eitaa logo
فلسفه ذهن
852 دنبال‌کننده
137 عکس
67 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🎗دیدگاه () نوعی و شعور را - ولو در حد پتانسیل آن - به تمامی موجودات هستی (از جمله جمادات) نسبت می‌دهد. طبق این دیدگاه، آگاهی را نیز باید همانند سایر ویژگی‌های بنیادین که در علم فیزیک به رسمیت شناخته شده (مانند جرم، بار الکتریکی، نیروی الکترومغناطیس، گرانش، فضا – زمان)، یک ویژگی بنیادین در جهان دانست که قابل تبیین از طریق ویژگی‌های دیگر نیست. این دیدگاه فی‌نفسه درباره ماهیت فیزیکی یا غیر فیزیکی بودن ویژگی آگاهی، خنثی است و آگاهی – بعنوان یک ویژگی بنیادین – می‌تواند غیر فیزیکی باشد؛ کما این‌که دیوید چالمرز – بعنوان یکی از مهم‌ترین لیدرهای پنسایکیزم – چنین نظری دارد. 🎗در ، آگاهی برای جمادات و حتی گیاهان، انکار شده و برای ناطقه انسانی و نیز تجرد نفوس حیوانات، استدلال‌هایی ارائه شده است. البته برخی محققان ، با استناد به عباراتی از ، قول به وجود آگاهی در نباتات را نیز به وی نسبت داده‌اند. اما بر این‌که جمادات در نظر – مانند سایر فیلسوفان صاحبنظر مسلمان - فاقد آگاهی‌اند، اتفاق نظر وجود دارد. بدین‌ترتیب همه روان‌دار انگاری – هرچند با و نیز ظاهر برخی آیات قرآن که نحوه‌ای شعور را به تمامی ذرات و موجودات زمین و آسمان نسبت می‌دهد، همخوانی دارد – طرفدار قابل توجهی در میان فیلسوفان مسلمان نداشته است. 🎗براساس دیدگاه ملاصدرا – که هماهنگ با نظر جمهور فلاسفه مسلمان نیز است - وجود علم در ماده و جسمانیات بدلیل غیبت هر جزء از اجزای دیگر و وجود مشوب به عدم اجزاء مادی، منتفی است (اسفار، ۱۹۸۱م، ج۳، صص۲۹۸ ـ ۲۹۷ / ج۶، ص۱۶۳). ولی شاید بتوان مبانی حکمت متعالیه را برای تصدیق و تأیید پنسایکیزم بکار گرفت. آن‌جا که علم را مساوق وجود می‌داند، و وجود نیز بنحوی تشکیکی در تمامی مراتب عالم، تحقق و اصالت دارد، چه بسا باید چنین نتیجه گرفت که علم و شعور در تمام عالم وجود جاری است و البته همانند خود وجود، دارای مراتب شدت و ضعف است. بدین‌ترتیب هر موجود (ولو جمادات) بسته به میزان بهره وجودی که دارد، واجد علم و آگاهی هم خواهد بود. 🎗جالب توجه آن‌که خود ملاصدرا در جایی از اسفار بدین مطلب تصریح کرده است (همان، ج ۸، ص ۱۶۴). برخی گفته‌اند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد از باب همراهی با دیدگاه جمهور بوده است (که البته بلحاظ فلسفی، توجیه مقبولی نیست). علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش می‌کند برای تأیید وجود جنبه‌ای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ چه این‌که مطابق نظر وی و مؤسس حکمت متعالیه، آگاهی و شعور را باید در سطح مجرد (غیر فیزیک) جستجو کرد. 🎗در هر حال این خوانش از حکمت متعالیه که نوعی سازگاری با پنسایکیزم را می‌رساند، با دیدگاه نفس – که نفس مجرد و آگاهی را برآمده از سطح جسمانی می‌داند – متضاد خواهد بود؛ کما این‌که اساساً پنسایکیزم در برابر ایمرجنتیزم مطرح شد تا آگاهی را نه بمثابه ویژگی برآمده از شرایط خاصی در سطح ویژگی‌های فیزیکی، بلکه بعنوان یک ویژگی بنیادین در جهان معرفی نماید. بدین‌ترتیب طرفداران خوانش اخیرالذکر از ملاصدرا و علامه طباطبایی، باید بدنبال تبیینی برای سازگاری و حدوث جسمانی از یکسو (که آگاهی را برآمده از سطوح پیشین و ویژگی‌های بنیادین جهان می‌داند)، با مساوقت علم و وجود از سوی دیگر (که علم و شعور را بنحوی بنیادین در تمام عالم هستی لحاظ می‌کند)، باشند. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧲 گلن استراوسون به تبع راسل و دیگران، از دیدگاهی دفاع می‌کند که علاوه بر ویژگی‌های بیرونی اشیاء مادی، یکسری ویژگی‌های درونی هم برای آن‌ها قائل هستند. ویژگی‌های بیرونی از طریق علوم تجربی - از جمله فیزیک و - کشف می‌شوند، اما ویژگی‌های درونی اساسا قابل مطالعه و بررسی توسط علوم تجربی نیستند. در نظر ایشان، تجربه پدیداری، (بخشی از) ویژگی‌های درونی اشیاء است. 📌 () نتیجه چنین نگرشی است و احساسات پدیداری را به تمام عالم مادی، تعمیم می‌دهد. هرچند که درباره نحوه تحقق بالفعل یا بالقوه این ویژگی پدیداری، اختلافاتی بین نسخه‌های مختلف پنسایکیزم وجود داشته و دارد. اما اساس همه روان‌دار انگاری بر این دیدگاه راسلی بنا شده است. 💥استراوسون البته قائل به پنسایکیزم مادی‌انگار است و ویژگی‌های پدیداری را هم مانند سایر ویژگی‌ها، کاملا مادی می‌داند. در مقابل ایشان، گروه دیگری از پنسایکیست‌ها به رهبری چالمرز هستند که ویژگی پدیداری را هرچند از ویژگی‌های بنیادی جهان، اما غیر فیزیکی می‌دانند و بنحوی دوئالیسم طبیعی‌انگارانه گرایش دارند؛ اینکه ویژگی‌های پدیداری - بعنوان تنها نامزد مقبول برای ویژگی‌های غیر فیزیکی - در قلمرو همین جهان طبیعی حضور دارند. 🧠 همانطور که استراوسون توضیح می‌دهد، پنسایکیزم مادی‌انگار به نظریه مغز و ذهن بازگشت دارد و در واقع توضیحی جدید برای همان نظریه ارائه می‌دهد. توضیحی که بنظر استراوسون قابل رد شدن توسط هیچ استدلالی نیست. درباره این ادعای او سخن خواهیم گفت. @PhilMind
و ☘️ مطابق تفسیر برخی محققان از مبانی نفس‌شناسانۀ ، نفس انسان جهت‌مندی جنسیتی دارد. از نظر ایشان نفس همان حیثیت تعلقی به بدن مادی است، كه صورت بدن است و با بدن، مركب واحدی را تشكیل می‌دهند. حال پرسش جنسیت‌مندی نفس این است: آیا تفاوت‌های جنسیتی به نفس و سپس به حقیقت انسان نیز سرایت می‌كنند یا فقط به بدن مادی تعلق دارند؟ 🌱 اگر نفس جنسیت‌مند باشد، همان‌گونه كه بدن بر دو قسم مردانه و زنانه منقسم می‌شود، نفس نیز زنانه یا مردانه خواهد بود؛ نفس زنانه مدبر بدن زنانه است و نفس مردانه مدبر بدن مردانه. (البته كسانی مدعی‌اند كه روحیات زنانه دارند ولی بدنشان مردانه است و بالعكس. قاعدتا صاحبان دیدگاه فوق باید تبیین خود از این موارد را نیز عرضه كنند). 🌿 استدلال این مفسران، دو مبنای اصلی دارد: (A) نفس انسانی جسمانیة الحدوث است و با حركت جوهری اشتدادی به تجرد می‌رسد، (B) بدن جسمانی مرتبۀ نازلۀ نفس است و نفس و بدن با هم گونه‌ای اتحاد دارند. (در اینجا فرض می‌كنم كه این دو مبنا درست‌اند). 🍀 توضیح استدلال بر پایه مبانی فوق می‌تواند چنین باشد: (1) بدن انسانی یا زنانه است یا مردانه؛ (2) نفسی كه برای هر انسانی حادث می‌شود، متأثر از خصوصیات بدنش است (لازمۀ A و B) (نتیجه) نفسی كه حادث می‌شود، یا زنانه است یا مردانه؛ یعنی نفس بصورت جنسیت‌مند حادث می‌شود. به بیان دیگر، زنانه بودن بدن، موجب می‌شود كه نفسی زنانه حادث شود و با آن بدن متحد و مدبر آن گردد و در نتیجه چنین نفسی دارای حالات زنانه خواهد بود. اساساً جنسیت‌مندی نفس، لازمۀ ضروری جسمانیة الحدوث بودن نفس و اتصال و ارتباط شدیدش با بدن است. 🌲 اما لازمۀ این‌گونه تفسیر و نتیجه‌گیری از مبانی مزبور، تنها زنانه یا مردانه بودن نفس نیست، بلكه بر این اساس تمام ویژگی‌های غیراكتسابی و اكتسابی هر انسانی وابسته به بدنش و ویژگی‌های آن متعین می‌گردند. این نوعی را نتیجه می‌دهد، زیرا پیدایش و تعین هر ویژگی نفسانی را وابسته به/ و برخاسته از ویژگی‌های بدنی می‌داند. 🌴بنظر می‌رسد این تفسیر از مبانی و اصول صدرایی، چندان با نظرات وی سازگار نیست و نیازمند تكمیل است. برای نمونه با آن‌که ملاصدرا اعتقاد دارد «نفس»، جنبۀ تعلقی انسان به بدن است و ارتباط و وابستگی به بدن مادی، ذاتی وجود «نفس» است، حقیقت انسان را در این تعلق خلاصه نمی‌کند و انسان را دارای جوهر و ذاتی مجرد و غیر بدنی می‌داند كه پس از قطع تعلق نفس با بدن، حتی لحظه‌ای پس از حدوث نفس، باقی می‌ماند و حقیقت شخص انسان هم همان است. در این صورت، زنانگی یا مردانگی می‌تواند صفت نفس باشد، اما حقیقت ذات انسان، كه با قطع تعلق به بدن باقی می‌ماند، می‌تواند زن یا مرد نباشد. 🌳 بدین ترتیب پرسیدنی است كه آیا حقیقت انسان، كه (موافق دیدگاه ملاصدرا) پس از مرگ باقی می‌ماند، نیز زن یا مرد خواهد بود؟ آیا زنانه یا مردانه شدن نفس در طول حیات دنیایی، موجب می‌شود كه ذات مجرد انسان نیز زن یا مرد شود و هنگام انتقال به سرای دیگر، زن یا مرد باشد؟ اگر چنین نیست، تقریر مزبور چندان نكتۀ مهم و تازه‌ای را در بر ندارد، و اگر چنین است، تقریر فوق توان اثباتش را ندارد؛ چراکه نفس پس از مرگ، از حالت نفسیت تبدل یافته و به جوهری مجرد و غیر متعلق به بدن مادی تبدیل می‌شود. 🍀چنین می‌نماید كه برای تثبیت جنسیت‌مندی در ذات انسان، باید تبیینی عرضه كرد كه مطابق آن، زنانگی و مردانگی، هرچند در حدوث وابسته به / و برخاسته از تعلق بدنی باشند، در بقا و در ضمن حركت جوهری نفس، ارتقا يابند و از بدن مادی و تعلق بدان مجرد شوند تا بسان ديگر صفات مجرد نفس، متحد با آن بمانند و با حادثۀ مرگ زوال نپذیرند. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
📚 📗کتاب «جوهر آگاهی؛ یک دفاعیه جامع از دوئالیسم جوهری معاصر» نوشته ریکابوف و مورلند بتازگی توسط انتشارات ویلی بلک‌ول و در 390 صفحه بچاپ رسیده است. 📙فصل اول کتاب پس از مرور جوهری در قرن 21، به برخی مناقشات از سوی که آن‌ها را نوعی انحراف وجودشناختی می‌نامد، می‌پردازد و با تکیه بر ، رویگردانی نسبی از در دو دهه اخیر را به بحث می‌گذارد. 📕نویسندگان در فصل دوم با تکیه بر ، و ، استدلال‌هایی را بسود ارائه می‌دهند. 📘فصل سوم با عنوان «وحدت بنیادین موجودات آگاه»، با استفاده از و ، بر وحدت و تحقق یکجای نفس غیرفیزیکی استدلال می‌کند که خود در هفت بخش با رفت‌وبرگشت‌های متعدد همراه است. 📒مؤلفان در فصل چهارم با تکیه بر بروزرسانی استدلال موجهات (مودال) و عاملیت آزاد، سعی در تقویت دارند. 📔فصل پنجم و ششم نیز به پاسخ به کامنت‌ها علیه دوئالیسم و ترسیم چشم‌اندازی برای آینده اختصاص دارد و برنامه‌های پژوهشی جدید برای دوئالیسم جوهری در قرن 21 را تشریح می‌کند. @PhilMind
🔐رویکرد محاسباتی به ذهن، حاصل پیشرفتها و دستاوردهایی بود که از نیمه قرن بیستم در حوزه مهندسی کامپیوتر و هوش مصنوعی اتفاق افتاد و رفته رفته این نگرش را گسترش داد که چه بسا هم دقیقا – و نه بعنوان تشبیه - یک سیستم کامپیوتری باشد. بدین ترتیب ذهن را باید بمثابه نرم‌افزاری که بر روی سخت‌افزار مغز اجرا می‌شود، در نظر گرفت. در نگاه طرفداران این دیدگاه، فرآیندهای مهم ذهنی مانند استدلال‌کردن، تصمیم‌گیری، حل مسئله و ... قابلیت تطبیق بالایی با الگوی محاسباتی‌ای داشتند که در ماشین تورینگی اجرا می‌شد؛ بدین معنا که محاسبات ذهنی با دستکاری نمادها اتفاق می‌افتد و این نمادها در واقع، همان محتوای حالات ذهنی‌اند. 🔐دیدگاه فوق البته بعدها در دهه 70 و 80 توسط جری فودور تکمیل شد. او با تمرکز بر دستکاری نمادها در فرآیند محاسباتی، سیستمی از بازنمایی ذهنی را مطرح کرد که حاوی نمادهای (mentalese) یا زبان تفکر(Language of Thought: LOT) بودند. گرایشات گزاره‌ای (حالات ذهنی مانند باور و میل و تردید و امید و ... که معطوف به یک گزاره هستند)، در نگاه فودور در واقع با این نمادهای زبان ذهن مرتبط‌اند و این نمادها نیز حاصل زنجیره علّی ارتباط با محیط‌اند که درون سیستم عصبی بازنمایی می‌شوند. (Fodor, 1975, The Language of Thought) فودور بدنبال انتقادات فراوانی که به درون‌گرایانه بودن می‌شد، بعدها تلاش کرد (wide content) ذهنی را در قالب محاسبات به شیوه‌ای که شبیه قوانین بازنمایی وسیع باشد، توضیح دهد (Fodor, 1994, The Elm and the Expert)، هرچند قابلیت‌های بازنمایی محلی (local) در نظریه وی برای این هدف کفایت نمی‌کرد و مناقشات در این‌باره را باقی ‌گذاشت. 🔐اما به هرحال تئوری محاسباتی فودور که در واقع تلفیقی از محاسبه‌گرایی () و () است، با استقبال فراوانی در حوزه مواجه شد و بعدها نیز در چارچوب تداوم یافت. در واقع دیدگاه فودور اگرچه فرآیند محاسباتی را منتزع از ساختار بیولوژیک بازنمایی‌کننده لحاظ می‌کرد تا بتواند مدل محاسباتی ماشین تورینگی را فارغ از دستگاه سیلیکونی یا نورونی بازنمایی‌کننده لحاظ نماید، بعدها با اهمیت‌یافتن ساختار نوروبیولوژیک در چارچوب علوم شناختی، به دیدگاه پیوندگرایی () شیفت کرد که فرآیند محاسباتی و بازنمایی محتوای ذهنی را در قالب اتصالات و شلیک‌های شبکه نورونی تبیین کند. هرچند هسته اصلی دیدگاه محاسباتی همچنان برقرار باقی ماند و شلیک‌های نورونی در مسیرهای توزیع‌شده موازی، در جایگاه همان نمادهای زبان ذهن می‌نشستند که توسط سیستم عصبی دستکاری می‌شوند. @PhilMind
برون‌گرایی تجربه پدیداری 1 🌏 پاتنم در مقاله "معنای معنا"، یک آزمون فکری با استفاده از همزاد زمین مطرح می‏کند؛ زمینی که از هر جهت دقیقاً ‌شبیه زمین واقعی است؛ فقط با این تفاوت که مایع شفاف و بی‏رنگ و بی‏بویی که از ابرها می‏بارد و «آب» نامیده می‏شود، دارای ترکیب مولکولی XYZ است و نه H2O. اسکار در زمین واقعی و همزاد اسکار در همزاد زمین، بلحاظ درونی مولکول به مولکول شبیه هم هستند و حتی تاریخچه و سوابق علّی یکسانی هم دارند. پاتنم بنحوی مقبول استدلال می‏کند که وقتی همزاد اسکار در همزاد زمین، واژه «آب» را به كار می‌برد، همان معنایی را نمی‏دهد که برای اسکار در زمین واقعی دارد. «آب» برای همزاد اسکار، به معنای مایعی با ترکیب مولکولی XYZ است و برای اسکار به معنای مایعی با ترکیب مولکولی H2O (ولو این‏که هیچکدام از آن‏ها اطلاعی از ترکیب‏های مولکولی نداشته باشند). 🌍 بنابراین با این‏که تمامی وضعیت‏های دروني اسکار و همزاد اسکار، یکسان و مشترک بود، معنای واژه «آب» برای آن دو متفاوت گردید، و این تفاوت از اختلاف بیرونی و محیطی ناشی می‏شود. نتیجه استدلال پاتنم آنست که باورهاي ما درباره انواع طبیعی، (برونگرا) دارند و صرفاً به آنچه در درون ذهن‌ها و سرهاي ما رخ مي‌دهد، وابسته نيستند و نمی‏توانند صرفاً بر حالات نوروفیزیولوژیک یکسان‏مان سوپروین شوند (Putnam, 1975, "The Meaning of Meaning"). البته پاتنم خود در برون‌گرایی معنا متوقف می‏ماند، اما تایلر برج چند سال بعد، به سادگی استدلال وی را به هم تعمیم داده است. 🌎 یکی از مهم‏ترین انگيزه‌های فیلسوفان برای پذيرش ، استدلالی‌ست كه بواسطه آزمون‌هاي فكري پاتنم و بِرج تثبيت شد. بعنوان مثال لایکن در مواجهه با رویکرد درون‌گرايانه هورگان و تینسون، از همین آزمون بهره می‏گیرد. هورگان و تینسون را مبتنی بر حالات درونی شخص ادراک‏کننده می‏دانند، و نقش ویژگی بیرونی را صرفاً در حد علت ایجادکننده حالت درونی، به رسمیت می‏شناسند. طبق این دیدگاه، اگر حالت درونی مذکور به هر نحو دیگری – حتی مغز در خمره - هم تحقق یابد، تجربه‌ی آگاهانه ظاهر خواهد شد. طبق تبیین ایشان، عوامل محیطی، علّت دور تجربه‏های حسی بشمار مي‌آيند که بوسیله تحریکات فیزیکی در سیستم ادراکی بدن تأثیرگذارند. این تأثیرات بوسیله تکانه‏های نورونی - که حاصل عبور داده‏ها از گیرنده‏های حسی بدن است – پدید می‏آیند. بنابراین تجربه آگاهانه شما می‏تواند دقیقاً بلحاظ پدیداری مشابه الان باشد، حتی اگر علل بیرون از مغز که باعث فعالیت‏های نورونی می‏شوند، کاملاً متفاوت از چیزی باشند که الان هستند. فقط کافیست فعالیت‏های درونی سیستم نورونی، مشابه و یکسان باقی بمانند. (Horgan & Tienson, 2002, "The Intentionality of Phenomenology and The Phenomenology of Intentionality"pp.526-527). 🌏 لايكن در اعتراض به اين ديدگاه خاطرنشان مي‌كند كه در آزمون پاتنم نیز تمام زنجیره‏های علّی بین ابژه بیرونی و سیستم ادراکی درونی، ميان اسكار و همزاد اسكار يكسان است، و حالات درونی آن‏ها هم کاملاً مشابه است. پس اگر در مثال پاتنم مي‌پذيريم كه بدليل تفاوت در محيط، محتوای باورها متفاوت مي‌شود، چرا در حالات پديداري به ديدگاهي مشابهی قائل نشويم؟ لايكن از هورگان و تینسون می‏خواهد که در متن توضيح ديدگاه‏شان، واژگانی مانند «» و «تجربه» را با «محتوای باور» جایگزین کنند. به باور لايكن، نتيجه اين جايگزيني، استدلالی غلط علیه برونگرایی خواهد بود. (Lycan, 2008, "Phenomenal Intentionalities" p.246) 🌍 یکی از مهم‌ترین نتایج بحث از این قرار است که طبق استراتژی درون‌گرایانه، هر دو شخص S1 و S2 که در لحظه t بلحاظ درونی اینهمان بوده و حالات نوروفیزیولوژیک کاملا یکسانی داشته باشند، حالات ذهنی دقیقا یکسانی هم در آن زمان خواهند داشت. اما براساس برون‌گرایی کاملاً ممکن است که S1 و S2 در زمان t دارای متفاوتی باشند؛ با این‌که شلیک‌ها و شبکه این دو دقیقاً مشابه هم باشد. بدین ترتیب صرفا مطالعه محاسبات مغزی و نمی‌تواند تبیین‌کننده درستی برای حالات ذهنی‌شان باشد. ادامه دارد ... @PhilMind
قید «طبیعی» در تعریف و امکان (1) ❇️ فیلسوفان مسلمان در تعریفی که تبارش را به ارسطو می‌رسانند، نفس را چنین تعریف می‌کنند: «کمال اول برای جسم طبیعی آلی دارای حیات بالقوه» و با تک‌تک این قیود، نکته‌ای را در نظر دارند و چیزی را خارج می‌کنند یا توضیح می‌‌دهند، ازجمله بسته به اینکه «طبیعی» صفت جسم باشد یا کمال، جسم صناعی یا کمال صناعی را از تعریف بیرون می‌کنند. ✳️ برای نمونه، فارابی جسم را بر دو قسم طبیعی و صناعی دانسته است. چیزهایی مانند تخت، لباس، شمشیر و شیشه نمونه‌هایی از جسم صناعی‌اند و بدن انسان و بدن حیوانات و عناصر چهارگانه از نمونه‌های اجسام طبیعی‌اند. (الاعمال الفلسفیة، ص341/ فصول منتزعة، ص26). دیگران نیز از ابن‌سینا تا ملاصدرا و پس از وی، همگی همین تقسیم و تعریف را می‌پذیرند. 📚 بر این اساس، نفس تنها در/برای جسم طبیعی متحقق می‌شود و جسم صناعی نمی‌تواند نفس‌مند باشد. ⚒ مراد از جسم صناعی، آن است که توسط انسان یا حیوان ساخته شده باشد و به همین صورت در طبیعت موجود نباشد. فارابی به‌خوبی اشاره کرده است که «وقتی می‌گوییم صناعی، دلالت بر فاعل دارد» (المنطقیات، ج3، ص400). ابن‌سینا هم در جایی گفته است که صناعی آن است که از صناعت به وجود آید. (رساله نفس، ص۱۰-۱۱) البته ملاصدرا حتی شهر را از مصادیق چیزی صناعی دانسته (اسفار، ج8، ص15) و توسعه‌ای معنایی داده است. 🛎 نیز تقسیم سه‌گانه‌ای برای افعال به افلاطون نسبت داده‌اند: فعل اختراعی، طبیعی و صناعی. فعل اختراعی فعل مخصوص خداوند است، که موجود کردن چیزی از هیچ است (أیس از لیس)؛ فعل طبیعی موجود کردن چیزی از چیزی است (أیس از أیس)، بدین‌نحو که صورت اولی از میان برود و مبدل به صورت دومی شود. فعل طبیعی مخصوص علت‌هاست که به اذن خداوند کار می‌کنند؛ فعل صناعی موجود کردن چیزی از چیزی است (أیس از أیس)، بدون اینکه صورت اولی از میان برود. فعل صناعی، فعل معلول‌هاست که با اراده و مشیت خداوند کار می‌کنند. (رسائل ابن‌حزم اندلسی، ص391) 💢 بر این اساس، به نظر می‌رسد بنا بر تعریف، نفس‌شناسی ارسطویی فیلسوفان مسلمان امکان ساخته شدن ماشینی با هوش مصنوعی قوی را رد می‌کند، زیرا: - اگر ماشين دارای هوش مصنوعی قوی ممکن باشد، جسم صناعی باید بتواند نفس‌مند شود؛ - جسم صناعی نمی‌تواند نفس‌مند شود (نفس کمال جسم صناعی نیست)؛ - نتیجه: ماشين دارای هوش مصنوعی قوی ممکن نیست. (مطابق قاعدۀ رفع تالی). ⭕️ اما آیا این نتیجه صحیح است؟ ادامه دارد ... 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
🌀 دانشکده الهیات دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی با همکاری دانشکده مهندسی دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران برگزار می‌کند: 💢 سلسله نشست‌های «فلسفه هوش مصنوعی» 👤 ارائه‌کنندگان: دکتر کاظم فولادی قلعه دکتر مهدی همازاده دکتر ابوالفضل صبرآمیز دکتر محمدحسن مرصعی دکتر بهروز مینایی 🗓 از سه‌شنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۲ 📍  قم، ابتدای جاده قدیم تهران،    دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران،    دانشکده مهندسی، سالن اجتماعات 📌 https://balad.ir/p/POi01R3IoFzLRV 🔵 لینک شرکت در جلسه به‌صورت برخط: 🔗 http://vroom.cysp.ir/a 🔴 پخش زنده مستقیم رویداد از سایبرنما: 🔗 http://tv.cysp.ir پیوستن به کانال رویداد: https://eitaa.com/joinchat/2269512280C234b9605d6 https://t.me/+gpuBw16Y-SZhNThk
قید «طبیعی» در تعریف و امکان (2) ❇️ آیا بر پایۀ تعریف ارسطویی‌تبار نفس، که فیلسوفان مسلمان پذیرفته‌اند، می‌توان امکان ماشین هوشمند و دارای آگاهی پدیداری را انکار کرد؟ ✳️ نگارنده در کلمات فیلسوفان مزبور، دلیل و وجهی برای افزودن قید «طبیعی» و بیرون راندن جسم صناعی از تعریف نیافته است. به نظر می‌رسد حضور این قید در تعریف تنها ازآن‌رو بوده است که تحقق جسم صناعی یا ماشین هوشمند نزد این فیلسوفان کمترین احتمال وقوعی نداشته است. ⚠️ به بیانی دیگر و موافق اصطلاحات امروزین، حضور این قید در تعریف مزبور به‌گونۀ ad hoc است. 🛎 قید یا فرض یا فرضیۀ ad hoc آن است که به نظریه افزوده می‌شود تا آن را از ابطال یا برخی مشکلات برهاند، بدون اینکه حضورش دلیلی یا وجهی داشته باشد. 🔰 گویا فیلسوفان مزبور دیده‌اند که اگر در تعریف نفس بگویند «کمال اول برای جسم ...»، آنگاه تعریفشان کمالات اول مصنوعاتی مانند شمشیر را نیز شامل خواهد شد، پس برای اینکه چنین نشود، قید «طبیعی» را به تعریف افزوده‌اند. لازمۀ چنین تعریفی این است که از پیش مفروض انگاشته شود که جسم صناعی نمی‌تواند نفس‌دار باشد. پذیرش این لازمه اگر آگاهانه بوده باشد، ظاهراً دلیلی جز استبعاد نداشته است. ⭕️ اگر کسی واقعاً معتقد است که تنها جسم طبیعی می‌تواند نفس‌مند شود، باید بتواند چرایی این اختصاص را تبیین کند. صرف طبیعی یا صناعی بودن، یعنی مثلاً انسان‌ساز بودن یا نبودن جسم، بی‌ربط به نفس‌دار بودن یا نبودن به نظر می‌رسد. آیا مثلاً در ذات سلول‌هایی که در حیوانات و گیاهان یافت می‌شوند، يا در ذات تركيبات خاصي از آنها، قوۀ نفس‌مندی نهفته است؟ از این نکته می‌گذرم که تقسیم جسم به طبیعی و صناعی نیز خود مشکلاتی در پی دارد که باید حل شوند. 💢 برخی بر اساس مبانی حکمت متعالیه، به‌ویژه حدوث جسمانی نفس، معتقد شده‌اند که تحقق ماشین دارای هوش مصنوعی قوی ممکن است، تنها باید ماشین پیچیدگی‌های لازم برای برخورداری از نفس‌مندی یا هوش‌مندی را دارا شود. حتی برخی پیشنهاد کرده‌اند که به‌جای هوش مصنوعی، تعبیر مغز یا بدن مصنوعی به کار برده شود، زیرا هوش یا نفس اولا و بالذات متصف به مصنوعی بودن نمی‌شود. کسی که چنین می‌اندیشد، قید «طبیعی» را برای تعریف نفس لازم نمی‌بیند. ❇️ بنابراین نه‌تنها نباید بر اساس تصویری که تعریف مزبور از نفس‌مندی به دست می‌دهد، هوش مصنوعی قوی را انکار کرد، که باید بر اساس امکان آن – اگر استدلال و تبیینی مستقل بر استحاله‌اش در کار نباشد – به تعریف مجدد نفس یا هوش‌مندی پرداخت، که تمام انواع آن را در بر گیرد. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
برون‌گرایی تجربه پدیداری ۲ 🌕یک راهکار مهم برای درون‏گرا در برابر استدلال‌های فلسفی پاتنم و برج و ... از این قرار بوده که را به دو نوع مختلف تقسیم کنند؛ یک نوع از محتوای بازنمایی که منشاء است، و نوع دیگر از محتوای بازنمایی که در شکل‏گیری خصیصه پدیداری نقش ندارد (مثل محتواهای گزاره‏ای در باورها و قصدها و امیال و ...). براي مثال، خصیصه پدیداری تجربه‌اي كه از آب داريم در حقيقت همان بازنمايي ویژگی‏های حسی و ظاهری مایع درون اقیانوس‌هاست، ويژگي‌هايي چون رنگ، شفافیت، مزه، بو، امواج و ... . 🌕در تجربه بصري اسكار از water (در زمین ما) و نیز در تجربه همزاد او از twater (در زمین دوقلو)، همين ويژگي‌هاي ظاهري يكسان، بازنمايي مي‌شوند. بنابراين، محتواي پديداري تجربيات اسكار و همزاد او يكسان باقي مي‌ماند و به ديگر سخن، ترکیب مولکولی متفاوت water و twater، نقشی در محتوای بازنمایی پدیداری ندارد و بخشی از آن نیست. (See: Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.537) 🌕 هم در توضیح استراتژی درون‌گرایانه و در برابر استدلال‏هاي پاتنم و برج، همین پاسخ مبتنی بر تفکیک بین ویژگی‏های بازنمودی را ارائه می‏دهد؛‌ یعنی استدلال‏های مذکور را دلایل خوبی برای این می‏داند که بسیاری از ویژگی‏های بازنمودی، وسیع‏اند؛ ولي اين استدلال‌ها، وسيع بودن همه ويژگي‌هاي بازنمودي را نتیجه نمي‌دهند. وی با تأکید بر این‏که «برخی» ویژگی‏های بازنمودی می‏توانند محدود باشند، ناسازگاریِ ميان درونی‌بودن ويژگي‌هاي پدیداري و بیرونی‌بودن را از همین طریق، برطرف می‏سازد.‌ 🌕طبق این استراتژی اگرچه دو باور مختلف درباره «آب» در زمین و زمین دوقلو متفاوت‏اند، چرا که یکی درباره H2O است و دیگری درباره XYZ، اما همچنان این باورها می‏توانند محتواهایی محدود مشتركي داشته باشند، که این مایع‏ها را در جنبه‏های کیفی و ویژگی‏های ظاهری توصیف می‏کنند. ( Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, pp.354-355.) بدین‌ترتیب لااقل بخش مهمی از حالات ذهنی – که شامل باورها و نیت‌ها و امیال و ... و سایر گرایشات گزاره‌ای است – بنحوی برون‌گرایانه و با ابتناء (سوپروین) بر پایه‌ای متشکل از محیط و اجتماع و و تحقق می‌یابد. 🌕اما وضعیت می‌تواند از این هم فراتر رود. چراکه طبق یک استراتژی معقول که برای گرایشات گزاره‌ای نیز قائل به جنبه پدیداری است، تبیین بازنمایی در حالاتی مانند باور و میل و ... بصورت دوگانه‌ی درون‌گرایانه (در جنبه پدیداری باور) و برون‌گرایانه (در جنبه محتوایی آن) ناسازگار و دشوار بنظر می‌رسد. طبق این استراتژی که بر استدلال فیلسوفانی مانند چارلز سیورت و دیوید پیت استوار می‌شود، كيفيت پديداري حالات گزاره‌ای (مانند باور)، تفرد بخش (individuative) است، بدين معنا كه محتواي بازنمودي باور را تقوّم مي‌بخشد (constitute). 🌕مطابق این استدلال، تفکرات آگاهانه با محتواهای بازنمودی متفاوت، پدیدارشناسی‏های متمایز از سنخِ شناختی دارند که همین ، مقوّم محتوای بازنمودی آن‏هاست (See: Pitt, "The Phenomenology of Cognition", 2004, pp.7-8). یعنی آن‌چه که به جنبه پدیداری باور مربوط می‌شود، مقوّم آن‌چیزی است که با جنبه گزاره‌ای آن ارتباط دارد. سیورت پس از ارائه استدلال برای پدیدارانه بودن تمام حالات التفاتی (See: Siewert, 1998, The Significance of Consciousness, pp.275-276)، و را کرانه‏هایی تفکیک ناپذیر می‌داند، نه فقط در تجربیات حسی و تخیلات؛ بلکه همچنین در قلمرو حکم‏کردن، تفکر مفهومی، و ادراک زبانی. 🌕بدین‌ترتیب استراتژی تفکیک بین نحوه بازنمایی در جنبه پدیداری و جنبه محتوایی حالاتی مانند باورها، به مشکل برخواهد خورد و بنظر می‌رسد همان نحوه بازنمایی که درون‌گرایان براساس استدلال پاتنم و برج برای جنبه محتوایی می‌پذیرند، باید برای جنبه پدیداری نیز پذیرا باشند. در نتیجه برون‌گرایی نه فقط در محتوای گزاره‌ای و حالاتی مانند باور و میل و قصد و ...، بلکه در تجربه پدیداری و حالاتی مانند ادراک حسی و غم و شادی و خشم و ... هم قوت می‌یابد. 🌕از مهم‌ترین پیامدهای برون‌گرایی اینست که مطالعه حالات ذهنی صرفا با و براساس فعالیت‌های نورونی، لزوما به نتایج درستی نمی‌انجامد و بلکه می‌تواند گمراه‌کننده باشد. طبق برون‌گرایی، دو شخص S1 و S2 می‌توانند بلحاظ درونی و فعالیت‌های نورونی دقیقا شبیه هم باشند، اما بدلیل تفاوت محیط و تاریخچه، حالات ذهنی متفاوتی را تجربه کنند. چرا که طبق برون‌گرایی، ذهن بر پایه‌ای ترکیب‌یافته از مغز و بدن و‌ محیط و اجتماع و ... سوپروین می‌شود. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧠کریستوف کوخ - از چهره‌های نوروساینس - در گفتگویی که 3 روز پیش منتشر شده👆، از رد دیدگاه اینهمانی و () می‌گوید و بدنبال تقویت است. 🧬البته پنسایکیزم () هم مانند ایمرجنتیزم، می‌تواند خوانشی ماتریالیستی و نیز خوانشی غیر فیزیکال داشته باشد. همانطور که در ایمرجنتیزم ضعیف، لایه ذهنی و روان‌شناختی برآمده از لایه‌های زیرین (بیولوژیک و شیمی و ...) همچنان در سطح عالم فیزیکی قرار دارد، در پنسایکیزم مادی‌انگار نیز ویژگی بنیادین آگاهی همچون سایر ویژگی‌های بنیادین فیزیک (جرم و بار و فضا زمان و ...) در ردیف حقایق بنیادین مادی جهان قرار می‌گیرد. گلن استراوسون در ویدیوی قبلی و کوخ نیز در این‌جا از این نسخه پنسایکیزم دفاع می‌کنند. 🎈ولی پنسایکیزم غیر مادی‌انگار (به لیدری چالمرز) در عین این‌که ویژگی آگاهی را بنیادین و تقلیل‌ناپذیر می‌داند، اما آن را در لایه غیرفیزیکی جهان تعریف می‌کند. کما این‌که ایمرجنتیزم قوی در مورد ویژگی اعتقاد دارد برخلاف سایر ویژگی‌های ایمرج‌یافته و برآمده در لایه‌های بیولوژیک (از لایه شیمی) و در لایه شیمیایی (از لایه فیزیک)، مادی نیست. 💥کوخ البته در این‌جا برای توضیح دیدگاه خود، گاه بین تبیین نوظهورگرایانه و پنسایکیستی نیز خلط می‌کند و در ارائه استدلال، ناامیدکننده ظاهر می‌شود. پنسایکیزم مادی‌انگار همانطور که استراوسون توضیح داد، به اینهمانی مغز و ذهن بازگشت می‌کند و برخلاف تلاش کوخ و داعیه استراوسون، رافع نیست. در این‌باره بیشتر خواهیم گفت. @PhilMind
آزمایش فکری در فلسفۀ ذهن 🚩 استفاده از (thought experiment) برای تقویت یا اثبات ادعا در مباحث فلسفی معاصر و از جمله در کاملا رایج است، ولی می‌توان استفاده از آزمایش‌های فکری را در کار فیلسوفان تا گذشتۀ دور ردگیری کرد. 🚩 لایب نیتس برای رد دیدگاه لاک که می‌گوید در ملاک این‌همانی شخصی، جوهر هیچ نقشی ندارد، وضعیتی را دربارۀ دو کرۀ کاملاً مشابه به تصویر کشیده است؛ انسان‌های ساکن این دو کره از حیث ظاهر و از حیث حالات آگاهی کاملاً این‌همان‌اند؛ وی در پایان نتیجه گرفته است اگر جوهر نقشی در این‌همانی شخصی نداشته باشد، نمی‌توان این اشخاص را از یکدیگر متمایز ساخت. توماس رید نیز برای ابطال همین دیدگاه لاک، آزمایش فکری افسر شجاع را طراحی کرده است. برخی دیگر از آزمایش‌های فکری معروف در فلسفۀ ذهن بدین قرار است: اتاق چینی، استدلال معرفت، شهود پیوند، انتقال به دور و ... . 🚩 نیکولاس رشر در مقاله‌ای با عنوان «آزمایش فکری در فلسفه پیشاسقراطی» استفاده از آزمایش فکری را تا دوران باستان به عقب بازمی‌گرداند. او در تعریف آزمایش فکری می‌نویسد: تلاشی است برای بیرون کشیدن معلومات از فرآیند استدلالی فرضی که با استخراج نتایج یک فرضیه پیش می‌رود. سپس اقسام آزمایش فکری را شرح می‌دهد. برخی از اقسام ذکر شده بدین قرار است: آزمایش فکری تبیینی، برهان خلف، آزمایش فکری شکاکانه، تمثیل و ... . 🚩 اشکال مهم رویکرد رشر گستردگی بیش از حد این تعریف است. به تعبیر مارتین بونزل در مقالۀ منطق آزمایش‌های فکری: «بر اساس این دیدگاه، بسیاری از استدلال‌های فلسفی، آزمایش فکری به حساب می آیند». حال آن که هدف از معرفی آزمایش‌های فکری وارد کردن روشی جدید در مباحث فلسفی است. قرار است ما با استفاده از قوۀ تخیل خود به احکامی دربارۀ جهان واقعی برسیم. به عبارت دیگر در آزمایش فکری صرفاً با اندیشیدن دربارۀ سناریوهای تخیلی، دربارۀ جهان واقعی چیزی یاد می‌گیریم. 🚩 راشل کوپر در مقالۀ آزمایش‌های فکری دربارۀ چیستی و کارکرد آزمایش‌های فکری، دیدگاه‌های برخی از اندیشمندان را نقل و نقد کرده، سپس تبیین خود را دربارۀ آزمایش‌های فکری ارائه کرده است. تبیین مورد نظر او آزمایش‌های فکری را بسان مدلی از معرفی می‌کند. به نظر او آزمایش‌های فکری مجموعه‌ای از سؤالات «چه می‌شد اگر» به ما ارائه می‌دهند. ما به طور موقت جهان بینی خود را تنظیم می‌کنیم تا مدلی مطابق با پاسخ به این سؤالات «چه می شد اگر» بسازیم. در هنگام پاسخ دادن به سؤال «چه می‌شد اگر» با الهام از رفتار در موارد واقعی، پاسخ رفتار موارد خیالی را می‌یابیم. بدین ترتیب آزمایش‌های فکری امکان یا عدم امکان یک موقعیت خاص را به ما نشان می‌دهند و یا پیامدهای نظریه‌های ما را دربارۀ جهان آشکار می‌کنند. 🖋احمد لهراسبی @PhilMind
🌀 دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کند: 💢 سلسله نشست‌های «فلسفه هوش مصنوعی» 💥نشست دوم موضوع نشست: 🔻نظریه‌های آگاهی در هوش مصنوعی 👤 ارائه‌کننده: دکتر مهدی همازاده پژوهشکده علوم شناختی 🗓 سه‌شنبه ۷ آذر ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۲ 📍 قم، ابتدای جاده قدیم تهران، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران، دانشکده مهندسی، سالن اجتماعات 📌 https://balad.ir/p/POi01R3IoFzLRV 🔵 لینک شرکت در جلسه به‌صورت برخط: 🔗 http://vroom.cysp.ir/a 🔴 پخش زنده مستقیم رویداد از سایبرنما: 🔗 http://tv.cysp.ir
📚 کتاب «متافیزیک معرفت»، نوشته کیث هوساک، در 328 صفحه توسط انتشارات آکسفورد در 2007 چاپ شده است. 🌕 در این کتاب چند مبحث و فصل مهم و مرتبط با فلسفه ذهن مطرح شده است. ✳️ پیش‌فرض نویسنده این است که معرفت درواقع رابطۀ بسیط غیرفیزیکی است و ازاین‌رو وظیفۀ معرفت‌شناسی تحلیل معرفت از راه صدق و توجیه نیست، بلکه مطالعۀ توجیه است با مفروض انگاشتن مفهوم معرفت. ☘️ فصل نخست تبیین می‌کند که معرفت رابطه‌ای میان ذهن و واقعیت است. در این فصل در این باره بحث شده است که آیا معرفت، یک است؟ سپس رابطۀ میان معرفت و حالات ذهنی را بررسی می‌کند. 🍀 محور بحث در فصل سوم، است و بیان می‌شود که محتوا گونه‌ای یک واقعیت است و محتوا ویژگی است و همین ویژگی، ارزش شناختی فعل ذهنی را متعین می‌سازد. سپس دربارۀ و رابطه‌اش با بحثی مطرح می‌شود. 🌿 نویسنده فصل پنجم را به بحث دربارۀ اختصاص می‌دهد و می‌کوشد و را از راه معرفت تعریف کند. می‌گوید یک حالت ذهنی آگاهانه است اگر مصداق گونه‌ای خاص از کلی (universal)، یعنی (quale)، باشد. 🌱 در فصل ششم دربارۀ چیستی بحث می‌شود و نویسنده، همنوا با جان لاک، شخص را نیز بر اساس معرفت تعریف می‌کند: شخص آن ذهنی است که می‌تواند تحت مفهوم "من" دربارۀ خود بیندیشد؛ پس شخص آن موجودی است که خود را تحت مفهوم "من" می‌شناسد. در این فصل دربارۀ ، و نظریۀ نیز مباحثی مطرح شده است. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
1_7937464284.mp3
39.11M
💥صوت اولین نشست از مجموعه جلسات فلسفه هوش مصنوعی، با ارائه دکتر کاظم فولادی قلعه و موضوع «چیستی و تاریخچه » 📍دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران 📅 سه‌شنبه ۲۳ آبان @PhilMind
1_8108186037.mp3
36.55M
💥صوت دومین نشست از مجموعه جلسات فلسفه هوش مصنوعی، با ارائه دکتر مهدی همازاده ابیانه و موضوع «نظریه‌های در » 📍دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران 📅 سه‌شنبه ۷ آذر @PhilMind
فراز و فرود هوش مصنوعی ۱ 🚩 از این ایده جذاب که در کنفرانس دارموث (۱۹۵۶) بیان گردید، آغاز شد: مغز می‏تواند بمثابه یک ، لحاظ شود. کامپیوتر، مثالی از یک پردازشگر اطلاعات است؛ ولی مفهوم پردازشگر اطلاعات، وسیع‏تر است. دیدگاه ، چشم‏انداز جدیدی را درباره ایجاد کرد؛ نورون‏ها یا بعنوان دستگاه‏هایی لحاظ می‏گردند که قادر به حفظ و انتقال اطلاعات هستند. جالب است که شیفت از دیدگاه الکتریکی – بیوشیمیایی به دیدگاه پردازش اطلاعات، همزمان با تغییر در سایر حوزه‏های زیست‏شناسی اتفاق افتاد و بطور خاص زیست‏شناسی ژنتیک و مولکولی کلید خورد که بر اطلاعات تأکید می‌کرد؛ بگونه‏ای که ژنوم را بصورت یک برنامه در نظر می‏گرفت که بوسیله ماشین سلولی تفسیر می‏شود. دیدگاهی که امروزه غالب شده است. 🚩 هوش مصنوعی مستقیماً پرسش از پردازش اطلاعات نورونی را دنبال نمی‏کند؛‌ بلکه در موضع طراحی است. پرسش هوش مصنوعی اینست که: مغزهای زنده به چه نوعی از پردازش اطلاعات نیاز دارند تا رفتارهای هوشمندانه عجیبی که ما معمولاً در ارگانیسم‏های زنده می‏بینیم را بروز دهند؟ مثلاً چه ساختارها و فرآیندهای اطلاعاتی لازم است تا چهره یک شخص را از جریان تصاویر بصری در کسری از ثانیه، بیرون بکشد؟ چه نوعی از پردازش اطلاعات ضرورت دارد تا یک جمله زبان طبیعی را با تمام ابهامات و ساختار نحوی پیچیده‏اش، تجزیه کند و در قالب صحنه ادراک شده، تفسیر نماید؟ طرحی برای دستیابی به یک عملکرد تعاملی پیچیده، چگونه برنامه‏ریزی و چطور اجرا و تنظیم می‏شود؟ 🚩 مشاهدات نورونی و روان‏شناختی – تخیلات مغز،‌ اختلالات مغز، تأثرات از سنّ و سال، و غیره – می‏توانند به ما بگویند که بخش‏های خاصی از مغز، درگیر وظایف شناختی اختصاصی هستند؛ ولی نمی‏توانند بگویند چرا انواع ویژه‏ای از پردازش‏ها نیاز است؟ برای یافتن این پاسخ، باید فرآیندهای جایگزین را امتحان کرد (حتی اگر چنین فرآیند‏هایی در طبیعت اتفاق نمی‏افتند) و تأثیرات آن‏ها را در عمل ببینیم. 🚩 دیدگاه پردازش اطلاعات، یک انقلاب حقیقی در مطالعات ذهن محسوب می‌شد. سال‌های اولیه هوش مصنوعی، سرشار از موفقیت‏ها در یک مسیر محدود بود. از همان ابتدا،‌ محققان هوش مصنوعی از ابراز پیش‏بینی‏ها درباره موفقیت‏های آینده این حوزه، ابایی نداشتند. جملات ذیل که توسط هربرت سیمون در ۱۹۵۷ بیان شده، نمودی از فضای امیدوارانه آن دوره است: «من نمی‏خواهم شما را شوک‏زده یا غافلگیر کنم. ولی به ساده‏ترین روش می‏توانم این‏طور بگویم که الان در جهان،‌ ماشین‏هایی وجود دارند که فکر می‏کنند، یاد می‏گیرند و خلق می‏کنند. علاوه بر این، توانمندی آن‏ها برای انجام چنین کارهایی رو به افزایش است؛ تا این‏که در یک آینده نزدیک، طیف مسائلی که می‏توانند مدیریت کنند، همسطح با طیف مسائلی باشد که ذهن انسانی، قادر به اداره آن‏هاست.» 🚩می‌توان R1 را اولین سیستم کارشناسی موفق دانست که جنبه تجاری پیدا کرد و در شرکت تجهیزات دیجیتالی (Digital Equipment Corporation) بکار گرفته شد که تا ۱۹۸۶، سالیانه حدود ۴۰ میلیون دلار برای این شرکت، کاهش هزینه به همراه داشت. دیگر تقریباً همه شرکت‏های مهم امریکایی،‌ گروه هوش مصنوعی خودشان را داشتند که در حال استفاده از یا تحقیق بر سیستم‏های کارشناسی بودند. صنعت هوش مصنوعی از حجم چند میلیون دلار در سال ۱۹۸۰ به میلیاردها دلار در ۱۹۸۸ رسید که شامل صدها شرکت ساخت سیستم‏های هوشمند،‌ سیستم‏های بینایی، روبات‏ها، و نرم‏افزار و سخت‏افزار مخصوص این اهداف بود. 🚩 اما به زودی پس از آن دوره‏ای فرارسید که «زمستان هوش مصنوعی» خوانده می‏شود؛ دوره‏ای که کمپانی‏ها بدلیل ناکامی در تحقق وعده‏های خارق‏العاده، به سقوط و افول کشیده شدند. ادامه دارد ... @PhilMind
فراز و فرود هوش مصنوعی ۲ 🚩 در اواسط دهه 1980 حداقل چهار گروه مختلف، نوعی را بازتولید کردند که اولین‏بار در 1969 پایه‏گذاری شده بود. این الگوریتم برای بسیاری مسائل و انتشار گسترده نتایج در مجموعه پردازش توزیع‏شده موازی (Parallel Distributed Processing) بکار گرفته شد که موجب شور و هیجان فراوان گردید. این مدل‏های هوش که «پیوندگرا: Connectionist» خوانده می‏شوند، بعنوان رقیب مستقیم برای دو مدل نمادی (که توسط نوِل و سیمون ارتقاء یافت) و رویکرد منطقی (که بوسیله مک‏کارتی و دیگران مطرح شد) تلقی می‏گردید. 🚩 شاید واضح بنظر برسد که انسان‏ها نیز در برخی سطوح با دستکاری نمادها کار می‏کنند، اما طرفداران پیوندگرایی می‏پرسیدند آیا دستکاری نمادها هیچ نقش تبیینی واقعی در مدل‏های جزئی‏شده شناخت دارد؟ این سؤال بدون پاسخ باقی مانده بود، هرچند دیدگاه اخیر این است که رویکردهای نمادین و پیوندگرا، مکمل همدیگر - و نه در رقیب با هم – هستند. 🚩 با جداسازی از رویکرد دیجیتال، تحقیق در شبکه‏های نورونی مدرن به دو حوزه تقسیم شد که یکی با خلق ساختار مؤثر شبکه و الگوریتم‏ها و ویژگی‏های ریاضیاتی آن‏ها سروکار داشت، و دیگری با مدل‏سازی دقیق ویژگی‏های مجموعه نورون‏های واقعی.  دیگر مشخص شده بود مسائلی که ما فکر می‏کردیم مشکل باشند، از حل قضایای ریاضیاتی و بازی آبرومندانه شطرنج گرفته تا استدلال در علوم مختلف،‌ آسان بودند و کامپیوترهای دهه 60 و 70 با چندهزار فرمان در ثانیه، غالباً می‏توانستند نتایج رضایت‏بخشی را در این زمینه‏ها فراهم آورند. مسئله گریزپا اما مهارت‏هایی بود که هر بچه پنج‏ساله هم داراست؛ مثل بیان تفاوت بین یک سگ و یک گربه، یا درک یک کارتون انیمیشینی. 🚩 اواسط دهه 90 شاهد نفوذ سیستم‏هایی در مؤسسات مالی بودیم که از تکنیک‏های قدرتمند آماری و انطباقی استفاده می‏کردند. نه تنها فروشگاه‏های بزرگ توسط شبکه‏های کامپیوتری مدیریت می‏شدند، بلکه عمده تصمیمات خرید و فروش نیز بوسیله برنامه‏های نرم‏افزاری که بنحوی فزاینده شامل مدل‏های پیچیده دادوستد بودند،‌ گرفته می‏شد. 🚩 با نقش مهم و روزافزون ماشین‏های هوشمند در تمامی جنبه‏های زندگی امروزه (نظامی، پزشکی،‌ اقتصادی، مالی، سیاسی)، عجیب است کسی در این‌باره تردید داشته باشد که: «چه اتفاقی با هوش مصنوعی رخ داده است»؟ اگر تعریف ما از AI شبیه تعاریف امثال اِلین ریچ (Elaine Rich) باشد که هوش مصنوعی را معادل ماشین‌هایی می‌داند که «اعمالی را به انجام می‏رسانند که فعلاً افراد انسانی در انجام آن‏ها بهتر هستند»، باید اذعان کرد که حوزه AI به موفقیت‌های بزرگی دست یافته و آینده روشن‌تری را هم نوید می‌دهد. 🚩 اما اگر علاوه بر جنبه کارکردی که بر یکسری خروجی‌های از سنخ داده و رفتار و گفتار تکیه دارد، جنبه پدیداری و سابجکتیو هوش و آگاهی نیز مدنظر باشد، ماجرا کاملا فرق می‌کند. رویکردهای معاصر () و () هرچقدر که در ارائه رفتارها و کارکردهای ایده‌آل یا شبیه انسان، پیشرفت داشته‌اند، اما اساسا برای تولید و توسعه عالَم درونی و در ماشین‌ها تاسیس نشده‌اند. 🚩 امروزه البته بسیاری از مهندسان علوم کامپیوتر اصلا کاری با ساخت جنبه اول‌شخص و در ماشین‌ها ندارند و صرفا بر توسعه تمرکز دارند؛ هوشی که البته در تسهیل و تحول زندگی بشر می‌تواند نقشی بسیار اساسی ایفا نماید و کارکردهای مهمی را به منصه ظهور رساند. اما بنظر می‌رسد چشم‌انداز که توسط لیدرهای این حوزه از اواسط قرن بیستم نوید داده می‌شد و همچنان از سوی برخی مهندسان و نظریه‌پردازان دنبال می‌شود، قابلیت تحقق در قالب رویکردهای رایج را ندارد. و این البته بمعنای عدم امکان علی‌الاصول تحقق چشم‌انداز مذکور از هیچ طریق دیگر نیست. @PhilMind
📚 📙کتاب «آگاهی درونی؛ یک نظریه بازنمودگرایانه» اثر اریا کریگل در سال ۲۰۰۹ توسط انتشارات آکسفورد و در ۳۰۰ صفحه بچاپ رسیده است. 📘کریگل در این کتاب، تئوری خودبازنمودگرایی را برای تبیین فیزیکالیستی ارائه می‌دهد. این نظریه البته بطور خاص برای تبیین جنبه سابجکتیو تجربه ارائه شده است؛ چراکه مؤلف با تفکیک جنبه کیفی از جنبه سابجکتیو، در اینجا بر دومی تکیه دارد که اساسا هر را برای شخص تجربه‌کننده‌اش محقق می‌سازد. جنبه‌ای که آن را «برای‌من‌بودگی» (for-me-ness) نیز نامیده‌اند. 📒کتاب با یک بخش مقدمات مفهومی آغاز می‌شود. مؤلف در ادامه دیدگاه بازنمودگرایانه‌ی جنبه کیفی (محتوای تجربه) را توضیح می‌دهد و آنگاه به سراغ دیدگاه خودبازنمودی در باب جنبه سابجکتیو تجربه می‌رود. 📗نیمه دوم کتاب به مباحث تبعی و پیرامونی تئوری اختصاص دارد و نویسنده در سه بخش، نظریه خود را در نسبت با «وجودشناسی آگاهی»، «علم تجربی آگاهی»، و «تقلیل آگاهی» توضیح داده است. 📕کتاب یک ضمیمه انتهایی با عنوان «آگاهی پدیداری و آگاهی سابجکتیو» هم ارائه می‌دهد. 📎نظریه کریگل را در پست بعدی بررسی خواهیم کرد. @PhilMind
🌀 دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کند: 💢 سلسله نشست‌های «فلسفه هوش مصنوعی» نشست سوم موضوع نشست: 🔻 مسئله چارچوب و عواطف انسانی: از هوش مصنوعی به فلسفه 👤 ارائه‌کننده: دکتر ابوالفضل صبرآمیز پژوهشگر فلسفه 🗓 سه‌شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۲ 📍 قم، ابتدای جاده قدیم تهران، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران، دانشکده مهندسی، سالن اجتماعات 📌 https://balad.ir/p/POi01R3IoFzLRV 🔵 لینک شرکت در جلسه به‌صورت برخط: 🔗 http://vroom.cysp.ir/a
📌موضع رایج دیدگاه مرتبه اول درباره ، قائل به تمایزی در درون نیست؛ اما اریا کریگل را دارای دو خصیصه متفاوت دانسته و برای تأمین و تبیین هر خصیصه، منشاء جداگانه‏ای در نظر گرفته ‏است. به گفته وی مي‌توان ميان دو جنبه مختلف از تجربه‌هاي آگاهانه (مانند تجربه ديدن آسمان) تمايز نهاد: الف) جنبه «آبی‏‌گون بودن» تجربه، که آن را «خصیصه کیفی» تجربه می‏نامد، و ب) جنبه «برای من بودن» که آن را «خصیصه سابجکتیو» تجربه نام‏گذاری می‏کند. آن تجربه نه فقط، آبی‏گون است؛ بلکه براي من است، به اين معنا كه من از آبی‏بودن آن مطلع هستم. آبی‏‌گون‌ بودن آن، خصیصه کیفی‏اش را شکل می‏دهد، در حالی که آگاهی من از آن، خصیصه سابجکتیوش را. 📌خصیصه کیفی یک ، مشخص می‏سازد که آن، چه تجربه آگاهانه‏ای هست، اما این خصیصه سابجکتیو تجربه است که مشخص می‏کند آیا اصلاً آن یک تجربه آگاهانه است (Kriegel, 2005, Naturalizing Subjective Character, pp.24-25.) 📌نكته مهمي كه كريگل ابتدا – در مخالفت با بازنمودگرایی مرتبه بالاتر - مطرح مي‌كند اينست كه بنظر مي‌رسد آگاهي ما از يك رويداد پديداري (كه در حقيقت همان خصيصه سابجكتيو آن رويداد است) چيزي متمايز و مجزا از خود آن رويداد نيست. به ديگر سخن، براي حصول آگاهي به يك تجربه، نيازي به يك حالت ذهني فرا و وراي آن تجربه نداريم. بلكه آگاهي از تجربه، بگونه‌اي درون خود آن تجربه نهفته است و به ديگر تعبير، تجربيات آگاهانه خود-بازنما هستند (Ibid, pp.28-29). 📌حال، چنان‏چه وجود دو مؤلفه يادشده (يعني خصیصه کیفی و خصیصه سابجکتیو) را در هر تجربه آگاهانه بپذيريم، لازم است توضيح دهيم چگونه ممكن است يك حالت ذهني در درون خود، آگاهي به آن حالت را در بر داشته باشد. بسياري از نظرياتي كه درباره ارائه شده، عمدتاً راجع به خصيصه کیفي هستند و به خصيصه سابجكتيو تجربه نپرداخته‌اند. کریگل در تلاش برای طبیعی‏سازی خصیصه سابجکتیو تجربه آگاهانه، بر این مطلب تمرکز می‏کند که چگونه یک حالت نوروفیزیولوژیک در می‏تواند وقوع خودش را بنحوی متناسب کند. 📌البته او اذعان دارد که یک مشکل بسیار اساسی در برابر استراتژی ، این است که فرضیه‏های فیزیکالیستی درباره بازنمایی ذهنی، از مجموعه مفاهيم مربوط به ارتباط علّی بهره می‏گیرند؛ ولی روابط علّی، غیر بازتابی هستند (آن‏ها هیچ‏گاه بین یک شیء و خودش برقرار نمی‏شوند)؛ هیچ حالت ذهنی نمی‏تواند سبب وقوع خودش بشود. در نتیجه یک مشکل بنیادین در برابر طبیعی‏سازی خصیصه سابجکتیو قرار دارد. 📌رویکردی که او برای حل مشکل پیشنهاد می‏کند، این است که محتواهای بازنمایی (شامل هر دو محتوای «گوجه فرنگی قرمز» و «بازنمایی گوجه فرنگی قرمز») بوسیله یکپارچه‏سازی اطلاعاتی که ابتدائاً توسط دو حالت ذهنی جداگانه حمل می‏شوند، تولید می‏گردند. وقتی محتواهای این دو حالت ذهنی جداگانه، بنحوی مناسب یکپارچه‌سازی می‏شوند، یک حالت ذهنی واحد پدید می‏آید که دربردارنده آگاهی درونی از بازنمایی گوجه فرنگی قرمز است. این دو حالت ذهنی (بازنمایی گوجه فرنگی قرمز و بازنماییِ بازنماییِ گوجه فرنگی قرمز) البته هرکدام هیچ خصیصه سابجکتیو ندارند؛ اما وقتی که محتوای بازنمایی‏شان یکپارچه می‏شود، یک حالت ذهنی پدید می‏آید که دارای است. علت این‏که این حالت ذهنی سوم، دارای خصیصه سابجکتیو است، اینست که در درون خودش، بازنمایی از یک ابژه بیرونی و بازنماییِ آن بازنمایی را به هم می‌آمیزد. (See: Ibid, pp.38-47) 📌البته او قبول دارد که ممکن است اعتراض شود آشکارگی تجربه برای شخص (برای من بودن)، بسیار خاص‏تر و منحصر به فردتر از آن است که با مفهوم «اطلاع درونی از آن» توضیح داده شود؛ خصیصه سابجکتیو، چیزی فراتر از اطلاع درونی است. نقد دیدگاه کریگل بزودی خواهد آمد. @PhilMind
1_8415113464.mp3
31.45M
♦️صوت نشست سوم از مجموعه نشست‌های ، با ارائه دکتر صبرآمیز و موضوع «مسئله چارچوب و عواطف انسانی: از به فلسفه»، سه‌شنبه ۲۱ آذر، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران @PhilMind
فرضیۀ نفس‌مندی هوش مصنوعی ⛵️برایان کاتر، استادیار دانشگاه نوتردام آمریکا، مقاله‌ای نگاشته است با عنوان «فرضیۀ نفس‌مندی » که قرار است در مجلۀ ایمان و فلسفه چاپ شود. او از این فرضیه دفاع می‌کند که دست‌کم می‌توان این احتمال را که (Artificial General Intelligence) به‌معنای حقیقی نفس‌مند باشد، جدی گرفت. ⛺️ این فرضیه بر این فرض‌ها بنا شده است: 🪀ما بالاخره AGI‌ را خواهیم ساخت؛ 🪀در مورد هر موجود نفس‌مند، نظریۀ صادق است؛ 🪀 نفس، موجودی غیرفیزیکی است. ⛵️کاتر دو استدلال به‌سود این تز عرضه کرده است: استدلال قیاس با بیگانه و استدلال دریافت‌کنندۀ مناسب. ایدۀ استدلال اول (the alien-analogy argument) این است که اگر موجوداتی متفاوت با انسان‌ها و حیوانات زمینی را بیابیم که هوش‌مند به نظر برسند، یعنی رفتارها و کارکردهای هوشمندانه داشته باشند، اما از مادۀ بدنی متفاوتی ساخته شده باشند، می‌پذیریم که آنها هم نفس‌مندند. حال اگر نفس‌مندی آنها را رد نمی‌کنیم، نمی‌توانیم نفس‌مندی ماشین هوشمند را نیز رد کنیم. ⛵️ایدۀ استدلال دوم (the fitting-recipient argument) این است: اگر جوهری درست است، آنگاه پذیرفتنی است که نفس‌مندی وقتی روی می‌دهد که سامانۀ فیزیکی مناسبی در کار باشد که دریافت‌کننده و دارندۀ آن نفس باشد. این سامانۀ فیزیکی آنگاه مناسب است که نفس بتواند کارهای خود را از طریق آن انجام دهد، و ازاین‌رو باید ظرفیت‌های مناسب رفتاری و سامانۀ کارکردی متناسبی داشته باشد. پس ماشین هوش‌مندی که همین وضعیت را دارد، همانند انسان نفس‌مند خواهد بود. به بیانی دیگر، اگر بدن خاص انسانی را به سبب آمادگی‌ها و ساختارهای ویژه‌اش نفس‌مند می‌دانیم، ماشینی را که به‌نوعی بدن هوش مصنوعی است، نیز باید نفس‌مند بدانیم. جالب اینکه کاتر از آلن تورینگ (1950:334) این ایده را نقل می‌کند که طرفدار جوهری خداباور، باید امکان نفس‌مندی ماشین را بپذیرد. ⛵️کاتر در مقاله توضیح داده است که مرادش از نفس و نفس‌دار شدن چیست، ازجمله نفس‌مندی را گونه‌ای اتحاد نفس و بدن می‌‌داند که بر روابط علّی متقابل میان نفس و بدن استوار است. نیز دربارۀ شرایط از لحاظ طبیعی کافی (nomologically sufficient condition) برای نفس‌دار شدن بحث کرده است، زیرا نفس‌دار شدن مسلماً حادثه‌ای تصادفی نیست. ⛵️بر همین اساس، وی به نکتۀ مهمی اشاره کرده است: لازمۀ فرضیۀ مزبور این نیست که ما نفس‌های ماشین‌های هوشمند آینده را خلق می‌کنیم، بلکه نقش ما تنها فراهم آوردن شرایط مادی لازم برای نفس‌مند شدن است. این سخن مشابه سخن دوگانه‌انگاران جوهری است که معتقدند اگر بدن مناسبی فراهم آید، آنگاه نفسی بدان متصل می‌شود یا این بدن با نفسی ازپیش‌موجود متحد می‌گردد. ⛵️کاتر مفصلاً هر دو استدلال را صورت‌بندی کرده و دربارۀ آنها بحث کرده است. و در پایان به برخی لوازم فرضیۀ نفس‌مندی ماشین پرداخته است، مانند وضعیت اخلاقی، این‌همانی شخصی و نوع و مرتبۀ وجودی نفس‌های ماشین های هوشمند آینده. ⛱متن مقاله در philpapers در دسترس است. Cutter, Brian (forthcoming). The AI Ensoulment Hypothesis. Faith and Philosophy. 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
🌀 دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کند: 💢 سلسله نشست‌های «فلسفه هوش مصنوعی» نشست چهارم موضوع نشست: 🔻 هوش مصنوعی و خطر وجودی 👤 ارائه‌کننده: دکتر محمدحسن مرصعی دانشگاه صنعتی شریف 🗓 سه‌شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۰:۱۵ تا ۱۲ 📍 قم، ابتدای جاده قدیم تهران، دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران، دانشکده مهندسی، سالن اجتماعات 📌 https://balad.ir/p/POi01R3IoFzLRV 🔵 لینک شرکت در جلسه به‌صورت برخط: 🔗 http://vroom.cysp.ir/a
🔹بسیاری از دانشمندان بر این اعتقاد بوده و هستند که تعداد و تراکم نورون‌ها در پیدایش دخالت ندارد؛ بلکه الگو و حجم است که به می‌انجامد. این نگرش برپایه یافته‌های تجربی بود که نشان می‌داد نواحی (Cerebral cortex) و که بیشترین پردازش اطلاعات در آن‌ها صورت می‌گیرد، مرتبط با عمده حالات و کارکردهای آگاهانه ما هستند. در حالیکه ناحیه با تراکم حدود ۸۰ درصد کل نورون‌های ، از آنجا که پردازش اطلاعات خاصی در آن صورت نمی‌گیرد، نقش خاصی هم در تجربه آگاهانه ندارد. 🔸کوخ براساس همین داده‌ها را زیر سؤال می‌برد و چالمرز اصل عدم تغییر سازمانی (Organizational Invariance) را مطرح می‌سازد که صرفا بر الگوی اتصالات و پردازش‌ها تأکید دارد و آرایش فیزیکی و ماده سازنده سیستم را از موضوعیت می‌اندازد. بدین معنا که هرجا الگوی علّی تعاملات و پردازش‌ها تکرار شود (ولو در تراشه‌های سیلیکونی)، یکسانی هم بروز خواهد کرد. اساسا تئوری () در و دیدگاه در ، بر همین ایده استوار شده که الگوی انتزاعی محاسباتی و مدل تعاملات علّی بین اجزا اهمیت دارد و نه ساختار مولکولی اجزاء. در نتیجه و و ... نیز در مسیری غیر بیولوژیک قابل پیش‌روی و تحقق است. 🔹اما پژوهشی که کمتر از یکماه پیش (۲۹ نوامبر) در مجله به چاپ رسیده، نشان می‌دهد مخچه و سازمان ژنتیکی سلول‌های پورکنژ در آن، نقشی قابل توجه در گسترش عملکردهای شناختی بالاتر در مغز بالغ دارد. این تحقیق پیشرو که در مرکز دانشگاه هایدلبرگ آلمان به انجام رسیده، پروفایل‌های مولکولی را از حدود ۴۰۰ هزار سلول جداگانه جمع‌آوری کرده و موفق به نقشه‌برداری از این سلول‌ها شده است. همچنین بیش از هزار ژن در مخچه شناسایی کرده که الگوی فعالیت متفاوتی در گونه انسانی دارند و مستقیما به ظرفیت‌های منحصربفرد شناختی انسان مربوط می‌شوند. 🔸پژوهش‌هایی از این‌دست با برجسته‌کردن بیولوژی مغز، تاکید صرف بر الگوهای محاسباتی و پردازش اطلاعات را به چالش می‌کشند و پایه نوروفیزیولوژیک آگاهی را نیز در کنار مدل اتصالات علّی برجسته می‌سازند. در نتیجه نظریه‌هایی مانند نوظهورگرایی () - که سطوحی از پیچیدگی در لایه نوروبیولوژیک را برای ظهور و پیدایش ویژگی آگاهی از آن ضروری می‌دانند - تقویت می‌شوند و رویکردهای محاسباتی و کارکردگرایانه در هوش مصنوعی و ، به چالش کشیده می‌شوند. @PhilMind