eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
437 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بين جام ديده ام قدري شراب افتاد و بعد قرعه ي مستي به نام اين خراب افتاد و بعد از خجالت آب شد شاعر كنار دفترش ياد ايوان طلاي بوتراب افتاد و بعد سمت ايوان نجف شاعر نشست و سجده كرد پاي تا سر پيكرش در اضطراب افتاد و بعد با سر پائين قدم برداشت تا ايوان او برد سر بالا كلاه از سر به آب افتاد و بعد بار ديگر خم شد و آن آستان را بوسه زد باز هم حرف بهشت از آب و تاب افتاد و بعد كرد جرأت تا شود نزديك قدري بر ضريح ياد شعر ذره كه شد آفتاب افتاد و بعد هو كشيد و هو كشيد و هو كشيد و هو كشيد ناگهان از روي دلدارش نقاب افتاد و بعد... @shia_poem
سرِ ما است و آستان نجف چشم ما است و آسمان نجف ما نگفتیم  غیرِ یا مولا ما نخوردیم غیرِ نان نجف هر شب قدر ؛ فاطمه شخصاً داد بر دستِ ما امان نجف بی نیازیم از همه  بجان رضا با علی از همه بجان نجف پیش غیرش نشستنم هیات که  نشستیم پیش خوان نجف هرکجا می‌روید می‌شنوید بین ایرانِ ما اذان نجف تا به  مشهد که می‌رسم دارم حسِ بودن در آستان نجف رو به ایوان طلا نگاه من است حرم مرتضی پناه  من است کس ما مرتضاست کس علی است تپش ما علی  نفَس علی است اول و انتهای عمرم اوست همه‌ی عمر، پیش و پس علی است اولین رکن ؛ اولین شمشیر آخرین مردِ داردرس علی است ما از أَتْمَمْتُ نِعْمَتی  خواندیم همه عالم کم است  بس علی است فاطر و فجر و انفطار و فلق قصص و کوثر و عبس علی است همه ایرانِ ما علی جان است از خلیج‌اش و تا ارس علی است خالی از غیرِ او شوی بچشی عشق، شوق، آرزو، هوس علی است حرف ما نیست حرفِ فاطمه است که غرض مرتضی نفَس علی است شُکر ممنون دست تقدیریم با علی آمدیم و می‌میریم بعد از این كوفه ساكت و سرد است كوفه تلخ است  کوفه پُر درد است كوفه امشب نميرود در خواب كوفه گرچه عجيب نامرد است چشمهایِ يتيمها پُر خون سرِ راهِ اميرِ شبگرد است كاسه‌ها خالی است از شير و... چهره از فرطِ گريه‌ها زرد است آه مادر ، غريبه امشب نيست نانِ ما را پدر نياورده است چند شب می‌شود نیامده است آنکه با بوسه خوابمان کرده است جگرم سوخت خونجگر شده‌ام من يتيمم يتيم‌تر شده‌ام پيرمردی كه می‌رسید اينجا مو سپيدی كه در دلِ شبها رویِ دوشش هميشه زخمی بود ردّی از بارِ كيسه‌ی خُرما در كنارِ تنور  نان می‌پخت خنده‌اش می‌ربود غمها را جایِ بازیِ ما به دامنِ او پهلوان بود و بود مَركبِ ما آه مادر بگو كجا رفته؟ آه بابا دلم گرفته بيا چهره‌اش بينِ خانه ديدن داشت حرفهایِ دلش شنيدن داشت گفت با ما كه طعنه‌ها نزنيد دستِ رد بر من و خدا نزنيد گريه می‌كرد و زيرِ لب ميگفت كه نمک رویِ زخمِ ما نزنيد روزگاری يتيم اگر ديديد خنده بر اشک بی صدا نزنيد پيشِ چشمانِ دختری كوچک سنگها را به نيزه‌ها نزنيد سرِ زنجیر هر طرف نکشید عمه‌اش را در آن عزا نزنيد اُف به آن روزگار و این دنیا وامصیبت به یَومِ عاشورا وای از  شهر بی وفا ای وای آه ؛ ای داد ای خدا ای وای کودکانی که شیر نوشیدند شیر گشتند کربلا ای وای نوه‌های علی کتک خوردند از همین جمعِ بی‌حیا ای وای کودکی زیرِ بوته در آتش دختری زیر دست‌و پا ای وای عمه می‌گفت: این عزیزِ علی است می‌زنی بی هوا چرا ای وای بچه‌های یتیم را کشتند پیرمردهای با عصا ای وای آخر انداخت نان خورِ مولا تکه‌نان پیش بچه‌ها ای وای بغض در سینه از علی دارند چقدر کینه از علی دارند @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریکم و با نور جلی می آید آن وعدهٔ روزِ ازلی می آید دور و برِ من کاش که خلوت باشد آن لحظهٔ آخر که علی(ع) می آید!
بد آورده ام روزگارم عذاب است به دنبال آبم نصیبم سراب است چه میفهمد از حال خوب گدایی کسی که زمان عنایات خواب است توقع ندارم خودی باشم اینجا میان من و تو گناهان حجاب است مرا زود بشکن مرا زیر و رو کن دل من نیازش به یک انقلاب است ازین لقمه ها معنویت ندیدم که این خانه از پای بستش خراب است به ذکر علی یا علی در زدم من دعایم به لطف علی مستجاب است منم خاک پایش منم خاک پایش علی بوتراب است علی بوتراب است ته کوچه ی بندگی کربلا بود به یمن حسین روزه ی ما حساب است بمیرم برای تن آن غریبی.. که در معرض تابش آفتاب است زنانه ست این روضه.. زنها بگریند.. علی نیست! گهواره دست رباب است! @shia_poem
چگونه سَر کنم شب را عزیزم چه سازم جانِ بر لب را عزیزم بجای تو حسن ای کاش امشب کفن می‌کرد زینب را عزیزم تو را می‌شوید امشب دستِ دریا تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا نمیدانم چرا می‌گویم امشب بریز آبِ روان آهسته اَسما به اشکم شسته‌ام از روت خونت که بردم از سر ؛ از ابروت خونت دعاکردم که زخمت وا نگردد نریزد تاکه  از تابوت خونت دوباره غسل و تشییع شبانه دوباره گریه‌های مخفیانه خدارا شکر جسم تو ندارد جراحاتِ قلاف و تازیانه قسم بر این سر رو روی شکسته قسم بر فرق و ابروی شکسته خدایا می‌رود بابای زینب به مهمانی پهلویی شکسته نه سلمان نه ابوذر نیست مقداد از این تشییع خلوت داد بیداد شنیدم که حسین از غم زمین خورد خدا را شکر پیش من نیافتاد حسن بگذار رویش را ببوسم پریشانم که مویش را ببوسم سفارش کرده بابا جایِ او هم حسینش را  گلویش را ببوسم دعایی کُن که بی بازو نگردد لبِ گودال  از پهلو نگردد زدم بوسه بر این حنجر ولی تو دعایی کن که پشت و رو نگردد @shia_poem
سرزند آفتابِ صبح ظهور سررسد عمرِ این شبِ دیجور دشمنان را بگو نمی افتد پرچمِ ایستادگان از شور
کاش اسم تو آخرین کلامم باشد پروانه شدن حُسن ختامم باشد مانند کبوتران در خون خفته عنوان «شهید» قبل نامم باشد
السلام ای فکر فرداهای من پیشواز روز عاشورای من السلام ای غمزه ی کاری شده عشوه ی از قبل معماری شده ای خدای زارعان کشت ها ای به مسجدهای مردم خشت ها کیستی ای داغ عرفان بر جبین در تحرّک اولین کوه زمین من تو را دیدم که در نذری قدیم برتری می یافت نامت بر کلیم از رُعایا چون وکیلان یاد کن کدخدایی در حسین آباد کن آه ای ستر نوامیس علی کیستی ای مرد قدّیس علی ای بلندای «اُحامی» را ابد تیغ بازِ قل هو الله احد جز تو بعد از چهارده یکتا که شد؟ زیر این هفت آسمان دریا که شد؟ ای سر زلفت خم اندر خم ترین ای جدا و از همه درهم ترین ای ازل قدّ ابد بالای من ای غروب روز تاسوعای من ای علاج دردهای لا علاج دردها دارند بر تو احتیاج بی تو نذری های ما ته می گرفت روضه خوان هم شور کوته می گرفت ای کلیم الله ممتد آمده «فوق کُلّ ذی یدٍ ید» آمده چون به چشمانت نظر انداخته موسی از دستش سپر انداخته ای نمازت در فلک ذوقبلتین گه به سوی زینبی گاهی حسین تا که بالای سرت مولای توست شاخص قبله قد رعنای توست ای همه قدها نگونسار سرت هرچه پیشانی است بر خاک درت ای به موقوفات زهرایی نخست برترین موقوفه ها دستان توست ای دعای مستجاب فاطمه ای سحاب بی حساب فاطمه بازی طفلان حَکَم دارد، تویی داوری کردن قسم دارد، تویی دجله بازی کار مشک دوش توست دجله پیراهن سر کوی تو شست نبض دریا زیر انگشت تو زد آسمان هم تکیه بر پشت تو زد بوتراب آب ناب قاب چشم حکمران دست ها، ارباب چشم خاک من در روز فهم خوب و بد زیر پای تو دهن وا می کند پس قیامت شور احساس من است صور من عباس عباس من است ای بلور اختصاص فاطمه ای صحابیِ خواص فاطمه ای غرور دختران سوخته عصمت بی معجران سوخته ای به مضمون های نو تدوین شده ای همه خوبان ز تو تضمین شده مزرع سبز فلک مال تو بود هرچه سبزی بود در شال تو بود تو ملائک را ادب آموختی آدمی را هم تو تب آموختی عشق بی تو پاری ای تلبیس بود آدمی دور از ادب ابلیس بود بی تو ملک غبطه آبادی نداشت اینچنین جعفر شدن شادی نداشت تا ثریا راست شد دیوار تو آفرین ها بر تو و معمار تو مادر تو سالها پیش از غزل آفرینش درس می داد از ازل جانمازش معبر جبریل بود چادرش از بال میکائیل بود حضرت مریم به پابوس درش وقت قبلی می گرفت از نوکرش مادر تو انعکاس فاطمه است ظرف تکریم و سپاس فاطمه است ای دو دستت مثل طوبی سربلند اولیاء مداح دستان تواند یاد حمزه می کنند از یاد تو از جگر سوزند با اولاد تو حمزه و عباس! از این تعبیر پاک یک عمو بودن نباشد اشتراک بین صدها نذر رایج تر تویی از همه باب الحوائج تر تویی ای نمکدان های پای روضه ها شورهای انتهای روضه ها ای بلوغ شورهای هیئتی ای دف و تنبورهای هیئتی من یقین دارم که طوفان کار توست سیل در خشم و غضب ابزار توست مرکز ثقل تکامل ها تویی قبضه دار جان کاکل ها تویی بادها فرمانبر انگشترت مملکت ها خانه های بی درت عرض اندام تو ای ثانیِ اب موی می ریزد ز شیران عرب گرچه ماهی، یک دو دم هم سیل باش روز من! بر قوم کافر لیل باش تیغ تو جولان فروش عرصه هاست تیغ تو در اصل شمشیر خداست جز تو خشم الله را ابرو که شد؟ جز تو جسم الله را بازو که شد؟ جز تو عید تیربارانی که داشت؟ غیر تو پینه به پیشانی که داشت؟ کی به چشم خود پناه تیر شد؟ کی دعاگوی لب شمشیر شد؟ سجده ی بی دست غیر از تو که کرد؟ رکعتی بدمست غیر از تو که کرد؟ یا ابالغوث ای ولی بن ولی کاشف الکرب حسین بن علی ای یل ام البنین پور نجف دولت محمود و منصور نجف تو به تنهایی بنین مادری عونی و عثمانی و هم جعفری چون تو را دادند دست مرتضی خیس مِی شد چشم مست مرتضی پس دو دستت را ضریح کام کرد یعنی اول شرح سر انجام کرد عکس حیدر را دو چشمانت گرفت شیر حق جا در میان جام کرد با صدا بوسید دستان تو را ملک خود را شیر حق اعلام کرد گفت با برّ زمان ربّ زمین دل پریشان و غمین ام البنین ای عزیز قوم، میر عاطفه ای دل قرص تو قرص عاطفه ای به پایت جای لبهای شعیب دست نوزادم گمانم داشت عیب گفت آن دید بلند روزگار حضرت سبّوح قدّوس اعتبار عیب با اطفال ما بیگانه است کی دهد کامل به دست نقص، دست؟ من تبرک می کنم احساس را شاخه ی طوبی و عطر یاس را کودک تو حضرت عباس ماست شیرخوارت شیرخوار کربلاست ما به تو دریای بی حد داده ایم ساقیِ آل محمد داده ایم من نمی بوسم مگر آداب را در شفاعت جامع اسباب را پس تو ای مهمور لب های خدا جمع شد در تو سبب های خدا چونکه لب نشر عواطف می کند در بدن لب کار عارف می کند بوسه ای کالم به داد من برس جز دو دستت بهر چیدن نیست کس نابلد هستم نشانم را بگیر بی ادب هستم دهانم را بگیر *** ای خطیب نهر سرد روز داغ از چه از منبر نمی گیری سراغ؟ آبهای پست را «ارشاد» کن چون «امالی» اولیا را یاد کن
ای شهاب زین سوار تند رو زین ره پر نخل لطفی کن مرو پشت هر نخلی عمود کینه ای است هر عمودی قاتل آئینه ای است ای عمود نور، مایل تر برو ای یم توحید، ساحل تر برو پیش مردم عشوه کاری، خوب نیست این قَدر لیلا شدن مطلوب نیست ترسم اینک تیرها کاری کنند صورت مه را قلمکاری کنند کاش در گردن دعایی داشتی یا که تیغ ره گشایی داشتی ای کلام الله پر تذهیب من سوره ی والنّجم خوش ترتیب من آن مبادا بین این دلواپسی آیه هایت را به هم ریزد کسی ترسم اینک تیراندازی کنند نیزه ها با پیکرت بازی کنند چشم زخم کوفیان خیره سر چیره می سازد سنان را بر سپر وای بر من منقبت باران شدی صنعت دست قلمکاران شدی تیرها بوسه به مینویت زدند دست بر دامان ابرویت زدند رس به فریاد ای کماندار نجف بر هزاران تیر، تنها یک هدف؟! طفلکت را در بغل جایی بده مشک خود را لااقل جایی بده کولیان چشم سیاهت دیده اند بدصفت ها بی پناهت دیده اند بد چو آمد بر سرت شد بد دلش مادرت در خانه می ریزد دلش دستهایت را به قدری فاصله خوب خواباندند بین غائله مشک بر دندان گرفتی روز سخت مثل میوه بر سر شاخ درخت حیف از آن چشمی که راه تیر بست گونه ای که عهد با ششیر بست حیف از آن قامت که خون آلود شد حیف از آن نخلی که پر از دود شد استخوانت خورده با آهن گره گشته درهم پیکر تو با زره آه یا عباس مشکت را زدند کیسه ی مجموع اشکت را زدند پس الف کن دال را مرکب مران این فرس را جانب زینب مران کوه رحمت بر زمین افتاده است یا امیرالمؤمنین افتاده است کینه های خیبری گل می کند مرحبا! مرحب تأمّل می کند ای نمازت فارغ از رکن و قیام متّصل شد نیت تو بر سلام نیّتت بود آب و بر خاکت زدند تیغ بر «ایّاک ایّاک»ت زدند متّفق گشتند موران هوس تا بیندازند شیری از نفس پس تو استمداد را آغاز کن «یا اخا ادرک اخاک»ت ساز کن مژده یا عباس می آید نگار ذوالجناحش اسب و تیغش ذوالفقار با شتاب از دور می آید حسین زیر خون مستور می آید حسین از سر هر کشته ای رنگی بر اوست از سر هر زخمه آهنگی بر اوست گرد کرده چشم و در ابرو گره از غضب افکنده در بازو گره می فشارد پای در پای رکاب چرخ می ترسم بماند از شتاب لک زده چشمش برای دیدنت کرده لب را غنچه ی بوسیدنت این توقّف چیست مولا می کند؟ چیست آن کز خاک پیدا می کند؟ خم شد و بوسید و شد بیچاره ای گوییا دیده است قرآن پاره ای صبر کن اما! لبش گلرنگ شد مثل وقت رفتنت دلتنگ شد دستهای توست می مالد به لب بوسه می گیرد ز قتّال العرب *** ای سرت در خیل سرها سربلند زآن بلندی بر من سائل بخند من شریک گریه های زینبم من فراتی خسته و جان بر لبم شرمسارم از خروش و جوش خود می کشم بار گنه بر دوش خود بعد تو ماندن گناه اکبر است زین گنه خواندن گناهی دیگر است بعد تو باید که افتاد و شکست چون عمود خیمه ات از پا نشست جان به لب آمد لب شطّ فرات «معنی» از دستش نمی ریزد دوات در حقیقت جزء با کل واصل است شیربچه نیز شیر کامل است شیر شیر است و نمی گنجد به وهم لیک هر کس می برد از شیر سهم تا علی کار پیمبر می کند پور حیدر کار حیدر می کند @shia_poem
تاوان مقاومت نمودن این است از شوق وصال پر گشودن این است در روز شهادت علی گشت شهید معنی درست شیعه بودن این است @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای شهدای حمله‌ی تروریستی به سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه زندگی کردند عمری با علی! سوختند از غصه‌ی بابا علی! گریه کردند آنقدر پشت سرش؛ برد با خود بچه‌هایش را علی...
ساده و صمیمی با مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها در شب قدر واسه نداشته هام بازم رو میزنم به مادرم این شبِ قدری اومدم بگم چقدر دوست دارم سفارشم رو می کنی ای مهربون به بچه هات؟ بگو که مهدی ت بنویسه اسم منو تو نوکرات برا همیشه یک دفعه دلم رو از گناه بِکَن بخواه که گریه کن باشم برای شاه بی کفن برا همون که تشنه بود نیزه به نیزه کشتنش هنوز نفس داشت که جدا شد از قفا سر از تنش ساده با امام حسین علیه السلام دست منو رها نکن تو کوچه های بی کسی این شب قدری می دونم که باز به دادم می رسی کی غیر ارباب می دونه که نوکرش چی کم داره فقط حسین خبر داره چقدر زمونه غم داره امشب بیا ترحمأ تحفه ای به گدا بده تو سال تازه چند دفعه روزیمو کربلا بده نکنه امسال اربعین با نگات همسایه نشم دوستام همه برن و من راهیه مشایه نشم @shia_poem
تقدیم به عظمت سردار این‌ هم از ققنوس دیگر ، بین آتش دود شد زنده شد یکبار دیگر ، نیست شد تا بود شد باز ابراهیمی از آتش درآمد رو سفید رو سیاهی ، بار دیگر قسمت نمرود شد ابر شد ، با آسمان پیوست ، باران شد چکید شوق دریا داشت در دل ، چشمه بود و رود شد چون نسیم آمد شهادت از سر صحرا گذشت آسمان شهرمان وقتی غبار آلود شد گشت و یاران خودش را با سلامی زنده کرد سهم من از آن سلام مهربان ، بدرود شد خواب ماندم من که اکسیر شهادت عرضه شد تا خریدارش شدم دیدم که ناموجود شد من نفهمیدم خریداران او را ، هر چه بود فکر می کردم ضرر کردند اما سود شد * زاهد است از او به جز سجاده ی خونین مخواه شاهدم ، شهد شهادت خورد تا مشهود شد @shia_poem
اعمال شب ۲۳ ماه مبارک رمضان این حقیر رو از دعای خیر خودتون فراموش نکنید🙏
همین که دید شکسته زِ بی کسی پرِ من کشید دست نوازش به گونه ی ترِ من خدا گناه مرا هرچه هم که بود ندید گذاشت بین ملائک چه منّتی سرِ من به قدر وسعت هر شب به حقِ لیله ی قدر گذاشت رحمت خود را خودش برابرِ من نمی شود که نبخشیده رد کند ز صراط که ایستاده علی روی پل جلوترِ من هنوز منتظرم ذوب عشق او بشوم هنوز آتش دوزخ نگشته باورِ من مقدّرات مرا گریه بر حسین نوشت گرفت دست مرا توبه ی مکررِ من به عزت و شرف روضه ها حسین حسین شود جواب سئوال نکیر و منکرِ من حساب میکشد اما خیال من جمع است چه دیدنی بشود با حسین، محشرِ من نگاه من به غروب است و گریه در عرفه اگر که حاجت مرا نداده بهترِ من به کاظمین بود سوی چشمم این شب‎ها چه جانگداز شود روضه‎های آخرِ من فدای آنکه صدا زد به قعر زندانش که حال من شده اکنون شبیه مادرِ من همیشه لحظه افطار«سِندیِ» ملعون نثار کرده فقط ناسزا به محضرِ من به روی گردن من رد چند زنجیر است خدا کند نرسد این خبر به دخترِ من @shia_poem
در پهنۀ آسمان چه دیده‌ست شهید؟ لبخند زده‌ست و پر کشیده‌ست شهید گفتیم که مرگ نقطۀ پایان است دیدیم به پایان نرسیده‌ست شهید ✍🏻
مترس از خشم طوفان و عَلم کن بادبان‌ها را دل ما کشتی نوح است سِیْر بی‌کران‌ها را مترسانیدمان از های و هوی پوچ این امواج که ما چون پیرهن از تن درآوردیم جان‌ها را رجز لالایی ما بوده تا بوده چه باک از مرگ که در گهواره می‌دیدیم خواب آسمان‌ها را زمین می‌خواست ما دل‌بستگان نام و نان باشیم پریدیم و رها کردیم اما آشیان‌ها را نخواهد ماند جان ما در این نُه‌توی تاریکی شهابی تازه روشن کرده چشم کهکشان‌ها را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصیحت پدرم مانده است در گوشم که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم غم گرسنگی ات قوت غالب من شد همیشه در وسط روضه اشک مینوشم قسم به کتری جوشیده در حسینیه که با کسی که نخواهد تو را نمیجوشم گرفت نور خدا زندگی تاریکم به لطف شعله ی در چلچراغ بر دوشم حسین گفت پدر جای لای لایی شب شراب ریخت به جانم هنوز مدهوشم به چار گوشه‌ی قبرم قسم که بعد از مرگ برای تنگی قبرم گدای شش گوشم کفن که دستِ‌ مرا بست؛ دست تو باز است وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم چرا به یاد لب تشنه ات نمیمیرم مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت مصیبت پسر تو نشد فراموشم میان روضه ی بزم یزید فریادم به یاد شام غریبان اگر که خاموشم عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است تو پاره پیرهنی، من لباس می پوشم @shia_poem
آتش فکنده دشمن جانی به جان قدس خواند سرود سرد جدایی زبان قدس آنجاست قبله‌گاه نخستین مسلمین حق است حافظ شرف جاودان قدس ای آفتاب نصر بتاب از افق که باز روشن شود ز پرتو تو آسمان قدس جای تأسف است که در سایهٔ نفاق دست یهود خیمه زده در مکان قدس بیگانه شد ز لانه چو مرغان آشنا ویرانه شد به دست زغن آشیان قدس آواره مردمان فلسطین چو گله‌اند قاصد خبر ببر برِ موسی، شبان قدس محرومی است قسمت یاران آن دیار مظلومی است سرسخن داستان قدس سازشگری نمود عرفات نفاق‌جو ای وای بر دو تیر‌گی سازمان قدس تنها به زیر سایهٔ قرآن رها شوند از بند ،خلقِ متحد و جان‌فشان قدس انوار حق هنوز درخشد ز کوه طور باقی بود به سینهٔ سینا نشان قدس بشتاب ای مؤذن خوش‌صوت انقلاب برخوان به بام مسجدالاقصی اذان قدس هر روز لاله روید از آن گلشن عزا بادا مصون ز شر خزان گلستان قدس حقا که راه قدس مقدس ز کربلاست بر کربلا روند کنون راهیان قدس انصار حق به امر خمینی مصمم‌اند تازند سوی معرکهٔ امتحان قدس افتاده پیش قافله چاووش کربلا از جبهه بسته بار سفر کاروان قدس @shia_poem
اثبات شده که مرد این میدانیم تا مرگ به پای عهد خود می مانیم ما پشت سر مهدی زهرا  یک روز در قدس نماز جمعه را می خوانیم @shia_poem
گرچه آرامیم، گاهی هم هیاهو لازم است ما اگر طوفان شدیم آن وقت هوهو لازم است باد، قایق را نکوباند! نِمی راند به پیش تا سلامت بگذریم از موج، پارو لازم است شب به تاریکی فرو رفته است و موسی منتظر در بیابان نور می خواهیم، سوسو لازم است از حِبال انداختن ما را نترسان مدّعی! ما عصا داریم اگر فرعون جادو لازم است خِیل قالو ربُّنَا اللهیم در آغوش نیل تا عبور از رود یک ثمَّ استقامو لازم است بت فراوان است و ابراهیم از آن سوی شهر با تبر می آید، از این سو تکاپو لازم است می رسد از راه امّا اینکه سیصد بت شکن در رکابش گام بردارند با او، لازم است پای پیمان ایستادن زخم خوردن نیز هست گیرم از ما بشکند هربار پهلو، لازم است شهر ، خاک آلودِ اسرائیلیات است ای دریغ تا غبار از قدس برداریم، جارو لازم است کعبه این سو قدس آنسو راه معراج است و ما بال بگشا رفتن از این سو به آنسو لازم است در میان نقشه ی ما جای اسرائیل نیست طرح آماده است تنها یک قلم مو لازم است @shia_poem1
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل جهان وارونه شد؛ این‌بار با سنگ آمده هابیل نِگین،‌ دست شیاطین و سلیمان اشک می‌ریزد و با فرعون می‌خندند فرزندان اسرائیل لب خاخام‌ها تورات را وارونه می‌خامد! کلیسا با دعا، رد می‌شود از غیرت انجیل درون آتش نمرودها این‌بار می‌سوزد گلوی «الخلیل» از ذبح فرزندان اسماعیل بیا ای تک‌سوار سبز! ای پایان این پاییز! بیا ای صبح پیدا در شب چشم انتظار ایل و «سبحان الذی اسری» بخوان تا «مسجد الاقصی» بخوان! ای خواندنت شیرین‌تر از تنزیل جبرائیل بیا ای منتقم! با ذوالفقار بی‌قرارت تا نماند روی نقشه لکه‌ای بین فرات و نیل فلسطین جوجه‌های کوچکش حالا ابابیل‌اند و خواب آخر پاییز می‌بیند سپاه فیل @shia_poem1
مباد کم شود از باغ‌ ملکِ ما اوحی شکوه شاخه‌ی زیتون و خوشه‌ی خرما صبور باش فلسطین! که «جاء نصرالله» میان مشت تو، در سینه‌ی تو، اَوْ اَدْنی! قسم به سوره‌ی والفجر صبح نزدیک است شکاف می‌خورد این شب ز غیرت موسی چه سنگ‌های صبوری به سینه‌ات داری که در کشاکش پرواز می‌شود گویا به بوی پیرهن بازگشته از غارت دوباره‌ دیده‌ی یعقوب می‌شود بینا به یاد خون شهیدان، قرارمان باشد نماز صبح ظفر، گرد مسجدالاقصی... @shia_poem1