eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
283 دنبال‌کننده
1هزار عکس
249 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
سال ۷۶ دوسال بعد از شهادت سعید، زمانی که دایی‌ام در عراق، کاردار بود، هماهنگ کرد و من با به مکافاتی رفتم کربلا. ساعت حدود ۴:۳۰ بعد از ظهر بود که به حرم اباعبدالله (علیه السلام) رسیدیم و در آستانه ی درب حرم که قرار گرفتم، یکباره یاد سعید افتادم و گفتم: آقا جان! سعید خدمت‌تان سلام می‌رساند. بعد، آن شعری را که همیشه پشت موتور برایم می خواند، آن را برای آقا خواندم؛ دور حرم دویده ام/ صفا و مروه دیده‌ام/ هیچ کجا برای من/ کرببلا نمی شود یک شعری هم می‌خواند که هیچ وقت یادم نمی‌رود. پشت آن موتور ۱۸۵ ش که می‌نشستم و جایی می رفتیم، می‌خواند؛ این تن که جانی در بدن ندارد ... بعد یکی یکی نام رفیقاشو می‌گفت. مثلاً در ادامه می‌گفت عباس من دست در بدن ندارد/ عباس چی شد ؟ شهید شد ... و می زد زیر گریه و صورتش خیس اشک می شد. فقط یک بارِ آن را برای خودش خواند. گفت؛ سعید چی شد؟ مداح شد/ مداح چی شد ؟ شهید شد ... و کلی گریه کرد. من از در ورودی حرم اباعبدالله که وارد شدم این شعر را خواندم و یاد سعید کردم. بعد هم زیارت کردم و برگشتم خانه دایی‌م. مادرم زنگ زد آنجا و گفت من امروز بعد از ظهر حدود ساعت ۴:۳۰ چرت زدم و خواب سعید را دیدم که با همان موتورش آمد دم خانه مان. من گفتم: سعید تو که شهید شدی ! ...گفت؛ آره آره، ولی الان اومدم یه چیز دیگه‌ای بگم؛ ممد الان حرم امام حسین بود و یاد من کرد. حاج خانم می‌دونم رفته کربلا. اومد این پارچه رو بهش بده. مادرم می‌گفت از دور پهلوهایش یک پارچه را باز کرد و بوی عطرش همه جا پخش شد... آن را به من داد که به تو بدهم. مادرم خیلی سعید را دوست داشت و سعید هم با مادرم عیاق بود. درست همان ساعتی که من در حرم یاد سعید کردم، مادرم چنین خوابی دیده بود. راوی : آقای محمد ( دوست )   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
آخرای شب، حوالی ساعت یک، یه دفعه سعید گفت بریم بهشت زهرا پیش رفقا. من و داود قادری و خدابیامرز کاظم حبیبی رفتیم بهشت زهرا؛ اونم با موتور سعید با اون نحوه موتور سواری‌ش که خدایی‌ آدم هنگ می‌کرد که چه جوری سالم می‌رسیدیم به مقصد!! البته بماند که الحق و الانصاف دست فرمون سعید فوق ممتاز بود. به هر حال رسیدیم همین قطعه‌ای که الان مزار مطهر داش سعید هست. داود و کاظم داشتند باهم از خاطرات خودشون می‌گفتند و من یه دفعه دیدم داش سعید به یه درخت کاج تکیه زده و سرش را برده رو به آسمون، می‌خونه و اشک می‌ریزه. طاقت نیاوردم، اومدم پیشش گفتم داداش خبریه؟ یه جوری نگام کرد که گویا سؤالم بیجا یا بی موقع بود. بعد از شهادتش یک بار خوابش را دیدم و بعد از این خواب، نیمه شبی رفتم سرخاکش، یک دفعه یادم اومد این درخت پائین قبر مطهرش، همون درختیه که سعید اونشب بهش تکیه زده بود و اشک می‌ریخت. اونوقت بود که فهمیدم اولین روضه خوان قبرش خودش بود. روحش شاد. راوی؛ آقای محمد ___________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
سعید با مادرم خیلی عیاق بود. گاهی حتی من هم که خانه نبودم می آمد به مادرم سر می زد. یکبار ماه رمضان بود و از سرکار اومده بودم خونه‌‌ که دم افطار زنگ در به صدا در اومد. مادرم گفت کیه؟ سعید گفت: حاج خانوم! منم سعید، نمی‌خوای بهتون ثواب برسه و یه روزه دار رو افطار بدین؟ مادرم که سعید و خیلی زیاد دوست داشت‌ گفت: کی بهتر از شما؟! بفرمائید. درب را که باز کرد، دیدیم سعید تنها نیست، داود قادری و دو سه تا از بچه های دیگه رو هم با خودش آورده. راوی؛ آقای محمد ____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
یه شب اومد گفت: محمد آبجی دار شدم. گفتم مبارکه، گفت: خدا منو ببخشه، گفتم چیه باز گند زدی سعید؟ گفت نه یه نامردی کردم ولی راضی‌ام. گفتم خیره، چیکار کردی؟ گفت: بابام اینا دنبال اسم بودن برا آبجی‌م من گفتم آقاجون چند تا اسم می‌ذاریم لای قرآن هرچی دراومد، حله؟ همه قبول کردن. داشتن اسمای مختلف و می‌گفتن که بنویسم بزارم لای قرآن، هرچی می‌گفتن یه ژستی می‌گرفتم که یعنی اسم مدنظری که می‌گن و می‌نویسم. اما من همه رو می‌نوشتم فاطمه، خلاصه ده دوازده تا اسم فاطمه گذاشتم لای قرآن، یه فیلمی بازی کردم که نگو، اسم فاطمه از لای قرآن در اومد. بعدش گفت: آخه محمد خدائی‌ش اسمی قشنگتر از اسم خانم هست؟ یه خنده قشنگی کرد و گفت: راضی‌ام راضی باش؛ تا فاطمه هست اسمای دیگه اولویت بعدی اند. راوی؛ آقای محمد ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
پدر من به رحمت خدا رفته بود و سعید یه وقتایی به شوخی می گفت تو یتیم و بی پدری، روایت داریم باید رو سر یتیم دست بکشید. توی این عکس بهم گفت بیا بشین کنارم( پشت سر راننده) که بتونم دست به سرت بکشم...🙈 عادتش هم این بود؛ با هرکی قهر می کرد، قهرش یکی دو ساعت بیشتر طول نمی‌کشید تهش. یه بار با هم دعوا کرده بودیم و از دستش ناراحت بودم. بهش گفتم تو خیلی... همه ش داری به من دری وری می گی. گفتم سعید دیگه باهات صحبت نمی‌کنم و باهاش قهر کردم. دم مغرب اومد تو پایگاه، از پشت سر، شونه‌هامو گرفت یه فشار داد، گفت ممد! جانِ ممد دیگه بهت فحش نمی‌دم، بیا با هم رفیق شیم، بیا هرچی بود دیگه فراموش کن، تمومه؟! تکیه کلامش هم این بود؛ راضی‌ام راضی باش، گفت راضی ام راضی باش با هم رفیق شیم. گفتم باشه ولی سعید اگه این دفعه فحش بدی، خدا شاهده دیگه نگات نمی‌کنم. گفت نه به جون ممد، دیگه بهت فحش نمی‌دم، بیا با هم رفیق شیم. یک بیسیم ترانک داشت از این طوسی بلندای قدیمی. همین که روبوسی کردیم، با اون بیسیمش زد تو سرم، گفت خرت کردم خاک به سر.😅 گفتم خب آخه چرا ؟ آخه چرا زدی؟😩 گفت اینو زدم که یادت بمونه دیگه با من قهر نکنی.😅 راوی؛ آقای محمد _____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ ✍ فهرست راویان کانال ⬇️⬇️ 🔹 خانواده: (فرزند) (فرزند) 🍃🍃🍃🍃🍃 🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی): آقای سید داوود آقای حسن آقای جعفر آقای علیرضا آقای مسیب خانم آقای محمد آقای محمود آقای احمد آقای آقای مرتضی آقای حمید آقای احمد آقای محمد آقای ناصر آقای مهدی آقای غلامرضا آقای شیخ آقای سیدمحمود آقای مهدی آقای آقای ابراهیم آقای علی آقای سیدمجتبی آقای محمد خانم منصوره آقای ایرج آقای عباس آقای داود آقای مجتبی آقای حسین آقای رضا خانم آقای رضا آقای غفور آقای خانم آقای آقای علیرضا آقای آقای محمد آقای ایوب آقای حسین آقای ناصر آقای رضا آقای محسن آقای آقای حسن آقای محسن آقای جمال آقای داود آقای عبدالله آقای اکبر آقای حسین آقای مجتبی آقای موسی آقای اسدالله آقای مهدی آقای مهدی آقای محمد آقای حسن آقای روح الله آقای قربان آقای حسن آقای آقای آقای سید محمد آقای علیرضا آقای حسین آقای سیدحسن آقای آقای بهرام آقای اکبر آقای نادر آقای رضا آقای علی خانم آقای علی ❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛ آقای حسین آقای فرشید آقای اصغر آقای محسن آقای محمدیوسف آقای زکریا آقای کشاورز 🍃🍃🍃🍃🍃 @shalamchekojaboodi