eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
276 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
740 ویدیو
1 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (برادر خانم حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏از من مپرس در شب جمعه کجاست دل بی خانه است، زائر شهرِ خداست دل... «هرگز وجودِ حاضرِ غائب شنیده ای؟» در شهرِ خویش هستم و در کربلاست دل... شب زیارتی ارباب❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
‌ 🌱 حسین جانم مرا مَحل بده جانا، ڪه بے محلیِ تو مثالِ آدمِ تنهایِ زیرِ آوار است... . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
روزی که راهی شدم با خودم عهدی کردم که به دنبال جمع خیرات برای اخرت باشم نه جمع امتیازات برای دنیا. کاش ۲۰سال بعد که این نوشته را میخوانم به خودم بگویم خیرات جمع کردم نه امتیازات. چند وقتی است فکرمیکنم ای کاش تیرنخورم ای کاش صدمه ای برمن وارد نشود نه به خاطر اینکه از جانم ترس دارم یا…. به خاطر اینکه دشمنی که مرا میکشد خوشحال خواهد شد. دوست دارم شهید شوم ولی نه با گلوله دوست دارم اینقدر در راه اسلام زحمت بکشم که بمیرم. 🖌 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بچه‌ها! مراقب باشید، به شهدا تمسک کنید، بصیرتتون رو بالا ببرید که ترکش نخورید! رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید؛ با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان اونها باشید. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌿 مراقبات شب ▫️شب نهم ماه ذی‌الحجّه یعنی شب عرفه، برای عبادت و مناجات، شب بسیار عظیم‌القدری است؛ شب مناجات اولیای خدا با حضرت حقّ است. ▫️در روایات داریم که توبه در شب نهم ماه ذی‌الحجّه مقبول است. اگر کسی می‌خواهد به درگاه الهی توبه کند؛ برگردد و با خدا آشتی کند؛ پیمان شکنی‌ها را کنار بگذارد و با حضرت حقّ تجدید پیمان و عهد کند، در این شب، در به روی توبه کنندگان گشوده است. ▫️کسی که شب نهم ماه ذی‌الحجّه را به عبادت به سر برد، ثواب یکصد و هفتاد سال عبادت برای او ثبت می‌شود. ▫️به هر حال شب نهم ماه ذی‌الحجّه شب بزرگی است و اعمال و عبادات خاصّی دارد. اهل مراقبه، مراقبات این شب را از دست نمی‌دهند. 🌼 ۱- دعای خاصّی برای شب عرفه وجود دارد که مرحوم محدّث قمی در مفاتیح‌الجنان نقل کرده و دعای بسیار زیبایی است: ▪️اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوَى وَ عَالِمَ كُلِّ خَفِيَّةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبَادِ يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا جَوَادُ ....... (برای مطالعه متن کامل دعا به مفاتیح‌الجنان مراجعه فرمایید) 🌼 ۲- از دیگر اعمال این شب، هزار بار خواندن تسبیحات ده‌گانه‌ای است که خواندن آن با آداب خاصّ خود در اعمال روز عرفه هم وارد شده است: ▪️سبْحَانَ الَّذِی فِي السَّمَاءِ عَرْشُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِي الْأَرْضِ حُكْمُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْقُبُورِ قَضَاؤُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْبَحْرِ سَبِيلُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی النَّارِ سُلْطَانُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِي الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی فِی الْقِيَامَةِ عَدْلُهُ، سُبْحَانَ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاءَ، سُبْحَانَ الَّذِی بَسَطَ الْأَرْضَ، سُبْحَانَ الَّذِی لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجَى مِنْهُ إِلا إِلَيْهِ. 🌼 ۳- دعایی که در شب و روز جمعه وارد شده است: ▪️اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَيَّاَ.... (به مفاتیح‌الجنان مراجعه فرمایید) در شب و روز عرفه نیز خوانده می‌شود؛ دعای زیبایی است؛ کوتاه و کمتر از یک صفحه است؛ ولی مضامین بسیار زیبایی دارد. 🌼 ۴- زیارت اباعبدالله الحسین علیه ‌السّلام از برجسته‌ترین اعمال شب عرفه یعنی شب نهم ماه ذی‌الحجّه است. گویا در شب نهم ماه ذی‌الحجّه، سالک الی الله با این زیارت، با امام حسین علیه السّلام که به سمت کوفه می‌روند، خداحافظی می‌کند؛ چون عرب هم موقع آغاز ملاقات و دیدار و هم در موقع جدا شدن، سلام می‌کند. این سلام دوّم به معنای همان خداحافظی ماست. بنابراین گویا سالکِ اهل مراقبه در شب نهم ماه ذی‌الحجّه، با امام حسین علیه السّلام وداع می‌کند و عرض می‌کند: ▪️السَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبا عَبْدِالله.... ▫️به هر حال شب بسیار فوق‌العاده‌ای است و امیدواریم خدای متعال توفیق بهره بردن از مواهب معنوی این شب را به همۀ ما عطا کند @shahid_hajasghar_pashapoor
مهدی جان؛ با آمدنت، آبادِ آباد می شود نه فقط بقیع، که دلهای خرابِ ما هم (عج) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 | (آخر) تا اذان چیزی نمانده و هنوز آشوب عاشقانه حسین(ع) به نرسیده و من بی آنکه لحظه ای به خواب رفته باشم، با امام شهیدم، راز و نیاز می کردم. حالا در مقام یک مسلمان اهل سنت، نه تنها برایم عزیز و محترم بود که قلب بی قرارم شده و به پیروی از امامتش افتخار میکردم که شبی را با حضور بهشتی اش سحر کرده و بی خیال های و هوی دنیا و بی خبر از همسر و ، به هم صحبتی کریمانه اش خوش بودم. ساعتی می شد که آسمان هم دلتنگ حسین(ع) شده و در سوگ شهادت غریبانه اش، ناله می زد و گریه می کرد تا پس از قرن ها، کربلا را از خجالت آب کند و روی زمان را شرمنده که شیرخوار خاندان پیامبر(ص) در همین صحرا با لب تشنه به رسید و ندای «العطش» کودکان حسین همچنان دل آب را آتش می زد و من به پای همین روضه های جگرسوز تا سحر زدم و عزاداری کردم تا طنين «الله اکبر» در آسمان قد کشید و چه شوری به پا کرد که امام حسین(ع) به بهای برپایی ، در این سرزمین مظلومانه به شهادت رسید. نماز را با همان حال خوشی که پرورگارم کرده بود، خواندم و باز محو تماشای خورشید کربلا، به دیوار حرم حضرت ابالفضل (ع) تکیه دادم و غرق خودم، به حرکت پیوسته نگاه می کردم. حتی بارش شدید و هوای به نسبت سحرگاهی هم شور و حرارت این عاشقان کربلا را خنک نمی کرد که در مسیر بین الحرمین می گشتند و گاهی به هوای این حرم و گاهی به آن حرم بر سر و سینه می زدند. زیر سقف یکی از کفشداری های زنانه حرم حضرت عباس (ع) گرفته بودم تا کمتر خیس شوم، ولی آنجا هم جای نشستن نبود که دو ردیف پله و راهروی کفشداری هم مملو از زنان و کودکانی بود که شب را همینجا سحر کرده و حالا از خستگی به خوابی سبک فرورفته بودند. به چهره های پاک و نگاه میکردم و دیگر می فهمیدم چرا این همه به خودشان می دهند تا برای امام حسین ایم عزاداری کنند که پسر فاطمه نام از این حرف هاست! حالا من هم هوای پیراهن سیاه و رخت عزایش را کرده و می خواست نه فقط در و دیوار خانه ام که همه حریم دلم را به شهادت سید الشهدا پرچم عزا زده و تا نفس دارم به عشقش عزاداری کنم! حالا ایمان آورده بودم که این شب رؤیایی در این سرزمین ، اجرکریمانه ای بود که پروردگارم در عوض مادرم، به پاس گریه های شب قدر امامزاده به من عنایت کرده و امام زمان اسلام به دستان مبارکش امضاء نموده بود تا در چنین شبی بر پسر پیامبر وارد شده و کربلایش باشم و حالا چه خستگی شیرینی بر تنم مانده بود که سرم را به دیوار حرم حضرت اباالفضل نهادم و همچون کودکی که در دامان مادرش به آرامشی رسیده باشد، چشم در چشم گنبد حرم امام حسین (ع) به خوابی فرو رفتم. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خوشا آنان که با حق آشنایند مطیع محض فرمان خدایند چو ابراهیم اسماعیل خود را فدای امر الله می نمایند... مبارکباد @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💔🍃 من را عطا نموده دو چشمے ڪه تا ابد با یاد ڪربلا، همه شب گریه ها ڪنم... 🌸🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 | (آخر) از لحن لرزانی که اسمم را آهسته تکرار می کرد، را گشودم و هنوز رو به حرم امام حسین (ع) بودم که از میان مژگان نیمه بازم، خورشید درخشید و دلم را غرق محبتش کرد که باز کسی زد: «الهه...» همان طور که سرم به دیوار حرم بود، صورتم را چرخاندم و را دیدم که پایین پله های کفشداری با پای برهنه، روی زمین ایستاده و چشمان آشفته و بی قرارش به انتظار پاسخی از من، پلکی هم نمی زد. همچنان می بارید که صورت و لباسش غرق آب و شده بود، موهای خیسش به سرش چسبیده و هنوز باقی مانده اثر گِل عزای امام حسین (ع) روی فرق سرش خودنمایی می کرد. در تاریکی دیشب او را کرده و حالا در روشنی طلوع خورشید، برابرم ایستاده و میدیدم با اینکه الهه اش را پیدا کرده، هنوز همه تن و می لرزد و نمی دانم چقدر نگاهش به دنبالم زده بود که چشمانش گود افتاده و بر اثر گریه و بی خوابی به نشسته بود کمی خودم را جابجا کردم و نمی خواستم که کنارم به خواب رفته بودند، بیدار شوند که زمزمه کردم: «جانم...» و مجید هم به خاطر حضور و کودکانی که روی پله ها خوابیده بودند، نمی توانست بالا بیاید که از همانجا سر به شکایتی عاشقانه نهاد: «تو کجا رفتی ؟ به خدا هزار بار و زنده شدم! به خدا تا صبح كل کربلا رو گشتم! هزار بار این حرم ها رو دور زدم و پیدات نکردم...» و حالا از دیدار دوباره ام، چشمان کشیده اش در اشک دست و می زد که با نگاهش به حرم امام حسین پر کشید تا آتش مانده بر جانش را با جانانش در میان بگذارد و من با به خاک قدم هایش افتادم و جگرم آتش گرفت که با این پای برهنه تا صبح در خیابان ها و حالا میدیدم انگشتان پای او هم مجروح شده که با لحنی پاسخ دادم: «من همون ورودی شهر شماها رو گم کردم! خیلی دنبالتون گشتم، ولی پیداتون نکردم. تا این جا هم با اومدم...» و دلم می خواست با اسرار دلم بگویم دیشب بین من و معشوقم چه گذشته که از عشقش درخشید و با لحنی لبریز از لذت سید الشهداء هم دادم: «مجید! دیشب خیلی با امام حسین (ع) حرف زدم، تو همیشه میگفتی باهاش دل میکنی، ولی من نمیکردم... ولی دیشب باهاش کلی درد دل کردم...» و مجید مثل این که و پریشانی این شب و طولانی دوری از من را به حلاوت حضور امام حسین بخشیده باشد، صورتش به خنده ای گشوده شد و دستش را از همان پایین پله ها به سمتم دراز کرد تا یاری ام کند از جا بلند شوم. انگشتانش از بارش باران بود و شاید هنوز از ترس از دست دادنم، می لرزید که به قدرت مردانه اش شدم و شنیدم تا می خواست مرا بلند کند، زیرلب زمزمه می کرد: «یا علی!» که من هم زبان به ذکر «یا علی!» گشودم و قد کشیدم. با احتیاط از میان ردیف زنان و کودکانی که روی پله ها استراحت می کردند، عبور کردم و همچنان که دستم میان دست مجید بود، قدم به زمین خیس کربلا نهادم و دیگر گذشتن از میان خیل نبودم که شوهر شیعه ام برایم راه باز می کرد تا همسر اهل سنتش را به زیارت حرم امام حسین بین ببرد. ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 | (آخر) (آخر) از ترنم ترانه ای چشمانم را میگشایم و نازنینم را می بینم که کنارم روی تخت به ناز خوابیده و به نرمی دست و می زند و لابد هوای آغوش را کرده که با صدای زیبایش، زمزمه می کند تا بیدار شوم. با ذکر «یا علی!» نیم خیز شده و همانجا روی تخت می نشینم، هر دو دستم را به سمتش گشوده و بدن سبک و کوچکش را در آغوش میکشم. حالا یک می شود که خدا به برکت زیارت اربعین سال گذشته، به من و مجید دیگر کرده و ما نام این فرشته بهشتی را به حرمت حوريه حسین، رقیه نهاده و وجودش را نذر نازدانه سید الشهدا (ع) کرده ایم. رقیه را همچنان در نوازش میکنم و روی را می بوسم و می بریم که مجید وارد اتاق می شود و با صورتی که همچون به رویم می خندد، سلام می کند. باز ایام اربعینی دیگر از راه رسیده که شوهر شیعه ام لباس به تن کرده و امسال نه تنها مجید که من اهل سنت هم از شب اول به عشق امام حسین ع لباس عزا پوشیده و پا به پای آسید احمد و مامان ، خانه ام را پرچم عزا زده ام که حالا پس از هزاران سال و از پس صدها فاصله، او را ندیده و عاشقش شده ام! که حالا میدانم عشق حسین (ع) و عطش عاشورا با قلب سنی همان می کند که با جان کرده و ایمان دارم این شور به پا خاسته در جان عشاق، جز به شعار عیان نشده و ارمغانی جز تقرب به خدا و تبعیت از دین خدا ندارد. هر چند به هوای رقیه نمی توانیم در مراسم امسال، رهسپار شویم و از قافله جا مانده ایم، اما قرار است امروز به بهانه بدرقه آسید احمد و خانواده اش تا خروجی بندر برویم و رایحه حرم امام حسین (ع) را از همین مسیری که به کربلا می رود، استشمام کنیم. رقیه را از آغوشم می گیرد تا آماده بدرقه عشاق شوم و با چه شیرین زبانی پدرانه ای با دخترش بازی میکند و چه به فدایش می رود که رقیه هم برکت کربلاست... پایان💐 ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊