eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
«یاٰ مُلَقِّنْ» (روایت برادر عزیزم آقا هادی سعیدی‌فرد از شب نوزدهم رمضان) قسمت ۱از۲ {عرض تبریک برای راه‌اندازی «کانال اختصاصی» و آرزوی توفیق... کاش همه شویم... شاید این اولین گام برای باشد ... از دست بنده کار زیادی برنمی‌آید، جز این‌که قول دهم، اگر کانال هر راه افتاد، در همین کلبه‌خرابه کوچک به همین ۸۸۰نفر عضو وفادار معرفی کنم} چندین سال می‌شود شب‌های قدر برای من از یک فایل تصویری ۶دقیقه و ۱۱ثانیه‌ای آغاز می‌شود. همان فیلم شب سال۹۱ در حرم امام رضا(ع)، همان جلسه‌ای که با همان لهجه شیرین، طوفان به پا می‌کند و بی‌تکلف شاه‌کار میثم ِاهل‌بیت، استاد را می‌خواند. همان جلسه‌ای که عبابه‌دوش و حاج پراشک و ِمنقلب‌شده را محو تماشای صحبتِ عاشقانه و خودمانیِ با رب بخشنده و امامِ مهربان خود کرده است. «اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند...» ظاهراً عملی به اعمال ما اضافه شده بود... دیگر به نزدیک مسجد رسیده بودم، ماشین را دورتر از محل همیشگی پارک کردم و به سمت قرار روانه شدم... سخنرانی شروع شده بود، مثل همیشه شلوغ، جای سوزن‌انداختن نبود و منِ جویای جا، کنج‌کاوانه و در نهایت سرعت به دنبال مکانی برای جلوس، ظاهراً بابِ رحمت از ابتدای امشب باز شده بود، یک محل استقرار مناسب به چشمم خورد، بی‌معطلی مستقر شدم... صحبت منبر از لحظاتی بود که لنگر آسمان و زمین، میهمان دختر مظلوم خود حضرت بود، آن روایت معروف را می‌گفت که حضرت به نازدانه‌اش متذکر شد که چرا دو طعام در سفره علی!، یکی را از سفره بردار! خواست تا نمک را بردارد، پدر فرمود شیر را بردار که شایسته‌تر است! همین یک مثال دوخطی کاملاً کافی بود برای تفاوتِ بی‌نهایت سال نوری ما با میزان‌الاعمال! ▫️▫️▫️ با شنیدن این روایت نمی‌دانم چرا یاد افتادم و یاد ماجرای و بلافاصله غمِ مثل آوار بر دلم خراب شد! هم خجالت می‌کشیدم از که سنگش را به سینه می‌زنیم و هم تعجب می‌کردم از این‌که چرا ما هنوز زنده‌ایم! چه‌قدر دور شدیم از علی، نمی‌دانم! ولی آن‌قدر فاصله گرفته‌ایم که می‌شنویم بیمارستان المعمدانی را بمباران می‌کنند،۳۳هزار نفر تا امروز کشته می‌شوند، به زنِ باردار جلوی چشم همسر و فرزندش تعدی می‌شود و... و ما هنوز زنده‌ایم و کَکِ‌مان هم نمی‌گزد... گمان می‌کنم سنجه خوبی برای متراژ فاصله ما با علی، این شهید عدالت باشد... سخنرانی را با این فکرها به پایان رساندم... ✍🏻 با اندکی ویرایش و تغییر @hadisaeedifardd @qoqnoos2
«یاٰ مُلَقِّنْ» (روایت برادر عزیزم آقا هادی سعیدی‌فرد از شب نوزدهم رمضان) قسمت ۲از۲ نوبت بود... خیرش در هم به ما رسیده، چند سالی است که مفاتیح زیر بغل نمی‌زنم و دست به دامان نرم‌افزار مفاتیح گوشی‌های اندرویدی می‌شوم... تا مفاتیح را باز کردم، چشمم به پنجره «آخرین مشاهده من» که در صفحه اصلی نرم‌افزار بود، افتاد: «آخرین مشاهده من: زیارت امام حسین(ع) در ۱۵شعبان»! همین نیم‌نگاه کافی بود که در کسری از ثانیه فاصله ۷۴۹کیلومتری تا را طی کنم و تمام خاطرات سفرِ یادگاریِ یک‌ماه قبل من به همراه جمعی از رفقای به کربلا در نیمه شعبان را مرور کنم... شاید خیلی ها هم مثل من فقط سالی سه‌بار و آن هم در این سه‌شبِ قدر مزاحم جوشن کبیر می‌شوند، اما گمان می‌کنم برای اهل معنا همین سه‌بار هم جوشنی کبیر برای‌شان بسازد که جان‌شان را در جنگ با شیطان و از گزند گناه در امان نگاه دارد... هر بار که می خوانم، یک اسم از اسامی رب‌العالمین بیش‌تر از بقیه به چشمم می‌آید و توجهم را جلب می‌کند... شب نوزدهم امسال، آن اسمی که دلم را به سوی خودش بیش‌تر جذب کرد، «یاٰ مُلَقِّنْ» بود، ترجمه‌اش می‌شد: «ای دلبر»! آن‌قدر ذوق‌زده شده بودم که مثل بچه‌ها را که کنارم نشسته بود، با «وصفِ عیش» خودم در لذت‌بردن از «ای دلبرِ» جوشن، به یک «نصف عیش» در بین قرائت دعا مهمان کردم. ▫️▫️▫️ از ایرادات استفاده از نرم‌افزارهای مفاتیح این است که شما باید، هم تمرکز کنید روی متنِ دعا و هم چشم بپوشانید از پیام‌هایی که در حین قرائت دعا به سمت گوشی روانه می‌شوند...، اما در بین پیام‌هایی که هرچند دقیقه یک‌بار ظاهر می‌شدند، چشمم به پیامی از افتاد. با خودم گفتم احتمالاً جدید خودش را فرستاده، پیام را باز کردم، شعرِ بود، گوشه‌ای از دلم را در کوچه‌های ، در گذاشتم و یا شعر تا و رفتم، چرخی زدم و روضه مصور دیدم و برگشتم به مسجدِ خودمان: «...کوفه لبریز از مصیبت بود  باد در کوچه نوحه‌خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود...» ▫️▫️▫️ دعا که تمام شد،نوبتِ با نان سنگک، شده بود... همان قوت غالب شب‌های قدرِ مسجد ما، البته فُرجه‌ای هم بود برای نماز شب احیاء و تازه‌کردنِ گلو و صله رحم بچه‌های و تبریک عید و... ▫️▫️▫️ قطعاً مابقی شب نوزدهم ۱۴۰۳ برایم لذت‌بخش است ولی هر چه می‌کنم ظاهراً رشته افکارم در همان قسمت گره خورده است، ترجیح می‌دهم کمی بیش‌تر انسانیت بخوانم و اعلامیه فوت و پخش کنم و خاک بیش‌تری روی تابوت بریزم... ✍🏻 با اندکی ویرایش و تغییر @hadisaeedifardd @qoqnoos2
اینجا راهیان نور سال هشتاد و سه است و سردار زاهدی بیست سال پس از این عکس با نمره قبولی بیست؛ از دانشگاه جهاد و شهادت فارغ‌التحصیل گردید! او که فرماندهی تیپ قمر بنی‌هاشم و لشکر امام حسین را نیز در کارنامه داشت حالا لبخند رضایت قمر بنی‌هاشم و آغوش گرم امام حسین را در ادامه خواهد داشت! ما اگرچه از امشب داغ بر دل داریم اما خواب به چشم نداریم چرا که گذشته ما گواه این است که ما روی خاک کشورمان بسیار حساسیم! •| @hosseinyekta_ir |•
«شهر عبرت‌ها» (شعر زیبایی از برادر شاعرم یوسف رحیمی) با من این شهر را تماشا کن شهر بُهت است، شهر عبرت‌ها کوچه‌هایش غریب و رازآلود دارد این کوچه‌ها حکایت‌ها فصل اندوهگینی از تاریخ بین این کوچه‌ها رقم خورده چه قرار و مدارهایی که چون در خانه‌ها به هم خورده در هر خانه را که می‌کوبی با تو رازی نهفته می‌گوید در هر خانه را که بگشایی حرف‌هایی نگفته می‌گوید: کوچه‌ها گرم رفت و آمد بود غرق در رفت و آمدی مرموز بوی فتنه به گوش می‌آمد که به چهره نقاب داشت هنوز گوش این شهر پر شد از پچ‌پچ؟ یا صدای چکاچک شمشیر؟ زخم‌هایی عمیق زد دشمن زخمی از جنس فتنه و تزویر لشکر مخفی شیاطین داشت شهر را از دروغ پر می‌کرد نیزه‌های فریب و فتنه‌گری عزم این شهر را ترور می‌کرد بگذر از کوچه‌های سرگردان حال این کوچه‌ها دگرگون است سوی مسجد شتاب کن،‌ انگار دل تنگش هنوز پر خون است دیده با چشم خود، مجاهدها یک به یک لب به شکوه وا کردند باز یاران همدل دیروز غُر زدند و گلایه‌ها کردند: این یکی گفت: فصل رفتن نیست! فصل کِشت است، فصل محصول است فصل بازار و کسب و کار، آخر ترک شهر و دیار معقول است؟ آن یکی گفت: خسته‌ایم از جنگ آه دیگر نبرد کافی نیست؟ آن همه دوری از زن و فرزند آن همه رنج و درد کافی نیست؟ حرف‌ها بوی بی‌وفایی داشت هر کس آنجا بهانه‌ای آورد عاقبت شام، زهر خود را ریخت عاقبت کوفه کار خود را کرد جَبَلُ الصّبر لب به شِکوه گشود داغ دل بود یا گدازۀ درد؟ داشت از هُرم درد دل‌هایش مسجد کوفه ناله‌ها می‌کرد آه ای مردم نمک‌نشناس! چه به روز دل من آوردید؟ اُف به عهد شما ریاکاران که دلم را همیشه خون کردید چه شده دشمنانتان در شام این‌چنین هم‌دل‌اند و هم‌پیمان چه شد ای قوم، وقت یاری حق دل‌پریشان شُدید و نافرمان؟ منبر از داغ او پریشان بود ماند محراب و چشم خونبارش در و دیوار هم به خود لرزید تا به گوش آمد أینَ عمارش چقَدَر خطبه خواند با دلِ خون چقَدَر شِکوه کرد با دلِ تنگ دل آن شهر مرده بود اما «نرود میخ آهنین در سنگ» أینَ عمار؟ نیست در کوفه مرد صبر و بصیرت و تبیین أینَ مالک؟ هنوز هم تازه‌ست داغ قرآن ناطق و صفین نکند باز در همین کوفه فتنه برپا کنند بدعهدان در شب تار و تیرۀ این شهر ماه سرنیزه‌ها شود قرآن با من این شهر را تماشا کن گاه تاریخ می‌شود تکرار شهر رنگ و درنگ و عبرت‌هاست کوفه، باقی‌ست یا اُولِی الاَبصار ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۱از۲ این شب‌ها برای خیلی‌ها دعا کردیم... برای خیلی‌ها، از اقوام و آباء و اجداد تا اولاد و اصلاب... از ارحام و احباء و اصدقاء تا اعوان و انصار و اولیاء... اما شاید بعضی باشند که این روزها دعاگوی کم‌تری داشته باشند... ▫️▫️▫️ شب بیست‌ویکم، در همین افکار بودم، که کنج حرم سیدالشهداء(روحی‌له‌الفداء)، شروع کردم به دعاکردن و نوشتن این وجیزه... چندخطی در این حرم و چندخطی در حرم حضرت ساقی(سلام‌الله‌علیه)... در رفت‌و‌آمدهای بین دو حرم بود که در سحر بیست‌وسوم، تمامش کردم... ▫️▫️▫️ بعد از دعا برای همه احباب، همه شهداء و اولیاء، همه خوبان عالم... دعا کردم... متفاوت‌تر از همیشه... البته نه! خیلی‌وقت‌ها این‌گونه بوده... اما این بار تفاوتش در بیان صریح مصادیق بود... دعا کردم... دعا کردم برای آقای ...، برای امجدی که هنوز جای خالی عرفه‌هایش در مسجد آیت‌الله ، نمود دارد... امجدی که هنوز زیرزمین مدرسه شهید صدوقی، خاطرات درس اخلاقش را به یاد دارد، امجدی که در پیاده‌رو کنار دانشگاه تهران، عصا می‌چرخاند و جمعی از اساتید و دانشجویان در پی‌اش «علی‌علی» می‌گفتند... دعا کردم که کاش هم برگردد...، برای خدا که کاری ندارد... خدایا به حق تمام دل‌هایی که یک‌روز با نفَس تکان‌شان دادی، دل او را هم این شب‌ها بلرزان... برای ...، دِ لامصب! بعد از ده‌بار اسباب‌کشی، هنوز آرشیو را به دندان کشیده‌ام و در انباری نگاهش داشته‌ام... تو دیگر چرا... تو که روزگاری با «اسلام و‌ تجدد»، از ذهن دانشجوی این کشور، رفع حیرت می‌کردی... تو چرا گرفتار «عصر حیرت» شدی؟ برای ...، برای سیدحسن آقامیریِ راهیان نور، برای سیدحسنِ فاز یک شهید صدوقی که وقتی هنوز اردوی جهادی مد نشده بود، با طلبه‌های مدرسه، عازم شده بودند... این‌کاره‌ها می‌دانند اردوی جهادی بازفت در سال هشتاد، یعنی چه... را هم برده بودند که مستند بسازد مثلاً... گفتم ، آخ از ، آه از ... برای هم...، هنوز بعضی از بچه‌های هیأت دست‌نوشته‌اش را بعد از آن «شب خاطره» رویایی، نگه داشته‌اند: «زیارت عاشورا را بخور! نه بخوان...» پس چرا خودت نخورده بودی؟ یادواره شهدای را یادت هست؟ تو که فقط خودت نبودی! صدایت را چه کنیم؟ نریشن‌های روایت فتح را چه کنیم؟ به چه کسی بگوییم «ما اهل مسجدیم»؟ به که بگوییم «ما مرد جنگیم»؟ «پرچم‌های قلعه کاوه» را کجا بکوبیم؟ «شب‌های رمضان‌»ت این شب‌ها بیش‌تر می‌سوزاندمان... آقای نوری‌زاد! «بیایید زیارت جامعه بخوانیم»! «...بخوان، با صدای بلند بخوان»... برای ...، به حق «قطعه بیست‌وشش»ش، «نُه‌ِده»ش، به‌حق «آرکیوهشتادوهشت»ش، به‌حق «ماشالاحزب‌الله»ش... در یکی از همان‌روزها که زیر پروبالش را محکم گرفته بود، گفتم یک نوری‌زاد خفته در زیر این واژه‌ها پنهان شده است... اما نمی‌دانم چرا کاری نشد، شاید هم شد... شد و نشد آن‌چه باید می‌شد... برای همه فرزندان شهدایی که جای خالی پدران‌شان بالای سرشان پر نشد که نشد... برای ...، برای همان چند برگی که از صحیفه بلند حضرت روح‌الله، ورق زد... برای همه امیدی که در دل‌های بسیاری زنده کرد و با هزار گلایه و افسوس از زنده‌به‌گورکردن آن همه امیدِ سربرآورده از دل خاک... برای ...، برای آن همه دغدغه انقلاب، برای آن همه ‌ دغدغه تحول، برای آن روح ناآرام، برای آن همه... چه می‌گویم من... چه می‌شود ما را... خدایا چه می‌شود ما را که از زمین‌خوردن یاران یا هم‌قطاران دیروزمان، دل‌شاد می‌شویم... یاد می‌افتم، یاد کمیل‌هایش... نمی‌دانم هنوز هم کمیل می‌خواند یا... نمی‌دانم این شب‌ها در کدام حسینیه پاریس قرآن به سر می‌گیرد... شاید هم آب‌وهوای پاریس، هوای قرآن را از سرش پرانده باشد... به حق خون‌دل‌های حاج ... برای محمدجواد اکبرینش... برای معصومیت ازدست‌رفته ، برای معصومه مسخ‌شده، معصومه مسیح‌شده... خدایا برای تو که کاری ندارد، به حق خون دل‌های مادرش، خواهرش، خانواده‌اش... نمی‌شود امشب برای دل او هم کاری کنی؟ ادامه دارد... ✍ @qoqnoos2
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۲از۲ برای ...، دعا کردم، برای شهاب حسینیِ عباس بابایی، برای شهاب حسینیِ رهیِ اردکانی، برای شهاب حسینیِ «دل‌شکسته»، برای شهاب حسینی ِ حبیب پارسا... برای شهاب حسینی که خود را «سرباز عرصه فرهنگ» می‌دانست و می‌خواست هم‌چون «رزمندگان شجاع، مبتکر و مصمم دفاع مقدس»، به وظیفه سنگین خود در عرصه فرهنگ عمل کند... برای شهاب حسینی که جایزه‌اش را تقدیم امام زمان(عج) کرد، برای شهاب حسینیِ «کربلا جغرافیای یک تاریخ» برای شهاب حسینی که «فکرکردن به حضرت آقا امام حسین(ع)»، این نور امید را در دلش روشن کرده بود که «شاه‌راه هدایت، این امام بزرگوار هستند؛ با عشق به امام حسین می‌توان امیدوار بود که مشیت خداوند بر هدایت آدم قرار گرفته است.» برای همه آنانی که می‌گفتند «به خانه برمی‌گردیم»، اما از خانه رفتند و برنگشتند... دعا کردم همه آنانی که از خانه رفته‌اند، کاش به خانه برگردند... از تا تا ... حتی برای ... که همیشه نگران سلامت جسم و روح مردم بود... دعا کردم برای که در میانه این همه نامردی و نامردمی، تا امروز را مردانه ایستاده... برای ...، برای ...، برای همه زنان و دخترانی که نتوانستیم حلاوت حیاء را به کام‌شان بنشانیم، برکات نجابت را، ثمرات حجاب را... برای یا همان ، برای غم نهفته در چشم‌های درشت و نافذ پدرش... برای چین‌های درهم گره‌خورده چهره پرهیبت ... برای دخترک شهرک اکباتان که داشت تیپِ شب قدر می‌زد برای پارتی، برای پسرک کیانپارس اهواز که داشت بساط عیش امشب را راست‌وریست می‌کرد... برای... برای... برای... برای... خواهرم، خواهرت، خواهرامون... برای نیکاها و مهساهای فردا... خدایا ما را به خاطر همه کم‌کاری‌های‌مان ببخش... خدایا تو خودت بهتر می‌دانی، بنای‌مان نبوده کم بگذاریم... خدایا نبرد پیچیده شده، جنگ ترکیبی است، از خودی و‌ غیرخودی و بی‌خودی و‌ نخودی، آتش است که می‌بارد... آه! من كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علينا... ▫️▫️▫️ خدایا ما برای خذلان و خواری هیچ بنی‌بشری خوش‌حال نمی‌شویم... ما از زمین‌خوردن هیچ انسانی لذت نمی‌بریم، این‌ها که زنان و‌ مردان این سرزمین ایمانی هستند... خدایا شاید ما هم در سرنوشت اینان شریکیم... خدایا به حق تمام دست‌هایی که این شب‌ها به سویت بلند شد، خدایا به حق تمام اشک‌هایی که این شب‌ها بر گونه‌ها جاری گشت، به حق تمام شانه‌هایی که در برابرت لرزیدند و چشم‌هایی که باریدند... عاقبت همه ما را ختم به خیر فرما... ▫️▫️▫️ بیایید اگر کسی زمین خورد، اگر نمی‌توانیم دستش را بگیریم، لااقل لگد نزنیم... ▫️▫️▫️ دم حاج شیخ گرم که باب جدیدی از دعا را برای‌مان گشود... این نوشته را با افتخار تقدیم می‌کنم به که کثرالله امثاله... ✍ @qoqnoos2
«دردم شهری است که رمضان در آن حریم ندارد» (یادداشت برادر فاضل و مجاهدم حجت‌الاسلام ) سحر ۲۸رمضان ساعت۱:۳۰ این متن را می‌نویسم حال جسمی و روحی‌ام اجازه حضور در هیأت را نمی‌دهد چندنکته می‌خواهم بگویم و می‌دانم به ذائقه حتی برخی رفقایم خوش نمی‌آید اما باید بگویم به این چندتصویر نگاه کنید این شخص در حین شهرت‌اش هم هست در حین که دارد بدون است سال‌هاست با مرتبطم و بنده را به تملق نمی‌شناسد. دوستان عزیزم! همه نکات تحلیلی‌تان را کنار بگذارید و در باب یک موضوع تأمل کنیم: «برای اقامه رمضان و چه‌قدر زحمت کشیدیم!؟» واقعاً چه‌قدر؟ منبر، آماده! تریبون، آماده! هیأت، آماده برای مداحی! همه یک نگاه وارونه و مطالبه خطاست. ما چه کار کردیم؟ این‌که امام رضا(ع) فرمود: «رحم الله من أحيا أمرنا» مقدمات اجتماعی نمی‌خواهد؟ فقط مطالعه می‌خواهد؟ فقط صدای خوب می‌خواهد؟ تلاش و عزم و جهاد را کنیم نه فقط شهرت و مجلس‌داری را «فلانی تریبون دارد، من ندارم! فلانی مشهور است، من نیستم!» به خدا قسم مکتب اهل‌بیت این نیست برای احیای دین خدا کجا ایستاده‌ایم؟ شاهد تلاش‌های حاج مهدی در این ایام بودم خستگی و آب‌شدنش را در این شب‌ها دیدم که برخی فقط آن را می‌بینند والله! والله! موضوع بحثم حاج مهدی نیست مسأله‌ام است که دارد روایت غلطی از کار دارد به خدا منکر زحمات هیچ‌کس نیستم دردم از است دردم شهری است که در آن ندارد همین! ✍🏻 @saeedghfary با اندکی حذف و تغییر ✍ @qoqnoos2
هدایت شده از نسیم حیات
بسم الله الرّحمن الرّحیم به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم آقای سید مرتضی آوینی که یادش غالباً با من هست. سید علی خامنه‌ای | ۱۳۷۲/۰۲/۱۵ 📚 بازخوانی نظرات و آرای شهید سید مرتضی آوینی 📲 نشانی «نسیم حیات» در «ایتا» و «بله»: 🌱 @nasime_hayat
هدایت شده از مشعر قزوین
💠 ۴ (چهارمین نشست‌صمیمانه جمعی‌ازستایش‌گران‌جوان آستان‌اهل‌بیت(ع) استان قزوین) 🔰با حضور: حجت الاسلام خضری حاج رحیم آبفروش حاج مهدی رسولی 🔺 دوشنبه ۲۰ فروردین ماه @elalhabib_ir @mashareqazvin
«از آن بالا به این دنیا بخندید...» فَرِحینَ بِما ءاتیٰهُمُ اللهُ مِن فَضلِه... ...وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون... مستبشِرند؛ مستبشِر به کسی می‌گویند که یک بشارتی به او می‌رسد و او خرسند می‌شود، شاد می‌شود... این‌ها می‌گویند ما برای شماهایی که به ما ملحق نشده‌اید و در راه ما هستید و حرکت شما به سمت هدف ما است، به خاطر آن سرنوشتی که منتظر شما است خوشحالیم، خرسندیم؛ آن سرنوشت چیست؟ اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون؛ شما بدانید که در آینده برای شما نه بیم وجود دارد، نه اندوه وجود دارد... ببینید این پیام شهدا به ما، پیام خیلی مهمّی است؛ یَستَبشِرونَ بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضل خدا به شما نعمت خواهد داد، خدا به شما فضل خواهد داد؛ وَ اَنَّ اللهَ لا‌یُضیعُ اَجرَ المُؤمِنین؛ این حرکتی که شما دارید می‌کنید، پیش خدا پاداش دارد و خدا این پاداش را ضایع نخواهد کرد؛ این‌ها دارند به ما می‌گویند، دارند ما را تقویت می‌کنند، دارند به ما انگیزه می‌دهند، دارند ما را در این حرکت تشویق می‌کنند تا حرکت را محکم‌تر، قوی‌تر، مستدام‌تر، مستمرتر انجام بدهیم... ۱۳۹۹/۱۲/۲۵
هدایت شده از مشعر قزوین
48.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۴ (چهارمین نشست‌صمیمانه جمعی‌ازستایش‌گران‌جوان آستان‌اهل‌بیت(ع) استان قزوین) 🔰با حضور: حجت الاسلام خضری حاج رحیم آبفروش حاج مهدی رسولی 🔺 دوشنبه ۲۰ فروردین ماه @elalhabib_ir @mashareqazvin
«ما» (یادداشت برادر فاضلم حجت‌الاسلام علی مهدیان) ❤️ این موشک‌ها و پهپادها نقطه عطف تاریخ مقاومت شدند، اما صحنه را درست ببینیم. از این شمشیرِ صاحب خراش‌های متعدد (ذوالفقار) عبور کنیم، پشت سرش آن دستی است که شلیک کرد، آن اراده‌ای است که تصمیم گرفت. نه، هوشمندی که کی و کجا را بزند، نه، نه، آن عقلی که می‌داند چه زمان باید ایران وارد صحنه شود، بلکه عمیق‌تر از این‌ها. ❤️ پشت سر این «حدید» قوی و بران و براق، داغ‌هایی است که قلب صبور این مردم سال‌ها است جمع کرده، سال‌ها فشار اقتصادی، امنیتی، تحمل حمله بی‌امان زخم‌زبان‌ها، تحقیرها، هجوم روایت‌های سیاهِ انسداد و ناامیدی و «ما بیچاره‌ایم» از زبان دوست نادان و دشمن دانا. ❤️ عمیق‌تر ببینیم، پشت سر همه این داغ‌های مردم صبورمان، آن امید سبز مهدوی راسخ در جان‌شان که دست خدا را بالاتر از همه دست‌ها می‌دیدند و صبر می‌کردند، آن ایمان سرخ حسینی را که باید ایستاد و کم نیاورد. پشت سر این موشک‌ها شب‌های احیاء را ببینیم، ورزشگاه صدهزارنفری قرآن‌خوان‌ها را، اشک‌های حین قنوت فطر و «ان تدخلنی فی کل خیرٍ ادخلت فیه محمداً و آلَ محمد» را ❤️ پشت سر این شمشیرِ صاحب خراش‌های متعدد، یعنی ذوالفقار، دست علی(ع) را ببینیم؛ یدالله را ببینیم که فوق ایدیهم است؛ «و ما رمیت اذ رمیت» را؛ این‌جا ایران است. آری! صدای وِزوِز پهپادها و هوهوی موشک‌ها زیبا بود، اما نه به اندازه صدای تپش قلب‌های صبور و مؤمن این مردم هوشمند و عاشق. ❤️ دوستی بعد از یوم‌الله عین‌الاسد از من پرسید، چرا ماجرای هواپیمای اوکراینی پیش آمد، بعد از آن اقتدار یداللهی؟ به او گفتم چون فراموش نکنیم پیروزی‌ها باید هم‌زمان با رشد و معرفت مردم حاصل شود و الا یوم‌الله را هم نخواهیم فهمید و نمی‌توانیم مظهر «صبار شکور» باشیم. وقتی نصرت الهی ظهور پیدا می‌کند، منتظر امتحان‌های بعدی باشید چرا؟ چون «اذا جاء نصرالله و الفتح» که محقق شد نوبت «فسبح بحمد ربک و استغفره» است. باید دست او را دید و با این نعمت رشد کرد، ضعف‌های‌مان را باید جبران کنیم یا با قدم معرفت پیش می‌رویم یا با مدد امتحان و بلا. ❤️ این‌گونه است که تاریخ را می‌سازیم. این‌گونه «ما» لشکر سید خراسانی را سامان می‌دهیم برای مهیاشدن و زمینه‌سازی ظهور، ان‌شاءالله. یوم‌الله است، دست‌افشانی کنیم با قلبی تسبیح‌گو و حمدگو و با عزم استغفار و جبران. ✍🏻 @ali_mahdiyan با اندکی ویرایش ✍ @qoqnoos2
پیام آیت‌الله العظمی جوادی آملی در حمایت از حمله حماسی جمهوری اسلامی به رژیم غاصب صهیونیستی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم محصول پر برکت ماه مبارک رمضان، است؛ ماهی که در آن قرآن نازل شد و قرآن، جامعه اسلامی را به فرا می‌خواند، دعوت کتاب و سنت الهی این است که را هیچ ملتی جز ملت زبون و ضعیف و ذلیل قبول نمی کند؛ «لَا یحتمل الضَّیمَ الا الذَّلِیل» احتمال یعنی تحمل، یعنی زیر بار ظلم رفتن، این بیان نورانی امام آن است که ستم را جز ملت زبون و ضعیف، احدی تحمل نمی کند. ▫️▫️▫️ ماه مبارک رمضان که ماه قرآن بود، ماه و بود، یک؛ فتوحاتی که قرآن وعده می دهد که بخشی از آن‌ها به وسیله این و این و این و این ارتشی‌ها و سپاهیان گرانقدر ما انجام دادند که حشر همه آن‌ها با خاندان عصمت و طهارت باشد، این است. در قرآن فرمود داریم، داریم، اما ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ﴾ اسراییل جنایتکار باید بداند این‌ها است از یک سو، است از سوی دیگر، این دو، را وعده می دهد. اما که نه به متصف است نه به بودن متصف است، است، فتحی است خانمان‌برانداز، فتحی است که اسراییل را ریشه‌کن می‌کند و غزه و امثال غزه را نجات می‌دهد و مقاومت را می‌پروراند و شهدای مقاومت را با شهدای کربلا محشور می‌کند، آن است. در قرآن مقابل ندارد، اما و چرا، اما ، إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ هیچ مقابلی ندارد. ▫️▫️▫️ این عزیزان با از یک سو، با از سوی دیگر، با از سوی سوم، با اینکه دیگر بار صهیونیست به فکر جرم و جنایت نسبت به جامعه اسلامی عموماً و غزه و امثال غزه خصوصاً و نظام پر برکت و مقتدر جمهوری اسلامی بالاخص نیافتد، این کارها را انجام دادند. ▫️▫️▫️ بنازیم دستی که انگور چید مریزاد پایی که در هم فشرد اگر این است، این است، را همین عزیزان چیدند، با دست این‌ها فشرده شد، با آن جامعه لذت می‌برد و غزه عزیز یک شبی را به آسایش و آسودگی به سر می‌برد. ▫️▫️▫️ من مجدداً این را، این را، این را به همه مردان و زنان ایران اسلامی تهنیت عرض می‌کنم و از ذات اقدس الهی مسألت می‌کنم به همه عموماً، به فردفرد بزرگوارانی که در این کار عظیم سهمی داشتند خصوصاً، و دنیا و آخرت مرحمت کند و این نظام اسلامی را از هر گزندی حفظ نماید تا بتوانیم و آن لیاقت را داشته باشیم که به بارگاه و پیش‌گاه حضرت ولی‌عصر ارواحنا فداه، تقدیم کنیم. غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته ✍🏻 @qoqnoos2
«اختاپوس اسراییل» (نوسروده، شاعر آزادمرد استاد افشین علا) بنگر چه‌سان تعبیر شد کابوس اسراییل لرزید بر خود پیکر منحوس اسراییل عمری تظاهر کرد بر روئین‌تنی اما برداشت ایران پرده از سالوس اسراییل دیگر به آژیر خطر هر دم کند تکرار آهنگ مرگ خویش را ناقوس اسراییل از پا فتاد ای خودفروشان قامت دشمن پس دست بردارید، از پابوس اسراییل بیم از چه دارید ای سران؟ جز عنکبوتی نیست با بازوانی سست، اختاپوس اسراییل محو چه‌اید ای رهبران؟ جز پای زشتی نیست لنگان و کج زیر پر طاووس اسراییل از عطسه چرکین غم تا خاک گردد پاک باید که گردد ریشه‌کن ویروس اسراییل رحمی نباید کرد بر این غاصبان وقتی کودک‌کشی فخر است در قاموس اسراییل ای شمس خاور سر برآر از پرده چون دیگر دارد به پت‌پت می‌رسد فانوس اسراییل ✍🏻 @qoqnoos2
هدایت شده از دل‌گویه
به‌نام‌او قسم قسم به صفحه‌صفحه تاریخ ایران، قسم به قدمت پیش از تاریخ و بیش از تاریخ این سرزمین، قسم به تک‌تک کتیبه‌های سرازخاک‌بیرون‌آورده برای جارزدن تمدنش، از شهرسوخته، تا شهر جیرفت، قسم به تپه زاغه، به سیَلک، قسم به تمام هویت مکتوب و غیرمکتوب ایران، قسم به بهار، به نوروز، به عید، قسم به تمام مقدسات، به خون‌های ریخته‌شده بر این خاک پاک، قسم به دفاع، دفاع مقدس، قسم به تمام اسطوره‌ها، از شاه‌نامه تا مرزبان‌نامه، قسم به تمام قهرمانان و نام‌آوران، قسم به نان، به برکت، به گندم، قسم به نام، به‌ نام زیبای ایران، که این سرزمین هیچ‌وقت به میزان اکنون عزت‌مند نبوده‌است. ایران امروز من ایستاده است بر قلل رفیع عزت و اقتدار جهان، ایستاده است بر تمام هویت تاریخی‌اش، تمام اعتقاد و باورش، ایران ایستاده است بیش‌ از پیش. ایران برای فردای دنیای بدون اسرائیل حرف‌ها دارد. کارهای روی زمین مانده تمام مدعیان بشریت را یک‌تنه به دوش دارد. به تأسی از مولای کیسه‌به‌دوش برای یتیمان کوفه، ایران قرار است پدری کند برای تمام مظلومیت فرزندان آدم. ◽◽◽ تک‌تک صفحات تاریخ گواهی می‌دهند به این شکوه، به این عزت، عزتی در سایه حکومتی اسلامی، برگرفته از تعالیم آخرین پیامبر الهی. حکومتی که سالیان طولانی حسرت همه دل‌دادگان و آرزوی همه عارفان بوده‌است. حکومتی که نواب‌ها آرزوی جاروکشی آن را داشتند، حکومتی، یکّه و تنها که بنا دارد مقدمات ظهور حضرت منجی را فراهم کند. بنا دارد صدای مظلومان عالم را بشنود و به فریاد برسد. بنا دارد هیمنه پوشالی ابنای شیطان را در هم بکوبد و به جای تمام سران بی‌خاصیت اسلامی، ندای "بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین" را به گوش جهان برساند. در این میانه پیرمراد این سرزمین فرزند حیدرکرار، پور فاطمه زهرا، برای‌مان پدری می‌کند، بزرگتری می‌کند، کره زمین در این دوران فرزندی این‌چنین به خود ندیده‌است. او دستان‌ترین رستم، ولی‌ترین پوریا، کبیرترین کوروش، کمان‌دارترین آرش، کیّس‌ترین کیان، فارسی‌ترین و مِنّاترین سلمان و سربازترین سردار است. آبروی ایران و فخر اسلام است، کسی که عزم جزم کرده غده سرطانی صهیونیست را بخشکاند. کسی که بیش از همیشه دوستش دارم، کسی که پدرانه‌هایش به جانم نوش است. کسی که بیش‌ از هرکسی ایرانی‌است، بیش از همه مسلمان است و بیش از همه متشرع به تشیع، کسی که آرزوی تاریخ است و کسی که جان چون منی هزاربار به پایش. لاحول و لاقوة الا بالله العلي العظيم. 🖋 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 🚩مطلعِ عشق.. 💠 گزارشی از بیانات حاج رحیم دبیر جامعه ایمانی مشعر 🔖چهارمین همایش ملی جمعی از ستایشگران جوان هیأت‌های کشور 🔻 «با ما همراه باشید» | | 🆔 @elalhabib_ir 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر@www1542org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩لبیک یا امام 📍"احلی" 🔹اولین گردهمایی تخصصی نوجوانان هیأتی باحضور: ◻️حاج میثم مطیعی ◻️برادر رحیم آبفروش ⏰ ۱۴ اردیبهشت 📍بلوار ۷ تیر|جنب ترمینال|حسینیه اعظم ثارالله 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر آذربایجان غربی ✅ @mashar_azarbayjangharbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آه! از خوابی که انتهایش شهادت است» امروز غزه، هنگامی که پیکر شهدای جنایت شب گذشته را از زیر آوار بیرون می‌کشند، با صحنه‌ای دردناک، اما باشکوه مواجه می‌شوند، مادر خانه با حجاب کامل خوابیده تا اگر شهید شد، پوشیده باشد... پسرک هم دست‌هایش را روی سرش حائل کرده بوده تا آسیب کم‌تری ببیند... ▫️▫️▫️ آه! از این خواب که انتهایش شهادت است... عجب خوابی... این خواب نیست که عین بیداری است! اینان مرگ را به بازی گرفته‌اند... اینان به کلام مولا جامه عمل پوشانده‌اند که «موتوا قبل أن تموتوا» این آیات حجاب است که دوباره نازل می‌شود... این قرآن مجسم است که از لابه‌لای ویرانه‌ها به گوش می‌رسد و به چشم می‌آید... @qoqnoos2
«آه! از غربت مولا...» (در حاشیه تعطیلی مجلس محمدحسین پویانفر) آه! از غربت مولا... آه! از مغزهای کوچک زنگ‌زده که زنگار بر ذوالفقار علی نشاندند... آه! از پونزهای زنگ‌زده جهالت و عصبیت که بر پیشانی حکمت و عقلانیت نشستند... آه! از قبیله اکبرپونزها که هر روز در لباسی و ردایی، جلوه می‌کنند، روزی با کُت و کراوات، روز دیگر با عبا و عمامه، روزی چونان بختک بر سینه انقلاب می‌نشینند و گلوی آن را می‌فشارند، روزی چون دوال‌پایان بر گُرده نظام سوار می‌گردند و شیره جانش را می‌مکند... ▫️▫️▫️ آه! از غربت مولا... آه! از آنانی که کمر مولا را شکستند! آری، کمر مولا را... همان جاهلان مُتَنَسِّک و عالمان مُتَهَتِّکی که صدای گلایه و فغان مولا را در هزارتوی تاریخ برای ابد ثبت کردند: «قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ، فَالْجَاهِلُ يَغُشُّ اَلنَّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ اَلْعَالِمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّكِهِ.» آه! از تنسُّک جاهل و تهتُّک عالم... دین‌دارنمایی جاهلان و پرده‌دَری عالِم‌نمایان... هم‌آن‌چه فریاد حضرت روح‌الله را هم برآورد: «...یک دسته غیرمتوجه و جاهل و یک دسته عالم متهتّک.  پیغمبر اکرم فرمود که دو طایفه کمر من را شکستند؛ آن عالم‌هایی که متهتک هستند و آن جاهل‌هایی که متنسّک هستند و من نمی‌دانم اسلام از کدام طایفه بیشتر صدمه دیده است، آیا از عالم متهتک یا جاهل متنسک. در هر صورت از هر دو طایفه صدمه دیده است اسلام. و این هم هست، و بعدها هم خواهد بود، و خواهد بود، حتی در زمان حضور حضرت ولی امر...» ▫️▫️▫️ آه! از غربت مولا... از جاهلان متنسِّکی که یغُشُّ الناس بتنسکهم... جاهلانی که «جدا کردند مردم را ز مولا...» از جاهلانی که «جدا کردند ساحل را ز دریا» از جاهلانی که «جدا کردند عالم را ز معنا...» و آن‌جایی این درد و داغ، طاقت‌سوز می‌شود که بارها امام جامعه، عیان و صریح، واضح و شفاف، گفته‌اند و گفته‌اند و گفته‌اند... آن‌قدر که «کشته هدایت شد علی... آن‌قدر که خطبه خوانده بود» هرچه‌قدر که امام جامعه به اقتضای حکمت و عقلانیت، بر گسترش چتر گفتمانی انقلاب اسلامی تأکید می‌کنند، هرچه‌قدر که برای وحدت ملی و انسجام اجتماعی تذکار می‌دهند، هرچه‌قدر نسبت به خطاهای کوچک و بزرگ افراد، سعه صدر پدرانه نظام را به رخ می‌کشند... هرچه‌قدر امام جامعه، سایه پدرانه‌اش را بر سر جامعه گسترده‌تر می‌کند، فرزندان ناخلفی هستند که درک این حکمت و‌ تدبیر و مهر پدرانه را نداشته باشند و چونان بچه‌های لجوج و عنود، لوس و نازپرورده، پای بر زمین می‌کوبند و پدرانه‌های پدر را پاره‌پاره می‌کنند... ▫️▫️▫️ این کدام جماعت خودحق‌پندار هستند که به خود اجازه می‌دهند برای هر محفل و مجلسی شاخ و شانه بکشند و برای نظام هزینه درست کنند؟ همان اقلیت پرروی جاهل متنسکی که آه مولا را هم بلند کردند... این‌گونه احمقانه و بی‌محابا برای مجلس سیدالشهداء(ع)، خط و نشان کشیدن، عاقبت خوشی را نوید نمی‌دهد... ▫️▫️▫️ اشکالی وجود دارد، بله! کیست که بی‌خطا باشد... نقد داریم، اشکالی نیست، نقد کنیم، اما مؤدب به آداب نقد باشیم، تکفیر و توهین و تهمت و هتک و بگیر و ببند برای چه؟ شعبان جعفری بودن کار سختی نیست... سعی کنیم یار و یاور باشیم... هر خطایی کرده باشد، روضه‌فروشی نکرده... این چه ادبیات سخیف و مبتذلی است که به راحتی جریان می‌یابد و چه فهم ناقص و ناصوابی است که اجازه می‌دهد این ادبیات شکل بگیرد... خوش‌حالی از تعطیلی مجلس اهل‌بیت(ع) و جنگ و مراء در مقابل انظار مردم، در مزبله مجازی، هرچه هست متعلق به مکتب و مرام اهل‌بیت(ع) نیست... شاید با به‌شخصه اختلاف نظراتی داشته باشم، اما با کیست که نداشته باشیم؟ هم‌چنان‌که با یا ... با یکی کمی بیش‌تر با یکی کمی کم‌تر... اما شهادت می‌دهم که پای کار دستگاه سیدالشهداء(ع) و انقلاب ایستاده... سراغ ندارم برای مجلسی، صله‌ای دریافت کرده باشد که اگر هم کرده باشد، است و مباح... پاسخ‌گوست و دردسترس، خوش‌تعامل است و دست‌به‌خیر  و اهل کرم... و اتفاقاً اهل عمل و نه بی‌عمل! ✍️ @qoqnoos2
«نوشتم تا اگر روزی...» این روزها آن‌قدر سرشلوغ هستم که ده‌ها سیاهه در مرحله طرح و ایده مانده‌اند و برخی نیمه و ناقص، رها... روزهایی که شاید پرتراکم‌ترین اوقات سال جاری‌ام باشند... آن‌قدر که از فرط بی‌خوابی، حالت چشم‌هایم تغییر کرده... اما نتوانستم این حجم از حماقت را تحمل کنم... گوشه مدرسه باصفای چهارباغ اصفهان، لابه‌لای نشست رسالات، و در اثنای گفته‌های سراسر مهر و حکمت آیت‌الله مهدوی، این چند خط را نوشتم... نوشتم و می‌دانم برایم هزینه خواهد داشت... هزینه خواهد داشت از طرف جماعتی که حتی تاب دعا برای عاقبت‌به‌خیری دیگران را برچسب صورتی و قهوه‌ای و... زدند... نوشتم تا مبادا با سکوتم، در باب‌گشتن گردن‌کشی و قداره‌بندی، به جای نقد و گفت‌وگو، سهیم بوده باشم... نوشتم تا اگر روزی بی‌تفاوتی در برابر ظلم ظالم، سکه رایج شد، چیزی از این زر و سیم و سکه در همیان من نباشد... نوشتم از باب دفاع از مظلوم... ✍️ @qoqnoos2
تو در کوه‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است... | @mabnaschoole |
حکومتی که مردم برای خادم و کارگزارش به حرم ها بریزند، سیل دعا و صلوات راه بیاندازد، شکست ندارد ...
«ای مرد! در میانه میدان چه می‌کنی؟» ای مرد! در میانه میدان چه می‌کنی؟ در لابه‌لای جنگل و باران چه می‌کنی؟ میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه در و در مه و بوران چه می‌کنی؟ دل‌کنده از اوامر و دستور و پایتخت در نقطه‌های مرزی ایران چه می‌کنی؟ ای هفت‌روز هفته، به فکر ضعیف‌ها هم‌شانه فقیر و ضعیفان چه می‌کنی؟ تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است پس در میان ایل و دهستان چه می‌کنی؟ شاعر: ✍🏻 @qoqnoos2