eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
207 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای گل پرپر شدة باغ من تازه شد از رفتن تو داغ من خیز و ببین خانه خاموش من ناله طفلان سیه پوش من در وسط کوچه تورا می زدند کاش به جای تو مرا می زدند گوشه چشم تو چرا شد کبود فاطمه جان جرم تو آخر چه بود خیز و بیا رو بسوی خانه کن گیسوی طفلان مرا شانه کن جای مناجات و دعای شبت می شنوم زمزمه زینبت عمر علی در گرو صبر توست اشک علی دسته گل قبر توست وای من و وای من وای من میخ در و سینه زهرای من بر سر قبر تو علی پیر شد بعد تو از جان و جهان سیر شد داغ پیامبر کمرم را شکمست مرگ تو رکن دگرم را شکست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه مانند شمع قصه ات از سر تمام شد کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد سیلی وزید در وسط کوچه باد شد تا هیجده ورق زد و دفتر تمام شد از سوختن نه در اثر ضربه شمع من در پشت چارچوب همین در تمام شد گفتم یکی نبود و چهل مرد آمدند قصه نگفته قصه ی مادر تمام شد بابا کشید پارچه را روی مادرم آهی کشید و گفت که دیگر تمام شد پلکی زد و رسید سرِ ظهرِ واقعه این بار قصه واقعا از سر تمام شد زینب به فکر روز دهم بود بیشتر وقتی وداع مادر و دختر تمام شد وقتی که “یا بنی” به گوش حرم رسید آرام گفت کار برادر تمام شد تازه شروع شد غم زینب به کربلا آن لحظه که بریدن حنجر تمام شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه شوق عراق و شور حجاز است در دلم جامه دران و سوز و گداز است در دلم پل می زنم به خویش، مگو از کدام راه راهی که رو به آینه باز است در دلم قد قامت الصلاة من از جای دیگر است قد قامت کدام نماز است در دلم؟ شب را چراغ گم شدن روز کرده ام ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم تشبیه نارساست، حقیقت کلام توست ایهام و استعاره، مجاز است در دلم مجموعه ی نیاز تویی، ای نماز ناب دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم یاس کبود پیش تو خار است، فاطمه نامت گل همیشه بهار است، فاطمه شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست جان را خدا شهید سپاه تو آفرید هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد ما را چو گَرد بر سر راه تو آفرید ای پشتوانه ی دو جهان، عشق را خدا با جلوه و جلالت و جاه تو آفرید تقوای محض! عصمت خالص! گل خدا! آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟ تو آمدی و زن به جمال خدا رسید انسان دردمند، به درک دعا رسید توآمدی و مهر و وفا آفریده شد تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید احمد اگر به عرش فرا رفت با تو رفت مولا اگر رسید به حق، با شما رسید داغ پدر، سکوت علی، غربت حسین شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد با داغ تو قیامت زینب فرا رسید با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک داغ تو بود بار امانت به ما رسید تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات قد قامت الصّلاتی و حیّ علی الصّلاة بی فاطمه قیامت انسان نبود نیز عهد الست و معنی پیمان نبود نیز چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت «راز رشید» سوره ی قرآن نبود نیز گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز زهرا اگر نبود، زمین بی بهار بود در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز ای برق ذوالفقار علی، هیچ خطبه ای مانند خطبه های تو بُرّان نبود نیز حیدر اگر نبود و محمد اگر نبود وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود نام تو با علی و محمد قرینه است هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است دستاسِ کیست چرخ جهان؟ این غریب کیست این دست های کیست که لبریز پینه است؟ آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود نامش هنوز شعله ی سینای سینه است ای وسعت بهشت، جهان بی تو دوزخ است دنیا چقدر مزرعه ی کفر و کینه است این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست گنجی است در خزانه اگر این خزینه است دریا علی است، گوهر یکدانه اش تویی در موج حادثات، حسین ات سفینه است با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای هجده کتاب، درد علی را نوشته ای زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست بی مهر او نماز دو عالم، قبول نیست می پرسم از شما که رسولان غیرت اید زهرا مگر خلاصه ی جان رسول نیست؟ گیرم ولایت علی از یاد برده اید آیا غدیر و دست محمد قبول نیست؟ آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا؟ آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست؟ مهر علی است روزی هر روز مهر و ماه وقتی چراغ، فاطمه باشد، افول نیست جبریل را به مرقد مولای عاشقان بی رخصتش هر آینه، اذن دخول نیست الله اکبر از تو که الله اکبری ای مادر پدر که پدر را تو مادری زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول! با نام تو مدینه مدینه است، یا بتول ای مردمی که زایر راز مدینه اید آه ای مجاوران حرم، حج تان قبول! این جا کنار حجره ی پیغمبر خدا آیینه خانه ای است پر از تابش اصول آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس آیینه ای که مهر در آن می کند حلول در بین ماه های خدا چون تو ماه نیست ای بین فصل های خدا بهترین فصول این جا نمازخانه ی مولا و فاطمه است این جاست خانه ی علی و خانه ی رسول زهرا شدی که نام علی را عَلم کنی پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی یک عمر بود با غم و غربت قرین، علی آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی وقتی ابوتراب شدی، خاک، پاک شد تا زد به خاک بندگی او جبین علی در خانقاه نوری و در کعبه چلچراغ بر خاتم رسول رسولان نگین، علی آیینه ای برابر انسان و کائنات آیین عشق و آینه ی راستین، علی شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان دست خداست بر شده از آستین، علی زهرا نداشت بعد پدر جز علی کسی احمد نداشت جز تو کسی همنشین، علی! اندوه بی شمار مرا دیده ای، بیا انسان روزگار مرا هم ببین، علی! دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست هر ماه، ماه آینه، هر سال، سال توست شب گریه های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال سلمان به آه گفت ابوذر! تمام شد
طفلان تشنه هروله در اشک می کنند ایام تشنه کامی مادر تمام شد آن شب حسن شکست که آرام تر! حسین چشم حسین گفت: برادر! تمام شد تا صبح با تو اُستن حنانه ضجه زد محراب خون گریست که منبر تمام شد زاینده است چشمه ی زهرایی رسول باور مکن که سوره ی کوثر تمام شد باور مکن که فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعه ی کربلا نبود شب آمده است گریه کنان بر مزار تو دریا شکست موج زنان در کنار تو بعد از تو چله چله علی خطبه خواند و سوخت چرخید ذوالفقار علی در مدار تو زینب کجاست؟ همسفر خطبه های خون دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟ باران نیزه، نعش غریبانه ی حسن آن روزگار زینب و این روزگار تو گل داد روی نیزه، سر تشنه ی حسین تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زینب و زینب غریب شام تو سوگوار زینب و او سوگوار تو بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد دست نوازشی که کشیدند تیغ شد ای ناخدای کشتی درد، ای خدای درد تنها تویی که آمده ای پا به پای درد زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود درد آشنای داغی و داغ آشنای درد زان شب که غرق خطبه ی چشم تو شد علی مانند رعد می شکند با صدای درد شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟ آخر بگو که قصه کنم از کجای درد؟ ای قطعه ی بهشت، غزل گریه ی زمین با چشم خود سرود تو را های های درد مگذار مردگان شب عافیت شویم ما را ببر به آینه ی کربلای درد تو آبروی داغی و تو آبروی اشک تو ابتدای دردی و تو انتهای درد یوسف اگر برای پدر درد آفرید زهرا شکست و درد پدر را به جان خرید ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد؟ آیا چه بود غیر محبت گناه تو؟ ساقی علی است، کوثر جوشان حق تویی ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو در چشم من تمام زمین، سنگ قبر توست گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو در کربلای چند، شهید غمت شدیم سربندهای فاطمه بود و سپاه تو از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم راهی نمانده است به حق، غیر راه تو دنیا اگر غدیر تو را خم نکرده است روح مدینه ردّ تو را گم نکرده است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها عطر گل ها میبرد هوش از سر پروانه ها بوی عشق و عاشقی پیچیده در میخانه ها ساقی کوثر خودش امشب پذیرای همه ست لب به لب پر میشود با دست او پیمانه ها عقل هم اقرار دارد میکند از فرط شوق عالمی دارند امشب تک تک دیوانه ها در شب میلاد مادر هیچکس دل مرده نیست از طرب کف میزند دستان زیر چانه ها هرگلی بویی اگر دارد ز بوی فاطمه ست ای به قربان چنین ریحانه ای ریحانه ها ماه از رو میرود، خورشید غبطه میخورد تا پیمبر میگذارد زهره را بر شانه ها فاطمه یا فاطمه دارد تراوش میکند از لب حوریه ها، حانیه ها، حنانه ها بی نگاه رحمتش قطعا نمی آید به کار "چارقل" یا "وان یکاد" سر در کاشانه ها با محب حضرت زهرا برادر خوانده ایم فاطمیون را که کاری نیست با بیگانه ها در بهار فاطمی ما ذوق بی حد می کنیم ما فقط با فاطمیون رفت و آمد میکنیم لشگری حور و پری پاک و مطهر آمدند به هوای دیدن زهرای اطهر آمدند از فرشته پر شده سرتاسر بیت النبی ساکنان آسمان بس که مکرر آمدند احتیاجی که به زنهای قریش اصلا نبود مریم و آسیه و حوا و هاجر آمدند قابله هایی همه قابل همه از جنس نور به هواداری بانوی پیمبر آمدند بوی گل از دامن سبز خدیجه میرسید به تماشای گل یاسی معطر آمدند تا بشارت از شریک زندگانی اش دهند هی ملائک دسته دسته نزد حیدر آمدند عرشیان و فرشیان با یکدگر راهی شدند عالم و آدم به پابوسی مادر آمدند تا که بگذارند صورت زیر پای فاطمه انبیا و اولیا با پا نه با سر آمدند از گدایی به نوایی میرسند آخر، مگر آن کسانی که در این خانه کمتر آمدند مطمئنم دستِ پُر برگشته اند آن عده که دست خالی محضر بانوی کوثر آمدند هرچه دارد با تمام شهر قسمت میکند بیش از آن چیزی که میخواهم محبت میکند مهر و ماه و آسمان و کوه و صحرا خلق کرد کهکشان و کشتی و خورشید و دریا خلق کرد هم زمین و هم زمان و هم ثواب و هم عقاب هم بهشت و دوزخ و دنیا و عقبا خلق کرد پیش از اینها در عدم از نور خود مشتق گرفت اولین سنگ صبورش، مصطفی را خلق کرد به همین راضی نشد از جنس خود آیینه ای چون علی مرتضی عالی اعلی خلق کرد نه علی بود و نه احمد بی وجود فاطمه هر دو را در سایه ی الطاف زهرا خلق کرد در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت لاشریک له، خودش تنهای تنها خلق کرد تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد حجت الله علی الحجة به این معناست که یازده تا حجت الله علینا خلق کرد مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل حبرئیل از سجده ی بر فاطمه شد جبرئیل در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست میرود محراب با معبود خلوت میکند رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند نقش زهرا بی گمان شبهای هیئت دیدنی ست شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست در گرفتاری گره از کارمان وا می کند رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست "گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست" @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها نور تو تا رسید به بام دیار عرش خورشید را نشاند به روی مدار عرش در فاطمه جمال خدا دیده می شود آئینه ی نبی شده آئینه‌ دار عرش ذکر تو شغل دائمی جبرئیل هاست تسبیح نام «فاطمه جان» است، کار عرش نه حضرت رسول، نه حیدر، برای تو «لولاک» را نوشته خداوندگارِ عرش با ربّنای تو دو ستون آفریده تا از این طریق حفظ شود ساختار عرش جانم به میوه ای که بود باب میل تو آن میوه ای که نام گرفته انار عرش گفتند: انبیای خدا هم پیاده اند آن دم که روز حشر تویی تک سوار عرش ما را به سقف قصر بهشتی نیاز نیست کافی است چادر تو شود سایه‌ سار عرش بعد از هجوم کوچه، خدا حکم کرده است دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش در گوشه ی بهشت، تنور تو روشن است مشغول طبخ نان شده ای، خانه ‌دار عرش شکر خدا به دست تو ظرف غذای ماست شکر خدا که نان تو در سفره های ماست روح تو خلق شد، قلمی هَلْ أَتَا نوشت دستت بلند شد، ملکی ربَنا نوشت پرده نشین آل نبی، لوح کردگار قرب تو را برابر قرب خدا نوشت تنها سه آیه سهم تو از قصّه ی خداست امّا چقدر شرح بر این ماجرا نوشت معراج، ابتدای رسیدن به فیضِ توست این را رسول، سر در غار حرا نوشت عیسی اگر که کور شفا داده، با یقین بالای نسخه ذکر شریف تو را نوشت ذرّیه‌ی تو را که خدا پادشاه خواند ذرّیه ی مرا همه از دَم گدا نوشت حالِ تو را مدیح علی خوب می کند باید به خاطر دلت از مرتضی نوشت ذکر تو شیعیان تو را پایِبند کرد ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد دروازه ی بهشت غلام در علی است افلاک تشنه ی نم چشم تر علی است راز نهان خلقت این خاک مرتضی است سرّ تمام کون و مکان در بر علی است دستی بلندتر ز یدالله دیده ای؟ بالاتر از تمامی سرها سر علی است در صدر شاهکار رشادت هنوز هم فتح الفتوح معرکه ی خیبر علی است امّا پناه حیدر کرار فاطمه است بانوی آب و آینه ها، سنگر علی است با بودنش به جوشن جنگی نیاز نیست جوشن کبیر او زره پیکر علی است عمری برای عمر کمش گریه می کنیم هجده بهار، نه نفسش، همسر علی است این یاس را چگونه عدو زیر پا فشرد این لاله ی کبود، گل پرپر علی است در گر گرفت، میخ کج از شرم سرخ شد پی برده بود بال و پر دلبر علی است او باغ لاله کاشت، بگو وای مادرم او بار شیشه داشت، بگو وای مادرم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خواب ديده ام كه رفتني شده ام تا چه افتد خلاصه تعبيرم زحمت ماندن مرا نكشيد من همين كنج خانه مي ميرم بعد نه سال زندگي ديدي آن صفاي قديم كم كم رفت رفتنم يا نرفتنم با توست تو بگويي نرو، نخواهم رفت تا كه از خانه ميروي بيرون مي روم يك كنار مي افتم شب كه خوابم نمیبرد از درد روز هم چند بار مي افتم ياد داري شب عروسيمان عرش را گلفروش من كردي من كه يادم نمي رود اصلا گوشواره به گوش من كردی تا كه از راه آمدي گفتم آفتاب يگانه ام آمد دست من را به دست تو دادند گفتم آقاي خانه ام آمد همه ي صورتم اذيت شد راه من را كه بست در كوچه جان اين بچه ها ببخش مرا گوشواره شكست در كوچه طيّ نه سال زندگي با هم هيچ چون و چرا نمي كرديم خواب بر چشممان نمي آمد تا كه هم را دعا نمي كرديم درد بسيار غصه هم بسیار چون گرفتارها اسير شدم فضه مي گفت كه شكسته شدم جان زهرا چقدر پير شدم؟ اي امام مدينه حيف از تو كه مغيره به تو سلام كند راستي اي حبيبه اسما كو؟ رفته تابوت را تمام كند اين حسين مرا كه مبيني حرفي از سينه پهلويش نزدم تو خودت شاهدي كه از اول بي وضو دست بر مويش نزدم @poem_ahl
ذکر هوالمعشوق هنگام سحر داریم ما از دولت عشق است اذکارى اگر داریم ما هر کس که با ما می نشیند زود عاشق می شود خیلى براى این محلّه دردسر داریم ما پیراهن ما نیز درمان می کند یعقوب را از کوچه ی یوسف هر از گاهى گذر داریم ما در عشق از اول براى سوختن آماده ایم یعنى در آغازش ز پایانش خبر داریم ما یک روز خاکستر شدن را یاد می گیریم، چون شب تا سحر پروانه را زیر نظر داریم ما ما سوختن را در میان گریه کردن یافتیم در آب می سوزیم، از بس که هنر داریم ما رنجی که ما داریم هنگام فقیری گنج ماست پس یک سر و گردن ز مردم بیشتر داریم ما خوب است سائل در گدایى خویشتن دارى کند اینجا ولى از خویشتن دارى حذر داریم ما حالا که اجر گریه از اجر شهادت بهتر است بالاتر از خون گلو، خون جگر داریم ما بار سفر را بسته ایم و باز راه افتاده ایم ماه صفر که می رسد میل سفر داریم ما داریم در این جاده جبریل مقرب می شویم پاى پر از تاول به جاى بال و پر داریم ما @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها تا که افتاد به این کوچه گذارش محتاج پر شد از لطف کسی کوله‌ی بارش محتاج جمع کرد آبروی ریخته ای را با لطف آبرو داد سر داد و هوارش محتاج شرط بستم سر این دل که بیاید ببرد عاشق آنست که باشد به قمارش محتاج پوزه مالیدن من رزق برایم دارد هرکسی هست به هر حال به کارش محتاج من خودم میبرمش سمت جهنم فردا صورتی را که نباشد به غبارش محتاج انبیا هم به نماز شب او محتاجند خانوم نافله ها هست هزارش محتاج سر بازار مرا متهم عشق کنید کس به اندازه ی من نیست به دارش محتاج دستگیری تمامی عوالم با اوست عرش هم برود هست کنارش محتاج شانه اش کوه رشیدی است که حتی میشد شیر سرخ عربستان به وقارش محتاج تا قیامت به پریشانی مویش سوگند کربلا هست به الطاف مزارش محتاج متوسل شده یکدگرند این دو حرم نشده که نشود یار به یارش محتاج @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها هفتاد و دو شهید به صحرای زینب است پایین نامه ی همه امضای زینب است می میرم و دم تو مرا زنده می کند قاری من صدات مسیحای زینب است از سربلندی تو سرافراز می شوم بالای نیزه ها سرت آقای زینب است جای مرا گرفته ای و پس نمی دهی جای تو نیست بر سر نی، جای زینب است امروز که مشاهده کردی مرا زدند عین همین مشاهده، فردای زینب است در طول زندگانی پنجاه ساله ام این اولین نماز فرادای زینب است این جلوه های مختلف روی نیزه ات از ما رایت الا جمیلا ی زینب است طوری قدم زدم که همه باخبر شدند کاخ یزید زیر قدم های زینب است دارند سمت من صدقه پرت می کنند خرمای نخل ها جلوی پای زینب است هرچه زدند سنگ، سرش آخ هم نگفت آخر حسین گرم تماشای زینب است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر آی آقای عزیز ما بیا برگرد که دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر از من این من را بگیر و چشم گریانم بده چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها دلخوریم این روزها از کوچه، از در بیشتر آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن: عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به نام نامی زهرا به نام مادرها سلام ما به امام تمام مادرها که فاطمه است همیشه امام مادرها به لطف فاطمه هستم غلام مادرها غلام خانه ی زهرا حسابمان کردند برای نوکری اش انتخابمان کردند هزار شکر، نوشتند نوکرش باشیم هزار شکر که گفتند قنبرش باشیم گدای خانه ی او تا به آخرش باشیم اجازه داد به ما، حلقه ی درش باشیم به روی شانه ی خود دست رحمتی داریم غلام فاطمه ایم و چه عزتی داریم بهشت زیر قدم های مادرانه ی اوست بهشت گوشه ی دنجی ز آشیانه ی اوست بهشت زمزمه های شب و شبانه ی اوست بهشت گرمی نان و تنور خانه ی اوست قسم به گردش دستاس و گرمی نانش نشسته ایم سر سفره های احسانش تنور عالمیان گرم شد به برکت او شدند خلق، خلائق همه به علت او قسم به شوکت زهرا، قسم به عزت او به عرش و فرش می ارزد فقط دو رکعت او سلام ما به قیام و قعود و یا رب او سلام ما به قنوت و به سجده ی شب او ز نور خنده ی زهرا زمین منور شد ز عطر نان تنورش زمان معطر شد به لطف بردن نامش شراب، کوثر شد به یمن مقدم او حالمان که بهتر شد خدا به برکت زهرا پناهمان بخشید به حب فاطمه، مولا گناهمان بخشید به حب فاطمه اینجا که راهمان دادند ثواب کوه به یک ذره کاهمان دادند به زیر چادر زهرا، پناهمان دادند برات اشک به غم های شاهمان دادند شدیم گریه کن روضه ی حسین و حسن یکی بدون حرم شد، یکی بدون کفن @poem_ahl
چون دل ناقابل من نیست جای مادرم کاش جانم را می‌آوردم برای مادرم خاک پای او اگر باشم بهشتی می‌شوم چون بهشت افتاده عمری زیر پای مادرم در تمام عمر عطر عشق را حس کرده‌ام در فضای خانه از بوی غذای مادرم در تمام زندگی هر آرزویی داشتم شد برآورده به لطف یک دعای مادرم جز دعای خیر در حق همه الّا خودش جا ندارد در قنوت ربّنای مادرم شک ندارم که هزاران بار کم می‌آورد کوه اگر در زندگی باشد به جای مادرم جیب‌های خالی بابای من پر می‌شود پیش مردم لابه‌لای حرف‌های مادرم تا ابد از دست او بوسه تقاضا می‌کنم پادشاه دهر اگر باشم گدای مادرم @poem_ahl
از آن زمان که هر دو یکی شد جهان‌مان با تار و پود عشق گره خورده جان‌مان از راز ما به غیر خدا باخبر نشد چون غیر از او نبوده کسی در میان‌مان دارایی من و تو دلی صاف‌وساده است گیرم پریده است لب استکان‌مان از ما اگر به هم برسد، باز مال ماست سود است در معامله حتی زیان‌مان هر روز در کنار تو یک فصل تازه است در سفره‌مان اگرچه بیات است نان‌مان سر می‌شود تمامی شب‌های ما به شعر این است فصل مشترک داستان‌مان حالا بیار چای و بیا تا که در حیاط بازی کنند با دل ما کودکان‌مان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها چه دختری که به طوفش منا اجازه گرفته منا و مروه و حتی صفا اجازه گرفته چه دختری که برای غم دقایق عمرش قَدَر نشسته دو زانو، قضا اجازه گرفته چه دختری که به وقت تنفسش به تواتر برای لمس دهانش هوا اجازه گرفته چه دختری که پدر قبل از اینکه آمده باشد ازاو به رفتن غار حرا اجازه گرفته چه دختری که پدر در کنار خانه اش از او چه قدر در زده و بارها اجازه گرفته علی در اصل ز خود خواسته ست حاجت خود را ز همسرش به خدا هرکجا اجازه گرفته چه همسری که علی در مقام زهد از اسمش برای گفتن هر ربنا اجازه گرفته چه همسری که به هنگام فتح قلعه ی خیبر نبی جدا، علی از او جدا اجازه گرفته چه همسری که ز خاک مزار گمشده ی او به قد کشیدنش ایوانْ طلا اجازه گرفته چه مادری که حسن در تب کشاکش رزمش برای صلح از او در خفا اجازه گرفته چه مادری که از او در کنار کعبه حسینش برای کوچ به کرب و بلا اجازه گرفته چه مادری که از او بی گمان امام رضا هم برای فتح مقام رضا اجازه گرفته چه مادری که از او شنبه تا به جمعه دهانم؛ برای گفتن«مهدی بیا» اجازه گرفته @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمیدانم که سیلی با رُخش، اصلا چه میگویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش: به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بگو کدام ستم ریشه در سقیفه ندارد؟ که حکم تجربه‌ها حاجت صحیفه ندارد روایت است که هرکس نداشت حب علی را یقین کند پدر و مادر عفیفه ندارد به اعتقاد خود ای دوست پای‌بند بمان و بدان که حکم خدا راوی ضعیفه ندارد امام، صدق تمام و کمال و عالِم دهر است که این مقام گزند از ابوحنیفه ندارد غدیر راه رسیدن به آستان کمال است به جز امام کسی دیگر این وظیفه ندارند اگر بنا شود از فضل آن سه تا بنویسند قصیده‌ می‌شود اما پر از ردیفِ "ندارد" کسی که جان مرا چنگ زد برادر من نیست که این سخن کمی از شوخی و لطیفه ندارد! اگر تمام جهان خویش را امام بدانند! زمین بجز علی و آل او خلیفه ندارد. @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه چه در رکوع و سجود و چه در قعود و قیام است علی‌ست آن که به هرحالتی که هست "امام" است به‌جز علی را "مولا" نخوانده است پیمبر که این کلام برازنده‌ی امیر کلام است برای هرچه اسیر و یتیم و سائل و مسکین نماز و روزه‌ی او آستان فیض مدام است آهای مردم احرام بسته ره‌برتان کیست؟ بدون عشق علی حج کجاست؟ کعبه کدام است؟ عذاب "لَیسَ لَهُ دافِع" است هر احدی را سر مباهله با آل این امام همام است پرنده‌ی دل خود را به هر طریق بیاموز که غیر بام علی هرکجا نشست، به‌دام است به هوش باش که بیش از هزار سال گذشته‌ست ولی هنوز شراب خم غدیر به جام است "من آن نی‌ام که حلال از حرام [را] نشناسم شراب باتو حلال‌است و آب‌بی‌تو حرام [است]" علی -‌علیه‌السلام- است حُسن مطلع و روزی ظهور می‌کند از کعبه آن که حسن ختام است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه گرچه در دنیا فراوان می‌شود پیدا کریم نیست مانند حسن اما در این دنیا کریم آن‌قدر پیش خدا بالاست شان و رتبه‌اش که به عشق او لقب داده‌ست قرآن را "کریم" ما اگر از عرض‌حاجت‌ها خجالت می‌کشیم غافلیم از این که می‌آید به سمت ما کریم این‌چنین امروز اگر روزی ما را می‌دهد بی‌گمان از ما شفاعت می‌کند فردا کریم روزی همسایه‌ها چندین برابر می‌شود تا که بین کوچه‌ی ما می‌گذارد پا کریم یک‌نفر می‌گفت؛ "انسان‌ها حریص ذاتی‌اند" گفتم؛ آری ای رفیق! الّاکریم، الّاکریم... از کرامات حسن ضرب‌المثل‌ها ساختند سخت آسان است مشکل‌های دنیا با کریم ذکر ما شد مثل قمری‌های صحن خاکی‌اش؛ " یاکریم و، یاکریم و، یاکریم و، یاکریم... " @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش داستان سنگ و زر يعنى که ما و فضه اش قصه شاه و گدا يعنى که ما و قنبرش در مقام آخريت بود، ديدند اولش در مقام اوليت بود، ديدند آخرش خاک را گل ميکند گل را خلائق ميکند نيست هرکه خلق مولا خاک عالم بر سرش اينهم از ظرفيت دنياى بى ظرفيت است هرکه او را ميپرستد مينويسد کافرش با على يکتاپرستم، ورنه ميخواهم چکار آن خدايى را که اين آقا نباشد مظهرش آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود سائلی که دست خالى ميرود از محضرش چهارده قرن است دارد رزق ما را ميدهد با همان يک مرتبه بخشيدن انگشترش آه، ظلمت آه، ظلمت آه، ظلمت ميشود واى اگر خورشيد را روزى براند از درش مرتضى يعنى قسيم النار والجنه، ولى هست معيارش در اين تقسيم حب همسرش تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که در آن آیه ی الیوم اکملت نباشد محورش مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش به خودش كه جای خود، حتي به خاك پاش هم هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش کور دلها احمقند، احمق چه میفهمد علی جان احمد بود که خوابید بین بسترش جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اگر چه بردن جسمت به عهده پدر است حساب کردم و دیدم که کار صد نفر است مرا جراحت پهلوی تو ز اسب انداخت نگاه من به تو اما دلم به پشت در است به غسل مادر خود هم بلند گریه نکردم صدای گریه من از صدای خنده سر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد به دنبال چه می گردند گرد کعبه حاجی ها؟ به غیر از آن چه دیدم در نجف، چیزی مگر دارد؟ بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه، ای حاجی که از خشت و گل این خانه لطفی بیشتر دارد بیا! هر کس علی را دیده باشد کعبه را دیده شکافی بر تن کعبه ست که مولا به سر دارد لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما لباس نو به زخم کهنه ی او کی اثر دارد؟ دهان کعبه را بایست هم با نقره می بستند که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد چه بدبخت است آن قومی که شق الکعبه را دیده و از پیغمبر خود خواهش شق القمر دارد علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم چرا مولا همیشه با خودش تیغ دو سر دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه جرمم آنجا که لنگر اندازد گردش از چرخ اخگر اندازد با چنین جرم خوش دلم که خدای کار محشر به حیدر اندازد یا علی گر به حشر قنبر تو کبر را سایه بر سر اندازد جای دارد که ابر رحمت تو سایه بر اهل محشر اندازد این نه وصف تو شد که می گویم در ز افلاک برتر اندازد قنبرت را همی سزد به خدای طرح افلاک دیگر اندازد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ولیّ تنها، ولیّ تنها، ولیّ تنها، ولیّ تنها قدم زد آسمان روی زمین ما ولی تنها کسی که دستگیر انبیا بوده‌ست از آغاز کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله نشسته روبروی ذوالفقار خود یلی تنها شگفتا اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع دریغا گوشه مسجد نشسته افضلی تنها پیمبر گفت اگر دنیا به سویی رفت و او سویی همه باطل روند و اوست راه حق، بلی، تنها چه میگویی برادر جان علی تنهاست بی مردم درست این است که هستند مردم بی علی تنها @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه با آنهمه جلالت و عزّت كه زاده شد يا رب، مراسم شب دفنش، چه ساده شد طاها مگر كه بار دگر دفن شد به خاك بر خاك، چون كه صورت زهرا نهاده شد آن شهسوار وادى صبر و توان، على بى تاب شد، ز مركب طاقت پياده شد سرّ خدا به دست يَدُ اللّه شد نهان بر قبر او ز غيب، حجاب اوفتاده شد رسم است، بر قبور عزيزان، دهند آب بر قبر او، ز اشك على، آب داده شد @poem_ahl