eitaa logo
الهام انیمیشن
92 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
2 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
اول دفتر به ایزد دانا صانع پروردگار حی توانا اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم صورت آفرید و سیرت از در بخشندگی و بنده‌نوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا قسمت می‌خورند مُنعِم و درویش روزی می‌برند پشّه و عَنقا حاجت موری به علم غیب بداند در بن چاهی به صخرهٔ صَمّا جانور از نطفه می‌کند، شکر از نی برگِ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا شربت نوش آفرید از مگس نحل نخل تناور کند ز دانهٔ خرما از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پیدا پرتو نور سرادقات جلالش از عظمت، ماورای فکرت دانا خود نه زبان در دهان عارف مدهوش حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا هر که نداند سپاس نعمت امروز حیف بر نصیب رحمت فردا بار خدایا مهیمنی و مدبر وز همه عیبی مقدسی و مبرا ما نتوانیم حق حمد تو گفتن با همه کروبیان عالم بالا از آنجا که فهم اوست سخن گفت ور نه کمال تو، وهم کی رسد آنجا؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/643 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست بوسی به کام ندهی بر دهان دوست دانی حیات کشته چیست سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست بر ماجرای خسرو و قلم کشید شوری که در میان من است و میان دوست خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست دل رفت و دیده شد و جان ضعیف ماند وآن هم برای آن که کنم جان فشان دوست روزی به پای مرکب تازی درافتمش گر کبر و باز نپیچد عنان دوست هیهات کام من که برآید در این طلب این بس که من برود بر زبان دوست چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست در کوی و بر آستان دوست با همی‌برم این شوق تا به خاک وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست فریاد مردمان همه از دست دشمن است فریاد از دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/640 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که دید از آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده برانداختی کار به اتمام رفت ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت مشعله‌ای برفروخت پرتو خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت عارف مجموع را در پس دیوار صبر طاقت صبرش نبود ننگ شد و رفت گر به همه عمر با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت همت به میل نکردی ولی می چو فرو شد به کام عقل به رفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/597 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برخیز تا یک سو نهیم این ازرق‌فام را بر باد قلاشی دهیم این تقوا را هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را می با جوانان باری تمنا می‌کند تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم می‌شود ماخولیای مهتری سگ می‌کند بلعام را زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد کز بوستان باد سحر می‌دهد پیغام را غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را جایی که سرو بوستان با پای چوبین می‌چمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم‌اندام را دلبندم آن پیمان‌گُسِل منظور چشم آرام نی نی مخوان کز ببرد آرام را دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را باران اَشکم می‌رود وز اَبرَم آتش می‌جهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود صوفی گران‌جانی بِبَر ساقی بیاور جام را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/588 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امروز در فراق تو دیگر به شام شد ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد بیش احتمال سنگ جفا نماند کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد افسوس خلق می‌شنوم در قفای کاین پخته بین که در سر سودای خام شد تنها نه من به دانه خالت مقیدم این دانه هر که دید گرفتار دام شد گفتم یکی به گوشه چشمت نظر کنم چشمم در او بماند و مقام شد ای نگفتمت که عنان نظر بتاب اکنونت افکند که ز دستت لگام شد نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن توبت کنون چه فایده دارد که شد از من به روی تو می‌زاید این سخن طوطی شکر شکست که کلام شد ابنای روزگار به زر خرند تو را به طوع و ارادت شد آن مدعی که دست ندادی به بند کس این بار در کمند تو افتاد و رام شد شرح غمت به وصف نخواهد شدن تمام جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/519 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند صید را پای ببندند و رها نیز کنند نظری کن به من خسته که ارباب کرم به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند عاشقان را ز بر مران تا بر تو سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند گر کند میل به من عیب مکن کاین گناهیست که در شهر نیز کنند بوسه‌ای زان دهن تنگ بده یا بفروش کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند تو ختایی بچه‌ای از تو خطا نیست عجب کان که از اهل صوابند خطا نیز کنند گر رود من اندر دهنت باکی نیست پادشاهان به یاد گدا نیز کنند گر نکند یاد تو آن ماه مرنج ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/476 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن نه است که از به دهان می‌آید وان نه عاشق که ز معشوق به جان می‌آید گو برو در پس زانوی سلامت بنشین آن که از دست ملامت به فغان می‌آید کشتی هر که در این ورطه افتاد نشنیدیم که دیگر به کران می‌آید یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد دیگر از وی خبر و و نشان می‌آید چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز باز بر هم منه ار تیر و سنان می‌آید عاشق آن است که بی از ذوق سماع پیش بلا رقص‌کنان می‌آید حاش لله که من از تیر بگردانم روی گر بدانم که از آن دست و کمان می‌آید کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست کاین خدنگ از نظر خلق نهان می‌آید اندرون با تو چنان انس گرفته‌ست مرا که ملالم ز همه خلق جهان می‌آید شرط است که از دوست شکایت نکنند لیکن از شوق حکایت به زبان می‌آید این همه فریاد تو بی دردی نیست آتشی هست که دود از سر آن می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/434 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز رخی کز او متصور نمی‌شود آرام چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز در دو لختی چشمان شوخ چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز شراب وصل تو در کام جان من ازلیست هنوز مستم از آن جام آشنایی باز دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات که جز به روی تو بینم به روشنایی باز تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت که نماند در این شهر تا ربایی باز عوام خلق ملامت کنند صوفی را کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار به عمر نبری پارسایی باز گرت چو از این در نواله‌ای بخشند برو که نکنی هرگز از گدایی باز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/407 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش تا چه کرد با من دور گیتی دو کار دست او در گردنم یا من در گردنش هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ گر چمن گوید مرا همرنگ رویش از قفا باید برون کردن زبان سوسنش ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد چون تواند رفت و چندین دست در دامنش من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش گر تنم مویی شود از دست جور روزگار بر من آسان‌تر بود کآسیب مویی بر تنش تا چه روی است آن که حیران مانده‌ام در وصف او از مشرق همی‌تابد یکی از روزنش بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند گر در آنجا من بینی قلم بر سر زنش لایق نبود این خرقه تقوا و زهد ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/391 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بده آن مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیده‌ام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد من ندیده کامی الا که برفت با ننگ آمد و عقل همچو بادی رفت از بر من هزار فرسنگ ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته کنی جنگ گرد دو جهان بگشته عاشق زاهد بنگر نشسته من خرقه فکنده‌ام ز باشد که به وصل تو زنم چنگ همه روز می‌باز تا در دو جهان شوی به یک رنگ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/372 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حکایت از لب دهان سیم اندام تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام حریف دوست که از خبر دارد شراب صرف محبت نخورده است تمام اگر ملول شوی یا ملامتم گویی اسیر نیندیشد از ملال و ملام من آن نیم که به جور از مراد بگریزم به آستین نرود مرغ پای بسته به دام بسی نماند که پنجاه ساله عاقل را به پنج روز به دیوانگی برآید مرا که با توام از هر که هست باکی نیست حریف خاص نیندیشد از ملامت عام شب دراز نخفتم که دوستان گویند به سرزنش عجبا للمحب کیف ینام تو در کنار من آیی من این طمع نکنم که می‌نیایدت از حسن وصف در اوهام ضرورت است که روزی بسوزد این اوراق که تاب آتش نیاورد اقلام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/358 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شمع بخواهد نشست بازنشین ای روی تو دیدن به روز نماید تمام مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام باغ سرای نشان می‌دهد وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام ما به تو پرداختیم خانه و هرچ اندر اوست هر چه پسند بر همه عالم حرام خواهیم آزاد کن قویتر ببند مثل تو صیاد را کس نگریزد ز دام هر که در آتش نرفت بی‌خبر از سوز ماست سوخته داند که چیست پختن سودای خام اولم اندیشه بود تا نشود زشت فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام اگر و ننگ در سر او شد چه شد مرد ره نیست که‌ش غم ننگ است و ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/354 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈