بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#نماز نا تمام عيد #امام_رضا(ع )
روز #عيد_قربان فرا رسيد،
ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى #نماز_عيد آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان .
امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، :
به شرطى كه در مورد #ولايت عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى
(بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون #حكومت است ، معاف بدار)
ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند.
حضرت رضا(ع ) كرارا از #مامون خواست كه مرا معاف بدار،
ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت :
(بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد)
سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه :
اگر بنا است من نماز را بخوانم ،
من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم
(نه مانند روش خلفاء)
ماءمون گفت :
(هر گونه مى خواهى بخوان )
، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند.
#ياسر_خادم مى گويد:
سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند،
مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بام ها رفتند
(شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت )
هنگامى كه خورشيد طلوع كرد،
امام رضا(ع ) غسل نمود
و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد،
يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ،
و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند.
سپس عصاى پيكان دارى را بدست گرفت و بيرون آمد،
ما در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ،
او پا برهنه بود،
وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت (آنچنان تكبيرهاى او پرجاذبه و ملكوتى بود كه ) ما گمان كرديم آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند:
اللّه اكبر...
ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند،
امام رضا(ع ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمود:
(اللّه اكبر،
اللّه اكبر،
(اللّه اكبر) على ما هدانا،
اللّه اكبر على ما رزقنا
من بهمه الانعام
و الحمد لله على ما ابلانا.)
همه جمعيت ، صداى خود را به اين تكبير بلند كردند
(آنچنان آواى ملكوتى تكبير در فضاى ملكوتى محضر امام ، پيچيد و اثر بخش بود) كه سراسر شهر ( #مرو) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد،
هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند، امام رضا(ع ) با كمال سادگى با پاى برهنه از خانه بيرون آمده ،
از مركبها پياده شدند
و پا برهنه گشتند
و همراه امام حركت نمودند،
حضرت در هر ده قدمى مى ايستاد
و سه تكبير مى گفت ،
زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرش تكبير، همنوا شده بودند.
وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند،
#فضيل_بن_سهل ذوالرياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) در نزد ماءمون بود،
به ماءمون گفت :
اى امير مؤ منان !
اگر امام رضا(ع ) با اين شكوه به مصلى برسد، مردم شيفته مقام او گردند
(و آنگاه براى مقام شما خطر خواهد شد)،
صلاح اين است كه از او بخواهى باز گردد.
ماءمون ، شخصى را نزد امام رضا(ع ) فرستاد و توسط او در خواست باز كشت كرد.
امام رضا(ع ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار مركب شد و باز گشت .
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 7، ص 489 و 490 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
كرامتى از حضرت رضا(ع )
#عبدالله_بن_مغيره عراقى مى گويد: من به مذهب ( #واقفيه ) اعتقاد داشتم ،
(و مى گفتم بعد از امام هفتم ، امامى نيست )
براى انجام مراسم #حج به مكه رفتم در آنجا در مورد مذهبم ، شك و ترديد نمودم ،
كنار كعبه خود را به ملتزم (ديوار مقابل در خانه كعبه ) چسباندم
و گفتم :
(خدايا! تو خواسته مرا مى دانى ، مرا به بهترين دين ارشاد فرما).
همانجا به قلبم افتاد كه به محضر حضرت #امام_رضا(ع ) بروم ،
به مدينه رفته و به خانه آن حضرت شتافتم ، و به خادم خانه گفتم :
(به مولايت بگو يك مرد عراقى به در خانه آمده است ).
هماندم صداى امام رضا(ع ) را از درون خانه شنيدم دوبار فرمود:
(اى #عبدالله_بن_مغيرة !
وارد خانه شو).
وارد خانه شدم ،
هنگامى كه آن حضرت ، به چهره من نگاه كرد، فرمود:
(خداوند دعايت را به استجابت رسانيد، و تو را به #دين خودش ، هدايت نمود).
گفتم :
(اشهد انك حجة الله و امينه على خلقه :
گواهى مى دهم كه البته تو حجت خدا، و امين خدا در ميان مخلوقاتش هستى ).
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...
حديث 13، ص 355 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#ولايت_عهدى حضرت رضا(ع )
هنگامى كه حكومت #امين (ششمين خليفه #عباسى ) سقوط كرد،
و حكومت سراسر قلمرو اسلام ، براى ماءمون (هفتمين #طاغوت عباسى ) استقرار يافت ، #مامون نامه اى براى #امام_رضا(ع ) (كه در آن روز در مدينه بود) نوشت
و در آن نامه ، آن حضرت را به خراسان دعوت كرد.
حضرت رضا(ع ) به عللى از رفتن به خراسان ، خوددارى كرد و عذر خواهى نمود،
ولى ماءمون پيوسته براى آن حضرت #نامه مى نوشت و اصرار مى كرد كه بايد به خراسان بيائى ،
سرانجام آن حضرت در يافت كه چاره اى جز رفتن به خراسان نيست
بناچار مدينه را به قصد خراسان ترك كرد،
و در آن روز پسرش #امام_جواد(ع ) هفت سال داشت .
ماءمون در نامه اش دستور داده بود كه حضرت رضا(ع ) از راه كوهستان (باختران و همدان ) و قم نيايد،
بلكه از راه اهواز و بصره بيايد (و اين دستور به خاطر وجود شيعيان در مسير راه اول بود كه ماءمون براى خود احساس خطر از شيعيان مى كرد).
حضرت رضا(ع ) به راه خود ادامه داد تا به سرزمين خراسان رسيد
و در آنجا به شهر (مرو) كه ماءمون در آنجا بود، وارد گرديد.
ماءمون به حضرت رضا(ع ) پيشنهاد كرد كه :
مى خواهم امر #خلافت را به تو واگذار كنم ، آن را بر عهده بگير.
حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست نقشه اى در كار است ) آن پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد.
سر انجام ماءمون (مساءله ولى عهدى ) را مطرح نمود و به حضرت عرض كرد:
(بايد مقام #ولايتعهدى را بر عهده بگيرى ).
پس از گفتگوى بسيار، امام رضا(ع ) فرمود:
(مشروط به شروطى كه از تو مى خواهم )
ماءمون : هرچه خواهى بخواه .
امام رضا(ع ):
(من مقام ولايتعهدى را به عهده مى گيرم ، به شرط آنكه :
امر و نهى نكنم
و حكم و فتوى ندهم
و كسى را نسب و عزل ننمايم ،
و هيچ امرى را كه پا برجاست تغيير ندهم ،
و از همه امور مرا معذور بدارى )
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) قسمت اول حديث 6، ص 489 - ج 1
(به اين ترتيب ، امام رضا(ع ) ولايت عهدى را پذيرفت ، كه در حقيقت نامش بود، و اين پيشنهاد را نيز رد كرد
زيرا معنى دخالت نكردن در هيچ يك از امور، بيانگر آن است كه آن حضرت ، ولايتعهدى ماءمون ظالم را نپذيرفته است ).
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر از دو چيز پنهانى
(#حسن_بن_على_بن_زياد، معروف به ( #وشاء ) پارچه فروش بود
و مدت كوتاهى به مذاهب #واقفى اعتقاد داشت (كه طبق اين مذهب ، امام كاظم (ع ) آخرين امام است )،
بعدا بر اثر ديدن معجزاتى از حضرت #رضا(ع )، آن مذهب را ترك كرد و شيعه دوازده امامى گرديد)
#وشا مى گويد:
در سفرى به خراسان رفتم
و طرفدار مذهب #واقفيه بودم ، همراه خودم متاعى بود،
در ميان آن پارچه گلدار در يكى از بغچه ها وجود داشت ، كه خودم از آن اطلاعى نداشتم ،
هنگامى كه وارد شهر (مرو) شدم ، و در منزلى سكونت نمودم ، يك نفر مدنى (كه در مدينه متولد شده بود) بدون سابقه نزد من آمد و گفت :
حضرت رضا(ع ) مى فرمايد:
(آن جامه گلدار را كه در نزدت است براى من بفرست ).
من گفتم :
چه كسى ورود مرا به (مرو)، به حضرت رضا(ع ) اطلاع داد،
من همين لحظه وارد مرو شدم ، وانگهى نزد من پارچه گلدار نيست .
آن مرد مدنى رفت ، و سپس بازگشت و گفت :
حضرت رضا(ع ) مى فرمايد:
آن پارچه گلدار در فلان جا و در ميان فلان بغچه است ،
و بغچه اش چنين و چنان مى باشد.
آنگاه من آن بغچه را پيدا كردم و گشودم و در زير آن ، پارچه گلدار را يافتم و براى آن حضرت فرستادم .
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...،
حديث 12، ص 354 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#معجزه
#ابراهيم_بن_موسى مى گويد:
از #امام_رضا(ع ) طلب داشتم
و اسرار و پافشارى مى كردم كه طلب مرا بدهد،
و آن حضرت از من مهلت مى خواست و وعده مى داد.
روزى آن حضرت به استقبال والى مدينه مى رفت ،
من همراهش بودم ،
وقتى كه نزديك قصر فلان رسيد، در آنجا در سايه درختها فرود آمد،
من هم در آنجا پياده شدم ، و غير از ما كسى در آنجا نبود،
به امام رضا(ع ) عرض كردم : (قربانت گردم ، #عيد نزديك است
و به خدا كه من پولم ته كشيده ، طلب مرا بده ).
حضرت رضا(ع ) با تازيانه اش ، محكم زمين را خراش و شيار داد،
سپس دست برد و از لاى آن شيار، شمش طلائى را در آورد و به من داد و فرمود:
(اين را ببر و از آن بهره بردارى كن ، و آنچه كه ديدى مخفى كن ).
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 6، ص 488 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#كرامت از #امام_رضا(ع )
عصر حضرت رضا(ع ) بود،
( #حسين_بن_عمر) مى گويد:
من قبلا در مذهب #واقفى بودم (يعنى معتقد بودم كه امام كاظم (ع ) زنده است ، و امام #قائم (ع ) مى باشد و بعد از او ديگر امامى نيست )
در همان زمان به حضرت رضا(ع ) رسيدم ،
قبلا پدرم از پدر او (امام كاظم ) هفت مساءله پرسيده بود كه امام كاظم شش مساءله را جواب داده بود، و به هفتمين مساءله جواب نداده بود،
من با خودم گفتم :
(به خدا همان هفت مساءله را بايد از حضرت رضا(ع ) بپرسم ،
اگر پاسخ گفت ، دلالت بر صدق امامتش مى كند).
من مسائل را از امام #رضا(ع ) پرسيدم ،
آن حضرت نيز جواب شش سؤ ال را همانند جواب پدرش بدون كم و كاست داد، ولى از جواب سؤ ال هفتم ، خوددارى كرد،
(هفتمين سؤ ال اين بود كه ) :
پدرم به پدر حضرت رضا(ع ) گفته بود:
(من در روز #قيامت در پيشگاه خدا شكايت و احتجاج مى كنم كه تو مى گويى (برادر بزرگت ) #عبدالله_افطح امام نيست .
آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود:
(آرى در قيامت در پيشگاه خدا در اين مورد بر ضد من #احتجاج كن ،
هر گناهى داشت آن را به گردن مى گيرم ).
هنگامى كه با حضرت رضا(ع ) خداحافظى كردم ، آن حضرت به من فرمود:
(هر كس كه #شيعه ما است هنگام #بلا و بيمارى ، #صبر و #استقامت كند، پاداش هزار #شهيد براى او نوشته مى شود.)
من با خود گفتم ، يعنى چه ؟
سخنى درباره بيمارى و بلا در ميان نبود تا آن حضرت چنين بفرمايد،
ولى وقتى كه رفتم در بين راه به بيمارى (عرق المدينى ) مبتلا شدم (يعنى ريشه اى در پاى من بيرون آمد)
درد شديد اين بيمارى ، بسيار طاقت فرسا بود،
سال بعد در سفر حج ، به حضور امام رضا(ع ) رسيدم و جريان را گفتم ، هنوز اندكى از درد پا باقى مانده بود، به حضرت رضا(ع ) عرض كردم :
(قربانت گردم ، دعاى دفع بلا بخوانيد)
من پايم را دراز كردم ،
فرمود:
(اين پايت باكى ندارد،
پاى سالمت را نشان من بده ).
من پاى ديگرم را به حضرت نشان دادم ، آن بزرگوار دعاى #تعويذ خواند، وقتى بيرون رفتم ، طولى نكشيد كه آن ريشه بيرون آمد و دردش اندك گرديد.
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...،
حديث 10، ص 354 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر از #حوادث آينده
يكى از اصحاب حضرت #رضا(ع ) مى گويد:
در آن سالى كه #هارون به مكه رفت ، حضرت رضا(ع ) نيز به قصد حج از مدينه خارج شد،
در مسير راه در جانب چپ جاده ، به كوهى رسيد، كه نام آن كوه ( #فارع ) بود،
حضرت رضا(ع ) فرمود:
(بنا كننده ساختمان در اين كوه و ويران كننده آن كشته مى شود و قطعه قطعه مى گردد).
ما نفهميديم كه منظور حضرت رضا(ع ) چيست ،
هنگامى كه حضرت رضا(ع ) از آنجا به سوى مكه رفت ، كاروان #هارون به آنجا رسيد، و در آنجا بار انداخت ، ( #جعفر_برمكى ) (شخصيت برجسته دربار هارون ) كه در آن كاروان بود، بالاى كوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانى بنا كنند.
سپس كاروان به سوى مكه رهسپار شدند، پس از مراسم حج هنگام مراجعت ، وقتى كه كاروان هارون به پاى كوه (فارع ) رسيدند، جعفر برمكى بالاى آن كوه رفت و ديد طبق دستور قبلى ، ساختمان ساخته شده است ، دستور داد آن را ويران نمودند.
هنگامى كه كاروان هارون به بغداد بازگشت (بر اثر خشم هارون بر برمكيان ، زندگى برمكيان تارومار شد، عده اى از آنها كشته و عده اى دربدر شدند)
جعفر برمكى كشته شد و بدنش را قطعه قطعه نمودند
به اين ترتيب خبر امام رضا(ع ) از حوادث آينده تحقق يافت .
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 5، ص 488 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#مادر امام رضا(ع )
#هشام€بن_احمر مى گويد:
امام كاظم (ع ) به من فرمود:
آيا مى دانى كه از اهل مغرب ، كسى به مدينه آمده باشد؟
گفتم : نه .
فرمود: چرا،
مردى آمده ،
بيا باهم نزد او برويم ،
پس سوار بر مركب شد،
و من نيز سوار شدم و رفتيم نزد آن مرد مغربى ،
در آنجا ديدم يك نفر از اهالى مدينه ، بردگانى دارد و آنها را مى فروشد،
من به او گفتم :
(بردگانت را به ما نشان بده ).
او هفت كنيز را آورد و نشان داد،
امام كاظم (ع ) درباره همه آنها فرمود: (آنها را نمى خواهم )
سپس فرمود: (باز بياور)
#برده_فروش : من جز يك دختر برده بيمار، برده ديگرى ندارم .
امام كاظم :
چرا او را به ما نشان نمى دهى ؟
برده فروش از نشان دادن او امتنا نمود، و امام كاظم (ع ) منصرف گرديد و با هم باز گشتيم .
هشام بن احمر مى گويد:
فرداى آن روز، امام كاظم (ع ) مرا نزد برده فروش فرستاد و فرمود:
(به او بگو:
بهاى آن دختر چقدر است ،
هر چه گفت ، بگو از آن من باشد).
من نزد برده فروش رفتم و تقاضاى خريد آن دختر را كردم ،
گفت :
(قيمت آن فلان مقدار است )
گفتم :قبول است ، او از آن من باشد.
برده فروش : آن دختر را به تو فروختم ، ولى بگو بدانم ديروز آن شخص كه با تو بود چه كسى بود؟
گفتم : مردى از #بنى_هاشم بود.
گفت : از كدام بنى هاشم ؟
گفتم : بيش از اين نمى دانم .
برده فروش گفت :
ولى من او را مى شناسم .
گفتم : چطور؟
گفت : اين دختر، داستانى دارد
و آن اينكه :
او را از دورترين نقطه مغرب خريدم ، بانوئى از #اهل_كتاب با من ملاقات كرد و گفت :
(اين دختر همراه تو چكار مى كند؟)
گفتم : او را براى خود خريده ام .
بانوى اهل كتاب گفت :
(سزاوار نيست كه او همراه فردى مانند تو باشد،
او داراى پسرى شود كه مانند او در مشرق و مغرب ، به دنيا نيامده است .)
#هشام مى گويد:
من آن دختر را نزد امام كاظم (ع ) بردم ، و او همسر امام كاظم گرديد،
و طولى نكشيد كه از او حضرت #رضا(ع ) متولد شد (297)
(نام مادر امام رضا(ع ) #نجمه بود
و به او #ام_البنين مى گفتند)
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 1 ص 486 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
تصريح به #امامت خود
#صفوان_بن_يحيى مى گويد:
پس از شهادت امام كاظم (ع )، حضرت #رضا(ع ) درباره امامت خود صريحا سخن گفت ،
ما از آشكار شدن اين امر، بر جان حضرت ترسيديم (كه مبادا #هارون به او آسيب برساند)
شخصى به #امام_رضا(ع ) عرض كرد: (شما امر بسيار مهمى را آشكار نموديد، و ما ترس آن داريم كه از ناحيه اين #طاغوت (هارون ) به شما گزندى برسد)
امام رضا(ع ) فرمود:
(او (هارون ) هرچه مى خواهد تلاش كند، ولى براى من راهى ندارد)
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )
ج 1 حديث 2، ص 487
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
كرم امام رضا(ع ) به مؤ من درمانده :
#غفارى مى گويد:
مردى از خاندان ابورافع #غلام پيامبر(ص )، كه نامش ( #طيس ) بود، از من طلبى داشت ، و آن را مطالبه مى كرد، و اصرار مى ورزيد، مردم نيز او را كمك مى كردند،
چون خود را درمانده يافتم و ديدم او دست بردار نيست (و دست من نيز خالى است و نمى توانم طلب او را بپردازم ) نماز صبح را در مسجد مدينه خواندم و تصميم گرفتم به #امام_رضا(ع ) كه در آن وقت در #عريض (روستايى نزديك مدينه ) بود، پناه ببرم ،
به عريض رفتم ،
وقتى كه به نزديك خانه آن حضرت رسيدم ، ديدم آن حضرت بر الاغى سوار است ، و خجالت كشيدم به محضرش بروم ،
حضرت به طرف من آمد
وقتى كه به من رسيد ايستاد و نگاه كرد،
سلام كردم ،
ماه رمضان بود،
عرض كردم :
(قربانت گردم
غلام شما طيس از من طلبى دارد
و در دريافت آن پافشارى مى كند
و مرا رسوا كرده است ).
من پيش خود گفتم ، حضرت رضا(ع ) به طيس مى گويد، :
به غفارى مهلت بده ،
و اصلا نگفتم كه طيس چقدر پول از من مى خواهد.
امام رضا(ع ) به من فرمود:
بنشين تا برگردم ،
نماز مغرب را خواندم
و روزه هم بودم كه هنوز افطار هم نكرده بودم ،
سينه ام تنگ شده بود،
خواستم برگردم كه ديدم امام رضا(ع ) در حالى كه مردم در گردش بودند و گداها سر راهش نشسته بودند آمد،
او به آنها #انفاق مى كرد،
تا اينكه از آنها گذشت
و وارد خانه شد
و سپس بيرون آمد،
مرا طلبيد،
به حضورش رفتم ،
با هم وارد خانه شديم ،
و كنار هم نشستيم
و درباره اين #مسيب امير مدينه كه بسيارى اوقات درباره او با آن حضرت سخن مى گفتم گفتگو كرديم ،
سپس فرمود:
(گمان ندارم كه هنوز افطار كرده باشى ؟)
گفتم ،
نه ،
افطار نكرده ام ،
برايم غذا طلبيد و نزدم گذارد و همراه غلامش از آن غذا خورديم ،
بعد از غذا، به من فرمود:
تشك را بلند كن
و زير تشك هر چه هست براى خود بردار.
تشك را بلند كردم ،
دينارهائى در آنجا بود،
همه آنها را برداشتم و در آستينم نهادم .
آنگاه امام رضا(ع ) دستور داد :
تا چهار نفر از غلامانش بيايند و مرا تا خانه ام برسانند،
عرض كردم :
نيازى به آمده غلامان نيست ، شبگردهاى اين مسيب ، در گردش هستند و من تنها به خانه ام مى روم ، و دوست ندارم شبگردها مرا همراه غلامان شما بنگرند.
فرمود:
راست گفتى ،
خدا تو را هدايت كند،
به غلامان دستور داد، هرگاه من گفتم برگردند.
غلامان تا نزديك خانه ام آمدند،
در آنجا دلم آرام گرفت و به آنها گفتم برگرديد،
آنها برگشتند،
من به خانه ام رفتم و چراغ را روشن كردم ،
ديدم پولى كه از زير تشك برداشته ام 48 دينار است ،
و طلب طيس 28 دينار بود،
در ميان آن دينارها يكى از آنها نظرم را جلب كرد،
ديدم بسيار زبيا و خوشرنگ است ،
آن را برداشتم و كنار نور چراغ بردم ، ديدم به طور آشكار روى آن نوشته شده :
(28 دينار طلب آن مرد است و بقيه مال خودت باشد).
سوگند به خدا، به امام رضا(ع ) نگفته بودم كه طلب طيس چقدر است ،
حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه به ولى خود عزت بخشد.
آرى
حضرت رضا(ع ) اين گونه نسبت به من مهربانى كرد و 20 دينار بيش از بدهكاريم به من داد،
علاوه بر اينكه بدهكاريم را ادا كرد.
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع )، حديث 4، ص 487 - 488 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر از #حوادث آينده :
در سالى كه #هارون به مكه رفت ، حضرت رضا(ع ) نيز به قصد حج از مدينه خارج شد،
در مسير راه در جانب چپ جاده ، به كوهى رسيد، كه نام آن #كوه ( فارع ) بود،
حضرت رضا(ع ) فرمود:
(بنا كننده ساختمان در اين كوه و ويران كننده آن كشته مى شود و قطعه قطعه مى گردد).
ما نفهميديم كه منظور حضرت رضا(ع ) چيست ،
هنگامى كه حضرت رضا(ع ) از آنجا به سوى مكه رفت ، كاروان هارون به آنجا رسيد، و در آنجا بار انداخت ، ( #جعفر_برمكى ) (شخصيت برجسته دربار هارون ) كه در آن كاروان بود، بالاى كوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانى بنا كنند.
سپس كاروان به سوى مكه رهسپار شدند،
پس از مراسم حج هنگام مراجعت ، وقتى كه كاروان هارون به پاى كوه (فارع ) رسيدند، جعفر برمكى بالاى آن كوه رفت و ديد طبق دستور قبلى ، ساختمان ساخته شده است ، دستور داد آن را ويران نمودند.
هنگامى كه كاروان هارون به بغداد بازگشت (بر اثر خشم هارون بر برمكيان ، زندگى برمكيان تارومار شد، عده اى از آنها كشته و عده اى دربدر شدند) جعفر #برمكى كشته شد
و بدنش را قطعه قطعه نمودند
و خبر امام رضا(ع ) از حوادث آينده تحقق يافت .
کافی باب مولد ابى الحسن الرضا(ع ) حديث 5، ص 488 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#خواب_ديدن امام كاظم (ع )
#يزيد_بن_سليط، هنگامى كه از امام كاظم (ع ) در مورد جانشينش سؤ ال كرد، #امام_كاظم (ع ) فرمود:
رسول خدا(ص ) را در عالم #خواب ديدم ،
پيامبر(ص ) #امامت جانشين مرا به من معرفى كرد، و خود او و افراد هم عصرش را به من نشان داد...
من در عالم خواب ديدم كه در حضور #پيامبر(ص ) هستم ،
در نزد آن حضرت ، انگشتر، شمشير، عصا، كتاب و #عمامه وجود داشت ، عرض كردم :
(اى رسول خدا! اينها چيست ؟)
رسول خدا(ص ) فرمود:
(عمامه ، رمز #سلطنت خداوند است ،
شمشير رمز #عزت خداوند است ، #كتاب رمز نور الهى است ،
#عصا ،رمز نيروى خدا است ،
و #انگشتر، #رمز در برگيرنده همه اين امور است )
سپس به من فرمود:
امر امامت از تو بيرون رفته و به ديگرى رسيده است
(نزديك است اين كار تحقق يابد).
به رسول خدا(ص ) عرض كردم :
(اى رسول خدا! به من نشان بده كه او (جانشين من ) كيست ؟)
فرمود:
من هيچكدام از امامان را نديدم كه در مورد امامت ، اين گونه آشفته و بى تاب باشد،
اگر مقام امامت ، از روى #محبت و دوستى مى بود، برادرت #اسماعيل ، در نزد پدرت (امام صادق ) از تو محبوبتر بود، ولى شخص امام از طرف خداوند #تعيين مى گردد.
آنگاه امام كاظم (ع ) فرمود:
من همه فرزندانم را، چه آنها كه از دنيا رفته اند و چه آنها كه زنده اند به نظر آوردم ،
آنگاه #امير_المؤ منين على (ع ) به پسرم على (بن موسى الرضا) اشاره كرد و فرمود:
(هذا سيدهم
فهو منى و انا منه
و الله مع المحسنين
اين ، سرور آنها است ، او از من است و من از او هستم ، خداوند با نيكوكاران مى باشد).
#يزيد بن سليط مى گويد:
در اين هنگام امام كاظم (ع ) به من فرمود:
(اين مطلب در نزد تو مانند امامت ، محفوظ باشد،
آن را جز به آدم عاقل يا بنده خدائى كه او را راستگو تشخيص داده اى نگو، و اگر از تو گواهى خواست ، گواهى بده ، اين است سخن خدا، آنجا كه
(در آيه 59 نساء) مى فرمايد:
(ان الله يامركم ان تودوا الامانات الى اهلها:
خداوند به شما فرمان مى دهد كه #امانت ها را به صاحبانش بپردازيد).
و نيز خداوند به ما فرموده است :
(و من اظلم ممن كتم شهادة عنده من الله
كيست ستمگرتر از آنكه گواهى خدا را نزد خود مخفى كند). (بقره - 150)
آنگاه امام كاظم (ع ) افزود:
من (در عالم خواب ) به رسول خدا(ص ) عرض كردم (شما يكجا همه فرزندانم را ذكر كرديد،
بفرمائيد كداميك از آنها #امام است ؟).
فرمود:
آنكه با نور خدا ببيند،
و با #فهم خود بشنود،
و بر اساس #حكمت خود، سخن بگويد،
از اين رو، راه درست مى رود، و اشتباه نمى كند و در راه علم #حركت مى كند نه در راه جهل ،
سپس دست پسرم على (حضرت رضا عليه السلام ) را گرفت و فرمود:
(او، همين است ).
آنگاه به من فرمود:
چقدر اندك ، همراه او (حضرت رضا) هستى ،
وقتى كه از سفر (مكه ) بازگشتى ، كارهايت را سامان بده ، و آماده باش كه از فرزندانت جدا مى شوى و همسايه ديگران مى شوى ...
يزيدبن سليط مى گويد:
سپس امام كاظم (ع ) به من فرمود:
مرا امسال دستگير مى كنند،
و امر امامت پسرم على (ع ) است كه همنام دو على (از امامان ) است :
1 - على بن ابيطالب (ع )
2 - على بن الحسين (ع )،
خداوند به او فهم و خويشتن دارى و نصرت و دين و محنت على اول (ع )، و محنت و صبر در برابر ناگواريها و استقامت على دوم (ع ) را داده است ، و تا چهار سال بعد از مرگ #هارون ، در بيان حقايق آزاد نيست .
سپس به من فرمود:
(با او در همين جا ملاقات خواهى كرد، به او مژده بده كه خداوند پسرى امين ، مورد اعتماد و مبارك به تو خواهد داد، و او به تو خبر دهد كه تو بامن در همين جا ملاقات نموده اى ...)،
همانگونه كه امام كاظم (ع ) خبر داده بود، تحقق يافت .
کافی باب الاشارة و النص على ابى الحسن موسى (ع )،
قسمت آخر، حديث 14
(با تلخيص ) ص 315 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#سفره امام #مجتبى عليه السلام
عربى كه صورتش خيلى زشت و قبيح منظر بود سر سفره #امام_حسن مجتبى عليه السلام آمد و از روى حرص تمام غذا را خورد و تمام كرد.
امام #حسن عليه السلام كه كرامتش براى همه معلوم بوده از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و در وسط غذا از او پرسيد:
تو عيال دارى يا مجردى ؟
گفت : عيالمندم ،
فرمود: چند فرزند دارى ؟
گفت : هشت دختر دارم كه من به شكل از همه زيباترم ، اما ايشان از من پرخورترند.
امام تبسم فرمود و او را ده هزار درهم انعام دادند و فرمودند:
اين قسمت تو و زوجه ات و هشت دخترت باشد
لطائف الطوائف ص 139
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
امام مجتبى عليه السلام
هنگام وفات #امام_حسن عليه السلام آنهائيكه حضور داشتند مشاهده كردند كه آنجناب گريه مى كند.
عرض كردند:
يا بن رسول الله
چرا گريه مى كنيد؟
با اين نسبتى كه با پيغمبر دارى ؟
و مقاماتى كه پيامبر درباره ات فرموده است ؛
با اينكه بيست مرتبه پياده حج گذارى و مال خويش را سه بار در راه خدا قسمت نموده اى ،
بطورى كه از يك جفت كفش و نعلين نيمى براى خود و نيم ديگر را در راه خدا داده اى ؟
فرمود:
از هراس و ترس #قيامت
و دورى از دوستانم مى گرديم .
ابكى لهول المطع و فراق الاحبة
پند تاريخ 4/208
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
روزى ( #امام_حسن ) عليه السلام سواره بودند و مردى از اهل شام امام را ملاقات كرد و پى در پى او را لعن و ناسزا گفت .
امام هيچ نفرمود تا مرد شامى از دشنام دادن فارغ شد.
آنگاه امام رو به مرد شامى كرد و سلام نمود و خنده كرد و فرمود:
اى آقا
گمان مى كنم غريب باشى
و گويا بر تو مشتبه شده ؛
اگر از ما طلب رضايت مى جوئى از تو راضى مى شويم ،
اگر چيزى سؤ ال كنى عطاء مى كنيم ، اگر طلب ارشاد كنى ترا ارشاد مى كنيم ،
اگر گرسنه باشى ترا سير مى كنيم ، اگر برهنه باشى تو را مى پوشانيم ، اگر محتاج باشى بى نيازت مى كنيم .
اگر رانده شده اى ترا پناه مى دهيم ، اگر حاجت دارى حاجتت را برمى آوريم ،
اگر بار خود را بر خانه ما فرود آورى و ميهمان ما باشى تا وقت رفتن براى تو بهتر خواهد بود؛ زيرا خانه ما وسيع و از امكانات برخوردار است .
چون مرد شامى اين سخنان را از آن حضرت شنيد، گريست و گفت : شهادت مى دهم كه توئى خليفه الله در روى زمين ،
و خدا بهتر مى داند كه خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد.
پيش از آن كه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترين خلق نزد من بوديد، و الان محبوبترين خلق نزد من هستيد.
پس بار خود را به خانه حضرت فرود آورد، و تا در مدينه بود مهمان امام بود و از محبان و معتقدان اهل بيت گرديد.
منتهى الامال 1/222.
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
يا على بن موسى الرضا عليه السلام
من در اين بارگه شه بهرجا آمده ام
از وطن با گنه و نامه سياه آمده ام
بهر ديدار تو اى مظهر اميد و وصال
با دو صد شوق و شعف اين همه راه آمده ام
ساقيا از كرم و لطف بر اين بنده
جرعه عفو كه با بار گناه آمده ام
كن نظر بر من مسكين سراپا تقصير
كه به در گاه تو با حال تباه آمده ام
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
#شعر
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#مرثيه حضرت #امام_حسن مجتبى عليه السلام
طشت پر خون جكر ديدن مرا باور نبود
دست گلچين بشكند گل اين چنين پرپر نبود
پيش خواهر از دهانت خون دل آمد برون
بعد مادر كاش ديگر زنده اين خواهر نبود
مى نشستى پاى منبر مى شنيدى ناسزا
خون دل خوردن زغلطيدن به خون كمتر نبود
بارها زهر جفا مسموم بنمودت ولى
هيچ زهرى كارگر چون دفعه آخر نبود
كى روا بودت كه همسر دشمن جانت شود
كين جفا در حق تو اى كاش از همسر نبود
بعد كشتن تير باران پيكرت گرديد و كاش
اين جنايت در كنار قبر پيغمبر نبود
چشمها را هر چه بستم در گلستان بقيع
آنچه گل ديدم به غير از لاله پرپر نبود
مرثيه سينه زنى امام حسن مجتبى عليه السلام
بى برادر شدم
كشته شد مجتبى
زينبا زينبا زينبا زينبا
خواهر مهربان
گريه كن زين عزا
زينبا زينبا زينبا زينبا
خواهر غمزده موسم غم شده
موسم ناله و اشك و ماتم شده
چهره عالم از غصه در هم شده
عرشيان از غمت كرده ماتم بپا
زينبا زينبا زينبا زينبا
آتش زهر كين شعله زد بر دلش
آنكه عمرى غم و غصه شد حاصلش
عاقبت همسر او شده قاتلش
خواهر مهربان گريه كن زين عزا
زينبا زينبا زينبا زينبا
زينبا زينبا زينبا زينبا
#شعر
آقاى #آهنگران اين اشعار راخوانده بود كه از تلويزيون در 28 صفر پخش شد
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
على بن موسى الرضا عليهماالسلام
روز پنجشنبه يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى در مدينه ، قدم به عرصه حيات گذارد.
نام مباركش : على
كنيه اش : ابوالحسن
مشهورترين القابش : #رضا است .
پدرش : ، امام موسى بن جعفر عليهماالسلام
مادرش : تكتم و ملقّب به نجمه .
پدرش او را #عالم آل محمّد نام داده است .
شيخ صدوق عليه الرحمه از #ابراهيم_بن_عباس نقل مى كند كه گفت :
هرگز نديدم كه امام على بن موسى الرضاعليهماالسلام كسى را با كلام خود رنج دهد
و نديدم كه #گفتار كسى را قطع كند
و در ميان سخنش ، #سخن گويد.
در مقابل كسى كه با او سخن مى گفت تكيه به جايى نمى داد
و در حضور كسى كه با او نشسته بود، پا دراز نمى كرد،
به خدمه خود ناسزا نمى گفت
و هيچگاه نديدم كه آب دهان خود را دور افكند
و نديدم كه در خنده خود قهقهه كند، بلكه خنده او تبسّم بود.
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
گفتار #شيعه با عملش يكى است
(( عن #موسى_بن_بكر الواسطى قال : قال لى ابوالحسن عليه السلام :
لو ميزت شيعتى لم اجدهم الا و اصفة
و لو امتحنتهم لما وجدتهم الا مرتدين
و لو تمحصتهم لما خلص من الالف واحد،
و لو غربلتهم غربلة لم يبق منهم الا ما كان لى ،
انهم طال ما اتكوا على الارائك ،
فقالوا نحن شيعة على
انما شيعة على من صدق قوله فعله .
موسى بن بكر #واسطى گفت : حضرت ابوالحسن #موسى_بن_جعفر به من فرمود:
اگر شيعيانم را جدا كنم نمى بينم و نمى يابم آنها را جز وصف كننده (و اينكه تعريف و مدح خود را بنمايند)
و اگر آنان را #امتحان كنم نمى يابم آنان را جز #مرتد و از دين برگشته ،
و اگر آنان را آزمايش كنم از هزار نفر يكى (در #شيعه بودنش ) خالص نباشد،
و اگر آنان را غربال كنم (و حركت دهم ) باقى نماند براى من جز آنچه كه مال من است (يعنى خود غربال )،
آنها چه بسيار از وقتها است كه تكيه داده اند بر صندلى ها، و مى گويند:
ما شيعه على هستيم ،
(اين را بدانند كه ) فقط #شيعه_على عليه السلام كسى است كه :
عمل او گفتارش را تصديق كند (يعنى هر حرفى مى زند طبق آن #عمل كند نه اينكه #دروغ بگويد).
روضه كافى ، ص 288
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
به سوى #مدينه
يا رسول الله #مهمان توايم
ميهمان تو ز ايران توئيم
سيد عالم تو صاحب خانه اى
ما گرسنه بر سر خوان توئيم
در هوايت بال و پر بگشاده ايم
ما كبوترهاى ايوان توئيم
از طف سوزان هجران سوختيم
تشته آبى زباران توئيم
دور نزديكيم نى نزديك دور
در حريم عشق ، جيران توئيم
خسته خار مغيلان طريق
خرم از عطر گلستان توئيم
جان و دل قربان جانان كرده ايم
تشنگان عيد قربان توئيم
خنده مان با اشك و آه آميخته
شمع سوزان شبستان توئيم
قبله ما سوى شرق و غرب نيست
ما به اين و آن نه ايم آن توئيم
گفته اى سلمان زاهل بيت ماست
ما زاهل بيت سلمان توئيم
با تو پيمان ارادت بسته ايم
همچنان بر عهد و پيمان توئيم
روز شهادت #پيامبر(ص ) از تلويزيون از جناب حجة الاسلام آقاى حسينى شنيدم و يادداشت نمودم
1378 شمسى
#شعر
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
در روايات صحيحه آمده ، كه :
حضرت رسول (ص ) با #امام_حسن مجتبى عليه السلام در وقتي كه كودك بود بازى مى نمود و آن حضرت زبان خود را از دهان بيرون مى آورد و به امام حسن نشان مى داد و آن حضرت چون سرخى زبان پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ديد شاد مى شد.
از ابن عباس نقل شده ، كه :
روزى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله #امام_حسن (ع ) را بر دوش مبارك خود سوار فرموده و راه مى رفت ،
مردى امام حسن را در اين حال ديده گفت :
(( ركبت نعم المركوب ، ))
چه مركب خوبى را سوار شده اى ،
حضرت رسول (ص ) فرمود:
(( نعم الراكب هو،))
او نيز خوب سوارى است .
#مولانا جلاالدين رومى در اين معنى گفته است :
باز نگار مى كشد چون شتران مهار من
يار كشى است كار او بار كشى است كار من
اشتر مست او منم خار پرست او منم
گاه كشد مهار من گاه شود سوار من
اشتر من چو عف كند وز سر ذوق كف كند
هر دو جهان تلف كند در كف شهسوار من
لطائف الطوائف
مولانا فخر الدين على صفى ، ص 13
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
از ابن شهر آشوب نقل شده كه :
حضرت رضا علیه السلام روز عرفه در خراسان ، تمام اموال خود را بخشيد.
كلينى در كافى و ابن شهر آشوب از اليسع بن حمزه قمى روايت نموده اند كه گويد:
من نزد حضرت #رضا عليه السلام بودم ، جمعى هم در خدمتش حضور داشتند و مسايل حلال و حرام مى پرسيدند،
ناگاه مردى وارد شد و سلام كرد و عرض كرد:
من از دوستان تو و پدران تو و نياكان تو مى باشم ،
از حجّ برگشته ام
و هزينه سفرم كم آمده ، اكنون چيزى كه مرا به منزلم برساند ندارم ، استدعا دارم خرجى راه مرا فراهم فرماييد و مرا به ميهن خود برسانيد و من در آنجا سرمايه و مكنت دارم
و چون به وطن خود رسيدم آنچه را كه به من عطا فرماييد از جانب شما صدقه مى دهم .
حضرت به او اجازه جلوس داده فرمود:
خدا تو را رحمت كند.
پس از آن با آن مرد قدرى صحبت نمود
و بعد حضرت برخاسته به اندرون رفت ،
قدرى درنگ نموده بيرون آمد در را بست ،
پس از آن دست مباركش را از بالاى در بيرون آورده فرمود:
#خراسانى كجا است ؟
خراسانى عرضه كرد: در اينجا حاضرم .
فرمود:
اين دويست دينار را بگير و آن را در مخارج اهل و عيالت مصرف كن و بدان تبرك بجوى و بيرون شو كه من تو را نبينم و تو مرا نبينى .
#سليمان گويد:
آن مرد رفت ،
من به حضرت عرض كردم :
فدايت شوم !
عطاى زياد دادى و مرحمت فرمودى ، پس چرا روى از او برگرفتى ؟
حضرت فرمود:
براى اينكه #ذلّت سؤ ال را جهت برآوردن حاجت در او نبينم .
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
امام على بن موسى الرضا عليهما السلام
از نظر #تقوى و عبادت آنچنان بود كه تمام اوقات خود را به #عبادت و ذكر خدا مى گذرانيد
و از نظر #علم و دانش آنچنان بود كه او را عالم آل محمّد لقب دادند.
از امام موسى بن جعفر عليهما السلام نقل شده كه مى فرمود:
شنيدم از پدرم #جعفر بن محمّد عليهما السلام كه مكرر به من مى فرمود كه :
#عالم آل محمّد در صلب تو است
و اى كاش كه من او را مى ديدم .
او همنام #اميرالمؤ منين على عليه السلام است .
تجليّات علمى امام ، آنچنان برجستگى و درخشش داشت كه چشمها را خيره كرد و قلبها و دلها را بسوى او متوجّه ساخت .
و اين درخشش علمى جهتى خاص داشت .
امام على بن موسى الرضا عليهما السلام معاصر با #مأمون خليفه عباسى بود.
و #مامون مردى فوق العاده باهوش و زيرك بود.
يكى از هدفهاى اصلى مامون درهم كوبيدن خاندان على عليه السلام بوده است و امام هشتم عليه السلام شخصيّت بارز و برجسته علويين بود.
خاندان علوى چه در دوران امويان و چه در دوران عباسيان ، هميشه مورد آزار و اذيّت بودند.
امويان از عقل و درايت كافى برخوردار نبودند، به اين جهت مى بينيم كه دومين خليفه اموى ، #يزيد بن معاويه ، براى درهم كوبيدن #حسين بن على عليهماالسلام حادثه #عاشورا را مى آفريند.
بازده اجتماعى اين حادثه تأ ثرانگيز چيزى جز نفرت و انزجار نبوده است و سرانجام هم حكومت هزار ماهه اموى در برابر نفرت افكار عمومى تاب مقاومت نياورد و بالاخره با دست عباسيان واژگون شده و در مقبره تاريخ مدفون شدند.
عباسيان بر سر كار آمدند و آنان از برنامه هاى ضدّ #علوى امويها پند گرفته بودند، در هدف با آنها شريك بودند.
#هدف عباسيان نيز ايجاد محدوديّت بود،
بايد هرچه بيشتر زندگى ائمه دين عليهم السلام در سختى باشد،
بايد در فشار و شكنجه باشند تا از قيامهاى احتمالى آنان جلوگيرى شود.
#ائمه دين عليهم السلام به موجب #علم و تقوى و پرهيزكارى در بين مردم از محبوبيّتى عظيم برخوردار بودند و اين خطرى بزرگ و عظيم براى حكومت آنان محسوب مى شد.
به اين جهت بايد هرچه بيشتر از #قدرت_معنوى و نفوذ روحانى آنان كاسته شود
و در عين حال فعاليّتهاى ضدّ علوى بايد بصورتى باشد كه خشم و نفرت مردم را برنيانگيزد؛
چه بهتر كه :
عوامل محبوبيّت آنان درهم كوبيده شود
و از همه مهمتر آنكه سطوت و هيبت علمى آنان درهم خرد گردد.
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#رحمت اهل بيت (عليهم السلام)
#سليمان_اعمش گفته است :
من مقيم كوفه بودم .
همسايه اى داشتم كه با او رفت و آمد و نشست و برخاست مى كردم .
شب جمعه اى نزد او آمده ، گفتم :
در مورد زيارت حضرت #امام_حسين (عليه السلام) چه رأى و نظرى دارى ؟
گفت : #زيارت #بدعت و خلاف مقرارت شرع ، و هر بدعتى گمراهى است و هر آلوده به گمراهى و ضلالتى در آتش است ! !
سليمان مى گويد :
در حالى كه همه وجودم پر از خشم بود از نزد او برخاستم و پيش خود گفتم :
هنگام سحر نزد او مى روم و حقايقى از #فضايل و مناقب حضرت امام حسين (عليه السلام) را براى او مى گويم ،
اگر بر عناد و تعصب جاهلى اش اصرار و پافشارى ورزيد او را به #قتل مى رسانم .
چون وقت سحر شد به سوى او شتافته ، درِ خانه اش را كوبيدم و او را به نام صدا زدم كه ناگهان همسرش به من گفت :
او ابتداى شب به قصد زيارت حضرت حسين (عليه السلام) به سوى #كربلا رفت ،
من هم از پى او به زيارت حضرت امام حسين (عليه السلام) شتافتم .
هنگامى كه وارد حرم شدم همسايه خود را ديدم كه در حال سجده براى خدا ، مشغول مناجات و گريه و درخواست #توبه و آمرزش است .
پس از مدتى طولانى سر از سجده برداشت و مرا نزديك خود ديد ،
به او گفتم :
تو ديشب مى گفتى زيارت حضرت حسين (عليه السلام) #بدعت است و هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است ولى امروز به حرم #حسين آمدى ، او را زيارت مى كنى ؟
گفت : سليمان !
سرزنشم مكن !
من كسى بودم كه براى #اهل_بيت (عليهم السلام)قائل به پيشوايى و #امامت و #ولايت نبودم تا ديشبم فرا رسيد كه #خواب ديدم كه :
مرا در حيرت و بهت فرو برد و دچار ترس و وحشت نمود .
به او گفتم : چه ديدى ؟
گفت : انسانى بلند مرتبه و با عظمت را ديدم كه قامتى معتدل داشت
نه بسيار بلند بود و نه بسيار كوتاه .
از توصيف جمال و جلالش ناتوانم و از بيان ارزش و كمالش عاجزم .
با گروه هايى كه گرداگردش بودند به سرعت در حركت بود و پيش رويش سوارى بود كه بر سرش تاجى قرار داشت ،
#تاج داراى چهار ركن بود و بر هر ركنى گوهرى كه از مسير سه روزه راه مى درخشيد .
از برخى از خادمان آن بزرگوار پرسيدم : اين كيست ؟
گفتند : #محمّد مصطفى !
گفتم : اين ديگرى كيست ؟
گفتند : #على مرتضى جانشين رسول اللّه !
سپس چشم به آن فضاى ملكوتى انداختم ، كه ناگهان #ناقه اى از نور ديدم كه هودجى از #نور بر آن بود و در آن دو #زن قرار داشتند و ناقه ميان آسمان و زمين در پرواز بود !
گفتم : اين ناقه از كيست ؟
گفتند : از #خديجه كبرى و #فاطمه زهرا (عليهما السلام) ;
گفتم : اين جوان كيست ؟
گفتند : #حسن بن على ;
گفتم : اين گروه كجا مى روند ؟
همه گفتند : زيارت مقتول به ستم ، شهيد كربلا #حسين بن على المرتضى .
من به سوى هودجى كه حضرت فاطمه زهرا در آن بود رفتم كه ناگهان ورقه هاى مكتوب را ديدم كه از آسمان به زمين مى آيد !
پرسيدم اين اوراق چيست ؟
گفتند : اوراقى است كه در آن ايمنى از آتش #دوزخ براى زائران حسين در #شب_جمعه نوشته شده است .
من امان نامه اى را درخواست كردم ;
به من گفت :
مگر تو نمى گويى زيارت حسين بدعت است ؟ !
اين امان نامه به تو نمى رسد ،
مگر آنكه حسين را زيارت كنى
و به فضل و شرفش اعتقاد ورزى !
با ترس و هول از خواب بيدار شدم و همان وقت و ساعت قصد زيارت آقايم حسين (عليه السلام) را نمودم و اكنون به پيشگاه خدا توبه و #انابه آورده ام و به خدا سوگند اى سليمان ! از قبر او جدا نمى شوم تا روح از بدنم جدا گردد ! !
حاج #على_بغدادى بر پايه نقل محدث قمى درمفاتيح الجنان صفحه 801 در #ملاقات با #امام_زمان به حضرت عرضه داشت حديث #اعمش صحيح است ؟
حضرت فرمود : آرى ،
درست و کامل است
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#محمّد_بن_سليمان از حضرت #امام_جواد (عليه السلام)پرسيد : شخصى حج واجبش را به عنوان #حج تمتع انجام داده است ،
پس به مدينه رفته و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را زيارت نموده ،
آنگاه در نجف به زيارت اميرمؤمنان (عليه السلام)مشرّف شده و حق آن حضرت را مى شناخته و مى دانسته كه او حجّت خدا بر خلق خداست و او باب اللّه است كه از آن بايد به خدا رسيد ،
سپس به #كربلا رفته و حضرت #امام_حسين (عليه السلام) را #زيارت كرده است
و بعد از آن به بغداد رفته و حضرت امام #كاظم (عليه السلام) را زيارت نموده و به شهر خود باز گشته ،
در اين زمان خدا به اندازه اى ثروت روزى او كرده كه مى تواند دوباره به حج برود ;
به حج برود بهتر است يا به #خراسان برود و پدرت حضرت #امام_رضا (عليه السلام) را زيارت كند ؟
حضرت امام جواد علیه السلام فرمود :
بلكه برود و بر پدرم سلام دهد #افضل است و بايد كه در ماه #رجب باشد !
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b