eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
287 دنبال‌کننده
1هزار عکس
247 ویدیو
2 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
من و آقا سعید با هم در مسجد صاحب الزمان(عج) و بعد در پایگاه شهید مطهری آشنا شدیم. اوایل خب سنمون کم بود و با هم توی تکبیر گفتن نماز رقابت داشتیم، قدری که بزرگتر شدیم، توی بسیج و هیئت، انس و اخوت‌مان بیشتر شد. ایشون مداحی رو خیلی قشنگ یاد گرفته بودن و در ایام محرم و مناسبت‌ها و حتی در تشییع جنازه شهدا و یادبود شهدا مداحی می کردند و خدمات زیادی انجام می دادند. حتی توی نیمه شعبان یکی از سال‌ها ایشون خیلی زحمت کشید و با وصل کردن ریسه و لامپ مهتابی، کل خیابان شهید کلانتری و اطراف مسجد و داخل مسجد رو کوچه به کوچه تا مسجد نورپردازی کردند و پرچم زدند‌. مهتابی ها خب وصل برقش با لامپ‌های دیگه فرق داره، اونا یه خورده استارت و تشکیلات داره، ولی آقا سعید چون در کار برق یک مهارتی داشت، سیم کشی‌ها را دقیق و سریع انجام داد. حتی ایشون هماهنگ کردند که وسط خیابان سه پایه‌هایی را با آهن جوش دادیم و ما هم در حضور ایشون شاگردی کردیم. (در تمام خیابان هم پایه پرچم نصب کردند.) راوی؛ آقای حسن (جانباز روشندل) ________________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
من در کربلای ۵ از ناحیه دو‌چشم مجروح شدم و بینایی‌ام را از دست دادم. چون دید نداشتم، نمی توانستم داخل خط باشم‌ و قبل از مرصاد در کرمانشاه، قسمت تدارکاتیِ مخابرات لشگر بودم. مواقعی که آنجا بیکار بودیم، می‌نشستم با چوب، کارهنری انجام می‌دادم و برای بچه‌هایی که هم دوره بودیم، تشکیلات ضد هوایی و دولول، هواپیمای اف۱۴، سوخو، میگ و میراژ درست می‌کردم. سعید آن زمان در خط بود و من ازش خواستم که برام جعبه مهمات به خصوص جعبه‌های خمپاره که چوب نرم‌تری داشت بیاورد تا با آنها این وسایل را درست کنم. با اینکه از خط تا سمت بیستونِ کرمانشاه که مقر ما بود، فاصله زیادی داشت، ولی سعید برای اینکه کاری انجام دهد که روحیه‌ی من را تقویت کند، هر بار بلند می‌شد دو تا سه تا جعبه مهمات، پشت تویوتا می‌گذاشت و این مسیر طولانی را طی می‌کرد تا اینها را به دست من برساند. بعدها به برکت لطف آقا سعید و دوستان، من در ماکت سازی مهارت بیشتری پیدا کردم و سال ۷۰، ۷۱ ماکت عملیات کربلای ۵ را درست کردم و بعد والفجر۸، جزیره مجنون، تنگه ابوغریب و ... الان هم ماکت سازی‌‌ام ادامه دارد و ماکتی از عملیات کربلای ۵ درست کردم که در پارک ولیعصر شهر قدس، کنار مزار شهدای گمنام گذاشته‌اند. راوی؛ آقای حسن _____ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
ما در دوره راهنمایی معلم ادبیاتی داشتیم که کمونیست بود و مدام تفکر کمونیستی را تبلیغ می‌کرد. یه بار ۵ ، ۶ نفر جمع شدیم باهاش رفتیم سمت کن سولوقون برای کوهنوردی. بعد آنجا با دخترها صحنه هایی را ایجاد کردند که ما به محض اینکه برگشتیم، موارد، سریع گزارش شد و بازرس و تشکیلات برای بررسی موضوع اومد. اولین کسی که با تدبر و منطقی طوری صحبت کرد که هم از طرفی حرمت نگه داشته بشه و هم حقیقت فاش بشه، آقا سعید بود. خیلی قشنگ و با ادب نکته‌های خیلی ظریفی را مطرح کردند که خود من حقیقتش از این قدرت بیان و کلامشون حیرت زده شدم. خب ما بعضی چیزها رو می‌دیدیم ولی چندان نمی‌فهمیدیم چی به چیه، ولی ایشون قشنگ درک می‌کرد و خیلی سریع نسبت به اون موضوع، عکس العمل نشون می‌داد. راوی؛ آقای حسن ____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
‌ می‌گویند نگویید، ولی بگذارید بگوییم و سعید را با تمام شیطنتها و دسته گل‌هایی که به آب می داد روایت کنیم، اصلا همین شگفتانه هایش بود که شخصیت جذابی از او ساخته بود. راستش امروز در این مسجد خیلی از خاطراتی که از سعید و مسجد در این مدت شنیده بودیم از جلوی چشم‌مان و کنار گوشمان عبور کرد؛ از نوجوانی و جوانی اش؛ گروه های سرود و تئاتر و شیطنتهای صف آخر و گشت‌های شبانه و مراسمات شهدا و ...تا صدای شلیک یک تیرهوایی🙈 تیری که نمی دانیم هنوز در سقف مسجد مانده یا نه. آقای جانباز روشندل این خاطره را تعریف کردند؛ « آقا سعید از برادر هم برای من عزیزتر بود، نه حالا چون شهید شده این را بگویم، نه، از همان اول خدا رو شکر در بسیج، هم مسیر بودیم‌ یکبار روز انتخابات در مسجد، ایشون اسلحه کلاش دستش بود و برای آمادگی بیشتر، آن را مسلح کرده و روی ضامن قرار داده بود. بعد یک دفعه اسلحه در دستش از حالت ضامن خارج می شه و چون نوکش به سمت سقف مسجد بود، تیر شلیک میشه می‌خوره به سقف. اما از اونور سقف دیگه در نیومد و صدایش در همان سقف خفه شد و کسی هم نفهمید. حالا اگر یکی مثل من بود، با این اتفاق دچار اضطراب و تپش قلب می شد. ولی خب خدا رو شکر، ایشون اصلا ترس نداشت...» البته آخرش را شما اینطور بخوانید؛ به روی مبارکش هم نیاورد که چنین دسته گلی به آب داده، آن هم در روز انتخابات آری! سعید نه تنها تخصصی در نشانه گرفتن قلب ها با تیر عشقش داشته و دارد💘، بلکه جایی نیست که پا گذاشته باشد و خواسته و ناخواسته از تیر شلوغ کاری هایش در امان بوده باشد... حتی سقف مسجد🙈😅 @shalamchekojaboodi
‌ ✍ فهرست راویان کانال ⬇️⬇️ 🔹 خانواده: (فرزند) (فرزند) 🍃🍃🍃🍃🍃 🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی): آقای سید داوود آقای حسن آقای جعفر آقای علیرضا آقای مسیب خانم آقای محمد آقای محمود آقای احمد آقای آقای مرتضی آقای حمید آقای احمد آقای محمد آقای ناصر آقای مهدی آقای غلامرضا آقای شیخ آقای سیدمحمود آقای مهدی آقای آقای ابراهیم آقای علی آقای سیدمجتبی آقای محمد خانم منصوره آقای ایرج آقای عباس آقای داود آقای مجتبی آقای حسین آقای رضا خانم آقای رضا آقای غفور آقای خانم آقای آقای علیرضا آقای آقای محمد آقای ایوب آقای حسین آقای ناصر آقای رضا آقای محسن آقای آقای حسن آقای محسن آقای جمال آقای داود آقای عبدالله آقای اکبر آقای حسین آقای مجتبی آقای موسی آقای اسدالله آقای مهدی آقای مهدی آقای محمد آقای حسن آقای روح الله آقای قربان آقای حسن آقای آقای آقای سید محمد آقای علیرضا آقای حسین آقای سیدحسن آقای آقای بهرام آقای اکبر آقای نادر آقای رضا آقای علی خانم آقای علی ❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛ آقای حسین آقای فرشید آقای اصغر آقای محسن آقای محمدیوسف آقای زکریا آقای کشاورز 🍃🍃🍃🍃🍃 @shalamchekojaboodi