#حضرت_اباالفضل_ولادت
دستى كه از روز ازل حبل المتين است
دست اباالفضل اميرالمومنين است
آن را كه گفت ارباب ما روحى فداك
قطعاً فقط شير نر ام البنين است
اورا نوشتند ماه شب هاى مدينه
خواندند خورشيدى كه بر روى زمين است
الحق و الانصاف كه رفته به مولا
از هر نظر بالاتر از بالاترین است
اين نو رسيده از ازل هم با نسب بود
آموزگار عشق بود و با ادب بود
-
ساقى شد و پيمانه هارا لب به لب كرد
هركس چشيده از مى اش از عشق تب كرد
در اولين حرف گفت اربابم حسين است
از روز اول بر حسين عرض ادب كرد
زينب دلش گرم است تاوقتى كه او هست
آرام پيشش شب سحر كرد،روز شب كرد
او رفت تا دريا ولى قصه عوض شد
آب از لبش رفع عطش را نيز طلب كرد
برسينه ى دريا وليكن دست رد زد
ام البنين را تا ابد او با نسب كرد
-
اصلاً حسين روز تاسوعاست عباس
تا روز محشر پرچمش بالاست عباس
-
#آرمان_صائمى
@raziolhossein
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
آمدم پیش تو دوباره حسین
آمدم تا دوباره گریه کنم
آمدم مثل قبل تا پیشت
با دل پر شراره گریه کنم
این چهل روز حیدری کردم
مرد بودم میان نامردان
خم به ابروی خود نیاوردم
تا بریدم امان نامردان
تو خودت شاهدی که در کوفه
کوچه هارا گذر گذر رفتم
من نه اینکه بخواهم آقاجان
نه..به اجبار من سفر رفتم
قسمتم شد اسارت و دوری
رفتم و با عذاب هم رفتم
گله ای نیست از مصیبت ها
بی تو بزم شراب هم رفتم
اف به دنیا…چه کرد با زینب؟
که من از غصه ی تو لبریزم
کاش می مردم و نمی دیدم
روی قبر تو آب میریزم
خاطرم هست جنگ و دعوارا
خاطرم هست داغ گهواره
پیش چشم رباب غارت شد
ای بمیرم…رباب بیچاره
می نشست و به گوشه ای آرام
دست خود را فقط تکان میداد
روی نیزه کنار راس خودت
علی اش را به من نشان می داد
ظهر روز دهم به یادم هست
من بمیرم چه ها کشیدی تو
علی اکبر که رفت از خیمه
مثل مادر دگر خمیدی تو
خاطرم هست اربابا شد
بدنش مثل یک معما شد
خاطرم هست ماجرایش را
بدنش سخت در عبا جا شد
داد بی داد از غم عباس
آمد و بی وداع با ما رفت
خاطرم هست بچه ها خوشحال
عموعباس سمت دریا رفت
چند لحظه بعد رفتی و
آستین بر نگاه برگشتی
من پریشان و مضطرب بودم
تو ولی غرق آه برگشتی
قبر او میدهد گواهی که
بدنش شد قد علی اصغر
باید این حرف را خلاصه کنم
این اباالفضل،آن نشد دیگر…
من رسیدم ولی برادرجان
پرم از اضطرار و بد حالم
گله ای نیست از مصیبت ها
دلخور از ماجرای گودالم
بی رمق روی خاک ها بودی
نوک سر نیزه بازی ات می داد
پیش تو آب بر زمین میریخت
گیسویت هم به چنگ شمر افتاد
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#بستر
اين اشك ها براى تو مرهم نمى شود
چيزى ز غصه هاى دلت كم نمى شود
با من بگو عزيز دلم راز كوچه را
یعنی به راز تو محرم نمى شود؟
جارو نزن به خانه..براى تو خوب نيست
پهلو شكسته اين همه كه خم نمى شود
زهرا بيا و غصه ى مارا تمام كن
زينب حريفِ اين همه ماتم نمى شود
ظهر دهم حسين تنش زير دست و پاست
لب تشنه مانده است كفن هم نمى شود
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_رقیه
امشب گدایی ام ز تو آقا بهانه است
مارا نگاه کن که بهانه اعانه است
دست دلم برای گدایی دخیل توست
از پشت در ببین که گدا سر به شانه است
آقا ضریح خاکی و مخفی مادرت
تنها ترین نشانه ز تو بی نشانه است
هر جا که حرف از غم مادر بیان شود
اشکت روان و سوز دلت عاشقانه است
این روزها که مادرتان بستری شده
گرد غمی عجیب بر این آشیانه است
این روزها علی چقدر گریه میکند
چله نشین حاجت بیمار خانه است
حرفی نمیزند به کسی فاطمه چرا؟
اشکش سر نماز چرا مخفیانه است؟
پیشش حسین کاسه ی آبی می آورد
کار حسین او چِقَدَر مادرانه است..
.
کنج خرابه دخترکی ناله می زند
بر روی پیکرش اثر تازیانه است..
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_رقیه
امشب گدایی ام ز تو آقا بهانه است
مارا نگاه کن که بهانه اعانه است
دست دلم برای گدایی دخیل توست
از پشت در ببین که گدا سر به شانه است
آقا ضریح خاکی و مخفی مادرت
تنها ترین نشانه ز تو بی نشانه است
هر جا که حرف از غم مادر بیان شود
اشکت روان و سوز دلت عاشقانه است
این روزها که مادرتان بستری شده
گرد غمی عجیب بر این آشیانه است
این روزها علی چقدر گریه میکند
چله نشین حاجت بیمار خانه است
حرفی نمیزند به کسی فاطمه چرا؟
اشکش سر نماز چرا مخفیانه است؟
پیشش حسین کاسه ی آبی می آورد
کار حسین او چِقَدَر مادرانه است..
.
کنج خرابه دخترکی ناله می زند
بر روی پیکرش اثر تازیانه است..
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
اگرچه معصیتم پیش تو خرابم کرد
ولی نگاه تو از لطف انتخابم کرد
بگیر دست مرا جان تو کم آوردم
به هرکه رو زده ام غیر تو جوابم کرد
بیا به مجلس ما..سر بزن به ما آقا
بیا که داغ فراقت ز غصه آبم کرد
تورا به فاطمه دادم قسم،گره وا شد
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
به لطف حضرت زهرا،منم غلام علی
نگاه مادر تو عبد بوترابم کرد
گریز شعر چه بهتر به کربلا برود
که گریه های زنی در حرم کبابم کرد
رباب ناله زنان پای نیزه ی خورشید
به گریه گفت که مادر غم تو آبم کرد
تو بر فراز نی و حرمله به من خندید
به طعنه و به کنایه مدام عذابم کرد
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
#ورودیه
رسید قافله در کربلا و ثارالله
به ماه طایفه اش رو نمود:بسم الله
بزن به خاک علم را که کربلا اینجاست
بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست
نگاه کن به حرم..با تو عالمی دارند
تو پیششان که بمانی،مگر غمی دارند؟
رقیه پیش تو دلخوش ترینِ دوران است
به روی دوش تو بر مسند سلیمان است
علم به دست تو تا هست،ساقی لشکر
سکینه را چه خیالی ز غارت معجر؟
رباب خیره به دریا و حال شیدایی
تمام دشت شده مات صوت لالایی
بنفسی انت عزیزم..تو تکیه گاه منی
به روز بی کسی ام ملجاء و پناه منی
ته مسیر همینجا و این بیابان است
و ظهر روز دهم روز عید قربان است
علیِ اکبر من روی خاک می افتد
به برگ های تنش جای چاک می افتد
امانت حسنم می شود چو گل پرپر
دوباره زنده شود روضه ی در و مادر
گلوی طفل مرا،تیر می شود همدم
چگونه بعد علی تا به خیمه برگردم؟
کنار علقمه خون می شود به پا عباس
و دست های تو از تن شود جدا عباس
تو بر زمین که فتادی،حرم به هم ریزد
کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد
تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم
تو نیستی که ببینی اسیر گودالم
#آرمان_صائمی
#ورود_به_کربلا
رسید قافله در کربلا و ثارالله
به ماه طایفهاش رو نمود: بسم الله
بزن به خاک علَم را که کربلا اینجاست
بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست
نگاه کن به حرم...با تو عالمی دارند
تو پیششان که بمانی، مگر غمی دارند؟
رقیه پیش تو دلخوشترینِ دوران است
به روی دوش تو بر مَسند سلیمان است
علَم به دست تو تا هست، ساقی لشکر
سکینه را چه خیالی زِ غارت معجر؟
رُباب خیره به دریا و حال شیدایی
تمام دشت شده مات صوت لالایی
بِنَفسیاَنت عزیزم..تو تکیهگاه منی
به روزِ بی کسیام ملجاء و پناه منی
ته مسیر همینجا و این بیابان است
و ظهر روز دهم روز عید قربان است
علیِ اکبر من روی خاک میاُفتد
به برگهای تنش جای چاک میاُفتد
امانت حسنم میشود چو گُل پرپر
دوباره زنده شود روضهی در و مادر
گلوی طفل مرا، تیر میشود همدم
چگونه بعدِ علی تا به خیمه برگردم؟
کنار علقمه خون میشود به پا عباس
و دستهای تو از تَن شود جدا عباس
تو بر زمین که فتادی، حرم به هم ریزد
کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد
به حال و روز من و تو بلند میخندند
به روی تک تک اعضات شرط میبندند
تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم
تو نیستی که ببینی اسیر گودالم
برای ذبح سرم استخاره میگیرند
و جان محتضرم، چند باره میگیرند
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
رسید روضه ی سوم..رقیه جا مانده
صدا رسیده ببین زجر!او کجا مانده؟
خدا بخیر کند…زیر دست و پا مانده
هنوز قسمت غمگین ماجرا مانده…
ز روی ناقه فتاده ز درد لرزیده
گرسنه بوده و بر خاک سرد خوابیده
به روی دامن زهرا،سرِ پر از دردش
به سنگ و خار مغیلان تنِ ورم کردش
خدا عذاب کند زجر و نسل نامردش
لگد به پهلوی او زد…به زور آوردش
رقیه را پی مرکب دوان دوان آورد
به صورتش زد و اورا کشان کشان آورد
کلافه گشته ز درد و ز سوز آبله ها
ز جای کعب نی و زخم و ردّ سلسله ها
دلش گرفته از این انتظار و فاصله ها
از این که مسخره اش می کنند حرمله ها
چقدر بغض فرو خورده در گلو دارد
نگاه خویش فقط بر سر عمو دارد
مخدرات خدا را چکار با اغیار؟
معطلی و نگاه حرام در انظار
کجای قصه این شعر می شود دشوار؟
کنار شمر و سنان می روند در بازار
سر بریده ی ارباب ما پریشان است
برای غربت ناموس خویش گریان است
برای اینکه دوباره به او غضب نکند
و روزگار حرم را به رنگ شب نکند
به ضرب کعب نی و تازیانه تب نکند
خدا کند که ز شمر آب را طلب نکند
برای زخمِ دگر جا نمانده بر بدنش
چکیده خون و سر و صورتش به پیرهنش
به گریه با همه ی شهر شام جنگیده
به روی خاک نمور خرابه خوابیده
تمام راه کتک خورده یا که غم دیده
هزار مرتبه مرده ز بس که ترسیده
برای غصه ی او داد از جگر بزنید
گهی به صورت و گاهی به روی سر بزنید
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#اولاد_حضرت_زینب
رسید روضه ی چارم..عقیله حیران است
شب وساطت طفلان و اذن میدان است
میان خیمه ی زینب دوباره طوفان است
رسیده خدمت ارباب و دیده باران است
حسین مانده و زینب..چه قاب و تصویری
عجب سکوت عجیبی…چه حال دلگیری..
گرفته دست برادر که یاورش باشد
فقط نه خواهر او،بلکه مادرش باشد
که مرهمی به روی داغ اکبرش باشد
میان خیمه ی ارباب،حیدرش باشد
عقیله ی علویه،خودِ خودِ مولاست
و آخرین قسمش جان حضرت زهراست
که ای تمام من ای یارِ بهتر از جانم
نگاه کن به نگاهم ببین پریشانم
اگرچه در خورِ شان تو نیست..می دانم
قبول کن کم مارا به ذبح طفلانم
برای غصه ی من چاره ای کن آقاجان
خودت دعای سفر را بخوان بر این طفلان
خیال کن که بمانند پیش خواهر تو
هزار خولی ببینند در برابر تو
هجوم حرمله ها را به سمت دختر تو
به روی نیزه ببینند راس اصغر تو
تو را به گودیِ گودال و زخم بر بدنت
به زیر سم فرس ها و نیزه در دهنت
مرا به بند اسارت میان نا محرم
سر بریده ی تو..گیسوان تو در هم
به نیزه ای سر عباس را که شد مبهم
مرا به بزم شراب و عذاب در هر دم
قسم به جان تو دق می کنند بی تردید
همان دمی که ببینند صورتت پاشید
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
رسید روضهی پنجم ، علم به نام حسن
عزا به نام حسین و کرم به نام حسن
حسن حسن بنویسم ، قلم به نام حسن
زدهست جان مرا مادرم به نام حسن
خدا برای کرم با حسن هماهنگ است
برای روضهی او فاطمه دلش تنگ است
مدیحهخوانِ حسن شخصِ سیدالشهداست
قیام اوست که بانیِ ظهر عاشوراست
به هیبتی علوی و به جلوهای زهراست
فقط به روز جزا پرچم حسن بالاست
عجیب نیست که دائم سرِ زبانِ من است
حسن قشنگترین واژه در جهان من است
نشستهام بنویسم زِ نو جوان حسن
میان خیمه نشسته گُل خزان حسن
به عمه رو زده، عمه! تورا به جان حسن
نبین که کودکم آری منم توان حسن
رها نمیکنیام تا حسین پَر گیرم؟
اگر رها نکنی، پیش پات میمیرم
عمو شهید شد آن لحظه که جوانش رفت
کسی نمانده برایش، رمق زِ جانش رفت
ببین که تیرِ عدو تا به استخوانش رفت
به روی خاک فتاده ، دگر توانش رفت
رها کن عمه مرا ، جان تو نمیمانم
فدای غربت او میکنم و سر و جانم
رسیدهام به تو اما چه جای خوشحالی؟
چه آمده به سرت اینچنین بد احوالی؟
اسیر حرملههای ، اسیر گودالی
به زیر سمِّ فرس رفتهای ، لگد مالی
من آمدم که تورا تا به خیمهها ببرم
ولی چگونه تَنِ پاره پاره را ببرم؟
تنت شده چو درختانِ زرد در پاییز
بیا به خیمه رویم جان عمه شد لبریز
اگرچه دست نحیفم به پوست شد آویز
بگیر دست مرا ، یاعلی بگو ، برخیز
به روی پیکر پاک تو جای پا مانده
هنوز در بدنت چند نیزه جا مانده
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
#شب_ششم
رسید روضه به روز ششم،حرم غوغاست
میان خیمه ی اصحاب روضه الزهراست
غزال هاشمیان دیده اش چنان دریاست
به دست نامه ی بابا و قاصد باباست
به روی لب فقط احلی من العسل دارد
دلاوریِ حسن ریشه در جمل دارد
رسیده خدمت ارباب و سر خم آورده
ادب نموده و بارانِ نم نم آورده
ز هق هقش گل نجمه،نفس کم آورده
نسیم عطر حسن در محرم آورده
لبان تشنه ی خود را به دست آقا زد
حسین از غم او ناله تا ثریا زد
شده ست عازم میدان دلاور خیمه
و ریخت پشت سرش اشک لشکر خیمه
حسین مانده دل آزرده بر در خیمه
دوباره زنده شده داغ اکبر خیمه
میان معرکه جولان او تماشائیست
غضب نموده و طوفان او تماشائیست
فتاد روی زمین،راه سینه اش سد شد
و چند مرکب جنگی ز روی او رد شد
شبیه موم عسل شد..جدا و ممتد شد
خلاصه اینکه بمیرم…برای او بد شد
زره نبود برایش..وَ سنگ باران شد
به زیر سم فرس صورتش پریشان شد
لگد که خورد به صورت،شکست دندانش
رسید بر سر او مضطرب،عمو جانش
بغل گرفت تن درهم و پریشانش
فقط همین شده چاره..که رخ بپوشانش
براش بردن او تا خیام مسئله شد
دوباره داغ اضافه به قلب قافله شد
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
رسید روضه ی هشتم..علی پراکنده
حسین آمده تا قتلگاه پر کنده
صدای حرمله آمد به گوش با خنده
زدیم برگ گلت را حسین..شرمنده
صدای هلهله آمد…بیا..بیا..کشتیم
زدیم اکبر اورا،حسین را کشتیم
چگونه جمع کند او علیِ اکبر را
که گم نموده به خاک پاره پیکر را
خدا بخیر کند ناله های مادر را
چگونه تاب بیارد نگاه مضطر را
علی اکبر ارباب اربااربا شد
خداست شاهد من سخت در عبا جا شد
همین که خورد زمین لشکری تبسم کرد
عقاب در وسط معرکه تلاطم کرد
حسین دید علی را و دست و پا گم کرد
رسید در بر او ناله زد..تکلم کرد
که پا مکش به زمین اینچنین عزیزدلم
ببین که عمه رسیده،بیا رویم به حرم
به پای نعش تو افتاده ام دل آزرده
که شمر قهقهه زد بر منِ جوان مرده
چقدر بر بدنت تیغ و کعب نی خورده
و لشکر از تن تو هرچه خواست را برده
علیِ اکبر من شد علیِ اکبر ها
و بعد کشتن تو خاک بر سر دنیا..
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#عاشورا
#گودال
#قتلگاه
حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش
زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش
به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته
صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته
برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را
برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا
به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر
برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر
حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده
به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده
حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد
سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد
حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است
همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
آمدم پیش تو دوباره حسین
آمدم تا دوباره گریه کنم
آمدم مثل قبل تا پیشت
با دل پر شراره گریه کنم
این چهل روز حیدری کردم
مرد بودم میان نامردان
خم به ابروی خود نیاوردم
تا بریدم امان نامردان
تو خودت شاهدی که در کوفه
کوچه هارا گذر گذر رفتم
من نه اینکه بخواهم آقاجان
نه..به اجبار من سفر رفتم
قسمتم شد اسارت و دوری
رفتم و با عذاب هم رفتم
گله ای نیست از مصیبت ها
بی تو بزم شراب هم رفتم
اف به دنیا…چه کرد با زینب؟
که من از غصه ی تو لبریزم
کاش می مردم و نمی دیدم
روی قبر تو آب میریزم
خاطرم هست جنگ و دعوارا
خاطرم هست داغ گهواره
پیش چشم رباب غارت شد
ای بمیرم…رباب بیچاره
می نشست و به گوشه ای آرام
دست خود را فقط تکان میداد
روی نیزه کنار راس خودت
علی اش را به من نشان می داد
ظهر روز دهم به یادم هست
من بمیرم چه ها کشیدی تو
علی اکبر که رفت از خیمه
مثل مادر دگر خمیدی تو
خاطرم هست اربابا شد
بدنش مثل یک معما شد
خاطرم هست ماجرایش را
بدنش سخت در عبا جا شد
داد بی داد از غم عباس
آمد و بی وداع با ما رفت
خاطرم هست بچه ها خوشحال
عموعباس سمت دریا رفت
چند لحظه بعد رفتی و
آستین بر نگاه برگشتی
من پریشان و مضطرب بودم
تو ولی غرق آه برگشتی
قبر او میدهد گواهی که
بدنش شد قد علی اصغر
باید این حرف را خلاصه کنم
این اباالفضل،آن نشد دیگر…
من رسیدم ولی برادرجان
پرم از اضطرار و بد حالم
گله ای نیست از مصیبت ها
دلخور از ماجرای گودالم
بی رمق روی خاک ها بودی
نوک سر نیزه بازی ات می داد
پیش تو آب بر زمین میریخت
گیسویت هم به چنگ شمر افتاد
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
این آخری ها بیشتر حرف تو غم بود
گفتم بمانی پیش من،حرف دلم بود
خوشبخت بودم درکنارت..حیف رفتی
رفتی ولی زهرای من،نه سال کم بود
-
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
سکوت در شب تاریک خانه معنا بود
طلایه دار خدا سر به چاه تنها بود
نبود شاهد اشکش به غیر چهره ی ماه
به سینه غصه ی زهرا و همدمشم هم آه
کسی که وقت نمازش خدا سلامش کرد
بگو که بعد پیمبر که احترامش کرد؟
چه کرده اند که حالا نشسته در خانه؟
چه کرده اند که اشکش شده غریبانه؟
کسی که قلعه ی خیبر گرفت با یک دست
چه کرده اند که در کوچه ها ز پا بنشست
چه کرده اند به کوچه؟کسی چه می داند
چه کرده اند که زهرا دگر نمی ماند
بلای جان علی تیغ ابن ملجم نیست
بلای جان علی دل شکستگی هم نیست
بلای جان علی داغ بودن میخ است
علی غریب ترین مرد طول تاریخ است
همان دمی که به خانه هجوم آوردند
کسی ندید که با همسرش چه ها کردند
همان جماعت پستی که نان او خوردند
چقدر همیه و آتش به پشت در بردند
جماعتی که به دنیای خود گرفتارند
همیشه از علی و آل او طلب کارند
گذشت قصه ی کوچه به کربلا چو رسید
کسی صدای حسین غریب را نشنید
به دور قتله گهش هی برو بیا کردند
به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند
#آرمان_صائمی
@raziolhossein