eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
278 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز بالشی خیس، ز چشمان ترت هست هنوز رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند اثری از بدن مختصرت هست هنوز ای پرستوی مهاجر سفرت کُشت مرا کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر؟ شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز راستی حال تو خوب است، خوشی بانویم؟! اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور؟ خوب شد پهلوی تو، درد نداری دیگر؟ با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز؟ ناله های حسنت از همه جانسوزتر است نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز زینبت زنده کند یاد تو را در خانه اصلا انگار، که چادر به سرت هست هنوز جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن پشت این در، اثری از پسرت هست هنوز @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است آنقدر معجزه‌ها از هنر تو دیدیم که بنا کردن این دل، دل ویران هیچ است سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده نام زهراست به ما آبرویی بخشیده زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست اشتباه است تو را دختر اگر بنویسند باز قرآن کریم است ندارد فرقی جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه بنویسم زهرا، مادر اگر بنویسند بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم از مقامات تو در محشر اگر بنویسد به مقام تو اضافه نشود نام تو را یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند نه نبی، بلکه نبوت شده عزتمندت نه علی، بلکه ولایت شده گردنبندت عرش را دیدم جای تو به یادم آمد قرب انگشت نمای تو بیادم آمد در عبودیتِ تو، کُنه ربوبیت بود باصفات تو خدای تو به یادم آمد روحِ روح القُدست بود که فرمود: اقرا در حرا نیز صدای تو به یادم آمد خواستم روی نماز شب تو فکر کنم ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرتبط‌اند حرف «نون» بود و دعای تو به یادم آمد غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی لب خوشحال گدای تو به یادم آمد گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست درد دارم که دوای تو به یادم آمد قبر تو گوهر دنیاست و دنیا صدف است جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط باعث گرمی بازار علی باشی و بس بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس خواستی میخ تو را بند کند تا شاید مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها امشب به نخل آرزویم برگ پیداست در چهره زردم نشان مرگ پیداست امشب مرا در بستر خود واگذارید بیمار بیت وحی را تنها گذارید دوران هجرم رو به اتمام است امشب خورشید عمرم بر لب بام است امشب بیرون بَرید از خانه زینب را که حاشا مادر دهد جان و کند دختر تماشا گوئید مولا را که در مسجد نشیند تا مرگ یارش را به چشم خود نبیند خجلت زده از اشک فرزندان خویشم اسما تو تنها وقت مردن باش پیشم پیش حسن از اشک ماتم رخ نَشوئی جان حسینم با علی حرفی نگوئی چون روز آخر بود، کار خانه کردم گیسوی فرزندان خود را شانه کردم دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء؟ این آخرین راز و نیازم بود اسماء آخر نگاه خویش را سویم بیفکن میخوابم اینک پرده بر رویم بیفکن بنشین کناری ناله از دل در خفا زن بانوی خود را لحظه ای دیگر صدا زن دیدی اگر خامُش به بستر خفته ام من راحت شدم، پیش پیمبر رفته ام من آیند چون اطفال معصومم به خانه پرسند از مادر خبر داری تو یا نه؟ دیدند اگر خاموش و بی تاب است مادر آهسته با آنها بگو خواب است مادر چون سوی حجره کودکانم رو نهادند یکباره روی جسم رنجورم فتادند مگذار ساعتها تنم در بر بگیرند مگذار آنان هم کنار من بمیرند بفرست مسجد آن دو طفل نازنین را کآرند بالینم امیرالمؤمنین را شبها برایم بزم اشک و غم بگیرند در خانه‌ی آتش زده ماتم بگیرند از من بگو با زینب آزاده‌ی من برچیده مگذاری شود سجاده‌ی من من رفتم اما یادگاری زینب اینجاست تکرار آهنگ دعایم هر شب اینجاست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها قصد آن دارم اگر باز خدا يار شود هستی ام پيشکش هستی دلدار شود نيمه جانی به تن و نيمه نگاهي در چشم تا مبادا که علي باز گرفتار شود امر مولاست که من صبر نمايم ورنه واي اگر فاطمه خود حيدر کرّار شود کس نديدست تسلي دل غمزده اي آتـش شعله ور و بوسه مسمار شود کس نديدست کـه در داغ عـزيزي برپا مجلس فاتحه بين در و ديوار شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه کارت شده به جای تماشا گریستن کارم شده به جای مداوا گریستن تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را از تو نفس نفس زدن از ما گریستن می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن گفتند حق ماست صدای تو نشنویم ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن طوری گره زدند به کارم که چاره نیست جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن طوری گره زدند تو را پشت در به میخ شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند کارم شده به جای مداوا گریستن مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود نان شبش زِ دوری بابا گریستن... با ناله گفت نیزه نشین، نیزه شاهد است من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند پای مرا کشید به دعوا گریستن از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت جانی نداشتم چه رسد تا گریستن شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد لو داد جای دخترکت را گریستن تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند تاثیر عکس داشت خدایا گریستن تا قافله رسیدم از از وضع صورتم شد باز کار قافله‌ی ما گریستن من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت دیدیم و حالِ ما شده حالا گریستن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه پُشت غم پنهان شدم، شاید مرا پیدا کنی کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی چاه‌ها آرامش من را تمنّا می کنند نخل‌ها تنهایی من را تماشا می کنند هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر شهر تحویلم نمی گیرد، تو تحویلم بگیر کَلِّمینی! دارم از این درد، هق هق می کنم از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق می‌کنم آسمان خانه ی من، ماه را گم کرده است چشم کم‌سویت دوباره راه را گم کرده است پُشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی مکن ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی چند وقتی می شود که آب رفتی، کم شدی قامت مانند سروت این اواخر دال شد این سه ماه آخرت والله، سیصد سال شد پر نداری که...، سبک‌بالی نمی آید به تو! سن نداری که...، کهنسالی نمی آید به تو! مثل سابق چند گامی با همان شوکت، بیا لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا ول کن این دستاس را، آئینه‌گردان علی! از تنور گرم دوری کنی، تو را جانِ علی درس سختی را علی از رنج تو آموخته طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته دیده ام خود را درون آینه، این مرد کیست؟! فاطمه! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست صحنه ای که پشت در دیدم...، علی را پیر کرد چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد شیشه‌ی عمر علی بین در و دیوار رفت فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت از بلورم دوده ی آتش، تَبَلور را گرفت دومی وقتی لگد زد...، از صدف، دُر را گرفت بعدِ کوچه هیچکس مانند من ‌کم‌رو نشد دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم می شود قدری بمانی، التماست می کنم زود از پیش علی‌جانت نرو، جان حسین رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین تشنه‌ای که بی صفت‌ها منع آبش می کنند آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند دور این بی‌کس به غیر از لشکر ابلیس نیست پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست راهِ «مــادر» گفتنش را نیزه ای سد می کند سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خسته جانم، خسته از شوق تماشایی که نیست مانده ام با داغ بی پایان زهرایی که نیست خانه بعد از رفتن بانوی من غمخانه است تشنه‌ام در ساحل غمگین دریایی که نیست نُه بهار آرام بودم در کنار فاطمه قامتم خم شد به یاد قد و بالایی که نیست در مدینه هیچ کس سنگ صبور ما نشد سوختم در ماتم بانوی تنهایی که نیست ذکر تسبیحات او راه نجات خلق بود شهر خواهد مرد، بعد از سوز و آوایی که نیست گر چه دیروز از غم پهلوی او قلبم گرفت می شود دلگیرتر امروز و فردایی که نیست خانه بعد از رفتن او بیت الاحزان من است بر سر سجاده اش هستم، همان جایی که نیست... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مستجاب ربنا هستیم با زهرا فقط ما هم از اهل کِساء هستیم با زهرا فقط زائر آن قبر خلوت  کاش می‌دیدم نهان یک شب آنجا با شما هستیم با زهرا فقط جان ما، بر وصله‌های چادر مادر قسم ما به تو وصلیم تا هستیم با زهرا  فقط نام ما خط خورده بود و مادرت ما را نوشت پیش چشمت آشنا هستیم با زهرا فقط خانه‌ی ما هیات است و بیت ما دارالعزاست ساکن دارالشفاء هستیم با زهرا فقط اهل عالم  غرق غلفت، گرم سرگرمی  ولی ما در این دنیا کجا هستیم با زهرا فقط قلب ما گرم است با نام بلند فاطمه بیرقی در اعتلا هستیم با زهرا فقط با دو تیغ غیرت و همت به خیبر می‌زنیم ذوالفقار مرتضی هستیم با زهرا فقط بارها رفتیم دوزخ، برد ما را تا بهشت با خدا هستیم تا هستیم با زهرا فقط زائر هر پنج تن هستیم و زوار خدا موقعی که کربلا هستیم با زهرا فقط سهم فرزندان بد را هم کناری می‌نهد با خیال جمع ما هستیم با زهرا فقط مادر است مادر است و مادر است مادر است حال فهمیدم چرا هستیم با زهرا فقط @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه خورشید عالمتاب من! تابش نکردی در خانه ات احساس آرامش نکردی یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی حتی میان بسترت هم ایستادی زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی! این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست کار مرا با رفتن خود زار کردی با درد پهلو روز آخر کار کردی میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟ چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟ گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟ میخندی اما گریه های دخترت چه؟ آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت پای وصیت های تو آخر بهم ریخت تابوت تو آماده و تابوت من نه! کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه! در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟ جای همه هست این وسط، جای حسن نه! خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است در دست هایش تکه های گوشواره است خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟ برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن جان علی، چاره برای دخترت کن لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده قلب برادر سوخته، خواهر بریده روزی حسینش میشود حنجر بریده با کُندی خنجر شود آن سر، بریده آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده جبرئیلش به سجود تو سجود آورده نه، غلط گفتم از آغاز، خدا با نورت نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده سر سجاده ی شب، ماه شب اول ماه سر تعظیم به پیش تو فرود آورده باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر یک بغل رایحه ی عنبر و عود آورده مادر آب، تویی و پدر خاک علی آب و خاکی که گِلم را به وجود آورده چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده هیزم آورد در خانه ی تو کینه ولی - آتش فاجعه را چشم حسود آورده ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم چه بلایی به سرت آتش و دود آورده آه، خورشید علی بادِ مخالف چندی ست در حوالی رخت ابر کبود آورده باعث سجده به دامان تو در علقمه شد آن که بر فرق علمدار عمود آورده @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها این پیام دردآور چون شنفت با دلی با حسرت و بی تاب گفت: ای به تو دلگرم، آه سرد من همزبان و همدل و همدرد من هستی من، جان من، جانان من این قدر بازی مکن با جان من ای چراغ من مگو از خامشی ورنه پیش از خود علی را می کُشی روبهان در مکر خود با شیر نر تیغ هاشان آخته، من بی سپر ای مسیحای علی اعجاز کن مشکلِ مشکل گشا را باز کن ای کتاب عشق من، بسته مشو همچو مَردم از علی خسته مشو رفتنت، خانه خرابم میکند ماندنت چون شمع آبم میکند ای علی را سرو باغ آرزو هرچه میگویی، حلالم کن مگو نه دلم را از فراقت چاک کن نه به دست خویش اشکم پاک کن ای به دردم، چشم بیمارت طبیب مانده‌ام مضطر، بخوان «امن یجیب» باز زهرا چشم خود را باز کرد راز دیگر با علی آغاز کرد کی پسر عم هرچه گویم گوش کن آتشم را از درون خاموش کن یا علی امروز گردیده چو شام عمر زهرای تو میگردد تمام من که بستم چشم از من دل بشوی شب تنم را زیر پیراهن بشوی شب مرا تشییع کن تا آن دو تن یک قدم نایند بر تشییع من گر به تشییع من آید قاتلم داغ محسن تازه گردد در دلم در دل شب دور از چشم همه کن نهان در خاک جسم فاطمه تا نشان مانَد به جا از غربتم بی نشان باید بماند تربتم چون به دست خویش با رنج و تعب پیکرم را دفن کردی نیمه شب در کنار قبر پنهانم بمان تا صدایت بشنوم قرآن بخوان گرچه رفت از دست یار و یاورت فاطمه تنهاترین همسنگرت غم مخور داری یگانه یاوری تربیت کردم برایت دختری او تو را مردانه یاری میکند مثل زهرا خانه داری میکند شب که خاموشی و جانت برلب است چاه غمهای تو قلب زینب است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها وقتش شده نگاه به دور و برت کنی فکری برای این همه خاکسترت کنی عُذر مرا ببخش دوایی نداشتم تا مرهم کبودی چشم ترت کنی امشب خودم برای تو نان می پزم ولی با شرط اینکه نذرِ تب پیکرت کنی مجبور نیستی که برای دلِ علی یک گوشه ای نشینی و چادر سرت کنی زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم تو بهتر است فکر برای پرت کنی ای کاش از بقیه ی پیراهنِ حسین معجر ببافی و به سر دخترت کنی من، زینب و حسن، همه ناراحت توایم وقتش شده نگاه به دور و برت کنی @poem_ahl