تو را سماع نباشد که سوز #عشق نبود
گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود
چو هر چه میرسد از دست اوست فرقی نیست
میان #شربت نوشین و تیغ زهرآلود
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد #خواهم از این پس به بوی او پیمود
همیگذشت و نظر کردمش به گوشه چشم
که یک نظر بربایم مرا ز من بربود
به صبر #خواستم احوال #عشق پوشیدن
دگر به #گل نتوانستم آفتاب اندود
سوار عقل که باشد که پشت ننماید
در آن مقام که سلطان #عشق روی نمود
پیام ما که رساند به خدمتش که رضا
رضای توست گرم خسته داری ار خشنود
شبی نرفت که #سعدی به داغ #عشق نگفت
دگر شب آمد و کی بی تو روز #خواهد بود
#تو_را_سماع_نباشد_که_سوز_عشق_نبود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/471
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند
طریق #عشق جفا بردن است و جانبازی
دگر چه چاره که با زورمند برنایند
اگر به بام برآید ستاره پیشانی
چو ماه عید به انگشتهاش بنمایند
در گریز نبستهست لیکن از نظرش
کجا روند اسیران که بند بر پایند
ز #خون عزیزترم نیست مایهای در تن
فدای دست عزیزان اگر بیالایند
مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند
مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند
فدای جان تو گر جان من طمع داری
غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند
هزار سرو خرامان به راستی نرسد
به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند
حدیث حسن تو و داستان #عشق مرا
هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند
مثال #سعدی عود است تا نسوزانی
جماعت از #نفسش دم به دم نیاسایند
#به_بوی_آن_که_شبی_در_حرم_بیاسایند #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/473
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفسی وقت #بهارم #هوس صحرا بود
با #رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود
خاک #شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
پارس در سایه اقبال اتابک ایمن
لیکن از #ناله مرغان چمن غوغا بود
شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت
که چه گویم نتوان گفت که چون #زیبا بود
یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن
نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود
فتنه سامریش در نظر شورانگیز
نفس عیسویش در لب شکرخا بود
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست
یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود
دل #سعدی و جهانی به دمی غارت کرد
همچو نوروز که بر #خوان ملک یغما بود
#نفسی_وقت_بهارم_هوس_صحرا_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/470
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اخترانی که به شب در نظر ما آیند
پیش #خورشید محال است که پیدا آیند
همچنین پیش وجودت همه #خوبان عدمند
گر چه در چشم خلایق همه #زیبا آیند
مردم از قاتل عمدا بگریزند به جان
پاکبازان بر #شمشیر تو عمدا آیند
تا ملامت نکنی طایفه رندان را
که جمال تو ببینند و به غوغا آیند
یعلم الله که گر آیی به تماشا روزی
مردمان از در و بامت به تماشا آیند
دلق و سجاده #ناموس به میخانه فرست
تا مریدان تو در رقص و تمنا آیند
از سر صوفی سالوس دوتایی برکش
کاندر این ره ادب آن است که یکتا آیند
میندانم خطر دوزخ و سودای بهشت
هر کجا خیمه زنی اهل #دل آنجا آیند
آه #سعدی جگر گوشه نشینان #خون کرد
خرم آن روز که از خانه به صحرا آیند
#اخترانی_که_به_شب_در_نظر_ما_آیند #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/472
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را سماع نباشد که سوز #عشق نبود
گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود
چو هر چه میرسد از دست اوست فرقی نیست
میان #شربت نوشین و تیغ زهرآلود
نسیم باد صبا بوی یار من دارد
چو باد #خواهم از این پس به بوی او پیمود
همیگذشت و نظر کردمش به گوشه چشم
که یک نظر بربایم مرا ز من بربود
به صبر #خواستم احوال #عشق پوشیدن
دگر به #گل نتوانستم آفتاب اندود
سوار عقل که باشد که پشت ننماید
در آن مقام که سلطان #عشق روی نمود
پیام ما که رساند به خدمتش که رضا
رضای توست گرم خسته داری ار خشنود
شبی نرفت که #سعدی به داغ #عشق نگفت
دگر شب آمد و کی بی تو روز #خواهد بود
#تو_را_سماع_نباشد_که_سوز_عشق_نبود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/471
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفسی وقت #بهارم #هوس صحرا بود
با #رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود
خاک #شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
پارس در سایه اقبال اتابک ایمن
لیکن از #ناله مرغان چمن غوغا بود
شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت
که چه گویم نتوان گفت که چون #زیبا بود
یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن
نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود
فتنه سامریش در نظر شورانگیز
نفس عیسویش در لب شکرخا بود
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست
یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود
دل #سعدی و جهانی به دمی غارت کرد
همچو نوروز که بر #خوان ملک یغما بود
#نفسی_وقت_بهارم_هوس_صحرا_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/470
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین #گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود
شرط وفاست آن که چو #شمشیر برکشد
یار عزیز جان عزیزش سپر بود
یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود
گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی
در پای دوست هر چه کنی مختصر بود
ما سر نهادهایم تو دانی و تیغ و تاج
تیغی که ماهروی زند تاج سر بود
مشتاق را که سر برود در وفای یار
آن روز روز دولت و روز ظفر بود
ما ترک جان از اول این کار گفتهایم
آن را که جان عزیز بود در خطر بود
آن کز بلا بترسد و از قتل غم #خورد
او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود
با نیم پختگان نتوان گفت سوز #عشق
خام از عذاب سوختگان بیخبر بود
جانا #دل شکسته #سعدی نگاه دار
دانی که آه سوختگان را اثر بود
#از_دست_دوست_هر_چه_ستانی_شکر_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/469
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماهرویم در آغوش بود
چنان مست دیدار و حیران #عشق
که دنیا و دینم فراموش بود
نگویم می لعل #شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود
ندانستم از غایت لطف و حسن
که سیم و سمن یا بر و دوش بود
به دیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود
نمیدانم این شب که چون روز شد
کسی باز داند که با هوش بود
مؤذن #غلط کرد بانگ نماز
مگر همچو من مست و مدهوش بود
بگفتیم و دشمن بدانست و دوست
نماند آن تحمل که سرپوش بود
به #خوابش مگر دیدهای #سعدیا
زبان در کش امروز کآن دوش بود
مبادا که گنجی ببیند فقیر
که نتواند از حرص خاموش بود
#مرا_راحت_از_زندگی_دوش_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/468
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را همه شب نمیبرد #خواب
ای خفتهٔ روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
ای سخت کمان سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب
خار است به #زیر پهلوانم
بی روی تو #خوابگاه سنجاب
ای دیده عاشقان به رویت
چون روی مجاوران به محراب
من تن به قضای #عشق دادم
پیرانه سر آمدم به کُتّاب
زهر از کف دست #نازنینان
در حلق چنان رود که جُلّاب
دیوانهی کوی #خوبرویان
دردش نکند جفای بواب
#سعدی نتوان به هیچ کشتن
اِلّا به فراق روی احباب
#ما_را_همه_شب_نمیبرد_خواب #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/466
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من چه در پای تو ریزم که #خورای تو بود
سر نه چیزیست که شایسته پای تو بود
خرم آن روی که در روی تو باشد همه عمر
وین نباشد مگر آن وقت که رای تو بود
ذرهای در همه اجزای من مسکین نیست
که نه آن ذره معلق به هوای تو بود
تا تو را جای شد ای سرو روان در #دل من
هیچ کس مینپسندم که به جای تو بود
به وفای تو که گر خشت زنند از #گل من
همچنان در #دل من مهر و وفای تو بود
غایت آنست که ما در سر کار تو رویم
مرگ ما باک نباشد چو بقای تو بود
من پروانه صفت پیش تو ای #شمع چگل
گر بسوزم گنه من نه خطای تو بود
عجبست آن که تو را دید و حدیث تو شنید
که همه عمر نه مشتاق لقای تو بود
خوش بود #ناله #دلسوختگان از سر درد
خاصه دردی که به امید دوای تو بود
ملک دنیا همه با همت #سعدی هیچست
پادشاهیش همین بس که گدای تو بود
#من_چه_در_پای_تو_ریزم_که_خورای_تو_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/465
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناچار هر که #صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای #گل تو نیز شوخی #بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه #خو بود
ای گوی حسن برده ز #خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده #دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از #دل تنگم #نفس تمام
چون #ناله کسی که به چاهی فرو بود
#سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#ناچار_هر_که_صاحب_روی_نکو_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/467
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست
با او مگر او را به عنایت نظری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
کان میوه که از صبر برآمد شکری بود
رویی نتوان گفت که حسنش به چه ماند
گویی که در آن نیم شب از روز دری بود
گویم #قمری بود کس از من نپسندد
باغی که به هر شاخ درختش #قمری بود
آن دم که خبر بودم از او تا تو نگویی
کز #خویشتن و هر که جهانم خبری بود
در عالم وصفش به جهانی برسیدم
کاندر نظرم هر دو جهان مختصری بود
من بودم و او نی قلم اندر سر من کش
با او نتوان گفت وجود دگری بود
با غمزه #خوبان که چو #شمشیر کشیدهست
در صبر بدیدم که نه محکم سپری بود
#سعدی نتوانی که دگر دیده بدوزی
کان #دل بربودند که صبرش قدری بود
#یا_رب_شب_دوشین_چه_مبارک_سحری_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/464
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈