#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#دو_بیتی
گروهی عهد و پیمان دیر بستند
شکستند آنچه با تاخیر بستند
همان ها که ز دستت لقمه خوردند
به دست دخترت زنجیر بستند
#
برایت کاسه کاسه شیر آورد
چه بر روز من این تصویر آورد
مُحرّم شد ، یتیم کوفه آمد
به جای شیر با خود تیر آورد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#دوبیتی
بستر از زبان حضرت زینب سلامالله
کنار بسترت خواهی نخواهی
دو چشمم میرود امشب سیاهی
به این فرقی که مانندِ دلم شد
الهی یا الهی یا الهی
نگاهی که دلم بال و پرش ریخت
بجای اشک، خون چشم ترش ریخت
دلم حال یتیمی دارد امشب
که سقفِ خانهاش روی سرش ریخت
تو خوردی ضربت و دختر شکسته
تو را این نه غمِ مادر شکسته
ندارد مرهمی این فرقِ زخمی
شبیهِ پهلویی که در شکسته
چِه سان برتو دو چشمِ تر ببندم
چگونه مرهمی بر سر بندم
به اینها بند، خونِ تو نیاید
مگر با معجرِ مادر ببندم
همینکه فرقِ تو پاشید خندید
همینکه مجتبی نالید خندید
تو از شیرِ خودت دادی به قاتل
همینکه شیرِ تو نوشید خندید
عوالم را همین که زد، بهم ریخت
غمی این خانه را آمد بهم ریخت
بمیرد نانجیبی که تو را زد
خدایا حال ما را بد بهم ریخت
حسین اُفتاده و در روبرویش
تویی و زینب و حال مگویش
نداری جان و گفتی که بجایت
بگیرم بوسه از زیر گلویش...
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#شب_قدر
#ماه_مبارک_رمضان
#مربع_ترکیب
یا غافر الخطایا، با ما چکار داری
با بنده ای فراری، اینجا قرار داری
از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟
راهم اگر ندادی، تو اختیار داری
یکسال رفته بودم، دنبال اشتباهم
حالا رسیده ام با، پرونده ی سیاهم
عمر و جوانی ام را، عصیان تباه کرده
این گرگ ... یوسفم را، تنهای چاه کرده
هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده
آن عبد خودسرش را، خود سر به راه کرده
گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز
شرمنده ام کن امشب، شرمنده را بخر باز
آنکه به شانه بار، ما را کشیده مهدی است
درد نگفته ام را، او که شنیده مهدی است
آن یار که به داد، عالم رسیده مهدی است
در سینه ی فلسطین، نور امید مهدی است
بوی وصالش امشب، قبل اذان می آید
ما که امیدواریم، آقایمان می آید
باید ز بس خرابیم، در قبرْ چال مان کرد
ای کاش میشد امشب، فکری به حال مان کرد
مولا رسید و رحمی، بر سن و سال مان کرد
اسم علی که آمد، مادر حلال مان کرد
این عبد بی لیاقت، با فاطمه طرف شد
سجاده ی نمازش، خاکِ درِ نجف شد
گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر
تا صبح سجده دارم، بر خاک پای حیدر
خاکم کنید بین، صحن و سرای حیدر
شاید طلا شدم در، ایوان طلای حیدر
بی او عبادت ما، در اصل ... معطلی بود
هر روزه ای گرفتیم، کار خود علی بود
طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد
زحمت کشید و جایش، با سائلان غذا خورد
در این بهار باید، بین نجف هوا خورد
گریان شده کسی که، افطار ... کربلا خورد
مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده
هرشب سلام ما را، تا کربلا رسانده
کشتی ما حسین و دریای ما حسین است
دنیای ما حسین و عقبای ما حسین است
امروز ما حسین و فردای ما حسین است
دلدار ما حسین و لیلای ما حسین است
زنجیر غم گرفتیم، آن را مدال کردیم
با مرتضی و ارباب، تحویل سال کردیم
هجران مرتضی نه، هجران دخترش بود
چون شمعی آب میشد، پروانه دخترش بود
حیدر به فکر روز، پایان دخترش بود
فکر هجوم کوفه، بر جان دخترش بود
زینب برای داغ، دلدار گریه می کرد
بر غربت حسین و بازار گریه می کرد
مثل امیر عالم، همدم نداشت زینب
پیش حسین و عباس، که غم نداشت زینب
در کوفه معجرش رفت، پرچم نداشت زینب
دورش شلوغ بود و محرم نداشت زینب
خاکستر سرش از، خاکستر حسین است
خون سرش به محمل، خون سر حسین است
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
#شب_قدر
#غزل
باز کن آغوش خود را سائلات سر می رسد
آن گدا که بخششات را کرده باور،می رسد
آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین
ناله های هر شبم از پشت این در می رسد
تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن
رفتهرفته عمر من دارد به آخر می رسد
در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده...
هر که به جایی رسید ، از دیدهی تر می رسد
گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی مکن
ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد
از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید
کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد
زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی...
دلشکسته گیر می افتد ، به دلبر می رسد
نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد
از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد
دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست
بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد
در سراشیبی قبرم ، بعد تلقین خواندنم...
حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد
هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد
بعدها ارث پدر یکجا به دختر می رسد
▪️
▪️
سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید
نیزهداری مست با راس برادر می رسد
در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند
زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد
کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود...
کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
💫 انعکاس حالات شب قدر در طول سال
از نكات بسيار مهمّى كه (مرحوم علامه طهرانی) دائماً میفرمودند اين بود كه:
حالات و ملكاتى كه انسان در شب قدر دارد در طول ايّام سال منعكس مىشود. كسى كه در شب قدر در عالم وحدت است، در طول سال نيز اين معنا در او مشهود است و كسى كه در عالم كثرت متوغّل است در طول سال نيز به همين معنا مبتلا مىشود.
خطورات و توجّهاتى كه در شب قدر براى انسان است بر خطورات و حالات سال مؤثّر است، حتّى اگر فرض كنيم كسى در شب قدر توجّهش به فرزندش زياد است، اين حال به تمام سال وى تسرّى مىنمايد.
لذا بر مراقبهٔ تامّه در ليلهٔ قدر تأكيد أكيد داشتند؛ بطوريكه انسان از اوّل شب تا صبح به عبادت و توجّه به حضرت حقّ جلّاسمه مشغول باشد و با هيچكس هيچ صحبتى در امر دنيا نكند و به هيچ كار لغو يا مكروهى نپردازد تا از فيوضاتى كه در اين شب از نفس مقدّس امام زمان عليهالسّلام تراوش مىكند بهرهٔ وافى ببرد.
📚 «نورمجرد»، ج۲، ص۳۷۰
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مناجات
#شب_قدر
#چارپاره
#محاوره
دوباره اومدم چونکه یه عمره
شده بنده نوازی کار و بارِت
میشینی با دل و جون پایِ حرفام
دوسِت دارم! سبک میشم کنارِت
دلم خیلی گرفته، بسکه ذهنم
همش تاریکه و محتاجِ نوره
خبر داری! میدونم! آره، اما
بذا واست بگم حالم چجوره
دلم رو خیلیا خیلی شکستن
چه شبها سوختم تا صبح توو تب
تک و تنها با گریه مثل هر سال
به آغوشت پناه آوردم امشب
خدایا از زمونه خیلی خسته م
دلم خونه! ندارم حس و حالی
میدونم که نمیذاری بمونه
شب بیست و یکم دستام، خالی
شب قدره، شدم حالا که مهمون
بگو بخشیدمت! پیش خودم باش
گذشتی از گناهام با یه توبه
بدونم بیشتر قدرِ تو رو کاش
شب قدره، به قدرِ چند جرعه
میشه قسمت بشه رزق شهادت؟!
واسه من که حسین(ع) آقامه والله...
به قران اُفت داره مرگِ راحت
خودت میدونی که دارم شب قدر
به این نیت فقط "جوشن" میخونم
میترسم آخه از مردن خدایا
شهیدم کن! میخوام زنده بمونم
تو رو جونِ همون آقا که دیگه
تویِ بستر داره از دست میره
یتیما پشتِ در میگن با گریه:
دیگه شیر از گلوش پایین نمیره
چقد سختی کشید و خسته جون داد
بمیرم! رفت با فرقِ شکسته
خبر پیچیده توو کوفه، که حیدر-
تموم کرده! دیگه چشماش و بسته
دلم آتیش گرفت از اینکه باید
بسوزن بچه ها از غم توو خونه
که تشییع علی(ع) هم خیلی آروم
شبیه فاطمه(س) باشه شبونه
به دورِ بستر خالی دوباره
نشستن بچه ها با چشم گریون
حسن(ع) شاید به زینب(س) گفته باشه
دو چندان شد غم ِ بی مادریمون
ندارن میلِ به افطار، دیگه
دلم داره عجب حالِ وخیمی
کناره سفره میخونم با گریه
یتیمی درد بی درمون یتیمی!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
#شب_قدر
#شهادت
#مثنوی
مرتضی مظهر جود رب بود
بهترین دلخوشی زینب بود
او که از داغ پدر دلهره داشت
مرهم تازه روی زخم گذاشت
فرق، با لخته ی خون، درهم بود
کاش، ابروی علی، سرهم بود
گفت؛ بابا چه سری دیدم من!
دل من را چو سر خود نشکن
شانه بر موی پریشان نزدی
دو شبی سر به یتیمان نزدی
دخترت را غم تو دلخور کرد
چاه را زمزم اشکم، پُر کرد
سخت کردی چقدر کار مرا
خون دل کرده ای افطار مرا
داغ آن لاله ی پرپر، بس بود
بستر خونی مادر، بس بود
خاطرات در و دیوار! مرو
کشته ی روضه ی مسمار، مرو
قاتل مادرمان، یادت هست؟
داد می زد سرمان، یادت هست؟
به غرور من و مادر بر خورد
تا ترا در وسط مسجد بُرد
ماند از آنروز غمی بر جگرت
جای شمشیر برهنه به سرت
دیدن یار به بستر، سخت است
بستن زخم روی سر، سخت است
مرو غم، راه مرا می بندد
ابن ملجم به حسن می خندد
اینقدر آه نکش، حرف بزن
بگو از عاقبت کوفه به من
اسمی از کوچه اغیار، مبر
ذهن من را ته بازار، مبر
کاش باشند برادرهایم
نگران غم معجرهایم
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
بين جام ديده ام قدري شراب افتاد و بعد
قرعه ي مستي به نام اين خراب افتاد و بعد
از خجالت آب شد شاعر كنار دفترش
ياد ايوان طلاي بوتراب افتاد و بعد
سمت ايوان نجف شاعر نشست و سجده كرد
پاي تا سر پيكرش در اضطراب افتاد و بعد
با سر پائين قدم برداشت تا ايوان او
برد سر بالا كلاه از سر به آب افتاد و بعد
بار ديگر خم شد و آن آستان را بوسه زد
باز هم حرف بهشت از آب و تاب افتاد و بعد
كرد جرأت تا شود نزديك قدري بر ضريح
ياد شعر ذره كه شد آفتاب افتاد و بعد
هو كشيد و هو كشيد و هو كشيد و هو كشيد
ناگهان از روي دلدارش نقاب افتاد و بعد...
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
سرِ ما است و آستان نجف
چشم ما است و آسمان نجف
ما نگفتیم غیرِ یا مولا
ما نخوردیم غیرِ نان نجف
هر شب قدر ؛ فاطمه شخصاً
داد بر دستِ ما امان نجف
بی نیازیم از همه بجان رضا
با علی از همه بجان نجف
پیش غیرش نشستنم هیات
که نشستیم پیش خوان نجف
هرکجا میروید میشنوید
بین ایرانِ ما اذان نجف
تا به مشهد که میرسم دارم
حسِ بودن در آستان نجف
رو به ایوان طلا نگاه من است
حرم مرتضی پناه من است
کس ما مرتضاست کس علی است
تپش ما علی نفَس علی است
اول و انتهای عمرم اوست
همهی عمر، پیش و پس علی است
اولین رکن ؛ اولین شمشیر
آخرین مردِ داردرس علی است
ما از أَتْمَمْتُ نِعْمَتی خواندیم
همه عالم کم است بس علی است
فاطر و فجر و انفطار و فلق
قصص و کوثر و عبس علی است
همه ایرانِ ما علی جان است
از خلیجاش و تا ارس علی است
خالی از غیرِ او شوی بچشی
عشق، شوق، آرزو، هوس علی است
حرف ما نیست حرفِ فاطمه است
که غرض مرتضی نفَس علی است
شُکر ممنون دست تقدیریم
با علی آمدیم و میمیریم
بعد از این كوفه ساكت و سرد است
كوفه تلخ است کوفه پُر درد است
كوفه امشب نميرود در خواب
كوفه گرچه عجيب نامرد است
چشمهایِ يتيمها پُر خون
سرِ راهِ اميرِ شبگرد است
كاسهها خالی است از شير و...
چهره از فرطِ گريهها زرد است
آه مادر ، غريبه امشب نيست
نانِ ما را پدر نياورده است
چند شب میشود نیامده است
آنکه با بوسه خوابمان کرده است
جگرم سوخت خونجگر شدهام
من يتيمم يتيمتر شدهام
پيرمردی كه میرسید اينجا
مو سپيدی كه در دلِ شبها
رویِ دوشش هميشه زخمی بود
ردّی از بارِ كيسهی خُرما
در كنارِ تنور نان میپخت
خندهاش میربود غمها را
جایِ بازیِ ما به دامنِ او
پهلوان بود و بود مَركبِ ما
آه مادر بگو كجا رفته؟
آه بابا دلم گرفته بيا
چهرهاش بينِ خانه ديدن داشت
حرفهایِ دلش شنيدن داشت
گفت با ما كه طعنهها نزنيد
دستِ رد بر من و خدا نزنيد
گريه میكرد و زيرِ لب ميگفت
كه نمک رویِ زخمِ ما نزنيد
روزگاری يتيم اگر ديديد
خنده بر اشک بی صدا نزنيد
پيشِ چشمانِ دختری كوچک
سنگها را به نيزهها نزنيد
سرِ زنجیر هر طرف نکشید
عمهاش را در آن عزا نزنيد
اُف به آن روزگار و این دنیا
وامصیبت به یَومِ عاشورا
وای از شهر بی وفا ای وای
آه ؛ ای داد ای خدا ای وای
کودکانی که شیر نوشیدند
شیر گشتند کربلا ای وای
نوههای علی کتک خوردند
از همین جمعِ بیحیا ای وای
کودکی زیرِ بوته در آتش
دختری زیر دستو پا ای وای
عمه میگفت: این عزیزِ علی است
میزنی بی هوا چرا ای وای
بچههای یتیم را کشتند
پیرمردهای با عصا ای وای
آخر انداخت نان خورِ مولا
تکهنان پیش بچهها ای وای
بغض در سینه از علی دارند
چقدر کینه از علی دارند
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریکم و با نور جلی می آید
آن وعدهٔ روزِ ازلی می آید
دور و برِ من کاش که خلوت باشد
آن لحظهٔ آخر که علی(ع) می آید!
#بعلی_ع_الهی_العفو
#مرضیه_عاطفی
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#غزل
بد آورده ام روزگارم عذاب است
به دنبال آبم نصیبم سراب است
چه میفهمد از حال خوب گدایی
کسی که زمان عنایات خواب است
توقع ندارم خودی باشم اینجا
میان من و تو گناهان حجاب است
مرا زود بشکن مرا زیر و رو کن
دل من نیازش به یک انقلاب است
ازین لقمه ها معنویت ندیدم
که این خانه از پای بستش خراب است
به ذکر علی یا علی در زدم من
دعایم به لطف علی مستجاب است
منم خاک پایش منم خاک پایش
علی بوتراب است علی بوتراب است
ته کوچه ی بندگی کربلا بود
به یمن حسین روزه ی ما حساب است
بمیرم برای تن آن غریبی..
که در معرض تابش آفتاب است
زنانه ست این روضه.. زنها بگریند..
علی نیست! گهواره دست رباب است!
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#شام_غریبان
#دوبیتی
چگونه سَر کنم شب را عزیزم
چه سازم جانِ بر لب را عزیزم
بجای تو حسن ای کاش امشب
کفن میکرد زینب را عزیزم
تو را میشوید امشب دستِ دریا
تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا
نمیدانم چرا میگویم امشب
بریز آبِ روان آهسته اَسما
به اشکم شستهام از روت خونت
که بردم از سر ؛ از ابروت خونت
دعاکردم که زخمت وا نگردد
نریزد تاکه از تابوت خونت
دوباره غسل و تشییع شبانه
دوباره گریههای مخفیانه
خدارا شکر جسم تو ندارد
جراحاتِ قلاف و تازیانه
قسم بر این سر رو روی شکسته
قسم بر فرق و ابروی شکسته
خدایا میرود بابای زینب
به مهمانی پهلویی شکسته
نه سلمان نه ابوذر نیست مقداد
از این تشییع خلوت داد بیداد
شنیدم که حسین از غم زمین خورد
خدا را شکر پیش من نیافتاد
حسن بگذار رویش را ببوسم
پریشانم که مویش را ببوسم
سفارش کرده بابا جایِ او هم
حسینش را گلویش را ببوسم
دعایی کُن که بی بازو نگردد
لبِ گودال از پهلو نگردد
زدم بوسه بر این حنجر ولی تو
دعایی کن که پشت و رو نگردد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
سرزند آفتابِ صبح ظهور
سررسد عمرِ این شبِ دیجور
دشمنان را بگو نمی افتد
پرچمِ ایستادگان از شور
#مسعود_یوسف_پور
کاش اسم تو آخرین کلامم باشد
پروانه شدن حُسن ختامم باشد
مانند کبوتران در خون خفته
عنوان «شهید» قبل نامم باشد
#سید_علیرضا_شفیعی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#مدح
#تاسوعا
#مثنوی
السلام ای فکر فرداهای من
پیشواز روز عاشورای من
السلام ای غمزه ی کاری شده
عشوه ی از قبل معماری شده
ای خدای زارعان کشت ها
ای به مسجدهای مردم خشت ها
کیستی ای داغ عرفان بر جبین
در تحرّک اولین کوه زمین
من تو را دیدم که در نذری قدیم
برتری می یافت نامت بر کلیم
از رُعایا چون وکیلان یاد کن
کدخدایی در حسین آباد کن
آه ای ستر نوامیس علی
کیستی ای مرد قدّیس علی
ای بلندای «اُحامی» را ابد
تیغ بازِ قل هو الله احد
جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟
زیر این هفت آسمان دریا که شد؟
ای سر زلفت خم اندر خم ترین
ای جدا و از همه درهم ترین
ای ازل قدّ ابد بالای من
ای غروب روز تاسوعای من
ای علاج دردهای لا علاج
دردها دارند بر تو احتیاج
بی تو نذری های ما ته می گرفت
روضه خوان هم شور کوته می گرفت
ای کلیم الله ممتد آمده
«فوق کُلّ ذی یدٍ ید» آمده
چون به چشمانت نظر انداخته
موسی از دستش سپر انداخته
ای نمازت در فلک ذوقبلتین
گه به سوی زینبی گاهی حسین
تا که بالای سرت مولای توست
شاخص قبله قد رعنای توست
ای همه قدها نگونسار سرت
هرچه پیشانی است بر خاک درت
ای به موقوفات زهرایی نخست
برترین موقوفه ها دستان توست
ای دعای مستجاب فاطمه
ای سحاب بی حساب فاطمه
بازی طفلان حَکَم دارد، تویی
داوری کردن قسم دارد، تویی
دجله بازی کار مشک دوش توست
دجله پیراهن سر کوی تو شست
نبض دریا زیر انگشت تو زد
آسمان هم تکیه بر پشت تو زد
بوتراب آب ناب قاب چشم
حکمران دست ها، ارباب چشم
خاک من در روز فهم خوب و بد
زیر پای تو دهن وا می کند
پس قیامت شور احساس من است
صور من عباس عباس من است
ای بلور اختصاص فاطمه
ای صحابیِ خواص فاطمه
ای غرور دختران سوخته
عصمت بی معجران سوخته
ای به مضمون های نو تدوین شده
ای همه خوبان ز تو تضمین شده
مزرع سبز فلک مال تو بود
هرچه سبزی بود در شال تو بود
تو ملائک را ادب آموختی
آدمی را هم تو تب آموختی
عشق بی تو پاری ای تلبیس بود
آدمی دور از ادب ابلیس بود
بی تو ملک غبطه آبادی نداشت
اینچنین جعفر شدن شادی نداشت
تا ثریا راست شد دیوار تو
آفرین ها بر تو و معمار تو
مادر تو سالها پیش از غزل
آفرینش درس می داد از ازل
جانمازش معبر جبریل بود
چادرش از بال میکائیل بود
حضرت مریم به پابوس درش
وقت قبلی می گرفت از نوکرش
مادر تو انعکاس فاطمه است
ظرف تکریم و سپاس فاطمه است
ای دو دستت مثل طوبی سربلند
اولیاء مداح دستان تواند
یاد حمزه می کنند از یاد تو
از جگر سوزند با اولاد تو
حمزه و عباس! از این تعبیر پاک
یک عمو بودن نباشد اشتراک
بین صدها نذر رایج تر تویی
از همه باب الحوائج تر تویی
ای نمکدان های پای روضه ها
شورهای انتهای روضه ها
ای بلوغ شورهای هیئتی
ای دف و تنبورهای هیئتی
من یقین دارم که طوفان کار توست
سیل در خشم و غضب ابزار توست
مرکز ثقل تکامل ها تویی
قبضه دار جان کاکل ها تویی
بادها فرمانبر انگشترت
مملکت ها خانه های بی درت
عرض اندام تو ای ثانیِ اب
موی می ریزد ز شیران عرب
گرچه ماهی، یک دو دم هم سیل باش
روز من! بر قوم کافر لیل باش
تیغ تو جولان فروش عرصه هاست
تیغ تو در اصل شمشیر خداست
جز تو خشم الله را ابرو که شد؟
جز تو جسم الله را بازو که شد؟
جز تو عید تیربارانی که داشت؟
غیر تو پینه به پیشانی که داشت؟
کی به چشم خود پناه تیر شد؟
کی دعاگوی لب شمشیر شد؟
سجده ی بی دست غیر از تو که کرد؟
رکعتی بدمست غیر از تو که کرد؟
یا ابالغوث ای ولی بن ولی
کاشف الکرب حسین بن علی
ای یل ام البنین پور نجف
دولت محمود و منصور نجف
تو به تنهایی بنین مادری
عونی و عثمانی و هم جعفری
چون تو را دادند دست مرتضی
خیس مِی شد چشم مست مرتضی
پس دو دستت را ضریح کام کرد
یعنی اول شرح سر انجام کرد
عکس حیدر را دو چشمانت گرفت
شیر حق جا در میان جام کرد
با صدا بوسید دستان تو را
ملک خود را شیر حق اعلام کرد
گفت با برّ زمان ربّ زمین
دل پریشان و غمین ام البنین
ای عزیز قوم، میر عاطفه
ای دل قرص تو قرص عاطفه
ای به پایت جای لبهای شعیب
دست نوزادم گمانم داشت عیب
گفت آن دید بلند روزگار
حضرت سبّوح قدّوس اعتبار
عیب با اطفال ما بیگانه است
کی دهد کامل به دست نقص، دست؟
من تبرک می کنم احساس را
شاخه ی طوبی و عطر یاس را
کودک تو حضرت عباس ماست
شیرخوارت شیرخوار کربلاست
ما به تو دریای بی حد داده ایم
ساقیِ آل محمد داده ایم
من نمی بوسم مگر آداب را
در شفاعت جامع اسباب را
پس تو ای مهمور لب های خدا
جمع شد در تو سبب های خدا
چونکه لب نشر عواطف می کند
در بدن لب کار عارف می کند
بوسه ای کالم به داد من برس
جز دو دستت بهر چیدن نیست کس
نابلد هستم نشانم را بگیر
بی ادب هستم دهانم را بگیر
***
ای خطیب نهر سرد روز داغ
از چه از منبر نمی گیری سراغ؟
آبهای پست را «ارشاد» کن
چون «امالی» اولیا را یاد کن
ای شهاب زین سوار تند رو
زین ره پر نخل لطفی کن مرو
پشت هر نخلی عمود کینه ای است
هر عمودی قاتل آئینه ای است
ای عمود نور، مایل تر برو
ای یم توحید، ساحل تر برو
پیش مردم عشوه کاری، خوب نیست
این قَدر لیلا شدن مطلوب نیست
ترسم اینک تیرها کاری کنند
صورت مه را قلمکاری کنند
کاش در گردن دعایی داشتی
یا که تیغ ره گشایی داشتی
ای کلام الله پر تذهیب من
سوره ی والنّجم خوش ترتیب من
آن مبادا بین این دلواپسی
آیه هایت را به هم ریزد کسی
ترسم اینک تیراندازی کنند
نیزه ها با پیکرت بازی کنند
چشم زخم کوفیان خیره سر
چیره می سازد سنان را بر سپر
وای بر من منقبت باران شدی
صنعت دست قلمکاران شدی
تیرها بوسه به مینویت زدند
دست بر دامان ابرویت زدند
رس به فریاد ای کماندار نجف
بر هزاران تیر، تنها یک هدف؟!
طفلکت را در بغل جایی بده
مشک خود را لااقل جایی بده
کولیان چشم سیاهت دیده اند
بدصفت ها بی پناهت دیده اند
بد چو آمد بر سرت شد بد دلش
مادرت در خانه می ریزد دلش
دستهایت را به قدری فاصله
خوب خواباندند بین غائله
مشک بر دندان گرفتی روز سخت
مثل میوه بر سر شاخ درخت
حیف از آن چشمی که راه تیر بست
گونه ای که عهد با ششیر بست
حیف از آن قامت که خون آلود شد
حیف از آن نخلی که پر از دود شد
استخوانت خورده با آهن گره
گشته درهم پیکر تو با زره
آه یا عباس مشکت را زدند
کیسه ی مجموع اشکت را زدند
پس الف کن دال را مرکب مران
این فرس را جانب زینب مران
کوه رحمت بر زمین افتاده است
یا امیرالمؤمنین افتاده است
کینه های خیبری گل می کند
مرحبا! مرحب تأمّل می کند
ای نمازت فارغ از رکن و قیام
متّصل شد نیت تو بر سلام
نیّتت بود آب و بر خاکت زدند
تیغ بر «ایّاک ایّاک»ت زدند
متّفق گشتند موران هوس
تا بیندازند شیری از نفس
پس تو استمداد را آغاز کن
«یا اخا ادرک اخاک»ت ساز کن
مژده یا عباس می آید نگار
ذوالجناحش اسب و تیغش ذوالفقار
با شتاب از دور می آید حسین
زیر خون مستور می آید حسین
از سر هر کشته ای رنگی بر اوست
از سر هر زخمه آهنگی بر اوست
گرد کرده چشم و در ابرو گره
از غضب افکنده در بازو گره
می فشارد پای در پای رکاب
چرخ می ترسم بماند از شتاب
لک زده چشمش برای دیدنت
کرده لب را غنچه ی بوسیدنت
این توقّف چیست مولا می کند؟
چیست آن کز خاک پیدا می کند؟
خم شد و بوسید و شد بیچاره ای
گوییا دیده است قرآن پاره ای
صبر کن اما! لبش گلرنگ شد
مثل وقت رفتنت دلتنگ شد
دستهای توست می مالد به لب
بوسه می گیرد ز قتّال العرب
***
ای سرت در خیل سرها سربلند
زآن بلندی بر من سائل بخند
من شریک گریه های زینبم
من فراتی خسته و جان بر لبم
شرمسارم از خروش و جوش خود
می کشم بار گنه بر دوش خود
بعد تو ماندن گناه اکبر است
زین گنه خواندن گناهی دیگر است
بعد تو باید که افتاد و شکست
چون عمود خیمه ات از پا نشست
جان به لب آمد لب شطّ فرات
«معنی» از دستش نمی ریزد دوات
در حقیقت جزء با کل واصل است
شیربچه نیز شیر کامل است
شیر شیر است و نمی گنجد به وهم
لیک هر کس می برد از شیر سهم
تا علی کار پیمبر می کند
پور حیدر کار حیدر می کند
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
تاوان مقاومت نمودن این است
از شوق وصال پر گشودن این است
در روز شهادت علی گشت شهید
معنی درست شیعه بودن این است
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای شهدای حملهی تروریستی به سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه
زندگی کردند عمری با علی!
سوختند از غصهی بابا علی!
گریه کردند آنقدر پشت سرش؛
برد با خود بچههایش را علی...
#میثم_کاوسی
ساده و صمیمی با مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها در شب قدر
واسه نداشته هام بازم
رو میزنم به مادرم
این شبِ قدری اومدم
بگم چقدر دوست دارم
سفارشم رو می کنی
ای مهربون به بچه هات؟
بگو که مهدی ت بنویسه
اسم منو تو نوکرات
برا همیشه یک دفعه
دلم رو از گناه بِکَن
بخواه که گریه کن باشم
برای شاه بی کفن
برا همون که تشنه بود
نیزه به نیزه کشتنش
هنوز نفس داشت که جدا
شد از قفا سر از تنش
ساده با امام حسین علیه السلام
دست منو رها نکن
تو کوچه های بی کسی
این شب قدری می دونم
که باز به دادم می رسی
کی غیر ارباب می دونه
که نوکرش چی کم داره
فقط حسین خبر داره
چقدر زمونه غم داره
امشب بیا ترحمأ
تحفه ای به گدا بده
تو سال تازه چند دفعه
روزیمو کربلا بده
نکنه امسال اربعین
با نگات همسایه نشم
دوستام همه برن و من
راهیه مشایه نشم
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
تقدیم به عظمت سردار #شهید_محمدرضا_زاهدی
#غزل
این هم از ققنوس دیگر ، بین آتش دود شد
زنده شد یکبار دیگر ، نیست شد تا بود شد
باز ابراهیمی از آتش درآمد رو سفید
رو سیاهی ، بار دیگر قسمت نمرود شد
ابر شد ، با آسمان پیوست ، باران شد چکید
شوق دریا داشت در دل ، چشمه بود و رود شد
چون نسیم آمد شهادت از سر صحرا گذشت
آسمان شهرمان وقتی غبار آلود شد
گشت و یاران خودش را با سلامی زنده کرد
سهم من از آن سلام مهربان ، بدرود شد
خواب ماندم من که اکسیر شهادت عرضه شد
تا خریدارش شدم دیدم که ناموجود شد
من نفهمیدم خریداران او را ، هر چه بود
فکر می کردم ضرر کردند اما سود شد
*
زاهد است از او به جز سجاده ی خونین مخواه
شاهدم ، شهد شهادت خورد تا مشهود شد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه سردار #شهید_محمدرضا_زاهدی برای شب ۲۳ ماه رمضان...
@safiraneeshgh