eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
141 دنبال‌کننده
340 عکس
183 ویدیو
30 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 آقازاده‌ای بنام نرجس (۳) در تعلیل ضرورت تغییر (عزل) سریع از ، دم از «مشروعیت ناشی از مقبولیت» می‌زند که خودش با ۳۵۶٫۷۰۹ رأی از تهران بیش از ۱۰٫۰۰۰٫۰۰۰ نفری بر کرسی تهران تکیه زده است! آن‌هم به ضرب و زور لیست مدعیان اصولگرایی! و حال آنکه در نزد خانواده خود هم هیچ مقبولیتی ندارد! چنانکه فاطمه سلیمانی در استوری اینستاگرام خود نوشت: «تمام عمرم سعی کردم حتی از اسمم هم استفاده نکنم، چون صوت صدایت همیشه در گوشم نواخته می‌شد که اگر حتی از اسم استفاده کردید ما را نمی‌بخشید.» همچنین نوشت: «صفحه‌ام رنگ خون است. خون مظلوم شهید. بابا جانم ما شرمنده شماییم. شما به ما همیشه یاد دادید که هیچ وقت دنبال صندلی نباشیم، چون صندلی خودت میدان جنگ بود.» او بدون نام بردن از خواهرش نوشت: «هرکس در این راه وارد شود نه فقط شرمنده شما بلکه به گفته خودتان شرمنده و مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه خواهد شد.» برادر حاج قاسم (سهراب) هم به اقدام برادرزاده‌اش اعتراض کرد. او از روح برادر شهید و غریبش عذرخواهی کرد و نوشت: «تلاش کردم، اما موفق نشدم.» او بدون نام بردن از جریان مرموز حامی نرجس، نوشت: «عزیز برادر این کار را با روح مطهرت کسانی کردند که خود را برادر شما می‌پنداشتند، ولی غافل از اینکه شما با خدا معامله کردی و عزیز مردمت شدی. خداوند حافظ آبرویت خواهد بود.» هم به نحو دیگری به نامزدی خواهرش، اعتراض کرد. = 😳! ..ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۷ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲هم‌اندیشی چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 آقازاده‌ای بنام نرجس (۴) ، علی‌رغم اعتراض اعضای خانواده‌اش هم نامزد شورای شهر شد و هم در فهرست انتخابات ۱۴۰۰ شورای شهر تهران قرار گرفت! آنطور که گفته شده وی با وجود درخواست و اصرار برخی شخصیت‌های سیاسی نیز حاضر به انصراف و کناره‌گیری از این فهرست نشد! و‌ لذا خانوادگی خود را از کف داد. و این در حالی‌ست که همسر وی؛ «سید ابوذر خضرائی افضلی» که در زمان شهرداری محمدباقر صاحب امتیازی روزنامه تهران امروز را بر عهده داشت و از سال ۱۳۹۱ عضو هیئت مدیره و مدیرعامل خیریه زهرا مشیر الاستخاره (همسر محمدباقر قالیباف) با نام «متوسلین به (ع)» نیز بوده است، وقتی کاندیدای دوازدهم بود، پیش از برگزاری انتخابات از کاندیداتوری انصراف داد! طی نامه ‍‌ای به اعلام کرد که با وجود تایید صلاحیتش از ورود به انتخابات انصراف می‌دهد آنهم به دلیل موضوعاتی که در این‌باره مطرح شده است! (سایت دیده‌بان ایران در مطلبی در این‌باره نوشت که «به او توصیه کردند که با توجه به مبنی بر حضور خانواده‌اش در ، از انتخابات کناره‌گیری کند و خضرایی هم قبول کرده است».) خانم سلیمانی در حالی وارد شورای شهر شد (آن‌هم با ترجیح استفاده ابزاری واقع شدن برای سرلیستی یکی از باندهای سیاسی ) که خانواده و حتی داماد خود را از ورود به عرصه‌های سیاسی، قویاً پرهیز داده بود. ..ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۷ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲هم‌اندیشی چلچراغ معارف 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎@SMHM212 آقازاده‌ای بنام نرجس (۵) : تنش مجدد در شورای شهر تهران روز یکشنبه (۲۴ تیر ۱۴۰۳) بعد از آنی شروع شد که با قرائت متنی از پیش تنظیم‌شده اعلام کرد «هیچ کاری در شهرداری تهران در ۳ سال گذشته انجام نشده است و شهر در زمان مرخصی مدیران شهری در ایام انتخابات بهتر از زمان حضورشان اداره می‌شد! شهردار تهران مقبولیت ندارد پس مشروعیت ندارد. شهرداری نیازمند عطاری دانا و خموش است نه فردی که شعارهای بی‌مایه می‌دهد و هوس ریاست جمهوری دارد». بنابراین به بهانه اظهارات منتشره مذکور بویژه گزاره «تکذیب مشروعیت شهردار تهران () به علت عدم مقبولیت او» توسط نرجس در صحن شورای اسلامی شهر تهران، لازم شد، اظهارات وی مورد نقادی قرار بگیرد و اما در تکمیل این سلسله: ۱) وی در حالی که در ، مورد نفرت قریب باتفاق قرار گرفته است، خودش صرفاً به علت آقازاده بودن مورد حمایت قرار گرفت و وارد لیست شورای شهر گردید و حتی طی اقدام عجیبی، مجسمه را در دفتر کار خود نصب کرد! ۲) وی در حالی، را متهم به طرح «شعارهای بی‌مایه بخاطر هوس ریاست جمهوری داشتن» می‌کند که خودش علیرغم نهی شدید پدر رشیدش، نتوانست بر هوس به کرسی شورای شهر نشستن غلبه نماید و شوهرش از حلقه نزدیکان کسی است که از همین ، هوس ریاست جمهوری و مجلس خود را پیش برد! ۳) وی در حالی، زاکانی را متهم به تهی بودن دستاورد مدیریتی در طی ۳ سال (در حد هیچ!) نمود که یکی دیگر از اعضای شورای شهر (حجة‌الاسلام آقامیری) بطلان ادعای وی را فی‌البداهه اثبات نمود. و نشان داد که دختر سلیمانی، عاری از انصاف و تقواست و پدرش حق داشته که دائماً نگران مسائل اعتقادی و دینی وی باشد! ۴) وی در حالی به تخریب زاکانی پرداخت و خواستار عزل وی شد که او هم‌زمان مورد هجمه فراگیر توسط غارت‌گران بیت‌المال و مدعیان کثیف اصلاح‌طلبی و نیز بوق‌های تبلیغاتی مثل اینترنشنال و یهودی و همچنین تخریب کوتوله‌هایی مثل که دارای سوءسابقه و محکومیت (بابت ارتباط با عضو رسمی سازمان مخوف و جنایتکار آمریکایی که سردار سلیمانی را ترور کرد) در سر خائنانه و خام‌اندیش خود، سودای حذف را دارد، قرار گرفته است! ۵) وی در حالی، زاکانی را متهم به نداشتن کرد که او صرفاً نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و با ملاحظه شرایط حاد ملی و ، انصراف داد تا حتی‌الامکان نقشی در نداشته باشد. و معلوم نیست ایشان با کدام سنجه معقولی دریافت که زاکانی فاقد مقبولیتی است که مشروعیت او در جایگاه را بر نمی‌تابد؟! ۶) وی در حالی که با حدود ۳۵۰ هزار رأی حاصله از طریق ورود به لیست مشهور تهران، در تهران چند میلیون نفری، صاحب کرسی در شورای شهر شده است و نمی‌تواند مقبولیت معقولی، به شمار آید، مقبولیت را معیار قلمداد کرد که هیچ‌گونه معیار شرعی، قانونی و عرفی هم برای آن وجود ندارد و صرفاً بر مبنای سلیقه نابخردانه و غلط شخصی خود آنرا جار زد! ۷) وی در حالی، هر نوع تغییری ولو ابلهانه (از جمله عزل و و رفتن به سراغ گزینه مطلوب وی که احتمالاً جاده‌صاف کن بازگشت قالیباف یا گزینه دیگر حداد عادل به شهرداری باشد!) را «خوب و زیبا» معرفی می‌کند که خلاف قواعد است و این وی نشان از آن دارد که را می‌پندارد! و «ثم رددناه اسفل سافلین» را بر ماندن در «فی أحسن تقویم» ترجیح می‌دهد، زیرا که تغییر است و هر تغییری لابد خوب و زیباست! ۸) وی در حالی، شهرداری تهران را نیازمند «عطاری دانا و خموش» قلمداد می‌کند که خودش هیچ بویی از به ارث نبرده است و اظهارات و عملکرد وی حاکی از آنست که فاقد کمترین دانایی بوده و از خموشی عاقلانه هم هیچ بهره‌ای نبرده است و براحتی با دشمنان هم‌صدا شده است! ۹) وی ادعا کرد که شهرداری تهران در «زمان مرخصی مدیران شهری در ایام انتخابات»، بهتر اداره شده است! اگر این ادعا صحیح است از دو حال خارج نیست: ۹/۱- مدیریت زاکانی به گونه‌ای بوده است که حتی در زمان مرخصی او، نه تنها هیچ اختلالی در امور شهری رخ نداده و بلکه بهتر اداره شده است که نشانه تدابیر مقتدرانه اوست نه کاستی و ضعف و بی‌کفایتی او. ۹/۲- تهران اساساً نیازی به شهردار ندارد و امور آن در نبود شهردار و مدیران ارشد آن، بهتر اداره می‌شود که در این صورت، دیگر تهران نیازی به شورایی هم ندارد که بخواهد اقدام به گزینش یا تغییر شهردار بنماید و بر امور او نظارت بورزد! اثبات این ادعای پوچ موجب انحلال شورای شهر است. ..ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۷ 🆔@chelcheraaqHM 🎲چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 🚩 عباس مغبوط الشهدآء!شاهکار عباس چیست؟ 👈(بخش ۳): بنابراین شاهکار محدود شد به عصر عاشورا در کربلا که آن یک مشت آب را از نهر برگیرد و‌ بدون حتی چشیدن، آنرا فرو بریزد! عباس برای جنگیدن با صفوف درهم فشرده دشمنان کوفی، نیامده بود بلکه برای رهائی ۱۰۰٪ی از خود آمده بود که موفق شد. او موفق شد آنچه را که می‌توانست بیاشامد، رها سازد. زیرا که (حسین و‌ طفلان و زنان کاروان) از آن محروم بودند. برگردیم به سخن حضرت عليه‌السلام که فرمودند: «أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّه‏ِ مَنزِلَةٌ يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهدآءِ يَومَ القيامَةِ» همانا برای (عمویم) عباس نزد پروردگار، مقام و منزلتی‌ست که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می‌خورند. امام سجاد(ع) نفرمودند؛ «فی الجنة»، بلکه می‌فرمایند؛ «عند الله»! عندالله مافوق فی‌الجنة است. یعنی می‌تواند شامل «در بهشت» باشد و می‌تواند شامل «فراتر از بهشت» باشد. «غبطه همه شهدآء»، قرینه‌ای بر این است که مقام الهی عباس، فراتر از بهشت است. در ، جای‌گاهی وجود دارد بنام که همه بهشتیان مشتاق هستند حضور در آن‌را یک‌بار هم که شده تجربه کنند! زیرا عالی‌ترین قسمت بهشت خداست. همچنان‌که در هم، جای‌گاهی وجود دارد بنام که همه جهنمی‌ها حسرت دارند که شده لحظاتی در آن به سر ببرند! زیرا کمترین عذاب جهنم در آن‌جاست. بدین‌صورت که وقتی فرد جهنمی را به درون آن می‌افکنند، خیلی خوشحال است که لااقل کله‌اش بیرون از سطح سوزان آنست ولیکن فرشتگان عذاب، کفشی به پایش می‌کنند که از شدت حرارت آن، مغز او در کله‌اش غُل‌غُل می‌جوشد! و این کمترین میزان از است که همه اهالی جهنم مشتاق آن هستند! الغرض؛ منزلت ویژه عباس، بحبوحه بهشت نیست. زیرا بهشتیان دیگری هم در آن هستند و حال آنکه جای‌گاه خاص عباس مورد غبطه اهل بحبوحه بهشت هم واقع خواهد شد که قاعدتاً فراتر از بهشت و بحبوحه آن است. قبل از آنکه به بررسی مقام بالاتر از بهشت عباس(س) بپردازیم، لازمست درنگی بر مسئله عدم إذن امام‌ به عباس برای رفتن به میدان داشته باشیم. علت عدم اذن میدان به عباس، دو مطلب بود: ۱) احتمال ضعیف؛ بداء شود و امام برود و عباس بماند که اهل بیت حسین را به برگرداند. ۲) احتمال قوی؛ عباس به سقائی خود بپردازد ولیکن آن را که می‌تواند بیاشامد اما پس بزند و بریزد! توضیح احتمال اول: شاید بیشترین، بدترین و سخت‌ترین رنجی که در بر قلب پاره پاره علیه‌السلام، سنگینی می‌کرد، مسئله (دختران، زنان، خواهران و اطفال) آن‌حضرت بود. اگرچه (ص)، فرموده بودند که «إنّ الله قد شآءَ أن یراهنّ سبایا» (همانا خدا حتماً می‌خواهد آن‌ها را اسیر ببیند!) ولیکن امام شاید انتظار داشت که بدائی رقم بخورد و خدا از اسارت آن‌ها صرف‌نظر نماید. لذا اگر با شهادتی از نوع «صبر بر قتل» که برای امام مقدر شده بود، بدآئی رخ می‌داد یا اینکه دشمن (بلحاظ امان‌نامه‌ای که روز قبل برای عباس آورد) ملاحظه عباس را می‌کرد و اسارت خاندان حسین را به عباس می‌بخشید. امام برای شهادت تلخ خود قائل به «رضاً برضائک» بود ولیکن شاید برای اسارت خاندان خود، کراهتی داشت و برای حفظ آن‌ها از اسارت، عباس یک برگ برنده بود. و احتمال داشت بعد از (با ۳۱۲ ضربه شمشیر و نیزه و سنگ بر پیکر پاک او)، دشمن سفّاک از جنگیدن با عباس صرف‌نظر نماید و عباس هم که از حسین شنید که می‌گفت؛ کسی را ندارم که خاندانم را بعد از خودم به او بسپارم. فلذا حکم امانت‌داری خاندان امیرالمؤمنین(ع)، ایجاب می‌کرد که او هم حفظ خاندان را بر قتال تا سرحد شهادت، ترجیح بدهد. توضیح احتمال دوم: نسبت دادن توقع عدم شهادت عباس و عدم اسارت خاندان، بر پاک‌باخته‌ای مثل حسین علیه‌السلام، نارواست. و آن‌حضرت، بر عظمت و ضرورت انجام رسالت الهی خویش بنحو اکمل، کاملاً واقف و داوطلب بود. فلذا چنان انتظاری نداشت که او برود و عباس بماند و خاندان‌ش از اسارت جان سالم به در ببرند. بلکه قضیه عدم اذن میدان به خود عباس برمی‌گردد که طبق برنامه الهی باید ذخیره شود برای نقش خاصی که باید بیافریند و آن چیزی نبود بجز رهائی عباس از آب بخاطر دیگران و موفق هم می‌شود و خیال از بابت پرواز دو منظوره عباس که راحت می‌شود و او‌ را پرواز می‌دهد، خودش هم بلافاصله به پرواز در می‌آید. بنابراین «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند» تا «ابو فاضل جرعه آبی به کف آرد و به غفلت نخورد»! و پاداشی دریافت کند عندالله که جمیع شهیدان بدان غبطه بخورند. ⁉️ پرواز دو منظوره چیست؟! ⁉️ آن چیست؟ و کدامست؟ ⁉️ مگر انصراف از آن چه ارزشی داشت؟! ..‌.ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) عاشورای ۱۴۰۳ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 🏴دو ابهام اصلی در 🚩حماسه حسینی!! 👈 (قسمت پنجم)؛ 👌(کلیک روی «قسمت ...» = هدایت به قسمت قبلی) درنگی بکنیم بر قصه حیرت : در كتاب (ص ۳۴۴) از كتاب (كه آنهم از كتاب محمدبن باویه قمى‌ره روایت كرده است) چنین مى‌آورد: «روزى ، خدمت حضرت (ع) آمد، دید حضرت حسین(ع) در نزد على(ع) نشسته‌اند در حالى كه دو سال از عمرش گذشته بود. (لازم به ذكر است كه سلمان فارسى به مقامات معنوى و عرفانى بسیار بالائى رسیده بود تا جایى كه پیغمبر اكرم(ص) در شأن او فرمود: «السَّلمانُ مِنّا » {سلمان از ما اهل بیت است} شأنى كه هیچ غیرمعصومى به آن مقام نائل نگردید. و همچنین (مسموعاً) منقول است كه فرمود: اگر مى‌دانست كه در قلب چه مى‌گذرد هر آئینه او را تكفیر مى‌نمود و یا اینكه او را مقتول مى‌ساخت! (تردید از حقیر است و براى این قول اخیر مدركى در دسترس ندارم!) حافظ: سرآمد فضلاى زمانه دانى كیست؟ ز روى صدق و یقین نه ز راه كذب و گمان شهنشه فضلا پادشاه ملك سخن جمال ملت و دین، خواجه جهان، سلمان حال مى‌شود چنین تصور كرد كه؛ این در سیر عالم معنا و اندیشه‌هاى ناب به نتایجى رسیده و از وادی‌هاى حیرت عبور كرده است و طبعاً سؤالاتى برایش ایجاد شده و پیش خود مى‌اندیشد كه آیا كسى هست كه به این سؤالات منحصربفرد من جواب بدهد؟! تصمیم مى‌گیرد كه خدمت مولایش على علیه‌السلام برسد. ولیكن گویا در حالتى از تردید بسر مى‌برد كه آیا على(ع) كه دروازه است، خواهد توانست به سؤالات عجیب وى جواب بدهد؟! حضرت هم دانستند كه سلمان، سؤالات مخصوصى برایش پیدا شده است و حتى دانستند كه او هنوز به بالاترین فراز اوج مقام علمى اهل بیت(ع) پى نبرده است و براى اینكه وى را به این مطلب واقف گردانند بدون آنكه اجازه دهند تا وى سؤالش را بر زبان جارى سازد به او فهمانیدند كه ما حتى قبل از پرسىدن تو مى‌دانیم چه سؤالى دارى! و جواب تو هم چیست، و جواب این سؤال را حتى لازم نیست على(ع) به تو بدهد! كافیست كه حسین(ع) كه كودكى بیش نیست به تو بگوید! و... پس امیرالمؤمنین(ع) به سلمان فرمود: «إسئَل مِن الحُسَینِ ما شِئتَ»! یعنى { آنچه مى‌خواهى از حسینم سؤال كن} سلمان از این برخورد متعجب و در شگفت مى‌شود! با خود مى‌گوید؛ من سؤال بسیار مهم و بزرگ و بغرنجى داشتم و حتى شكّ داشتم كه على بتواند آنرا جواب بدهد! حالا او مرا به كودك دوساله‌اش حواله مى‌دهد! عجب حكایتى است! حافظ: «آن‌كس است اهل بشارت كه اشارت داند نكته‌ها هست بسى، محرم اسرار كجاست؟!» فلذا با ناباورى به حسین نزدیك مى‌شود. سلمان عرض كرد: یا اباعبدالله چند سال از عمر شریف تو گذشته است؟! (ع) تبسّم كرد و فرمود: مرا كودك مى‌پندارى؟! «خَلَقَ اللهُ تَعالى خَمسین ألفَ آدمٍ، مِن كُلِّ آدَمٍ إلى آدَمٍ خَمسینَ ألفَ عامٍ وَ كُنتُ قَبلَ آدَمِ الأوَّلِ خَمسینَ ألفَ عامٍ وَ كُنتُ مَعَ آدَمِ الأوَّلِ شَیخاً عالِماً، فَكُنتُ ناصِراً لَهُ وَ مُعینُهُ ثُمَّ عَرَضتُ ولایَتى عَلَیهِم وَ آمَنَ بَعضُهُم وَ كَفَرَ بَعضُهُم فَمَن آمَنَ فَقَد فازَ وَ مَن أبى فَقَد كَفَرَ، ثُمَّ حارَبتُ مَعَهُم ألفَ حَربٍ، ألأصغَرُ مِنهُ أكبَرُ مِن حَربِ الخَیبَرِ وَ كُنتُ مَعَ آدَمِ الثّانى أیضاً خَمسینَ عامٍ وَ دَعَوتُهُم إلى اللهِ فَمِنهُم مَن صَدَقَنى وَ مِنهُم مَن كَفَرَ، فازَ مَن صَدَقَنى وَ خابَ مَن أنكَرَنى، فَجاهَدتُهُم وَ هُم خَمسُونَ ألفَ فرقَةٍ، كُلُّ فرقَةٍ خَمسُونَ ألفَ رَجُلٍ ...» یعنى {خالق متعال، پنجاه هزار آدم آفرید و از هر آدم تا آدم بعدى پنجاه هزار سال فاصله زمانى بوده و من قبل از آدم اول (۵۰٫۰۰۰ سال قبل از او) بوده‌ام و من همراه آدم اول، شیخ عالمى بودم و یار و یاور او بودم. سپس ولایتم را بر آنها عرضه كردم، پس عده‌اى ایمان آوردند و عده‌اى هم كافر شدند، پس كسى كه ایمان آورد رستگار شد و آنكس كه كفر ورزید همانى بود كه ولایت مرا نپذیرفت. سپس با آنها جنگیدم در هزار جنگ كه كوچكترین آنها از جنگ خیبر بزرگتر بود و همچنین با آدم دوم بودم و همراه وى، آنهم پنجاه هزار سال و بسوى خدا دعوتشان كردم، پس عده‌اى از آنها مرا تصدیق نمودند و عده‌اى هم كافر شدند. رستگار شد كسی‌كه تصدیقم كرد و بدبخت شد آنكه انكارم نمود، پس با آنها به جهاد برخواستم و حال آنكه آنها پنجاه هزار فرقه بودند و هر فرقه پنجاه هزار مرد ...} آن‌حضرت در اینجا دست بر دهان مبارك‌شان گذاشتند و فرمودند: «اُصمُت كَما صَمِتَ رَسُولُ اللهِ» یعنى خطاب به نفس شریف خویش فرمودند كه؛ {اى زبان خموش! از افشاء اسرار دم فروبند، چنانكه رسولخدا(ص) سكوت نمودند!} و نمى‌رسانیدند به ... ...ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) عاشورای ۱۴۰۳ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 هم‌اندیشی چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 نیرنگی بنام گفتمان رئیس جمهور طبق و ساختار ؛ تعیین بایدها و نبایدهای اجرائی کشور بر عهده در و نظام و نحوه تحقق و اجرای مصوبات آن بر عهده بوده و موظف به ، و است تا اگر بویژه و حتی خود مرتکب یا و یا شدند، از شوند از جمله رئیس جمهور که می‌تواند با اعلام توسط مجلس، از ، اخراج گردد. ولیکن سال‌ها و دوره‌هاست که بر خلاف این و در خلاء ترک فعل قانون اساسی، به افتاده است! زیاده‌خواهی‌های کلیه رؤسای پیشین جمهوری، متأسفانه تبدیل به رویه‌ای گشته است که اگر تعدیل و بلکه متوقف نشود، فاتحه جمهوری اسلامی ایران، خوانده است! 👌 این غلط از زمانی شد که مبتکر گفتمانی بنام شد! و حال آنکه سازندگی یکی از ضرورت‌های نهضت+نظام اسلامی بود و هست و خواهد بود که سرآغاز نهضتی آن هم برای اقامه بود. تبدیل امور راهبردی نهضت+نظام به گفتمان ریاست جمهوری در ظاهر، امر خوشایندی است ولیکن تیشه به ریشه قانون اساسی است. زیرا به قوه مجریه، جای‌گاهی تقنینی می‌بخشد! که نوعی دور زدن ساختار تفکیکی نظام است. 👌 این در هم دنبال شد با این تفاوت که عنوان گفتمان به (و البته آزادی افسارگسیخته!) تغییر یافت! تأکید خاتمی بر خود تا آن‌جا پیش رفت که در کسب مجلس برای وزرای ضعیف و بلکه نامتجانس با نهضت+نظام، به این استدلال غلط روی آورد که ملت بخاطر گفتمان خاص او وی را بر کرسی نشانده‌اند و مجلس هم باید تسلیم شود و بلکه دنباله‌رو گفتمان او گردد! مجلس هم که متأسفانه فاقد اندیشمندانی و جوهره‌ای از «در رأس امور بودن» بود، کوتاه آمد و به برای ، رأی اعتماد داد (که البته کمترین رأی اعتماد بود ولیکن نشانه تسلیم شدن مجلس به بدعت غلطی بود که هاشمی پایه‌گذاری کرد!) 👌 این در هم تکرار شد با این تفاوت که وی یکی دیگر از اهداف و اصول مسلم «نهضت+نظام اسلامی» یعنی را جایگزین شعار نمود و بدینگونه به سنت غلط تاراج سلیقه‌ای اهداف و آرمان‌های گفتمان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، تداوم بخشید! در حالی که آزادی و عدالت (توأم با معنویت و ) از گفتمان‌های بنیادی و بوده است و در نهضت+نظام هم از جای‌گاه رفیعی برخوردار بود و امام خامنه‌ای هم در دیدار دولت مشانژاد (در اولین بعد از روی کار آمدن مشانژاد) به بیان تناسبات عدالت، آزادی و معنویت پرداختند. 👌 تنها دولتی بود که بجای مصادره نهضت+نظام اسلامی به نفع گفتمان منتخب ، روی روش‌های اجرایی قوانین، تأکید کرد و شعار سر داد که به مفهوم اتخاذ تدبیر امیدوارانه برای اجرای بود. اگرچه وی هم از همان اول دچار زنگ‌زدگی شد و فقط دنبال سوراخی بنام افتاد که هنوز هم روشن نشده بالاخره کدام قفل را باز کرد؟! و تنها امیدآفرینی دولت وی هم همین بود که بنظر می‌رسید، قوه مجریه بر سر عقل آمده و به جای‌گاه واقعی خود که صرفاً مجری بودن است پی برده و هیچ ضرورتی ندارد، یکی از اهداف نهضت+نظام اسلامی را دست‌مایه توجیه و خود نماید. 👌 هم بنظرم اساساً مجالی پیدا نکرد که وارد این رویه غلط بشود. زیرا آ.رئیسی بدنبال تحقق برنامه حداقل پنج ساله خود برای در بود و هیچ‌گونه تمایلی برای تقبل ریاست قوه مجریه نداشت و وقتی هم که بر او شد و وارد بزرگترین قوه ملی کشور گردید، به چیزی بجز تکمیل شبانه‌روزی و نتاخت و اعتنایی به نکرد. یعنی همان چیزی که قانون و ملت از قوه مجریه انتظار و مطالبه دارند. 👌 حال رسیده‌ایم به (پزشکیان؟!) که از دهان ظریف نمی‌افتد! آنهم بدون اینکه معلوم و شفاف شود که این ، دقیقاً چیست؟ و کدامست؟ و چه تناسبی با نهضت+نظام اسلامی دارد؟! صد رحمت به که لااقل یکی از اهداف و آرمان‌های نهضت+نظام را مصادره می‌کرد ولو با تفسیر اعوجاجی که در عمل رخ می‌داد ولیکن در این دوره، هیچی به هیچی!! و حداقل بر بنده (بعنوان کسی که به این مسائل حساسیت داشته و دارم) هنوز روشن نیست که این گفتمان (در تراز !!!) چیست؟! ..ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۸ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲چلچراغ معارف 🙏
بسمه تعالی طراحی برنامه‌های توسعه‌ای پنج الی هفت ساله از زمان در ایران، آغاز و با وقوع ، متوقف شد. این برنامه‌ها با پایان عراق علیه ایران، مجدداً آغاز گردید که رهین استقرار امام خامنه‌ای در جای‌گاه رهبری و هاشمی رفسنجانی در جای‌گاه ریاست جمهوری بود. برنامه پنج‌ساله اول (۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳) در پنج فصل تهیه و در اواخر سال ۱۳۶۸ به تصویب مجلس رسید و همان سال به عنوان سال ابتدایی اجرای برنامه اعلام شد. هدف‌های کلی این برنامه: بازسازی و تجهیز بنیه دفاعی، بازسازی و نوسازی ظرفیت‌های تولیدی و زیربنایی و مراکز جمعیتی خسارت دیده در جنگ تحمیلی، گسترش کمی و ارتقاء کیفی فرهنگ عمومی، رشد اقتصادی، تأمین حداقل نیاز‌های اساسی مردم، تعیین و اصلاح الگوی مصرف، اصلاح سازمان و مدیریت اجرایی و قضایی کشور و مواردی از این دست بود. برنامه دوم توسعه (۱۳۷۴ تا ۱۳۷۸) از نظر ساختار و ماهیت تفاوت چندانی با برنامه اول نداشت و مبتنی بر آزادسازی اقتصادی و خصوصی‌سازی بود. هدف‌های کلان این برنامه موضوعاتی مانند: تحقق عدالت اجتماعی، رشد فضائل بر اساس اخلاق اسلامی، هدایت جوانان و نوجوانان در عرصه‌های مذهبی، فرهنگی و خلاقیت، افزایش بهره‌وری، تربیت نیروی انسانی مورد نیاز، تلاش برای کاهش وابستگی اقتصاد کشور به درآمد‌های نفتی، توسعه صادرات غیرنفتی، ایجاد تعادل در بخش‌های اقتصادی، رعایت اصول عزت و حکمت و مصلحت کشور در سیاست خارجی، تقویت بنیه دفاعی کشور و مواردی از این قبیل بود. برنامه سوم توسعه (۱۳۷۹ تا ۱۳۸۳) با رویکردی اصولی‌تر نوشته شد و هدف اصلی برنامه، توسعه پایدار بود. برنامه سوم با راهبرد اصلاحات اقتصادی مبتنی بر رویکرد «توسعه اقتصاد رقابتی» از طریق حرکت به سمت آزادسازی اقتصادی همراه با شکل‌گیری نظام جامع تأمین اجتماعی و اصلاحات قانونی و نهادی و لغو انحصار‌ها برای فراهم شدن زمینه‌های مشارکت بخش خصوصی و کاهش تصدی‌گری دولت طراحی و تدوین شد. قانون برنامه سوم توسعه که به «برنامه اصلاح ساختاری» نیز مشهور بود، در ۲۶ فصل و ۱۹۹ ماده در تاریخ ۱۳۷۹/۱/۱۷ به تصویب مجلس رسید. جهت‌گیری کلی برنامه سوم شامل؛ اصلاحات ساختاری و نهادی در بخش عمومی، خصوصی‌سازی و کاهش تصدی‌گری دولت، کاهش وابستگی به درآمد‌های حاصل از صدور نفت خام، ایجاد جهش در صادرات غیرنفتی، افزایش اشتغال مولد، اصلاح قانون مالیات‌های مستقیم و چگونگی برقراری و وصول عوارض، تمرکززدایی از ساختار اداری و اقتصادی، تأمین حقوق و آزادی‌های مشروع و قانونی همه شهروندان و ایجاد و تقویت فضای مطمئن و قانونمند برای تمام فعالیت‌ها بود. برنامه چهارم توسعه (۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸)، در چارچوب سند چشم‌انداز ۲۰ ساله و پس از ابلاغ سیاست‌های کلی برنامه توسط رهبر انقلاب اسلامی، در ۱۵ فصل و ۱۶۱ ماده تهیه و در تاریخ ۱۳۸۳/۶/۱۱ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. مأموریت یا اهداف کلان این برنامه، شامل مواردی مانند: رشد اقتصاد ملی در تعامل با اقتصاد جهانی، حفظ محیط زیست، آمایش و توزان منطقه‌ای، توسعه سلامت، امنیت انسانی و عدالت اجتماعی، صیانت از هویت و فرهنگ اسلامی+ایرانی، تأمین مطمئن امنیت ملی و نوسازی دولت و ارتقای اثربخشی حاکمیت بود. برنامه پنجم توسعه (۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴) بعد از تغییرات و اختلافات متعدد بین مجلس و دولت، نهایتاً در ۲۳۵ ماده و در ۹ فصل در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۵ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. اصول تهیه و تدوین برنامه پنجم، عبارت بود از: دستیابی به جایگاه ترسیم‌شده برای کشور در سند چشم‌انداز ۲۰ ساله در منطقه، تحقق کامل سیاست‌های ابلاغی مقام رهبری، توجه به خطوط راهنمای الگوی اسلامی+ایرانی توسعه در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، عدالت اجتماعی، جلب گسترده مشارکت مردم و ایجاد فضای مناسب برای تحقق جهش بلند اقتصادی و اجتماعی. برنامه ششم توسعه (۱۳۹۶ تا ۱۴۰۲)، مشتمل بر ۱۲۴ ماده و ۱۲۸ تبصره در تاریخ ۱۳۹۵/۱۲/۱۴، به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. سیاست‌های کلی برنامه ششم شامل: امور اقتصادی، امور فرهنگی، امور اجتماعی، امور دفاعی و امنیتی، امور سیاست خارجی، امور علم فن‌آوری و نوآوری و امور حقوقی و قضایی می‌شود. برنامه هفتم توسعه: رئیس جمهور (آ.رئیسی) در جلسه فوق‌العاده هیأت دولت (۱۴۰۲/۲/۳۰) به منظور بررسی نهایی برنامه هفتم توسعه، آن‌را «سند هویت نگاه دولت برای تحول در پنج سال آینده» ذیل «سیاست‌های ۲۶ گانه ابلاغی مقام معظم رهبری» دانست. «قانون برنامه پنج‌ساله هفتم پیشرفت جمهوری اسلامی ایران» مصوب ۱۴۰۳/۳/۱ مجلس شورای اسلامی مطابق با اصول ۱۲۳ و ۱۳۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (مورد موافقت مجمع تشخیص مصلحت نظام در اجرای اصل ۱۱۲ قانون اساسی در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۲)، به سرپرست محترم ریاست جمهوری (مخبر) ابلاغ گردید و اجرای آن در انتظار استقرار ریاست‌ جمهوری چهاردهم است. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۸ 🆔 @chelcheraaqHM 🙏
1 نقادی الگوی پیشرفت.pdf
147.9K
مقاله اول پیرامون نقادی الگوی پیشرفت با تحلیل و تحریر حسینی منتظر در سال ۱۳۹۷ در بیان کلیات اسناد بالادستی نظام و ضرورت توجه به گزاره‌های ۴×۳ بنیادی دینی و نیز علل شکست و انحراف برنامه چشم‌انداز بیست‌ساله جمهوری اسلامی ایران
2 نقادی الگوی پیشرفت.pdf
116.2K
مقاله دوم پیرامون نقادی الگوی پیشرفت با تحلیل و تحریر حسینی منتظر در سال ۱۳۹۷ در بیان استخدام برخی عبارات غلط از قبیل عبارت خرافاتی «خلیفة‌الله» و «خلافت الهی» و لزوم زدایش آن‌ها از سند الگوی ۵۰ ساله پیشرفت جمهوری اسلامی ایران
3 نقادی الگوی پیشرفت.pdf
177.1K
مقاله سوم پیرامون نقادی الگوی پیشرفت با تحلیل و تحریر حسینی منتظر در سال ۱۳۹۷ در بیان حداقل ۱۰ اشکال شکلی و اساسی وارده بر طرح الگوی ۵۰ ساله پیشرفت ایران
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 نیرنگی بنام گفتمان رئیس جمهور (بخش ۲): شاید سؤال شود که در پیشگیری یا تعدیل این که تبدیل به سنتی برای قریب باتفاق رؤسای جمهور (در دوره‌های پنجم لغایت دهم) گردید و اینک در صدد بازیافت آن (آن‌هم با سلیقه موهوم خود) است، چه نقشی ایفاء نمودند؟ جوابی که بنده (طلبه‌ی ی‌لاّ قبا!) می‌توانم به این سؤال، عرض بکنم، اینست که؛ الف) مقام معظم رهبری در قبال چنین انحرافی، در گام اول به مبارزه‌ای از نوع پرداختند و لذا سعی کردند که بدون ممانعت از ابراز شعارهای تبلیغاتی پر زرق و برق داوطلبین ریاست جمهوری (که احیاناً موجب افزایش مشارکت اقشار مردم می‌شد) دولت‌ها را بجای تعقیب گفتمان‌های من‌درآوردی آن‌ها، در عمل به برنامه‌های توسعه‌ای پنج ساله‌ای مقید سازند که طبق روال قانونی، انجام می‌گرفت و تاکنون شش دوره از آن، تا حدودی اجرایی شده و آغاز مصادف گشته است با شروع به کار که وی هم بجای ارائه برنامه‌ای مستقل، اعلام کرد؛ می‌خواهد همین برنامه هفتم را تحقق ببخشد. جهت اطلاع اجمالی و کلی از برنامه‌های هفتگانه توسعه‌ای نهضت+نظام اسلامی، لطفاً 👈 این متن 👉 را بخوانید. توسل به برنامه‌های توسعه‌ای پنج ساله اگرچه حرکتی برای مهار دولت‌ها و به چارچوب قانونی کشانیدن گفتمان رؤسای جمهور بود و هست ولیکن اقدامی ابتکاری از جانب رهبری بمنظور مهار گفتمان‌های غیرقانونی منتخبین ملت، به شمار نمی‌رود. ب) دومین گام مقام معظم رهبری برای مهارسازی گفتمان‌های سلیقه‌ای رؤسای جمهور، ایضاً فاقد ابتکار عمل بود! یعنی معظم‌له سعی نکردند که از جانب خودشان، طرحی مطرح نمایند که مهارسازی تلقی گردد و معظم‌له متهم به شوند. استفاده از برچسب برای عنوان این گام، شاید چندان هم بی‌ربط نیست! زیرا ایشان بصورت هوشمندانه و هدفمند، طرح یکی از اساتید برجسته دانشگاه (علاقمند به که نماینده مجلس و عضو گروه بازنگری ۱۳۶۸ هم بود)، را مورد حمایت قرار دادند و طرح «افق ۱۴۰۰ ایران» او را با افزایش ۴ سال بر آن، تبدیل به «افق ۱۴۰۴ ایران» (که به «چشم‌انداز بیست‌ساله جمهوری اسلامی ایران» مشهور شد) نمودند و رسمیت بخشیدند. لذا تکمیل برنامه دکتر را که حدود دو سال روی آن کار کرده بود، به سپردند و آقامحسن رضایی هم فرصت‌طلبانه به آن چسبید و حدود شش سال برای آن وقت گذاشت و برای تدوین نسخه قابل ارائه به رهبری جهت تنفیذ و ابلاغ، حدود ۶۰٫۰۰۰ نفر-ساعت وقت اساتید مختلف دانشگاه‌ها را گرفت! اساتید مذکور هم عمدتاً متوسل به متن‌های ترجمه‌ای از سایر کشور‌ها بویژه اروپایی شدند که تجربه‌ای از چنین برنامه‌های بلندمدتی داشتند. و بعد از امضاء و ابلاغ آن توسط مقام معظم رهبری، حدود دو سال هم برای تبیین آن در دستگاه‌های دولتی در نظر گرفتند که این امر را به «انجمن مدیریت راهبردی ایران» سپردند که یک مؤسسه خصوصی بود تا زمینه‌های تبدیل آن فراهم گردد. بنده در اوان همان دو سال که تصادفاً با این برنامه (چشم‌انداز بیست‌ساله) آشنا شده و به منتقدین جدی آن پیوسته بودم! زیرا که؛ اولاً) ناقص طراحی شده بود و ثانیاً) از ظرفیت‌های علمی و فقهی علمای حوزه‌های علمیه، هیچ بهره‌ای (حتی در حد یک نفر-ساعت!) گرفته نشده بود! ثالثاً) بنظر می‌رسید که مورد سوءاستفاده خاص جناب آقای دکتر رضایی قرار گرفته است! قرار بر این بود که برنامه چشم‌انداز بیست‌ساله ج.ا.ا. بعد از مراحل (۸-۶ ساله) و (۲ ساله) وارد مرحله (۲۰ ساله) گردد. ولیکن بنده انتقادات جدی و بنیادی داشتم و به دعوت دکتر وفایی که در زمینه مدیریت استراتژیک در دانشگاه عالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تدریس داشتند، چند ماهی در جلسات تبیینی هفتگی تیم‌های کاری ایشان در انواع دستگاه‌ها هم شرکت کردم ولیکن توضیحات دکتر رضایی قانع کننده نبود (که جزئیات قضیه را در جای دیگری توضیح داده‌ام) و لذا دیگر در جلسات آن‌ها شرکت نکردم و بلکه در توضیح می‌دادم که این برنامه در تراز نهضت+نظام اسلامی نیست و باید در آن بازنگری شود. البته آقامحسن پیشنهاد کرد که آمادگی گشایش باب چهارمی برای آن تحت عنوان را دارد ولیکن در عمل، پیگیری چندانی بروز نداد! تا اینکه احساس کرد، زیر بار چشم‌انداز ۲۰ ساله رفتن، موجب مهار وی از یکه‌تازی‌های بی‌حد و حصر وی می‌شود، در طی سخنرانی رسمی خود در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (در میدان آزادی) با حمله‌ای شدیداللحن، طومار آنرا در هم پیچید! بنده برای توصیف تألیف‌کنندگان آن از عبارت «عده‌ای نیم‌سواد» استفاده می‌کردم اما مشانژاد آن‌ها را «مشتی بی‌سواد» نامید! ..ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۸ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 نیرنگی بنام گفتمان رئیس جمهور (بخش ۳): بعضی از دوستان خورده می‌گرفتند که شما برای مخالفت با «چشم‌انداز بیست‌ساله» چرا با همصدا شده‌اید؟! با اینکه بارها توضیح داده‌ام، بار دیگر و برای آخرین‌بار عرض می‌کنم؛ بنده به همان عللی که در گزارش تحلیلی خودم از انتخابات ۱۳۸۸ توضیح دادم، منتقد سرسخت مشانژاد منحرف بودم و هستم و هیچ‌گاه هم مایل به هم‌صدایی با آن فریب‌کاران نبودم و نیستم. حتی اخیراً که از قول سردار جباری شنیدم که آقای رائفی‌پور به دیدار مشانژاد رفته، از وی هم بیزار شدم و دیگر حامی رائفی‌پور هم نیستم. (البته از زمانی که رائفی‌پور، توسل مشانژاد به مظاهر شیطان‌پرستی را توجیه کرد، قدری به وی مشکوک شده بودم!) ضدیت مشانژاد (دو کوتوله سیاسی هماهنگ با ) علیه برنامه چشم‌انداز بیست‌ساله (علیرغم اینکه به امضاء و ابلاغ مقام معظم رهبری رسیده بود) و آنرا محصول «مشتی بی‌سواد» جلوه دادن، به علت آن بود که آنرا مانع خود تلقی می‌کرد و کاری به و آن نداشت. و حال آنکه انتقاد بنده به برنامه چشم‌انداز دو علت متفاوت داشت؛ یکی اینکه چرا در تدوین برنامه‌ای بزرگ و بیست‌ساله برای جمهوری اسلامی، از علمای حوزات علمیه استفاده نشده است و همین مسئله موجب شده که در تدوین آن، به محاق افتاده است و نمی‌توان آنرا اسلامی تلقی کرد! و بنده صریحاً از آقای رضایی پرسیدم چگونه می‌شود که شما برای نظام اسلامی، برنامه بلندمدتی تدوین کردید که هیچگونه عنایتی به اسلامی بودن آن نداشته‌اید؟! و چرا فقط رفتید سراغ جامعه دانشگاهی و برای تدوین متن چشم‌انداز با آن‌ها ۶۰٫۰۰۰ نفرساعت، صرف زمان و هزینه کردید بدون اینکه ۶ ساعت به سراغ روحانیت رفته باشید؟! جواب ایشان خیلی عجیب بود و اینکه؛ اولاً) وقتی دو روحانی بزرگ مثل آیة‌الله هاشمی و آیة‌الله خامنه‌ای در جریان این چشم‌انداز بودند، احساس نیازی نبود که بخواهیم برویم سراغ سایر روحانیون! ثانیاً) ما از علمای اعلام هم دعوت به همفکری کردیم اما متأسفانه کسی اجابت نکرد! ثالثاً) ما اسلامیت را در متن چشم‌انداز گنجانیده‌ایم؛ آن‌جا که نوشتیم: «با هویت اسلامی و انقلابی، الهام‌بخش در جهان اسلام»! وقتی بنده گفتم؛ اصلاً قانع‌کننده نیست! زیرا؛ اولاً) نقش آقای هاشمی و حضرت آقا صرفاً امضاء برنامه‌ای بوده که شما آن‌را نتیجه ۶۰٫۰۰۰ نفر ساعت کار کارشناسی جلوه داده‌اید نه کار کارشناسی! ثانیاً) بنده معمولاً با انواع اشخاص حقوقی و حقیقی روحانیت حداقل تهران، کم و بیش ارتباط داشته و دارم و تاکنون یک کلمه از آن‌ها از دعوت‌نامه شما چیزی نشنیدم! و توصیه می‌کنم اگر راست می‌گویید بصورت مستند در رسانه‌ها گزارش بدهید که از روحانیت تقاضای همکاری کردید و اجابت نشدید. (هیچوقت این کار را نکردند!) ثالثاً) اینکه شما دو بار کلمه اسلام را در متن چشم‌انداز درج کرده‌اید کفایت از این نمی‌کند که در کارشناسی تدوین آن از علمای اسلام بهره نگیرید وگرنه این برنامه اینگونه ناقص در نمی‌آمد! (البته انتظار داشتم در جمع مرا ضایع کند و بپرسد که؛ چطور شما متوجه نقصان برنامه شدید ولی حضرات خامنه‌ای و هاشمی متوجه نشدند؟! اما نمی‌دانم چرا نپرسید! ولیکن راهکار معقولی به ذهنش رسید و گفت؛ هنوز دیر نشده، خود شما تعدادی از آقایان علماء را تجمیع کنید و هر متنی که موجب تکمیل برنامه می‌شود بدان اضافه کنید و ما آنرا در قالب خدمت زعمای قوم می‌دهیم تا آنان تصمیم بگیرند که از شما بپذیرند یا نپذیرند و با توجه به شناختی که از آقا سراغ دارم مطمئنم که اگر نظر شما درست باشد می‌پذیرند.) در هر حال انتقاد بنده به و غیراسلامی بودن آن بود و متوقع بودم که باید در تراز «شئونات نهضت+نظام اسلامی» ما باشد و برای تکمیل آن، خیلی حرف‌ها برای گفتن داشتم. و حال آنکه مخالفت مشانژاد با آن از روی هوای نفس و قدرت‌طلبی مطلق بود. بنابراین نباید به بنده انگ همصدایی با مشانژاد زد. مضافاً که بنده در ابتدای دوره دو ساله تبیین برنامه متعرض آن شدم و مشانژاد در آغاز دوره تبدیل آن، علیه آن شورید و مطلقاً از توجه به آن استنکاف ورزید. استکمال بنده با استنکاف مشانژاد از آسمان تا زمین تفاوت دارد. ناگفته نماند؛ موضع بنده در قبال ضدیت مشانژاد با برنامه چشم‌انداز بیست‌ساله؛ دو جنبه داشت: ۱) از اینکه مطلقاً با از جمله حرکت متناسب با برنامه چشم‌انداز، ضدیت می‌ورزید، شدیداً قابل مذمت و حتی توبیخ بود. ۲) از اینکه زیر بار سوءاستفاده آقای رضایی نرفت، هوشمندانه بود البته اگر متوجه آن شده بود (وگرنه که صرفاً در ضدیت با ولایت، از پذیرش آن استنکاف کرده!) در هر حال مایل نبود ذوقی او تحت‌الشعاع بیرق دیگری قرار بگیرد! ..ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۹ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ معارف 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 نیرنگی بنام گفتمان رئیس جمهور (بخش ۴): یکی از معیارهای من‌درآوردی آقایان هاشمی، خاتمی، مشانژاد (ترکیب مشایی+احمدینژاد) و اینک ظرپز (ترکیب ظریف+پزشکیان) در جای‌گاه ، عَلَم کردن مفهومی بنام بوده است که امری بر خلاف نصوص و روح قانون اساسی است. رؤسای قوه مجریه بجای تمکین به مجری بودن قوانین ملی و مصوبات پیوسته در تکاپوی این بوده‌اند که هم برای خود برپا نمایند که نوعی استنکاف از اجرای مصوبات ملی و بلکه تحت‌الشعاع قرار دادن کلیه حکومت و حاکمیت و «در رأس امور بودن مجلس» در ذیل شعارهای مصادره‌ای و سلیقه‌ای خود بوده است تا بتوانند خر مراد خود را برانند! و متاسفانه نظام ما هم فاقد ساختاری بوده است که مانع آن گردد و دولتمردان قوه مجریه را به ریل قانونی خود برگرداند. در عین‌حال مقام معظم رهبری نیز متقابلاً در این درایت بوده‌اند که آن‌ها را در قالب برنامه‌های کلان و بلندمدت، عملاً به ریل‌های قانونی سوق بدهند. ج) سومین گام حضرت آقا، متناسب با دست شستن از برنامه چشم‌انداز بیست‌ساله، پرداختن به طرح دیگری بود که شخصاً به تبیین آن برای خواص نظام برخاستند و چند جلسه‌ای هم دنبال کردند. و مدیریت آن برنامه را هم به آقای مخبر سپردند ولیکن تا جایی که بنده دنبال می‌کردم خروجی مدونی نداشت! جزئیات این گام را می‌توانید در ذیل مبحث پنجمین خیز نظام در 👈این مقاله👉 ملاحظه بفرمایید. د) چهارمین گام حضرت آقا (= ششمین خیز نظام) برای مهارکشی سرکشی‌های رؤسای قوه مجریه، دکترین بود که فرماندهی آن هم بر عهده قوه مجریه نهاده شد و قرعه فال اولین فرمانده این میدان (در دشمنان با ایران) هم بنام فردی افتاد که شهرتش جـــهـــان‌گـــیـــر بود اما اسحاق‌خان صریحاً گفت: من قادر به گرفتن منشی خودم هم نیستم! و بدینگونه برنامه اقتصاد مقاومتی هم توسط دولت روحانی (که گفتمانی بجز بمفهوم وادادگی در مقابل نداشت) لوث و مضمحل گردید! هـ) پنجمین گام حضرت آقا، برای مهار گفتمان‌های ذوقی رؤسای جمهور متکبر، طرحی موسوم به «الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت» بود که با ایده پیاده‌سازی آن در طی ۵۰ سال آینده، برافراشته شد. این برنامه وقتی به تنقیح و اقتراح گذاشته شد بنده هم نقدی در ۶ صفحه A4 در قالب سه مقاله بر آن نوشته و نکاتی را متذکر شدم: 👈مقاله اول👉 💠 👈مقاله دوم👉 💠 👈مقاله سوم👉 اما بنظرم حضرت آقا معطل بازخوردهای این طرح نمانده و در گام ششم خود دست به تحریر بیانیه زدند و سزامند است که همین برنامه مبنای کلیه ارکان و اجزاء حاکمیت نهضت+نظام اسلامی، قرار بگیرد (ان‌شاءالله) زیرا که در خود موفق بوده است. و) حضرت آقا برای مهارسازی گفتمان‌های سلیقه‌ای رؤسای جمهور، به برنامه‌های بلندمدت (۵ ساله، ۲۰ ساله، ۴۰ ساله و ۵۰ ساله) اکتفاء نکردند و بلکه در قالب گفتمان‌های یک‌ساله (ولو قابل تمدید) هم آنرا دنبال کردند و لذا عنوان هر سال جدید هجری را در عید نوروز به یک گفتمانی تخصیص دادند که جنبه کلیدی دارند. و بدینگونه هم تا حدودی دولت و بلکه کل حاکمیت را جهت‌دهی فرمودند ولو اینکه بعضاً تکاپوی درخوری از جانب دولت‌ها بدان‌ها معطوف نگشته است! 👌 و اما مقایسه‌ای بین گفتمان‌های رؤسای جمهور پیشین با : گفتمان خود را و دولت خود را اعلام کرد و ویژگی خاص خود را بودن آن‌ها معرفی کرد که تقریباً همگی غیرسیاسی (غیرمبارزاتی) بودند و حتی وقتی اظهار تعجب و سؤال شد، ادعا کرد که خودش آنقدر هست که غیرسیاسی بودن را جبران نماید. یعنی گزینش و چیدمان اعضای دولت خود را متأثر از گفتمان کار و سازندگی جلوه داد تا سایر شرایط مطلوب را دور بزند! و البته این گفتمان، هیچ مخالفی هم پیدا نکرد. زیرا که همه متقاعد شدند که ویرانی‌های جنگ تحمیلی ۸ ساله باید ترمیم شود. صد البته سازندگی، دارای ضرورت اهمیتی و اولویتی بالایی بود ولیکن مصادره این امر حاکمیتی، زیربنای بدعتی شد که باید آنرا یک فرد یا یک جمع خاص بر نامید. گفتمان وی ایجاب کرد که وی آنقدر در جای جای کشور کلنگ بر زمین بزند که به هم مشهور شد. گفتمان خود را آزادی قرار داد. زیرا با توجه به شرایط موجود نمی‌توانست نهضت کلنگ‌زنی هاشمی را تکرار نماید زیرا صرفاً جوابگوی تکمیل طرح‌هایی بود که کلنگ آن پیشاپیش توسط زده شده بود. و از آن‌جا که حرفی برای گفتن داشته باشد، وی رفت سراغ مسائلی که فارغ از جنگ و تفنگ و کلنگ باشد. او را با تأویل به برای .. ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۹ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 نیرنگی بنام گفتمان رئیس جمهور (بخش ۵): 👌 ادامه مبحث مقایسه گفتمان‌های سلیقه‌ای رؤسای ج.ا.ا.؛ ... با تأویل به برای گفتمان خود انتخاب کرد که نیازمند هیچ محاسبه‌ای از لحاظ زمان و هزینه نبود. از وی هم که وقتی از کارکرد دولتش سؤال شد، ادعا کرد که دولت او بود و ناچار بود که طرحهای سردار سازندگی را تکمیل نماید. ولیکن چیدمان مدیران خود را تحت‌الشعاع گفتمان خود تنظیم کرد و حتی مجلس را هم به کرنش واداشت! او این گفتمان خود را ابعاد جهانی هم بخشید و دم از زد که شدیداً مورد استقبال قرار گرفت! زیرا این گفتمان می‌توانست به بهترین شکل، نسل جوان و حتی میان‌سال ایرانی را سرگرم سازد تا از سازندگی برای ایجاد و غافل گرداند. هم همانند خاتمی بر خلاف «تفكیک‌ناپذیری آزادی، استقلال، وحدت و تمامیت ارضی كشور» مورد تصریح اصل نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران»، با سوءاستفاده از رهاشدگی و به هم ریختن ، گفتمان دلبخواهی خود را قرار داد به گونه‌ای که اصل نهم قانون اساسی را به محاق برد. در باره ضرورت حفظ اعتدال میان آزادی (گفتمان خاتمی) و عدالت (گفتمان مشانژاد) و پرهیز از چسبیدن یکطرفه به آن‌ها در جای دیگری توضیح داده‌ام که اگر آنرا یافتم در اینجا به اشتراک خواهم گذاشت. ولیکن ضرورت داشت و دارد که گفتمان عدالت، علاوه بر آزادی با گفتمان دیگری هم در آمیزد و اعتدال یابد که مقام معظم رهبری در دیدار با (بمناسبت اولین هفته دولت در دوره وی) هر سه گفتمان را تعریف فرمودند و بنده در جای دیگری به تفصیل آن‌ها پرداخته‌ام و اگر یافتم آنرا هم در اینجا به اشتراک خواهم گذاشت تا روشن شود که التزام یکجانبه به صرفاً عدالت چقدر می‌تواند خطرناک باشد. علاوه بر لزوم اعتدال آن با آزادی و معنویت، ضرورت دارد که با هم اعتدال بورزد. ولیکن گفتمان مشانژاد عاری از توجه و تمکین به آن‌ها بود. در خصوص ضرورت اعتدال میان وحدت و عدالت، در صفحه ۱۱ مقاله-گزارش تحلیلی خود از انتخابات ۱۳۸۸ نکاتی را در همان سال و در بحبوحه (مزحزح) نوشته‌ام علیکم بالرجوع ناگفته نماند که نتیجه عملکرد اقتصادی و عمرانی «دول کلنگ و تدارکات»، اسب زین‌شده‌ای هم برای مشانژاد خوش‌شانس بود که درصد استقبال ملت از او را بسی بالا برد. اگرچه گفتمان خود را «اعتدال و تدبیر و امید» نامید و خوشبختانه مصادره بنیادهای اصلی نهضت+نظام اسلامی نبود ولیکن در عمل با را سلسله‌جنبان همه کارکردها و چیدمان‌های دولتی خود قرار داد. گفتمان برجام وی (که البته مورد استقبال امام و امت هم قرار گرفت و صرفاً تحدید شد به ) در قالب مذاکره ۱+۵ چنان غلظت و شدت یافت که هیچ برنامه دیگری یارای همراهی آن نبود و لذا «همه‌چیز تعطیل بجز برجام»، عملاً نهضت+نظام اسلامی را تا لبه پرتگاه برد و همه‌چیز به مرز فروپاشی رسید. چرا که نهضت+نظام اسلامی اجازه داده بود رؤسای جمهور با گفتمان‌های سلیقه‌ای خود، کل مملکت و ملت و دولت و بلکه حکومت را ملعبه خود نمایند! آ.رئیسی خوشبختانه سرنوشت ملت و دولت را به گفتمان سلیقه‌ای خود گره نزد و صرفاً در تکاپوی جبران ترک‌فعل‌ها و بلکه خرابکاری‌های دولت روحانی برآمد و بصورت خستگی‌ناپذیر تا حدود زیادی هم موفق به ترمیم خسارات و مهار آثار بجامانده شد و اوضاع مختلف جامعه را به سمت اعتدال همه‌جانبه سوق داد. حال رسیده‌ایم به (ظریف+پزشکیان) که کاملاً سلیقه‌ای و نامتجانس با همه برنامه‌های بالادستی نظام (از قانون اساسی گرفته تا بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی) است. و با توجه به توضیحات اخیر ظریف در باره نظام امتیازدهی به دولتمردان، با رویکردی بسوی بر صدر نشاندن اقلیت‌های قومی و مذهبی است! فلذا گفتمان ریاست جمهوری چهاردهم را می‌توان نامید. چنین گفتمانی برای نخستین‌بار است که در طول تاریخ بشریت بر روی زمین مطرح می‌شود. «سپردن امور اکثریت به دست اقلیت» شاید تنها مسئله‌ای است که در ایران و بلکه جهان، کسی دنبال آن نرفته بود و ضرورت دارد که ایرانیان اولین تجربه‌کنندگان آن باشند! ولیکن چنین گفتمان نوبری اگر کمترین وجاهت شرعی، عقلایی و عرفی دارد (که ندارد) چرا از خود آغاز نشود؟! یعنی اگر گفتمان ظرپز واقعاً بر این اعتقاد و باور هستند که «حاکمیت اقلیت را بر اکثریت باید ترجیح داد»، چه اشکالی دارد که قوه مجریه را در همین ابتدای امر، به آقای بسپارند که در رقابت انتخاباتی اخیر، حائز رأی اقلیت (نسبت به رأی اکثریت پزشکیان) گردید. اگر واقعاً دلسوز اقلیت هستید. در غیر این‌صورت این گفتمان هم نیرنگی بیش نیست. ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۲۹ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ معارف 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷﷽☫ 💎@SMHM212 دخوهای پوسیده پوزیده! ؛ که برای پرش به ، را برگزید گویا در حال ارتزاق از استادی اقتصاد در بود که متوجه شد زیر سر است، لذا وارد شد و خود را «متخصص مسائل سیاسی» هم پنداشت ولیکن باز هم از وقتی که متوجه شد گویا در این کشور، سیاست با ، عینیت دارد، یقه دیانت را هم گرفت و خود را هم جلوه داد و وقتی فهمید، اعتبار دیانت در سپهر است، دست به یقه روحانیت هم شد و را هم به تخصص‌های خود افزود! و بدینگونه؛ اقتصاد، سیاست، دیانت و روحانیت و‌ کل را زیر مشت و لگد خود گرفت! و (تنها حکومت گله‌گشاد دنیا که حتی دشمنان خود را هم در آغوش می‌گیرد!) هم به وی هم داد! وی هم‌ با مشاهده باز بودن در دیزی، حیای خود را قورت داد و از خجالت همه برآمد و ضمن تطهیر ، از اظهار فضله در هر امری دریغ نورزید! این از حامیان «ز.ز.آ.» (خدایش، خدای و و و !)، فی‌نفسه محلی از إعراب ندارد اما وقتی بعنوان رفیق ()، به او گفت در گزینش دولتمردان پیشتازی نکن و طوری رفتار کن که فردای روزگار هر کدام به مملکت گند زدند بتوانی آن‌ها را به گردن نگیری و شورای کذایی () را مقصر معرفی بکنی، مسئله قابل توجهی می‌شود! خصوصاً که خودشم به عضویت آن شورا در آمده! و اما نقادی أراجیف وی.. ..ادامه دارد ✍️حسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۳۱ 🆔@chelcheraaqHM 🎲چلچراغ
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 چهار نعل بسوی ! تشبیه () به در تیتر اول یکی از روزنامه‌های تهران، مورد مذمت دو عده قرار گرفت؛ ۱) عده‌ای که تشبیه وضعیت ایران به وضعیت شوروی سابق را غلط دانسته و لذا تشبیه مذکور را غلط ارزیابی کردند! ۲) عده‌ای که عملکرد گورباچوف را خیانت‌آمیز دانسته و لذا نسبت دادن خیانت به پزشکیان را غلط ارزیابی کردند! ولیکن بنده فارغ از علت یا علل تشبیه مذکور در نزد آن جریده و فارغ از علل مخالفت معترضین، معتقدم که تیتر کاملاً صحیح و معنی‌داری درج شده است و از منظر سیاسی خویش آن‌را ارزیابی می‌کنم. فلذا لازمست در طی چند مقاله مسلسل (تحت عنوان «عامل اصلی شکست جمهوری اسلامی ایران» یا مشابه آن) بدان بپردازم و اثبات نمایم که «ایران قوی» در حال تاخت چهارنعل بسوی ایران ضعیف بوده است و دولت پزشکیان سرعت این را تشدید خواهد کرد! مگر اینکه به رشته تخصصی خود برگشته و یک غده سرطانی بدخیمی را جراحی کرده و ریشه‌های آنرا هم بسوزاند که مایه بدبختی و بیچارگی نهضت+نظام اسلامی ایران گشته است! دُمَل چرکین و متعفنی که قریب باتفاق سلول‌های ایران را فراگرفته و ریاست پزشکیان، باعث خواهد شد که با انفجار سر باز کرده و بیرون بریزد! ⁉️ آیا ما قادر به مهار آن خواهد شد؟! یا اینکه در منجلاب آن غرق خواهد گشت؟! خود را با استفاده از چند اپیزود از مصائب واقعی که خودم شخصاً تجربه کرده‌ام، دنبال خواهم کرد. ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۱ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ⚠️عامل اصلی ناکامی جمهوری اسلامی ایران؛ سرطانی بنام کارشناس! باتلاقی بنام کارشناسی! (قسمت اول): 👌 پرفسور ()، در باره و همان تصورات خبطینه حجة‌الاسلام و قریب باتفاق است! 😬 بنده نه از حکومت واهمه دارم و نه از ، بلکه وحشتم از سلطه است! اپیزود اول؛ اجازه بدهید این قصه پر غصه را از اینجا شروع بکنم که در اوائل دهه ۱۳۷۰ از طرف نهاد لشگر ۲۱ حمزه دعوت شدم تا با عنوان و سیاسی با آن نهاد، همکاری نمایم. فلذا هر روز صبح تا ظهر با حضور در به تدریس مباحث و مسائل می‌پرداختم و این همکاری تا مقطع انتقال لشگر به تبریز ادامه داشت. دوره‌های آموزشی مذکور که شامل مجموعه‌های سربازان، درجه‌داران و افسران بود، در یکی از دوره‌ها با گردانی از سربازان مواجه شدم که در قالب پنج گروهان از روستاهای استان‌های کردنشین اعزام شده بودند و آموزش عقیدتی یکی از آن گروهان‌ها به بنده سپرده شد. همان اول صبح متوجه شدم که با گویش فارسی چندان روان نیستند و شاید بهتر باشد که یکی دو ساعت فقط با هم مکالمه بکنیم تا به هم‌طرازی در مفاهمه کلمات و جملات برسیم ولیکن اتفاق خاصی مرا مصمم کرد که آن روز بنده بجای آموزش اعتقادی به آموزش بپردازم! زیرا مشاهده کردم که بعضی از سربازها کتاب‌های خود را وارونه گرفته‌اند! حساس که شدم معلوم شد کل آن سی چهل نفر هستند! با تعجب پرسیدم: پس چرا کتاب گرفته‌اید؟! گفتند: سهمیه ماست که داده‌اند! باورم نمی‌شد که همه بی‌سواد باشند و احتمال دادم که دارند سر به سر من می‌گذارند! همزمان رئیس عقیدتی لشگر در حال عبور از حاشیه محوطه جنگلی بود (محل برگزاری کلاس‌ها در آن فصل سال محوطه جنگلی پادگان تعیین شده بود) که صدایش کردم و گفتم: حاج‌آقا! این‌ها ادعا می‌کنند که همگی بیسواد هستند! وی هم آمد و تأیید کرد که بله! این دوره کل گردان همگی بیسواد هستند! گفتم: پس چرا به همگی کتاب داده‌اید؟! گفت: سهمیه‌شان بوده! آیا شما مشکلی دارید؟! گفتم: معمولاً از حضار کلاس می‌خواستم نوبتی یک نفر داوطلب بشود که دروس کتاب را قرائت کند و من هم هر جا که لازم دیدم، مفاد قرائتی را توضیح بدهم. گفت: زحمت خواندن کتاب را این‌دفعه دیگه خودتان بکشید. و رفت. بنده هم با اکراه شروع کردم به خواندن متون کتاب ولیکن ایده‌ای به ذهنم رسید که بعد‌ها آنرا نامیدم. بلند شدم و کتاب را کنار گذاشتم و فی‌البداهه مشغول سوادآموزی به آن‌ها شدم؛ ساعت اول حروف الفبای فارسی را روی تخته نوشتم و ساعت دوم کلمات و ساعت سوم جمله‌بندی را با آن‌ها کار کردم و ساعت چهارم هر جمله‌ای که روی تخته می‌نوشتم آن‌ها با ذوق و اشتیاق و هیجان و فریاد می‌خواندند و پادگان را روی سرشان گذاشته بودند! قریب باتفاق سربازان موفق شدند با روش ابتکاری بنده در ظرف چهار ساعت، خواندن را یاد بگیرند! رسم آموزشی این بود که هر ۵۰ دقیقه به کلاس، آزادباش ۱۰ دقیقه‌ای داده می‌شد و اساتید هم گوشه‌ای دور هم جمع می‌شدند تا با هم چای و شیرینی بخورند اما من آنروز به علت استقبال سربازها کل ۴ ساعت را پای تخته ایستادم و با آن‌ها سوادآموزی کار کردم. تا اینکه رئیس آموزش عس. آمد سراغ ما و پرسید: آقاسید! امروز شما روزه بودید؟ (که نیامدید با ما چیزی بخورید) گچ را دادم به او و گفتم: لطفاً یک جمله بنویسید! تا جمله را نوشت، سربازها آنرا با صدای بلند خواندند! گفتم: لطفاً جمله دیگری بنویسید. نوشت و خواندند و برای بار سوم هم تکرار شد و بعد به طعنه پرسیدم: حاجی! شما که گفتید اینها از دم بیسوادند! گفت: إلَدَه! اینا همگی بیسوادند! گفتم: اما می‌بینید که هر چه نوشتید خواندند! لحظه‌ای مکث کرد و با لهجه ترکی گفت: سید! نکنه این‌ها رو جادو کردی!؟! گفتم: بله! این، نتیجه جادوی سوادآموزی ابتکاری بنده است! ناگهان عصبانی شد و به سربازها برپا داد و مرخص کرد. گفتم: حاجی! اجازه بده که ساعت آخر هم روان‌خوانی آن‌ها را کار بکنم که اجازه نداد! دستم را گرفت و گفت برویم چایی بخوریم و مرا کشان کشان برد به دفترش و برایم توبیخ نوشت که کارکردم خارج از دستور بوده است! گفتم: حاجی! اصلاً متوجه هستی کجای کاری؟! این که یک گروهان سرباز ظرف فقط ۴ ساعت باسواد شدند تا کتاب‌شان را خودشان بخوانند آیا معجزه نیست!! بجای تشویق داری توبیخ‌م می‌کنی!! گفت: تو متوجه نیستی که سنی‌ها را باسواد کردی! گفتم: مگر قراره اهل سنت باسواد نشوند! آن مشاجره ما کشید به مسائل و و فهمیدم ریشه قضیه به بافت قومیتی روستای ایشان در آذربایجان برمی‌گردد!! ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۱ ✅کانال حیفه نبینی: 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎@SMHM212 وجاهت تغییر اسم و شهرت! بعضی‌ها اشکال می‌گیرند که شما چرا در کنار شهرت ، شهرت سابق او را هم می‌نویسید؟! (نوشتن برای پزشکیان!) کسی که اسم یا شهرت خود را تغییر می‌دهد، قاعدتاً به مفهوم آنست که از عنوان قبلی خود بیزار است یا ترجیح می‌دهد که با عنوان جدید او نامیده و صدا شود و بهتر است به خواسته دیگران احترام بگذاریم! این توقع کاملاً قابل قبول است تا زمانی که تغییریافته عنوانی، نخواهد بر مصادر ملی تکیه بزند که در آن‌صورت هرگونه خوش‌بینی ترحم بر پلنگ تیزدندان است! پوزیده از وقتی که مایل به پزشکی یا پزشک می‌شود، عنوان خود را به پزشکیان تغییر می‌دهد آیا در صدد این نیست که به مشتریان خود القاء نماید که او جَدّاً در جَدّ پزشک بوده و لذا قابل اعتماد است؟! اگر عنوانی غیر مرتبط با شغل خود برای خود برمی‌گزید، جای چندان حساسیتی هم نبود ولیکن چندان هم قابل اغماض نیستند. بله! حضرت هم قبل از اسلام، اسم دیگری داشته (روزبه؟) و خود پیامبر(ص) عنوان را بر او نهادند. ولیکن اعطای این عنوان (و تغییر اسم) برای کسی بوده است که به مقام نائل می‌گردد که ذره‌ای ندارد و دنبال پرش به بر ملتی هم نیست. و اما حساسیت بنده به این قضیه، سبقه دیرینه‌ای دارد. بعد از پیروزی ، در عرصه رسانه‌های فراگیر ما دو تا کانال تلویزیونی (۱ و ۲) داشتیم و دو تا روزنامه (کیهان و اطلاعات) و یک مجله هفتگی (سروش به سردبیری شخصی بنام «پرویز» خرسند) و رفته رفته به تعداد و تنوع آن‌ها افزوده شد. در نخستین شماره‌های هفته‌نامه سروش (متعلق به سازمان صدا و سیما که بنظرم جایگزین مجله تماشا شده بود) سردبیر آن طی یادداشتی به اسم خودش اشاره کرد و اینکه بعضی‌ها توصیه می‌کنند تا وی اسم خود را از اسامی متعلق به شاهان به اسامی امامان تغییر بدهد و ایشان نپذیرفته بود و تا جایی که یادمه (یا برداشت کردم) این بود که باید ترسید از کسی که تا دیروز «پرویز» بوده و امروز خود را «حسین» بنامد و بنمایاند! وگرنه مردم دچار خبط و خطا می‌شوند! تا دیروز همه او را شمربن‌ذی‌الجوشن می‌شناختند و امروز اسمش را بگذارد ابوالفضل‌العباس! اینگونه تغییرات، است و موجب می‌گردد جای و عوض شود. آنهم در عصری که ، همه‌جانبه در صدد (regime change) در است! و بعد از آن سخن سردبیر، همیشه در ذهن بنده این سؤال باقی ماند که آیا براستی ممکن است تغییر اسم یا فامیلی کسی موجب شود که نگاه و قضاوت دیگران در باره شخصیت آن شخص به خطا بیافتد؟! حالا که می‌شنویم؛ ۱) محمود سبورجیان یا صبورچیان و یا صباغیان (از عناوین متعلق به یهودیان) خود را می‌نامد تا خود را برای تصاحب جای‌گاه و آنگاه مقام تیز نماید، نباید از آن بسادگی گذشت. ۲) حسن فریدون خود را می‌نامد تا ایضاً خود را برای تصاحب ریاست جمهوری و آنگاه مقام ولایت فقیه تیز سازد، نباید از آن بسادگی گذشت. کلمه روحانی از آنجا که متناسب با شغل اوست، جای حساسیت دارد و می‌خواهد القاء نماید که جَدّاً در جدّ اهل بوده‌اند! ۳) و اینک مسعود پوزیده (از عناوین متعلق به ارمنی‌ها) که خود را پزشکیان می‌نامد و برای تصاحب ریاست جمهوری، خیز برمی‌دارد و دم از نهج‌البلاغه می‌زند بدون اعتناء به این سخن علی (علیه‌السلام) که اگر کسی را مناسب‌تر از خودت در عرصه دیدی برای انجام یک امر میدانی معطوف به مسلمین و بلکه کل مردم، خیز برداشتن تو برای تصاحب آن جایگاه، حرام است ووو... جای حساسیت دارد و نباید آنرا نادید گرفت که به فریب عمیق می‌انجامد. کسی داوطلب ریاست می‌شود که آ.رئیسی در خطه زادگاه او به شهادت رسید. از همان اولین مصاحبه خود هم کسی را خود می‌نامد که با شهید امیر عبداللهیان سرستیزی داشته و او را از وزارتخانه تحت سلطه خود اخراج کرده بود. مضافاً که به وزارت امور خارجه کردن او بسنده نکرده و بلکه به ریاست شورای تعیین اعضای دولت خود می‌نشاند. اگر سانحه کاملاً مشکوک «رئیس جمهور و وزیر امور خارجه او»، توطئه‌ای برنامه‌ریزی شده باشد و قرار باشد همه ، مورد استنطاق قرار بگیرند، قاعدتاً پیشتازان تصاحب جایگاه آن شهیدان در متهمین برای بازجویی و تحقیق و تفحص هستند. بنابراین اجازه بدهید، بعضی سرنخ‌ها را حفظ کنیم. حاکمیت در آذربایجان شمالی ایران، باید درس عبرتی باشد برای که رئیس جمهور منتخب‌شان از آذربایجان جنوبی ایران است و گل سرسبد دولتمردان وی هم شیعه‌ستیزی را جار زد در حالی که بنا بر ادعای یکی از نمایندگان با نَسبیّت دارد! ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۲ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲گروه هم‌اندیشی چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ⚠️عامل اصلی ناکامی جمهوری اسلامی ایران؛ سرطانی بنام کارشناس! باتلاقی بنام کارشناسی! (قسمت دوم): ادامه اپیزود اول: البته بنظرم آن شیخ از لحاظ قانونی حق داشت که مرا توبیخ نماید. زیرا بنده متعهد بودم در آن پنج ساعت، به طرح مندرج در کتاب سهمیه‌ای سربازان بپردازم نه اینکه خوانش را آموزش بدهم. اما من تغییر مسئله بنیانی سربازان به مطلب بنیادی آنان را بلامانع می‌دانستم و در هر حال، اگرچه توبیخ شدم اما خوشحال بودم که روشی از را کشف کرده‌ام که می‌تواند میلیون‌ها نفر از را با کمترین و از کشور ریشه‌کن نماید و بلکه آشنایی مردمان سایر ملل با را به خارج صادر کند! روش خود را روی چند نفر بیسواد دیگر هم آزمودم و دیدم که بخوبی جواب می‌دهد و لذا اسم طرح خود را گذاشتم «سوادآموزی جهشی حم در ۲۴ ساعت» و بسوی آقای (در ساختمان نهضت سوادآموزی خیابان فاطمی) تاختم و آی هوار که؛ ... یافتم ... یافتم!! چند نکته حائز توجه در ۲۴ ساعته نامیدن مدت سوادآموزی جهشی حم؛ ۱) افزایش مدت آموزش از پنج شش ساعت به ۲۴ ساعت (و بعد‌ها به ۴۰ ساعت) محض بالا بردن از تحقق ادعا بود. ۲) منظور از ۲۴ ساعت، با تناوب هر روز دو ساعت و جمعاً ۱۲ جلسه دو ساعته است و اگر کلاس کشش داشته باشد می‌توان در ۸ جلسه ۳ ساعته و حتی ۶ جلسه ۴ ساعته آن‌را کار کرد. فلذا می‌توان ادعا کرد؛ «سوادآموزی در یک هفته»! ۳) تأثیرگذاری روانی بر نوآموز که ۲۴ ساعته (فرضاً در یک شبانه‌روز) می‌تواند باسواد بشود. و اگر بیسوادی واقعاً کشش داشته باشد می‌تواند در مدت یک شبانه روز باسواد بشود. ۴) در دوره‌های آزمایشی بعدی متوجه شدم که ۲۴ ساعت برای سنین ۱۵ سال تا ۴۵ سال مناسب است و سنین کمتر یا بیشتر از این محدوده، نیازمند تکرار بیشتری هستند و لذا اگر از محدوده سنی (۴۵-۱۵) صرف‌نظر کنیم مدت ۴۰ ساعت برای کلیه سنین، کفایت می‌کند. و مجموعاً در کمتر از یک ماه هر بیسوادی می‌تواند باسواد بشود. ⁉️ اما چرا ، نوآموز را برای مدت یک‌سال در رفت و آمد نگه می‌دارد؟! و از تعداد بی‌سوادان کشوری، دقیقی ارائه نمی‌دهد؟! و بعد از نیم قرن از و تشکیل ، هنوز هم درصد قابل توجهی از مردم ایران، بیسواد هستند؟! و حتی قادر نیستند اسامی نامزدهای انتخاباتی خود را روی برگه رأی بنویسند!! و ، چرا قادر (و بلکه مایل) به نیست؟!! البته این سازمان هر سال دو نوع آمار ارائه می‌دهد که بنظرم هر دو اغراق‌آمیز است! یکی در سالگرد تأسیس نهضت سوادآموزی که بگونه‌ای داد سخن در می‌دهد که گویا بیسوادی ریشه‌کن شده و فقط چند تا پیرزن و پیرمرد فرتوت باقی مانده‌اند که کشش ندارند و عن‌قریب باید منتظر مرگ آن‌ها باشیم تا بتوانیم ادعا بکنیم که بیسوادی ریشه‌کن شد! و حال آنکه ۱۰٪ الی ۲۰٪ جمعیت ایران در بیسوادی به سر می‌برند! یکی هم، زمانی که سازمان بدنبال است که آمارهای نسبتاً واقع‌بینانه‌تری شاید باشد. در هر حال این دو نوع آمار هیچگاه با هم منطبق نیستند! اگر ریشه‌کنی بیسوادی به سختی آپولو هوا کردن هم بود، رزمندگان ما توانستند موشک‌های هایپرسونیک خود را روانه قاره‌های دیگر بکنند. ولیکن بزمندگان ما نمی‌توانند بیسوادی را ریشه‌کن کنند! وگرنه تا حالا باید بیسوادی ریشه‌کن و سازمان نهضت سوادآموزی منحل می‌شد. ولیکن بنظر می‌رسد که نان‌دانی بعضی‌ها شده است و تعمداً نمی‌خواهند ریشه‌کن شود! علی‌أیّ‌حالٍ پس از ورود به دفتر جناب قرائتی، تازه متوجه شدم که ملاقات با ایشان هم تابع پروتکل‌های دیدار با مقامات رسمی است و از قبل باید تقاضای مکتوبی می‌دادم و علت تقاضای ملاقات خود را توضیح می‌دادم و اگر وقتی تعیین می‌شد آنگاه باید حرکت می‌کردم. در این پروتکل‌ها، امتیازی هم برای «کاشف روش جدید سوادآموزی» تعریف نشده بود! در عین‌حال نشستم تا سماجت بکنم و در برگه کوچکی اندازه کف دست، عناوین ۱۰ تا طرح و ایده‌ای که اجرای آن‌ها به گروه خونی استاد قرائتی می‌خورد، نوشتم که اولین ردیف آن، همین «سوادآموزی در ۲۴ ساعت» بود. داشتم مأیوس می‌شدم که ناگهان آقای قرائتی، برای لحظاتی سرش را از اتاقش بیرون آورد تا چیزی به رئیس حوزه ریاست خود بگوید، خودم را کشیدم جلو که؛ حاجی! عرض حاجت دارم. برگه را گرفتم جلو چشمانش که گرفت و گفتم: برای اجرای این ۱۰ تا طرح فرهنگی-مذهبی، کمک شما لازمست. آن لیست را سریعاً خواند و گفت: «اولی را ثابت کن، بقیه را دربست قبول می‌کنم» و به اتاقش برگشت! گفتم: از کجا شروع کنم؟ با اشاره به گوشه‌ای گفت: برو پیش آقای بهشتی! و در را بست! ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۲ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲 هم‌اندیشی چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 قصه تلخ محمد علی زم! زاویه‌ای که یافت با زمزم (نمونه بارزی از قربانی حلقه اول اصحاب!) حضور در مراسم ، سوژه‌ای شد تا همه او را بنام پدر یاد کنند. چرا که وی بعد از اعدام پسرش (به جرم «فتنه‌گری مؤثر» در «عرصه براندازی» )، بجای عذرخواهی از پیشگاه ، سعی کرد عدم باور به انحراف وحشتناک پسرش و بلکه ملکوتی شدن او را به نیز القاء نماید!! و نشان داد که توهمات آن پسر خودفروخته به ، وراثت پدری او بوده است! مایل نیستم نمک به زخم او‌ بپاشم که حرف فراوان است. اگر بخواهم در باره او‌ بنویسم هفتاد من کاغذ شود! حتی یکبار خواستم فقط مکاتبات فی‌مابین را بصورت کتابی منتشر بکنم از تصور این که کسی حوصله خواندن آن‌ها را نخواهد داشت، منصرف شدم! زم تنها مدیری بود (از میان دهها مدیری که با آن‌ها ارتباط داشتم) که نامه‌های نقادانه و مقالات طویل مرا (علیرغم تند و تیزی مرسوم مکتوبات بنده!) بمحض دریافت، مطالعه می‌کرد و واکنش نشان می‌داد و حتی یکبار گلایه کرد که چرا کمتر می‌نویسید؟!! و شاید تنها مدیری بود که تا تمام کارتابل‌های خود را ملاحظه نمی‌کرد عازم منزلش نمی‌شد! و بنظرم دقت و حساسیت به انجام کاری که داشت (مدیریت سازمان تبلیغات اسلامی و آنگاه ریاست هنری شهرداری تهران) موجب از پسرش گردید! اگرچه اصحاب وی هم در جدائی او از بسی مؤثر بودند! «الله الله فی اصحابکم» سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۴ 🆔@chelcheraaqHM 🎲گروه چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ⚠️عامل اصلی ناکامی جمهوری اسلامی ایران؛ سرطانی بنام کارشناس! باتلاقی بنام کارشناسی! (قسمت سوم): 😬 بنده نه از حکومت واهمه دارم و نه از حاکمیت ، بلکه وحشتم از سلطه است که در همه‌جای یافت می‌شوند! ⁉️ چرا زمانی که حاج‌آقای از ریاست سازمان استعفاء دادند، من دو رکعت نماز شکر بجای آوردم؟! ادامه اپیزود اول: انتظار داشتم بعنوان یک روحانی سید که با ادعای دست‌یابی به روش سوادآموزی جهشی ۲۴ ساعته به دیدار حاج‌آقا قرائتی شتافته، تحویل گرفته شوم ولیکن از اینکه حاضر نشد خودش بعنوان مسئول ریشه‌کنی بیسوادی حتی یک دقیقه برایم وقت بگذارد، قدری عبوس شدم که چهره ناراحت قرین عصبانیت و افسوس مرا هنگام بستن در اتاقش در یک لحظه دید و لذا دوباره لای درب را باز کرد و برای دلجویی من یا توجیه بی‌توجهی خود، جمله‌ای گفت که برای من بدترین فحش عالم بود! گفت: طرح شما باید شود. من که سر در نمی‌آورم! برو پیش بهشتی! «ارجاع به کارشناس» بنظر من از «پرتاب طرح به سطل زباله» بدتر بود! علتش همین است که می‌خواهم در این سلسله مطالب به توضیح آن بپردازم. در هر حال رفتم پیش حجت‌الاسلام بهشتی که دفترش در پارتیشنی روبروی دفتر حاجی بود. چیدمان میز او جوری بود که درب دفتر قرائتی را می‌دید. لذا متوجه شد که از طرف آقای قرائتی به وی ارجاع شدم. گفت: مشکلت چیه؟! گفتم: من مشکلی ندارم اما آمدم مشکل شما را حل بکنم. گفت: مشکل ما چیه؟! گفتم: عدم ریشه‌کنی بیسوادی! حدود ۱۵ سال از فرمان امام برای تشکیل نهضت سوادآموزی گذشته و شما هنوز بیسوادی را ریشه‌کن نکرده‌اید! با تمسخر گفت: و لابد شما می‌توانید؟! گفتم: بله! طرحی دارم که اگر به درستی انجام شود ظرف پنج سال، بیسوادی را ریشه‌کن می‌کند. گفت: طرحت چیه؟! گفتم: سوادآموزی در ۲۴ ساعت! ناگهان به خنده‌ای افتاد که اگر کنترل نمی‌کرد داشت تبدیل می‌شد به قهقهه!! گفتم: کجای حرفم خنده‌دار بود؟! گفت: آخه اینجوریشو ندیده بودم! گفتم: منظورتون چیه؟! گفت: آخرین کلاهبرداری که به تور ما خورد ادعای سوادآموزی چهل روزه را داشت. کلی ما رو سر کیسه کرد و فرار کرد! حالا شما در هیبت یک سید روحانی ادعا می‌کنی ۲۴ ساعته! خب! خیلی خنده‌داره! پرسیدم: آیا من از شما تقاضای پول کردم؟! گفت: پس چی می‌خوای؟! گفتم: یک کلاس آدم بیسواد و دو هفته مهلت. اگر باسواد نشدند مرا جریمه کنید و خسارت بگیرید. گفت: و اگر موفق شدی چی؟! گفتم: و اگر موفق شدم برای خودم چیزی نمی‌خواهم اما اجرای ۹ طرح دیگر فرهنگی که لیست آن‌ها را به آقای قرائتی دادم و باسوادشده‌ها را ارتقاء کیفیت می‌بخشند، یک پانزدهم بودجه سازمان شما را می‌خواهند. گفت: دیدی بدون طمع نیستی! گفتم: شنیدم بودجه امسال [۱۳۷۳] شما ۱۵ میلیارد تومان است. وقتی که طرح بنده باعث صرفه‌جویی حدود ۱۰ میلیارد تومانی شما بشود آیا تقاضای یک میلیارد آنهم برای اجرای طرح‌های فرهنگی مذهبی مفید و مؤثر برای جدیدالسوادها که به جنس کارکرد آقای قرائتی هم می‌خورند، تقاضای زیادی و شخصی است؟! خلاصه سیر این گفتگو و مشاجره ما به سمتی رفت که مرا مأیوس نمود و آماده ترک وی می‌شدم که دوباره آقای قرائتی، درب اتاقش را باز کرد تا بنظرم مهمانش را بدرقه کند که سریع رفتم و معترضه گفتم؛ این آقا بنای همکاری ندارد متأسفانه! با اشاره به بهشتی گفت: بفرست پیش میرزایی! دوباره برگشتم پیش بهشتی! گفتم: میرزایی دیگه کیه؟ گفت: معاون آموزشی نهضته. گفتم: طبقه چندمه؟ گفت: باید بری میدان فلسطین! گفتم: اگر قراره میرزایی تصمیم بگیره تو چکاره بودی که مخالفت می‌کردی؟! گفت: من مشاور حاجی هستم. با لحن خاصی گفتم: عجب! (بدین مفهوم که آدم قحطه که تو رو کرده مشاور خودش؟! انگار ذهنم رو خوند!) گفت: فیش تمام سخنرانی‌های حاجی رو من تهیه می‌کنم. تحقیقات تمام صحبتهای تلویزیونی حاجی رو من انجام می‌دهم! گفتم: پس چرا خودت از آن‌ها استفاده نمی‌کنی؟! گفت: اگر بخوام خودم سخنرانی بکنم حاجی گفته طلاقت می‌دم! (البته در سالهایی که حاجی بستری شد ایشان خودش در گوشه کنار به سخنرانی پرداخت ولیکن جذابیت سخنرانی‌های قرائتی را نداشت!) مستقیماً عازم دفتر معاونت نهضت در میدان فلسطین شدم و بعد از مدتی معطلی، آقای میرزایی از اتاقش بیرون آمد و ضمن عذرخواهی گفت: امروز خیلی سرم شلوغه و نمی‌تونم در خدمت شما باشم. لطفاً فردا حدود ساعت ۱۴ این‌جا باشید و حتماً قبل از حرکت، تماس بگیرید تا بنده ناخواسته بدقول نشوم! فردایش چون بدون وسیله بودم و باید با جابجایی چند تا خط اتوبوس خودم را می‌رسانیدم با احتمال ترافیک و... زودتر راه افتادم و بین راه ساعت ۱۳ تماس گرفتم که گفت؛ مشکلی نیست، تشریف بیاورید. اما قبل از س.۱۴ رسیدم و... ...ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۴ 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 هم‌اندیشی 🙏