#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز
بالشی خیس، ز چشمان ترت هست هنوز
رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند
اثری از بدن مختصرت هست هنوز
ای پرستوی مهاجر سفرت کُشت مرا
کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز
رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر؟
شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز
راستی حال تو خوب است، خوشی بانویم؟!
اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور؟
خوب شد پهلوی تو، درد نداری دیگر؟
با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز؟
ناله های حسنت از همه جانسوزتر است
نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز
زینبت زنده کند یاد تو را در خانه
اصلا انگار، که چادر به سرت هست هنوز
جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن
پشت این در، اثری از پسرت هست هنوز
#رضا_قاسمی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است
پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است
کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است
آنقدر معجزهها از هنر تو دیدیم
که بنا کردن این دل، دل ویران هیچ است
سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست
پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است
خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد
گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است
ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم
وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است
مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده
نام زهراست به ما آبرویی بخشیده
زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند
در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند
نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست
اشتباه است تو را دختر اگر بنویسند
باز قرآن کریم است ندارد فرقی
جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند
قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
بنویسم زهرا، مادر اگر بنویسند
بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم
از مقامات تو در محشر اگر بنویسد
به مقام تو اضافه نشود نام تو را
یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند
نه نبی، بلکه نبوت شده عزتمندت
نه علی، بلکه ولایت شده گردنبندت
عرش را دیدم جای تو به یادم آمد
قرب انگشت نمای تو بیادم آمد
در عبودیتِ تو، کُنه ربوبیت بود
باصفات تو خدای تو به یادم آمد
روحِ روح القُدست بود که فرمود: اقرا
در حرا نیز صدای تو به یادم آمد
خواستم روی نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد
قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرتبطاند
حرف «نون» بود و دعای تو به یادم آمد
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی
لب خوشحال گدای تو به یادم آمد
گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست
درد دارم که دوای تو به یادم آمد
قبر تو گوهر دنیاست و دنیا صدف است
جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است
قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس
ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس
از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط
باعث گرمی بازار علی باشی و بس
بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس
خواستی میخ تو را بند کند تا شاید
مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
امشب به نخل آرزویم برگ پیداست
در چهره زردم نشان مرگ پیداست
امشب مرا در بستر خود واگذارید
بیمار بیت وحی را تنها گذارید
دوران هجرم رو به اتمام است امشب
خورشید عمرم بر لب بام است امشب
بیرون بَرید از خانه زینب را که حاشا
مادر دهد جان و کند دختر تماشا
گوئید مولا را که در مسجد نشیند
تا مرگ یارش را به چشم خود نبیند
خجلت زده از اشک فرزندان خویشم
اسما تو تنها وقت مردن باش پیشم
پیش حسن از اشک ماتم رخ نَشوئی
جان حسینم با علی حرفی نگوئی
چون روز آخر بود، کار خانه کردم
گیسوی فرزندان خود را شانه کردم
دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء؟
این آخرین راز و نیازم بود اسماء
آخر نگاه خویش را سویم بیفکن
میخوابم اینک پرده بر رویم بیفکن
بنشین کناری ناله از دل در خفا زن
بانوی خود را لحظه ای دیگر صدا زن
دیدی اگر خامُش به بستر خفته ام من
راحت شدم، پیش پیمبر رفته ام من
آیند چون اطفال معصومم به خانه
پرسند از مادر خبر داری تو یا نه؟
دیدند اگر خاموش و بی تاب است مادر
آهسته با آنها بگو خواب است مادر
چون سوی حجره کودکانم رو نهادند
یکباره روی جسم رنجورم فتادند
مگذار ساعتها تنم در بر بگیرند
مگذار آنان هم کنار من بمیرند
بفرست مسجد آن دو طفل نازنین را
کآرند بالینم امیرالمؤمنین را
شبها برایم بزم اشک و غم بگیرند
در خانهی آتش زده ماتم بگیرند
از من بگو با زینب آزادهی من
برچیده مگذاری شود سجادهی من
من رفتم اما یادگاری زینب اینجاست
تکرار آهنگ دعایم هر شب اینجاست
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
قصد آن دارم اگر باز خدا يار شود
هستی ام پيشکش هستی دلدار شود
نيمه جانی به تن و نيمه نگاهي در چشم
تا مبادا که علي باز گرفتار شود
امر مولاست که من صبر نمايم ورنه
واي اگر فاطمه خود حيدر کرّار شود
کس نديدست تسلي دل غمزده اي
آتـش شعله ور و بوسه مسمار شود
کس نديدست کـه در داغ عـزيزي برپا
مجلس فاتحه بين در و ديوار شود
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
کارت شده به جای تماشا گریستن
کارم شده به جای مداوا گریستن
تقسیم کردهایم در این خانه کار را
از تو نفس نفس زدن از ما گریستن
میخواستم به زور تبسم کنم نشد
فرقی نداشت خندهی ما تا گریستن
گفتند حق ماست صدای تو نشنویم
ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن
حال حسن شدهاست در این خانه تا به صبح
یا بینِ خواب نالهزدن یا گریستن
طوری گره زدند به کارم که چاره نیست
جز گوشهای نشستن و تنها گریستن
طوری گره زدند تو را پشت در به میخ
شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن
در هِق هِقات مواظب اوضاع خویش باش
خون میچکد زِ سینهی تو با گریستن
مرهم گذاشتیم و افاقه نمیکند
کارم شده به جای مداوا گریستن
مانند تو سه سالهی این خانه میشود
نان شبش زِ دوری بابا گریستن...
با ناله گفت نیزه نشین، نیزه شاهد است
من را ببین کشانده کجاها گریستن
دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند
پای مرا کشید به دعوا گریستن
از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت
جانی نداشتم چه رسد تا گریستن
شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد
لو داد جای دخترکت را گریستن
تا گریهام گرفت مرا بیشتر زدند
تاثیر عکس داشت خدایا گریستن
تا قافله رسیدم از از وضع صورتم
شد باز کار قافلهی ما گریستن
من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت
دیدیم و حالِ ما شده حالا گریستن
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
پُشت غم پنهان شدم، شاید مرا پیدا کنی
کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی
چاهها آرامش من را تمنّا می کنند
نخلها تنهایی من را تماشا می کنند
هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر
شهر تحویلم نمی گیرد، تو تحویلم بگیر
کَلِّمینی! دارم از این درد، هق هق می کنم
از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق میکنم
آسمان خانه ی من، ماه را گم کرده است
چشم کمسویت دوباره راه را گم کرده است
پُشت چادر چهرهی خورشید را مخفی مکن
ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن
ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی
چند وقتی می شود که آب رفتی، کم شدی
قامت مانند سروت این اواخر دال شد
این سه ماه آخرت والله، سیصد سال شد
پر نداری که...، سبکبالی نمی آید به تو!
سن نداری که...، کهنسالی نمی آید به تو!
مثل سابق چند گامی با همان شوکت، بیا
لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا
ول کن این دستاس را، آئینهگردان علی!
از تنور گرم دوری کنی، تو را جانِ علی
درس سختی را علی از رنج تو آموخته
طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته
دیده ام خود را درون آینه، این مرد کیست؟!
فاطمه! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست
صحنه ای که پشت در دیدم...، علی را پیر کرد
چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد
شیشهی عمر علی بین در و دیوار رفت
فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت
از بلورم دوده ی آتش، تَبَلور را گرفت
دومی وقتی لگد زد...، از صدف، دُر را گرفت
بعدِ کوچه هیچکس مانند من کمرو نشد
دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد
گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش
کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش
باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم
می شود قدری بمانی، التماست می کنم
زود از پیش علیجانت نرو، جان حسین
رحم کن بر خشکی لبهای عطشان حسین
تشنهای که بی صفتها منع آبش می کنند
آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند
دور این بیکس به غیر از لشکر ابلیس نیست
پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست
راهِ «مــادر» گفتنش را نیزه ای سد می کند
سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
خسته جانم، خسته از شوق تماشایی که نیست
مانده ام با داغ بی پایان زهرایی که نیست
خانه بعد از رفتن بانوی من غمخانه است
تشنهام در ساحل غمگین دریایی که نیست
نُه بهار آرام بودم در کنار فاطمه
قامتم خم شد به یاد قد و بالایی که نیست
در مدینه هیچ کس سنگ صبور ما نشد
سوختم در ماتم بانوی تنهایی که نیست
ذکر تسبیحات او راه نجات خلق بود
شهر خواهد مرد، بعد از سوز و آوایی که نیست
گر چه دیروز از غم پهلوی او قلبم گرفت
می شود دلگیرتر امروز و فردایی که نیست
خانه بعد از رفتن او بیت الاحزان من است
بر سر سجاده اش هستم، همان جایی که نیست...
#روح_الله_گائینی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
مستجاب ربنا هستیم با زهرا فقط
ما هم از اهل کِساء هستیم با زهرا فقط
زائر آن قبر خلوت کاش میدیدم نهان
یک شب آنجا با شما هستیم با زهرا فقط
جان ما، بر وصلههای چادر مادر قسم
ما به تو وصلیم تا هستیم با زهرا فقط
نام ما خط خورده بود و مادرت ما را نوشت
پیش چشمت آشنا هستیم با زهرا فقط
خانهی ما هیات است و بیت ما دارالعزاست
ساکن دارالشفاء هستیم با زهرا فقط
اهل عالم غرق غلفت، گرم سرگرمی ولی
ما در این دنیا کجا هستیم با زهرا فقط
قلب ما گرم است با نام بلند فاطمه
بیرقی در اعتلا هستیم با زهرا فقط
با دو تیغ غیرت و همت به خیبر میزنیم
ذوالفقار مرتضی هستیم با زهرا فقط
بارها رفتیم دوزخ، برد ما را تا بهشت
با خدا هستیم تا هستیم با زهرا فقط
زائر هر پنج تن هستیم و زوار خدا
موقعی که کربلا هستیم با زهرا فقط
سهم فرزندان بد را هم کناری مینهد
با خیال جمع ما هستیم با زهرا فقط
مادر است مادر است و مادر است مادر است
حال فهمیدم چرا هستیم با زهرا فقط
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
خورشید عالمتاب من! تابش نکردی
در خانه ات احساس آرامش نکردی
یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی
مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی
حتی میان بسترت هم ایستادی
زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی!
این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست
در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست
باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست
حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست
کار مرا با رفتن خود زار کردی
با درد پهلو روز آخر کار کردی
میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟
چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟
گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟
میخندی اما گریه های دخترت چه؟
آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت
پای وصیت های تو آخر بهم ریخت
تابوت تو آماده و تابوت من نه!
کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه!
در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟
جای همه هست این وسط، جای حسن نه!
خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است
در دست هایش تکه های گوشواره است
خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً
پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً
زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً
فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟
برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن
جان علی، چاره برای دخترت کن
لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده
قلب برادر سوخته، خواهر بریده
روزی حسینش میشود حنجر بریده
با کُندی خنجر شود آن سر، بریده
آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست
دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست
#رضا_دین_پرور
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
آن که با خلقت تو هر چه که بود آورده
جبرئیلش به سجود تو سجود آورده
نه، غلط گفتم از آغاز، خدا با نورت
نه فقط آن چه که بود، آن چه نبود آورده
سر سجاده ی شب، ماه شب اول ماه
سر تعظیم به پیش تو فرود آورده
باد از خاک سر کوی تو سوغات سفر
یک بغل رایحه ی عنبر و عود آورده
مادر آب، تویی و پدر خاک علی
آب و خاکی که گِلم را به وجود آورده
چند قرنی ست که مضمون بلند عمرت
شاعران را به سرِ گفت و شنود آورده
هیزم آورد در خانه ی تو کینه ولی -
آتش فاجعه را چشم حسود آورده
ای که هم رنگ بلالت شده دیوار حرم
چه بلایی به سرت آتش و دود آورده
آه، خورشید علی بادِ مخالف چندی ست
در حوالی رخت ابر کبود آورده
باعث سجده به دامان تو در علقمه شد
آن که بر فرق علمدار عمود آورده
#محسن_عرب_خالقی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
این پیام دردآور چون شنفت
با دلی با حسرت و بی تاب گفت:
ای به تو دلگرم، آه سرد من
همزبان و همدل و همدرد من
هستی من، جان من، جانان من
این قدر بازی مکن با جان من
ای چراغ من مگو از خامشی
ورنه پیش از خود علی را می کُشی
روبهان در مکر خود با شیر نر
تیغ هاشان آخته، من بی سپر
ای مسیحای علی اعجاز کن
مشکلِ مشکل گشا را باز کن
ای کتاب عشق من، بسته مشو
همچو مَردم از علی خسته مشو
رفتنت، خانه خرابم میکند
ماندنت چون شمع آبم میکند
ای علی را سرو باغ آرزو
هرچه میگویی، حلالم کن مگو
نه دلم را از فراقت چاک کن
نه به دست خویش اشکم پاک کن
ای به دردم، چشم بیمارت طبیب
ماندهام مضطر، بخوان «امن یجیب»
باز زهرا چشم خود را باز کرد
راز دیگر با علی آغاز کرد
کی پسر عم هرچه گویم گوش کن
آتشم را از درون خاموش کن
یا علی امروز گردیده چو شام
عمر زهرای تو میگردد تمام
من که بستم چشم از من دل بشوی
شب تنم را زیر پیراهن بشوی
شب مرا تشییع کن تا آن دو تن
یک قدم نایند بر تشییع من
گر به تشییع من آید قاتلم
داغ محسن تازه گردد در دلم
در دل شب دور از چشم همه
کن نهان در خاک جسم فاطمه
تا نشان مانَد به جا از غربتم
بی نشان باید بماند تربتم
چون به دست خویش با رنج و تعب
پیکرم را دفن کردی نیمه شب
در کنار قبر پنهانم بمان
تا صدایت بشنوم قرآن بخوان
گرچه رفت از دست یار و یاورت
فاطمه تنهاترین همسنگرت
غم مخور داری یگانه یاوری
تربیت کردم برایت دختری
او تو را مردانه یاری میکند
مثل زهرا خانه داری میکند
شب که خاموشی و جانت برلب است
چاه غمهای تو قلب زینب است
#علی_انسانی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
فکری برای این همه خاکسترت کنی
عُذر مرا ببخش دوایی نداشتم
تا مرهم کبودی چشم ترت کنی
امشب خودم برای تو نان می پزم ولی
با شرط اینکه نذرِ تب پیکرت کنی
مجبور نیستی که برای دلِ علی
یک گوشه ای نشینی و چادر سرت کنی
زحمت مکش خودم به حسین آب می دهم
تو بهتر است فکر برای پرت کنی
ای کاش از بقیه ی پیراهنِ حسین
معجر ببافی و به سر دخترت کنی
من، زینب و حسن، همه ناراحت توایم
وقتش شده نگاه به دور و برت کنی
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl