eitaa logo
🏴معین
660 دنبال‌کننده
363 عکس
62 ویدیو
22 فایل
﷽ 🦋💍 ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼️ گـالـریِ های ناب 🤌
. کـشـکـولِ ✍️ : رؤیای دست‌فروش دل‌خوشیِ دل غنچه‌ی غمگین گردگیریِ زمین تحقق یک رؤیا ( داستان من و حسین ) آغوش گشنه یاسِ ارغوانی ( شهادت حضرت مادر ) بازگشت دزد برای برادرم بابای۲ *رمان‌طوری دل‌سوخته لحنِ نگاه پرستوهای سرگردان شرمنده دل‌خراش مثلِ امام سیاهِ سفید عطش خشم شب ماهِ مغموم روسیاه تمنای اسارت یادآورِ بهار حرف دل۱ حرف دل۲ سلام به دل‌تنگی خانه تکانی سلام مادرم حرف دل۳ بوی اربعین *سفرنامه هفت ضرب *سفرنامه فیلم‌ناک *سفرنامه خانواده‌ای از قوم عاد! *سفرنامه خصومتی که نبود *سفرنامه قضاوت ممنوع! *سفرنامه ماه و خورشید سفارش حرف دل۴ آقای کریم ( ولادت آقای کریم ) حرف‌دل۵ حرف‌دل ۶ شوق وصال ( وصالِ تلخِ علی و فاطمه ) به‌روی ابرها حرف‌دل ۷ حرف‌دل ۸ میزبانِ غریب حرف‌دل ۹ هوای حرم حرف‌دل ۱۰ سِیّد رُکنُ‌الدّین ۱ حرف‌دل ۱۱ چند کلام از سیّدمعین ۱ حرف‌دل ۱۲ حرف‌دل ۱۳ جنون ساحل و دریا سِیّد رُکنُ‌الدّین ۲ حرف‌دل ۱۴ معشوق مهجور جنونِ مجنون تخیل ( پیشنهاد سرآشپز ) حرف‌دل ۱۵ حرف‌دل ۱۶ حرف‌دل ۱۷ حرف‌دل ۱۸ حرف‌دل ۱۹ حرف‌دل ۲۰ شاید منِ مــ🌙‌ه ( سیدمعین زیباست ، از دور ! ) هم‌اکنون حرف‌دل ۲۱ (ازدواج مادر و پدر) سرگردان ! ( حرم برادرِ حسین ) جنة‌الأعلیٰ ( بین‌الحرمین ) معین‌بن‌موسی ( حرمِ جدّم ) لبخند مادر ( ایوان نجف ) شرف حیات ( عید غدیر ) مباهله تسویه حساب حرف‌دل ۲۲نعمتِ حسین ( پایان دهه اول محرم ) طلوع رقصِ پا معصیت شاید ، گاهے هنگام بستن کوله وصلهٔ ناجور ( نجف اشرف ، خانهٔ پدری ) پسرها مادری هستند (شب جمعه ، کربلا) بودی ، هستم . . .( یا ابوالفضل العباس ) پردهٔ خیال (پیشنهاد سرآشپز) تمام شد ! ( پایان محرم و صفر ) شمایی که . . . چند کلام از سیدمعین ۲ چَکاچک هدیهٔ دوباره ( تولد شهید حسین‌آقا ) گفت ، گفتم ۱ گفت ، گفتم ۲ علت آرامش ماه ماهِ من وصالِ شیرین‌تر فلسطین ۱ شهاب آسمان دلم ابری است فلسطین ۲ امام فرمانده است ۲/۱ دنیای منتظر . . . امام فرمانده است ۲/۲ فلسطین ۳ ( دعا ) اسعد الله ایامکم ؟! فلسطین ۴ فلسطین ۵ دلِ پاکِ کاغذ قلمِ خوش‌ادا . . . رگِ خواب قلم کاش فقیر بودم ! حسین به مادرش می‌گوید . . . لکهٔ ننگ نبضم را بگیر . . . گفت ، گفتم ۳ غنچهٔ پژمرده آقای صبور نامه‌های خوانده شده دانشجوها شهید ‌می‌شوند گمنام زمین ، خوشنام آسمان ! (لاله‌های گمانم) اوْلای من مناسبت‌های بی‌رحم ( تولدم . . . ) عاقبتی که زود رسید . . . أم‌الأدب فلسطین ۶ فاطمه را نمی‌شود فهمید...( ولادت حضرت مادر ) بکشید ما را ( حادثهٔ کرمان ) ساحل آرامش بغض شکسته ماه مغموم ۲ عرقِ شرم گوشهٔ صحن انقلاب نوشته‌های لبریز . . .(آخرین نوشتهٔ ۱۴۰۲) رمضان کریم شد ! (ولادت آقای کریم) فرماندهٔ میدان‌ها . . . بت‌شکن ( رئیسی عزیز ) دل‌تنگی ، عادت نمی‌شود ! ایفای نقشِ کلمات ! هلالِ خونین ( آغاز محرم ۱۴۴۶ ) ادعای رسوا ( شب اول محرم ) عُسریٰ‌مع‌الیُسریٰ حکایت همچنان باقی‌ است . . . 📖 .
| 🎧 📼 نـوار کـاسِـت : صدای معین «۱» : دردِ دل . . .💔 صدای معین «۲» : بدهکار . . . صدای معین «۳» : شوقِ وصال ! برداشتِ معین : قول میدم دنیا سخت باشه❗ برداشتِ معین : بدجور عذاب می‌کنه☠️❗ سو!ل مفید : ارتباط با نامحرم 👫🚫 .
• بعد یک سال و پنج ماه ، حالا حرف آخره . . . اگه بخوام روراست باشم ، می‌تونم اشک‌تون رو با مرور خاطراتی که باهم داشتیم در بیارم . . . ! اما ، خلاصه میگم ؛ از وقتی قلم تاتی‌تاتی می‌کرد تا وقتی رقصیدن یاد گرفت اینجا بودم ، اغراق نیست اگر بگم معین یه تیکه از قلبمه . . . کانالی که فقط برای آرشیو نوشته‌ها تأسیس شد و آروم آروم مسیر خودش رو پیدا کرد ؛ تو راهش بارها زمین خورد ، اما یا علی گفت و دوباره بلند شد . . . معین حتی هزار تومن خرج تبلیغ و تبادل نکرد ؛ بعد لطف خدا هرچی داره از ادمین‌ها و ممبرهای بامرامی داره ، که وقتی دستم رو گرفتن که هیچی نداشتم . . . ! هیچوقت محبت‌تون رو فراموش نمی‌کنم و از تک‌تک‌تون ممنونم ✨ می‌تونم اسم خودتون و کانال‌تون رو ببرم ، اما نمی‌خوام طولانیش کنم ، فقط بدونید عمیقاً ازتون متشکرم . . . معین خیلی مبارک بود ، پر از برکت‌هایی که هروقت بهش فکر می‌کنم سراسر لطف خدا بودن ! بزرگ‌ترینش خطاطِ مخلص‌مون که با هنمرندی‌هاشون سرطانِ فک گرفتم ! کسی که بی‌منت کلی هزینه کنه و نه‌تنها ذره‌ای طلب‌کار نباشه ، بلکه همیشه متشکر باشه !!! تا ادیتورهای و ! حتی بچه‌های ستادِ معین که زحمت تایپ نوشته‌ها رو می‌کشیدن . . . ! کسایی که بی‌منت و بی‌ریا برای کانال زحمت کشیدن و فقط منِ سیدمعین دیده شدم ! توی مصاحبت تنها بودم که خدا شاگرد استاد رو رسوند . . . به برکت همین کانال بود که رفیقایی مثل حسین و فرزاد و رضا پیدا کردم ! حالا به نقطه‌ای از زندگیم رسیدم که به ذهن و وقت آزادتری نیازمندم و باید کرکرهٔ کانال رو بکشم پایین . . . مطمئن باشین برای هیچکس سخت‌تر از خودم نیست و اگر مصلحت نظام در این نبود ، این اتفاق نمی‌افتاد . . . ! می‌دونم دل‌تون برای کانال و حرم آقا امام رضا تنگ میشه ؛ به شاگرد استاد وصیت کردم در حد توان‌شون تو کانال‌شون پخش زنده بذارن ؛ توقع زیادی نداشته باشین ، اما چند وقت یه بار چشم‌تون به گنبد و گلدستهٔ آقا روشن میشه . . . هم متوقف نمیشه و با قدرت و بهتر از قبل توی شاگرد استاد ادامه داره . . . فلذا « مَن کُنتُ کانالَه فَهٰذا شاگرد استاد کانالُه . . . » شاگرد استاد کانالیه که همیشه دوست داشتم تمام محتواشون رو توی کانال‌مون بذارم ! اما به اقتضائاتی مجبور بودم گلچین کنم ؛ بعد از من که براتون مفید نبودم ، برید توی این کانال که قطعاً براتون پر از فایده است . . . @Shagerde_Ostad تقریباً همیشه دعاگوی معینیون بودم ، حتی بعضیا رو به اسم ! سعی می‌کنم این کار رو ادامه بدم ؛ لطفاً دعا برای سیدتون رو فراموش نکنین که سخت بهش محتاجم . . . معین حذف نمیشه ، فقط دیگه هیچ فعالیتی نداره ؛ چرا که دارم از ایتا میرم ! مصاحبت شاگردها هم در دست توانمند شاگرد استاد به فعالیت ادامه میده ، اما توقع زیادی نداشته باشین چرا که دست‌تنها واقعاً سخته . . . @Mosahebat_Shagerdha من دارم میرم ، اما نه برای همیشه ! نمی‌دونم کِی ، اما ان‌شاءالله برمی‌گردم ؛ نمی‌دونم چطور ، اما معین دوباره شروع به فعالیت خواهد کرد . . . می‌تونید همینجا بمونین ، گاهی نوشته‌های قبلی رو بخونین ، صوت‌ها رو گوش کنین و منتظر روزی بمونین که خدا می‌دونه کِیه ! می‌تونین با رفتن من ، شما هم برین و پشت سرتون رو نگاه نکنین ؛ فقط لطفاً از دعای خیرتون محرومم نکنین . . . ✍️ سیدمعین موسوی ، ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ .
🏴معین
• بعد یک سال و پنج ماه ، حالا حرف آخره . . . اگه بخوام روراست باشم ، می‌تونم اشک‌تون رو با مرور خاطر
♥️ سلام علیکم احساس عجیبیه متروکه شدن کانالی که کلی باهاش خاطره و حال خوب داریم اما همه ما مسافریم .. مسافر خوب حواسش به وقتش هست و مطمئنم هدف قوی تر و بزرگتری دارید که میخواید برید. امیدوارم به بهترین نحو تو مسیرش قدم بردارید و لطف خاندان کرم همیشه همراهتون باشه زیاد باعث زحمت شدم .. اما برای این مسافر کنکوری که دوست داره باقی سفرش رو پیش امام رضا بگذرونه؛ همین که یادمون تو ذهنتون رد بشه، مطمئنم اثر خودش رو داره متشکریم از شما که پای درد و دل‌ها نشستید، نوشته‌هامون رو خوندید و نسبت به نوشته‌های ناچیزم لطف داشتید، با پخش زنده ها و نوشته‌ها ما رو هوایی امام رضا و خاندان کرم کردید .. خدا خیلی خیرتون بده، دعاگوتون هستیم همیشه ___ سلام و نور ✨ پیامِ شیرینی بود ؛ نوشته‌های همهٔ شما زیبا و دل‌نشین بود . . . قلمی که برای اهل بیت بچرخه ناچیز نیست ! اگر واقعاً شیرینی و حال خوب بوده ، خواهش می‌کنم ✨ .
🏴معین
• بعد یک سال و پنج ماه ، حالا حرف آخره . . . اگه بخوام روراست باشم ، می‌تونم اشک‌تون رو با مرور خاطر
♥️ سلامممممم واقعا کانال خوبی بود همین که بین افراد تعبیض قائل نبودید همه باهم بودن و کاری که معین باهام کرد این بود تونستم از ترسی که اون دنیا داشتم دیگه نداشته باشم شروع کنم به نماز خوندن و قرآن هم همینه دیگه اون آدم سابق نیستم هرکسی میبینه میگه که اصلا باورم نمیشه اینطوری شدی یعنی انقد برات مهمه اخرتت گفتم بیشتر خوش گذرانی اینجا مهمه دیگه مهمونی های ماهان نمیرم کمتر آهنگ گوش میدم بیشتر وقتمو صرف قرآن خواندن میکنم و واقعا ممنونم از کانال معین کاری کرد که راهمو درست انتخاب کنم امیدوارم بازم به زودی زود برگردید :))) ___ سلاممممم و نور علیکم ✨ به مقدار زیادی خوشحال شدم ؛ الحمدلله که خدا جوری ما رو واسطه کرده که فکرش رو هم نمی‌کردم ! امیدوارم ثابت قدم‌تر از همیشه قدم بردارید و تو راهتون محکم باشید 🍃 دعا کنید بهترین وقت و به بهترین شکل برگردم . . . .
🏴معین
• بعد یک سال و پنج ماه ، حالا حرف آخره . . . اگه بخوام روراست باشم ، می‌تونم اشک‌تون رو با مرور خاطر
♥️ عزیز دل مامان ، باز مثل همیشه تصمیم مهم گرفتی ؛ از اولین بار که شیشه شیرت رو مردونه انداختی تو سطل آشغال و دیگه سراغش رو نگرفتی ، اون روزی که سی دی هات رو شکستی و حتی وقتی که پی است رو فروختی و.... تا الان که کانالی که می دونم برات با ارزش هست و دوسش داری تعطیل می‌کنی ، همیشه به تصمیماتت احترام گذاشتم ، امیدوارم بتونی از وقتت بهترین استفاده رو بکنی ، واقعا زمان کمه و ان شاءالله به زودی باید به امامت گزارش کار بدی ، ان شاءالله که سربلند باشی عزیزم ___ فقط می‌تونم لب‌هام به دست و پاتون متبرک کنم ؛ بابت تمام دل‌گرمی‌ها و حمایت‌هاتون خاضعانه و پسرانه و کودکانه ممنونم ♥️ هیچوقت نمی‌تونم ذره‌ای از محبت‌ها و زحمات‌تون رو جبران کنم ، فقط امیدوارم بتونم خوشحال‌‌تون کنم ✨ خیلی دعام کنین مادر شهید آینده 🌷 .
. سَلاٰمٌ علےٰ ابراهیم . . . ! چقدر گفتیم و شعار دادیم ؛ اما تو « استراحت بعد از شهادت » را معنا کردی ! ما « پایان مأموریت یک بسیجی شهادت است » را با تو فهمیدیم . . . ما « تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ » را با تو باور کردیم . . . ما نتیجهٔ « گوش به فرمان ولی » بودن را با تو دیدیم . . . ما از یاد برده بودیم ! ما رجایی را ، بهشتی را ، صفِ اولی‌های را از یاد برده بودیم . . . ما معنای مسئول را از یاد برده بودیم ؛ دلسوزی را از یاد برده بودیم ، ما مردمی بودن را از یاد برده بودیم . . . آن‌قدر که کسی شما را باور نمی‌کرد . . . ! باور نمی‌کرد بشود در سیاست بهشتی بود ، بشود مثل رجایی باهنر بود ؛ اما تو بودی . . . آنقدر باهنر بودی که خورشید در آغوشت گرفت . . . روز ولادتش ، روزی که باید در حریمش خادمی می‌کردی انتخابت کرد . . . ای‌کاش این‌بار هم آتش بر ابراهیم سرد می‌شد . . . اما می‌دانم اگر شهداء زنده‌اند ، شما « زنده به آنی که آرام نگیری . . . » ابراهیمِ ما حالا ، از همیشه بت‌شکن‌تر می‌شود . . . ! ✍️ .
. آقا جانم ! مولا فرمود ، هر دردی دوایی دارد ؛ طبیب دوار عالم ، شما بگو دوای دلِ تنگ چیست ؟! مگر می‌شود موج‌های این دریای پر تلاطم ، جز به ساحل آرام بگیرد ؟! مگر تشنه جز به آب راضی می‌شود ؟! و یا شیرخواره جز به آغوش مادر آرام ؟! اصلا مگر عاشق فقط بینای معشوق نیست ؟! مگر نه این است که گاهی دنیا ، در کوچکیِ یک نفر بزرگ می‌شود ؟! می‌دانی آقا ، به گمانم مولا بشارت داده است ! دوای فراق ، امیدِ وصال است . . . و حالا چقدر شرمنده‌ام که می‌فهمم ، یک عمر فقط شعار داده‌ام ! ظاهراً عشق با درد عجین است . . . دل‌تنگی عادت نمی‌شود و آتشی‌است که سرد نمی‌شود . . . مبتلایتان شدن را به "ما" تفضل کنید ؛ که کسی که مبتلایتان نشد ، رستگار نیست . . . اما باز هم مثل همیشه می‌گویم ، به زبان هم که شده ، دوستتان داریم . . . ♥️ آقای من ! ساحلِ دریای من ، گرمای شما را در آغوش گرفته و دانه‌های ماسه‌‌اش ، آیینهٔ درخشش خورشیدند . . . چقدر دوست دارم این شعر را که می‌گوید : « اندیشه معشوق نگهبان خیال است عاشق نتواند به خیال دگر افتد . . . » ✍️ روزی که لحظه‌های شیرینش ، تلخ بود . . . ۸ خرداد ۱۴۰۳ .
. غروب ، جنس غمش فرق می‌کند ! مایی را که محکومیم به دل‌تنگے ، غروبِ هر روز دار می‌زنند و هر جمعه سَر می‌بُرند . . . ما که شما را نه‌دیده‌ایم و نه‌شناخته‌ایم انقدر دل‌تنگیم ، به قول شاعر : • مـا یـار نـدیـده تـب مـعـشـوق کـشـیـدیـم • آنهایی که حقیقت شما را دیدند و شناختند ، آنهایی که از دریای وجود شما نوشیده‌اند چه می‌کنند ؟! عجب مرد فاضلی بود که می‌گفت : • عـشـق از شـنـاخـت می‌گـذرد ، اتـفـاق نـیـسـت ! • الحق ، هرکه شما را بیشتر دید و بهتر شناخت ، از اعماق دل ، آه هجران کشید . . . هرچه بیشتر دیدم و هرچه بیشتر شناختم ، دل‌تنگ‌تر شدم ؛ دل‌تنگی سخت است اما ، خیال وصال شیرین است ؛ - تـخیّـل مےکنمـ آغـوش گـرمـت را چـه شـیـریـن است . . . ✍️ غروب جمعه ، ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ گاهی تنها پناهم کاغذ است و قلم ، چاره‌ای نبود ، کلمات خیلی خوب نقش ایفا می‌کنند . . . ! .
از دو تا چیز ناراحتم ،
از یکیش خیلی بیشتر ..