eitaa logo
نشر خوبی ها محمد مهدی
316 دنبال‌کننده
448 عکس
382 ویدیو
78 فایل
نشر خوبی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم یا الائمه علیه السلام ادرکنی زيارت كوفه ومدينه در يكشب علي بن گويد كه : شنيدم كه شخصي به جرم ادعاي پيامبري در است . بوسيله اي خودم را به او رساندم تا اورا ببينم . وقتي با او كردم او اين جرم راانكار كرد وگفت : من مدتي در مقام رأس الحسين علیه السلام در شام مي كردم . شبي در محراب مشغول عبادت بودم كه شخصي را در مقابلم ديدم كه بمن مي گفت : بامن بيا! من با او همراه شدم ، ناگاه خودرا در كوفه ديدم ! او بمن فرمود: اينجارا مي شناسي ؟ گفتم : آري اين مسجد كوفه است . من واو خوانديم سپس مقداري راه رفتيم ، ناگاه خودرا در مسجدپيامبر در مدينه ديدم . او برپيامبر سلام كرد ونماز خواند ومنهم نمازخواندم . سپس از مسجد بيرون آمديم ومقداري راه رفتيم ودوباره خودرادر شام در مقام رأس الحسين علیه السلام ديدم . او هم از مقابل چشمانم غايب شد. سال بعد باز او پيدا شد وهمان مكانهارا باهم رفتيم . وقتي به شام برگشتيم من گفتم تورا قسم به كسيكه اين قدرت را بتو داده ، شماكيستيد؟ او فرمود: من بن علي بن موسي الرضا علیهما السلام هستم . وقتي اين را براي مردم تعريف كردم ، مرا بجرم ادعاي نبوت دستگير وزنداني كردند. علي گويد كه من به او گفتم : درباره بيگناهي تو نامه اي به وزيرمي نويسم . نامه را نوشتم ولي بعد از چند روز نامه خودم برگشت خورد درحاليكه وزير زير آن نوشته بود كه : اگر ادعاي آن مرد صحت دارد همان شخص باكرامت بيايد واورا آزاد كند! من ناراحت شده ونامه را به زندان بردم تا جواب وزير را براي آن مردبگويم . وقتي به زندان رسيدم،ديدم كه نگهبانان در حال رفت وآمدهستند. علت را پرسيدم ، گفتند: اين مرديكه ادعاي نبوت كرده بود،غيب شده ونمي دانيم مرغ شده وبه هوابالا رفته ويا بزمين فرو رفته است ! من فهميدم كه امام علیه السلام او را رها كرده است . «ارشادج 2ص 279» دختر امام جواد علیه السلام گويد كه : بعد از پدرم نزدام ّ عيسي (ام ّ الفضل دختر ) رفتم واو اين ماجرا را دربارة امام جواد علیه السلام تعريف كرد: من هميشه نسبت به اينكه امام علیه السلام ، همسري ديگر بگيرد، نگران واحساس مي كردم تا اينكه روزي خانمي را ديدم كه خودرا همسرشوهرم معرفي كرد. من ناراحت شده وجريان را به مأمون عباسي اطلاع دادم . مأمون كه مست لايعقل بود، دستور داد تا شمشيرش را برايش آوردند. سپس قسم خورد كه برود وامام علیه السلام را بكشد! من وقتي اين حالت رااز پدرم ديدم ،پشيمان شدم و«اِنّا للّه وانّا اليه راجعون » مي گفتم وبرسروصورت خود مي زدم وبدنبال پدرم مي رفتم . تا اينكه به اطاقيكه امام علیه السلام درآن بود رسيديم . مأمون وارد شد وبا شمشير ضرباتي را برامام علیه السلام واردكردبطوريكه بدن امام علیه السلام پاره پاره شد! بعد بيرون آمد وبه قصرش برگشت . من تا صبح نخوابيدم وموقع صبح نزد پدرم رفتم وگفتم : مي داني ديشب چه كردي ؟ گفت :نه ! گفتم : پسر امام علیهما السلام را كشتي ! او تعجب كرد واز حال رفت وبيهوش شد. بعد از ساعتي بهوش آمد وگفت : واي برتو! چه مي گوئي ؟ گفتم :آري ! بخانة او رفتي وبدنش را با پاره پاره كردي ! مأمون دچار زيادي شد و خادم را صدازد وگفت : اين چه حرفي است كه دخترم مي گويد؟ ياسر گفت :راست مي گويد! مأمون برسر وسينة خود مي زد ومي گفت : انّا لِلّه وانّا اليه راجعون ! تاقيامت در ميان مردم رسوا شديم وهلاك گشتيم . بعد به ياسر گفت : اي ياسر! زود بخانة امام علیه السلام برو وببين اين مطلب راست است وزود خبري بياوركه نزديك است جان از تنم بيرون آيد! ياسربخانة حضرت علیه السلام رفت وزود برگشت وگفت : اي امير بشارت ومژدگاني ! مأمون گفت : چه خبرداري ؟ گفت : نزد امام علیه السلام رفتم واورا سالم در حال مسواك زدن ديدم . من سلام كردم وگفتم : مي خواهم اين پيراهني كه در تن داريد را بعنوان بپوشم ! وقصدم اين بود كه به بدن حضرت علیه السلام نگاه كنم وببينم كه از ضربات شمشير اثري مانده ياخير! امام علیه السلام پيراهن را درآورد ومن ديدم كه بدنشان مثل عاج سفيد است . واثري از زخم وغيرآن نيست . مأمون به گريه افتاد وگفت : با اين هيچ چيز ديگري نمي ماند واين معجزه براي اولين وآخرين است . «منتهي الامال ج 2 ص 336» الحمدلله‌رب‌العالمین کانال نشرخوبی‌ها🌹 https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
* بدون  و تکرار ۱۱۰ بار نام مبارک امام علی علیه السلام در وصف حضرتش:* علی عالی علی اعلی علی والی علی والا علی روح همه دلها علی سرلوح هر املا علی کرّارعلی سردار علی سرّوعلی اسرار علی سرور علی سالار علی حاء وعلی طاها علی اکمل علی علی علی علی و علی علی درّ کلام ما علی اعلم علی علی علی مرحم علی هم دم علی همدم علی   علی لا لا علی   علی   علی علی دائم علی سلم و علی       علی  سرّ  دعای  ما علی همه علی حکم و علی محکم علی حال و علی علی ولیِّ ما علی کی در آمد علی کو در مرام آمد علی روح آمد     علی کلام ما علی مُلک و علی    علی سِلک وعلی علی عَلی حالک   علی داروی دردما علی اسعد علی علی علی علی کو در مولود   علی آگاهی دلها علی علی علی علی علی محو روی داور علی آرام دل ما را علی دُرّ الله علی صهر رسول الله علی عَلَی الاَرواح علی عَلی دلم مملوّ مِهر او علی را مهر گو مگو اصلا علی را هو ملک مَهو روی مولا درهمه عالم ومهو علم او آدم علی اعلا عَلَی الآدم علی اعلا عَلَی علی را دم دهم هردم دهم درراه او سرهم علی وردم علی روحم علی آرامه ی دلها علی و علی علی و علی سامع علی وعلی مادح علی دل اعما علی هم اسم الله و علی همراه الله و علی را گو الله صدا سرده علی مولا علی‌ وعلی علی مرد و علی علی را در سماء مائد علی دارد را علی و علی آمر علی راحِم علی عامر علی وعلی همه مهو روی مولا علی وعلی گوهر علی واکرده اوهر در کسی اسم علی آرد    رود همّ همه دلها علی دلداده همسر   دل آرام علی همسر و کرده مدح او همسر علی را همسری والا محمد را علی محمد را علی داماد گلی علی را داد که او عطر همه گلها دلم مِهر ولی دارد دمادم اسم اوآرد سروری در دلم کارد سرم گَردِ ره مولا  صد و ده مرحله اسم علی آورده ام که هر مصراع سردادم مدد مولا مددمولا مدد مولا 🤲🏼🤲🤲🏼🤲🤲🏼🤲🤲🏼🤲برجمال پرنورش صلوات https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan ع
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم عطیه کیست ؟ می‌گوید : عطیه در سال ۸۱ هجری همراه ابن محمد ابن اشعث بر بن یوسف ثقفی خروج کرد عبدالرحمان ابن محمد اشعث در سال ۸۵ از دنیا رفت به فارس گریخت حجاج بن یوسف به بن قاسم نوشت که : عطیه را حاضر کن و از عطیه بخواه که علیه السلام را کند و الّا ۴۰۰ بر او بزن و ریش او را بتراش محمد بن قاسم ثقفی جناب عطیه را حاضر کرد و حجاج بن یوسف ثقفی را برایش خواند ولی عطیه حاضر نشد که به امیرالمومنین علیه السلام بد بگوید و لعن کند محمد بن قاسم ثقفی طبق دستور حجاج بن یوسف ثقفی ۴۰۰ شلاق به عطیه زد و سر و ریش عطیه را تراشید وقتی که ابن مسلم حاکم خراسان شد عطیه به خراسان رفت تا روزی که ابن هبیره والی عراق شد عطیه نامه ای به نوشت و از او اجازه خواست تا اینکه به عراق برگردد عمر ابن هبیره به او اجازه داد و عطیه هم به کوفه برگشت و در کوفه زندگی کرد تا اینکه در سال ۱۱۱ هجری از دنیا رفت و وفات کرد الحمد لله رب العالمین کانال نشر خوبی‌ها https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم یا امیر المومنین علیه السلام موضوع : چرا این همه و کشت و کشتار ؟ محل : حضرت علیه السلام و محل : حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و محل : حضرت علیه السلام و محل پادشاهی : حضرت علیه السلام بوده است لذا همه بشریت است که باید از این محافظت کند الحمدلله رب العالمین https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan
* بدون  و تکرار ۱۱۰ بار نام مبارک امام علی علیه السلام در وصف حضرتش:* علی عالی علی اعلی علی والی علی والا علی روح همه دلها علی سرلوح هر املا علی کرّارعلی سردار علی سرّوعلی اسرار علی سرور علی سالار علی حاء وعلی طاها علی اکمل علی علی علی علی و علی علی درّ کلام ما علی اعلم علی علی علی مرحم علی هم دم علی همدم علی   علی لا لا علی   علی   علی علی دائم علی سلم و علی       علی  سرّ  دعای  ما علی همه علی حکم و علی محکم علی حال و علی علی ولیِّ ما علی کی در آمد علی کو در مرام آمد علی روح آمد     علی کلام ما علی مُلک و علی    علی سِلک وعلی علی عَلی حالک   علی داروی دردما علی اسعد علی علی علی علی کو در مولود   علی آگاهی دلها علی علی علی علی علی محو روی داور علی آرام دل ما را علی دُرّ الله علی صهر رسول الله علی عَلَی الاَرواح علی عَلی دلم مملوّ مِهر او علی را مهر گو مگو اصلا علی را هو ملک مَهو روی مولا درهمه عالم ومهو علم او آدم علی اعلا عَلَی الآدم علی اعلا عَلَی علی را دم دهم هردم دهم درراه او سرهم علی وردم علی روحم علی آرامه ی دلها علی و علی علی و علی سامع علی وعلی مادح علی دل اعما علی هم اسم الله و علی همراه الله و علی را گو الله صدا سرده علی مولا علی‌ وعلی علی مرد و علی علی را در سماء مائد علی دارد را علی و علی آمر علی راحِم علی عامر علی وعلی همه مهو روی مولا علی وعلی گوهر علی واکرده اوهر در کسی اسم علی آرد    رود همّ همه دلها علی دلداده همسر   دل آرام علی همسر و کرده مدح او همسر علی را همسری والا محمد را علی محمد را علی داماد گلی علی را داد که او عطر همه گلها دلم مِهر ولی دارد دمادم اسم اوآرد سروری در دلم کارد سرم گَردِ ره مولا  صد و ده مرحله اسم علی آورده ام که هر مصراع سردادم مدد مولا مددمولا مدد مولا 🤲🏼🤲🤲🏼🤲🤲🏼🤲🤲🏼🤲برجمال پرنورش صلوات https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan ع
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم السلام علیک یاامیرالمومنین و یا زهراء علیهما السلام پدرش : مصطفى عليه السلام و خاتم انبياء است و خداوند در وصف پدرش فرمود: يا احمد اما الا فلاك اى اگر بخاطر تو نبود هستى را نمى آفريدم . او فرستاده از سفراى الهى ، كل و هادى سبيل است . رمز و آفرينش افلاك و انجم به بركت وجود اوست در سايه او نظام اسلامى رشد كرد و بشر به واقعى رسيد. او مردى پاكدامن و مكه بود كه خداوند او را بر همه جهانيان بلكه بر همه انبياء و اوصياء برترى داد. الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan علیه السلام
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم السلام علیک یاامیرالمومنین و یا زهراء علیهما السلام مادرش : زن سرشناس عرب ، كبرى بود. خديجه كبرى ، از خاندانى بود كه اغلب اعضايش متفكر و صاحب مقامات علمى بودند. خديجه از قبيله قريش ، صاحب مال و ثورت بسيار، داراى عالى و در خور نام زكيه ، پناه زنان و دختران بى پناه بود. به گونه اى كه بدين خاطر ام الاء يتامش ؛ مادر يتيمان مى خواندند. او به ثروت و شهرت و پاكدامنى و طهارت ، خواستگارانى بسيار داشت ولى به همه آنها پاسخ منفى مى داد، اما چون عليه السلام را فردى و راستگو يافته بود و آثار عظيمى از نجابت و در او سراغ داشت ، خود به وسيله پيام رسانى به او پيشنهاد داد و تقاضاى همسرى با او را كرد. خديجه به او گفت : اى پسر عم ! به خاطر خويشاوندى و نزديكى تو با من و داشتن شرافت ، دارى ، خوش و صدق در سخن ، به تو رغبت دارم و خواستار ازداوج با تو شده ام . او با مال و ثروت خود از دين محمد حمايت كرد و به جايى رسيد كه خداوند به وسيله براى او سلام مى رساند. پيامبر عليه السلام او را بسيار عزيز مى داشت و درباره اش مى فرمود: خديجه دختر خويلد از جمله چهار زنى است كه به كمال رسيده اند. الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan علیه السلام
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم السلام علیک یاامیرالمومنین و یا زهراء علیهما السلام عليها السلام را دشنام مى دهد. ابن روايت كرده كه : روزى پيغمبر خدا عليه السلام نزديك خانه كعبه نماز مى خواند و ابوجهل و جمعى از مشركان ديگر در كنارى نشسته بودند ابوجهل رو به اطرافيان خود كرده و گفت : كيست كه اكنون برخيزد و شكنبه اى از شتران فلان قبيله را كه ديروز نحر كرده اند بياورد و همين كه به سجده رفت بر سرو گردن او بيفكند؟ يكى از مشركين كه در آنجا حضور داشت انجام اين كار را به عهده گرفت و اين كار را انجام داد. ابوجهل و اطرافيان او در حالى كه نظاره گر صحنه بودند مى خنديدند و به صورت تمسخر به يكديگر نگاه كردند. پيامبر همچنان در سجده بود تا آنكه شخصى خود را به منزل پيامبر عليه السلام رسانيد و فاطمه عليها السلام را از ماجرا با خبر كرد، فاطمه عليها السلام كه در آن زمان دختر كوچكى بود به سرعت خود را به مسجد رسانده و آن شكنبه را از روى پدر برداشت و سپس رو به ابوجهل و اطرافيان او كرده و به سختى آنان را دشنام داد. (۱) ۱- زندگانى حضرت فاطمه و دختران آن حضرت ، ص 22 الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan علیه السلام
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام علیکم السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام همه چیز الله تعالی است چه چه چه چه چه چه علیه السلام ولی تعالی چند چیز تحت عناوین متفاوت را به خودش داده است مخصوصاً در و زمان و انسان مثلاً : -----> کتاب الله ماه -----> شهر الله در انسان پیامبران مثلاً : علیه السلام -----> صفوت الله علیه السلام -----> نبی الله علیه السلام -----> خلیل الله علیه السلام -----> کلیم الله علیه السلام-----> روح الله صلی الله علیه و آله و سلم -----> رسول الله علیه السلام -----> ولی الله در همه از الله تعالی است لکن الله تعالی کعبه در مکرمه را به خودش نسبت داده است که الله الحرام است کعبه -----> بیت الله تعالی شیطان هم مخلوق الله تعالی است ولی الله تعالی شیطان را به خودش نسبت الله داده است لذا انسان باید به فکر عداوت با شیطان باشد و با شیطان کند شیطان -----> عدوّ الله الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan
‌نامه زیبای امام علی(ع) در آخرین لحظات حیاتشان حضرت (ع) در واپسین لحظات حیات با و عظمت خویش، وصیت گهربار و سرشار از نکات آموزنده داشتند. در سالروز ضربت خوردن مولی‌الموحدین حضرت ابوتراب علی بن ابی طالب(ع) نکاتی از وصیت‌نامه آن حضرت خطاب به فرزند بزرگوارشان امام حسن را مرور می‌کنیم. این آن چیزی است که علی پسر وصیت می‎کند: به وحدانیت و یگانگی خدا گواهی می‎دهد و اقرار می‎کند که بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا ، عبادت، حیات و زندگانی من از آن خداست. شریکی برای او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم. فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش می‎کنم: 1- الهی را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید. 2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبنای و خداشناسی متفق و متحد باشید و از بپرهیزید، پیغمبر فرمود: میان مردم از نماز و روزه دائم است و چیزی که دین را محو می‎کند، و اختلاف است. 3- و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله کنید که صله رحم انسان را نزد خدا آسان می‎کند. 4- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بی سرپرست بمانند. 5- خدا را! خدا را! درباره ، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم می‎خواهند آنها را در شریک کند. 6- خدا را! خدا را! درباره ؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشی گیرند. 7- خدا را! خدا را! درباره ؛ نماز پایه دین شماست. 8- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد. 9- خدا را! خدا را! درباره در راه خدا، از مال و خود در این راه مضایقه نکنید. 10- خدا را! خدا را! درباره ؛ زکات خشم الهی را خاموش می‎کند. 11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد قرار گیرند. 12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است. 13- خدا را! خدا را! درباره و تهیدستان، آنها را در زندگی شریک خود سازید. 14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره این‌ها بود. 15- در انجام کاری که خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید. 16- با مردم به خوشی و نیکی کنید چنانکه قرآن دستور داده است. 17- امر به و نهی از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما کنند، دعای آنها برآورده نخواهد شد. 18- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکی کنید، از کناره‎گیری و قطع و تفرقه و تشتت بپرهیزید. 19- کارهای را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکاری در مورد گناهان و چیزهایی که موجب کدورت و دشمنی می‎شود، بپرهیزید. 20- از خدا بترسید که و کیفر خدا شدید است. خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا می‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... . پی‎نوشت‎ها: مقاتل الطالبین، صص 44 – 28، ابن اثیر، ج 3، صص 197 – 194، مروج الذهب، ج 2، صص ‍ 44 –40. انتهای پیام الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
✍️حضرت در سفارشی به فرزند خود فرمود: «فرزندم! مبادا از تو زرنگ‌تر باشد؛ هنگام كه تو در خوابی‌، او برمی‌خيزد و آمرزش می‌طلبد. 📚 ميزان الحكمه، ج 8، ص 466 امام (ع) می‌فرمايد که : نزد (ص) آمد. آن حضرت فرمود: «ای جبرئيل! مرا كن.» عرض كرد: «ای ! هرگونه می‌خواهی كن؛ ولی بدان كه می‌ميری‌، هرگونه می‌خواهی بدار؛ ولی بدان پايان آن جدايی است و هرگونه می‌خواهی كن؛ ولی بدان برای كردارهايت جزايی است! بدان و به‌خاطر بسپار كه هر كس به و بی‌نيازی او از مردم است. 📚 وسائل الشيعه، ج 5، ص 269 الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند. ✍پس رو کرد به جماعتی که در آنجا داشتند ( نیز در بین بود ) و سوال کرد : "خلیفه ی نبی و او چه کسی است؟" پس جمعیت حاضر ، را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید : نامت چیست؟ ابوبکر گفت : نامم "" است راهب پرسید : دیگرت چیست؟ابوبکر گفت : نام دیگرم "" است. راهب سوال کرد : نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت : "نه هرگز" پس راهب گفت : گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست. ✍ابوبکر گفت : دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد : من بهمراه جمعی از مسیحیان از آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و ما این است که : از ی مسلمین چند بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم. ✍ابوبکر گفت : سوالاتت را بپرس ، راهب گفت :باید به من نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت : در امانی ، پس سوالاتت را بپرس. ✍راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ *چه چیزاست که از آن نیست؟* 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ *چه چیزاست که در خدا نیست؟* 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ *آن چیست که خدا آن را نمیداند؟* پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت : باید از کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ ماند پس بدنبال فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند : چه سوالیست که میپرسی؟ خدا همه دارد و همه چیز را میداند. ✍راهب نا گشته قصد بازگشت به روم کرد ، ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر بر امان دادنت نبسته بودم را به خونت رنگین می کردم . ✍سلمان که ماجرا بود بسرعت خود را به امام (ع)رسانده و ماجرا را کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام (ع )و امام (ع )میان جمعیت حاضر و با و تکبیر جماعت حاضر ، مواجه شدند. ✍ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسید : نامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یان *""* نزد مسیحیان *""ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *""* است. پس راهب گفت : نسبتت با نبی (ص) چیست؟ ✍امام (ع )فرمودند: او و پسرعموى من است و نیز او هستم. پس راهب گفت ، به بن مریم که و گمشده ی من تو بودی. پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد. ✍امام علی (ع) پاسخ دادند: فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک 🔹 *آنچه خدا ندارد ، و فرزند است.* 🔹 *آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است* 🔹 *و آنچه خدا نمیداند ، و همتا برای خود است* پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و الحکمة" ✳️به درستی که نامت در إلیا و در ایلیا و در علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین تقسیم کرد. ⬅️ *پیامبر(ص)فرمود: هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او می کنند* منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم الحمدلله‌رب‌العالمین کانال‌نشرخوبی‌ها🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
مقبل کاشانی و مرثیه‌خوانی مقبل و محتشم می گوید : «یک سال زیادی، از برای زیارت عازم شدند. من از لحاظ مالی فقیر بودم. به یکی از دوستانم گفتم : می‌ترسم بمیرم و آرزوی در دلم بماند. دلش به حال من سوخت و من را هم راهی کربلا کرد. نزدیک گلپایگان راهزنان، شبانه به کاروان حمله کرده و دارو ندار همه را غارت کردند. برهنه و عریان وارد گلپایگان شدیم. بعضی قرض کردند و رفتند ولی من همانجا ماندم. نه وسیله رفتن داشتم و نه دل برگشتن. تا آنکه شد. حسینیه‌ای در آنجا بود که شبها شیعیان در آن عزاداری می‌کردند. من هم در حسینیه ماندم و شب و روز گریه می‌کردم. تا اینکه شب عاشورا شد، را که سروده بودم خواندم. مردم به شدت می‌کردند و حسابی غوغا شد. همان شب خواب دیدم مشرف شدم به کربلا و وارد صحن شدم. اذن دخول گرفتم که وارد حرم شوم. کسی مانعم شد. با دست اشاره کرد که برگرد، الان وقت کردن تو نیست. گفتم بنا نبود حرم جناب الحسین (ع) مانعی داشته باشد. گفت: ای در این لحظه، حضرت (س) و مادرش کبری (س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده‌اند. کمی صبر کن، گفتم تو کیستی؟ گفت :من از حول حرم مطهر هستم که دائم برای زوار می‌کنم. پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن می‌گرداند. جمعی را در صحن مقدس می‌دیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند. تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید: آیا اینها رامی‌شناسی؟ گفتم نه، گفت اینها حضرات هستند، که به زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) آمده‌اند. آنکه در صدر مجلس نشسته، حضرت ابوالبشر است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت است. در طرف چپش حضرت و آن یکی است. پیامبران دیگر، ادریس، هود و صالح و و اسحاق و داود و و کلیم الله و روح الله هستند. در این لحظه دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغلهای او را گرفته بودند. پس همه انبیاء برخاستند و احترام گذاشتند. آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست. بعد از لحظه‌ای سر بلند کرد و فرمود: را بیاورید. پرسیدم این بزرگوار کیست؟ گفت خاتم الانبیاء مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم است. لحظاتی نگذشت که را آوردند. او مردی خوش سیما و کوتاه قد بود و عمامه ژولیده بر سر داشت. وارد که شد، تعظیم کرد و ایستاد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای محتشم امشب است، پیامبران برای زیارت فرزندم (ع) آمده‌اند و می‌خواهند عزاداری کنند، برو بالای و از دلسوز خود بخوان تا ما بگرییم. به امر پیامبر اکرم (ص) منبری گذاشتند، و محتشم رفت در پله اول آن ایستاد، پیامبر(ص) اشاره کرد بالاتر برو، و در پله دوم ایستاد فرمود بالاتر برو تا آنکه در پله نهم منبر ایستاد حضرت فرمودند بخوان. حواسم را جمع کردم ببینم محتشم کدام بند را میخواند که از همه دلسوزتر است، شروع کرد به خواندن این بند: شکست خورده طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست می‌گذشت از سر ایوان کربلا از هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت کربلا محتشم عرض کرد: یا رسول الله بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید ز قحط آب، کربلا صدای پیامبر (ص) به ناله بلند شد و رو به انبیاء کردند و فرمودند: ببینید امت من با فرزند من چه کرده‌اند.آبی را که خدا بر سگ‌ها و گرگ‌ها و کفٌار کرده، امت من، بر اولاد من کرده‌اند. پس محتشم شروع کرد به این مرثیه: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زارزار چون محتشم به این شعر رسید پیامبران همه بر سر می‌زدند، محتشم رو به پیامبران کرده و گفت: جمعی که پاس محملشان بود گشتند بی‌عماری و محمل شترسوار پیامبر (ص) فرمود: بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر (ص) او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: محتشم هنوز دل ما از گریه خالی نشده است بخوان. محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمده که پیامبر (ص) میل دارد از اشعار او بگرید. را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره کرد به طرف قبر سیدالشهداء (ع) و عرض کرد: یا رسول الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن ...
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم معاويه # امام_على (ع ) به شهادت رسيد، بر نقاط اسلامى مسلط شد، فرماندار مدينه شد، معاويه در نامه اى براى مروان نوشت : دختر (برادرزاده على (ع ) را براى پسرم خواستگارى كن هر قدر پدرش مهريه خواست ، مى پذيرم و هر قدر او قرض داشته باشد مى پردازم ، و اين وصلت موجب صلح بين بنى اميه و بنى هاشم خواهد شد. ، پس از دريافت با عبدالله بن جعفر، ملاقات كرد، و دختر او را براى يزيد، خواستگارى نمود. گفت : اختيار زنان ما با بن على (ع ) است ، دخترم را از او خواستگارى كن . مروان به حضور (ع ) آمد و دختر عبدالله را، خواستگار كرد، امام حسن (ع ) فرمود: (هر كس را كه در نظر دارى دعوت كن ، تا اجتماع كنند و من نظرم را بگويم ) مروان ، بزرگان دو طايفه بنى هاشم و بنى اميه را دعوت كرد و همه آنها به گرد هم آمدند، امام حسن (ع ) نيز حاضر شد. مروان برخاست و پس از حمد وثناى الهى ، گفت : (اميرمؤمنان معاويه ، به من فرمان داده تا زينب دختر عبدالله بن جعفر( ۱ ) را براى بن معاويه ، خواستگارى كنم ، به اين ترتيب كه : 1 - هر قدر پدرش خواست مهريه تعيین كند مى پذيريم . 2 - هرقدر، پدرش مقروض باشد، قرض او را ادا مى كنيم . 3 - و اين وصلت موجب صلح بين دو طايفه بنى اميه و بنى هاشم گردد. 4 - يزيد پسر معاويه همتايى است كه نظيرندارد، به جانم سوگند حسرت و افتخار شما به يزيد، بيشتر از حسرت و افتخار يزيد به شما است . 5 - يزيد كسى است كه به بركت چهره او از ابرها طلب باران مى شود. آنگاه سكوت كرد و كنار نشست . امام حسن (ع ) پس از حمد و ثناى الهى فرمود: 1 - اما در مورد ، ما از سن پيامبر (ص ) در مورد و بستگانش تجاز نمى كنيم (كه 840 درهم است ) 2 - در مورد قرضهاى پدرش ، چه وقتى زنهاى ما، قرض هاى پدرانشان را داده اند؟(تا چنين مطلبى عنوان شود) 3 - و در مورد بين دو طايفه ، فانا عاديناكم لله و فى الله فلا نصالحكم للدنيا : (دشمنى ما با شما، براى خدا و در راه خداست ، بنابراين براى با شما صلح نمى كنيم ). 4 - و در مورد اينكه : افتخار ما به وجود يزيد، بيشتر از يزيد به ما است ، اگر مقام بالاتر از است ، ما بايد بر يزيد افتخار كنيم ، ولى اگر نبوت بالاتر از است ، او بايد به وجود ما افتخار كند. 5 - اما اينكه گفتى : به بركت چهره يزيد، از ابرها طلب باران مى شود چنين چيزى درست نيست ، مگر در مورد و آل محمد (ص ) (كه از بركت چهره نورانى آنها طلب مى شود) نظر ما اين است كه : دختر عبدالله را به پسر عمويش ، ( بن محمد بن جعفر) درآوريم ، و من هم اكنون او را همسر قاسم قرار دادم و مهريه اش را زمين مزروعى كه در مدينه دارم تعيين كردم ... و همين زمين مزروعى ، زندگى آنها را تاءمين مى كند، و ديگر نيازى به ديگران نيست . مروان گفت : اى بنى هاشم !آيا اين گونه با ما ناصاف روبرو مى شويد؟(و به يك يك سخنان ما پاسخ مى دهيد) امام حسن (ع ) فرمود: آرى ، هر يك از اين پاسخها، در برابر هر يك از مواد سخنان شما است ، يك در برابر يك . مروان ازجواب مثبت ماءيوس شد و ماجرا را براى معاويه ، در ضمن نامه اى نوشت . معاويه گفت : (ما از آنها خواستگارى كرديم ، جواب منفى به ما دادند، ولى اگر آنها از ما خواستگارى كنند، جواب مثبت خواهیم داد .( ۲ ) ۱ - طبق بعضى از روايات ، نام اين دختر، ام كلثوم بود، و به جاى امام حسن (ع )، امام حسين (ع ) ذكر شده است (بحار، ج 44، ص 207 - 208) ۲ - بحارالانوار، ج 44، ص 119 - 120 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم پاسخ امام رضا(ع ) در مورد مى گويد: به (ع ) عرض كردم : (قربانت گردم دانسته ايد كه من با پدرت پيوند تنگاتنگ داشتم ، سپس با شما اين پيوند را دارم ، سوگند به رسول خدا(ص ) و به حق يكايك امامان و به حق شما، آنچه به من خبر دهى ، به كسى نمى گويم (و رعايت نقيه را مى كنم ) آيا پدرتان زنده است يا از دنيا رفته است ؟ امام رضا (ع ) فرمود : پدرم وفات كرده است . گفت : شيعيان روايت مى كنند كه سنت چهار پيامبر در زندگى پدرتان وجود دارد.(۱) امام رضا (ع ) فرمود : سوگند به خداوندى كه هيچ كس جز او شايسته پرستش نيست پدرم وفات كرد. ابو جرير گفت : يا وفات غيبت امام رضا (ع ) فرمود : وفات مرگ ابو جرير گفت : گويا تو از من مى كنى ؟ (و حقيقت مطلب را به من نمى گوئى ) امام رضا (ع ) فرمود : عجبا! (چنين نيست كه تصور مى كنى ). ابو جرير گفت : آيا امام كاظم (ع ) (مقام امامت را) به شما وصیت كرد؟ امام رضا (ع ) فرمود : آرى . ابو جرير گفت : آيا احدى را در اين مقام با تو شريك قرار داده ؟ امام رضا (ع ) فرمود : نه . ابو جرير: هيچكدام از برادرانت امام شما مى باشد؟ امام رضا (ع ) فرمود : نه . ابو جرير: پس امام تو هستى ؟ امام رضا (ع ) فرمود :آرى . (۲) ۱ - اين چهار طبق بعضى از روايات عبارتند از: 1 - ترس و از موسى علیه السلام 2 - زندان و از يوسف علیه السلام 3 - سخن مردم كه او مرده است ولى نمرده از علیه السلام 4 - قيام به شمشير از صلی الله علیه و آله و سلم اكمال الدين صدوق ۲ - کافی باب فى ان الامام يعلم ان الامرقد صار اليه ، حديث يك ص 380 - ج 1 الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم اهل بيت (عليهم السلام) گفته است : من مقيم كوفه بودم . همسايه اى داشتم كه با او رفت و آمد و نشست و برخاست مى كردم . شب جمعه اى نزد او آمده ، گفتم : در مورد زيارت حضرت (عليه السلام) چه رأى و نظرى دارى ؟ گفت : و خلاف مقرارت شرع ، و هر بدعتى گمراهى است و هر آلوده به گمراهى و ضلالتى در آتش است ! ! سليمان مى گويد : در حالى كه همه وجودم پر از خشم بود از نزد او برخاستم و پيش خود گفتم : هنگام سحر نزد او مى روم و حقايقى از و مناقب حضرت امام حسين (عليه السلام) را براى او مى گويم ، اگر بر عناد و تعصب جاهلى اش اصرار و پافشارى ورزيد او را به مى رسانم . چون وقت سحر شد به سوى او شتافته ، درِ خانه اش را كوبيدم و او را به نام صدا زدم كه ناگهان همسرش به من گفت : او ابتداى شب به قصد زيارت حضرت حسين (عليه السلام) به سوى رفت ، من هم از پى او به زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) شتافتم . هنگامى كه وارد حرم شدم همسايه خود را ديدم كه در حال سجده براى خدا ، مشغول مناجات و گريه و درخواست و آمرزش است . پس از مدتى طولانى سر از سجده برداشت و مرا نزديك خود ديد ، به او گفتم : تو ديشب مى گفتى زيارت حضرت حسين (عليه السلام) است و هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است ولى امروز به حرم آمدى ، او را زيارت مى كنى ؟ گفت : سليمان ! سرزنشم مكن ! من كسى بودم كه براى (عليهم السلام)قائل به پيشوايى و و نبودم تا ديشبم فرا رسيد كه ديدم كه : مرا در حيرت و بهت فرو برد و دچار ترس و وحشت نمود . به او گفتم : چه ديدى ؟ گفت : انسانى بلند مرتبه و با عظمت را ديدم كه قامتى معتدل داشت نه بسيار بلند بود و نه بسيار كوتاه . از توصيف جمال و جلالش ناتوانم و از بيان ارزش و كمالش عاجزم . با گروه هايى كه گرداگردش بودند به سرعت در حركت بود و پيش رويش سوارى بود كه بر سرش تاجى قرار داشت ، داراى چهار ركن بود و بر هر ركنى گوهرى كه از مسير سه روزه راه مى درخشيد . از برخى از خادمان آن بزرگوار پرسيدم : اين كيست ؟ گفتند : مصطفى ! گفتم : اين ديگرى كيست ؟ گفتند : مرتضى جانشين رسول اللّه ! سپس چشم به آن فضاى ملكوتى انداختم ، كه ناگهان اى از نور ديدم كه هودجى از بر آن بود و در آن دو قرار داشتند و ناقه ميان آسمان و زمين در پرواز بود ! گفتم : اين ناقه از كيست ؟ گفتند : از كبرى و زهرا (عليهما السلام) ; گفتم : اين جوان كيست ؟ گفتند : بن على ; گفتم : اين گروه كجا مى روند ؟ همه گفتند : زيارت مقتول به ستم ، شهيد كربلا بن على المرتضى . من به سوى هودجى كه حضرت فاطمه زهرا در آن بود رفتم كه ناگهان ورقه هاى مكتوب را ديدم كه از آسمان به زمين مى آيد ! پرسيدم اين اوراق چيست ؟ گفتند : اوراقى است كه در آن ايمنى از آتش براى زائران حسين در نوشته شده است . من امان نامه اى را درخواست كردم ; به من گفت : مگر تو نمى گويى زيارت حسين بدعت است ؟ ! اين امان نامه به تو نمى رسد ، مگر آنكه حسين را زيارت كنى و به فضل و شرفش اعتقاد ورزى ! با ترس و هول از خواب بيدار شدم و همان وقت و ساعت قصد زيارت آقايم حسين (عليه السلام) را نمودم و اكنون به پيشگاه خدا توبه و آورده ام و به خدا سوگند اى سليمان ! از قبر او جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا گردد ! ! حاج بر پايه نقل محدث قمى درمفاتيح الجنان صفحه 801 در با به حضرت عرضه داشت حديث صحيح است ؟ حضرت فرمود : آرى ، درست و کامل است الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم 4- نويسندگان عبارتند از: مرحوم (مؤ لف كتاب ، متوفى 329 ه .ق )، و مرحوم (مؤ لف كتاب (من لا يحضر)، متوفى 381 ه .ق ) ومرحوم شيخ (مؤ لف كتاب استبصار وتهذيب ، متوفى 460 ه .ق ) كه نام هر سه ،( )بود، و هر سه ايرانى بودند الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم ثواب زيارت (عليه السلام) در اين قسمت براى شما عزيزان روايتى را درباره فضيلت زيارت آن حضرت از « » نقل مى كنم تا ببينيد و بيابيد كه اين مستحب در چه بهره عظيمى به انسان مى رساند . حضرت (عليه السلام) مى فرمايد : كسى كه قبر فرزندم را كند براى او نزد خدا هفتاد مقبول است . راوى مى گويد : گفتم : هفتاد حج ؟ ! فرمود : آرى ، هفتصد حج . گفتم : هفتصد حج ؟ فرمود : آرى ، هفتاد هزار حج . گفتم : هفتاد هزار حج ؟ فرمود : چه بسا حجى كه پذيرفته نشود ; كسى كه او را زيارت كند و يك شب در آن منطقه بخوابد مانند اين است كه خدا را در عرشش زيارت كرده است . گفتم : مانند كسى است كه خدا را در عرشش زيارت كرده است ؟ فرمود : آرى ، هنگامى كه قيامت برپا مى شود چهار نفر از و چهار نفر از آخرين بر عرش قرار دارند ، اما چهار نفر اوّلين : و و و علیهم السلام است ; اما چهار نفر آخرين : و و و صلی الله علیهم و آله وسلم است ; سپس نخ ترازى كشيده مى شود ـ كه خوبان را از بدان جدا مى كند ـ پس زائران قبور ما با ما قرار مى گيرند ، از نظر برترين درجه ، و نزديك ترينشان به عطا و بخشش ، زائران قبر فرزندم على ] بن موسى الرضا [ هستند . كامل الزيارات : 307 ، باب الحادى والمائة ، حديث 13 . الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ﷽🕊♥️ ‍🕊﷽ السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام سلام علیکم اوضاع سياسي جهان اسلام، درعصر عليه السّلام ص ۵ شروع نهضت عباسيان: نهضت عباسي در سال ۱۲۹ ه‍ . ق در خراسان توسط اعلام موجوديت كرد. فعاليت‌هاي آنان از سال ۱۱۸ توسط بن علی بن عبدالله بن عباس معروف به از حميمه به طور كاملاً مخفيانه رهبري مي‌شد، همكاري اقوام يمني و ربيعه و نيز خارج حروريه را جلب كرد و بر سرزمين شرق تسلط يافت . در سال ۱۳۳ نيروهاي عباسي وارد كوفه شدند و مسئوليت كوفه را عهده‌‌دار گرديد. ( ۱ ) بني عباس با الرضا من آل محمّد، همكاري علويان را نيز جلب كرده بودند و حتي با محمّد بن نفس به خلافت بيعت كرده بودند، ( ۲ ) به تصفيه كساني كه به عباسيان اخلاص نداشتند پرداختند و سر انجام با ابو العباس را به خلافت برگزیدند. ( ۳ ) ۱ - الفتوح ج ۴، ص ۳۴۸ ۲ -الكامل في التاريخ ج ۴، ص ۳۷۰ ۳ - تاريخ تمدن اسلام، ص ۷۵۲ الحمدلله‌رب‌العالمین🌹 @nashrekhobyhakashan https://eitaa.com/nashrekhobyhakashan گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b