیده توان داشت نه گفتن یارند یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند بلکه آن نیز خیالیست که می‌پندارند اندازه ندارد که چه سخنی باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند تا به بستان ضمیرت معنی بشکفت از تو فرومانده چو بوتیمارند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/500 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما فرمای خدمتی که برآید ز دست ما برخاستیم و نقش تو در ما چنانک هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما با چون درافکن اگر پنجه می‌کنی ما شکسته‌ایم چه باشد شکست ما جرمی نکرده‌ام که عقوبت کند ولیک مردم به می‌نکشد ترک مست ما شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد باشد که توبه‌ای بکند بت‌پرست ما نگفتمت که به سرو بلند او مشکل توان رسید به بالای پست ما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/499 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند تا دگربار که بیند که به ما پیوندند خیلتاشان جفاکار و محبان ملول خیمه را همچو از صحبت ما برکندند آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند ما همانیم که بودیم و محبت باقیست ترک صحبت نکند که به مهر آکندند عیب دهنان نیست که می‌ریزند جرم نظرانست که می‌بندند مرض نه دردیست که می‌شاید گفت با طبیبان که در این باب نه دانشمندند ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند مهر آنان که به ما خرسندند مجلس یاران بی نیست شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/501 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاید این طلعت میمون که به فالش دارند در اندیشه و در دیده خیالش دارند که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید یا مگر آینه در پیش جمالش دارند عجب از دام غمش گر بجهد مرغ این همه میل که با دانه خالش دارند نازنینی که سر اندر قدمش باید باخت نه حریفی که توقع به وصالش دارند غالب آنست که مرغی چو به دامی افتاد تا به جایی نرود بی پر و بالش دارند لیلی نه به اندازه هر مجنونیست مگر آنان که سر و دارند دوستی با تو حرامست که چشمان کشت خون عشاق بریزند و حلالش دارند خرما دور وصالی و درد که به معشوق توان گفت و مجالش دارند حال تو ندانی که تو را دردی نیست دردمندان خبر از صورت حالش دارند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/498 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روندگان مقیم از بلا نپرهیزند گرفتگان ارادت به جور نگریزند امیدواران دست طلب ز دامن دوست اگر فروگسلانند در که آویزند مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که اهل معرفت از تو نظر بپرهیزند نشان من به سر کوی می‌فروشان ده من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند بگیر جامه صوفی بیار جام که نیک و مستی به هم نیامیزند رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند مرا که با تو که مقصودی آشتی افتاد رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند به منت کس مطالبت نکند حلال باشد که دوستان ریزند طریق ما سر عجزست و آستان رضا که از تو صبر نباشد که با تو بستیزند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/495 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو چشم مست تو کز برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند چگونه انس نگیرند با تو آدمیان که از لطافت تو وحش نگریزند چنان که در رخ حلال نیست نظر حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند تو قدر ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند قرار عقل برفت و مجال صبر نماند که چشم و زلف تو از حد برون مرا مگوی نصیحت که پارسایی و دو خصلتند که با یکدِگَر نیامیزند رضا به حکم قضا اختیار کن که نیست که با زورمند بستیزند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/496 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو آن نه‌ای که از صحبت تو برگیرند و گر ملول شوی دگر گیرند و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست کجا روند که یار از تو گیرند به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند هلاک به نزدیک طالبان مراد اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند روا بود همه آفرینش را که پیش ما دست بر کمر گیرند قمر مقابله با روی او نیارد کرد و گر کند همه کس عیب بر گیرند به چند سال نشاید گرفت ملکی را که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند خدنگ غمزه خطا نمی‌افتد اگر چه طایفه‌ای زهد را سپر گیرند کم از مطالعه‌ای بوستان سلطان را چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند وصال کعبه میسر نمی‌شود مگر که راه بیابان پرخطر گیرند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/497 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاب از کوه سر بر می‌زند ماهروی انگشت بر در می‌زند آن کمان ابرو که تیر غمزه‌اش هر زمانی صید دیگر می‌زند دست و ساعد می‌کشد درویش را تا نپنداری که خنجر می‌زند یاسمین بویی که سرو قامتش طعنه بر بالای عرعر می‌زند روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر می‌ریزد آن زر می‌زند را پیشانیی باید چو میخ تا حبیبش سنگ بر سر می‌زند انگبین رویان نترسند از مگس نوش می‌گیرند و نشتر می‌زند در به روی دوست بستن نیست ور ببندی سر به در بر می‌زند دیگر قلم پولاد دار کاین سخن آتش به نی در می‌زند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/494 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
توانگران که به جنب سرای درویشند مروت است که هر وقت از او بیندیشند تو ای توانگر حُسن، از غنای درویشان خبر نداری اگر خسته‌اند و گر ریشند تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید که دوستان تو چندان که می‌کشی بیشند مرا به علت بیگانگی ز مران که دوستان وفادار بهتر از غلام همت رندان و پاکبازانم که از محبت با دوست، دشمن هر آینه لب جواب تلخ دهد چنان که نوشند ضارب نیشند تو عاشقان مسلم ندیده‌ای که تیغ بر سر و سر بنده‌وار در پیشند نه چون منند و تو؛ مسکین، حریص، کوته‌دست که ترک هر دو جهان گفته‌اند و درویشند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/492 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار باید که هر چه یار کند بر مراد اختیار کند زینهار از کسی که در غم دوست پیش بیگانه کند بار یاران بکش که دامن آن برد کاحتمال خار کند خانه در خراباتست نیکنامی در او چه کار کند شهربند هوای مباش سگ شهر استخوان شکار کند هر شبی یار شاهدی بودن روز هشیاریت خمار کند قاضی شهر عاشقان باید که به یک شاهد اختصار کند سر سرای سلطانست نادر آن جا کسی گذار کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/491 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈