#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_دوم_محرم
#مسمط_مربع
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست
بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست
اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست
اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است
پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست
بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست
برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من
حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من
تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست
بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند
تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست
میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی
به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی
غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست
نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان
طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان
همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست
محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد
ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست
به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم
من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم
فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست
چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد
چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد
دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست
به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست
صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#دودمه
#شب_دوم_محرم
رخصت از زینب گرفت و زد علَم را بر زمین
کربلا زینب رسید
پا زمین زد فاطمه یا که امیرالمومنین
کربلا زینب رسید
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
بابا رسید و آورد گُل بوسههای خود را
عمه بیا درآور رختِ عزایِ خود را
مَنکه نمرده بودم بر روی نیزه باشی
آماده کردم از اشک ویرانسرای خود را
خوابم اگر نبرده تقصیرِ عادتم بود
بابا بکش به رویم امشب عبای خود را
انگشتهای لَمسم انگار حس ندارند
بر دامنم تو بنشان رأسِ جُدای خود را
طفلی که داده بودم دیشب شفای او را
انداخت پیشم امروز قدری غذای خود را
ای وای خیزران زد مثل حصیر گَشتی
بدجور بر لبانت انداخت جای خود
خون گریه کرد نیزه بر حالِ دخترانت
داده عمو به نیزه حال و هوای خود را
تقصیر هیچ کس نیست در سینهام نفس نیست
زجر امتحان نموده هِی ضربِ پایِ خود را
چیزی نخورده بودیم بر حالِ ما دلش سوخت
دیدی تعارفم کرد ته ماندههای خود را
فهمیدم از سرِ تو از وضعِ حنجرِ تو
رفته سنان و داده بر شمر جای خود را
تا دق کنیم در راه از دیدنش دوباره
آن بی حیا نَشُسته خونِ ردای خود را
بویِ تو را گرفته دستانِ سرخِ خولی
دادی چرا به دستش مویِ رهای خود را
تنها نه نیزهها را تنها نه تیغها را
پیش فرات میشُست پیری عصای خود را
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
آتش گرفته بال و پرم را..،بیا ببین
پروازهای شعلهورم را بیا ببین
بی سابقه است..،بین طبق پیشم آمدی...
احوالِ قلب بی خبرم را بیا ببین
عمه!به ساربان که به من گفت:ای یَتیم...
از قول من بگو:پدرم را بیا ببین
بابای غیرتی خودم! چشم باز کن
بی مَحرَمی اهل حرم را بیا ببین
دُردانهات گُلِسری از جنس خار بافت
قربان زلف تو..،هنرم را بیا ببین
از گیسویَم کشید مرا شمر و راه بُرد
آشفتگیِ موی سرم را بیا ببین
بو بُرده بود فاطمه ام..،بد کِشیده زد
ردِّ کبودِ چشم ترم را بیا ببین
بیخود مرا به بادِ کتک می گرفت زجر
تفریح های همسفرم را بیا ببین!
زورم به نیزه دار نَچَربید..،پاره شد
بابا!حجاب مختصرم را بیا ببین
بازار شام دخترکی گوشواره خواست...
خونابههای دردِسرم را بیا ببین
بوسه به خیزران نده لطفاً..،به من بده
این گونهها که کرده ورم را بیا ببین
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
دارد این ضربالمثل را کُلِّ دنیا می زند
قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند
گرچه کم وزن است امّا جان ندارد دست من
پرده ی روی طبق را عمه بالا می زند
چهرهی برگشته را تشخیص دادن مشکل است
این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند
حسرت یک استراحت در دل من مانده است
می روم قدری بخوابم..،شمر با پا می زند
بانی سرگرمی هر روزهی زجرم..،پدر
بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند
این اواخر دخترت دارد طبابت می کند
بازوی دررفتهی خود را خودش جا می زند
شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین...
می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند
هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش
روسری دخترت را یک نفر تا می زند
گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت
دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند
بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام
هر زمان هرکس که حرفی از معما می زند
▪️
▪️
آنقَدَر شکل کبودی تنم رُعبآور است
آن زن غساله وقت غسل من جا می زند
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
با همین حالِ بد و پایِ پًر از آبله ام
باز دلتنگم و دنبالِ تو در قافله ام
عمه بوسیده مرا جای تو وقتی هر بار
بوسه زد خارِ مغیلان به تبِ آبله ام
سرِ زخمیِ تو بر نیزه شده همسفرم
از تنِ بی کفَنت دور شده فاصله ام
نیست آرامش ِ آغوش ِ تو و با حسرت
راهیِ شام ِ اسارت شدم و راحله ام
کودکی هایِ مرا آتش ِ در خیمه گرفت
سوخت موهایم و قربانیِ این قائله ام
من شنیدم که به تو گفت شبانه عمه
از غمت زود زمینگیر شده نافله ام
دخترِ کوچکِ تو؛ از بر و رو افتاده
بعدِ تو سخت به هم ریخته شد شاکله ام
صورتم کرده ورم بسکه به من زد سیلی...
بیشتر هست از این زجرِ(لع)حرامی گله ام
لگدش یکسره با قهقهه همراه شده
دشمنِ شمرم(لع) و بیزار از این هلهله ام
بُرده لبخندِ مرا پارگیِ دورِ لبم
اشک میریزم و کم طاقت و بی حوصله ام
اولین کشتهٔ لب تشنه تویی و من هم
اولین دخترِ دردانهٔ در سلسله ام!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مناجات
#غزل
هر کس به کسی داده دل و ما به رقیه
لا حول و لا قوة الّا به رقیه
هرجا گره افتاد به کارم پدرم گفت
یا رو به ابالفضل بزن یا به رقیه
شد آینهی حضرت زهرا و رسیدهست
ارثیه از او أم أبیها به رقیه
از بس که گرفتند شفا از حرم او
باید که بگویند مسیحا به رقیه
تا اینکه گره واشود از کار خلایق
باید که قسم داد خدا را به رقیه
مانند رکابی که دلش بند نگین است
دلبسته شده شانهی سقا به رقیه
او جان خودش را سر عشقش به پدر داد
دلدادگی اصلا شده معنا به رقیه
با دلهره شد صبح، شبش بین خرابه
آشفته شده بعد عمو خواب رقیه
یک شهر تماشاگر اشکش شده بودند
حاشا که کسی داد تسلا به رقیه
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
چگونه موی سرت را به خون خضاب ببینم؟
سر تو را وسط مجلس شراب ببینم!
بنا نبود بخواهد کسی مرا به کنیزی!
بنا نبود که من اینهمه عذاب ببینم
چگونه عمه خود را که کوه حجب و حیا بود
میان قافله با کمترین حجاب ببینم؟
اگر عموی عزیزم هنوز بود کنارم
نمیگذاشت که یک ذره اضطراب ببینم
منی که یاد گرفتم شبیه فاطمه باشم
بگو چگونه به دست علی طناب ببینم؟
چقدر با لب تشنه در آن کویر دویدم
نداشت جای تعجب اگر سراب ببینم
شنیدهام به تو یک قطره آب نیز ندادند
برایت آب میارم اگر که آب ببینم
گلایه میکنم این حق من نبود پدر جان
تن بدون سرت را در آفتاب ببینم
اگر که زودتر از این تو را به خواب ندیدم
برای اینکه نخوابیدهام که خواب ببینم
دلم برای نشستن به روی پای تو تنگ است
دوباره کاش از آن لحظههای ناب ببینم
خدا کند که دوباره علی اصغرمان را
بدون واهمه بر دامن رباب ببینم
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#قصیده
خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چانه
امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شرابخواران
کَت بسته، به زورِ تازیانه
” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه
من دختر شاه عالمینم
دادند ولی به من اعانه
در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه
افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمانه
از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیانه
سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلانه
دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بری ام پدر به خانه
دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شبانه
#گروه_شعری_یامظلوم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#دودمه
#شب_سوم_محرم
شام ویران میکنم از تو نشان میآورم
من زِ نسل حیدرم
اَشهدُ اَنَّ علی را در اذان میآورم
من زِ نسل حیدرم
#حسن_لطفی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#محاوره
سرمه به چشمای دلبرت زدی
چه حنایی به مویِ سرت زدی
دیگه ناامید شدم بیای پیشم...
چه عجب! سری به دخترت زدی
دمِ صبحی وقت بذل رحمته
بودنت کنار من یه نعمته
این بهمریختگیِ لبت بابا...
کار خیزرانِ بی مُرُوَّته
قصه ی غصمو می کنم مرور
تو رو میدیدم ولی از راهِ دور
خودمونیم..،در گوشِ من بگو
دامنم بهتره یا کنج تنور
اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو
چیزایی توو کوفه دیدم که نگو
پیرمرده به بابات چیا می گفت...
حرفای بدی شنیدم که نگو
حُرمت قافله پای دین می ریخت
چه عرقها عمو از جبین می ریخت
حرمله ربابِ تو دق داده بود...
پیش چشمش آبو رو زمین می ریخت
دیگه فک کنم دعام نمیگیره
روسری هیشکی برام نمیگیره
خیلی تویِ کوچه ها آتیش گرفت
سنجاقِ سر به موهام نمیگیره
شعله ها چه زخمی به پرم می دوخت
دل من شبیه معجرم می سوخت
توویِ بازار یهودی ها..،دیدم
یکی داشت النگوهامو می فروخت
دلمو غم اِنقَدَر فشرده که
پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که
چرا میگن مثه مادرت شدم؟!...
گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که
کاشکی آغوش خودت رو وا کنی
منو از این همه غم رها کنی
میخوابید بلند می شد..،منو می زد
نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی
دستِ باد گلهای باغچمونُ بُرد
عمهامون چه خونِ دلها که نخورد
مکافاتی بود توو مجلس یزید
صحبت کنیز که شد..،سکینه مُرد
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
در نماز آمد قنوت از حمد امشب زودتر
جای یا رب بر لبم گل کرده یا اَب زودتر
شسته ام با اشک جارو کرده ام با پلک ها
شد خرابه امشب از هر شب مرتب زودتر
بوی موی سوخته در اصل کل ماجراست
از حواشی میرسی گاهی به مطلب زودتر
در خرابه کارکرد عضو ها تغییر کرد
گفت با تو ماجرا را گوش از لب زودتر
عکس آب از آفتاب از پیش بابا دخترش
دورتر هرقدر باشد می کند تب زودتر
آمدی جانم به قربانت ولی قدری بمان
آه جانم را بگیر ای مرگ یک شب (دیرتر)
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
#ترجیع_بند
جبریل آمده است که شهپر بیاورد
عودی گرفته است که مجمر بیاورد
اینجا برای خواندن آیاتِ تازهای
رفته است از بهشت که منبر بیاورد
زینب نوشت ، بعدِ همین نام تا ابد
باید سلامهایِ مکرر بیاورد
عالم ندیده است که در قامت زنی
مانندِ خویش حضرتِ حیدر بیاورد
باید تمامِ خلق فقط سجدهاش کنند
او را اگر به عرصهی محشر بیاورد
این فاطمه است آمده تا مادری کند
آری علیست رفته که خیبر بیاورد
دینِ بلیغ ، دین حسین است بعد از او
باید خدا دوباره پیمبر بیاورد
این کوه هم به اَمرِ امامش سکوت کرد
صبری که از جگر دو جگر دربیاورد
از خیمهگاهِ فاطمه تا خیمهی علی
زینب رسیده است دو لشگر بیاورد
کرببلا شگفتیِ طوفانِ زینب است
گریه کنید گریه پریشانِ زینب است
اینجاست خواهرت دو برادر بیاورد
باید که زینیت دو برابر بیاورد
ای بی کسِ حرم ، حرمت را نگاه کن
حتی رُباب رفته که اصغر بیاورد
بر گردنِ من است غریبیات ، یاوری
من مردهام مگر کسِ دیگر بیاورد
شرمنده است خواهر و در خیمهگاهِ خود
بهتر از این نداشت که بهتر بیاورد
نگذار تا به موی سپیدت قسم دَهَم
حرفی مزن که اشکِ مرا در بیاورد
میدان دگر مَرو کمرت درد میکند
بگذار زینبت دو دلاور بیاورد
از خواهرت مخواه که پیراهنم بیار
باید بجاش خاک به معجر بیاورد
گفتم : محمدم که بزن روی سینهات
گفتم : که عون پیشِ تو حنجر بیاورد
گفتم : محمدم که عبای علی ببَر
گفتم : که عون چادرِ مادر بیاورد
اشکِ حسین لالهی دامانِ زینب است
گریه کنید گریه پریشانِ زینب است
رفته حسین تا دو برادر بیاورد
از داغها هزار برابر بیاورد
از قتلگاه تا به حرم خون تازه است
رفته است تا به شانه دو پیکر بیاورد
با تیغهای مانده بر آن سینهها رسد
جانی نداشت از تنشان در بیاورد
شرمنده بود ، جای کبودِ کبوتران
مجبور شد دو مُشت فقط پَر بیاورد
از پایکوبیِ سُمِ اسبان عجیب نیست
مجبور شد بجای بدن سر بیاورد
زینب به خیمه است مبادا اگر رود
شاید عرق به روی برادر بیاورد
ای کاش عصرِ روز دهم هم به خیمه بود
تا دیگری خبر سوی خواهر بیاورد
در بینِ خیمه بود و نمیدید قاتلی
گودال بود حوصله را سر بیاورد
وَالشمرُ جالسٌ نفَسِ مادرش گرفت
میخواست دادِ فاطمه را در بیاورد
یک سر به نیزه است که گریانِ زینب است
گریه کنید گریه پریشانِ زینب است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حر_ریاحی_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#غزل
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
چگونه آب نگردم؟ که دست یخزدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
شنیدهام که تو نوحی! نه، مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
نشاندهای به لبانت، چنان تبسم گرمی
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
چه کردهام، که سرم را گرفتهای تو به دامن؟
چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟
به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی
که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#اول_مجلسی
#غزل
آه از این غصهی جانکاه فقط آه حسین
میکشد فاطمه هرگاه فقط آه حسین
گفتنهاند آه هم اسمی است از اسماء خدا*
پس بگو آه فقط آه فقط آه حسین
دو سه باری که بگویی جگرت میسوزد
با همین روضهی کوتاه فقط آه حسین
پدرم گفت حسین و پسرم هم با من
اولِ روضهی هرماه فقط آه حسین
گریه و آه برا و حکمِ زیارت دارد
یاد کن وقتِ بزنگاه فقط آه حسین
وای از خیمه و خرگاه فقط وای حرم
آه از تشنگی شاه فقط آه حسین
از شروعِ سفر از شهر مدینه ، زینب
گفت تا آخرِ این راه فقط آه حسین
خواهرش وقت تماشای حسینش هربار
میکشید از جگرش آه فقط آه حسین
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:
إِنَّ آه اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ قَالَ آه فَقَدِ اسْتَغَاثَ بِاللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.
به درستی که "آه" اسمی است از اسما خدا، هر کس که "آه" بگوید ، در حقیقت به خداوند تبارک و تعالی استغاثه و طلب نیاز کرده است.
التوحید صدوق (علیه الرحمه)/ صفحه ٢١٩
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حر_ریاحی_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#غزل
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
عزیز فاطمه! دیر آمدم اما قبولم کن
خدا داند که از این پس به عهد عشق پابستم..
خدا میخواست از ظلمت به سوی نور پر گیرم
سر شب تا سحر دل را به بال التجا بستم
جدال عقل بود و عشق، پشت خیمۀ تقدیر
که دست نفس را از پشت با لطف خدا بستم
فرات اشک میجوشد ز چشم سر به زیر من
که بر کام عطشناک تو راه آب را بستم
اگر فرمان دهی، حُرّ پیشمرگ اصغرت گردد
کمر بهر دفاع از عترت آل عبا بستم
دعا کن تا شهادت وا کند آغوش جان بر من
که چشم آرزو بر هرچه جز این مدعا بستم
#محمود_شریفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#اول_مجلسی
#غزل
ای واسط فیض دو سرا آجَرَکَالله
وی حجّت حق؛ صاحب عزا آجرکالله
با نالهی زهراست عجین سوز صدایت
همنالهی اُمّالنُّجَبا آجرکالله
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای منتقم خون خدا آجرکالله
اذنی بده تا گریهکن جدّ تو باشم
هرجا که شود روضه بهپا آجرکالله
ما روضه گرفتیم قدمرنجه نمایی
تا جلوه کنی بر دل ما آجرکالله
ما هرچه که داریم از آن گوشهی چشم است
تو روی مگردان ز گدا آجرکالله
راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است
کی میشوی از شیعه رضا؟ آجرکالله
با اشک بشوئیم دل از زنگ معاصی
باشیم سرِ خوان ولا آجرکالله
ای بانی هرسالهی روضه مددی تا
در روضه بیابیم تو را آجرکالله
بر عاشق جاماندهی ارباب عطا کن
یک تذکرهی کرب و بلا آجرکالله
#احسان_محسنی_فر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#دودمه
#شب_چهارم_محرم
فاطمه هستم و با خود حَسَنین آوردم
دو علمدارِ منند
من دو گلدسته به ایوان حسین آوردم
دو علمدارِ منند
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حر_ریاحی_علیه_السلام
#اصحاب_امام_حسین_علیه_السلام
یه دنیا روضه پشت اون صدا بود
یه بغضی تو تموم واژهها بود
"عزادارت شه مادر"، حُر نفهمید
که نفرین کرد مولا یا دعا بود!
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای مداح نگو الان حضرت زهرا سلام الله علیها در مجلسه ، این بی احترامی به اهل بیت ، اینا میشه دکان داری
#استاد_فاطمی_نیا
▪️خبر شهادت عون و محمد بن عبدالله بن جعفر (ع)
وقتی که خبر شهادت محمد(ع) و عون(ع) به مدینه رسید ابوالسلاسل غلام آزاد شده عبدالله از شدت ناراحتی گریبانش را پاره کرد و با آه و ناله و گریه نزد عبدالله آمد و ناله کنان گفت: ای محمد جان! ای عون! ای عزیزانم! کیست زیباتر از شما که همچون دو گوهر درخشان بودید؟
ولی در آخر بیادبی کرد و گفت این مصیبت به خاطر حسین(ع) بر ما وارد شد. اگر آنها با حسین(ع) نمیرفتند شهید نمیشدند. عبدالله(ع) پس از اطلاع از خبر شهادت آنها گفت: انالله و انا الیه راجعون.
سپس خشمگینانه بر سر غلام فریاد کشید و گفت: ای بیادب! این گونه به ساحت مقدس امام حسین(ع) گستاخی میکنی؟
حمد و سپاس خداوندی را که فرزندانم را در رکاب حسین(ع) به مقام شهادت رسانید. کاش من نیز با آنها بودم و قبل از آنها به شهادت میرسیدم.
سوگند به خدا در راه حسین(ع) از فرزندانم چشم پوشیدم و خودم به آنها سفارش کردم تا در راه حسین(ع) جانبازی کنند. اکنون شهادت آنها را مایه آرامش وجدان و خاطر خودم در سوگ سخت و بزرگ امام حسین(ع)میگیرم.
📚منبع:
ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۲۱۰
⚫️ به خاطر عزاداری بلا را از مردم تهران برداشت.
حاج شیخ باقر ملبوبی (رضوان الله تعالی علیه) از جناب ثقه لحسایی نقل میکند: در خواب دیدم حضرت بی بی عالم زهرا مرضیه سلام الله علیها را پیراهنی از فرزندش به دست دارد و از ظلم امت شکایت میکند و نیز نقل فرمود که در خواب دیدم خداوند متعال میخواهد بر ساکنان تهران عذاب نازل فرماید.
در این هنگام آقا حضرت سیدالشهدا علیه السلام عرضه داشت خدایا آنان را بر من ببخشای زیرا آنان برای من عزاداری و گریه میکنند.
📚منبع:
کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلفزاده، ص ۱۸۴
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#اول_جلسهای
آتنا گفتم و دیدم حسنات است حسن
اِهدنا گفتم و دیدم که صراط است حسن
ربنا گفتم و گفتند مسیرش زهراست
و علی است صلاة و صلوات است حسن
حُسنِ او در همه ذراتِ جهان پنهان است
بی نهایتتر از آفاقِ حیات است حسن
چه بخواهند و نخواهند حسن شرحِ خداست
وجهِ تفصیلی اَسماء و صفات است حسن
جاری است عشق حسن در رگ و در ریشهی ما
کوثرِ جاری صد رشته قنات است حسن
هرچه دشنام به او داد تبسم میدید
دید دریاست ، همه صبر و ثبات است حسن
نصفی از زندگیاش را دو سه باری بخشید
در کرامات هم آئینهی ذات است حسن
چشمِ گریان به حسن مَحرمِ زهراست به حشر
فاطمه گفت : فقط راه نجات است حسن
ای صراط الله ما نامهی ما سنگین است
گریه بر بی کسیات برگ برات است حسن
حسنیهای حرم آبرو داری کردند
آنچنان غرق حسیناند که مات است حسن
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#غزل
نگاهِ ملتمساش تا به آن کران اُفتاد
زد آنقدر به زمین پا که نیمهجان اُفتاد
حرارتِ جگرِ عمهاش تنش سوزاند
کشید آهی و آتش به استخوان اُفتاد
گرفته بازوی او را ، امانتِ حسن است
به ناله گفت مَرو عمه از توان اُفتاد
گرفته بود که ناخن به صورتش نزند
ولی به چهرهاش از زخمها نشان اُفتاد
همینکه دید رهایش نمیکند عمه
به روی سینهی خود زد به الامان اُفتاد
نگاه کن که بزرگ قبیله را کشتند
خدایِ من تَهِ گودال آسمان اُفتاد
نگاه کن به تَنِ ذوالجناح نیزه زدند
بلند مرتبه شاهی نفَس زنان اُفتاد
تلاش کرد بماند به زین ، هُلَش دادند
که چند نیزه به او خورد و ناگهان اُفتاد
* * *
یتیم گریه کند عرش را بهم بزند
به گریههای یتیمانهای چُنان اُفتاد...
که عمه دید حسن را میانِ کوچهی تنگ
کنارِ مادرش آنجا به سر زنان اُفتاد
کشید بازوی خود را دوید تا گودال
سرش شکست همینکه دوان دوان اُفتاد
در ازدحامِ حرامی چه سخت رد میشد
که چند دفعه دراین بِین بی امان اُفتاد
میان شهیهیِ اسبان و نعرههای هجوم
نگاهِ او به عمو بینِ قاتلان اُفتاد
از این و آن چقدر ضربه خود اما رفت
که دید موی عمو دست این و آن اُفتاد
رسید در تَهِ گودال روبروی سنان
میانِ حرمله و شمر و ساربان اُفتاد
عمو به خاک و سرش روی دامن باباست
کنارِ این دو زنی با قدی کمان اُفتاد
همینکه خواست بگوید پدر ؛ عمو را دید
همینکه گفت عمو دستش آن میان اُفتاد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem