#داستان_راستان
۸.مسلمان و کتابی
🌷در آن ایام، شهر کوفه مرکز ثقل حکومت اسلامی بود. در تمام قلمرو کشور وسیع اسلامی آن روز، به استثناء قسمت شامات، چشمها به آن شهر دوخته بود که، چه فرمانی صادر میکند و چه تصمیمی میگیرد.
👬در خارج این شهر دو نفر، یکی مسلمان و دیگری کتابی (یهودی یا مسیحی یا زردشتی)، روزی در راه به هم برخورد کردند. مقصد یکدیگر را پرسیدند. معلوم شد که مسلمان به کوفه میرود و آن مرد کتابی در همان نزدیکی، جای دیگری را در نظر دارد که برود. توافق کردند که چون در مقداری از مسافت راهشان یکی است با هم باشند و با یکدیگر مصاحبت کنند.
🌴راه مشترک، با صمیمیت، در ضمن صحبتها و مذاکرات مختلف طی شد. به سر دوراهی رسیدند. مرد کتابی با کمال تعجب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت و از این طرف که او میرفت آمد.
🔸پرسید: مگر تو نگفتی من میخواهم به کوفه بروم؟.
🔹چرا.
🔸پس چرا از این طرف میآیی؟ راه کوفه که آن یکی است.
🔹میدانم، میخواهم مقداری تو را مشایعت کنم. پیغمبر ما فرمود: «هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند حقی بر یکدیگر پیدا میکنند.» اکنون تو حقی بر من پیدا کردی. من به خاطر این حق که به گردن من داری میخواهم چند قدمی تو را مشایعت کنم، و البته بعد به راه خودم خواهم رفت.
🔸اوه، پیغمبر شما که اینچنین نفوذ و قدرتی در میان مردم پیدا کرد و به این سرعت دینش در جهان
رایج شد، حتما به واسطه همین اخلاق کریمهاش بوده.
🟢تعجب و تحسین مرد کتابی در این هنگام به منتها درجه رسید که برایش معلوم شد این رفیق مسلمانش خلیفه وقت علی بن ابی طالب علیه السلام بوده. طولی نکشید که همین مرد مسلمان شد و در شمار افراد مؤمن و فداکار اصحاب علی علیه السلام قرار گرفت.
منبع:شهید مطهری،داستان راستان،جلد اول،ص۴۳
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان_راستان
۹.در رکاب خلیفه
🌟علی علیه السلام هنگامی که به سوی کوفه میآمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند.
👳♂🕵♂👨🎨کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه محبوبشان از شهر آنها عبور میکند، به استقبالش شتافتند. هنگامی که مرکب علی به راه افتاد آنها در جلو مرکب علی علیه السلام شروع کردند به دویدن.
🌟علی ع آنها را طلبید و پرسید: «چرا میدوید، این چه کاری است که میکنید؟!».
🔸این یک نوعی احترام است که ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود میکنیم. این، سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است.
🌟این کار شما را در دنیا به رنج میاندازد و در آخرت به شقاوت میکشاند.
همیشه از این گونه کارها که شما را پست و خوار میکند خودداری کنید. بعلاوه این کارها چه فایدهای به حال آن افراد دارد؟
منبع:شهید مطهری،داستان راستان جلد اول
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان_راستان
۱۰.امام باقر و مرد مسیحی
🌻امام باقر، محمدبن علی بن الحسین علیه السلام، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» میگفتند، یعنی شکافنده دانشها.
👨✈️مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی.
🌻امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.».
👨✈️مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود.
🌻شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمیشود.
👨✈️مادرت سیاه و بیشرم و بدزبان بود.
🌻اگر این نسبتها که به مادرم میدهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی.
مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند.
🙎♂مرد مسیحی بعداً مسلمان شد.
منبع:شهید مطهری:داستان راستان،جلد اوّل
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان_راستان
۱۲.مرد شامی و امام حسین
👳♂شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش افتاد به مردی که در کناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد:
"حسین بن علی بن ابی طالب است." سوابق تبلیغاتی عجیبی[1] که در روحش رسوخ کرده
بود موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و قربة الی الله آنچه میتواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی بنماید. همینکه هرچه خواست گفت و عقده دل خود را گشود،
☀️امام حسین بدون آنکه خشم بگیرد و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد و پس از آنکه چند آیه از قرآن- مبنی بر حسن خلق و
عفو و اغماض- قرائت کرد به او فرمود: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آمادهایم.»
🌻آنگاه از او پرسید: «آیا از اهل شامی؟»
👳♂جواب داد: آری.
🌸 فرمود: «من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه آن را میدانم.».
🌼پس از آن فرمود: «تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.».
👳♂مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند و هرگز گمان نمیکرد با یک همچو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت:
«آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته میشد و من به زمین فرو میرفتم و اینچنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمیکردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از آن ساعت برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوب تر نیست.»[1]
منبع:شهید مطهری،داستان راستان،جلد اول
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان_راستان
۱۴.مسیحی و زره امام علی علیه السلام
✍ در زمان خلافت علی علیه السلام در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یک مرد مسیحی پیدا شد.
☀️ علی او را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که: «این زره از آن من است، نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام و اکنون آن را در نزد این مرد یافتهام.»
🔸 قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه میگویی؟»
🔹 او گفت: «این زره مال خود من است، و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمیکنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد).».
🔸قاضی رو کرد به علی و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر
مدعای خود بیاوری.».
☀️ علی خندید و فرمود: «قاضی راست میگوید، اکنون میبایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم.».
🔸قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
🔹ولی مرد مسیحی که خود بهتر میدانست که زره مال کیست، پس از آنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاست» و اقرار کرد که زره از علیاست.
👷طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان میجنگد.
📗شهید مطهری،داستان راستان،جلد اول
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
#داستان_راستان
۱۶.علی و عاصم
☀️علی علیه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل*وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی که در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش به نام «علاء بن زیاد حارثی» رفت. این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت.
☀️علی همین که آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت: «این خانه به این وسعت به چه کار تو در دنیا میخورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاج تری؟! ولی اگر بخواهی میتوانی که همین خانه وسیع دنیا را وسیلهای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی؛ به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکارا کنی، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی.»
🤷♂علاء: «یا امیرَالمؤمنین! من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم.»
☀️چه شکایتی داری؟
🙅♂تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده، گوشه گیر و منزوی شده، همه چیز و همه کس را رها کرده.
☀️ او را حاضر کنید!.
عاصم را احضار کردند و آوردند. علی علیه السلام به او رو کرد و فرمود: «ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟
آیا تو خیال میکنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی میشود از اینکه تو از آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا کوچکتر از این هستی.».
👳♂ عاصم: «یا امیرالمؤمنین، تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی میدهی و در زندگی بر خود سخت میگیری، تو هم که جامه نرم نمیپوشی و غذای لذیذ نمیخوری، بنابراین من همان کار را میکنم که تو میکنی و از همان راه میروم که تو میروی.».
☀️ اشتباه میکنی. من با تو فرق دارم. من سمتی دارم که تو نداری. من در لباس پیشوایی و حکومتم.
وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است. خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند و آن طوری زندگی کنند که تهیدستترین مردم زندگی میکنند، تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند. بنابراین من وظیفهای دارم و تو وظیفهای.
............................................................
*جنگ جمل در نزدیکی بصره بین امیرالمؤمنین علی علیه السلام از یک طرف و عایشه و طلحه و زبیر از طرف دیگر واقع شد. به این مناسبت «جنگ جمل» نامیده شد که عایشه در حالی که سوار بر شتر بود سپاه را رهبری میکرد (جمل در عربی یعنی شتر). این جنگ را عایشه و طلحه و زبیر بلافاصله بعد از استقرار خلافت بر علی علیه السلام و دیدن سیرت عادلانه آن حضرت که امتیازی برای طبقات اشراف قائل نمیشد بپا کردند، و پیروزی با سپاه علی علیه السلام شد.
📚شهید مطهری،داستان راستان، جلد اوّل
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
سلام بر همراهان گرانقدر و عرض خیرمقدم به عزیزانی که جدیدا به جمع ما پیوسته اند 🙋♂
به لطف خداوند متعال تا کنون ۲۰ قسمت(تا شماره ۲۵) از کتاب#داستان_راستان استاد شهید مطهری رحمه الله علیه در این کانال تقدیم شما گردیده است
جهت دسترسی آسان به مطالب قبلی لینک قسمت های ارائه شده را به تفکیک و با ذکر عنوان ،خدمت تون تقدیم می کنیم .
🔹جهت رفتن به عنوان مورد نظر،روی قسمت آبی(سمت راست هر عنوان)کلیک کنید.
قسمت ۱👈 رسول اکرم و دو حلقه جمعیت
قسمت ۲ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۳ 👈 خواهش دعا
قسمت ۴ 👈 بستن زانوی شتر
قسمت ۵ 👈 همسفر حج
قسمت ۶ 👈 غذای دسته جمعی
قسمت ۷ 👈 قافله ای که به حج می رفت
قسمت ۸ 👈 مسلمان و کتابی
قسمت ۹ 👈 در رکاب خلیفه
قسمت ۱۰ 👈 امام باقر و مرد مسیحی
قسمت ۱۲ 👈 مرد شامی و امام حسین
قسمت ۱۳ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۱۴ 👈 مسیحی و زره امام علی ع
قسمت ۱۶ 👈 علی و عاصم
قسمت ۱۷ 👈 مستمند و ثروتمند
قسمت ۱۸ 👈 بازاری و عابر
قسمت ۱۹ 👈 غزالی و راهزنان
قسمت ۲۲ 👈 در بزم خلیفه
قسمت ۲۴ 👈 گوش به دعای مادر
قسمت ۲۵ 👈 در محضر قاضی
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
سلام بر همراهان گرانقدر و عرض خیرمقدم به عزیزانی که جدیدا به جمع ما پیوسته اند 🙋♂
به لطف خداوند متعال تا کنون ۳۱ قسمت(تا شماره ۳۸) از کتاب#داستان_راستان استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله علیه در این کانال تقدیم شما گردیده است
جهت دسترسی آسان به مطالب قبلی لینک قسمت های ارائه شده را به تفکیک و با ذکر عنوان ،خدمت تون تقدیم می کنیم .
🔹جهت رفتن به عنوان مورد نظر،روی قسمت آبی(سمت راست هر عنوان)کلیک کنید.
قسمت ۱ 👈 رسول اکرم و دو حلقه جمعیت
قسمت ۲ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۳ 👈 خواهش دعا
قسمت ۴ 👈 بستن زانوی شتر
قسمت ۵ 👈 همسفر حج
قسمت ۶ 👈 غذای دسته جمعی
قسمت ۷ 👈 قافله ای که به حج می رفت
قسمت ۸ 👈 مسلمان و کتابی
قسمت ۹ 👈 در رکاب خلیفه
قسمت ۱۰ 👈 امام باقر و مرد مسیحی
قسمت ۱۲ 👈 مرد شامی و امام حسین
قسمت ۱۳ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۱۴ 👈 مسیحی و زره امام علی ع
قسمت ۱۶ 👈 علی و عاصم
قسمت ۱۷ 👈 مستمند و ثروتمند
قسمت ۱۸ 👈 بازاری و عابر
قسمت ۱۹ 👈 غزالی و راهزنان
قسمت ۲۲ 👈 در بزم خلیفه
قسمت ۲۴ 👈 گوش به دعای مادر
قسمت ۲۵ 👈 در محضر قاضی
قسمت۲۶ 👈 در سرزمین منا
قسمت۲۷ 👈 وزنه برداران
قسمت۲۸ 👈 تازه مسلمان
قسمت۲۹ 👈 سفره خلیفه
قسمت۳۰ 👈 شکایت همسایه
قسمت۳۱ 👈 درخت خرما
قسمت۳۲ 👈 در خانه ام سلمه
قسمت۳۳ 👈 بازار سیاه
قسمت۳۴ 👈 وامانده قافله
قسمت۳۶ 👈 هشام و فرزدق
قسمت۳۸ 👈 عقیل،مهمان علی
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
با عرض سلام خدمت همه شما همراهان گرانقدر و عرض خیرمقدم به عزیزانی که جدیدا به جمع ما پیوسته اند 🙋♂
به لطف خداوند متعال تا کنون ۴۰ قسمت(تا شماره ۵۰) از کتاب#داستان_راستان استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله علیه در این کانال تقدیم شما گردیده است
جهت دسترسی آسان به مطالب قبلی لینک قسمت های ارائه شده را به تفکیک و با ذکر عنوان ،خدمت تون تقدیم می کنیم .
🔹جهت رفتن به عنوان مورد نظر،روی قسمت آبی(سمت راست هر عنوان)کلیک کنید.
قسمت ۱ 👈 رسول اکرم و دو حلقه جمعیت
قسمت ۲ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۳ 👈 خواهش دعا
قسمت ۴ 👈 بستن زانوی شتر
قسمت ۵ 👈 همسفر حج
قسمت ۶ 👈 غذای دسته جمعی
قسمت ۷ 👈 قافله ای که به حج می رفت
قسمت ۸ 👈 مسلمان و کتابی
قسمت ۹ 👈 در رکاب خلیفه
قسمت ۱۰ 👈 امام باقر و مرد مسیحی
قسمت ۱۲ 👈 مرد شامی و امام حسین
قسمت ۱۳ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۱۴ 👈 مسیحی و زره امام علی ع
قسمت ۱۶ 👈 علی و عاصم
قسمت ۱۷ 👈 مستمند و ثروتمند
قسمت ۱۸ 👈 بازاری و عابر
قسمت ۱۹ 👈 غزالی و راهزنان
قسمت ۲۲ 👈 در بزم خلیفه
قسمت ۲۴ 👈 گوش به دعای مادر
قسمت ۲۵ 👈 در محضر قاضی
قسمت۲۶ 👈 در سرزمین منا
قسمت۲۷ 👈 وزنه برداران
قسمت۲۸ 👈 تازه مسلمان
قسمت۲۹ 👈 سفره خلیفه
قسمت۳۰ 👈 شکایت همسایه
قسمت۳۱ 👈 درخت خرما
قسمت۳۲ 👈 در خانه ام سلمه
قسمت۳۳ 👈 بازار سیاه
قسمت۳۴ 👈 وامانده قافله
قسمت۳۶ 👈 هشام و فرزدق
قسمت۳۸ 👈 عقیل،مهمان علی
قسمت۳۹ 👈 خواب وحشتناک
قسمت۴۱ 👈 سلام یهود
قسمت۴۲ 👈 نامهای به ابوذر
قسمت۴۳ 👈 مزد نامعین
قسمت۴۴ 👈 بنده است یا آزاد؟
قسمت۴۶ 👈 بار نخل
قسمت۴۷ 👈 عرق کار
قسمت۴۹ 👈 یک دشنام
قسمت۵۰ 👈 شمشیر زبان
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
سلام بر همراهان عزیز🙋♂
سپاسگزار حضور گرم و راهنماییهای دلسوزانه شما اساتید و دانایان گروه هستیم
سلسله داستان های کتاب ارزشمند #داستان_راستان جلد اوّل به پایان رسید و به امید خدا از این پس سراغ جلد دوم این کتاب خواهیم رفت البته شماره داستان ها ادامه همان جلد اول خواهند بود یعنی با شماره۷۶ آغاز میشوند.
امید است بیان این داستان ها در گفتار و کردار ما بروز و ظهوری داشته باشد و در کشف حقایق و رسیدن به مقام قرب الهی مددکارمان باشند. ان شاءالله
ارتباط با مدیر کانال👈 @rahmatnia_j
لینک عضویت👇
https://eitaa.com/raherastgari
با عرض سلام خدمت همراهان عزیز و گرانقدر کانال
در راستای اهداف ترسیم شده و به لطف خداوند قادر متعال تا کنون یک سلسه بحثهایی با عنوان#جهان_بینی_اسلامی در ۹۶ قسمت و مجموعه داستانهایی از #داستان_راستان که تا کنون ۱۲۱ قسمت آن تقدیم حضور شما گردیده و تنها سه چهار قسمت باقیمانده است
در ادامه این بحثهای اعتقادی با استمداد از ذات باریتعالی از زاویه ای دیگر بیان مسائل اعتقادی را پی میگیریم و این بار پای صحبتهای شیرین استاد#شاهرجبیان می نشینیم
امید است سری جدید از مباحث هم مورد توجه و استفاده شما مخاطبین عزیز قرار بگیرد. ان شاءالله 🙏
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari
با عرض سلام خدمت همه شما همراهان گرانقدر و عرض خیرمقدم به عزیزانی که به تازگی به جمع ما پیوسته اند 🙋♂
به لطف خداوند متعال همه ۱۲۵قسمت کتاب#داستان_راستان اثر استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله علیه در این کانال تقدیم شما گردیده است(به جز تعداد انگشتشماری از داستانها که در اینجا آورده نشده است)
جهت دسترسی آسان به مطالب قبلی لینک قسمت های ارائه شده را به تفکیک و با ذکر عنوان ،خدمت تون تقدیم می کنیم .
🔹جهت رفتن به عنوان مورد نظر،روی قسمت آبی(سمت راست هر عنوان)کلیک کنید.
قسمت ۱ 👈 رسول اکرم و دو حلقه جمعیت
قسمت ۲ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۳ 👈 خواهش دعا
قسمت ۴ 👈 بستن زانوی شتر
قسمت ۵ 👈 همسفر حج
قسمت ۶ 👈 غذای دسته جمعی
قسمت ۷ 👈 قافله ای که به حج می رفت
قسمت ۸ 👈 مسلمان و کتابی
قسمت ۹ 👈 در رکاب خلیفه
قسمت ۱۰ 👈 امام باقر و مرد مسیحی
قسمت ۱۲ 👈 مرد شامی و امام حسین
قسمت ۱۳ 👈 مردی که کمک خواست
قسمت ۱۴ 👈 مسیحی و زره امام علی ع
قسمت ۱۶ 👈 علی و عاصم
قسمت ۱۷ 👈 مستمند و ثروتمند
قسمت ۱۸ 👈 بازاری و عابر
قسمت ۱۹ 👈 غزالی و راهزنان
قسمت ۲۲ 👈 در بزم خلیفه
قسمت ۲۴ 👈 گوش به دعای مادر
قسمت ۲۵ 👈 در محضر قاضی
قسمت۲۶ 👈 در سرزمین منا
قسمت۲۷ 👈 وزنه برداران
قسمت۲۸ 👈 تازه مسلمان
قسمت۲۹ 👈 سفره خلیفه
قسمت۳۰ 👈 شکایت همسایه
قسمت۳۱ 👈 درخت خرما
قسمت۳۲ 👈 در خانه ام سلمه
قسمت۳۳ 👈 بازار سیاه
قسمت۳۴ 👈 وامانده قافله
قسمت۳۶ 👈 هشام و فرزدق
قسمت۳۸ 👈 عقیل،مهمان علی
قسمت۳۹ 👈 خواب وحشتناک
قسمت۴۱ 👈 سلام یهود
قسمت۴۲ 👈 نامهای به ابوذر
قسمت۴۳ 👈 مزد نامعین
قسمت۴۴ 👈 بنده است یا آزاد؟
قسمت۴۶ 👈 بار نخل
قسمت۴۷ 👈 عرق کار
قسمت۴۹ 👈 یک دشنام
قسمت۵۰ 👈 شمشیر زبان
قسمت۵۱ 👈 دو همکار
قسمت ۵۲ 👈 منع شرابخوار
قسمت۵۳ 👈 پیراهن خلیفه
قسمت ۵۴ 👈 جوان آشفتهحال
قسمت۵۶ 👈 کارگر و آفتاب
قسمت ۵۷ 👈 همسایه نو
قسمت۵۸ 👈 آخرین سخن
قسمت۵۹ 👈 نُسَیبه
قسمت۶۰ 👈 خواهش مسیح
قسمت۶۱ 👈 جمع هیزم از صحرا
قسمت۶۲ 👈 شراب در سفره
قسمت۶۳ 👈 استماع قرآن
قسمت۶۴ 👈 شهرت عوام
قسمت۶۵ 👈 سخنی که به ابوطالب نیرو داد
قسمت۶۶ 👈 دانشجوی بزرگسال
قسمت۶۷ 👈 گیاه شناس
قسمت۶۸ 👈 سخنور
قسمت۶۹ 👈 ثمره سفر طائف
قسمت۷۰👈 ابواسحاق صابی
قسمت۷۱👈 در جستجوی حقیقت
قسمت۷۲👈 جویای یقین
قسمت۷۳👈 تشنهای که مشک آبش به دوش بود
قسمت۷۴👈 لگد به افتاده
قسمت۷۵👈 مرد ناشناس
قسمت۷۶👈پسر حاتم
قسمت۷۷👈 امتحان هوش
قسمت۷۸👈 جویبر و ذلفا
قسمت۷۹👈 یک اندرز
قسمت۸۰👈 تصمیم ناگهانی
قسمت۸۱👈 پول بابرکت
قسمت۸۲👈 گرانی ارزاق
قسمت۸۳👈 قرق حمام
قسمت۸۴👈 مضیقه بیآبی
قسمت۸۵👈 شکایت از روزگار
قسمت۸۶👈عتاب استاد
قسمت۸۷👈 افطاری
قسمت۸۹👈 اوضاع کواکب
قسمت۹۱👈 گرهگشایی
قسمت۹۲👈 کدامیک عابدترند؟
قسمت۹۳👈 اسکندر و دیوژن
قسمت۹۴👈 شاه و حکیم
قسمت۹۵👈 توحید مفضّل
قسمت۹۶👈 شتر دوانی
قسمت۹۷👈 نصرانی تشنه
قسمت۹۸👈 مهمانان علی
قسمت ۹۹👈 جذامیها
قسمت۱۰۰👈 ابن سیابه
قسمت۱۰۱👈 مهمان قاضی
قسمت۱۰۲👈 حرف بقالها
قسمت۱۰۳👈پیر و کودکان
قسمت۱۰۴👈پیام سعد
قسمت۱۰۵👈دعای مستجاب
قسمت۱۰۶👈مصونیتی که لغو شد۱
قسمت۱۰۶👈مصونیتی که لغو شد۲
قسمت۱۰۷👈اولین شعار
قسمت۱۰۸👈در بارگاه رستم
قسمت۱۰۹👈 فرار از بستر
قسمت۱۱۰👈برنامه کار
قسمت۱۱۱👈خوابی یا بیدار؟
قسمت ۱۱۲👈کابین خون۱
قسمت۱۱۲👈 کابین خون۲
قسمت۱۱۲👈کابین خون۳
قسمت۱۱۲👈کابین خون۴
قسمت۱۱۲👈کابین خون۵
قسمت۱۱۳👈پسرانت چه شدند؟
قسمت۱۱۴👈پند آموزگار
قسمت۱۱۵👈 حق برادر مسلمان
قسمت۱۱۶👈حق مادر
قسمت۱۱۷👈محضر عالم
قسمت۱۱۸👈هشام و طاووس یمانی
قسمت۱۱۹👈بازنشستگی
قسمت۱۲۱👈خیار فروش
قسمت۱۲۲👈گواهی امّ علاء
قسمت۱۲۳👈 اذان نیمه شب
قسمت۱۲۴👈شکایت از شوهر
قسمت۱۲۵👈 کارهای خانه
با ارائه آخرین قسمت از کتاب #داستان_راستان با این کتاب ارزشمند و جذّاب خداحافظی میکنیم و مطالعه کامل هر دو جلد آن را به همگان توصیه میکنیم.👇
┄┅═✧✺🕌✺✧═┅┄
https://eitaa.com/raherastgari