eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
مقاله ای در باب 👆👆👆کشف جدید دانشمندان در باب قلب و تأثیر رشته های عصبی آن و پیام هایی که به مغز می فرستد . خبرگزاری ایسنا @soltannasir
‌ ‌ ‌ 🌺☀️🌺☀️🌺 🌺☀️🌺 🌺 ✅ ما تبلیغ نداریم ، ✅ تبادل هم نداریم . ✅🔴 عزیزان خودتان کانال خود را تبلیغ نمایید 🔵 🌀مجموعه کانال های سلطان نصیر 🌀 در راستای اهداف آخرالزمان 👇 ✅ دشمن شناسی ، ✅ایلومیناتی ها ، ✅انجمن های مخفی ، ✅ فراماسون ها ، ✅ آوانجلیس ها ، ✅عرفان و خودشناسی ، ✅شناخت علوم غریبه (انواع دنیاهای ماورایی و جادو اسلامی تا غربی ) ، ✅فرازمینی ها ، ✅اساطیر باستانی ، ✅انرژی ها، ✅اسرار دنیای باستان ، ✅ماهیت چشم سوم ، ✅بررسی و شناخت ماهین انواع عرفان ها سرخپوستی ، اکیسم ، بودیسم ، هندوئیسم ، لامائیسم ، پاگانیسم ، شمنیسم تا عرفان های جعلی مدرن امروزی تا تصوف و عرفان اصیل اسلامی و ارتباط چاکراها با سوره های مسبحات و نقش سوره های مسبحات در سلامت جسم و روح و سطح انرژی انسان ✅🔴آموزش زبان باستانی عبری همه و همه در سلطان نصیر با ما همراه باشید . کانال اصلی 👇 @Soltannasir کانال آموزش زبان باستانی عبری👇 @learnhebrew313 عرفان و خودشناسی ، عشق و شور و گنجینه ختوم و اذکار در 👇 @Soltan313nasir ⭕️ کانال کتابخانه ما گلچین بهترین کتب و مقالات به شکل منظم و طبقه بندی و توضیح هر کتب در 👇 @DAYERATOL_MAAREF 🔴⚫️🔴⚫️🔴⚫️🔴⚫️🔴
@soltannasir { پاسخ به سوالات 124} { حکایتی در باب توجه به روحانیت عطارد } در ازمنه پیشین اهل علم برای بدست آوردن علوم مختلف به روحانیت کواکب توجه می نمودند . در فصل آخر کتاب رساله سیر و سلوک علامه بحرالعلوم ، مطلبی در باب توجه به روحانیت کوکب عطارد آمده که علامه طهرانی آن را از ناسخ رساله می داند. نه مرحوم بحرالعلوم . و نقدی هم به مبانی این توجه (به روحانیت عطارد )می نمایند که به نظر فقیر نیز بخش اعظم این نقد ، وارد است . این نکته نیز قابل توجه است که توجه به روحانیت عطارد که به گفته علامه طهرانی توسط ناسخ رساله بحرالعلوم اضافه شده است در کتاب خزائن مرحوم نراقی نیز وجود دارد . قسمت انتهایی متن رساله سیر و سلوک علامه بحرالعلوم : 👇 { ناسخ گوید[220] :  من‌ نوبتي‌ اربعيّنات‌ را به‌ طريق‌ مذكور به‌ قدر امكان‌ بسر رسانيدم‌ ، و نوبتي‌ در آن‌ شروع‌ كردم‌ ، و اورادِ اربعينيّه‌ را كلمات‌ ادريس‌ عليه‌ السّلام‌ قرار دادم‌ [221] به‌ ترتيب‌ و شرائط‌ و آداب‌ و مقدار اوقات‌ ، چنانچه‌ در رساله سيّد ابن‌ طاووس‌ (ره‌) كه‌ در اين‌ خصوص‌ [222] نوشته‌ مذكور است‌. و در مبادي‌ اربعينیّات‌ اوّل‌ به‌ ذكر وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهُ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ 1080 نوبت‌ در يك‌ مجلس‌ اشتغال‌ نمودم‌ و چند دفعه‌ آن‌ را به‌ جا آوردم‌. و در مدّت‌ سه‌ اربعين‌ 40000 مرتبه‌ سوره‌ مباركه «والعاديات‌» را خواندم‌. و در اين‌ سه‌ اربعين‌ عقب‌ هر فريضه‌ ده‌ نوبت‌ سوره‌ «فاتحه‌» را خواندم‌. و فائده‌ كليّه‌ اين‌ سه‌ ذكر دفع‌ عوائق‌ دنيويّه‌ است‌. و گاه‌ گاه‌ به‌ روحانيّت‌ عطارد متوسّل‌ و از آن‌ استمداد همّت‌ مي‌كردم‌. [223]  چه‌ 👈اهل‌ اسرار را از روحانيّت‌ آن‌ مدد مي‌رسد. چنانچه‌ بعد از غروب‌ آفتاب‌ يا پيش‌ از طلوع‌ در هنگامي‌ كه‌ توان‌ عطارد را ديد به‌ آن‌ نظر كند و پس‌ از سلام‌ به‌ آن‌ گامي‌ پس‌ نهد و بگويد: عَطارُدُ أيْمُ اللهِ طالَ تَرَقُّبي‌                         صَباحاً مَساءً كَي‌ أراكَ فأغنَما پس‌ گامي‌ ديگر پس‌ نهد و بگويد: وَ‌ها أنا فامنحْني‌ قويٍّ أدْرِكُ المُنی‌      بها و العُلومُ الغامِضاتِ تَكَرُّما پس‌ گامي‌ پس‌ نهد و بگويد: وَ‌ها أنا جُدْلِيَ الخَيْرَ والسَّعْدَ كُلَّهُ             بأمْرِ مَليكٍ خالِقِ الأرضِ وَالسَّما تكرار اين‌ عمل‌ در مبادي‌ مطلوب‌ است‌. [224] } حال تعلیقات علامه طهرانی : 👇 { [220] _در بيان اينكه از اين موضع تا انتهاي رساله از ناسخ مجهولي است كه به سخنان او اعتنايي نيست ناسخ‌ خود را معرفي‌ ننموده‌ است‌ و در بعضي‌ از نسخ‌ در حاشيه‌ آن‌ نوشته‌ بود: هُو والد السيّد المصطفي‌ الخوانساري‌ به‌ هر حال‌ اين‌ مطالبي‌ را كه‌ ناسخ‌ مي‌گويد جزء رساله‌ نيست‌ ، و أبداً به‌ آن‌ ربطي‌ ندارد ، و چون‌ فائده‌ نيز ندارد بهتر آن‌ بود كه‌ حذف‌ گردد . [221]مراد از كلماتِ ادريس‌ عليه‌ السّلام‌ چهل‌ اسم‌ از اسماء الله‌ است‌ كه‌ حضرت‌ ادريس‌ خدا را به‌ آن‌ اسماء خوانده‌ است‌ و دنبال‌ هر اسم‌ جمله‌اي‌ را بر آن‌ متفرع‌ ساخته‌ مانند: يَا دَيَّانَ العِبادِ فكُلٌّ يَقومُ خَاضِعاً لِرَهْبَتِهِ ، وَ يَا خَالِقَ مَن‌ فِي‌ السَّمَواتِ وَ الارَضِينَ فكُلٌّ إلَيه‌ مَعادُه ُ. باري‌ اين‌ اسماء و كلمات‌ به‌ صورت‌ دعائي‌ است‌ كه‌ مستحب‌ است‌ در سحرهاي‌ رمضان‌ خوانده‌ شود. و شيخ‌ طوسي‌ در «مصباح‌ المتهجّد» و نيز سيّد ابن‌ طاووس‌ در «اقبال‌» در ص‌ 80 و ص‌ 81 آن‌ را ذكر كرده‌اند. و در بحار ج‌ 20 ص‌ 251 آورده‌ است‌ و اوّلش‌ اينست‌ سُبْحَانَكَ لَا إلَهَ إلاّ انَتَ يا رَبَّ كُلِّ شَي‌ءٍ وَ وَارِثهُ. يا إلَهَ الآلِهَةِ الرَّفِيعُ جَلالُهُ ، يا اللهُ المَحْمُودُ فِي‌ كُلِّ فِعالِه ِ. و مرحوم‌ سيّد فرموده‌ است‌ كه‌ در اسناد اين‌ دعا ديدم‌ كه‌ ذكر شده‌ است‌ كه‌ اين‌ همان‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ ادريس‌ خدا را به‌ آن‌ كلمات‌ خواند ، و خداوند او را به‌ آسمان‌ بالا برد ، و اين‌ دعا از افضل‌ ادعيه‌ است‌. انتهی. أقول‌: و براي‌ اين‌ دعا اصحابِ دعوت‌ خواصّ و عجائب‌ و غرائبي‌ قائلند و به‌ خواندن‌ آن‌ سعيي‌ بليغ‌ و اهتمامي‌ شديد دارند. و براي‌ جميع‌ حوائج‌ دنيويّه‌ واخرويّه‌ مؤثّر مي‌دانند ، و براي‌ دفع‌ امراض‌ و شرّ ستمكار ، و حسن‌ عاقبت‌ دارَيْن‌ ، و آمرزش‌ گناهان‌ ، و نورانيّت‌ قلب‌ ، و بسياري‌ از امور ديگر بر آن‌ مواظبت‌ مي‌نمايند. [222] _يعني‌ سيّد ابن‌ طاووس‌ رساله‌اي‌ عربي‌ در اين‌ باب‌ نوشته‌ و آن‌ را به‌ فارسي‌ ترجمه‌ كرده‌اند. و در ترجمه‌ آن‌ كيفيّت‌ اربعيّنات‌ طبق‌ چهل‌ اسم‌ از اسماي‌ خداوند با شرايط‌ و ترتيب‌ و سائر آداب‌ و خصوصيات‌ مذكور است‌. } ادامه دارد ... @soltannasir 🌟⭐️💫🌙
@soltannasir { پاسخ به سوالات 125} { حکایتی در باب توجه به روحانیت عطارد 2} ادامه تعلیقات علامه طهرانی : 👇 { [223] ـ توجه به جمادات و ارواح كواكب و غيره با روح دين سازش ندارد توجه‌ به‌ هر موجودي‌ از موجودات‌ اگر به‌ عنوان‌ استقلال‌ باشد ممنوع‌ است‌ و اگر به‌ عنوان‌ مظهريّت‌ و مرآتيّت‌ براي‌ خدا و به‌ عنوان‌ اسمي‌ از أسماء خدا باشد عقلاً اشكالي‌ ندارد ، خواه‌ توجه‌ به‌ عطارد باشد يا سائر كواكب‌ يا نفوس‌ قدسيّه‌ و أنبياء و أئمّه‌ طاهرين‌. إذَا تَجَلّی‌ حَبيبي‌ في‌ حَبيبي‌                 فبعَينِه‌ أنظُر إلَيه‌ لا بعَيني‌ و در اين‌ صورت‌ حتّي‌ استمداد از يك‌ پر كاه‌ مستقلاً غلط‌ و ممنوع‌ است‌ ، و لكن‌ استمداد از خدا از دريچه اين‌ اسم‌ و صفت‌ هميشه‌ ممدوح‌ است‌. و در شرع‌ مقدّس‌ استمداد از ارواح‌ اولياء خدا و انبياء و أئمّه‌ و علماء بالله‌ و مؤمنين‌ به‌ عنوان‌ آليّت‌ و مظهريّت‌ خدا ترغيب‌ شده‌ ، و ليكن‌ استمداد از ارواح‌ كواكب‌ و اجانين‌ و ساير جمادات‌ چون‌ سنگ‌ و چوب‌ و لو به‌ عنوان‌ مظهريّت‌ خدا نه‌ تنها ترغيب‌ نشده‌ ، بلكه‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ با روح‌ دين‌ سازش‌ ندارد و شايد سرّش‌ اين‌ باشد كه‌ اوّلاً شرع‌ مقدس‌ خواسته‌ است‌ افراد بشر در سير تكاملي‌ خود با موجودات‌ زنده‌ و روحاني‌ سر و كار داشته‌ باشند ، نه‌ موجوداتي‌ كه‌ به‌ حسب‌ ظاهر فاقد حيات‌ و روحند ، يا ارواح‌ آنها مانند أجنّه‌ كه‌ ضعيف‌ و پست‌اند ، و ثانياً توجّه‌ به‌ ستاره‌ و سنگ‌ ممكن‌ است‌ كم‌ كم‌ آنها را به‌ وثنيّت‌ بكشاند ؛ لِذا از اصل‌ اين‌ طريق‌ را مسدود فرموده‌ است‌. [224] _مرحوم‌ حاج‌ مولی‌ احمد نراقي‌ (ره‌) در «خزائن‌» ص‌ 114 فرمايد: فائدة‌: مشهور است‌ كه‌ هر كه‌ عطارد را ببيند و اين‌ اشعار را كه‌ منسوب‌ است‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بخواند نيكي‌ و توانگري‌ بسيار به‌ روزگار او عايد گردد: عَطارُدُ أيْمُ اللهِ طالَ تَرَقُّبي‌                        صَباحاً مساءً كي‌ أراك‌ فأعْنَما  فها أنا فامنَحْني‌ قُویً‌ أبْلُغُ المُنی‌               وَ دَرْكَ العُلومِ الغامِضاتِ تَكَرُّما  وَ إن‌ تكْفِني‌ المَحْذُورَ وَالشَّرَّ كُلَّه‌             بأمْرِ مَلِيكٍ خالِقِ الأرضِ وَالسَّماء در تعليقه‌ آن‌ دانشمند محترم‌ حسن‌ زاده آملي‌ گويد: در ديوان‌ منسوب‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اين‌ ابيات‌ مسطور نيست‌. و میبدي‌ در شرح‌ ديوان‌ ضمن‌ بيان‌ اشعار : خَوَّفني‌ مُنَجِّمُ أخُو خَبَل‌                             تُراجِعُ المِرّيخَ في‌ بَيْتِ الحَمَل‌ گويد كه‌: از اين‌ قطعه‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ نسبت‌ اين‌ ابيات‌ عطارد أيم‌ الله‌ طال‌ ترقّبي‌ الخ‌ به‌ حضرت‌ أمير عليه‌ السّلام‌ مطابق واقع نیست. و ملاّ مظّفر در تنبيهات‌ گويد: بعضي‌ اين‌ اشعار را به‌ مولی‌ عليه‌ السّلام‌ نسبت‌ داده‌اند. و اين‌ دو بيت‌ را اختلاف‌ نسخ‌ بسيار است‌. انتهی‌. و از بياناتي‌ كه‌ ما در حاشيه قبل‌ نموديم‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ مسلّماً اين‌ اشعار از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ نيست‌ و توجه‌ به‌ كواكب‌ و توسّل‌ به‌ آنها خلاف‌ ضرورت‌ اسلام‌ است‌. } اینجا فقیر را با علامه طهرانی سخن است . اینکه علامه طهرانی بزرگوار می فرمایند . که کواکب به حسب ظاهر فاقد حیاتند . علامه طهرانی خود به خوبی می دانند که در حکمت قدیم کواکب دارای نفوس می باشند نه تنها کواکب بلکه جماد و نبات و سایر قوای طبیعی نیز دارای نفس و رب النوع هستند . و حق تبارک تعالی در آیات متعددی به تسبیح هر آنچه در آسمانها و زمین است . اشاره نموده نظیر آیه 44 سوره مبارک الاسرا : 👇 { تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۴﴾ = آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مى گويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مى گويد ولى شما تسبيح آنها را درنمى يابيد به راستى كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است (۴۴) } آیا موجود فاقد حیات و شعور تسبیح حق تعالی می نماید ? یا اینکه الله تبارک تعالی در سوره زلزال می فرماید که به زمین وحی می شود و زمین اخبار خویش را باز گوید : 👇 { إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا ﴿۳﴾يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿۴﴾بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ﴿۵﴾= آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود (۱) و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند (۲) و انسان گويد [زمين] را چه شده است(3)آن روز است كه [زمين] خبرهاى خود را باز گويد (۴)[همان گونه] كه پروردگارت بدان وحى كرده است (۵) } ادامه دارد ... @soltannasir 🌏🌍🌎
@soltannasir { پاسخ به سوالات 126} { حکایتی در باب توجه به روحانیت عطارد 3} ادامه ...👇 آیا موجود فاقد شعور و حیات و روح وحی حق تعالی را دریافت می نماید ?! و سخن خواهد گفت ?! اصولا هم در علوم غریبه و خفیه کواکب دارای روحانیت هستند که قابل احضار و دعوت هستند . و هم در حکمت کهن کواکب دارای نفس می باشند . و هم در مکاشفات صوفیان و عرفای شامخ امت اسلام کواکب دارای نفس هستند که در مرحله سیر افلاک با عارف سخن می گویند . که این حقیقت با فلسفه و حکمت کهن قابل فهم و اثبات بوده است . سالها حکمای حکمت کهن در پیرامون این حقایق تحقیق نمودند . حال اگر این مسائل با نظر دانشمندان علوم جدید در باب شکل عالم و کواکب سازگاری ندارد . دلیل بر عدم وجود آن نیست . آیا همه حقایق دینی از دیدگاه علوم جدیده و دانشمندان این علوم مورد پذیرش قرار گرفته است و با بینش دانشمندان علوم جدیده تطابق دارد ?!ّ در کتاب بحر الغرائب صفحات 149 و 150 در باب تسخیر عطارد آمده : 👇 { شیخ مغرب گوید اگر کسی را خصم قوی باشد یا در دست ظالمی گرفتار گشته یا لشکری گران قصد ولایتی کرده یا شهری را خصمان محاصره کرده باشند و در دفع ایشان عاجز باشند و قوّت مقاومت نداشته باشند ، باید که سی و یک (31) روز این اسم را در هر شبانه روزی ده هزار نوبت بخواند و به نیّت دفع آن خصم ، الله تعالی آن خصم را مقهور گرداند و به خواری و زاری از آن مملکت آواره گرداند . و اگر صاحب دعوت هلاک او خواهد ، چون به چهل روز رساند ، دشمن هلاک گردد به حرمت و بزرگواری این اسم . و گویند تسخیر عطارد در این اسم است و بسیار فواید به قاری این اسم رسد . اگر خواهد که دعوت و تسخیر عطارد کند ، اگر رعایت شرایط کرده و 👈قواعد👉 نگاه داشته شصت روز و اگر شرایط را رعایت نکرده باشد نود روز ، در هر شبانه روزی ده هزار نوبت به خلوت خواند و دعوت عطارد در خاطر دارد و نیّت درست کند ، چون شرایط نگاه داشته باشد ، روز سی و یکم صورت عطارد حاضر گردد و با صاحب دعوت دوستی نماید و الاّ در شصتم روز یا نود روز تمام شود ،عطارد حاضر شده او را گوید ای بندهٔ خدای تعالی ، تو را از دعوت من مقصود چیست ? گوید مُراد من ، دوستی تو و طلب معاونت از علم و هنر تو . عطارد قبول کند و مراد از عطارد ملک عطارد است که حاضر می گردد. باید که صاحب دعوت نشانی طلبد و مبالغه نماید تا عطارد نگینی بدو دهد که اسمی بر او نوشته باشد و در خواست کند تا اسمی بدو آموزد تا صاحب دعوت هرگاه که عطارد خواهد ، این اسم را هفت بار بخواند و صورت عطارد یا ملک عطارد حاضر گردد و مهمّ او کفایت کند و این خواصّ این اسم است و اگر صاحب دعوت یا مذلّ گوید به طریق یای ندا ، شاید زودتر موثّر افتد و مقصود بر آید . } پس نتیجه می گیریم که کواکب دارای نفس می باشند . و نفس آنان علوی است که ارتباط با آن روحانیت قوی می خواهد . امّا با اینحال نظر فقیر نیز بر این است که توجه به روحانیت عطارد با مسیر سلوک توحیدی تا حدودی مغایر است . نکته : سرّ عدد 10000 برای عمل دعوت عطارد در دو دست است . دو دست مجموعاً 10 انگشت دارد و همچنین در ادبیات عبرانی حرف «یود » یا «ید» «י» که ارزش عددی آن برابر 10 است . به معنای دستان می باشد . و در ادبیات عربی نیز به دستان ید می گویند . و دستان نیز با برج جوزا و کوکب عطارد در ارتباط بود . ادامه دارد ... @soltannasir ☀️⭐️🌟🌛🌞
@soltannasir { پاسخ به یک سوال } { نسخه اصراف عُمّار مکان } پیش از شروع اعمال علوم غریبه و یا اربعینات سلوکی بهتر است شخص انجام دهد . تا شیاطین را از محل انجام عمل خارج نماید . روش های گوناگونی وجود دارد . ولی یکی از بهترین روش هایی که فقیر از استاد خویش به یادگار دارم روش زیر می باشد که در اکثر کتب بازاری علوم غریبه به شکل غلط نقل شده است . روش درست این است : 👇 ابتدا تازه تهیه می نماییم بر روی آن : 👇 1: هفت بار سوره فاتحه خوانده شود 2: سپس هفتاد بار آیه 81 سوره یونس : 👇 { فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۸۱﴾=پس چون افكندند موسى گفت آنچه را شما به ميان آورديد سحر است به زودى خدا آن را باطل خواهد كرد آرى خدا كار مفسدان را تاييد نمى كند (۸۱) } 3: هفتاد بار سوره اخلاص 4: هفتاد بار سوره فلق 5: هفتاد بار سوره ناس 6: هفتاد بار صلوات 7: هفت هزار بار ذکر (farjalin) (bozjalin) (ملک الموکلین تیرانداز هستند) سپس سنگ نمک را تبدیل به پودر می نماییم و از آن می خوریم و تمام اعضای زنده داخل محیط منزل نیز باید از آن بخورند حتی داخل گیاهان نیز باید ریخته شود . و سپس کل نمک را اطراف خانه می پاشیم (شبیه مندل) نکته 1: همچنین می توانیم با بخشی از نمک غسل نیز انجام دهیم . نکته 2: زمان شروع عمل صبح پس از طلوع آفتاب می باشد ترجیحاً روز شنبه نکته 3 : در بین اهالی عرفان های شرقی و بعضی جریان های عرفان های نوظهور در جامعه مرسوم است که سنگ نمک انرژی منفی را دور می نماید . و یا بعضاً به خود جذب می نماید . و پس از چندی این دوستان را تعویض می نمایند . و سنگ نمک پیشین را گاه در رودخانه می ریزند و گاه پودر می نمایند و در آب حل می نمایند . به نظر فقیر بسیار محتمل است که سنگ نمک انرژی منفی را جذب نماید . هر چند که از منظر علمی این موضوع چندان قابل اثبات نباشد. اما آنچه که می توان گفت در مورد آن اطمینان نسبی وجود دارد این است که اکثر طوایف جنیان از حجم انبوه نمک می ترسند . حتی اگر بر حجمی انبوهی از نمک قرار بگیرند . به طرز عجیبی از بین می روند . بدین خاطر بر خلاف آنچه عده ای تصور می نمایند که در کویر زندگی می نمایند . ممکن است بعضی از جنیان در حاشیه مناطق کویری زندگی بنمایند . اما در شوره زارهای کویر یافت نمی شوند . ( پیشتر در دروس گفته شد که بیشترین حجم این موجودات در کشور ما از بخشی از خراسان شمالی شروع می شود و استان های خط ساحلی دریای کاسپین و مناطق زاگرس نشین تا استان خوزستان را در بر می گیرد. بنابراین بر خلاف تصور عموم در مناطق کویری حجم کمتری از این فرومایگان وجود دارند . ) نکته 4: دستور فوق نیز بهتر است هر سال تمدید شود . نکته مهم 5: در باب اصراف عمّار مکان باید به این مسئله توجه داشت . که گاه جنیان در منزل و مکانی ، بدلیل وجود سحر و یا بعضی گناهان و غیره جمع می شوند . و در این صورت با دستور اصراف عمار مکان ، به شرط روان بودن دم این جنیان از محل دور می شوند . امّا گاه ممکن است منزلی که شخص در آن زندگی می نمایند . محل زندگی جنیان باشد . یعنی در محل زندگی جنیان منزل ساخته شده باشد. و در نقطه یا نقاطی از خانه به بعد عالم جنیان راه وجود داشته باشد . که این فرومایگان در آن محل زندگی می نمایند . در این صورت اصراف عمار مکان بیشتر می تواند مانع از حضور جنیان در محیط منزل و دخالت آنان در بعد زندگی صاحب منزل شود . و اخراج کامل آنان از محل زندگیشان بدین راحتی میسر نیست . مگر اینکه استادی راه رفته که از نظر روحی مراتبی را سپری نموده باشد . اقدام به بیرون نمودن جنیان از مکان زندگیشان نماید . و در این حالت جنیان به شدت مقابله می نمایند . زیرا محل زندگیشان می باشد . و ممکن است بین استادی که قصد اخراج آنان از محل زندگیشان را دارد با این فرومایگان درگیری خونین رخ دهد . و نتیجه درگیری بسته به این دارد که استاد مربوطه تا چه اندازه روحانیت قوی داشته باشد و تعداد جنیان در مکان مورد نظر چه اندازه باشد . و همچنین نژاد جنیان ساکن محل نیز مهم است . زیرا بعضی نژادها و طوایف جنگجوتر هستند و بعضی ترسوتر می باشند . اگر چندین طایفه در یک مکان حضور داشته باشند و جنگجو نیز باشند . بیرون نمودن آنان از مکان زندگیشان به هیچ وجه آسان نیست . ادامه دارد ... @soltannasir 🌛🌞🌝🌚
قسمت هایی از 👆👆👆فیلم کتابچه اسپایدر ویک که عمه کودکان با پاشیدن نمک به روی جنیان آنان را دور می نماید . البته این را بگویم که در این فیلم نشان داده می شود که برای دفع جنیان گوجه فرنگی نیز موثر است که چنین امری را فقیر نه قبول و نه رد می نمایم . @soltannasir 🍅🍅🍅
@soltannasir { پاسخ به سوالات 127} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره با دین 5 } { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس و نقش وی به عنوان قاضی 1 } ادامه...👇 در ادامه باید گفت اگر دقت نموده باشید عدد عطارد نیز در علم اعداد 5 می باشد که علت این امر نیز در تعداد انگشتان دست می باشد . اما یکی از احکام عطارد که در کتب کمتر بدان توجه شده است . مقام وزارت برای عطارد است . اگر دقت نموده باشید در اساطیر ایزد نبو علاوه بر آنکه پیک خدایان بود و با کتابت و سخنوری در ارتباط بود . وزیر مردوخ نیز بود . در کتاب التفهیم در باب دلالت عطارد بر گروهان مردم صفحه 387 آمده : 👇 { بازرگانان و دبیران و صاحب دیوانان و صاحب خراجان و بندگان و کشتی گیران } و در همان صفحه در باب دلالت کوکب مشتری بر گروهان مردم آمده : 👇 { ملکان و 👈وزیران 👉 و بزرگان و قاضیان و دانشمندان و زاهدان و بازرگانان و توانگران و آنک از وی شکر کنند و او را بستایند .} مطمئناً عطارد با مشاغل دیوانی و مالیاتی و کاتبین و درباری و تدریس علوم مختلفه در ارتباط است . زیرا هم ایزد کاتب است و هم این مشاغل با دستان در ارتباط است . اگر سخن از بازرگانان شده ، همانگونه که پیشتر گفته شد عطارد حاکم برج جوزا است و برج جوزا در بدن حاکم دو دست می باشد . و داد و ستد با دستان انجام می شود . همچنین پیشتر گفته شد که در اساطیر (مرکوری) ایزد عطارد نگهبان تجّار و بازرگانان در سفر می باشد . اما اینکه در بعضی کتب به مانند التفهیم وزارت را با کوکب مشتری در ارتباط می داند . چندان درست نیست . و وزارت از خصوصیات کوکب عطارد می باشد . نخستین شاهد ما در اساطیر بود که آنجا آمده بود ایزد نبو (عطارد ) وزیر مردوخ (مشتری) بود . اصولاً کوکب زحل(عقل ) و مشتری (قلب) سلطان هستند . و مشتری را با وزارت کاری نیست . نکته 1: در نجوم احکامی بعضاً کوکب 👈شمس را نیز سلطان می دانند . و آن را با سلاطین مرتبط می دانند . در بعضی اساطیر ملل ایزدان شمس رئیس ایزدان بودند . در مصر ایزد فرومایه «رع» رئیس ایزدان بوده است و در دوره ای ایزد فرومایه «هورس» و در دوره ای نیز «آتوم» که هر سه ایزد خورشید می باشند . در ایران نیز در دوران کهن که مهر پرستی دین غالب این سرزمین بوده است . ایزد مهر (خورشید) با سلطنت و حکومت در ارتباط بوده است . و این با جایگاه جغرافیایی ایران که در اقلیم شمس نیز قرار دارد تطابق داشته است . اما پس از غلبه دیانت زرتشتی بر مهر پرستی ، ایزد مهر تضعیف می شود . و در بعضی راویات زرتشتی اهورامزدا پس از خلقت امشاسپندان شش گانه ، هورمزد (مشتری ) را _ به عنوان امشاسپند هفتم _ خلق می نماید و خود در وی تجلی می نماید . و هورمزد نمودی از اهورا مزدا می باشد . نکته 1 از 1 : نمادی که به نام فروهر در کشور معروف است ، هورمزد ایزد مشتری و تجلی اهورامزدا است . و ارتباطی به فروهر که فرشتگان آیین مزدیسنا هستند ندارد . نکته 2 از 1: در روایت زرتشتی اهورامزدا از دریچه هورمزد ( ایزد مشتری ) که تجلی و تشخص وی است . به خلقت آسمان و زمین می پردازد . با توجه به تطابق عالم کبیر و عالم صغیر (جسم انسان ) نکته جالب ماجرا اینجاست که در جسم انسان نیز قلب، که مظهر کوکب مشتری است . در حکمت قدیم محل روح بخاری می باشد و قلب با فعالیت خویش در دوران جنینی اقدام به خلقت اعضا می نماید . و روح بخاری خود مرتبه ای از مراتب روح مجردی است که حق تعالی در باب آن می فرماید : «نفخت فیه من روحی» بنابراین بعید نیست که همانگونه که در عالم صغیر خلقت توسط قلب و روح بخاری که با مشتری در ارتباط است انجام می شود . در خلقت عالم کبیر(خلقت به معنای صورتگری) نیز به همین گونه توسط کوکب مشتری و یا هورمزد انجام شده باشد و همانگونه که روح مجردی که دمیده می شود از روح خداوندی است . هورمزد (مشتری) نیز تجلی اهورامزدا می باشد . حال طبع مشتری چه بود ? بادی روح به چه معناست ? در زبان عبری به روح روخ «רוח» می گویند . که به معنای باد است در زبان عربی نیز روح معنای باد را می دهد . به حدیث زیر توجه نمایید : 👇 ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌝
@soltannasir { پاسخ به سوالات 128 } { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره با دین 6} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 2} ادامه ...👇 { سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي كَيْفَ هَذَا اَلنَّفْخُ فَقَالَ إِنَّ اَلرُّوحَ مُتَحَرِّكٌ كَالرِّيحِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ رُوحاً لِأَنَّهُ اِشْتَقَّ اِسْمَهُ مِنَ اَلرِّيحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَةِ اَلرِّيحِ لِأَنَّ اَلْأَرْوَاحَ مُجَانِسَةٌ لِلرِّيحِ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَى نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اِصْطَفَاهُ عَلَى سَائِرِ اَلْأَرْوَاحِ كَمَا قَالَ لِبَيْتٍ مِنَ اَلْبُيُوتِ بَيْتِي وَ لِرَسُولٍ مِنَ اَلرُّسُلِ خَلِيلِي وَ أَشْبَاهِ ذَلِكَ وَ كُلُّ ذَلِكَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّرٌ =محمد بن مسلم گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خداى عز و جل (38 سوره 11): «چون او را درست كردم و در او از روح خود دميدم» آيا اين دميدن چگونه بوده است؟ فرمود: روح چون باد در جنبش است، و براى اين به نام روح ناميده شده كه از ريح اشتقاق يافته و بدين جهت از كلمه ريح اشتقاق يافته كه ارواح همجنس بادند و همانا خدا آن را به خود وابسته است چون كه او را بر ارواح ديگر برگزيده است چنان كه به يك خانه گفته است: خانه من و به يك فرستادهاى در ميان رسولان گفته است: خليل من، و مانند آن، و همه اينها آفريده و ساخته و پديد شده و پروريدهاند. } (کتاب اصول کافی ، کتاب توحید بخش روح ) بنابراین همانگونه که ملاحظه می نمایید روح از باد است . هر چند اصل روح از عالم امر می باشد و بر طبق نظر حکما مجرد است . ممکن است سوال پیش بیاید که جایگاه روح بخاری در قلب است . اگر روح بخاری در عالم صغیر جایگاه آن قلب می باشد . مگر نه اینکه جبرائیل(ع) روح است ! شما در دروس جایگاه جبرائیل را در بدن گلو دانستید . و چندی پیش هم وی را با کوکب عطارد مرتبط دانستید . مگر نه اینکه جبرائیل روح است ?! پس باید جایگاه وی قلب باشد !!! پاسخ : درست است که عمده مفسرین جبرائیل را روح می دانند . و در احادیثی نیز بدان اشاره شده است . اما در احادیث متعددی در کتب شیعی روایت شده که روح غیر جبرائیل(ع) است و جایگاهی رفیع تر از ملائکه مقرب دارد . به احادیث زیر توجه نمایید : 👇 در کتاب تفسیر روایی البرهان در تفسیر آیه 38 سوره مبارکه نبأ یعنی آیه 👈{ يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا ﴿۳۸﴾= روزى كه روح و فرشتگان به صف مى ايستند و [مردم] سخن نگويند مگر كسى كه [خداى] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گويد (۳۸) }به نقل از آمده : 👇 { 11919/1) علی بن ابراهیم گفته است : فرمایش خداوند متعال : « وَكَأْسًا دِهَاقًا » یعنی جام هایی لبریز می باشند ، «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا » روح عظیم تر از جبرئیل و میکائیل است و همیشه همراه رسول خدا (ص) می بود و با ائمه (ع) هم بود .} همچنین در تفسیر روایی البرهان در ذیل تفسیر آیه 4 سوره مبارکه قدر یعنی آیه 👈{ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾=در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴) } آمده : 👇 { 12353/1) (محمد بن حسن صفّار و ) سعد بن عبداللّه (قمی) با سند خود از ابوبصیر روایت کرده است ، که گفت : 👇 در خدمت (ع) بودم که حضرت یادآور هنگامی شد که امام تولّد می یابد ، پس فرمود : در شب قدر ملک روح بر او نازل می شود ، عرض کردم : فدایت گردم ! مگر روح همان جبرئیل نیست ? فرمود : جبرئیل از فرشته ها است و روح موجودی عظیم تر از فرشته ها می باشد ، مگر نه این که خدای عزّ و جلّ می فرماید : « تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ » ، که فرشته ها با روح نازل می شوند . } همچنین در کتاب اصول کافی کتاب عقل و جهل در باب روح. حدیثی آمده : 👇 { سعد اسكاف گويد: مردى خدمت امير مؤمنان (ع) آمد و از روح پرسيد، گفت او همان جبرئيل نيست؟ امير المؤمنين فرمود: جبرئيل از فرشتهها است و روح جز جبرئيل است و آن را چند بار بدان مرد فرمود: آن مرد بدو عرض كرد: سخن بزرگى گفتى! احدى معتقد نيست كه روح جز باشد، امام فرمود: تو گمراهى و از گمراهان سخن باز گوئى. خدا تعالى به پيغمبر خود فرمود (1 سوره نحل: «آمد امر خدا، در باره آن شتاب مورزيد پاك و برتر است خدا از آنچه شريك او دانند، فرشتهها را با روح فرود آيند» (روح را فرود آرند ) جز فرشته است .} ادامه دارد ... @soltannasir 🌛
@soltannasir { پاسخ به سوالات 129} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره با دین 7 } { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 3} ادامه ...👇 { و نیز در مورد توصیف روح امیر المومنین (علیه السلام ) مى فرماید: از براى او (روح ) هـفـتـاد هـزار زبـان لغـت کـه تـسـبـیـح خـداى تـعالى به آن لغات کند. و خداوند مـتـعال بر هر تسبیحى فرشته ای را خلق مى کند که با ملائکه تا روز قیامت پرواز کند؛ و خـداونـد خـلقـى را اعـظـم از او غـیـر از عـرش خـلق نـکـرد، و اگـر او بـخـواهـد (بـه عـنوان مـثـال و تـقـریب ذهن به عظمت وجودى و توانایى او) آسمان هفت گانه و هفت طبقه زمین را یک لقمه کند، قدرت دارد. } بنابراین آنچه می توان از احادیث بدان پی برد . این است که احتمالاً روح غیر جبرائیل (ع) است . حال با توجه به آنچه تاکنون گفته شده است . باید به این نکته توجه داشت که الله تبارک تعالی در قرآن مجید در آیاتی نظیر آیه 28و 29 سوره مبارکه حجر 👈«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴿۲۸﴾فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ﴿۲۹﴾ =و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد (۲۸)پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد (۲۹ ) » اشاره به این نکته دارد که از روح خویش در آدم دمیده است . آیا این روحی که حق تعالی آن را به خویش نسبت می دهد . همان روحی است که مقامی بالاتر از دارد ? در کتاب تفسیر روایی البرهان در باره تفسیر آیات 28 و 29 سوره مبارکه حجر آمده است : 👇 {6128/17) شیخ صدوق با سند خود از محمدبن مسلم روایت کرده است ، که گفت : از امام باقر (ع) دربارهٔ فرمایش خدای عزّ و جلّ : « وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي » ، سوال کردم ? فرمود : روحی است که خدا آن را اختیار کرده و آفریده و آن را به سوی خود نسبت داده است و بر همهٔ ارواح فضیلت و برتری بخشیده و امر نمود تا از آن در (وجود) آدم دمیده شد . 6129/18) همچنین با سند خود از حلبی و زراره روایت کرده است ، که گفت : امام صادق(ع) فرمود : خداوند تبارک تعالی یگانه ای است ، که همهٔ نیازمندان ، قصد او را دارند و برای او درونی خالی وجود ندارد و به درستی که روح آفریده ای است از آفریده های او و (این روح وسیلهٔ) یاری ، تأیید و قوّت خواهد بود ، که خداوند آن را در دل های پیامبران و مومنان قرار می دهد . } همانگونه که ملاحظه می نمایید در احادیث به این مسئله که این روح همان روحی است که از ملائکه برتر است مستقیماً اشاره نشده است . هر چند که در حدیث بالا اشاره شده که این روح بر همه ارواح برتری و فضیلت دارد . پس از این جنبه این احتمال وجود دارد که این روح همان روح باشد . البته در کتاب در ذیل تفسیر آیات 27 الی 35 سوره مبارکه حجر حدیثی بلند از ابن عباس آمده که به خلقت آدم(ع) اشاره می نماید و به این موضوع اشاره شده که روحی که در آدم(ع) دمیده شده همان روحی است که بر همه ارواح فرشتگان برتری دارد : 👇 { ...( در ادامه ) گفت : هنگامی که خداوند اراده نمود از خود در جسد آدم(ع) بدمد ، روح آدم همچون دیگر ارواح نبود و این همان روحی بود که خداوند متعال آن را بر همه ارواح فرشتگان و دیگران فضیلت و برتری داد ، و به همین خاطر (خطاب به فرشتگان ) فرموده است : « فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ » _موقعی که او را آفریدم و از روح خود در او دمیدم ، در برابر او سجده کنید _ و نیز [به رسولش حضرت محمد(ص) ] فرمود : «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي » _ و از تو (ای پیامبر !) دربارهٔ روح سوال می کنند ? بگو : روح از امر پروردگارم می باشد _. ...} همانگونه که ملاحظه می نمایید در این حدیث روحی که در آدم صفی الله دمیده می شود . همان روحی است که بر فرشتگان برتری دارد . همچنین در تفسیر روایی البرهان در ذیل تفسیر آیات نامبرده شده(27الی35سوره مبارکه ) باب خلقت آدم و تکلم وی به زبان های گوناگون آمده : 👇 { ... ( علیه السلام در ادامه ) فرمود : خداوند متعال فرموده است : «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها »_ و (خداوند) تمامی اسم ها را به آدم آموخت _ به طوری که تمام لغت ها را فرا گرفت ، حتی لغت مارها ، قورباغه ها ، خرچنگ ها و تمامی آن چه در دریاها و خشکی ها می باشد ، همه را فرا گرفت . ابن عباس گوید : همانا (ع) به 👈هفتصد میلیون لغت ، تکلم کرد و سخن گفت ، که افضل و برتر آن ها زبان عربی بود . } ادامه دارد ... @soltannasir ⭐️🌙🌛🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 130} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره با دین 8} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 4} ادامه ...👇 عزیزان دقت نمایید در حدیث امیرالمومنین (ع) روح به هفتاد هزار زبان لغت ، تسبیح حق تبارک تعالی می نماید . و آدم(ع) نیز پس از مشرف شدن به نفخت فیه من روحی و عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ، به تمامی لغات سخن می گوید . و در حدیث ابن عباس سخن از هفتصد میلیون لغت شده است . آیا می توان بین «نفخت فیه من روحی» و «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» پیوند برقرار نمود ?! و اینگونه گفت که چون روح خداوندی به همه لغات حق تبارک تعالی را تقدیس می نموده ، هنگامیکه از روح به آدم صفی الله دمیده شد . وی به تمام اسماء و لغات آگاه شده است . اگر هم علم الاسماء را به مانند صوفیه و عرفا به عنوان دانش اسما الله در نظر بگیریم . باز می توان آگاهی به این علم را نتیجه نفخت فیه من روحی دانست . زیرا قلب است که محل تجلی تمامی اسماالله می باشد . چنانچه در دروس مسبحات مربوط به سوره حشر این مسئله را بررسی نموده ایم . اما هدف از تمامی این بررسی ها این بود که نشان دهیم بسیار محتمل است . که هورمزد زرتشتی معادل در عالم اسلام باشد . در فلسفه آفرینش اوستایی ، اهورامزدا ، هورمزد ( هفتم و ایزد مشتری) را از خویش آفرید و وی تجلی اهورامزدا می باشد . و این هورمزد است که به آفرینش جهان اقدام می نماید . نکته : اوستایی با روح در عالم اسلام یکی هم باشد . باید به این نکته توجه داشت که تمامی آموزه های اوستایی با آموزه های اسلامی در چگونگی آفرینش قابل تطبیق نیست ! نکته2 : در بسیاری از بخش های این هورمزد است که به زرتشت آموزش می دهد و زرتشت با وی سخن می گوید . می توان این تجربه زرتشت را نیز شبیه به سایر انبیای الهی دانست که روح همراه آنان بوده است . اما با اینحال اگر دقیق و جزئی نگاه نماییم . بخشی از آموزه های هورمزد در اوستا ، در نقطه مقابل آموزه های اسلامی است . در اینجا یا باید قائل به این باشیم که این آموزه های متضاد در اثر تحریف موبدان و مغان وارد آیین زرتشت شده است . یا اینکه اگر به اصالت آموزه های زرتشتی و عدم تحریف آن قائل باشیم . آنگاه ، هورمزد زرتشتی هیچ تشابهی به روح در عالم اسلام نخواهد داشت . از سویی در عالم صغیر (جسم انسان) نیز روح بخاری جایگاه رویش آن قلب است . و این مرتبه نازله روح مجرد است . و روح بخاری از جنس باد است . و کوکب مشتری نیز بادی است که با جایگاه قلب ارتباط دارد . بنابراین همانگونه که روح بخاری مرتبه نازله روح انسانی است . هورمزد (مشتری) نیز که بادی است مرتبه نازله و تجلی اهورامزدا است . از طرفی دیگر در نظام آفرینش اسلامی نیز روح مقامی برتر از ملائکه دارد . و حق تبارک تعالی آن را به خویش نسبت داده است . و احتمالاً همین روح است که با نفخ حق تعالی باعث حیات در آدمی شده است . حال اگر از نظریه تطابق عالم صغیر و کبیر استفاده نماییم . نسبت روح بخاری در بدن با روح مجرد را می توان با نسبت روح به حق تبارک تعالی شبیه دانست . همچنین قلب در عالم صغیر به مثابه عرش الرحمن در عالم کبیر است . و اگر محل رویش روح بخاری است . عرش الرحمن چه ? آیا محل رویش روح در عالم کبیر است ? آیا همانگونه که روح انسانی از طریق روح بخاری که از شأنی از شئونات وی است و محل رویش آن قلب است بر مملکت جسم شهریاری دارد . در عالم کبیر نیز محل رویش روح عرش الرحمن است ? و الله تبارک تعالی از طریق این روح بر عالم کبیر شهریاری دارد ? آیا می توان روح را با این تشبیهات معادل همان نفس الرحمانی فرض نمود که در عرفان نظری ابن عربی از آن سخن گفته شده است ?! در کتاب المعجم الصوفی یا دانشنامه اصطلاحات ابن عربی به نقل از فتوحات مکیه وی در ذیل مدخل روح کل آمده : 👇 { مدخل روح کل : 👈در شرح روح کل و رابطه آن با ارواح جزئی زیاده گویی نمی کنیم . زیرا فلسفه ی اسلامی پیش از ابن عربی این موضوع را به قدر کافی مورد بررسی قرار داده است . ولی آن چه اکنون مورد توجه ماست ، اشاره به موازنه ی آن در ساختار فلسفی شیخمان است . روح کل نزد او مترادف با نفس رحمانی است . گوید : «... ارواح جزیی که در اجسام دمیده شده ، معادل و هم جنس با طبیعت عنصری است که روح کل اضافه شده به آن است . از این رو خداوند ذکری از خلق آنها پیش از اجسام به میان آورده است . یعنی مقدر و معین کردن آن . برای هر جسم و صورتی ، روح تدبیر کننده ای است که بالقوه در این روح کل موجود است ... و آن همان نفس رحمانی است ...» مدخل نفس الرحمان : 👇 « ...نفس : آسودگی از مشقت است . در حدیث آمده است که : « لا تسبوا الریح فانها من نفس الرحمان = باد را دشنام مدهید که نفس رحمان است »...} ادامه دارد ... @soltannasir 🌫🌪💨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال 10 شبکه رسمی اسراییل و اهمیت آموزش زبان فارسی به نخبگان دانشگاهی اسرائیلی برای مبارزه و نفوذ در ایران @learnhebrew313 💟💟💟💟💟💟💟
@soltannasir { پاسخ به سوالات 131 } { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره با دین 9} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 5 } ادامه ...👇 اما اگر به یاد داشته باشید سخن از پایان فرمانروایی شمس می نمودیم که سر از وادی تطبیق احتمالی روح و هورمزد در آوردیم . گفته شد که در ایران باستان ایزد مهر مورد پرستش قرار می گرفت . و سپس در آیین زرتشیت مهر به عنوان یکی از ایزدان در زیر مجموعه آفرینش اهورامزدا قرار می گیرد ولی همچنان در مهر یشت (از مجموعه اوستا) مورد ستایش قرار می گیرد . نکته : باید در نظر داشت بعضی محققین نظیر استاد پور داوود ، مهر را ایزد روشنایی و نور می دانند نه ایزد خورشید . اما حال می خواهیم ببینیم که ایزد مهر دقیقا چه نقشی را بر عهده دارد ? در کتاب اردا ویراف نامه که گزارش سفر روحی یک موبد زرتشتی می باشد . ایزد مهر به عنوان دادگر و قاضی ارواح می باشد . که بر بالای پل چینود (شبیه پل صراط در احادیث اسلامی البته با تفاوت هایی) قرار دارد . و به حساب ارواح رسیدگی می نماید . به بخش هایی از ارداویراف نامه که در کتاب متون شرقی و سنتی زرتشتی استاد هاشم رضی صفحات 198 الی 203 جلد دوم آمده و توضیحات ایشان در ادامه ، توجه نمایید : 👇 { چون بخوابیدم ، سروشی که او را سروش و اسروش و آشو و أشو نیز گویند _ یعنی فرشته بهشتی _ آمد و سلام کردم ، حقیقت رفتن بدان عالم گفتم ، و دست مرا گرفت و گفت : سه گام بر بالا نه . نهادم و بر چینود پل _ که صراط باشد _ رسیدم ، مرا راه نمود . پُلی دیدم باریکتر از مو و تیز تر از دم اُستره و پهلودار و سی و هفت رسن دراز ، روانی از تن گسسته را بس به راحت ، دیدم که چون بر چینود پُل رسید ، از نیمروز _ یعنی مشرق _ بویا بادی آمد و از آن حور صورتی نیکو که مانند آن ندیده بودم پدیدار گشت . روان از او پرسید که تو بدین خوبی کیستی ? پاسخ داد که کردار توام . پس مهر ایزد را دیدم با ترازو و رشن راست با او بر پای و سروش ایزد بر پله دست زده و فرشتگان گرداگرد ایستاده _مهر ایزد فرشته ای است که شمار و حساب خلق ، از ثواب و عقاب به دست او است و رشن ملکی است عدلکار ، و او ربّ داد است ، سروش ربّ پیام و خداوند اعلام _ ایشان را سلام کردم ، جواب دادند و از پُل گذشتم و روانی چند پذیره آمدند و گرم مرا پرسیدند . [ سه ایزد یاد شده ، یعنی : مهر /میثر ، رشن راست و سروش از جمله فرشتگانی هستند که در مدخل پل چینوت / پل صراط از روانان مردمان هنگام گذر حساب و کتاب و پرسش ها کنند و از داوران پل می باشند . مهر ایزد با ترازو شمار و حساب اعمال کند و از ثواب و عقاب می پرسد و دو ایزد دیگر در دست راست و چپ وی همکاری می کنند . ] در دینکرد نامه چاپ بمبئی بدون تاریخ چاپ که مجموعه ای از منظومه های روایی و سنتی مزدیسنان زرتشتی است آمده و کتاب یاد شده بسیار کهنه چاپ و کمیاب است و در آن ، اشعاری دربارهٔ ایزدان به چاپ رسیده که چون نگارنده در جایی دیگر ندیده ، به نقل آن پرداخته است ، باشد که مورد استفادهٔ دوستداران از نظرگاه تحقیق و تطبیق قرار گیرد . نقل ها به ترتیب از صفحات 35 و 39 و 44 کتاب مذکور است : 👇 { «در وصف مهر ایزد امشاسفند گوید » بپرسم هم از داد آن مهر را تو این راز را نیز بر من گُشا که آن مهر ایزد بُود در چوکار به فرمانت ای داور کردگار جوابش چنین داد دادار راد که : هر ایزد است اندر این کار شاد نشسته ابر تخت خوب و نکو مقامش بُود به البرز کوه همه داور داد مینو بدو که تا جمله خلقان بدارد نکو دل مهر ایزد بُود پر ز مهر که تابد به روی زمین و سپهر کسی کو ز عالم جان بسپرد روانش ز قالب چون بیرون رود چو روز چهارم بیاید روان رسد چون به البرز کوه گران بایستد در آن جا بسی ترسناک که ناگاه گردد روانش هلاک همان مهر فرماید از صدق دل که آید به پیش و نماند خجل به بالای کوه آید آن دم روان بایستد در آن جای دل ناتوان همان مهر ایزد کُند رحم دار نخواهد روان را کند خوار و زار دو دیه گشاید همان دم روان نظاره کند چینود پل گران بترسد در آن جا ز بیم و جفا که ناگاه گردد روان پُر گناه بیایند امشاسپندان فراز به پیش همان مهر گیتی نواز نشسته مهر ایزد آن جا به تخت روان را کُند شاد فیروز بخت روان را بگوید که آید به پیش شمارد همان کرفه از کمّ و بیش روان چون بیاید در آن جایگاه بایستند همه امشاسفندان به پاه ستادند سی و سه امشاسفند همه شاد و خندان دل هوشمند چو شیطن وارونهٔ زشت کار یکی دیو داده بسی نابکار که اندر سر پل نگهبان بُود که او را موکّل روانان نابکار اول مهر ایزد کند داوری بدارد بسی داورش نیکوهی چو اشموک دُروند باشد اگر نخواهد روانش رود در سقر ...} ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌞🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 132} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 10} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 6} ادامه ...👇 {...چو بیند که آن کار از حد گذشت همه داور از راه ایزدان بگشت بیاید همان دیو وارونه راه کشانش برد آن زمان پر گناه بردشان ابر دوزخش بسپرد ابا اهریمن زود مژده برد چنین گفت زرتشت اسفنتمان که خود داوری پاکی و غیب دان چو پرسم ازین گفته بر من گشای ز مهر و دُرُج ها تو بر من نمان کدام است گناه و عظیم و گران به من بازگوی ای خدای جهان ... در ابیاتی دیگر ، ناظم به شرح شش گناه بزرگ که توبه و آمرزش ندارد ، یا شش مهر دروج می پردازد . «در وصف سروش ایزد فرماید » زراتشت گفتا که پروردگار بزرگ و تواناهی و کردگار کنم خواست از لطفت ای بی نیاز که پرسم دگر باره احوال راز سروش اشو را سپردی چه کار به من برگشا راز پروردگار بگفتا که دادم سروش اشو که تا جمله خلقان بدارد نکو سپردم به او سر به سر من جهان سراسر همه جملهٔ بندگان نگهدار باشد همه بنده را بدارد خلایق ز هر بد نگاه بفرمودش تا شبی هفت بار بگردد به گرد جهان استوار که بنده بود هم چو طفلی ز شیر نگهبان بنده بُود بی نظیر زراتشت ، برگو تو با مردمان که باشند درین فکر روز و شبان که از بنده خواهد سروش اشو سر شب سروش یشت خواند نکو به هر خانه ای چون بخوانند اگر سروش یشت را پس درست ای پسر گزندی رسد اندران خانه دان نبیند سود و رسد شادمان تو برگو زراتشت اسفنتمان همه جمله خلقان روی جهان کسی چون بخوابد به خواب گران به پنداست اهریمن بدگمان فرستد یکی دیو خوار و نژند که تا مردمان را کُند ناپسند بیابد همان دیو اندر جهان فریبد ابر خواب او مردمان بیاید ابر صورت خواب شان رُباید دل از خلق جهان ابر چهرهٔ زن نمایان شود بر خلق شاد و خندان شود چو دانند سراسر همه بندگان که این دیو وارونهٔ بدگمان بخواهد رباید تن بنده را کند نطفه از جسم آدم جدا چو از خواب بیدار گردد کسی که بر جامه اش نطفه بیند بسی اوستا اگر خواند اندر زمان بیاید زمن پور روشن روان به روزی که آید همان رستخیز که آید ابرجان شیطن گریز بر او یکی پور آرد پدید شود جسم و جانش ازو آرمید نخواند اگر او اوستای خواب بماند روانش به جور و عذاب همانست که یک دیو را ناگهان یکی بچه آرد زتو در جهان همان دیو بچه بیارد برون نگه داردش بهر هم چو روان یکی دیو هم چون بیارش کشد که کوهی جهان را به دم در کشد روان چون رسد بر سر چینود بیاید دوان دیو وارونه بد روان را بگیرد به سهم و جفاه که فرزند توام ای پدر جای خواه پدر چون که بر روی فرزند دید بترسید بر جای خود بنگرید سر چینود کرده یک دم نگاه کشیدش همان دیو بر جایگاه زراتشت بر گوی با بنده ها که تا دور باشند از این گناه ... ابیات دنباله دربارهٔ دیوها و اغفال مردم توسط آنان است که پس از مرگ ، چون روانان این گونه گناهکاران بر سر چینود پل رسند ، پیش از داوری توسط ایزدان : مهر ، سروش و رشن ، آن دیوان که آنان را از راه درست و بهدینی باز داشته اند ، به استقبال شان می آیند . «در وصف رشن ایزد فرماید» زراتشت پرسید ای غیب دان بزرگ و توانا و هم راز دان به من برگُشا راز آن رشن را که اندر چه کار است آن رهنما جوابش چنین داد یزدان بدو که بشنو تو زرتشت پاک اشو سپردم من این کار با رشن داد که بر راستی کوشد کار داد بُود معتمل او به البرز کوه ابل جمله امشاسفندان گروه چو خورشید و مهر و سروش اشو ز اشتاد پاکیزه و نیک خو روان کسی چون در بامداد رسد اندر آن جا به صدق مراد دل مهر دارد بدو داوری کُند مهر با آن روان داوری بایستد همان رشن در دم به پای برآرد ترازوی میزان به پای اگر کرفه اش بیشتر از گناه بهشت برین اش دهند جایگاه دگر چون گنه آیدش بیشتر مقام روانش بُود در سقر اگر هر دو همسر بر آید بدان دهندش مقام او به همستکان [برزخ] تنافور [وزن] کرفه زیاده بود همان جای او بر گروثمان [بهشت] شود همین رشن کوشد ابر راستی نکوشد به کژی و از کاستی مداوای رشن است یکسر چنان که باشند روانان همه شادمان بخواهند روند در بهشت برین نشینند شادان به گاه زرین ز رشن ایزد است این چنین کارها بیاید بدانند همه بنده ها ز گفتار رشن ات به پایان رسید دو گوشت به فرورد باید شنید } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌝
@soltannasir { پاسخ به سوالات 133 } { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 11} { در نقش و پایان فرمانروایی شمس 7} ادامه ...👇 جایگاه ایزد مهر را در اعتقادات زرتشتیان ملاحظه نمودید که وی ایزدی است که بر سر پل چینود به حساب ارواح مردگان رسیدگی می نماید . و دو ایزد رشن و سروش در این مهم همکار وی هستند . در اساطیر میان رودانی نیز ایزد شمش (خورشید ) ایزد دادگر و قانون و عدالت است . چنانچه در توصیف وی آمده : 👇 {شمش : ایزد خورشید ّهر صبحگاه « کژدم_انسان » های ساکن کوهستان خاور ، ورود خورشید را میسر می کنند ، زیرا در بزرگ تاشوی دامنه کوهستان را می گشایند . شمش ، ایزد خورشید ، در سفر روزانه خویش از همین روزنه فرا می جهد . ایزد پدیدار می گردد ، پرتوهای تابناک ظاهراً از شانه های وی ساطع می شوند . در دستش شیئی را نگاه می دارد که به تیغهٔ اره همانند است ، آیا سلاح یا در واقع کلید دروازه خاور نمی تواند باشد ? شمش هشیارانه گام بر می دارد . از کوهستان بالا می رود و به گردونه ران خویش ، می پیوندد ، که در حال یراق کردن گردونه ای است که خداوندگار در آن خواهد آرمید . شمش گردونه اش را به سوی کوهستان بزرگ باختر می راند . دروازه ای باز می شود و او به ژرفای زمین نفوذ می کند . خورشید ناپدید می گردد . شمش در طول شب مسیر زیر زمینی اش را می پیماید تا پیش از سپیده از نو به کوهستان خاور رسد . قدرت و شهامت از جمله صفات بارز این ایزد بود که بر شب چیره گشت و زمستان را گریزاند . اما پیش از هر چیز ، او ایزد 👈دادگری بود . پرتو درخشنده اش سایه های جنایت کاران را دنبال می کند و ترس بر دل بدکاران می افکند . او « شاخ بدکار را می شکند . » چگونه کسی می توانست از او بگریزد ? او نه تنها همه چیز را می دید ، بلکه پرتو انوارش تور گسترده ای بود که همه جنایت کاران را به بند می افکند . بنابراین ، او عنوان👈 «دادور آسمان ها و زمین » ، 👈«دادور بلند پایه ایزدان » و 👈 «خداوندگار دادوری » را کسب کرد . پرستشگاهش در بابل👈«خانه دادوری جهان » خوانده می شد . شمش با نقش دادوری اش به گونه نشسته بر اورنگ نمایانده می شد که عصا و حلقه شهریاری را در دست راستش گرفته است . شمش نقش دیگری هم داشت ، او نیز همچون ایزد متآخر یونانی ، آپولون ، خدای خورشید ، ایزد غیبگویی به شمار می رفت و به واسطه فال بین ، رازهای آینده را بر مردمان فاش می کرد . فال بین پس از آنکه برای شمش قربانی می کرد به اشکال گوناگونی که روغن در آب درون طشت مقدس پدید می آورد ، می نگریست ، یا جگر جانور قربانی شده را آزمون می کرد ، یا فرمان ایزدان را از روی وضع استقرار ستارگان ، حرکات سیارات و شکل ظاهری شهاب های آسمانی رمزگشایی می کرد . در شهر سیپار ، شمش را بسیار می ستودند و بدو افتخار می کردند و می پنداشتند که وی هنر غیب گویی و فال بینی را در اینجا رونق بخشیده بود . در این شهر شمش را در کنار همسرش ایا ، می پرستیدند . از این زوج ایزدی دو شخصیت ایزدی انتزاعی زاده شدند : کیتو و میشارو که نماد دادگری و قانون بودند . } ( کتاب جهان اسطوره ها صفحات 61 و 62) عزیزان دقت نمایید ایزد و است . ( البته داوری از نوع اعتقادات این موجودات نه از منظر ما ) همچنین دقت نمایید که ایزد شمش در پیش گویی نقش دارد . بنابراین هر دوی این صفات را ما می توانیم جزو صفات کوکب نیز در نظر بگیریم . اما حال به اساطیر مصری رجوع می نماییم . و بخش دیگری از صفات ایزد فرومایه را که از ایزدان در تمدن مصر است . را بررسی می نماییم : 👇 {رع در زمان آغازین بر زمین و جهانی که خود آفریده بود فرمان می راند و عصر فرمانروایی او بر زمین عصر زرین و زمان همجواری انسان ها و خدایان بود . رع به هنگام جوانی نیرومند ، فرمانروایی او استوار و نظم خدایی و قدرت ، ماعت بر همه جا حاکم بود . کار روزانه او تغییر ناپذیر و هر بامداد ستاره صبح چاشت او را فراهم و رع پس از پوشیدن لباس و شرکت در مراسم آیینی از مقام بن بن (ابلیسک) در هلیوپولیس عازم سفر روزانه و همراه «شو» از دوازده 12 قلمرو فرمانروایی خویش ( 12ساعت روز ) می گذشت . گه گاه دیدار وی از نزدیک موجب طغیان گرما ، در فصل تابستان ، و عصیان رعایا می شد اما آنان را در برابر شهریار قدرتمند توانی نبود . در یکی از عصیان ها اپیپ Apep با دیگر دشمنان رع همدستان و بر آن شد که طی دسیسه ئی رع را به هنگام برخاستن خورشید نابود کند اما پس از یک روز جنگ اپیپ و همدستان او شکست یافتند . در نبردی دیگر رع به هیأت گربه یا که شیری در آمد تا سر از تن اپیپ جدا سازد . سرانجام رع پیر و نیروی او تحلیل رفت و هیأت پیر مردی خطاکار در آمد که از این راه بدان سان که خواهیم دید ایزیس و اوزیریس نیز گه گاهی با رع برخورد داشتند از دیگران موفق تر بودند . ...} ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌛🌝
@soltannasir { پاسخ به سوالات 134} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 12} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 8 } ادامه ...👇 { ...در روایتی از نبرد بزرگ حورس و ست خدایان با 👈داوری رع که حامی ست بود مخالف و موجب پیروزی حورس می شوند ، اما چنین می نماید که این نبردها همانا نبردهای پیش از تاریخ مصر در جهت وحدت مصر علیا و سفلی بود ، نبردی که سرانجام به پیروزی فراعنهٔ نیایش کنندهٔ انجامید . با گذشت زمان انسان ها نیز از ناتوانی رع آگاه و علیه او به دسیسه پرداختند . گفتند : « شهریار ما پیر ، استخوان هایش سیم ، گوشتش زر و موهایش لاجورد شده است » از آنچه می گذشت آگاه و خدایان را برای فرو نشاندن عصیان فرا خواند . وزیر اعظم او را در فرونشاندن عصیان راهنمایی کرد ، خدایان هر یک نظر دادند و نون آنان را گفت که رع هنوز قدرتمند ، از وی بزرگ تر و بر ترس غلبه دارد . نون از رع خواست بر سریر خویش باقی بماند و به خشم در انسان ها بنگرد . پس مردمان به کوهساران پناه بردند و رع چشم خود را به شکل دختر خویش حتحور و یا سخمت sekhmet به هیأت ماده شیری مأمور فرونشاندن عصیان کرد . و سخمت عصیان را فرونشانید .سخمت بر آن بود که همه انسان ها را نابود کند اما رع که خدائی 👈 عادل و جویای توازن 👉 بین خدایان و انسان ها بود او را از این کار باز داشت . با این همه رع پیر و فرتوت و به سبب ناتوان بودن از حل مشکلات بر آن شد که از زمین کناره گیری کند . پس رع بر ماده گاوی که نوت( ایزد بانوی آسمان ) بود نشست ، دیگر خدایان به هیأت ستارگان بر شکم ماده گاو آویختند و ماده گاو به آسمان رفت . آسمان و زمین از هم جدا ، خدایان از انسان ها جدا و جهان به هیأت کنونی آن شکل گرفت . خورشید خدا از فرمانروایی کناره گرفت و جای خود را به تحوت وانهاد تا شب ها او نیز جهان را روشن کند ، ماجرائی که تفسیر ناپدید شدن خواست با اوراد خود انسان ها را بر زمین حمایت کند و از این پس قلمرو آسمانی وی جهانی دیگر شد که پرندگان در جستجوی سعادت جاودان بدان نظر داشتند . در برخی روایات در این ماجرا تحوت فقط رع و سریر زمینی رع به جب (خدای زمین معادل جبت در آیات قرآن ) یا شو( ایزد هوا ) و جب و آسمان ها به نوت واگذار شده است ، فرمانروایان جدیدی که به یاری انئاد یا خدایان نه گانه بر جهان فرمان می راندند . از هنگامی که رع به آسمان جهان دارای ساختار دیگر و نظامی دیگر شد . به روایت از آموزهٔ هرموپولیس زمین با کوه ها محصور و کوه ها تکیه گاه آسمان شد و دامنه کوه قلمرو زوجهٔ نون شد ، و هم از این کوه ها بود که خورشید هر روز بر می خاست . در روایتی خورشید در نقش پسر خدا بانوی آسمان هر روز از ژرفای آب ها بر می خاست . در روایتی دیگر خورشید هر بامداد از پس کوه maanu و از میان دو درخت توت انجیر سفر روزانهٔ خود را در زورقی به نام منجت manjet )یا « میلیون ها سال » آغاز می نمود . ...} ( کتاب اساطیر مصر صفحات 56 الی 58) به این فقرات را که پیشتر نیز بخش هایی از آن را نقل نموده بودیم . توجه ویژه نمایید .و چندین بار آن را بخوانید و از نظر بگذرانید. « ، زندگی خدایان با انسان ها ، جدایی آسمان و زمین ، پایان شهریاری رع بر روی زمین و صعود وی به آسمان ، اعطای👈 مقام سلطنت به تحوت وزیر خویش ، که هم ایزد ماه است و هم ایزد 👉 از سوی دیگر به بر آمدن رع () از کوه و چنانچه در اساطیر میان رودانی نیز این مسئله وجود دارد . کوهی که تا حدی شبیه به کوه در روایت های اسلامی و کوه زرتشتی می باشد . که جهان را محصور نموده است . این که آمده اطراف این کوه قلمرو نونت همسر نون است . نون ایزد آب های اولیه معادل اپسو در اساطیر سومری و نونت زوجه وی معادل تیامت در اساطیر سومری می باشد . بنابراین دامنه کوه هایی که عالم را فراگرفته در اساطیر مصری قلمرو اقیانوس نونت می باشد . همچنین به 👈عادل بودن ایزد فرومایه رع و خواستار توازن بودن وی دقت نمایید . البته باید گفت این توازن و عدالت مطمئناً از دریچه فهم این موجودات فرومایه است . نه از منظر الهی . در ادامه به کیش اوزیریس به عنوان شهریار مردگان می پردازیم . و پس از بیان بعضی نکات ماجرا یک نگاه کلی به شمس می نماییم . ادامه دارد ... @soltannasir 🌟⭐️🌞🌝🌛🌑🌘
@soltannasir { پاسخ به سوالات 135} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 13} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 9} ادامه ...👇 پیش از آنکه به رع در نقش داوری مردگان بپردازیم ابتدا توضیحاتی در باره اُزیریس نواده فرومایه وی می پردازیم و سپس تغییر و تحول اسطوره مصری را در باب آئین مردگان بررسی می نماییم و در انتها شرح کلی در باب نقش شمس خواهیم داد . حال توضیحاتی در باب ایزد اُزیریس : 👇 { اُزیریس : ایزد مردگان اُزیریس شکل یونانی شدهٔ ایزد مصری اوزیر است که با چند خدای یونانی نیز یکی گرفته می شد ، اما عمدتاً او را با دیونزوس و هادس یکی می پنداشتند . نخست اُزیریس خدای طبیعت به شمار می رفت ، روح گیاهان را در برداشت و به نگام درو می مرد و به هنگام جوانه زدن غلات زنده می شد . آنگاه در سراسر مصر ، به عنوان « » پرستیده شد و در این مقام بود که وارد مجموعهٔ ایزدان مصری گردید و شایستگی یافت . نوشته های تصویر نگار به زندگی و اعمال اُزیریس در طول اقامت ناپایدار او بر زمین بارها اشاره کرده اند ، اما افسانهٔ زندگی او را به تمام و کمال مدیون پلوتارک هستیم . اُزیریس فرزند نخست جب و بود و در شهر تب در مصر علیا زاده شد . به هنگام تولدش ندایی اسرار آمیز ، آمدن « خداوندگاران جهانی » را نوید داد ، فریاد شادمانی برخاست که به زودی به اشک و سوگواری مبدل گردید . زیرا دریافتند که او سرنوشتی بدفرجام خواهد داشت . به رغم نفرینی که بر نوت روا داشته بود ، با شنیدن خبر تولد اُزیریس شاد شد و چون نوزاد را نزد وی بردند ،نوهٔ بزرگش را که جانشین تاج و تختش بود ، باز شناخت . اُزیریس چهره ای زیبا و پوستی تیره داشت و بلند قامت تر از همهٔ مردان بود . چون پدرش جب ، کناره گیری کرد و به آسمان ها رفت ، اُزیریس در مقام پادشاه مصر به جایش نشست و اُزیریس در مقام پادشاه مصر به جایش نشست و ایزیس _ خواهرش _ را شهبانوی خویش کرد . نخستین اقدام شهریار جدید ، از میان بردن آدمخواری بود . آنگاه اعمال نیمه وحشیانهٔ انسان را به هنر کشاورزی و پرورش نباتات مبدل ساخت . به انسان آموخت که چگونه برای خوراک خویش ، غله و انگور تولید کند ، نان بپزد ، آب جو و می(شراب) تهیه کند. هنوز آیین ایزدان به وجود نیامده بود . اُزیریس آیین ها پرداخته کرد و نخستین پرستشگاه را هم او ساخت که مزیّن به نگاره های ایزدان گشت . مراسم دینی را جزو قوانین کشور کرد و حتی دو نوع نی لبک ساخت که با ترانه و موسیقی جشن ها هم آوا می شد . پس از این ، شهرها بساخت و قوانین دادگرانه برای مردم وضع کرد . بدین گونه بود که عنوان انوفریس (باشنده متعال ) را بدو بخشیدند و همچون چهارمین فرعون ایزدی ، آوازه یافت . او که از مصر متمدن شده چندان خشنود نبود ، آرزو داشت که مرزهای فرمانروایی خویش را در سراسر جهان بگستراند . پس نیابت سلطنت را به ایزیس ( همسر و خواهرش ) واگذارد و عزم فتح آسیا کرد . بزرگ خویش👈 توث( ایزد عطارد و ماه ) و سرهنگان برجسته اش ، آنوبیس و اوپوآوت را نیز با خویش برد . اُزیریس دشمن خشونت بود و تنها به واسطهٔ نرم خویی بر کشورها فرمان می راند و پیروز مندانه اهالی را به ترانه خوانی و نواختن آلات موسیقی وامی داشت . پس از آنکه به همهٔ نقاط جهان سفر کرد و تمدن را در همه جا گستراند ، به مصر بازگشت . در باز گشت به میهن ، قلمرو شهریاری او راه کمال پویید ، چه ایزیس در غیاب او خردمندانه کشور را اداره کرده بود . اما چند ماهی نگذشت که اُزیریس آماج توطئهٔ سازمان یافتهٔ برادرش ، ست که به پیروزی برادرش رشک می برد ، قرار گرفت . بعدها جزئیات ماجرا را خواهیم آورد . در اینجا تنها می گوییم که در هفدهمین آثیر یعنی در بیست و هشتمین سال شهریاری اُزیریس ، این «باشندهٔ متعال » ( فرومایه از نظر ما ) در پی دسیسه های توطئه گران سقوط کرد و همسر وفادار او جسدش را یافت و به بازگرداند . فعلاً کافی است بگوییم که ، با بهره گیری از قدرت افسونگری و به یاری ، و موفق شد که کالبد مردهٔ همسرش را به حیات مجدد بازگرداند . به زودی به اتهامات پاسخ گفت و در برابر نشست ایزدان به رهبری ، از حقّانیت خویش دفاع کرد . اُزیریس که از آن جهان بازگشته ، از تهدید مرگ در امان بود و می توانست تاج و تخت خویش را از نو باز یابد و به فرمانروایی خویش بر زندگان ادامه دهد . اما ترجیح داد از این حیات خاکی دست شوید . پس کناره گرفت و به کشتی الیسی رخت بربست و در آنجا ارواح دادگران را به گرمی پذیرا شد و بر مردگان فرمانروا گشت . چنین است افسانه اُزیریس . می توان خاستگاه واقعی او را چنین بر شمرد که وی بت یک طایفهٓ پیروز بود که برای نخستین بار در «بوزیریس » ، واقع در مصر سفلی نصب شده بود . } ادامه دارد... @soltannasir 🌞🌝🌛🌟⭐️💫🌙🌏🌚
@soltannasir { پاسخ به سوالات 136} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 14} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 10 } ادامه ...👇 { در آنجا او جای آنجتی خداوندگار پیشین شهر را گرفت و شکل او را یافت . نیز شاید بعدها در عبیدوس ، واقع در علیا ، آوازه یافت ، یعنی زمانی که با خنتی آمنتی (گرگ _ایزد ) یکی شده ، ایزد بزرگ مردگان گردید و خنتی آمنتی نام یافت . یعنی « خداوندگار باختریان » ، همانند مردگان که در باختر _جایگاه به خاموشی گراییدن خورشید _مأوا می گزینند . در اینجا تنها می توانیم چکیده ای از همه تفسیرهای کیهان شناختی را که دربارهٔ اسطورهٔ اُزیریس پرداخته اند ، بیاوریم . اُزیریس همچون روح نباتی که می میرد و بی وقفه باز زاده می شود ، نمودگار ذرت ، تاک و درختان است . او همچنین رود نیل به شمار می رود که هر سال فراز و فرود دارد. نور که هنگام غروب در سایه ها معدوم می شود ، از نو در سپیده دم ، درخشان تر از پیش پرتو افکن می شود . مبارزهٔ میان دو برادر در جنگ با تعارض میان بیابان و خاک حاصلخیز ، میان بادهای خشک و سرسبزی ، میان خشکی و نمناکی و تاریکی و نور برابر است . اُزیریس در مقام ایزد مردگان ، از بیشترین محبوبیت برخوردار بود ، چون به پیروان خویش ، حیات جاودانی و شادی بخش در جهانی دیگر را وعده می داد که شهریاری دادگر و نیکو بر آن فرمان می راند. او را در سراسر مصر ، کنار همسرش ، و فرزند بعدی اش ، ، که با هم تثلیثی را تشکیل می دادند ، می پرستیدند . به ویژه در عبیدوس او را بس بزرگ می پنداشتند ، در همین جا بود که کاهنان مقبره اُزیریس را به زائران بی شماری که از آن بازدید می کردند ، نشان می دادند . شیفتگان درگاهش آرزو می کردند که روزی در زیر سایه محراب پر عظمت او دفن شوند .شخصی که سنگ نبشته ای بر گور خویش در نزدیکی محراب اُزیریس داشت و نامش بر آن حک شده بود ، بس شادمان و مطمئن بود که در زندگی پسین از موهبت اُزیریس بهره مند خواهد شد . اُزیریس را گاه به شکل ایستاده و گاه نشسته بر اورنگ به شکل انسانی نمایانده اند که با پارچه های سفید شده ، محکم کفن پیچ شده است . چهرهٔ سبز گونش مزین به سپید بلندی است به نام «آتف» با دو پر شتر مرغ که تاج مصر علیا به شمار می آید . دور گردنش نوعی گردن بند به چشم می خورد . دست هایش را که پیچ نشده ، زیر سینه گرفته و تازیانه و عصای چنگک گونه اش را که نماد قدرت متعالی است ، در دست دارد . نام ها و عناوین اُزیریس بی شمار است . در کتاب مردگان ، به حدود صد نام و عنوان بر می خوریم . او مانند بسیاری از ایزدان دیگر ، از قدرت تجسّد و به پیکر دیگری در آمدن ، برخوردار بود و به اشکال گوناگون حیوانی مثل ورزای آنوبیس ، مقدس مندس و پرندهٔ بنو در می آمد .از این گذشته گاه شکل «جد» را می یافت که بت ساده ای بود که به شکلی بدوی مربوط به روزگاری که پیروان ماقبل تاریخی اش را به نبرد وا می داشت . «جد» در اصل تنهٔ کاج یا نوعی سرو بود ، اما در اعصار دیرن ، نوعی ستون به شمار می رفت که چهار سر ستون داشت . در برخی نوشته ها آمده که این همان ستون فقرات اُزیریس است که در محراب مشهور بوزیریس بر جای مانده است . شرح جشن های مربوط به اُزیریس در تاریخ های مشخص را در افسانهٔ منسوب به او نمی یابیم . اما می دانیم که این جشن ها به طور عمومی برگزار می شد و از « اسرار نهفته » بر می آید که کاهنان و کاهن بانوان ، مرگ و رستاخیز این ایزد را به گونه ای نمایش اجرا می کردند . } (کتاب جهان اسطوره ها صفحات 383 الی 386) نکته 1: را از آن جهت با خدای هادس یونانی یکی می دانند که هادس نیز ایزد دنیای زیرین می باشد . در ادامه دروس نظر خویش را در این باب بیان خواهیم نمود . نکته 2: در متون مصری آمده که اوزیریس نواده رع بوده و شهریار انسان ها در زمین بوده است . و انسان ها را از آدم خواری نجات داده و به آنان کشاورزی و ... را آموخته است . به فرض پذیرفتن این روایت اسطوره ای ، سوال پیش می آید که اوزیریس کدام انسان را از آدم خواری نجات داده است ? هرگاه این روایت اسطوره ای درست باشد باید گفت که احتمالاً وی بشر پیش از خلقت حضرت آدم صفی الله را از آدم خواری نجات داده است . و شهریار آن بشر بوده است . نکته 3: در این روایت نیز توث ایزد ماه و عطارد وزیر اوزیریس نیز بوده است . ادامه دارد ... @soltannasir 🌈🌜🌛🌞🌝🌚🌏🌍
با سلام خدمت خوانندگان گرامی کانال سلطان نصیر و تسلیت بابت فرا رسیدن ایام اربعین حسینی به همه شما عزیزان با توجه به اینکه احتمال از بین رفتن کانال عبری وجود داشت . یکی از ادمین های کانال ، زحمت کشیدند . و آیدی خویش را در کانال عبری در اختیار گذاشتند تا در صورت حذف احتمالی کانال دوستان بتوانند آدرس جدید کانال را از ایشان دریافت نمایند . بنابراین آیدی ایشان ارتباطی به بنده ندارد و لطفاً در باب مطالب این کانال از ایشان سوال نپرسید و کماکان تنها راه ارتباطی با بنده آدرس جیمیلی است که در ادامه خواهد آمد . در باب احتمال از بین رفتن کانال ها نیز نگران نباشید تدابیر لازم انجام شده است . اگر کانال. عبری از دسترس خارج شود ،در عرض چند ساعت به مانند گذشته احیاء خواهد شد . بنابراین دشمنان صهیونیستی آموزش زبان عبری بهتر است فکر ریپورت کردن کانال را از سر خویش خارج نمایند . به عزیزانی که در چند ماه اخیر به مجموعه سلطان نصیر پیوسته اند توصیه می نمایم که کانال را با دقت مطالعه نمایند و سپس سوالات خویش را مطرح نمایند . برای مطالعه کانال سلطان نصیر می توانید نام سلطان نصیر را در گوگل سرچ نمایید و به وبلاگ سلطان نصیر مراجعه نمایید . مطالب در این وبلاگ به شکل طبقه بندی شده وجود دارد . و مطالعه آن راحت تر از کانال می باشد. البته باید بگویم که وبلاگ و صفحات فیس بوک و اینیستا گرامی که مطالب را به اشتراک می گذارند زیر نظر بنده نیست و بنده نقشی در اداره شان و حتی سایر کانال های مجموعه سلطان نصیر ندارم . فقیر تنها نویسنده مقالات همین کانال می باشم و لاغیر . و تنها راه ارتباطی با فقیر آدرس جیمیل زیر می باشد : 👇 Soltan313nasir@gmail.com با تشکر : نویسنده سلطان نصیر @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 137} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 15} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 11} ادامه ...👇 نکته4: در باب اسطوره اوزیریس باید دقت نمود که این اسطوره تا حدودی به اسطوره ایزد اینانای سومری و معشوقه وی یعنی دموزی شباهت دارد . منتهی در اساطیر سومری برخلاف اساطیر مصری دموزی برادر دوقولوی اینانا نمی باشد . اینانا با کوکب زهره در ارتباط است و ایسیس نیز همچنین . اوزیریس با حاصلخیزی در ارتباط است و نیز همچنین . اوزیریس کشته می شود . و دموزی نیز همچنین . با این تفاوت که اوزیریس در اینجا زنده می شود و سپس به جهان زیرین می رود و نقش داور مردگان را بازی می نماید . اما در اسطوره سومری ، به دنبال معشوقه خویش دموزی به جهان زیرین سفر می نماید که داستان آن در الواح میان رودانی آمده است . اکنون نقش اوزیریس را به عنوان ایزد مردگان و حاصلخیزی بررسی می نماییم و در این قسمت می بینیم که داوری مردگان ابتدا از آن رع بود و سپس به اوزیریس رسید و حورس پسر اوزیریس که وی نیز ایزد خورشید است در این داوری وی را همراهی می نماید . { « اوزیریس در نقش شهریار مردگان » در کهن ترین دورهٔ تاریخی تحول کیش اوزیریس نقشی که بدو واگذار شد فرمانروای مردگان بود . در این دوره با آن که اوزیریس را به هیأت شهریاری ترسیم می کردند ، اما این شهریار همیشه شاهی مرده و انسانی مومیائی شده و دارای پوشاک و نشان های سلطنتی بود . اوزیریس در مصر علیا با خدای تدفین « ابیدوس خنتی امینیو» (Khenti_Amentiu) که به هیأت گرگی ترسیم می شد یگانه و کیش او به سرعت گسترش یافت . در این دوره این شهریار مرده «اوزیریس خنتی امینتو » (شهریار ساکنان غرب ) نام داشت ، و غرب برای مصریان مأوای مردگان و جای غروب خورشید و ساکنان غرب مردگان بودند . با آن که مرکز اصلی کیش اوزیریس در بوزیریس واقع در دلتا قرار داشت مرکز مهم تر این کیش در ابیدوس واقع در علیا و در جائی قرار داشت که آرامگاه شهریار سلسلهٔ اول ، چر Djer ، بنا شد ، شهریاری که گاه به غلط او را «خنت» (khent) نامیده اند . با گذشت زمان مردم این مقبره را آرامگاه اوزیریس پنداشتند . در روایت های افسانه ای اوزیریس بیشتر با ابیدوس پیوند دارد ، چرا که در این روایت ابیدوس جائی است که سر همسر مردهٔ خویش را در آن جا یافت . در یادمان های یافته شده در ابیدوس سرواره ئی آراسته به گیس مصنوعی ، پر و شاخ را می بینیم که بربلندای تیری نصب شده بود . ابیدوس در گذر زمان به آرامگاه و گورستانی بدل شد که مصریان استل یا سنگ قبرهائی عمودی به یاد مردگان خود در آن بر پا می کردند . در گذر زمان اوزیریس با خدایانی چون خنتی _آمینتو و عنچتی و سوکر ، خدای ممفیت نکروپولیس در جیزه یگانه شد . در آغاز هدف این یگانگی و تلفیق نه تخطی به قلمرو این خدایان که فرآیندی بود که از طریق تطبیق فراعنه با وظیفه آفرینش و نظم دادن به جهان در کیش خورشید_خدا پیوند داشت . در گسترش کیش اوزیریس تفویض مقام خدای تدفین به او از جانب کاهنان هلیوپولیس مورد مخالفت جدی قرار نگرفت . در این دگرگونی رع خدای برتر باقی ماند و اوزیریس ، ایزیس و حورس فرزند آنان در شمار خانواده رع و خدایان خورشیدی قرار گرفتند . در آغاز قلمرو اوزیریس به دنیائی دیگر محدود می شد و در این قلمرو او خدائی کوچک بود . اوزیریس حتی در آغاز خدای برتر جهان زیرین نبود چرا که 👈خدای برتر جهان زیرین همانا 👈رع بود که در هیأت اوف Auf ، خورشید مرده ، هر شب از دوازده دروازه جهان زیرین می گذشت و با ارواح مردگان سخن می گفت : ارواح خبیث را اندرز می داد و راه ارواح نیکو را روشن می کرد و آنان را شجاعت می بخشید و دردهای آنان را تسکین می داد و منخرین آنان را در قلمروی که هوائی نبود برای دم کشیدن می گشود . بدان سان که بر زمین انسان های خوب و بد فراوانند در جهان زیرین نیز چنین بود ، و خدایان مردگان نیز خدایانی بودند نیک سرشت و بدسرشت . رع یا که اوف باید در برابر ارواح خبیث جهان زیرین پاسداری می شد و این خدایان خبیث خدایانی بودند که اغلب به هیأت اژدرماران غول آسا در می آمدند [ و راه را سد می کردند ] .همیشه اما رع در این نبرد پیروز می شد و هر روز از جهان زیرین سر بر می آورد [ و با نور افشانی او روز آغاز می شد ] . در آغاز یکی از ارواح جهان زیرین و از ارواحی بود که را پاسداری می کردند . بدان سان که گزارش شد فرعون در دین خورشیدی تجسم حورس اکبر پسر رع یا پسر حورس بود و بدین سان تصور می شد که نیز همانند خورشید دیگر بار از جهان زیرین سر بر می آورد و زنده می شود و یکی از نقش های فرعون همانا آرام کردن خبیث در جهان زیرین بود . } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌎🌍🌏🌜🌛🌝🌚⭐️💫🌙
@soltannasir { پاسخ به سوالات 138} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 16 } { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 12} ادامه ...👇 {... از دیرباز یکی از شرایط اصلی تداوم زندگی روح بعد از مرگ حفظ تن بود ، و چنین بود که از روزگار کهن تلفیق اوزیریس و خورشید با ( مالیدن بوی خوش نظیر کافور بر بدن مردگان در طی عمل غسل و تدفین ) تن همراه بود . و چنین بود که غذا ، خادمان فراوان و مجموعه ئی از اوراد ، که کتاب مرده نام یافته ، در دسترس قرار داده می شد تا او را در برابر ارواح خبیث محافظت کند ، و چنین بود که شهریار مرده به گذز از دروازه های جهان زیرین و ورود به جهان ابدی امیدوار می شد . باورهایس از این دست گویای قرار گرفتن در نقش خورشید خدا و بدان سان که گزارش شد فرعون را به هیأت تنی مومیایی شده در شبانه خورشید و همراه با خدایانی تصویر می کردند تصویر می کردند که روح فرعون را در این سفر شبانه پاسداری می کردند. } ( کتاب اساطیر مصر 202 الی 204) همانگونه که ملاحظه نمودید در ابتدا بود که حاکم جهان زیرین بود . اما به مرور نقش خویش را به اوزیریس می دهد . و حورس که وی نیز ایزدی خورشیدی می باشد . اوزیریس پدر خویش را در نقش جدید وی یاری می نماید . اما اکنون بخش داوری مردگان را از کتاب اساطیر مصر نقل می نماییم پس از پایان به تحلیل و داوری و قضاوت وی می پردازیم : 👇 { « داوری مردگان » با اجرای دقیق مراسم آئینی حنوط و تدفین روح مرده به در راه می یافت و در این تالار مرده پاسخ گوی رفتار و کردار دورهٔ زنده بودن خویش بود . تعویذها و ترفندهای به کار بسته شده در پاپیروس همراه مرده همه برای مداهنهٔ خدایان و فریب دادن آنان در مورد منزلت مرده و درستکاری تنظیم شده بود . چنین ترفندهائی اما به سختی می توانست در روبرو شدن با که مرده شهریاری دادگر و مهربان بود و پسر او نیز از این مسیر بر ست پیروز شده بود و مؤثر واقع شود . در محاکمهٔ ست و حورس پیروزی حورس بدان دلیل بود که خدایان او را «صدای حقیقت » شناختند و از گناهانی که ست بدو نسبت داده بود تبرئه و به شهریاری دست یافت . در روایتی از اسطوره ، اوزیریس به یاری ایزیس و نفتیس در این محاکمه به دادگاه خدایان راه می یابد و در داوری در مورد پسران خویش او نیز «صدای حقیقت » نام می گیرد . به منظور تلفیق مراسم آئینی تدفین مرده با اسطورهٔ اوزیریس مورد داوری قرار گرفتن روح مرده در تالار داوری جهان زیرین ضروری بود . در مراسم تدفین مرده علاوه بر نهادن تعویذ و اورادهای مختلف در تابوت مرده کاهنان مشایعت کننده چنین اورادی را بر زبان جاری می ساختند و از آن جا که گسترش چنین کیشی با همگانی شدن آن میسر بود چنین مراسمی نه تنها خاص فرعون که با گذشت زمان در مسیر دست یابی به سعادت ابدی از طریق نیکوکاری و عدالت همگانی شده بود . پیش از این در دوره های آغازین داوری نهائی منسوب به رع و با گذشت زمان مجریان آن جب و تحوت بودند و بی تردید از دورهٔ فرمانروایی سلسلهٔ هجدهم بود که داوری ارواح مردگان به «یگانهٔ نیکو » اوزیریس واگذار شد . بدین روایت اوزیریس در تالار داوری موسوم به «تالار حقیقت » بر تختی نشسته و داوری مردگان را نظارت می کرد . این تخت بر فراز پلکانی قرار داشت که نماد تپه آغازین و جائی بود که رع در آن جا هستی یافت و هم آن جا آفرینش جهان را آغاز کرد . و چنین بود که با گذشت زمان این ویژیگی به اوزیریس نسبت داده شد .تخت همانند صندوقی بود که ادوات مقدس در آن نگهداری می شد و به شکل تابوتی چوبی و آرایش یافته بود ، شبیه تخت فراعنه با زیورهای یوریس ، سوکر شاهین سر ، یگانه شده با اوزیریس که بر فراز تخت داوری می کرد . اوزیریس در چنین هیأتی جبه ئی از پر که نماد عدالت و نیکوکاری بود بر تن داشت و از تمام نشان های سلطنتی و خدائی مثل تاج سفید یا عاطف ، پرهای آرایشی تاج ، عصای سرکج سلطنتی ، شلاق و نیز عصای واس Vas [ نماد توانائی و جاودانگی ] که خاص خدایان است برخوردار بود . در این نقاشی ها چهره اوزیریس را به رنگ سبز نقاشی می کردند و رنگ سبز نماد خدای حاصل خیزی بود . در این تصاویر پشت سر اوزیریس ایزیس و نفتیس و در جلوی او چهار پسر حورس یعنی امست ، حاچی ، اپی ، دوامتوف و قبح سنوف پاسداران کوزه های امعا و احشاء مردگان نقاشی می شدند . } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌝🌚🌛🌜🌔🌓🌏🌍🌎🌙⭐️☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 139} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 17} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 13} ادامه ...👇 { ...در چهل و دو داور به هیأت مومیائی ها هر یک با سر انسان و پر حقیقت بر سر و با کاردی تیز در دست حضور داشتند . این داوران نماد چهل و دو ولایت یا استان علیا و سفلی و هر یک جنبه هائی از رفتار مرده را داوری می کردند ، مزید بر این چهل و دو داور انئاد بزرگ و انئاد کوچک نیز حضور داشتند . این خدایان هر یک بر تختی نشسته بود و برخی از آنان عبارت بودند از رع_حرختی نشسته بر خویش که هیأت دیگر او در پشت سر او قرار داشت و خدایان دیگر انئاد هلیوپولیس عبارت بودند از «» ، «» ، «» ، « » ، «» ، «» و «» و خدای نهمی در این میان نه اوزیریس که بود . این خدایان ملازم «= کلام توانمند ،» و « = هوش» ، بودند ملازمانی که همیشه در زورق خورشیدی نیز حضور داشتند . انئاد کوچک یا خدایان نه گانه خرد خدایانی ریشدار و با مراسم تدفین پیوند داشتند . به هنگام و به یمن طلسم و تعویذهائی که مردهٔ شده به همراه داشت و به ویژه به یمن کلمهٔ عبور نوشته شده در کتاب مرده ، فرد در گذشته به سلامت از سرزمین وحشتناک واقع در حد سرزمین زندگان و قلمرو مردگان می گذشت و با عبور از این مدخل توسط یا حورس یا به تالار داوری راه می یافت . مرده پس از بوسیدن آستانهٔ داخل می شد و نام دیگر تالار حقیقت تالار مضاعف بود ، شاید بدان دلیل که تندیس ماعت در مدخل و مخرج آن قرار داشت . تخت داوری بین بخش پنجم و ششم دوت Duat یا جهان زیرین قرار گرفته بود . داوری با آن چه « اعترافا منفی » نام داشت آغاز می شد : مرده در برابر هر یک از داوران نام او را بر زبان می راند تا ثابت می کرد که گناهی از او سر نزده و با انجام چنین ترفندی سعی می کرد هر یک از داوران را بفریبد . تعویذهائی که مرده با خود داشت او را پاسداری و چنین تعویذهائی دل مرده را از بیان حقیقت و ذکر گناهان خویش در برابر خدایان باز می داشت . در کیش اوزیریس پرهیزکاری مرده در زمان زنده بودن او باید ثابت شود و هم بدین دلیل مزید بر اعترافات و گزارش مرده گزارش دیگری که به «داوری سماعی » مشهور بود نیز ضرورت داشت ، [ و داوری سماعی عبارت از گرارش دیگرانی بود که در مورد درستی و نادرستی گفتار مرده شهادت می دادند ] دومین بخش این بررسی را ، خدای خرد ، سرپرستی می کرد و او خدائی بود که در دادگاه خدایان برای برای اثبات بی گناهی حورس نقشی اساسی داشت . در «تالار حقیقت » ترازوی بزرگی قرار داشت که بر فراز آن بابونی که نماد تحوت بود نشسته بود . ماعت ، نماد دادگری و انتظام جهان ، در کنار ترازو قرار می گرفت و انوبیس توزین رفتار مرده را بر عهده داشت تا دل مرده نتواند نیرنگی به کار بندد . بابون نماد تحوت نیز با قرار گرفتن بر فراز ترازو این توازن را نظارت می کرد و ارواح دیگرانی که مرده را از نزدیک می شناختند نیز در کنار ترازو می ایستادند . روح مرده به هیأت 👈شاهینی با سر انسان نمایان می شد و دیگر خدایانی که در کنار ترازو قرار داشتند عبارت بودند از «مسخنت =خدا بانوی زایش» ، «شای=تقدیر و سرنوشت فرد در گذشته » رننونت و [ارنونت ] ، خدابانوی پرستار . همهٔ این خدایان دربارهٔ شخصیت مرده نظر می دادند و تحوت در کنار ترازو حاصل کار را بر تخته شستی که در دست داشت ثبت می کرد . رأی هیئت منصفه بدون اتکای به «اعترافات منفی » و انگارهای فرد مرده اعلام می شد . در توزین اعمال مرده انوبیس یا حورس در یک کفه ترازو دل مرده را که جایگاه هوش و بصیرت بود قرار می دادند و در کفه دیگر ترازو هیروگلیف ماعت یا نماد حقیقت که یک پر شتر مرغ بود قرار می گرفت . این را که دل گناهکار سبک تر یا سنگین تر از پر نماد حقیقت بود نمیدانیم ، اگر دل و پر هم وزن بودند مرده بی گناه بود و حاصل این توزین را تحوت بر تخته شستی هود ثبت می کرد و گزارش تحوت توسط انئاد مورد تأیید و عاموت که غولی ترکیبی از شیر ، اسب آبی و تمساح بود و کنار ترازو به انتظار دریدن دل گناهکاران کوژ کرده بود از دل مردهٔ نیکوکار دور می شد . پس از انجام داوری و اثبات بی گناهی مرده ماعت تن مرده را همانند اوزیریس با پر که نماد پرهیزگاری بود می پوشانید و مرده را برای اعلام نتیجه داوری توسط به پیشگاه اوزیریس می فرستاد . در پیشگاه اوزیریس به نشان بی گناه بودن مرده را نان و آبجو می دادند و با این کار مرده زندگی جاوید می یافت . مرده در پیشگاه اوزیریس نیز بی گناهی خود را گزارش و اوزیریس با شنیدن این گزارش به مرده اجازه می داد که ساکن قلمرو اوزیریس شود . } ادامه دارد ... @soltannasir ⭐️☀️🌞🌝🌛🌜🌚🌔🌏🌍