📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلویکم
سلام رییس جمهور عزیزم
می خواستم بگم منم اومدم
با داداش کوچولوم اومدم
ما دهه ۹۰ و قرن جدیدی ها هم اومدیم
نگران نباش حواسمون به سید علی هست
می دونم تو هم مثل حاج قاسم نگران رهبری ...
ادامه دارد...
صدیقه فرشته | از #کاشان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
بنده مخلص خدا بود
از حاجآقا عبادیزاده امام جمعه بندرعباس خواستم دربارهی آقای رئیسی بگوید:
- بارها در جمع های عمومی و در دیدار با مردم در کمال تواضع و فروتنی به مردم نزدیک میشدند و بیمحابا با آنها صحبت میکردند. علاوه بر نگرانی تیم حفاظتی ما هم نگران بودیم و مدام از ایشان می خواستیم مراقب خود باشند اما تا آخرین لحظه خودشان را به مردم میرساندند و حرف آنها را میشنیدند. شهید رئیسی بنده مخلص خدا بود که خودش را وقف مردم کرده بود.
اعظم پشت مشهدی
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #هرمزگان #بندرعباس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلودوم
در میان این همه جمعیت نگاهم روی نوشتهای افتاد که در دستان کودک ایستاده وسط بلوار بود.
به احترام مکتب سید ابراهیم امر به معروف را شروع کنیم
چه جمله دلنشین و پر از شوری ...
احساس کردم که آیت الله رئیسی هنوز هم در حال کار و خدمت به مردم است ...
مردم از شهید سید ابراهیم دریافته بودند تا امر و تشویق به خوبی ها باشد جامعه بهتری در انتظارمون خواهد بود ...
صدیقه فرشته | از #کاشان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
حونهمو چول وابیه
۱. دارم اطراف انبوه جمعیت میچرخم. مداح داره میخونه:
عزا عزاست امروز
روز عزاست امروز
خامنهایِ رهبر
صاحبعزاست امروز
از کنار چند مرد میگذرم که دارن یواش و سینهزنان میگن:
همهمون صاحبعزاییم...
۲. زیر درختی در پیادهرو، خانمهای سیاهپوشی نشستهاند. پیرزنی به ساقهی درخت، تکیه داده است و زارزار میگرید. به او نزدیک میشوم و یه لحظه که هقهقش بند میآید، از او میپرسم: مادر چرا گریه میکنی؟!
- شهید شد؛ در راه امام حسین شهید شد. چندین سال خادم امامرضا(ع)بود. زحمت کشید؛ قابلش (لایق شهادت بود) بود. خیلی دوسش داشتم!
- قبل از شهادت هم دوسش داشتی یا الانه فقط؟
- نه همیشه دوسش داشتم. همون موقعها هم دوسش داشتم. والا اگه کسی چیزی بهش میگفت، آتیش میگرفتم.
- مگه چه خوبیهایی داشت؟!
- به مردم سرکشی میکرد، برا مردم کار میکرد. از خدا میخوام که اما حسین(ع) در قیامت کمکش کنه و همنشین شهدا و حاجقاسم سلیمانی باشه.
۳. راهم را ادامه میدهم و خانمی میانسال را میبینم که چادر مشکیاش را به گردنش گره زده است. این حالت، نهایت اندوه و سوگواری برای مادران جوانمرده و داغدیده بین مردم ماست. یک پوستر از شهدای سقوط بالگرد هم در دست دارد. پریشان است و بیتابی میکند. کنارش که میرسم، میپرسم چرا گریه میکنی مادر؟!
بغضش لبریز و به گریه بدل میشود و با صدایی حزنآلود و مضطرب میگوید: «حونهمون چول وابیه خاله!» (خانهمان خراب شده است)
- عکسشو میخوای چیکار خاله؟!
- میخوام قابش کنم بزنمش به دیوار خونهمون، همیشه براش فاتحه بگم.
صدایش خیس گریه است، چونان لباسی خیس آب.
۴. آنطرفتر پیرزنی با یک چوبعصای ارزَنی (نوعی درخت) به زور راه میرود و خودش را به انبوه جمعیت میرساند. میپرسم: چرا اومدهای ننه با این حالت؟!
کوتاه میگوید: شیونزای رئیسیه (مراسم شیونکنان رئیسیه)
۵. وسط بلوار و بین جمعیت، از پشت سرم چشمم به خانمی میافتد که تمام تنش دارد میلرزد. این حالت را وقتی دیدهام که کسی دارد مثل ابر بهار گریه میکند. صبر میکنم کمی آرام شود و به او نزدیک شوم، اما این ابر انگار بارشش بند نمیآید. صبرم کم است و وسط گریهاش نزدیک میشوم و میگویم خواهر چند کلمه حرف بزنیم؟!
خیس اشک است و توان تکلم ندارد. با زبان اشاره میگوید: نه نمیتونم حرف بزنم... .
رحمتاله رسولیمقدم
سهشنبه | ۱ خرداد ۴۰۳ | #کهگیلویه_و_بویراحمد #یاسوج
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #رئیسجمهور_مردم
باید خود را وقف نظام کنیم
در سالی که بهار ۱۳۹۹ شمسی را نوید میداد، در جمعی صمیمی از دلدادگان شهید مهدی باکری، موسوم به "مجمع آذریلر"، برای اولین بار جمال نورانی شهید دکتر مالک رحمتی را زیارت کردم. آن زمان، من در آغازین گامهای راه دانشجویی، در نیمسال چهارم مشغول تحصیل بودم.
دکتر رحمتی، با چهرهای دلنشین و تبسمی مهربان، خاطرات دوران پرفراز و نشیب دانشجویی خود را با حاضران در جلسه به اشتراک گذاشت. سخنان ایشان، سرشار از تجربیات گرانبهایی بود که گویی از اعماق وجودش بر زبان جاری میشد. توصیههای ایشان در مورد زیست دانشجویی، چراغ راهی روشن برای حاضران در جلسه بود و شور و اشتیاق را در دلها زنده میکرد. اما گویی نقطه اوج آن شب، جملهای بود که شهید دکتر مالک رحمتی در پایان جلسه بر زبان راند و تا ابد در ذهن و جان من نقش بست: «باید خود را وقف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کنیم و با راحتطلبی کار نظام پیش نمیرود.»
این کلمات، گویی زنگ بیداری را در وجودمان به صدا درآورد و ما را به تعهدی عمیق در قبال آرمانهای والای انقلاب و نظام مقدسمان رهنمون شد.
شهید دکتر مالک رحمتی، با سلوک و منش خود، الگویی بیبدیل برای نسل جوان بود. او به ما آموخت که چگونه در مسیر حق گام برداریم و برای سربلندی ایران اسلامی جانفشانی کنیم.
یاد و خاطره این شهید والامقام گرامی و راهش پررهرو باد.
دوشنبه | ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ | #تهران
خاطرات پل مدیریت
@polemodiriat
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
ملت یتیم
اول صبح در حال ویرایش روایت «هشت اپیزود» بودم. تلفن اتاقم زنگ خورد. همکارم بود از طبقهی دوم ساختمان حوزه. بعد از احوالپرسی، توضیح میدهم که دارم چه میکنم. بلافاصله یک روایت داغ تعریف میکند:
از پنجره دیدم که مردی آه و نالهکنان از جلوی ساختمان عبور میکند. به جعفری (نگهبان) گفتم: «چی داره میگه؟»
گفت: «داره فریاد میکنه "ای وای ملت! مردم بعدَ ای رئیسجمهور چه وَ روزشو ایره؟ ای وای ای وای!"» (بعد از این رئیسجمهور، چی به سر مردم میاد؟!)
رحمتاله رسولیمقدم
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ۸ صبح | #کهگیلویه_و_بویراحمد #یاسوج
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تهران
بخش هشتم
نوای چمرونه و گِلمالی لرستانیها در عزای سیدالشهدای خدمت
محمد فرهادپور | از #خرمآباد
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوسوم
همراه دوستم بعد از یک ساعت معطلی در میدان برای شروع مراسم، تصمیم گرفتیم برویم جمکران. میدانستیم اگر به شلوغی برخورد کنیم دیگر نمیشود با ماشین رفت. جان اینکه پای پیاده این شش کیلومتر راه را برویم نداشتیم. بار اول بود که سهشنبه شب میروم مسجد جمکران.
موبایلم به زحمت به اینترنت وصل شد و اسنپ گرفتم. خیابان شلوغ بود. بعد از کنسل کردن یک راننده، رانندهی بعدی ما را گرفت. میدیدم چجور به زحمت دارد خودش را به شلوغی خیابانی که ایستادهایم میرساند. با او تماس گرفتم:
- ببخشید ما مقابل مسجد جامعالکلمه هستیم، شما کجایید؟
- ببخشید خانم، امکانش هست تا کوچه سمیه یازدهم بیایید جلو، واقعا نمیشه بیام جلوتر. ماشینها قفل شدند.
به سرعت خودمان را دو کوچه آن طرفتر به او رساندیم. از کوچه پس کوچههایی که مثل کف دست بلد بود ما را برد توی جاده اصلی. توی بزرگراه ماشینها سوبله پارک کرده بودند. یاد اربعین عراق افتادم. راننده نگاهی به ماشینها انداخت و گفت: «اینها رو میبینید؟ خیلی نمیشه رفت جلوتر» این حرف از دهانش بیرون نیامده صدای ترکیدن لاستیک ماشین آمده، لنگ زدن ماشین را به خوبی حس کردیم. ماشین را زد کناری و نگاهی انداخت به لاستیک؛ بله پنجر شد.
مشغول پنچرگیری بود. جالب اینکه خم به ابرو نیاورد و هیچ غرولندی نکرد. کارش که تمام شد، با احترام سوار شدیم.
کنجکاو بودم ذهنش را زیر آن سکوت معنادار بخوانم. به نظر نمیآمد از محبین رئیسجمهور باشد. مشغول حرف زدن با او شدیم.
- آقا! اصلا فکر میکردید این همه جمعیت بیاد تشییع؟
- نه اصلا فکرشو نمیکردم. مردم از شهرهای مختلف اومدند.
- ما هم از کاشان اومدم.
- خوش اومدید.
با اینکه به قیافهاش نمیخورد ادامه داد:
- من خودم خادم حضرت معصومهام. یه موکب نزدیک جمکران زدیم، امشب هم اونجا پذیرایی داریم و به عزاداران خدمت میکنیم.
نزدیک ایستگاه صلواتیشان که شدیم، آنجا را به ما نشان داد و با افتخار گفت: «حالا که داشتم میاومدم اینجا، گفتم آنلاین بشم اگر کسی هست ببرمش.»
مسیرها مسدود بود. اما او کوچه پس کوچههای جمکران را عین کف دستش میشناخت. ما را از یک میانبر رساند تا صد متری مسجد جمکران. با احترام عذرخواهی کرد و ادامهی مسیر را نشانمان داد.
ادامه دارد...
آسیه سادات حسینیان | از #کاشان
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تهران
بخش نهم
کیان هم آمده بود.
سردار ایرانی مختار هم روی ویلچر آمده بود؛ جلویش که ایستادم تا عکس بگیرم گفت: «بذار موهامو درست کنم.»
گفتم: «آقا رضا شما هم اومدی! گفت: «باید میومدم، آقای رئیسی تنها رئیسجمهوری بود که به ما هنرمندها احترام میذاشت و معیشت ما براش مهم بود. امروز طاقت نیوردم و هر جوری بود خودم رو کنار مردم رسوندم تا بگم ما هم کنار مردم عزادار رئیسجمهوریم.»
خانمی که کنارم ایستاده بود یکدفعه گفت: «الحق که کیان لایقت بود.»
برگشت طرفش و گفت: «من کی باشم؟ این شهدا لایق این القابن، نه من...»
ادامه دارد...
مسلم محمودیان | از #شهرکرد
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
چارهشت.mp3
4.61M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
چارهشت
آخرین باری که خیلی همه چیز با هم جور بود
۸۸/۸/۸ بود.
تقارن عجیبی بود.
چارتا «هشت» پشت سر هم که حتی والدینی تصمیم گرفتند فرزندشان را زودتر یا دیرتر از موعد مقرر تولد، به دنیا بیاورند تا بهعنوان اولین هدیه به او، یک تاریخ رند داده باشند.
بعضی دیگر به یُمن این تقارن، پیوندشان با یکدیگر را این تاریخ قرار دادند.
همه از تقارن این چارتا «هشت» جشنها به پا کردند.
چهار «هشتی» که در جانمان به امام رضا (ع) پیوند داشت؛ همهاش حول محور آقاجانمان بود؛ هشتمین خورشید آسمان ولایت.
📃 متن کامل
✍ زهرا شطّی | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
دیگر نیازی به تیم حفاظت نیست.mp3
5.87M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
دیگر نیازی به تیم حفاظت نیست
گالری گوشیام را بالا و پایین میکنم.
جایی حوالی پایان اکتبر 2021 میزنم روی ترمز. با دوربین گوشی چندتا ویدیو ضبط کردهام. مال وقتی است که توی ارتفاعات صعب العبور اندیکای زلزله زده شارژ دوربینم تمام شد و مجبور شدم با گوشی تلفن همراهم آنچه را که میبینم ثبت و ضبط کنم.
📃 متن کامل
✍ سید علیمحمد حسینی | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
رای ما حلالت دکتر جان.mp3
4.62M
📌 #رئیسجمهور_مردم
📌 #شهید_جمهور
رای ما حلالت دکترجان
آقای رئیس جمهور!
همین امروز ظهر با رفقا نشسته بودیم و داشتیم درباره انرژی کلمات حرف میزدیم. عدهای موافق بودند و عدهای مخالف. نمیدانم آنهایی که مخالف بودند حالا که فیلم دوربین مخفی سقوط بالگردت را میبینند نظرشان فرق میکند یا نه؟
📃 متن کامل
✍ زینب عطایی | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
مقصد تهران، تشییع شهدای خدمت
۳، ۴ نفری بودیم که این یکی دو روز از بلایی که به سرمان آمده غمگین بودیم و مدام خاطرات سفر رییس جمهور و هیئت همراهش به استان را با هم مرور میکردیم.
- بیبی گل را یادته خونه دار شد.
- پیرمرد روستایی را یادته چه راحت رفت جلو و باهاش صحبت کرد.
- جلسهاش تو سیاه چادر عشایری را یادته ...
و بغضی بود که با این خاطرات در گلویمان بالا و پایین میرفت. علت ناراحتیمان از این بود که نتوانستیم حتی بخشی از این خدمات را جبران کنیم. تا اینکه پیامی در فضای مجازی دست به دست شد، اعزام به تشییع شهدای خدمت...
با خودم گفتم این همه حاجی در پستهای مختلف آمد یکبار هم ما برویم.
تا پایان اتمام زمان ثبتنام یک ساعتی بیشتر زمان نبود، دوستان را خبر کردم و از طریق سایت ثبت نام کردیم ...
میدانید که سفر برای دختران نیاز به هماهنگی و آمادگی از یکی دو روز قبل را لازم دارد، اما این بار فرق میکرد. جنس سفر متفاوت بود، دیگر خبری از ساک با وسایل و لباسهای رنگانگ نبود.
روسری و چادر مشکی را پوشیدیم و راه افتادیم.
مقصد، تهران تشییع شهدای خدمت....
زینب رحیمی
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #چهارمحال_بختیاری #شهرکرد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش پنجاهونهم
سال ۱۴۰۰ در اوج اغتشاشات با تعدادی از جوانان دانشجوی عراقی در دانشگاه تبریز صحبت میکردم. یکیشان گفت: «به قدری نگران جمهوری اسلامی هستیم که تا حالا در هیچ یک از فتنههای عراق اینجور دلنگران نبودیم، چون معتقدیم اگر ایران بماند، همه مظلومان یاور دارند ولی اگر...
امروز وقتی حس و حال همان جوانان را در تشییع سید مظلومان در تبریز دیدم که با پرچم عراق خودنمایی میکنند، فهمیدم چقدر آن حرفهایشان حساب شده بود.
آنها شهید رئیسی را یاور و حامی مظلومان نه فقط ایران، بلکه عالم میپندارند.
ادامه دارد...
میثاق
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #آذربایجان_شرقی #تبریز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
نان روز عزا
مادرم میگوید آن سالها که نانوایی نبود، وقتی مراسم عزا بود، صاحب جلسه آرد و هیزوم را پشت در خانهی چند خانواده توانمند روستا میگذاشت تا به قدر توان برای روز برگزاری مراسم نان بپزند.
حالا امروز زنان بیرجندی نشستهاند پای تنور و آرد خمیر میکنند.
گرچه نانوایی زیاد است، اما...
میخواهند نان مراسم را خودشان خمیر کنند. لابهلای هر مشت آرد غم بتکانند و دل سبک کنند.
بعضی زنهای ما عادت دارند اشک روز عزا را پای تنور موقع پخت نان در سکوت، با کنج چارقد پاک کنند.
و امروز در عزای شهید جمهور، زنان پای کارند.
..
امروز زنها نان میپزند و اشک میریزند؛
اما نمیگذارند کار بر زمین بماند...
زهرا بذرافشان
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه |ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوچهارم
به شوق دیدار یار به هرسختی که باشد،
مادر روی ویلچر و کودکی بر کالسکه، کشانکشان، همه میشتابند...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش شصتم
شانههایم را جمع میکنم تا از میان جمعیت راحتتر عبور کنم. خودم را به زور از میان جمعیت به پل عابر پیاده میکشانم و دستم را به کمرم میگیرم؛ با صدای هقهقی به سمت شانه چپم برمیگردم، چادرش را از بالا تا نصف چارچوب عینکش کشیده و زیر گلویش با دست راست گره کرده است. تندتند دماغش را میکشد و نم اشک هایش را از زیر عینکش میگیرد.
کمر خم شدهاش را مدام تا میکند: «یر تاپبیرام بیراز اوتورام کی؛ جا پیدا نمیکنم بشینم که»
_حاج خانم چقدر خوبه با این سن و سال اومدین! معلومه ارادت خاصی به شهدا دارین ها!
نفس عمیقی میکشد و دوباره از پشت چارچوب عینکش اشکها روان میشود: «بالا! از اولِ انقلاب، کار ما همینه...»
ادامه دارد...
فائزه ولیپور
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۱ | #آذربایجان_شرقی #تبریز میدان شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌#رئیسجمهور_مردم
من دوست دارم اسمم ابراهیم باشه
چند ماه پیش آمد نشست و گفت: «من دوست دارم اسمم ابراهیم باشه.»
گفتم: «ابراهیم که خیلی قشنگه، اسم خودت هم قشنگه؛ محمدصالح!»
گفت: «اسمم قشنگه اما من دوست دارم ابراهیم باشه.»
آنقدر اصرار کرد که برای اینکه دلش نشکند، گفتم: «باشه بعضی وقتها به جای محمدصالح بهت میگیم محمدابراهیم!»
خوشحال شد، و موقتا از صرافت افتاد.
باباش که آمد با خوشحالی گفت: «از این به بعد قراره گاهی به من بگین محمدابراهیم!» به بابایش با چشم علامتی دادم و بابا قبول کرد.
و دیگر این موضوع در خانواده فراموش شد ... .
تا اینکه دیروز، وقتی کنار تلویزیون سرم روی زانویم بود و نمیتوانستم اتفاق پیش آمده را بپذیرم.
وسط بازیهایش آمد، چند ثانیه کنارم نشست، مثل همیشه که آرام صحبت میکند، گفت: «مامان حالا فهمیدی چرا می گفتم اسممو بذار ابراهیم؟»
و دوید و رفت... .
تازه فهمیدم دلیل ابراهیم دوستیاش چه بوده... 💔😭
روایت از گفتگو با فرزندم 👆
مریم درانی
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوپنجم
پیرمرد دوچرخهسوار هم، رکابزنان به شوق شهیدجمهور، خودش را به خیل جمعیت رسانده...
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
این رسم ما ایرانیهاست...
چشم چرخاندم تا شاید میانِ جمعیت پیدایشان کنم. ضربهای که به پهلویم خورد نگاهم را از جمعیت گرفت.
- چیه؟
- روبهروت رو نگاه کن، حاجخانم اونجا نشسته. داره نگامون میکنه. (حاجخانم زیبا کیانی، راوی کتاب همنفسمادران)
- دیدمش.
غمِ نهفته در چشمانشان از فاصله دور مشخص بود. جلو رفتم. به رسم ادب سرشانهشان را بوسیدم و تسلیت گفتم.
چهرهشان را از نظر گذراندم و به چشمانی که از شدت گریه سرخ شده بودند خیره شدم و گفتم:
- حاج خانم اجازه هست چندتا سؤال ازتون بپرسم!؟
- بپرس عزیزم.
- چطور متوجه این اتفاق شدین؟
- از تلویزیون. مراسم تشییع برادرشوهرم بود که اخبار تکمیلی رو متوجه شدیم.
از همون دیروز برای سلامتیشان هزاروشصت تا «یا حجت بن الحسن» نذر کردم. زیارت عاشورا، دعای توسل، حدیث کساء، جامعه کبیره را هم با حرم امام رضا (ع) خواندم ولی...
با بغض سرشان را پایین انداختند و ادامه دادند: «خبر شهادتشان را که شنیدم کمی ناامید شدم، ولی نه، آقای رئیسی شهید راه خدمت شد. این باعث افتخارِ، ما هنوز افراد دیگری داریم که راهشان را ادامه بدهند.»
- حاجخانم آقای رئیسی میگفتند: «خدمتگزار مردم هستم.»
نگذاشت حرفم تمام بشود؛ جواب داد: «درست گفت. واقعا خدمتگزار بود. ایشون در دل مردم جا داشت، از دیروز همه عزادار هستند.»
- چرا حاجخانم؟ چکار کردند که اینطور محبوب شدند؟
- برای اینکه مردمی بود. در ميان مردم و محرومین حضور داشت. در هر سِمَتی، میانِ مردم بود و مشکلاتشان را از نزدیک لمس کرد. رئيسجمهوری که در میان مردم باشد در غمشان باشد باید بهش افتخار کرد.
آقا فرمودند: «دلواپس نباشید، هیچ اختلالی در کار کشور بوجود نمیآید.»
بله پیش نمیآید. ایران چنان قوی هست که کارش لنگ نماند.
این رسم ما ایرانیهاست که اگر سلاح از دستشش کسی بیافتد شخص دیگری سلاح را برمیدارد.
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خوزستان #ایذه
موسسه شهید یادگار اسکندی ایذه
@yadegar_izeh
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوششم
مردمی که باشی همه دوستت دارند
شوق تو پیر و جوان
و رویپا و ویلچری نمیشناسد
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوهفتم
مرد مقاومت بودی که مردم سراسر جهان به سوگت نشستهاند...
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
مثل پدر
ابهتی وصف ناشدنی به ژرفای صلابت کوه در نگاهش موج میزند و آرامشی عجیب در چهره دارد، نمیدانم چرا؟!
او را از اعضای خانواده خود میدانم و حس غریبگی نمیکنم گویا پدرم است. چه زود گذشت انگار همین دیروز بود که برای اولین بار با سمت رئیس جمهور منتخب در جمع نخبگان استان زیر چتر حمایت پدرانهاش قرار گرفتم.
صبح شنبه از همان اول صبحی عجیب دلشوره دارم گویا چیزی یا کسی را از دست دادم. از نیمه ظهر گذشته است. آسمان شهرمان ابریست خدایا این بام ابری چه در سر دارد زمزمههای افکارم گل آویزم که ناگهان گوشیم زنگ میخورد و خبری طوفانی آسمان دلم را بارانی میکند. خدایا چه میشنوم مگر میشود دوباره یتیم شوم شُک مجال صحبتم نمیدهد و چشمانم از غم رئیس جمهوری که اینک چون پدر دوستش میداشتم از فرط اندوه میسوزند.
خدایا مگر نمیگویند آب مرهم آتش است پس چرا هرچی بیشتر اشک میریزم آتش دلم خاموش نمیشود و سوزش چشمانم زیادتر میگردد. آسمان دیگر دوستت ندارم مگر نگفتهاند تو آسمان نماد رحمتی پس چرا رحمت و ولی نعمت و امید مردمم را گرفتی یاد کلام خدا میافتم کل نفس ذائق موت خود را به مفهوم کلام پاک الهی آرام میکنم و در دل میگویم او روح خدا در زمین بود روح خدا امروز به خدا پیوست.
مریم رحیمزاده
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
سر قرار
بهش گفتم: «خواهش میکنم! بهم اعتماد کن»
برای بار هزارم روسریاش را جلوتر آورد. نگاهش را از چشمهای من به طرف فوارههای وسط پارک چرخاند و گفت: «به نظر من که رأی دادن فایده نداره ...»
همانطور ساکت نگاهش کردم. معلوم بود که هنوز میخواهد جملهاش را ادامه دهد؛ هنوز حرف دارد. بعد از نیم ساعت گفتگو یکجورهایی احساس میکردیم حرف هم را میفهمیم، با اینکه او مانتویی بود و من چادری. او مدام روسریاش در حال افتادن بود و من هی موهایم را قایم میکردم، او صورتش را حسابی آرایش کرده بود و من فقط یک کرم آبرسان به پوستم زده بودم.
_ ...ولی باشه رأی میدم. به ريیسی هم رأی میدم. فقط باید قول بدی چهار سال دیگه مثل الآن، شب انتخابات بیای اینجا کنار فوارههای این پارک!
گفتم: «باشه، قول!»
گفت: «خدا کنه روت بشه بیای! خدا کنه تو روسفید بشی.»
حالا دلم میخواهد زودتر بروم سر قرار بهش بگویم دیدی آن کسی را که انتخابش کردی انتخاب خدا هم بود؟ بهش بگویم یادت هست میگفتی آدم خوب توی این کشور پیدا نمیشود. دیدی پیدا میشود؟ آنقدر خوب که خدا هم برای خودش انتخابشان کند؟ باز هم آدم خوب هست. به خدا هست! این کشور پر از آدمهای خوب است. پر از مسئولین دلسوز. کاش قبل از انتخاب خدا انتخابشان کنیم
محدثه اکبرپور
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
برای جوانان
ظهر جمعه ۲۲ بهمن سال ۹۵ برای کلنگزنی پروژه احداث مجتمع مسکونی زوجهای جوان راهی بلوار شهید ناصری میشدیم؛ منطقهای که به تازگی به شهر ملحق شده بود. به محل رسیدیم.
از آنجا که این پروژه توسط آستان قدس رضوی ساخته میشد، در انتظار تولیت آستان قدس برای کلنگزنی بودیم. حدود یک ساعت میگذشت و انواع خودروهای مدرن آمدند. چشم انتظار خروج آیت الله رئیسی از خودرو بودیم. اما خبری از ایشان نبود.
بعد از مدتی خودروی سمند مدل پایینی نزدیک شد. در خودرو که باز شد، چهره نورانی تولیت را که دیدم، از سر شوق فریاد زدم: «بچهها بیاین حاج آقا اومدن»
چه رجاییوار و مردمی در بین ما حضور یافت انتظار داشتیم با یکی از ماشینهای مدل بالا بیایند اما.....
همکاران که انگار هنوز باور نکرده بودند، توجهی به حرفهای من نکردند و من اولین نفر به تولیت آستان قدس خوش آمد گفتم و با ایشان مصاحبه کردم و از دغدغه و آرزوهای ایشان برای خانهدار شدن زوجهای جوان نوشتم.
این خاکی و مردمی بودنشان، جرقهای برای دلدادگیمان به ایشان که بعدها سمت ریاست جمهوری را عهدهدار شدند، شد.
فاطمه رحیم زاده
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا