eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی
317 دنبال‌کننده
445 عکس
379 ویدیو
58 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم یا الائمه علیه السلام ادرکنی زيارت كوفه ومدينه در يكشب علي بن گويد كه : شنيدم كه شخصي به جرم ادعاي پيامبري در است . بوسيله اي خودم را به او رساندم تا اورا ببينم . وقتي با او كردم او اين جرم راانكار كرد وگفت : من مدتي در مقام رأس الحسين علیه السلام در شام مي كردم . شبي در محراب مشغول عبادت بودم كه شخصي را در مقابلم ديدم كه بمن مي گفت : بامن بيا! من با او همراه شدم ، ناگاه خودرا در كوفه ديدم ! او بمن فرمود: اينجارا مي شناسي ؟ گفتم : آري اين مسجد كوفه است . من واو خوانديم سپس مقداري راه رفتيم ، ناگاه خودرا در مسجدپيامبر در مدينه ديدم . او برپيامبر سلام كرد ونماز خواند ومنهم نمازخواندم . سپس از مسجد بيرون آمديم ومقداري راه رفتيم ودوباره خودرادر شام در مقام رأس الحسين علیه السلام ديدم . او هم از مقابل چشمانم غايب شد. سال بعد باز او پيدا شد وهمان مكانهارا باهم رفتيم . وقتي به شام برگشتيم من گفتم تورا قسم به كسيكه اين قدرت را بتو داده ، شماكيستيد؟ او فرمود: من بن علي بن موسي الرضا علیهما السلام هستم . وقتي اين را براي مردم تعريف كردم ، مرا بجرم ادعاي نبوت دستگير وزنداني كردند. علي گويد كه من به او گفتم : درباره بيگناهي تو نامه اي به وزيرمي نويسم . نامه را نوشتم ولي بعد از چند روز نامه خودم برگشت خورد درحاليكه وزير زير آن نوشته بود كه : اگر ادعاي آن مرد صحت دارد همان شخص باكرامت بيايد واورا آزاد كند! من ناراحت شده ونامه را به زندان بردم تا جواب وزير را براي آن مردبگويم . وقتي به زندان رسيدم،ديدم كه نگهبانان در حال رفت وآمدهستند. علت را پرسيدم ، گفتند: اين مرديكه ادعاي نبوت كرده بود،غيب شده ونمي دانيم مرغ شده وبه هوابالا رفته ويا بزمين فرو رفته است ! من فهميدم كه امام علیه السلام او را رها كرده است . «ارشادج 2ص 279» دختر امام جواد علیه السلام گويد كه : بعد از پدرم نزدام ّ عيسي (ام ّ الفضل دختر ) رفتم واو اين ماجرا را دربارة امام جواد علیه السلام تعريف كرد: من هميشه نسبت به اينكه امام علیه السلام ، همسري ديگر بگيرد، نگران واحساس مي كردم تا اينكه روزي خانمي را ديدم كه خودرا همسرشوهرم معرفي كرد. من ناراحت شده وجريان را به مأمون عباسي اطلاع دادم . مأمون كه مست لايعقل بود، دستور داد تا شمشيرش را برايش آوردند. سپس قسم خورد كه برود وامام علیه السلام را بكشد! من وقتي اين حالت رااز پدرم ديدم ،پشيمان شدم و«اِنّا للّه وانّا اليه راجعون » مي گفتم وبرسروصورت خود مي زدم وبدنبال پدرم مي رفتم . تا اينكه به اطاقيكه امام علیه السلام درآن بود رسيديم . مأمون وارد شد وبا شمشير ضرباتي را برامام علیه السلام واردكردبطوريكه بدن امام علیه السلام پاره پاره شد! بعد بيرون آمد وبه قصرش برگشت . من تا صبح نخوابيدم وموقع صبح نزد پدرم رفتم وگفتم : مي داني ديشب چه كردي ؟ گفت :نه ! گفتم : پسر امام علیهما السلام را كشتي ! او تعجب كرد واز حال رفت وبيهوش شد. بعد از ساعتي بهوش آمد وگفت : واي برتو! چه مي گوئي ؟ گفتم :آري ! بخانة او رفتي وبدنش را با پاره پاره كردي ! مأمون دچار زيادي شد و خادم را صدازد وگفت : اين چه حرفي است كه دخترم مي گويد؟ ياسر گفت :راست مي گويد! مأمون برسر وسينة خود مي زد ومي گفت : انّا لِلّه وانّا اليه راجعون ! تاقيامت در ميان مردم رسوا شديم وهلاك گشتيم . بعد به ياسر گفت : اي ياسر! زود بخانة امام علیه السلام برو وببين اين مطلب راست است وزود خبري بياوركه نزديك است جان از تنم بيرون آيد! ياسربخانة حضرت علیه السلام رفت وزود برگشت وگفت : اي امير بشارت ومژدگاني ! مأمون گفت : چه خبرداري ؟ گفت : نزد امام علیه السلام رفتم واورا سالم در حال مسواك زدن ديدم . من سلام كردم وگفتم : مي خواهم اين پيراهني كه در تن داريد را بعنوان بپوشم ! وقصدم اين بود كه به بدن حضرت علیه السلام نگاه كنم وببينم كه از ضربات شمشير اثري مانده ياخير! امام علیه السلام پيراهن را درآورد ومن ديدم كه بدنشان مثل عاج سفيد است . واثري از زخم وغيرآن نيست . مأمون به گريه افتاد وگفت : با اين هيچ چيز ديگري نمي ماند واين معجزه براي اولين وآخرين است . «منتهي الامال ج 2 ص 336» الحمدلله‌رب‌العالمین کانال نشرخوبی‌ها🌹 https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
يَا أَبا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ، أَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا ، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ کبوترا تو آسمون بالهاشونو بهم دادند به پیکر مانع نور آفتابند آی کفترا که اون روزا سایه بون آقا بودید سوالی تو منه تو کجا بودید محمد بن می گوید: برای امام جواد (ع) هر نیرنگی که داشت بکار برد (تا شاید آن حضرت را آلوده و نشان دهد) ولی نتوانست. چون درمانده شد و خواست دخترش را برای نزد حضرت فرستاد، دویست دختر از زیباترین کنیزان را خواست و به هر یک از آنها جامی که در آن گوهری (هدیه ای) بود، داد تا پیشکش امام کنند، ولی امام به آنها هم توجهی نکرد، مردی بنام « » و تار زن و ضرب گیر بود، که ریش درازی داشت و به مأمون آمده بود، مقابل امام جواد (ع) نشست و صدای را در آورد. اهل خانه به دورش جمع شدند، شروع کرد با سازش نواختن، ساعتی آواز خواند، امام جواد (ع) به او توجهی نمی کرد و به چپ و راست هم نگاه نمی کرد، سپس سرش را به جانب او بلند کرد، و فرمود: ای ریش بلند! از خدا بترس، ناگاه ساز و ضرب از افتاد و تا وقتی که مرد ، دستش کار نمی کرد و فلج شد. یا امام جواد (ع)! قربان غربتتان آقا! در حضور شما مجلس لهو و لعب برگزار کردند، ساز زدند و آواز خواندند و به شما توهین کردند. اما عرض می کنم یا امام جواد (ع) این اولین بار نبود که این چنین، می کردند. نبودید ببینید، مردم شام چطور به خاندان رسول الله (ص) کردند. جمعیت بسیار زیادی جمع شده بودند و همه شادی می کردند، طبل و دف می زدند و می رقصیدند. خاندان رسول الله(ص) را بر روی شتران بی جهاز، در منظر نامحرمان، می گرداندند. از روی پشت بام ها با خاک و خاکستر اهانت می کردند... . ۱ حسین الا لعنه علی القوم الظالمین ۱-کلینی ، اصول کافی ، ج 2 ، ص 417 ، ح 4. در کربلا چه کذشت ؟ (ترجمه نفس المهموم )، ص 552
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت (ع ) در برابر زمان حضرت رضا (ع ) در خراسان ، بود (خليفه وقت ) روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزهاى ملاقات مردم با او قرار داده بود، (ره ) مى گويد: در يكى از اين دو روز ملاقاتى ، حضرت رضا (ع ) حضور داشت ، مامون در جانب راست حضرت رضا (ع ) نشسته بود، به ماءمون خبر رسيد كه يكى از پارسايان عابد، دزدى كرده است ، ماءمون دستور داد او را نزد او بياورند، ماءمورين رفتند و او را نزد ماءمون آوردند، ماءمون به چهره او نگاه كرد، ديد بر اثر و سجده هاى زياد، پيشانيش ‍ پينه بسته است به او گفت : (خجالت نمى كشى ، تو با اين سيماى مذهبى ، دزدى ميكنى ؟) گفت : من از روى و ناچارى به دزدى زدم ، زير مرا از حقى كه در خمس و بيت المال دارم باز مى دارى ، و بر اثر تهيدستى ناچار به دزدى مى شدم . ماءمون گفت : تو چه حقى در خمس و بيت المال دارى ؟ عابد گفت : خداوند مصرف را در شش مورد، تقسيم و فرموده است : و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و ... (۱). (بدانيد هر گونه غنيمتى كه به شما رسد، خمس آن براى خدا و پيامبر(ص ) و براى خويشان پيامبر(ص ) و يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر است اگر شما به خدا وآنچه بر بنده خود، در روز جدايى حق از باطل ، و روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان - يعنى روز جنگ بدر) نازل كرده ايم ايمان آورده ايد). در مورد در آيه 7 سوره آمده است ). بنابراين چرا حق مرا به من نمى دهى ، با اينكه من درمانده در سفر هستم ، و بر اثر تهيدستى نمى توانم به وطن بازگردم ، وانگهى من از آگاهان به آيات قرآن هستم . ماءمون گفت : براى اجراى الهى و حكم اسلام كه درباره ، مقرر شده آماده باش ، ما نمى توانيم به خاطر اين ياوه سرائى تو، الهى را تعطيل كنيم . عابد گفت : نخست از خودت شروع كن ، و خود را با اجراى حد الهى پاكساز و بعد به ديگرى بپرداز. ماءمون در اينجا به حضرت رضا (ع ) رو كرد و عرض نمود: اين شخص چه مى گويد؟ (نظر شما چيست ؟) امام رضا (ع ) فرمود: او مى گويد: تو دزدى كردى ، من هم دزدى كردم . ماءمون ، بسيار خشمگين شد، سپس به عابد رو كرد و گفت : (سوگند به خدا به جرم دزدى ، دستت را قطع مى كنم ) . عابد گفت : آيا دست مرا قطع مى كنى ، با اينكه برده وغلام من هستى ؟! ماءمون گفت : واى بر تو، از كجا من غلام تو شده ام ؟! عابد گفت : مادر تو را (پدرت ) از بيت المال مسلمانان خريده است بنابراين ، مادر تو جزء اموال همه مسلمانان مغرب و مشرق است و تو كه از او به وجود آمده اى برده و غلام همه مسلمانان هستى ، تا وقتى كه آنها تو را آزاد كنند، ولى من از سهمى كه دارم تو را آزاد نخواهم كرد، وانگهى تو خمس مردم را چپاول كردى و حق آل رسول (ص ) را به آنها ندادى و حق من وامثال مرا ندادى ، و از سوى ديگر چيز ناپاك ، پاك كننده ناپاك ديگر نيست ، بلكه ناپاك را چيز پاك ، پاك مى كند، و كسى كه بر گردن او حد است ، حد ديگران را جارى نمى سازد تا نخست حد خود را جارى كند، و بعد به ديگران برسد، آيا سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: اتاءمرون الناس بابر و تنسون انفسكم وانتم تتلون الكتاب افلا تعقلون (آيا مردم را به نيكى مى كنيد، ولى خودتان را فراموش مى نمائيد، با اينكه شما خودتان كتاب (آسمانى ) را مى خوانيد، آيا هيچ نمى كنيد؟!) (۲). ماءمون در برابر گفتار شيواى عابد، درمانده شده بود، متوجه حضرت رضا (ع ) شد و عرض كرد: (نظر شما درباره اين شخص چيست ؟) حضرت رضا (ع ) فرمود: خداوند به محمد(ص ) فرمود: قل فلله الحجة البالغة (براى خدا رسا و قاطع هست ) (۳) به طورى كه بهانه اى براى هيچ كس باقى نمى ماند، و اين حجتها همان است كه نادان با وجود نادانى به آن پى مى برد، چنانكه شخص و نادان با خود به آن آگاه مى گردد، و دنيا و آخرت بر اساس حجت ودليل ، پابرجا است ، و اين مرد( عابد) هم براى خود حجت و دليل آورد. در اين هنگام ماءمون دستور آزادى عابد را صادر كرد، و از مردم روى گردانيد با حضرت رضا (ع ) به تنهايى به صحبت پرداخت (و تمام كینه و فكر و ذكر خود را در مورد حضرت رضا (ع ) به كار برد) تا اينكه آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رسانيد(۴). ۱ - انفال - 41 ۲ - بقره - 44 ۳ - انعام - 146 ۴ - عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 237 و 238 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پاسخ به سؤال روزى (هفتمين خليفه ) از حضرت (ع ) پرسيد: چرا جد تو (ع ) الجنة و النار ( بهشتيان و بهشت و دوزخيان به دوزخ است ؟! حضرت رضا (ع ) فرمود: آيا شنيده اى كه از پدر و اجداد خود كه روايت كرده اند كه (ره ) گفت : از رسول خدا(ص ) شنيدم فرمود : على و بغضة ( دوستى با (ع ) ايمان است ، و دشمنى با على (ع ) كفر است )؟ ماءمون گفت : آرى شنيده ام . حضرت رضا (ع ) فرمود: همين سخن به اين معنا است كه : على (ع ) تقسيم كننده افراد به بهشت و دوزخ است . يعنى على (ع ) سنجش است ، هر كس كه در دنيا على (ع ) بوده ، آن ترازوى سنجش نشان دهنده دوستى وايمان او است و بر اين اساس به مى رود، و اگر دشمن على (ع ) بود، همان ترازو، دشمنى و كفر او را نشان مى دهد، در نتيجه او را به سوى دوزخ مى فرستد. ماءمون گفت : خداوند بعد از تو مرا زنده نگذارد، گواهى مى دهم كه تو رسول خدا(ص ) هستى . كشف الغمه ، ج 3 ص 147 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم ديدار دو نفر مسافر به خراسان آمدند، در آنجا به حضور حضرت (ع ) رفته و پرسيدند: ما از فلانجا آمده ايم ، آيا ما شكسته است يا تمام ؟ حضرت رضا (ع ) به يكى از آنها فرمود: نماز تو شكسته است و به ديگرى فرمود: نماز تو تمام است !! (با اينكه آنها از يكجا آمده بودند، و هيچگونه فرقى در حد سفر آن ها نبود، لذا تعجب كردند كه چرا جواب مساءله دو گونه شد؟) امام هشتم (ع ) براى آن كس كه فرموده بود نماز تو تمام است چنين توضيح داد: (زيرا تو به مقصد ديدار ( ظالم ) آمده اى ، بنابراين تو سفر گناه است و موجب نماز نمى شود) . به اين ترتيب امام رضا(ع ) حتى در مساءله گفتن : مردم را از طاغوت برحذر مى داشت . وسائل الشيعه ج 5، ص 510 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پراكنده شدن مردم و (ع ) ( ، معروف به ( ) (صاحب دو رياست : 1 - نخست وزير 2 - رئيس ارتش ماءمون ) مجوسى بود و به دست مسلمان شد و كم كم دست نشانده برمكيان در دستگاه خلافت گرديد، و در عصر ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) هم نخست وزير ماءمون گرديد و هم فرمانده كل قواى ارتش ماءمون شد. هنگامى كه ماءمون ولايتعهدى را به امام رضا(ع ) سپرد، بن سهل به مقام امام (ع ) حسادت مى ورزيد، و در فرصتهاى مختلف ، عداوت خود را به امام (ع ) آشكار مى كرد، از جمله در جريان همين شخص ، ماءمون را تحريك كرد كه پيام براى امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد، سر انجام به مكافات دسيسه هايش رسيد و در شعبان سال 203 در سرخس ، توسط ( ) دائى ماءمون كشته شد (۱) اينك به داستان زير توجه كنيد: مى گويد: هنگامى كه ماءمون از خراسان به قصد بغداد بيرون آمد، ( ذوالرياستين ) (براى بدرقه ) بيرون آمد، من نيز همراه حضرت (ع ) بيرون آمدم ، در يكى از منزلگاهها، نامه اى از جانب ( ) (برادر ) بدست فضل رسيد، در آن نوشته بود: (من از روى حساب نجوم دريافته ام كه تو در روز چهارشنبه فلان ماه ، حرارت آهن و آتش را مى چشى ، از اين رو عقيده من اين است كه در همان روز، با ماءمون و حضرت رضا(ع ) به حمام برويد، و تو كنى و روى دستت خون بريز، تا نحوست آن (حرارت آهن ) از تو دور گردد). بن سهل براى ماءمون نيز، در اين باره نامه نوشت ، و از او خواست كه از حضرت رضا(ع ) تقاضا كند تا باهم به حمام بروند. ماءمون به حضور حضرت رضا(ع ) نامه نوشت كه فردا به حمام برويم ، امام رضا(ع ) جواب داد: (من فردا حمام نمى روم و عقيده ندارم كه تو و فضل نيز به حمام برويد). ماءمون بار ديگر نامه نوشت و از امام رضا(ع ) در خواست كرد كه فردا به حمام برويم . امام رضا(ع ) در پاسخ نوشت : من حمام نمى روم زيرا شب گذشته رسول خدا(ص ) را در ديدم به من فرمود: (فردا حمام نرو). از اين رو به عقيده من تو و فضل نيز فردا به حمام نرويد. ماءمون براى حضرت نوشت كه راست مى گوئى و پيامبر(ص ) نيز راست فرمود، من نيز فردا به حمام نمى روم ، فضل خودش بهتر مى داند. مى گويد: وقتى كه شب شد، امام هشتم (ع ) به ما فرمود: (آنچه را كه از تلخ امشب پديد مى آيد به خدا پناه مى برم ). ما پيوسته اين سخن را مى گفتيم ، وقتى كه حضرت رضا(ع ) نماز صبح را (در اول وقت ) خواند، به من فرمود: (برو پشت بام ببين آيا صدائى مى شنوى ) ياسر مى گويد: به پشت بام رفتم ، فريادى شنيدم و كم كم صداى شيون بلند شد، پائين آمدم و ديدم ماءمون از آن درى كه از خانه اش به خانه امام رضا(ع ) باز مى شود، به حضور امام رضا(ع ) آمد و به امام گفت : (خدا به تو در مورد فضل ، اجر دهد، او سخن شما را نپذيرفت و به حمام رفت و بر سرش ريختند و او را كشتند، سه تن از مهاجمين دستگير شده اند كه يكى از آنها پسر خاله او ( بن ) است .) ياسر مى گويد: سرداران و هواخواهان فضل در خانه ماءمون اجتماع كردند و مى گفتند: ماءمون او را غافلگير كرده و كشته است ، و ما بايد از او خوانخواهى كنيم ، و آتش آورده بودند كه خانه او را بسوزانند. ماءمون به حضرت رضا(ع ) عرض كرد: (اى سرور من ! اگر صلاح مى دانيد برويد و مردم را پراكنده كنيد.) ياسر مى گويد: امام سوار شد و به من فرمود: تو نيز سوار شو، با هم از خانه بيرون ، آمديم ، مردم فشار مى آوردند، امام رضا(ع ) با دست اشاره كرد و فرمود: (تفرقوا تفرقوا: متفرق و پراكنده شويد). اشاره امام آنچنان اثر كرد، كه مردم به گونه اى شتابان باز مى گشتند و پراكنده مى شدند كه روى هم مى افتادند، آنحضرت به هر كس اشاره كرد، او با شتاب از آنجا رفت (۲) - ۱ - بحار، ج 49، ص 139 - صحيفه البحار، ج 2، ص 492 و 493. ۲ - کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 8، ص 490 و 491 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم نا تمام عيد (ع ) روز فرا رسيد، ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان . امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، : به شرطى كه در مورد عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى (بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون است ، معاف بدار) ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند. حضرت رضا(ع ) كرارا از خواست كه مرا معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت : (بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد) سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه : اگر بنا است من نماز را بخوانم ، من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم (نه مانند روش خلفاء) ماءمون گفت : (هر گونه مى خواهى بخوان ) ، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند. مى گويد: سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند، مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بام ها رفتند (شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت ) هنگامى كه خورشيد طلوع كرد، امام رضا(ع ) غسل نمود و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد، يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ، و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند. سپس عصاى پيكان دارى را بدست گرفت و بيرون آمد، ما در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ، او پا برهنه بود، وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت (آنچنان تكبيرهاى او پرجاذبه و ملكوتى بود كه ) ما گمان كرديم آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند: اللّه اكبر... ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند، امام رضا(ع ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمود: (اللّه اكبر، اللّه اكبر، (اللّه اكبر) على ما هدانا، اللّه اكبر على ما رزقنا من بهمه الانعام و الحمد لله على ما ابلانا.) همه جمعيت ، صداى خود را به اين تكبير بلند كردند (آنچنان آواى ملكوتى تكبير در فضاى ملكوتى محضر امام ، پيچيد و اثر بخش بود) كه سراسر شهر ( ) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد، هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند، امام رضا(ع ) با كمال سادگى با پاى برهنه از خانه بيرون آمده ، از مركبها پياده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حركت نمودند، حضرت در هر ده قدمى مى ايستاد و سه تكبير مى گفت ، زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرش تكبير، همنوا شده بودند. وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند، ذوالرياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) در نزد ماءمون بود، به ماءمون گفت : اى امير مؤ منان ! اگر امام رضا(ع ) با اين شكوه به مصلى برسد، مردم شيفته مقام او گردند (و آنگاه براى مقام شما خطر خواهد شد)، صلاح اين است كه از او بخواهى باز گردد. ماءمون ، شخصى را نزد امام رضا(ع ) فرستاد و توسط او در خواست باز كشت كرد. امام رضا(ع ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار مركب شد و باز گشت . کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 7، ص 489 و 490 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت رضا(ع ) هنگامى كه حكومت (ششمين خليفه ) سقوط كرد، و حكومت سراسر قلمرو اسلام ، براى ماءمون (هفتمين عباسى ) استقرار يافت ، نامه اى براى (ع ) (كه در آن روز در مدينه بود) نوشت و در آن نامه ، آن حضرت را به خراسان دعوت كرد. حضرت رضا(ع ) به عللى از رفتن به خراسان ، خوددارى كرد و عذر خواهى نمود، ولى ماءمون پيوسته براى آن حضرت مى نوشت و اصرار مى كرد كه بايد به خراسان بيائى ، سرانجام آن حضرت در يافت كه چاره اى جز رفتن به خراسان نيست بناچار مدينه را به قصد خراسان ترك كرد، و در آن روز پسرش (ع ) هفت سال داشت . ماءمون در نامه اش دستور داده بود كه حضرت رضا(ع ) از راه كوهستان (باختران و همدان ) و قم نيايد، بلكه از راه اهواز و بصره بيايد (و اين دستور به خاطر وجود شيعيان در مسير راه اول بود كه ماءمون براى خود احساس ‍ خطر از شيعيان مى كرد). حضرت رضا(ع ) به راه خود ادامه داد تا به سرزمين خراسان رسيد و در آنجا به شهر (مرو) كه ماءمون در آنجا بود، وارد گرديد. ماءمون به حضرت رضا(ع ) پيشنهاد كرد كه : مى خواهم امر را به تو واگذار كنم ، آن را بر عهده بگير. حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست نقشه اى در كار است ) آن پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد. سر انجام ماءمون (مساءله ولى عهدى ) را مطرح نمود و به حضرت عرض ‍ كرد: (بايد مقام را بر عهده بگيرى ). پس از گفتگوى بسيار، امام رضا(ع ) فرمود: (مشروط به شروطى كه از تو مى خواهم ) ماءمون : هرچه خواهى بخواه . امام رضا(ع ): (من مقام ولايتعهدى را به عهده مى گيرم ، به شرط آنكه : امر و نهى نكنم و حكم و فتوى ندهم و كسى را نسب و عزل ننمايم ، و هيچ امرى را كه پا برجاست تغيير ندهم ، و از همه امور مرا معذور بدارى ) کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) قسمت اول حديث 6، ص 489 - ج 1 (به اين ترتيب ، امام رضا(ع ) ولايت عهدى را پذيرفت ، كه در حقيقت نامش ‍ بود، و اين پيشنهاد را نيز رد كرد زيرا معنى دخالت نكردن در هيچ يك از امور، بيانگر آن است كه آن حضرت ، ولايتعهدى ماءمون ظالم را نپذيرفته است ). الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم امام على بن موسى الرضا عليهما السلام از نظر و عبادت آنچنان بود كه تمام اوقات خود را به و ذكر خدا مى گذرانيد و از نظر و دانش ‍ آنچنان بود كه او را عالم آل محمّد لقب دادند. از امام موسى بن جعفر عليهما السلام نقل شده كه مى فرمود: شنيدم از پدرم بن محمّد عليهما السلام كه مكرر به من مى فرمود كه : آل محمّد در صلب تو است و اى كاش كه من او را مى ديدم . او همنام منين على عليه السلام است . تجليّات علمى امام ، آنچنان برجستگى و درخشش داشت كه چشمها را خيره كرد و قلبها و دلها را بسوى او متوجّه ساخت . و اين درخشش علمى جهتى خاص داشت . امام على بن موسى الرضا عليهما السلام معاصر با خليفه عباسى بود. و مردى فوق العاده باهوش و زيرك بود. يكى از هدفهاى اصلى مامون درهم كوبيدن خاندان على عليه السلام بوده است و امام هشتم عليه السلام شخصيّت بارز و برجسته علويين بود. خاندان علوى چه در دوران امويان و چه در دوران عباسيان ، هميشه مورد آزار و اذيّت بودند. امويان از عقل و درايت كافى برخوردار نبودند، به اين جهت مى بينيم كه دومين خليفه اموى ، بن معاويه ، براى درهم كوبيدن بن على عليهماالسلام حادثه را مى آفريند. بازده اجتماعى اين حادثه تأ ثرانگيز چيزى جز نفرت و انزجار نبوده است و سرانجام هم حكومت هزار ماهه اموى در برابر نفرت افكار عمومى تاب مقاومت نياورد و بالاخره با دست عباسيان واژگون شده و در مقبره تاريخ مدفون شدند. عباسيان بر سر كار آمدند و آنان از برنامه هاى ضدّ امويها پند گرفته بودند، در هدف با آنها شريك بودند. عباسيان نيز ايجاد محدوديّت بود، بايد هرچه بيشتر زندگى ائمه دين عليهم السلام در سختى باشد، بايد در فشار و شكنجه باشند تا از قيامهاى احتمالى آنان جلوگيرى شود. دين عليهم السلام به موجب و تقوى و پرهيزكارى در بين مردم از محبوبيّتى عظيم برخوردار بودند و اين خطرى بزرگ و عظيم براى حكومت آنان محسوب مى شد. به اين جهت بايد هرچه بيشتر از و نفوذ روحانى آنان كاسته شود و در عين حال فعاليّتهاى ضدّ علوى بايد بصورتى باشد كه خشم و نفرت مردم را برنيانگيزد؛ چه بهتر كه : عوامل محبوبيّت آنان درهم كوبيده شود و از همه مهمتر آنكه سطوت و هيبت علمى آنان درهم خرد گردد. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت عليه السلام عده اى كه شيوه عادلانه و عالمانه حضرت رضا (ع ) را در جهت زيان مادى خود مى ديدند، دست به كار توطئه شدند تا هم حضرت رضا (ع ) و هم و هم بن سهل را از ميان بردارند. ابتدا را در حمام معروف سرخس قطعه قطعه كردند. ماءمون براى اينكه خود را بى تقصير نشان دهد و تبرئه كند در صدد حضرت رضا (ع ) برآمد و آن امام بزرگوار را - كه خود به خراسان دعوت كرده بود، مسموم و شهيد كرد. ماءمون و دستگاه خلافتش كوشش مى كرد شهادت حضرت رضا (ع ) را مرگ طبيعى جلوه دهد. از اين پيشامد ناگوار اظهار تاءسف بسيار مى كرد و اين امر هم بخاطر وحشتى بود كه از طرفداران آن حضرت و خاندان داشت . الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم محل دفن حضرت رضا عليه السلام پدر در سفرى كه آخر عمرش براى دفع شورشى از سوى مردم ستمديده به خراسان آمد؛ بيمار شد و چندى بعد جان سپرد و در باغ بن قحطبه به خاك سپرده شد. وقتى حضرت (ع ) با زهر جانگداز ماءمون شهيد گرديد، دستور داد آن حضرت را در كنار پدرش هارون دفن كنند. در آن موقع باغ حميد در محلى بنام واقع بود كه بعد از شهادت حضرت رضا عليه السلام به الرضا و بعدها به مشهد شهرت يافت . مدفن آن حضرت از همان آغاز دفن (در سال 203 هجرى ) محل ظهور فيوضات و بركات الهى و زيارتگاه شيعيان و مزار اهل اخلاص و ايمان گرديد، و بتدريج به جايى رسيد كه جلال و شكوه آستان قدس ، همه مظاهر ديگر را تحت الشعاع خود قرار داد. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم وقتى از پذيرفتن بوسيله امام (ع ) نااميد شد، با مشاوران خود طرح ديگرى انداخت تا بتواند كارهاى خوب و بدش را با رضايت ضمنى امام رضا (ع ) جنبه اسلامى و بر حق بدهد و مردم را اغفال نمايد. چه كند؟ خوب است از امام (ع ) بخواهد كه ولايت عهدى ماءمون را بپذيرند و البته بعد از ماءمون زمامدار امور مسلمين شوند. امّا امام (ع ) به اين پيشنهاد رضا نمى دهد. چه بايد كرد؟ ناچار ماءمون با اصرار زياد حضرت رضا (ع ) را به قبول ولايت عهدى وادار مى كند. حضرت رضا (ع ) با اين شرط كه در عزل و نصب و ديگر كارهاى حكومتى دخالتى نفرمايد و اين قبيل امور را به حاكمان و زمامداران حكومتى واگذار نمايد را مى پذيرند. ماءمون (نوشته اى ) به خط و مهر خود در نهم رمضان سال 201 هجرى نوشت و در آن حضرت رضا (ع ) را به عنوان مظهر پاكى ، تقوا، دانش وپاكدامنى معرفى كرد، و بعد نوشت كه تمام مسلمانان بايد بيعت خود را ابتدا با اميرالمؤمنين ( ماءمون ) و سپس با على بن موسى (ع ) استوار سازند. حضرت رضا (ع ) در پشت آن نوشته با خط خود مطالبى بدين شرح نوشت : (ستايش خداى جهان را كه آنچه بخواهد مى كند و قضا و حكم او را رد كننده اى نيست . او از چشمها و اسرار پنهانى سينه ها آگاه است و درود خدا بر محمّد (ص ) كه آخرين پيامبرش مى باشد، و بر آل او كه پاكان و نيكانند.) سپس در روز دهم ماه رمضان سال 201 ه‍ همه بزرگان كشورى و لكشرى دست به آن حضرت دادند. از اين موقع دستور داده شد كه لباس كه شعار عباسيان است به سبز و شعار سبز كه آل على (ع ) و سادات است مبدل شود. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم انتقال : حسودان و دنيا پرستانى كه در گوشه و كنار امپراطورى اسلامى بودند و دستهاشان تا مرفق به خود بى گناهان رنگين بود و زندگانى اشرافى و اعيانى داشتند از اين امر ناراضى شدند. اينها بخوبى مى دانستند كه حضرت (ع ) نمى تواند و ستم را يك لحظه تحمل كند. اين على (ع ) فرزند همان على (ع ) است كه و خلافت دنيا در نظرش ارزشى ندارد، و اگر را مى پذيرد تنها به عنوان اى براى اجراى و احقاق حق و خدمت به اجتماع و مردم ستمديده است و بس . بنابراين نمى توانستند عاشقان زرق و برق دنيا و خفاش صفتان متملق چرب زبان را راضى نگهدارند. و وزيرش و اطرافيانش از همان آغاز، در صدد بر آمدند قبولى ولايت عهدى را از سوى حضرت رضا (ع ) نقطه ضعفى جلوه دهند و به مردم بقبولانند كه امام (ع ) شيفته دنيا و مقام ظاهرى دنيا شده است ، هيهات ! چقدر اين شيوه تفكر از هدف عالى امام (ع ) بدور است ؟ بارى ، آفتاب حقيقت زير ابر نمى ماند سادگى و بى آلايشى رفتار و كردار على بن موسى الرضا (ع ) و علم و دانش وسيع و تقواى راستين آن حضرت ، پرتو افشانى آغاز كرد، و بزودى همه و همه به حقانيت امام معصوم و وسعت دانش آن حضرت پى بردند. جلسات بحث و كه در حضور ماءمون و امثال فقيه بزرگ دربار و كسان ديگرى كه دم از علم و اطلاع مى زدند؛ تشكيل مى شد؛ آفتاب حقيقت و امامت را روشن كرد. همگان ، حتى پيشوايان اديان ديگر، به درجه دانش و بصيرت امام (ع ) پى بردند و دانستند كه در مقابل عالم آل محمّد (ص ) قدرت سخن گفتن و اظهار نظر ندارند. اين بود كه چاره اى جز تعظيم و تسليم در برابر امام (ع ) نداشتند. بناچار تلاش دشمن در اين مورد نيز، نه تنها به نتيجه اى نرسيد؛ بلكه نتيجه معكوس داد. كه خود درس خوانده و دانشمند بود كاملا به عظمت علمى و روحى امام (ع ) پى برده بود، امّا بر افكار و اسرار پنهانى خود ظاهرا سر پوش ‍ مى نهاد، و به محبت و ارادت مى كرد. در سال 202 هجرى ، ماءمون از امام رضا عليه السلام با اصرار خواست كه نماز عيد فطر را براى مسلمانان اقامه فرمايد. در ابتدا امام (ع ) از اين كار هم سر باز زد تا ماءمون و اطرافيان و مردم بدانند كه امام (ع ) نمى تواند و نمى خواهد آلت اجراى مقاصد حكومت باشد. علاوه بر اين ، امام (ع ) نمى خواست اجرا كننده تشريفات ظاهرى دين باشد در حالى كه خانه دين از پاى بست ويران است . ماءمون و اطرافيان و مردم اصرار كردند، عاقبت امام (ع ) اين پيشنهاد را قبول فرمود با اين شرط: (من حاضرم نماز عيد فطر را برگزار كنم منتهى با همان سنتى كه جدم رسول خدا (ص ) آنرا در زمان خود اجرا مى فرموده است ). مردم بسيار كنجكاو شدند تا شيوه پيامبر اكرم (ص ) بجاى تشريفات ظاهرى دربار اجرا گردد. ماءمون دستور داد كه همه درباريان با كبكبه و جلال و شكوه لباسهاى فاخر خود را بپوشند و بر اسبهاى زرين لگام سوار شوند و در ركاب امام (ع ) در نماز عيد فطر شركت نمايند. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم براى اينكه به دربار خود حشمت و موقعيت علمى بدهد، و از سوى ديگر نارضايتى طرفداران آل على (ع ) كم كند و جبران ستمگريهاى گذشته را بنمايد، به فكر افتاد حضرت رضا عليه السلام را از مدينه به مرو دعوت نمايد. ماءمون پس از مشورت با اطرافيان خود، مخصوصا كه امور كشورى و لشكرى را در دست داشت و مردى باهوش و استعداد بود، با اصرار و پافشارى از حضرت رضا عليه السلام خواست از مدينه به خراسان بيايند. نظر ماءمون با اين دعوت استوارى پايگاه قدرت خود و شايد با كشاندن حضرت رضا (ع ) به دستگاه حكومت وقت تضعيف موقعيت امام عليه السلام بود. ماءمون خود مردى دانشمند و زيرك بود و بيش از همه به دانش وسيع و تقوا و فضيلت عليه السلام آگاهى داشت . بن سهل نيز قدرت معنوى امام عليه السلام را مى دانست و آگاه بود كه آوازه دانش و پاكى و صفاى فرزند پيامبر (ص ) به سراسر جهان رسيده و زمينه روحى مردم براى قبول رهبرى امام (ع ) به حد كافى و مساعد فراهم شده است . پس از تصميم بر دعوت از آن حضرت ، ماءمون ( بن ابى ) را با برخى از درباريان مورد اعتماد خود به مدينه گسيل داشت ، تا حضرت رضا (ع ) را به سفر خراسان وادار نمايد. ابتدا حضرت رضا (ع ) دعوت آنان را قبول نفرمود، تا به آنها و مردم بفهماند كه دستگاه حكومت در دعوت از آن حضرت ، چه مقاصد پنهان و آشكارى دارد. عاقبت ، پس از اصرار فراوان ؛ حضرت رضا (ع ) قبول فرمود كه از طريق مكه و عراق به سوى خراسان روان گردد. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم حضرت (ع ) در مدينه با قبر منوّر جدّ بزرگوارش ‍ رسول اكرم (ص ) و همه اعضاى خانواده و حتى تنها فرزند عزيز و جانشين گرامى اش حضرت امام محمّد تقى عليه السلام وداع فرمود، وداعى سوزناك و شكيب سوز. موكب و محمل و هودجهاى مجلل كه به دستور دستگاه خلافت فراهم شده و همراهان آن حضرت كه والى مدينه و بزرگان قوم بودند تا بصره با شكوه و عظمت چشمگيرى براه افتادند. كه كشتن و آوردن سر برادرش را به پايتخت و بر پا كردن جشن و سرور جايزه دادن را مقصد و مقصود خود قرار داده بود، چگونه مى توانست از خلافت چشم بپوشد و آنرا به آل على (ع ) واگذار نمايد؟ اين امر باور كردنى نبود. امّا آنچه در تجليل و بزرگداشت حضرت رضا عليه السلام ظاهرا انجام مى داد، وسيله اى براى قدرت و شوكت بخشيدن به خلافتش و كارها و نقشه هايى بود كه به دستور ( ) وزير با سياستش انجام مى داد. بارى ، امام هشتم (ع ) از طريق بصره ، خرمشهر و اهواز و اراك و قم و رى و نيشابور در دهم شوال سال 201 هجرى به مرو ورود فرمود. مردم اين شهرها مقدم يگانه يادگار رسول خدا (ص ) را از هر جهت گرامى و مغتنم مى دانستند و از فرصت با ارزشى كه پيش آمده بود براى حل مشكلات دينى و دنيايى خود از آن حضرت كمك مى خواستند. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم در مرو هنگام ورود موكب حضرت علیه السلام به مرو، و و عده زيادى از بزرگان دربارى و حكومتى تا چند فرسنگ به استقبال امام علیه السلام رفتند. پس از چند روز ماءمون مقصد خود را - كه واگذارى به حضرت رضا علیه السلام بود - با آن حضرت در ميان گذاشت تا به خيال خود با يك دو نشانه را سازد: ۱ - هم قيامهاى علويان را عليه دستگاه از بين ببرد يا از آن بكاهد ۲ - هم با وارد كردن حضرت رضا علیه السلام به دستگاه حكومتى كه هميشه مورد انتقاد و بد گويى آل على علیهم السلام بود و كارگردانان حكومت را ناپاك و آلوده مى دانستند، از وجهه معنوى و تقوايى امام علیه السلام بكاهد. و با اين نقشه همبستگى مذهبى علويان و شيعيان آل على علیه السلام را از بين ببرد، تا ديگر خطرى دستگاه خلافت را تهديد ننمايد. بعد ما و دار و دسته اش با خيال راحت به حكمرانى خود ادامه خواهند داد. ولى حضرت رضا علیه السلام - بر خلاف انتظار ماءمون و بن سهل و دنيا پرستان متملق - از پذيرفتن اين پيشنهاد امتناع فرمود. حضرت رضا علیه السلام از دستگاه فاسد و نابسامان خلفاى و از بخشش هاى فراوان و افراطهايى كه از نيم قرن پيش در دستگاه اشرافى عباسيان آغاز شده بود و به عنوان ( ) به اين و آن داده مى شد و محور حكومت از مسير حق و حقيقت ، در زير نقاب مسلمان نمايى و ديندارى و سپردن كارهاى مهم اسلامى و حكومتى به دست افراد فاسد و زراندوز و رياكار كاملا آگاه بود، چنين وضع نابسامانى را چگونه ولى حق و امام معصوم علیه السلام مى توانست تحمل كند؟ امام علیه السلام وقتى زمام حكومت را به دست مى گيرد كه بتواند را از سر مظلومى كوتاه كند و اى را به حقش برساند، را به حقدار باز پس دهد و الاّ بايد حكومت و خلافت را رها سازد. الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b