eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
287 دنبال‌کننده
1هزار عکس
247 ویدیو
2 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
ما مغازه موتورسازی داشتیم و مدتی به ما طرح داده بودند که روی سپر و گلگیر موتورها بزنیم. گاهی می‌دیدی یک صف ده‌تایی، بیست‌تایی، سی‌تایی از موتورها تشکیل می‌شد و آقا رضا رفیعی (همکارمون) هم نمی‌رسید همه رو انجام بده. سعید از سرکار که بعد از ظهرا بر می‌گشت، می‌اومد پیش ما و می‌گفت شما دِرِل هاشو‌ بزن. من اینا رو نصب می‌کنم، یا من درل هاشو می زنم، شما نصب کنید. یه وقتایی می‌اومد نصف روز پیش ما وایمیستاد، کمک می‌کرد و همه کارا رو عین شاگرد پادو انجام می‌داد. بعدا هم که موتور خودش مشکل داشت و ما موتورش رو درست می‌کردیم، خودکشی می‌کرد که پول تعمیر کردنش و به ما بده. می گفتیم آقا سعید تو نصف روز می یای اینجا کمک ما می کنی، خب کار ما در مقابل زحمت شما چیزی نیست، می گفت نه حاجی! اِلا لِله باید پولشو بگیری، نگیری من دیگه اینجا پیدام نمی شه، اینقدر اصرار می کرد که با هزار بدبختی می تونستیم از دستش خلاص بشیم. راوی؛ آقای قربان   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
سعید خیلی مرد بود، مسئول هیئت ایشون بود دیگه، تو کار هیئت یکه و تنها بیچاره می دوئید. یعنی الان تو این بچه هایی که تو هیئت هستند اونی که خیلی هم می دوئه، یک دهم سعید نمی دوئه. یه زمانی ما آشپز هیئت بودیم همون موقع‌ها که هیئت خونه حاج آقا ملک‌کندی می افتاد، سعید می اومد صفر تا صدش رو کمک مون می کرد و بیشتر از خودمون کار می کرد. هیچ وقت اعتراضی هم نمی کرد. از طرفی با موتور می رفت بلوار ابوذر حاج محسن را از خونه‌ش می آورد. تو گرما و سرما می دیدی با یه پیرهن... یالّا... یه وقتایی هم دنبال این و اون بود که ماشین پیدا کنه. می گفت تمام دوستای ما هم عین خودمون گَری گوری اند.😂 یه ماشین ندارند ماشین شونو بگیریم بریم حاج محسن را بیاریم. بالاخره خودکشی می کرد تا حاجی رو به وقتش می رسوند. خدا خیرش بده به حق حضرت زهرا سلام الله علیها، خدا رحمتش کنه. راوی: آقای قربان _____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
موتورش مشکل داشت، اومد باز کردیم و موتور منو سوار شد رفت از گمرک جنس بگیره. وارد خیابون ابطحی که می شه، همون اول ابطحی، روبروی مغازه نون سنگکی، یه دونه وانتی از این ور می یاد می زنه سعید رو با موتور میندازه زمین. یکی از بچه ها که باهاش بود تعریف می کرد؛ سعید شروع کرد زار زار گریه کردن. بهش گفته بودند چرا گریه می کنی؟ گفته بود؛ بابا این همه سال تو منطقه بودیم این همه این ور اون ور جلوی آتیش بودیم، هیچ طوری مون نشد، حالا یه وانتِ فکسنی می خواد بزنه ما رو بکشه. راوی؛ آقای قربان _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ ✍ فهرست راویان کانال ⬇️⬇️ 🔹 خانواده: (فرزند) (فرزند) 🍃🍃🍃🍃🍃 🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی): آقای سید داوود آقای حسن آقای جعفر آقای علیرضا آقای مسیب خانم آقای محمد آقای محمود آقای احمد آقای آقای مرتضی آقای حمید آقای احمد آقای محمد آقای ناصر آقای مهدی آقای غلامرضا آقای شیخ آقای سیدمحمود آقای مهدی آقای آقای ابراهیم آقای علی آقای سیدمجتبی آقای محمد خانم منصوره آقای ایرج آقای عباس آقای داود آقای مجتبی آقای حسین آقای رضا خانم آقای رضا آقای غفور آقای خانم آقای آقای علیرضا آقای آقای محمد آقای ایوب آقای حسین آقای ناصر آقای رضا آقای محسن آقای آقای حسن آقای محسن آقای جمال آقای داود آقای عبدالله آقای اکبر آقای حسین آقای مجتبی آقای موسی آقای اسدالله آقای مهدی آقای مهدی آقای محمد آقای حسن آقای روح الله آقای قربان آقای حسن آقای آقای آقای سید محمد آقای علیرضا آقای حسین آقای سیدحسن آقای آقای بهرام آقای اکبر آقای نادر آقای رضا آقای علی خانم آقای علی ❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛ آقای حسین آقای فرشید آقای اصغر آقای محسن آقای محمدیوسف آقای زکریا آقای کشاورز 🍃🍃🍃🍃🍃 @shalamchekojaboodi