eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11هزار دنبال‌کننده
2 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸مصیبتی لطیف و جانسوز از عطش حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها در شهر شام... درنقلی آمده است: 🥀 در شهر شام هنگامی که نگاه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها افتاد که از شدت تشنگی و حزن نزدیک بود که روحش از بدنش جدا شود. 🥀 به سمت زنان شامی رفت و فرمود: از شما کسی هست که این یتیم را سیراب کند؟ همانا او از شدت عطش نزدیک است جان بدهد. 📋 فَإذًا بإمرَأةٍ فی یَدِها کأسٌ مملوٌّ مِنَ الماءِ فَقالَتْ: ▪️ناگهان زنی آمد و در دستان خود کاسه‌ای پر از آب آورد و گفت: 📋خُذ هذا فاسقیهِ لَعَلَّ اللهَ تعالی لایَیتمُ أولادیَ و أن لایَجعَلَهم أسیرًا و لاغریباً ▪️بگیر این را و او را آب دِه؛ امید است که خداوند اولاد من را یتیم نکند وایشان را اسیر وغریب قرار ندهد. 🥀وقتی حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها این صحنه را دید، خاطرات گذشته و عزت و جلالی را که داشت، به یاد آورد و چنان فریادی کشید که نزدیک بود زمین و زمان بهم بریزد تا اینکه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آمدند و او را تسلی خاطر دادند. 📚 بحرالمصائب،ج۸ ص۳۲ ✍من از بیگانگان هرگز ننالم که هرچه کرد با من آشنا کرد عزیز قوم بودم روزگاری اسیری با وقار من چه‌ها کرد! خدا لالش کند آن ساربان را... میان خلق اسمم را صدا کرد کنار نیزه‌ی تو شمر آمد اراذل را به دور ما رها کرد زنی هم آمد و نشناخت من را برایم سفره‌ی خیرات وا کرد... @Maghaatel
◾️حرامیانی که بر مصائب گودالِ قتلگاه، بر یکدگر فخر می‌فروختند... در نقلی آمده است: وقتی اسرای آل الله را وارد شهر شام نمودند، قَتله کربلا در پیش چشم شامیان، شروع کردند به فخرفروشی به هم، در کشتن اباعبدالله علیه‌السلام... سنانٌ یقولُ : أنا ضَرَبتُهُ و فَلَقتُ هامَتَهُ. ▪️پس سنان ملعون می‌گفت: منم که فرق او را شکافتم. والشمرُ لَعَنَه اللهُ یقولُ: أنا جَزَیتُ رأسَه عن جَسَدِه. ▪️و شمر لعین می‌گفت: منم که سر او را از بدنش جدا کردم. و شَبَثٌ یقولُ : أنا وَطَأتُهُ بِفَرَسی. ▪️شبث می‌گفت: من با اسبم او براو تاختم. و أشعَثُ بنُ قَیسٍ یقولُ : أنا أخَذتُ قَمیصَهُ. ▪️اشعث بن قیس می‌گفت: من پیراهن او را به غنیمت بردم. و الأسوَدُ بنُ الکِندی یقولُ : أنا أخَذتُ تِکَّتَهُ . ▪️أسود بن کِندی می‌گفت: من کمربند او را به غنیمت بردم. ورَجُلٌ یقولُ : أنا أخذتُ سَیفَه. ▪️و حرام‌زاده دیگری می‌گفت: من شمشیر او را گرفتم. و جاءَ خولیٌّ وعلی قَناتِهِ رأسُ الحسینِ علیه‌السلام وهو یقولُ: ▪️خولی آمد درحالی که بر سر نیزه‌اش سر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام قرار داشت میگفت: أنا صاحبُ السیفِ الصَّیقلِ ، أنا صاحبُ الرُّمحِ الطَّویلِ ، أنا صاحبُ المَجدِ الأثیلِ ، أنا صاحبُ الدینِ الأصیلِ ، أنا قَتَلتُ أعدائَنا أجمعینَ و أتَیتُ بِرُؤوسِهِم إلی أمیرنا إبنِ زیادٍ و یَزیدَ. ▪️منم که صاحب شمشیر صیقلی هستم؛ منم که نیزه‌ای بلند دارم؛ منم که دینی اصیل دارم؛ من دشمنان خودمان را کشتم و سرهایشان را به نزد امیرمان ابن زیاد و یزید برده‌ام. 📚 بحرالمصائب ج۸ص۵۷ ✍یکی گوید که من سر را بریدم یکی گوید لباسش را دریدم یکی با بی‌حیایی گفت من با سُم اسبم به جسم او طنیدم ... @Maghaatel
◾️جریان شهادت اُم‌ّوهب در شهر شام... در نقلی آمده است: سربازان ظالم، مشغول به عیش و نوش و خوش‌گذرانی شدند واز غذا دادن به ایتام آل الله غافل گشتن.د فَجَعَلوا یَبکونَ مِن شدّةِ الجوعِ والضَّعفِ ▪️پس یتیمان از شدت گشنگی و ضعف، به گریه افتادند. 🩸امّ‌وهب که اسمش« قمر» بود میان اسیران قرار داشت ، او وقتی این حالت کودکان را دید, صدای خود بلند کرد وفریاد زد : یاقَومُ خافوا مِن غَضَبِ اللهِ تعالی هؤلاءِ ذرّیّةُ الرَّسولِ و بَناتُ البَتولِ یَبکونَ مِن شِدَّة الجوعِ إرحَموا علیهم ▪️ای قوم بترسید ا زخشم خدای‌متعال؛ این کودکان ذریه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و دختران حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌باشند که از شدت گرسنگی گریه می‌کنند، بر آن‌ها رحم کنید! وقتی اهل شام سخن ام‌ّوهب را شنیدند از همه طرف به او حمله ور شدند و او را با سنگ و چوب می‌زدند تا اینکه روحش به بهشت رهسپار شد. هنگامی که اهل‌بیت علیهم‌السلام این این صحنه را دیدند، غم‌هایشان تازه گشت وشروع کردن به گریه کردن. 📚بحرالمصائب ج۸ ص۱۷ @Maghaatel
◾️قطعه‌ای أبر، که در بالای شهر شام، ناله می‌زد و می‌گفت: حسین، غریب مادر... در نقلی آمده است: وقتی که سر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام همراه با أسرای آل الله وارد شهر شام کردند، سر مطهر آن حضرت بر فراز نیزه نصب بود؛ دائماً در حال درخشش و نورافکنی بود؛ هر سمتی که اسیران را جهت می‌دادند ، سر حضرت نیز به همان جهت مایل می‌شد و هیچگاه نظر لطف خود را از اسیران بر نمی‌داشت. فکانَتْ قَطعَةُ سَحابَةٍ فَوقَ رُؤوسِ أهلِ البَیتِ علیهم‌السلام، یُسمَعُ مِنها یاغَریبَ الأُمِّ و یا شهیدَ الأُمِّ. ▪️در آن میان قطعه‌ای ابر بر بالای سر اهل بیت علیهم‌االسلام قرار داشت که چنین کلامی از او شنیده میشد‌: ای غریب مادر... ای شهید مادر... 📚بحرالمصائب ج۸ ص۱۸ ✍اهل عالم! این سرِ بر نی، غریب مادر است بر فراز نیزه‌ها چشمش به سمت خواهر است... @Maghaatel
🩸حکایت جانسوز «مِنهال» از حال و روز امام سجاد علیه‌السلام و دیگر أسرای آل الله در خرابه شام ... منهال بن عَمرو گوید: 🥀 يك روز در بازارهاى دمشق راه مى‌رفتم که ناگاه نگاهم به على بن الحسين عليهماالسّلام افتاد. 📋 إذًا أنا بِعليِّ بنِ الحُسين عَلَيهمَالسّلام يَتوَكّأ عَلَى عَصٰا، و رِجلاهُ كأنّهُما قَصبَتان، و الدّمُ يَسيلُ مِن ساقَيه، و الصُّفرةُ قد ازْدادَت علَيه، فَخنقَتْني العَبرة. ▪️او بر عصاى خويش تكيه زده بود. دو پاى مباركش مانند دو چوبه نىْ خشک شده بود و خون از هر دو ساق مباركش جاری و چهره مباركش هم زرد شده بود. از اين حال او، گريه راه گلويم را گرفت؛ 🩸عرض كردم: «يابن رسول اللّه! حال و روزتان چگونه است ؟» امام سجاد علیه‌السلام گريست و فرمود: 📋 كيفَ حالُ مَن أصبحَ أسيراً لِيزيدِ بن معاوية و نِسائي إلىٰ الْآنِ ما أشَبَعنَ بُطونَهنَّ و لَا كسَوْنَ رُؤوسَهُنَّ نائحاتِ اللّيلِ و النَّهار. ▪️چگونه است حال آن كس كه صبح کند، در حالی كه اسير يزيد پسر معاويه باشد و اهلبيت من از آن روزی که پدرم را کشته‌اند، تاكنون با شكم گرسنه خوابیده و بر سرشان پوشش مناسبی نمانده است و شبانه روز گريانند و ناله می‌کنند. 🥀 همه به غارت رفته‌ایم و کشته شده و در به در و آواره گشته‌ایم. هر وقت يزيد ما را طلب کند، گمان قتل، بر خود می‌بریم. منهال گويد: گفتم: «اى سيّد من! اكنون به كجا میروى؟» إمام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 📋 المَحبسُ الّذي نَحن فيه لَيسَ له سَقفٌ و الشّمسُ تُصَهّرُنا بهِ و لا تُرىٰ الهَواء فأفرُّ منه لِضعفِ بدني سُوَيعةً و أرجعُ خشيةً علَى النّساء. ▪️به همان خرابه‌ای كه ما را در آن حبس کردند. خرابه‌ای كه سقف ندارد و از تابش آفتاب می‌سوزیم و هيچ مكانى و گودالی نیست كه با اين ضعف بدن و سستى تن، اندك مدتى راحت بگيرم و الان از ترس زنان حرم دارم به همان خرابه مراجعت می‌کنم. 🥀 منهال گوید: پس در همان حال كه با آن حضرت صحبت می‌کردم، زنى را ديدم كه آن حضرت را صدا می‌زد. پس امام علیه‌السلام مرا رها کرد و به سوی آن بانو رفت. چون پرسیدم که آن زن کیست؟ گفتند: زينب دختر امير المؤمنين عليه‌السّلام بود كه آن حضرت را مى‌خواند و مى‌فرمود: 📋 إلیٰ اَینَ تَمضی یا قُرةَ عَینی؟ ▪️ «اى روشنى ديده من! كجا بودی؟ » 🥀 و آن حضرت مراجعت فرمود و من برگشتم و هر وقت که به ياد آن حضرت و حال او می‌افتم، گریه‌ام می‌گیرد. 📚الانوار النعمانیه ج٣ ص٢۵٢ 📚معالي السّبطين ج٢ ص١۶٧ ✍آیینه زاده‌ام که اسیر سلاسلم هجده ستاره بر سر نیزه مقابلم ما را زدند مثل اسیران خارجی دارم هزار راز نگفته در این دلم چشم همه به سمت زنان یا به نیزه هاست غمگین ترین سواره مجروح محملم آتش گرفت گوشه عمامه‌ام ولی زخم زبان به شعله کشیده است حاصلم مایی که باغ های جنان زیر پای ماست حالا شده خرابه این شهر منزلم داغ رقیه پیر نمود اهل بیت را خون لخته های کنج لبش گشته قاتلم... @Maghaatel
کیست تا درک کُند «فاطمه» تا نفخهٔ‌ صور هر نظر با غمِ «پیراهنِ» تو گریه کُند ... ⚡️ رویای صادقه حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها در شهر شام ... سید بن طاووس می‌نویسد: از حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها نقل شده است که آن بانوی مکرّمه فرمود: چهارمين روزى كه ما در شام بوديم، خوابى طولانی‌ ديدم. زنى ديدم كه بر هودجى سوار و دست بر سر گذاشته است. پرسيدم: «اين زن كيست؟» به من گفتند: «اين زن، فاطمه دختر محمد صلي الله علیه و آله است و مادرِ پدر تو است.» گفتم: «به خدا كه بايد به نزدش بروم و بگويم كه چه با ما كردند.» 🩸 شتابان به سويش دويدم و خود را به او رساندم و در برابرش ايستادم و گريه كنان مى‌گفتم: «مادر جان! به خدا كه حق ما را انكار كردند. مادر، به خدا كه جمعيت ما را پراكندند. مادر جان! به خدا كه حريم ما را مباح دانستند. مادر جان! به خدا كه حسين، پدر ما را كشتند.» 🩸چون اين سخنان از من شنيد، فرمود: کُفِّی صَوْتَکِ یَا سَکینَةُ فَقَدْ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی هَذَا قَمِیصُ أَبِیکِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام لَا یُفَارِقُنِی حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ ▪️سكينه جانم! بيش از اين مگو كه بند دلم را پاره کردی .اين پيراهن پدر تو است كه از خودم جدايش نخواهم نمود تا با همين پيراهن، خدا را ملاقات كنم. 📚اللّهوف، ص ۱۸۸ 📚بحارالانوار ج ۴۵‌ ص ۱۴۱ 📚نفس المهموم، ص۴۵۳ @maghaatel
🩸ای پدر! وقتی به خانه رفتیم به خاطرم بیاور چند دست لباسِ کهنه دارم؛ آن‌ها را برای این دختر یتیم بیاورم... در نقلی آمده است: 🥀 در خرابه شام هفده طفل یتیم، دامن زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها گرفته بودند و از گرسنگی ناله می‌زدند. مردی از اهل شام از آنجا به همراه دخترش عبور می‌کرد. آن دخترک ، حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها را دید که مانند اسیران و غریبان رو به دیوار نهاده و می‌گرید. 🥀آن دخترک دلش سوخته به پدرش گفت:«حالت این دختر دلم را به درد آورد؛ وقتی به خانه رفتیم به خاطرم بیاور چند دست لباس کهنه دارم؛ آن‌ها را برای این یتیم بیاوریم.!» 🥀 پدرش گفت:ساکت باش! چه می‌گویی؟! این دختر، دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و ناز پرورده فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است؛ از جنگ روزگار، گرفتار کفّار شده است؛ در حالی‌که گردش زمین و آسمان بسته به وجود پدر و جدّ اوست. لب از اینگونه سخنان فرو بند و به آزار و اذیت برگزیدگان خداوند راضی مباش ! 🥀 دختر از حرفش پشیمان شد و به پاهای حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها افتاد و عذر خواهی کرد؛ سپس رو به پدرش کرد و گفت: ای پدر، در روز محشر جواب پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را چگونه می‌دهی!؟ وای بر شما! بر حقانیت اجداد این اسیران، اقرار میکنی، اما آنها را بدین حالت در قید ذلت در خرابه نگه می‌دارید!پدر آن دختر خجالت زده و شرمگین به خانه برگشت. 📚 بحرالمصائب ج۸ ص۱۱۶ ✍ روزگاری بالش از بال و پَر قو داشتم بر سرم تاج گلی از یاسِ شب‌بو داشتم دختر شامی !؛ نبین حالا تمامش سوخته تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم ؟! زخم‌های صورتم با نیش‌خندت باز شد کاش بودی آن زمانی که بَر و رو داشتم فخر نفروش و کنارم آستین بالا نکش روزگاری مثل تو؛ من هم النگو داشتم زل نزن در چشم‌های نیمه‌باز و سرخ من قبل از اینجا چشم‌هایی مثل آهو داشتم غارتش کن مثل مویم؛ شانه می‌خواهم چه کار ؟! آه، روزی دستِ بابا را به گیسو داشتم دست بر دیوار می‌گیرم شبیه پیرزن قبل از آوارِ کتک من نیز، نیرو داشتم معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت خواستم آن را بگیرم؛ دردِ زانو داشتم چشم‌هایم خواب را فریاد زد دیشب؛ ولی مثل شب‌های گذشته دردِ پهلو داشتم @Maghaatel
◾️حکایتِ جانسوز یک زنِ شامی که نذر کرده بود برای اسیران و فقیران، غذایی ببرد تا به مُراد دلش برسد ... شخصی به نام «سعد بن عبدالعلی» نقل می‌کند: وقتی که آن لشکریان یزید، أسرای آل الله را بعد از غروب در خرابه شام جا دادند؛ فَلَم یَکُنْ لهم طَعامٌ ولاسِراجٌ ولاشَرابٌ فَلاجَرَمَ جَمَعَ کُلُّ واحِدٍ مِنهُم تُرابًا وَ وَضَعوا وُجوهَهُم علی التُّرابِ و بَکَوا بُکاءا شَدیدا ▪️ هیچ طعام و نوشیدنی نداشتند و حتی چراغی در آن تاریکی نزدشان نبود؛ پس از روی ناچاری هرکدام از ایشان مقداری خاک را جمع کردند و صورت‌های مبارک‌شان را بر خاک نهادند و به شدت گریستند. 🩸دراین هنگام هفت زن شامی طعام و چراغی را برای اسیران آل الله آورده بوده و جنب ورودی خرابه، برای اجازه گرفتن ایستاده بودند. حضرت فضه علیهاالسلام از کار آنها آگاه شده و به نزد آنها آمد و فرمود: ماشَأنُکُنَّ یا نِساءَ أهلِ الشامِ؟ ▪️ای زنان شامی شما برای چه کار به اینجا آمده‌اید؟ 🩸آن زنان گفتند: طعامی به جهت این اسیران آورده‌ایم و برای اجازه گرفتن از شما ایستاده‌ایم . حضرت‌ فضه این خبر را به زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها عرض نمود و بعد از اجازه گرفتن، آن زن‌ها وارد خرابه شدند. یکی از آن زن‌ها به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها عرض کرد: أَیَّتُها المَظلومَةُ إنّی نَذَرتُ مُنذُ أرْبَعَةَ عَشَرَ سَنَةً أُنفِقُ الفُقَراءَ والأُسَراءَ طَعاما لِحاجَةٍ کانَت لی. ▪️ای بانوی مظلومه! همانا من چهارده سال است که نذر کردم فقرا و اسیران را طعام دهم تا به حاجتم برسم. هنگامی که شنیدم شما را با این ذلت و خواری به این خرابه آوردند، برایتان طعام آوردم به امید اینکه خداوند متعال حاجت وآرزویم را برآورده کند و مرا به سرورانم برساند؛ چرا که من مشتاق دیدار سرورانم هستم. 🩸حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: ای کنیز خدا! سروَران تو کیستند؟ آن زن عرض کرد: ایشان سرور تمام اهل زمین هستند؛ حسین بن علی علیه‌السلام و خواهرانش زینب و ام‌کلثوم و سایر بنی هاشم. فَلَمّا سَمِعَتْ زینبُ بنتُ علیِّ بنِ ابیطالب علیهما السلام ذلک قالت لها : یا أَمَة قُضِیَتْ حاجَتُکِ وحَصَلَ مَرامُکِ ▪️پس هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام این کلام را از او شنید، فرمود: ای کنیز خدا! حاجتت بر آورده شده و به خواسته‌ات رسیدی؛ واللهِ نَحنُ بناتُ فاطمةَ الزهراءِ فقد قَتَلَ العِداءُ رِجالَنا و نَهَبوا أموالَنا و أسَروا نسائَنا فَلَمْ یُراعُوا حُرمَةَ جَدِّنا فینا. ▪️به خدا قسم ما دختران فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هستیم؛ دشمنان‌مان، مردهای‌مان را کشتند و اموالمان را غارت کردند و زن‌هایمان را به اسیری گرفتند و حرمت جدّ ما رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را در مورد ما رعایت نکردند. 🩸وقتی که آن زن این را شنید به خود لرزید و چنان ناله «واحسیناه»و «وامحمداه» برآورد که اهل شام را به وحشت انداخت. 📚بحرالمصائب ج۸ ص۱۱۸ ✍منزل به منزل، غصه‌ام، اشک روانم با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید او هم دگر فهمید که بی سایه بانم با این لباس پاره و وضعی که دارم همراه با یک لشگر از نامحرمانم ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم وقتی که کامل شد رخت در آسمانم در محمل بی پرده رفتم بین انظار شاگردها دادند با طعنه نشانم همسایه‌ی سابق مرا خیرات بخشید آتش گرفته بند بند استخوانم باور نمی‌کردم که در زندان بخوابم باور نمی‌کردم شود این امتحانم... @Maghaatel
◼️خرابهٔ شام، به گونه‌ای بود که صورت نازدانه‌های سیدالشهداء علیه‌السلام، پوست انداخت و از آن‌ها، خون جاری شد ... نقل کرده‌اند: یزید لعین، أسرای آل الله را در خرابه‌ای نزد کاخ خودش جای داد. لا تَقيهُنَّ مِنْ حَرٍّ و لا بَردٍ، ▪️آن خرابه به گونه‌ای بود که آن‌ها را از سرما و گرما حفظ نمی‌کرد... حتّی تَقشَرّتِ الجُلودُ و سٰالَ الصّدیدُ بَعد کُنّ الخُدور ▪️پس از پرده نشینی و سایه پروری، رخسارشان پوست انداخت و خون از صورت‌هایشان جاری گشت، و کاُنوا مُدّةَ مُقامِهم بالشّام یَنوحُون عَلَی الحسين عليه‌السّلام ▪️و در مدت اقامتشان در شهر شام و در آن خرابه، پیوسته مشغول گریه و زاری بر سيدالشهدا عليه السلام بودند. 📚مثير الأحزان، ص۵۶ 📚نفس المهموم، ص۴۵۶ 🔹محمّد حلبی گوید: از امام جعفر صادق علیه السّلام شنیدم که می‌فرمود: زمانی که حضرت علی بن الحسین علیهما‌السّلام و آن افرادی را که با آن حضرت بودند، نزد یزید بن معاویه - لعنت‌های خداوند بر آن دو باد - آوردند و آن حضرت را در یک خرابه‌ای جای دادند که (سقف آن در شُرف خراب شدن بود). 🩸بعضی از اسیران گفتند: إنّما جُعِلنٰا في هٰذا البَيت لِيَقعَ علَينا. ▪️ما را در این خرابه جای دادند که سقف آن بر سر ما خراب شود. پاسبانان به زبان رومی با یکدیگر می‌گفتند: این اسیران را بنگرید که می‌ترسند این خانه بر سرشان خراب شود. در صورتی که فردا از این جا خارج شده و کشته خواهند شد! 🩸إمام سجاد علیه‌السّلام کلام آنها را شنید و به زبان رومی به آن ها فرمود: به اذن خدای متعال نه این دیوار بر سر ما خراب می‌شود و نه فردا ما را می‌کشند. و همین طور هم شد. 📚الخرائج و الجرائح ج٢ص٧۵٣ 📚لواعج الاشجان ص٣٣٢ @maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
◾️فهرست لینک‌دارِ مصائب مرتبط با شهر شامماجرای «حمیده»، زن مومنه شامی ...ز خانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جان تو بابا ، گرسنه خوابیدم ...وقتی که حجت خدا آرزو می‌کند که ای کاش مادر مرا نزاییده بود ...پانصد هزار نفر به تماشا آمده بودند ...از ورودی شهر شام تا کاخ یزید ملعون ...هفت مصیبت وارده در شهر شام از زبان مبارک امام سجاد علیه السلام ...مصیبتی لطیف و جانسوز از عطش حضرت سکینه سلام الله علیها در شهر شام ...حرامیانی که بر مصائب گودالِ قتلگاه ، بر یکدیگر فخر می فروختند ...جریان شهادت «اُمّ وهب» در شهر شام ...قطعه ای ابر، که در بالای شهر شام ، ناله می زد و می گفت : حسین ، غریب مادر ...حال و روز امام سجاد علیه‌السلام در خرابه شام / خون از پاهای مبارک حضرت، جاری بود...وقتی‌که حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها ، در شام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را در خواب می‌بیند / پیراهن خونی امام حسین علیه‌السلام تا قیامت همراه مادرش است...ترّحم و دلسوزی دختر شامی به حضرت سکینه سلام الله علیها...حکایت جانسوز زن شامی که نذر کرده بود برای اسیران و فقیران غذایی ببرد تا به حاجتش برسد ...خرابه شام، به گونه ای بود که صورت نازدانه‌های سیدالشهداء علیه‌السلام ،پوست انداخت و از آن ها، خون جاری شد ... @Maghaatel
. اللّهم العَن یزید ... از فردا ان شاءالله مصائب مجلس یزید ملعون، تا ۱۵ صفر در کانال قرار داده می‌شود و از آن به بعد تا روز اربعین ، مصائب مرتبط با ایام اربعین ، ان شاءالله ارائه می‌شود؛ .
🔰 سِرّ عظیم پیاده‌روی به طرف قبر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام.... 🔺عاشقانِ‌طریقِ «مَشّایه» حتماً بخوانند🔺 چند روایت،گوشه‌ای از اسرار و برکات پیاده‌روی به طرف قبر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام را برای ما بیان می‌کند👇 🗯 امام صادق علیه السلام فرمودند: 📋 مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِنْ کَانَ مَاشِیاً کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَ عَنْهُ سَیِّئَةٌ ▪️هر که به قصد زیارت حسین بن علی علیه‌السلام از خانه خارج شود، اگر پیاده باشد به هر گامی که برمی‌دارد، برایش یک کار نیکو نوشته می‌شود و یک کار بد از او محو می‌شود، 📋 حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیْرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ ▪️ و چون در حرم مطهر قدم بر می‌دارد ، خداوند او را از رستگاران و نجات یافتگان نویسد، و چون آیین زیارت را به جای آورد خداوند او را از رستگاران نویسد، 📋 حَتَّی إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَی ▪️ و چون قصد بازگشت کند فرشته ای نزد او آید و گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید که کار را از سر بگیر که همه گذشته ات آمرزیده شد. 📚 کامل الزیارات: ص۱۳۲ 🗯 ابی صامت گوید: از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: 📋 مَنْ أَتَی الْحُسَیْنَ علیه السلام مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ ▪️هر که پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام بیاید، خداوند به هر گامش برای او هزار حسنه نویسد و هزار سیئه از وی پاک نماید و مرتبه اش را هزار درجه بالا ببرد. 📚کامل الزیارات،ص ۲۲۱ 🗯 ابی سعید قاضی گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام فرمود: 📋 مَنْ أَتَی قَبْرَ الْحُسَیْنِ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ یَرْفَعُهَا وَ یَضَعُهَا عِتْقَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ مَنْ أَتَاهُ فِی سَفِینَةٍ فَکُفِئَتْ بِهِمْ سَفِینَتُهُمْ نَادَی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ طِبْتُمْ وَ طَابَتْ لَکُمُ الْجَنَّةُ ▪️هر که پیاده به زیارت قبر مطهر امام حسین علیه السلام بیاید، خداوند برای هر گامی که بر می‌دارد و بر زمین می‌گذارد، آزاد کردن یک اسیر از فرزندان اسماعیل علیه السلام را می‌نویسد. و هر که سوار بر لنج به زیارت وی آید و از روی لنج به دریا بیفتند، منادی از آسمان فریاد بر می‌آورد که نیک روزگار باشید و بهشت شما را گوارا باد. 📚 کامل الزیارات، ص۱۳۴ 🗯 راوی گوید از امام صادق عليه السلام پرسیدم؟ 📋 فما لمَن زارَه ماشیاً؟ ▪️چه ثوابی دارد کسی که پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام می‌رود؟ حضرت فرمودند: 📋 لَهُ بِکلّ خُطوةٍ حَجّةٌ و عُمرَة ▪️برای هر قدمش یک حج و یک عمره. می‌نویسند. 📚فضل زیارة الحسین علیه السلام، ص۶۲ ✅ علاوه بر روایات فوق، در سیره اهلبیت علیهم السلام وارد شده است با اینکه اسب‌ها و شتران همراه آن حضرات بودند ولی ایشان با 👈پای پیاده👉 به حج مشرف می‌شدند؛ این در حالی است که روایات فراوانی در افضلیت زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام بر حج و همچنین افضلیت زمین کربلا بر کعبه، وارد شده است. 🗯 به عنوان نمونه به چند روایت در سنت پیاده‌روی در سیره اهلبیت علیهم‌السلام اشاره می‌کنیم: 📌 از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمودند: 📜 کَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه‌السلام یَحُجُّ مَاشِیاً وَ تُسَاقُ مَعَهُ الْمَحَامِلُ وَ الرِّحَالُ ▪️امام حسن مجتبی علیه السلام پای پیاده به حج می‌رفت، در حالی که محمل‌ها و مال‌های سواری در کاروان با آن حضرت در حرکت بودند. 📚بحارالانوار ج۴٣ص٣۵١ 📌 در روایتی دیگر از سیره امام حسین علیه السلام آمده است: 📜 لَقَدْ حَجَّ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام خَمْساً وَ عِشْرِینَ حَجَّةً مَاشِیاً وَ إِنَّ النَّجَائِبَ لَتُقَادُ مَعَهُ عُیُونُ الْمَحَاسِنِ ▪️امام حسین علیه السّلام با پای پیاده بیست و پنج حج به جا آورد، در صورتی که اسب‌های خوبی در کاروان آن حضرت بود. 📚التهذیب ج٣ص١١۶ 📌 در روایت دیگر آمده است: 📜 حَجَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام مَاشِیاً فَسَارَ عِشْرِینَ یَوْماً مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّة ▪️علی بن الحسین امام سجاد علیه‌السلام پیاده به حج رفت و از مدینه تا مکه بیست روز در راه بود. 📚 الارشاد، ص۲۷۳ @Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
◾️فهرست لینک دارِ مصائب مرتبط با مجلس یزید ملعون ....ما اسیران آل محمدیم ...وعده ما و تو در ، بزم یزید پلید / تا کُنی از روی نی ، جلوه به میقات ما ...مصیبت مجلس یزید لعین از زبان مبارک ثامن الحجج علیه السلام ...مصیبتی جانسوز در مجلس یزید ملعون ...حکایت روزهای طفولیت حسنین علیهماالسلام از زبان سفیر پادشاه روم ، در مجلس یزید ...اجابت دعای حضرت ام کلثوم علیهاالسلام در مجلس یزید ملعون ...یک دستور العمل بسیار زیبا از امام سجاد صلوات الله علیه در مجلس یزید حرام زاده ...حکایت کلیسای حافر از زبان یک نصرانی در مجلس یزید ملعون ...وقتی که یزید لعین ، قصد گرفتن جان امام سجاد علیه السلام را میکند ...چگونه گریه نکند، دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا صورتش را از شما بپوشاند؟! متن کامل خطبه علی وارِ عقیله بنی هاشم ، زینب کبری علیهاالسلام در مجلس یزید ملعون ....من با یزید مگر چه کرده‌ام ؟!دستت شَل شود... این صورت همان صورتی است که طولانی مدت به خاک می‌افتاد و سجده می‌کرد ...آیات حق کجا و شراب و قدح ، کجا ... ➖ما را دست بر گردن ، وارد مجلس یزید کردند ...این کنیزک را به من ببخش ...تا نگاه سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام به حضرت زینب علیه السلام می‌افتاد ، چشمانش را می‌بست ...حضرت زینب علیهاالسلام در شام و عکس العمل هند، همسر یزید ملعون...گریبان دریدن عقیله بنی هاشم علیهاالسلام در مجلس یزید ملعون ...چگونه گریه نکند دختری که رو بند ندارد ... @Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
🩸برخی از مستندات شهادت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ( در منابع شیعه و سنی ) 🔖در روایتی إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 أتَدْرُونَ مَاتَ النَّبِیُّ أَوْ قُتِلَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَمّتَاهُ فَقُلْنَا إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ. ▪️آيا ميدانيد كه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله (به مرگ طبيعى) مُرده و يا آن كشته (و شهيد) شده است؟ (به راستى خداوند مي فرمايد: پس اگر بميرد و كشته شود به گذشتگان خود باز مي‌گرديد) پيش از آن كه حضرت بميرد ، مسمومش كردند و آن دو نفر(عايشه و حفصه) به حضرت زهر خورانيدند؛ بر همين اساس ما معتقديم كه آن دو و پدرانشان شرورترين خلق خدا مي‌باشند. 📚تفسیر عیاشی، ج ١ ص ٢٠٠ 📚البرهان، ج۵ ص ۴١۵ 🔖 در روایتی دیگر نیز إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 أَنَّهُ أَعْلَمَ حَفْصَةَ أَنَّ أَبَاهَا وَ أَبَا بَکْرٍ یَلِیَانِ الْأَمْرَ فَأَفْشَتْ إِلَی عَائِشَةَ فَأَفْشَتْ إِلَی أَبِیهَا فَأَفْشَی إِلَی صَاحِبِهِ فَاجْتَمَعَا عَلَی أَنْ یَسْتَعْجِلَا ذَلِکَ عَلَی أَنْ یَسْقِیَاهُ سَمّاً ▪️ رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، حفصه را آگاه کردند که پدرش (عمر) و ابوبکر امارت و خلافت را به‌دست می‌گیرند؛ حفصه این سرّ را برای عایشه فاش کرد و عایشه هم برای پدرش گفت و ابوبکر هم به عمر گفت. پس آن دو (ابوبکر و عمر) جمع شدند و برای این که این امر زودتر اتفاق بیفتد، تصمیم گرفتند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را مسموم کنند. 📚الصراط المستقیم، بیاضی، ج٣، ص١۶٨ 📚بحارالانوار ج ٢٢، ص ٢۴۶ 🔖 سلیم بن قیس هلالی نیز می‌نویسد: روزی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در جمع اصحاب فرمودند: 📋 أَيُّهَا النَّاسُ إِذَا أَنَا اسْتُشْهِدْتُ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ ▪️ای مردم، آنگاه که من به شهادت رسیدم، علی علیه‌السلام از خودتان بر شما سزاوارتر است. پس علی بن ابی‌طالب علیهماالسلام از جای خود برخواست و درحالی که می‌گریست، گفت: پدر و مادرم فدای شما ای پیامبر خدا، آیا شما کشته می‌شوید؟! حضرت فرمود: 📋 نَعَمْ أُهْلَكُ شَهِيداً بِالسَّمِّ؛ ▪️آری به وسیلۀ سمّ شهید خواهم شد! 📚كتاب سليم بن قيس الهلالی؛ ص۳۶۲ 🔖 و در کمال تعجب، «صحیح بخاری» نیز اینگونه می‌نویسد: 📋 قَالَتْ عَائِشَةُ لَدَدْنَاهُ فِي مَرَضِهِ، فَجَعَلَ يُشِيرُ إِلَيْنَا أَنْ لَا تَلُدُّونِي، فَقُلْنَا كَرَاهِيَةُ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَلُدُّونِي، قُلْنَا كَرَاهِيَةَ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَقَالَ لَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْبَيْتِ إِلَّا لُدَّ وَ اَنَا أَنْظُرُ. ▪️عايشه گوید: در زمان کسالت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به زور در دهان ایشان دوا ريختيم. با اینکه حضرت امر کرده بودند، ابداً چیزی به من نخورانيد. ما گفتيم اصولاً همه مريض‌ها از دوا خوردن بدشان می‌آيد. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مشاهده این تبانی فرمودند؛ آيا من شما را از خوراندن هرگونه دوائی نهی نكردم؟ سپس امر کردند؛ باید هركسی كه در اين خانه حاضر بوده، جلوی چشم من، از همین دارو بخورد.   📚صحیح البخاری، ج۶ ، ص۱۴ 📚طبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۵. @maghaatel
🩸رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در لحظات احتضار، سیدالشهداء علیه‌السلام را بر روی سینه مبارکش نشاند ... در روایت آمده است: 🥀 هنگامی که بیماری رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که به سبب آن به شهادت رسیدند، شدت یافت، 📋 ضَمَّ الْحُسَیْنَ علیه‌السلام إِلَی صَدْرِهِ یَسِیلُ مِنْ عَرَقِهِ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ وَ یَقُولُ ▪️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام حسین علیه‌السلام را به سینه خود چسبانیده بود. عرق آن بزرگوار در حالی که جان می‌داد بر او فرو می‌ریخت و می‌فرمود: 📋 مَا لِی وَ لِیَزِیدَ لَا بَارَکَ اللَّهُ فِیهِ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْهِ طَوِیلًا وَ أَفَاقَ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُ الْحُسَیْنَ وَ عَیْنَاهُ تَذْرِفَانِ وَ یَقُولُ ▪️من با یزید مگر چه کرده‌ام! خدا به یزید، خیر ندهد! پروردگارا یزید را لعنت کن! آن گاه مدت طولانی غش کرد. وقتی به هوش آمد، در حالی که چشمان مبارکش اشکبار بودند امام حسین علیه السلام را می‌بوسید و می‌فرمود: 📋 أَمَا إِنَّ لِی وَ لِقَاتِلِکَ مُقَاماً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ▪️آیا بین من و قاتل تو نزد خدای متعال محاکمه‌ای خواهد بود. 📚بحارالانوار ج۴۴ ص٢۶۶ ✍ در فقه آمده است که در لحظات احتضار، روی سینه مُحتضر باید سبک باشد و حتی فرموده‌اند که دکمه‌های پیراهن محتضر نیز، بهتر است گشوده شود ... حال چقدر وجود نازنین سیدالشهداء علیه‌السلام، بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عزیز است که او را در لحظات احتضار خود، بر روی سینه مبارکش جای می‌دهد ... و آن شاعر، چه زیبا و چه جانسوز سرود: یَومٌ عَلَی صَدرِ النَّبی ... یَومٌ عَلَی وَجهِ الثَّریٰ ... ( یک‌روز روی سینه رسول الله جایَت بود و یک‌روز هم بر روی خار و خاشاک بیابان ...) 📝 کار و بار دو جهان ریخت به‌هم، غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانه‌ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکم بر خانه‌نشینیِ علی امضا شد بعدِ تو حرمت کاشانه‌ی حق حفظ نشد پای اولاد حرامی به حریمت وا شد دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار... خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد!! خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه‌ها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه‌لب شاه غریبی که تک و تنها شد زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خسِ بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو... گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره‌اش را بردند زره‌اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد اجرِ پیغمبری‌ات بود که مردم دادند ظلم‌هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد... @Maghaatel
🩸نانجیبانی که سجّاده از زیر پای امام حسن علیه‌السلام کشیدند و خنجر به پای مبارک آن حضرت زدند و از بالای اسب او را به زمین انداختند‌... شیخ مفید در «الارشاد» می‌نویسد: 🥀 در نزدیکی مدائن در محلی به نام «ساباط» إمام حسن علیه‌السلام خطبه‌ای برای یاران خود ایراد نمودند تا بدین جهت آنان را امتحان کنند؛ سپس وارد خیمه شدند و بر روی سجاده خود به عبادت پرداختند. در این هنگام بود که برخی از خوارج و منافقینی که در لشکر آن حضرت بودند، 📋 ثُمَّ شَدُّوا عَلَی فُسْطَاطِهِ وَ انْتَهَبُوهُ حَتَّی أَخَذُوا مُصَلَّاهُ مِنْ تَحْتِهِ ▪️به خیمه‌های آن حضرت هجوم آورده و اموال وی را غارت کردند و حتی سجاده آن حضرت را از زیر پایش کشیدند. 📚 با مشاهده‌ این وضعیت، شب هنگام، امام علیه‌السلام از تاریکی شب استفاده کردند و در حال عبور از ساباط مدائن بودند که ملعونی از بنی اسد که به او «جراح بن سنان» می‌گفتند بر سر راه آن حضرت‌ آمد و در حالی که خنجری در دست داشت، افسار اسب امام را گرفت و گفت: 📋 اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْرَکْتَ یَا حَسَنُ کَمَا أَشْرَکَ أَبُوکَ مِنْ قَبْلُ ▪️اللّه اکبر ای حسن! همان طور که پدرت پیش از این کافر شد، تو نیز کافر شدی. 📋 ثُمَّ طَعَنَهُ فِی فَخِذِهِ فَشَقَّهُ حَتَّی بَلَغَ الْعَظْمَ ▪️آنگاه با خنجری که در دست داشت آن چنان به ران آن حضرت زد که آن را شکافت و به استخوان رسید. 📋 ثُمَّ اعْتَنَقَهُ الْحَسَنُ علیه السلام وَ خَرَّا جَمِیعاً إِلَی الْأَرْضِ ▪️امام حسن علیه السّلام دست به گردن آن ملعون انداخت و هر دو روی زمین افتادند. 📚الإرشاد ص ۱۷۰ 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۴۷ ✍ آه یا امام مجتبی... چه کنیم تا اسم «با صورت به زمین خوردن» و «از بالای اسب به زمین افتادن» می‌آید، خاطر ما به همان ساعتی می‌رود که آن ساعت دردناک را «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت: ➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیه‌السلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیز‌ه‌ای بر پهلوی امام عليه‌السلام زد، 📜 فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیه‌السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ. ▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیه‌السلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد. 📚لهوف ص۱۹۳ 📝 نمی‌خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم که بند ریسمان بر گردن شیر خدا دیدم خدا داند که آن سیلی شروع دردهایم شد به یک لحظه در آن کوچه دو صد کرب و بلا دیدم از آن خنجر که بر پایم نشست هرگز نمی‌نالم که من مسمار را در سینه خیر النساء دیدم شرار طعنه و زخم زبان از زهر بد تر بود چه گویم من چه از دوستان بی وفا دیدم در این غربت شبیه جد خود خیر البشر هستم که از ملعونه‌ای همسر نما جور و جفا دیدم @Maghaatel
🩸«زهر» با بدن مبارک علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام چه کرد ... به چند گزارش در این رابطه اشاره می‌کنیم: 🔖سخت ترین زهر ... در نقلی آمده است: 🥀 زهری که به امام رضا علیه‌السلام دادند از تمام زهرهایی که به ائمه هدی علیهم‌السلام دادند سخت تر بود؛ زیرا زهری که به امام مجتبی علیه السلام دادند سه روز به آن حضرت مهلت داد و زهری که به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دادند هفت روز مهلت داد ولکن زهری که به امام رضا علیه السلام مأمون (لعنه الله) داد بیش از صبح تا بعدازظهر به آن حضرت‌ مهلت نداد و سریعاً به شهادت رسیدند. 📚منهاج البیان ص ۱۴۲. 🔖 از کاخ مأمون ملعون تا خانه، به زمین می‌افتاد... در نقلی اباصلت گوید: 🥀 وقتی که امام رضا علیه‌السلام از کاخ مأمون عباسی بیرون آمد، دائماً میل افتادن پیدا می‌کرد... ( از قدیم الایام مشهور بین علماء و اهل منبر بوده است که آن حضرت در این مسیر، پنجاه بار به زمین نشستند و دست به دیوار برخاستند) 📚عین البکاء ص۶۴۶ 🥀 مثل مارگزیده‌ها به خودش می‌پیچید... در نقل‌ها آمده است: 📋 یَتَمَلمَلُ کَتَمَلمُلِ السّلیم ▪️ آن حضرت مثل مارگزیده‌ها از درد به خودش می‌پیچید. 📋 و جَعَلَ یَتَقَّلَبُ شِمالاً و یَمیناً ▪️آن حضرت از درد ، دائماً به سمت چپ و راست خود زیر و رو می‌شد. 📚منهاج الصالحین،وحیدخراسانی، ج۱ ص۴۱۴ 📚تفسیر اطیب البیان ج۹ ص۲۰ 📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۱۳ 🔖 از دهان تا امعاء و احشاء مبارک او را گویا با چاقو، پاره پاره کرده بودند ... در گزارشی دیگر نیز آمده است: 📋 کأنّهُ مِن فَمِهِ إلی أمعائهِ تُقَطّعُ بِالسّکّاکین ▪️از دهان تا امعاء و احشاء مبارک او را گویا با چاقو، پاره پاره کرده بودند ... 📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۱۳ ✍از داغِ زهر پیکرم آتش گرفته است گویی تمامِ بسترم آتش گرفته است تر میکند لبانِ مرا کودکم ولی از تشنگی,لب ترم آتش گرفته است پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر از آه آهِ آخرم آتش گرفته است حالا کبوتران به غمم گریه میکنند از بال و پر زدن, پَرم آتش گرفته است امشب تمام حجره‌ی من کربلا شده یک جرعه آب، حنجرم آتش گرفته است امشب دوباره خیمه‌ی آتش گرفته را میبینم و سراسرم آتش گرفته است سر ها به روی نیزه و سرنیزه ها به تن یک دشت در برابرم آتش گرفته است فریادِ دختری زِ دلِ خیمه میرسد عمه کمک که معجرم آتش گرفته است @Maghaatel
🩸 اگر سرَم را پوشانده بودم دیگر با من سخنی مگو ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 امام رضا علیه‌السلام قبل از اینکه وارد کاخ مأمون ملعون شود، رو به اباصلت نمود و فرمود: 📋 فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مَکْشُوفَ الرَّأْسِ فَتَکَلَّمْ أُکَلِّمْکَ وَ إِنْ خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّی الرَّأْسِ فَلَا تُکَلِّمْنِی ▪️وقتی خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود، با من حرف بزن، جواب می‌دهم. چنان چه سرم پوشیده بود، با من صحبت مکن. 🥀 وقتی که آن حضرت وارد کاخ مأمون شدند، مأمون ملعون بسیار اصرار کرد تا إمام علیه‌السلام از آن انگور مسموم بخورد، حضرت فرمود: مرا معاف دار! گفت: ممکن نیست! شاید به من اطمینان نداری! مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و برای مرتبه دوم به دست حضرت رضا علیه‌السّلام داد. 📋 فَأَکَلَ مِنْهُ الرِّضَا علیه‌السلام ثَلَاثَ حَبَّاتٍ ثُمَّ رَمَی بِهِ وَ قَامَ ▪️آن حضرت سه دانه از انگور را خورد و آن را به گوشه‌ای انداخت و از جای حرکت نمود. 📋 فَقَالَ الْمَأْمُونُ إِلَی أَیْنَ فَقَالَ إِلَی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی وَ خَرَجَ مُغَطَّی الرَّأْسِ ▪️مأمون گفت: کجا می‌روی؟ امام فرمود: به جایی که مرا فرستادی! سپس آن حضرت عبا را بر سر کشید و خارج شد. 🥀 اباصلت گوید: چون که دیدم آن حضرت‌ عبا بر سر کشیده است، چیزی عرض نکردم تا داخل خانه شد و دستور داد درها را ببندم و در رختخواب خوابید... 📚الامالی شیخ صدوق ص۶۶۱ 📚عیون اخبارالرضا ج۲ ص۲۴۲ ✍مانند مادرت شده ای، قد خمیده‌ای! آقا چرا عبا به سر خود کشیده‌ای !؟ با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟ مانند مادرت چقدر راه می روی! خونِ جگر به سینه به اجبار می‌دهی راهی نرفته! تکیه به دیوار می‌دهی داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما!؟ در کوچه های طوس زمین می خوری چرا؟ با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکان بده مقداری از عبای شما پاره شد، ولی... نیزه نزد کسی به تو از کینه‌ی علی این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت این جا کسی به غارت انگشترت نرفت چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت @maghaatel
🩸آمدن حضرت‌ جواد الأئمه علیه‌السلام بر بالین پدر ... اباصلت گوید: 🥀 وقتی که امام رضا علیه‌السلام وارد خانه شدند و به من فرمودند تا درب خانه را ببندم؛ و من همین کار را کردم. 📋 و مَکَثْتُ وَاقِفاً فِی صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً ▪️ سپس با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. 📋 فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا علیه‌السلام ▪️در همین موقع مشاهده کردم جوانی خوش روی با زلف‌های تاب‌دار شبیه به حضرت رضا علیه السّلام وارد شد. 📋 فَبَادَرْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ مِنْ أَیْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ ▪️پیش رفتم و عرض کردم: از کجا آمدی؟ درها که بسته بود!! 📋 فَقَالَ الَّذِی جَاءَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ فِی هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَنِی الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ ▪️فرمود: کسی که در این ساعت مرا از مدینه به طوس آورده، از درهای بسته نیز داخلم کرده است. 📋 فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لِی أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ▪️گفتم: شما کیستید؟ فرمود: ای ابا صلت! من حجت خدایم بر تو. من محمّد بن علی هستم، 📋 ثُمَّ مَضَی نَحْوَ أَبِیهِ علیه‌السلام فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِی بِالدُّخُولِ مَعَهُ ▪️و به طرف اطاق علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام رفت. به من نیز فرمود: وارد شوم. 📋 فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیه‌السلام وَثَبَ إِلَیْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ ▪️همین که چشم حضرت رضا علیه‌السّلام به او افتاد، از جای خود تکانی خوردند و فرزندش را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و پیشانی‌اش را بوسید. 📋 ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً فِی فِرَاشِهِ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام یُقَبِّلُهُ وَ یُسَارُّهُ بِشَیْ ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ ▪️سپس او‌ را به جانب خود کشاند. امام جواد علیه السّلامُ پیوسته پدر را می‌بوسید و آرام با او سخنانی می‌گفت که من نفهمیدم. 📚عیون اخبارالرضا علیه‌السلام ج۲ ص۲۴۳ ✍بسکه در حجره‌اش به خود پیچید کمرش مثل مادرش تا شد ناله‌ای زد: کجایی ای پسرم! چشم بر هم زد و دری وا شد آمد از راه، کودکی گریان سر او را گرفت بر دامن گفت بابا منم جواد شما جان مادر سخن بگو با من پسرم! هست آرزوی پدر که بیاید پسر به بالینش گریه کن بر غم علی اکبر که نشسته پدر به بالینش جد ما را میان کرب و بلا دشمن بی‌حیا مکرر کشت در دل علقمه شهیدش کرد در کنار علیِ اکبر کشت... @Maghaatel
🩸فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاک‌ها جان بدهم... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که امام جواد علیه‌السلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیه‌السلام به پسرشان فرمودند: 📋 بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی ▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن. 🥀 امام جواد علیه‌السلام عرضه داشتند: 📋 لِمَ یا أبَه؟ ▪️چرا این پدرجانم ؟! 🥀 امام رضا علیه‌السلام فرمودند: 📋 أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیه‌السلام ▪️دوست دارم همان‌گونه که جدّم حسین علیه‌السّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم. 📚مرقاة الأیقان، ج۱ ص۱۵۶ 📚العبرة الساکتة، ج٢ ص۵۱۴ 📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۵۴۹ ✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دَم آخر اَحدی دست به خنجر نَبَرد بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب... @Maghaatel
🩸امام رضا علیه‌السلام در لحظات احتضار، روضه «عطش» سیدالشهداء علیه‌السلام را می‌خوانَد ... یکی از اثراتی که زهر بلافاصله می‌گذارد ، تشنگیِ فراوانی در بدن انسان به وجود می‌آورد؛ لذا در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که امام جواد علیه‌السلام بر بالین پدر حاضر شدند و سر آن حضرت را به دامن گرفتند، امام رضا علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 بُنیَّ مُحمّد! عَلَیَّ بِشَئٍ مِنَ المٰاء ▪️پسر جانم ای محمد! اندکی آب برای بیاور 📋 فَلمّا أدنَی الماءَ مِن فَمِهِ بَکیٰ و قالَ ▪️ وقتی‌که امام جواد علیه‌السلام ظرف آب را به نزدیک لب‌های مبارک پدر آوردند، امام رضا علیه‌السلام به گریه افتادند و خطاب به «آب» فرمودند: 📋 یٰا مٰاء! أنتَ الّذی مُنِعَ مِنکَ جَدّیَ الحُسین علیه‌السلام بِکربلاء؟! ▪️ای آب ! تو همانی أستی که جدّم حسین علیه‌السلام در سرزمین کربلا از تو محروم شد؟! 📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۱۴ 📚الطریق،کاشی، ج۳ ص۵۴۸ ✍ چه غریبانه غریب الغربا را کشتند با دل زار، معین الضعفا را کشتند آه ای اهل خراسان! همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا هشتمین بضعه‌ی پیغمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود، از این غم می‌مرد بین یک حجره‌ی در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود، غلامش فهمید آخر آن نورِ دلِ آلِ عبا را کشتند مثل یک مار گزیده به خودش می‌پیچید با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند؟! صورتش را به روی خاک نهاد و می‌گفت: چه غریبانه شه کرببلا را کشتند جگر سوخته‌اش روضه برایش می‌خواند با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند؟! ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند روی تل، عمه‌ی مظلومه‌ی ما را کشتند @Maghaatel
🩸مأمون ملعون، آن‌قدر امام رضا علیه‌السلام را اذیت می‌کرد که آن حضرت همانند مادرش فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها تمنّای رفتن از دنیا را می‌نمود... در نقلی آمده است: 🥀 به قدری از ناحیه مأمون به آن حضرت ناراحتی روحی وارد شد که روز جمعه در مسجد جامع دست به دعا بلند می‌کرد و می‌فرمود: 📋 اَللّهُم اِنْ کانَ فَرَجِی مِمّا اَنَا فِیهِ بِالْمَوْت فَعَجِّلْ لِیَ السّاعَةَ ▪️خدایا اگر گشایش کار من در چنین وضع ناگواری که هستم با مرگ انجام می‌شود، هم اکنون در مرگ من شتاب کن. 📚منتخب التواریخ ص۵۸۱ ✍ این دعای «عَجِّلْ وَفَاتِی» دل یک دلسوخته را به همان روزهایی می‌کشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا می‌کرد: 📜 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی ▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷ 📝 یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای حتی میان خانه هم چادر به سر داری کمتر بگو «عَجِّلْ وَفَاتِی» مهربان من تو خوب از تنهایی حیدر خبر داری دیگر نمی گیرم بغل زانوی غم زهرا از انتظار مرگ اگر تو دست برداری خون گریه کن شاید کمی آرام تر گردی بر سینه داغ محسن و داغ پدر داری من مطمئنم کوه را از پا می اندازد این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری در سجده هایت مرگ حیدر را تمنا کن حالا که ای بانوی من عزم سفر داری... @Maghaatel
🩸غسل‌دادنِ بدن مطهّر امام رضا علیه‌السلام توسط فرزند دلبندش ... مرحوم‌ شیخ صدوق نقل می‌کند: 🥀 وقت غسل دادن بدن مطهر امام رضا علیه‌السلام رسید که حضرت جواد علیه‌السّلام رو‌ به اباصلت نموده و فرمودند: 🥀 ابا صلت! حرکت کن از انبار تخت با آب بیاور تا پدرم را غسل دهم! عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست! فرمود: هر چه می‌گویم بجای آور! داخل انبار شدم؛ در آنجا تخت و آب بود. آنها را بیرون آوردم و دامن به کمر زدم تا امام را غسل دهم. اما امام جواد علیه‌السلام فرمودند: 📋 تَنَحَّ یَا أَبَا الصَّلْتِ فَإِنَّ لِی مَنْ یُعِینُنِی غَیْرَکَ ▪️به کناری برو ای اباصلت؛ کسی هست که مرا در این امر، یاری برساند. 📚عیون اخبارالرضا علیه‌السلام ج۲ ص۲۴۵ ✍ گریز نیست... بلکه این عبارت‌هاست که دلِ یک «دلسوخته» را به این‌ سو و آن سو می‌کشاند... 🥀 در اینجا امام جواد علیه‌السلام فرمود: 📜 «فَإِنَّ لِی مَنْ یُعِینُنِی غَیْرَکَ» ▪️همراه من کسانی هستند غیر از تو که مرا در این امر کمک می‌کنند... 📌 مثل این عبارت هم در یک جای دیگر از تاریخ‌ آمده است: 📜 ... مردان بني اسد پیش آمدند تا امام سجاد علیه‌السلام را کمک کنند... اما امام علیه‌السلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند: 📋 أنا أكِفيكُم أمرَه. ▪️من به تنهایی کفایت می‌کنم. 🥀 به امام گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می توانی این بدن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای این پیکر را تکان بدهیم ... 📋 فَبَکٰی بُکاءً شَدیداً ▪️در این هنگام امام علیه السلام به شدت گریه کردند و فرمودند: 📋 «إنَّ مَعیَ مَنْ یُعینُنی عَلَیه» 👈 همراه من کسانی هستند که مرا در دفن پیکر مطهر پدرم کمک دهند... 🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را بلند کردند و فرمودند: بسم اللّه و باللّه و في سبيل اللّه و علَى مِلّةِ رسول اللّه... 📚الدّمعة السّاكبة، ج۵‌‌ ص۱۱ 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۶ @Maghaatel
🩸دو مادرِ دلباخته‌ای که سرنوشت‌شان، مثل هم بود ... «مادر موسی» و «حضرتنرجس» سلام‌الله‌علیهما ... 🔖 در زیار‌ت‌نامه والده ماجده امام زمان علیهماالسلام حضرت نرجس خاتون می‌خوانیم: 📋 اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسی وَ ابنَةَ حَوارِیّ عیسی. 🔹سلام بر تو ای آنکه مانند مادر موسی و دختر حوارّی عیسی هستی.(۱) 🔖 به روایت مرحوم شیخ صدوق: 📜 پس از به دنیا آمدن امام زمان علیه‌السلام مرغان بسیاری نزدیک سر مبارک آن حضرت جمع شدند؛ سپس امام عسکری علیه‌السلام یکی از آن مرغان را صدا زد و فرمود: 📋 احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ إِلَیْنَا فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّائِرُ وَ طَارَ بِهِ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ أَتْبَعَهُ سَائِرُ الطَّیْرِ ▪️این طفل را بردار و نیکو محافظت نما و هر چهل روز یک مرتبه به نزد ما بیاور؛ مرغ آن نوزاد مبارک را گرفت و به سوی آسمان پرواز کرد و سایر مرغان نیز به دنبال او پرواز کردند. 💬 سپس امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمود: سپردم تو را به آن کسی که مادر موسی علیه‌السلام، موسی را به او سپرد. 📋 فَبَکَتْ نَرْجِسُ‌ سلام‌الله‌علیها 🔹تا که آن مرغ، این نوزاد مبارک را به سمت آسمان بُرد، مادرش حضرت نرجس سلام‌الله‌علیها به گریه افتاد. 📝 امام حسن عسکری علیه‌السلام به او فرمودند: آرام باش؛ که شیر از غیر تو نخواهد خورد و به‌زودی آن‌را به سوی تو برمی گردانیم چنانچه حضرت موسی را به مادرش برگردانیدند. و پس از چهل روز آن مرغان، حضرت مهدی سلام‌الله‌علیه را به نزد مادرش برگرداندند.(۲) 📚(۱) مصباح الزائر؛ ص ۶۳۶ 📚(۲) کمال الدین؛ ص۳۹۱ ✍ ای کاش ، سرنوشت یک مادرِ دلباختهٔ دیگر هم، شبیه «مادرموسی» و «حضرت‌نرجس» بود و طفلش به سلامت برمی‌گشت... و ای کاش سرنوشت یک پدر دیگر هم مثل امام حسن عسکری علیه‌السلام بود و دیگر شرمنده از اهل و عیالش نمی‌شد... 📜 ... ظهر عاشورا، مادر، طفل شیرخوارش را از شدت عطش به پدرش سپرد، تا شاید اندکی آب برایش فراهم آورد. 📋 فإنّها واقفةٌ بِبابِ الخِيمة تَنظرُ إليه ▪️و خودش بی‌قرار در کنار خیمه‌ها ایستاد و نظاره‌گر بود تا که طفلش ، سیراب گشته و برگردد.(۱) اما ساعتی نگذشت که دید پدرش،با حال گریان، راه را کج کرده و به پشت خیمه‌ها می‌رود... 📋 ثُمَّ نَزَلَ الْحُسينُ عَن فَرَسِهِ، و حَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفنِ سَيفِهِ، و زَمَّلَهُ بِدَمِهِ، و صَلّىٰ عَلَيْهِ ▪️سپس امام حسین علیه‌السلام از اسب پیاده شد و با شمشیرش قبری برای علی اصغرش حفر کرد و بدن او را با خون گلویش، خون آلود کرد و بر او نماز خواند. (۲) 📚(۱)إبصار العين،ص۱۳۰؛ وسيلة الدّارين،ص۴۱۶ 📚(۲)مقتل الحسين علیه‌السلام، خوارزمي،ج ۲ ص۳۲ 📝 ای گل چه زود دست خزان کرد پرپرت رفتی و رفت خنده ز لب های خواهرت هرکس که دید رأس تو بر روي نیزه‌هاست آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت تا بیش‌تر به گریه‌ی من خنده سر دهند آورده‌اند محمل من را برابرت از دوش نیزه‌دار تو فهمید کاروان خون می‌چکد هنوز ز رگ‌های حنجرت یک تیر بوسه‌ات زد و شد روز من سیاه حالا چه کرد بین سفر نیزه با سرت هرگز نمی‌رود ز خیال من این سه داغ رنگ پدر... گلوی تو... لبخند آخرت @maghaatel