eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
287 دنبال‌کننده
1هزار عکس
247 ویدیو
2 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ یک شب برای نماز جماعت از کانون به طرف مسجد ابوذر راه افتادیم، وقتی رسیدیم که پیش نماز؛ حاج آقای مُطلّبی توی رکوع بود همگی به سرعت دویدیم تا به رکوع برسیم و هر کدوم با صدای بلند می گفتیم؛ یا الله، یا الله ... تا پیش نماز صبر کنه و ما برسیم آقا سعید هم داد می زد؛ یا حسین! یا حسین! بعد از نماز بهش گفتم؛ ببین آقا سعید! اسلام یک کتاب هستش که صفحات زیادی داره و یک صفحه ش امام حسینه. با خنده برگشت گفت؛ اسلامِ من یک کتابِ یک صفحه ای هستش که اونم فقط امام حسینه. راوی : آقای غفور  ____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
یه شب که از کانون می‌خواستم برم خونه مون سمت یافت آباد، آقا سعید موتورش کانون نبود، گفت منم برسون. اون موقع تازه ازدواج کرده بودند و توی مجتمع صابرین، سمت شمشیری زندگی می کردند. سوار موتور شد و راه افتادم. نرسیده به خیابان سجاد یهویی گفت ای وای ... دوچرخه‌ی پسرم رضا خراب شده، بهش قول دادم درستش کنم. منو برسون گمرک، گفتم مگه الان این موقع شب مغازه ها بازه؟ گفت چاره‌ای نیست بهش قول دادم، بریم حالا می‌گردم پیدا می‌کنم. رفتیم گمرک از موتور پیاده شد و گفت شما برو به کارت برس. گفتم صبر می‌کنم خرید کنی با هم بریم. گفت نه، طول می‌کشه، شما برو. من ازش خداحافظی کردم و رفتم. خدا بیامرز سر قول و قرارش مخصوصا نسبت به پسرش آقا رضا خیلی حساس بود. راوی ؛ آقای غفور   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
پس از رحلت حضرت امام (ره)، اغلب پنجشنبه‌ها، بعد از جلسه پایگاه، با بچه‌ها چند تا موتور می‌شدیم و سه ترک می‌رفتیم مرقد حضرت امام رحمت الله علیه. یک شب من بودم و آقای احمد پاکنهاد که ترک موتور هوندا ۱۲۵ آقا سعید رفتیم حرم. معمولا چه در رفت و چه در برگشت آقا سعید شروع می‌کرد به مداحی کردن و شعر خوندن. موقع برگشت همینطور که خودش داشت با سرعت تقریبا ۱۰۰ کیلومتر رانندگی می کرد، یک هو دستاش رو از فرمون موتور ول کرد و رو موتور نیم خیز شد و شروع کرد به حسین حسین گفتن و سینه زدن😂🙈 حالا ما هی داد می‌زدیم و اصرار می‌کردیم؛ سعید تورو خخخدا فرمون رو بگیر... الان می‌خوریم زمیییین... اونم فقط می‌خندید و بلندتر حسین حسین می‌گفت. بالاخره با خواهش‌های مداوم ما بی‌خیال شد و رو موتور نشست و فرمون رو به دست گرفت. کلا آدم نترسی بود. روحش شاد راوی : آقای غفور   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ ✍ فهرست راویان کانال ⬇️⬇️ 🔹 خانواده: (فرزند) (فرزند) 🍃🍃🍃🍃🍃 🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی): آقای سید داوود آقای حسن آقای جعفر آقای علیرضا آقای مسیب خانم آقای محمد آقای محمود آقای احمد آقای آقای مرتضی آقای حمید آقای احمد آقای محمد آقای ناصر آقای مهدی آقای غلامرضا آقای شیخ آقای سیدمحمود آقای مهدی آقای آقای ابراهیم آقای علی آقای سیدمجتبی آقای محمد خانم منصوره آقای ایرج آقای عباس آقای داود آقای مجتبی آقای حسین آقای رضا خانم آقای رضا آقای غفور آقای خانم آقای آقای علیرضا آقای آقای محمد آقای ایوب آقای حسین آقای ناصر آقای رضا آقای محسن آقای آقای حسن آقای محسن آقای جمال آقای داود آقای عبدالله آقای اکبر آقای حسین آقای مجتبی آقای موسی آقای اسدالله آقای مهدی آقای مهدی آقای محمد آقای حسن آقای روح الله آقای قربان آقای حسن آقای آقای آقای سید محمد آقای علیرضا آقای حسین آقای سیدحسن آقای آقای بهرام آقای اکبر آقای نادر آقای رضا آقای علی خانم آقای علی ❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛ آقای حسین آقای فرشید آقای اصغر آقای محسن آقای محمدیوسف آقای زکریا آقای کشاورز 🍃🍃🍃🍃🍃 @shalamchekojaboodi