پس آنچه قرآن به سوى آن هدايت مىكند قويمتراز آن چيزيست كه ساير كتب و شرايع بدان هدايت مىكنند. (ر.ك. به تفسير الميزان،ج۱۳ص ۴۷)
[۶]كافى، ج۱ ص۶۰؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ. تعبير ديگري از اين روايت باسند جداگانه بهصورت زير است:
مُحَمَّدُبْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ وَ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ عليهالسلام قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَوْلُودٍ لَيْسَ بِذَكَرٍ وَ لَا أُنْثَىلَيْسَ لَهُ إِلَّا دُبُرٌ كَيْفَ يُوَرَّثُ قَالَ يَجْلِسُ الْإِمَامُ وَيَجْلِسُ عِنْدَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَيَدْعُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَتُجَالُ السِّهَامُ عَلَيْهِ عَلَى أَيِّ مِيرَاثٍ يُوَرِّثُهُ أَ مِيرَاثِالذَّكَرِ أَوْ مِيرَاثِ الْأُنْثَى فَأَيُّ ذَلِكَ خَرَجَ عَلَيْهِ وَرَّثَهُثُمَّ قَالَ وَ أَيُّ قَضِيَّةٍ أَعْدَلُ مِنْ قَضِيَّةٍ تُجَالُ عَلَيْهَاالسِّهَامُ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ قَالَوَ مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ. (كافي ج۷ص۱۵۸)
[۷] كافي، ج۱ ص۵۹؛ سند: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَىعَنْ يُونُسَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عُمَرَ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِيجَعْفَرٍ عليهالسلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ.
[۸] كافي، ج۱ص۵۹؛ سند: عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ هَارُونَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام
[۹] كافي، ج۱ ص۵۹؛ سند: عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ
[۱۰] كافي، ج۱ص۶۱؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِالْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِالْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ
[۱۱] كافي، ج۱ص۶۲؛ سند: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِمُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى عليهالسلام
[۱۲]وسائل الشيعة، ج۲۵ ص۲۵۹؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِالْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍعليهالسلام
[۱۳] كافي، ج۱ ص۵۹؛ سند: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِبْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام
[۱۴] الامالي، شيخ طوسي(متوفي۴۶۰ قمري)، انتشارات دارالثقافه قم۱۴۱۴، صفحه۵۸۰؛سند و تكملة روايت: أخبرنا جماعة عن أبيالمفضل، قال حدثنا أبو الحسين رجاء بن يحيى العبرتائي، قال حدثنا يعقوب بن السكيت النحوي، قال سألت أبا الحسن علي بن محمد بن الرضا (عليهم السلام): ما بال القرآن لا يزداد على النشر و الدرس إلاغضاضة قال إن الله تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس، فهو في كل زمان جديد، و عند كل قوم غض إلى يوم القيامة.
[۱۵] نَه حداكثري بودنِ توصيف و تبيين دين. قلمروِ حداكثري با تبيينِ حداقلي،هموارسازِ نظرية “استراتژيك بودن دين” است. روايات فوق تاييدي درونديني بر نظريّة “دين استراتژيك” ميباشند كه توضيح آن خواهد آمد.
[۱۶] ر.ك. به “التبيان في تفسير القرآن”، شيخ محمدبنحسن طوسي(متوفي۴۶۰ هجري)، انتشارات جامعه مدرسين حوزه قم۱۳۷۹، ج۶ ص۴۱۸؛ “مجمعالبيان في تفسير القران”، امينالاسلام ابيعليفضلبنحسينبنفضل طبرسي(متوفي۵۴۸هجري)، انتشارات دارالمعرفه، ج۶ ص۵۸۵ ؛ “الميزان”، علامه طباطبايي، ج۱۲ص۳۲۵ . البته بهنظر ميرسد كه مقصود مرحوم علامه از امور مربوط به هدايت، باتوجه به نظريّه شبكهاي بودن هستي، تمام عناصر و خصوصيات مادي و معنوي، دنيايي وآخرتي، ظاهري و باطني است كه در جهتدادن به حركت انسان دخيل هستند.
[۱۷] كلمة “معادله” در برابر مفهوم “حد” در روايات قرارداده شده است زيرا حدواندازهها بهسبب آثار خاصي كه ايجاد ميكنند مورد نظر هستندو معادلات بيانگر خصوصيات و آثار هستند.
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
دین شناسی ، فهم دین ، تمدن دینی ، علم دینی ، پارادایم شبکهای ، الگوی اسلامی پیشرفت و توسعه
برچسب #الگوی اسلامی پیشرفت و توسعه #بی نهایت #پارادایم شبکهای #تمدن دینی #دین شناسی #دینشناسی #علم دینی #فهم دین #مبانی
دانشنامه, مبانی
در بررسي هويّت دين، بهدست آمد كه دين، پيام خداوند و طرحوبرنامة او براي زندگي بشر است، پيام و برنامهايي براي انسانها وتمدنها تا آخر تاريخ، طرحوبرنامة عبور از دنيا و اتصال به ابديّت، حلقة رابط ماده و مجرد، ملك و ملكوت، ظاهر و باطن. چنين هويّتي سوالي را برميانگيزاند كه:با توجه به تفاوت افقهاي ادراكي در انسانها و فضاهاي فكري و فرهنگيِ آنها درمحور زمان و مكان، دين چگونه مفاهيم خود را بيان كرده است كه اين گسترة متنوع ادراكي و فرهنگي را پوشش ميدهد و براي هر ملت و تمدني ميتواند كارساز و حركتآفرين باشد و هر فرد متعادلي كه شنوندة كلامِ خداست، ميتواندپي به حداقل مقصود او ببرد و حقايق مور نياز از عوالم غيرمادي را بهدست آورد؟
پاسخ برونديني:
اگر دين، براي حركت دادن انسانها بهسوي خداست و حركتِ بهسوي كمال جز با ارادةآگاهانه حاصل نميشود، دين بايد بتواند ارادة آگاهانة انسانها را برانگيزاند. واز آنجاييكه ارادة جدّي انساني بدون علم و اطلاع از كمالِ هدف، نقصِ خود، رساننده بودنِ فعلِ مورد نظر به هدف و شيوة انجام فعل، برانگيخته نميشود ، پس دين بايد مفاهيم فوق را كه زمينهساز يا علّت براي ايجاد حركت بهسوي هدفش هستند طوري به انسانها منتقل نمايد كه بتوانند حداقل،فهم كاربردي از آنها پيدا كنند(يعني مفاهيم را طوري تصور كنند كه حداقل رابطة آنها با زندگي و نفع و ضرر آنها را در زندگيشان بيابند). بنابراين، زبان دين بايد زبان مفهوم براي مخاطبين باشد و از سبكهايي در سخنان خود استفاده نمايد كه بتوانند رابطة مفاهيم مورد نظر، با زندگيِ آنها رادر برابر ديدگان مخاطبين قرار دهد.
اگرسخن و كلامي مدعيِ جهانشمولي و برتري در محور زمان و مكان باشد، بايد اولا ازمفاهيمي استفاده نمايد كه مشترك بين انسانهاست (مفاهيم مشترك بين انسانها و زندگي انسانها، مفاهيم فطري و زندگي طبيعي هستند) و ثانيا نيازهاي فكري و روحيِ طيفهاي متنوع مخاطبين را پاسخ دهد.(يعني مخاطبيني كه در سطح ادراكي برتر قرار دارند بهاندازة ظرفيت خود اِشراب شوند ونيازمند به منبع ديگري نباشند.)
معادلات و معاني كلّييي كه طيفي از مصاديق را تحت پوشش قرار ميدهند ، ميتوانند تبديل به گزارههايي با خصوصيت جهانشمولي شوند. بيان معادلات فطريوطبيعي، استفاده از تشبيهِ مطالب برتر به مفاهيم فطريوطبيعي، ارائه مصاديق و اشاره به ملاك كليِ قابل انطباق بر موارد مشابه ، شيوههايي هستند كه ظرفيّت انتقال مفاهيم جهانشمول را دارند.
درزبان دين، مَجاز و كنايه و استعاره وجود دارد لكن گزارههاي ديني، سمبليك يا اسطورهايي نيستند بلكه استفاده از مَجاز،براي تبيين جنبه يا حدِّ خاصي از واقعيتِ موجود است.
پاسخ درونديني:
بهنظرميرسد كه آيات و روايات زير بيانگر چگونگي زبان دين باشند:
۱. و ما أَرْسَلْنامِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ
ترجمه:”هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه همزبان با ملّت خود بود تا كاملا براي آنها مطالب خداوند را روشن كند.”
علامه طباطبايي رحمهاللهعليه در تفسير اين آيه اينگونه بيان نمودهاند:
“مراد از تفصيل آيات قرآن اين است كه ابعاض واجزاى آن را از يكديگر جدا و متمايز ميكند، به اين صورت كه آن را آنقدر پايينبياورد و در خور فهم شنونده كند كه شنوندة آشنا به اسلوبهاى كلام، بتواند معانى آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل كند….. قرآن كتابى است كه آياتش گسترده شده است براى مردمى كه معانى آن را مىدانند چون زبانشان همان زبانى است كه قرآن با آن نازل شده، يعنى زبانشان عربى است.
دراينجا ممكن است كسى بپرسد : اگر معناى آيه اين باشد، آيا با عموم دعوت خاتم الانبياء صلىالله عليه وآله وسلّم منافات پيدا نمىكند؟ مىگوييم: خير، زيرا دعوت آنجناب هر چند جهانى بوده و ليكن مرحله به مرحله صورت مىگرفته، اولين دعوتى كه پيامبر انجام داد دعوت مردم در مراسم حج بود كه با انكار شديد مشركين مواجه شد. ازآن بهبعد مدتى به طور سرى و پنهانى دعوت نمود، و در مرحله سوم مامور شد عشيره ونزديكان خود را دعوت كند، و در مرحله چهارم مامور شد همه قومش را دعوت كند، و درمرحله پنجم مامور شد به دعوت عموم مردم، كه آيه “قل يا ايها الناس انى رسولالله اليكم جميعا” و نيز آيه “اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ”به آن اشاره دارند. اين معنا نيز از مسلمات تاريخ است كه يكى از گروندگان به آنجناب سلمان فارسى است كه ايرانى بوده، يكى ديگر بلال بوده كه اهل حبشه بوده است ويكى صهيب بوده كه اهل روم بوده، و نيز اين هم مسلم است كه آن جناب يهوديان را هم دعوت مىكرده و وقايعى كه بين آن جناب و يهوديان اتفاق افتاده معروف است. و نيزاين مسلم است كه آن جناب به پادشاهان ايران، مصر، حبشه، و روم نامه نوشته و همه رابه اسلام دعوت كرده است. همه اين شواهد دلالت دارد بر اينكه دعوت آن جناب جهانى وعمومى بوده است.
۴. انَّا مَعَاشِرَالْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ ترجمه:”ما پيامبران، موظف هستيم كه با مردم، مطابق سطح ادراكيِ آنها گفتگو كنيم.”
۵. اكْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَكَ فِي إِخْوَانِكَ فَإِنْ مِتَّ فَأَوْرِثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ فَإِنَّهُ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ هَرْجٍ لَا يَأْنَسُونَ فِيهِ إِلَّا بِكُتُبِهِمْ
ترجمه:”مطالبي را كه از ما شنيدهايي بنويس و در بين دوستانت پخش كن و به فرزندانت وصيت كن كه نوشتجاتت را نگهداري و منتشر كنند چرا كه روزگاري پرتلاطم خواهد آمد كه شيعيانِ ما براي فهم دين، راهي جز مراجعه به اين كتابها نخواهند داشت.”
توضيح:اين روايت دلالت بر موارد زبر دارد: قابل فهم بودنِ زبان دين، قابل فهم بودنِ گزارههاي دين با وجودِ گذر زمان بر آنها، دقت و ملاحظة صادركنندة كلام نسبت به نيازهاي آيندگان و در نظر گرفتن آنها بهعنوان مخاطبِ كلام.
۶. أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا إِنَّ الْكَلِمَةَلَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَإِنْسَانٌ لَصَرَفَ كَلَامَهُ كَيْفَ شَاءَ وَ لَا يَكْذِبُ.
ترجمه:”شما هنگامي فهم دين پيدا خواهيد كرد و فهميدهترين مردم خواهيد شد كه مقاصدو منظورهاي چندگانة ما را كه در يك جمله بيان شده است، بفهميد. يك جمله را ميتوانبهگونهايي ادا كرد كه معاني مختلفي از آن فهميده شود، معانيايي كه همة آنهاواقعيتي را بيان كند و مورد نظر گوينده نيز باشد.”
توضيح:اين روايت بيانگر وجودِ سطوح و لايههاي معنايي در گزارههاي دين است. يعني همانطور كه ظاهر گزارهها براي عموم قابل فهم است، مقاصد و مفاهيمي نيز در عمق اين گزارهها وجود دارد كه براي فهم همهجانبه و كاملِ دين، بايد به آنها دست يافت.
۷. نزَلَ الْقُرْآنُ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ. ترجمه:”شيوة بيان قرآن، بيانِ غيرمستقيم است.”
۸. كِتَابُ اللهِ عَزَّوجَلَّ عَلَى أرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى العِبَارَةِ و الإشَارَة واللَّطَائِفِ و الحَقَائِقِ فَالعِبَارَة لِلعَوَام و الإشَارَةُ لِلخَوَاصّ واللَّطَائِفُ لِلأولِيَاءِ و الحَقَائِقُ للأنبْيَِاء عليهمالسلام.
ترجمه:”قرآن، چهار لايه دارد كه همه با هم ساختار قرآن را تشكيل دادهاند : عبارتها،اشارهها، دقايق و حقايق. عبارتها در سطح ادراك عمومي است، اشارهها در سطح ادراك خواصّ است، دقايق در سطح ادراك اولياءخداست و حقايق در سطح ادراك پيامبران است.”
بادقت در تصويري كه دين از اسلوب بيانيِ خود، ارائه داده است ميتوان گفت: گزارههاي دين، جملاتي با مفاهيمي گسترده و چندجانبه هستند كه در طول يكديگر قرار دارند و جمع ظاهر و باطن، وحدت وكثرت، فرد و جمع، در آنها تحقّق يافته است.
[۱] لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، ذيل كلمة “دين”.
[۲] لغتنامه آكسفورد(Advanced)، ويرايش دوم سال۱۹۶۲؛ عين عبارت اينگونه است:
“كلمه لسان در اينجا مانند آيهِ “بلسان عربى مبين” به معناى لغت است….. مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، اين است كه رسولانى كه فرستادهايم هر يك از اهل همان زبانى بوده كه مامور به ارشاداهل آن شدهاند، حال چه اينكه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد و يا آنكه مانند لوط از اهالى سرزمين ديگر باشد ولى با زبان قومش با ايشان سخن بگويد. حالاين سؤال مطرح مىگردد كه آيا پيغمبرانى كه به بيش از يك امت مبعوث شدهاند يعنى پيغمبران اولوا العزمى كه بر همگى اقوام بشرى مبعوث مىشدند چه وضعى داشتهاند؟آيا همه آنان زبان همه اهل عالم را مىدانستهاند و با اهل هر ملتى به زبان ايشان سخن مىگفتهاند يا نه؟ در پاسخ بايد گفت: داستانهاى زير دلالت مىكنند بر اينكه اينها اقوامى كه اهل زبان خودنبودهاند را نيز دعوت مىكردند مثلا ابراهيم خليل با اينكه خود سريانى زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود و موسى با اينكه عبرى بود فرعون و قوم او را كه قبطى بودند به ايمان به خدا دعوت فرمود و پيغمبر بزرگوار اسلام هم، يهودِ عبرى زبان و نصارى رومى زبان و غير ايشان را دعوت فرمود و هر كه از ايشان كه ايمان مىآورد ايمانش را مىپذيرفت، همچنين است دعوت نوح، كه از قرآن كريم عموميت دعوت او استفاده مىشود. بنابراين، معناى آيه(و البته خدا داناي به حقيقت معني است) ايناست كه خداى تعالى مساله ارسال رسل و دعوت دينى را براساس معجزه و يك امر غير عادى بنا نگذاشته، و چيزى هم از قدرت و اختيارات خود را در اين باره به انبياى خودواگذار ننموده است بلكه ايشان را فرستاده تا به زبان عادى كه با همان زبان درميان خود گفتگو مىكنند و مقاصد خود را به ديگران مىفهمانند با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحى را نيز به ايشان برسانند.”
۲. إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ترجمه:”ما كتاب را بهصورت كلامي قابل خواندن با بياني دقيق و عميق و روشن فرستاديم تا زمينة تعقّل در شما فراهم شود.”
علامه طباطبايي رحمهاللهعليه در تفسير اين آيه اينگونه بيان نمودهاند:
“انزال كتاب به صورت قرآن و عربى بدين معنا استكه آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربى درآورديم، و آن را الفاظى خواندنى مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار داديم،…… بنابراين، معناى آيه(و الله اعلم)اين مىشود: ما اين كتاب مشتمل بر آيات را در مرحله نزول ملبس به لباس و واژه عربى و آراسته به زيور آن واژه نازل كرديم تا در خور تعقل تو و قوم و امّتت باشد،و اگر در مرحله وحى به قالب الفاظ خواندنى درنمى آمد و يا اگر درمى آمد ولي به لباس واژه عربى ملبس نمىشد، قوم تو پى به اسرار آيات آن نمىبردند و فقط مختص به فهم تو مىشد، چون وحى و تعليمش اختصاص به تو داشت. و اين خود دلالت مىكند براينكه الفاظ كتاب عزيز به خاطر اينكه تنها و تنها وحى است و نيز به خاطر اينكه عربى است توانسته است اسرار آيات و حقايق معارف الهى را ضبط و حفظ كند. و به عبارت ديگر در حفظ و ضبط آيات الهى دو چيز دخالت دارد: يكى اينكه وحى كه از مقوله لفظ است و اگر معانى الفاظ وحى مىشد و الفاظ حاكى از آن معانى، الفاظ رسول خداصلى الله عليه وآله وسلّم مىبود(مانند احاديث قدسى) آن اسرار محفوظ نمىماند. دوم اينكه اگر به زبان عربى نازل نمىشد و يا اگر مىشد ولى رسول خدا آن را به لغت ديگرى ترجمه مىكرد پارهاى از آن اسرار بر عقول مردم مخفى مىماند، و دست تعقل وفهم بشر به آنها نمىرسيد. آرى، اين معنا بر صاحبان نظر و متدبرين در آيات كريمه قرآنى پوشيده نيست كه خداوند متعال در اين آيات چه اندازه نسبت به الفاظ آن عنايت به خرج داده، و آن را به دو دسته محكمات و متشابهات تقسيم نموده، محكمات آن را ام الكتاب خوانده كه برگشت متشابهات هم به آنهاست و فرموده: هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات و نيز فرموده: و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسان عربى مبين. “بلسان عربى مبين” يعنى به زباني عربى كه درعربيتش ظاهر و آشكار است و يا مقاصد را با بيان تمام بيان مىكند.
۳. كِتَبٌ فُصلَتءَايَتُهُ قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ترجمه:”وحي الهي بهصورت كتابي قابل خواندن بهزبان عربي است كه مطالب آن كاملاواضح و مشخص بيان شده است. اين وحي براي كساني آمده است اهل علم و آگاهي باشند.”
علامه طباطبايي رحمهاللهعليه در تفسير اين آيه اينگونه بيان نمودهاند:
“Religion:belief in the existence of a supernatural ruling power, the creator andcontroller of the universe, who has given to man a spiritual nature whichcontinues to exist after the death of the body.”
[۳] لغتنامة آكسفورد(Advanced)، ويرايش ششم سال ۲۰۰۰؛ عين عبارت اينگونه است:
“Religion: thebelief in the existence of a god or gods, and the activities that are connectedwith the worship of them.”
(تغييري كه در تعريف دين ازويرايش دوم تا ويرايش ششم داده شده است، سرنخهايي نسبت به وضعيت تفكر ديني در غرببهدست ميدهد.)
[۴] اين تعاريف با ويرايشهايي درعبارات از منابع زير نقل شدهاند، براي مطالعه بيشتر به همين منابع مراجعه فرماييد:
“فلسفة دين”، جان هيك، ترجمه بهرام راد، ويراستة بهاءالدين خرمشاهي، انتشارات بينالمللي الهدي ۱۳۷۲ ؛ “اديان زندة جهان”، رابرت هيوم، ترجمه دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي۱۳۶۹؛ “دينشناسي”،آيهالله جواديآملي، نشر اسراء۱۳۸۱؛ “دين و چشماندازهاي نو”، پييرآلستون، ميلتون يينگر، محمد لگنهاوزن، ترجمه علامحسين توكلي، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ۱۳۷۶ ؛”فلسفة دين و كلام جديد”، ابوالقاسم فنايي، انتشارات اشراق۱۳۷۵؛”فلسفة دين”، آيهالله محمدتقي جعفري، نشر پژوهشگاه فرهنگوانديشه اسلامي۱۳۷۸؛ “دين، جامعه و عرفيشدن”، عليرضا شجاعيزند، نشرمركز۱۳۸۰(در دو كتاب اخير بهتفصيل بيشتري نسبت به تعريف دين پرداخته شده است.پيشنهاد آلستون براي رفتار فازي با مصاديق دين و ارائه شاخصه و ضريب براي شاخصههاكه در كتاب “دين و چشماندازهاي نو” نقل شده است نيز قابل تامل است.)
[۱]سوره نحل/۸۹
[۲]سوره يوسف/۱۱۱
[۳]سوره انعام/۳۸
[۴] سوره اسراء/۹
[۵]علامه طباطبايي رحمهاللهعليه در تفسير اين آيه اينگونه آوردهاند: “اين قرآن بسوى دينى كه اقوم از هر دين و مسلطتر بر اداره امور بشر است هدايت مىكندهمچنانكه در جاى ديگر فرموده: قل اننى هدينى ربى الى صراط مستقيم دينا قيما ملةابراهيم حنيفا. “اقوم” افعل تفضيل از قيام است و معناى اصلى قيام، ضدقعود است كه اين خود يكى از معتدلترين حالات آدمى است و انسان در اين حال از هرحالت ديگرى نسبت به كارهايش مسلطتر است برخلاف نشسته و يا خوابيده و امثال آن.اين كلمه را در نيكو انجام دادن هر كار استعمال كردهاند و به كسى كه به خوبى متصدى كارى شود، و بدون عجز و خستگى و با حسنِ اداره آن را انجام دهد مىگويند:”فلانى قائم به فلان امر است.” يعنى آن امر را مراقب و نگهدارست ، وموقعيت و وضعيت آن را آنطور كه مناسب آنست رعايت مىنمايد. در آيه مورد بحث خداوند، ملت حنيف را ملتى قائم ناميده و در جاى ديگر در باره آن فرموده: فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ونيز فرموده: فاقم وجهك للدين القيم، و اين بدان جهت است كه اين دين خير دنيا وآخرت ملت خود را تامين و تضمين نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ايشان است.و اين نيز نيست مگر بخاطر اينكه اين دين موافق با مقتضيات فطرت انسانى است كه خداوند بر اساس آن او را خلق كرده و مجهز به ابزارى فرموده كه او را به سوى غايت و هدف از خلقتش و سعادتى كه برايش در نظر گرفته شده راهنمائى مىكند. بنا بر اين،توصيف ملت در آيه مورد بحث به وصف “اقوم”، يا در مقايسه با ساير ملتهااست و يا در مقايسه با ساير شريعتها. اين را مىدانيم كه هر ملتى سنتى دارد كه آنرا براى خود برگزيدهاند تا بهدرد زندگيشان بخورد، و ليكن اين سنتها اگر در بعضى از امور ايشان را سود ببخشد در پارهاى ديگر به ضررشان تمام مىشود، و اگر پارهاىاز هواها و اميالشان را تامين مىكند، قسمت عظيمى از خيرات را از ايشان سلب مىكند. در ميان همه سنتها اين تنها اسلام است كه قائم به مصالح حيات و تمامى اهداف دنيايى و آخرتى جامعه است بدون اينكه خيرى از ايشان سلب كرده و از بين برده باشد، بنا بر اين ملتِ حنيف، اقوم است بر حيات انسانى تا ديگر ملل. و اگر در مقايسه با ساير شرايع الهى قبلي مانند شريعت نوح و موسى و عيسى عليهماالسلامباشد(همچنانكه ظاهرش هم همين است چون در مقابل اين آيه، آيه ديگرى هست كه تورات را وسيله هدايت بنى اسرائيل مىخواند، لذا فرمود: همانا قرآن كريم خلق را به چيزى هدايت مىكند كه قويمتر و استوارتر است)، در اين صورت دليلش اين است كه دين حنيف از اديان سابق خود كه كتب انبياء سلف متضمن آنها بودند كاملتر است، زيرا تمامى معارف الهى تا آنجا كه بشر طاقتش را دارد و همچنين تمامى شرايعى كه بشر در زندگى خود بدان نيازمند است در اين دين آمده، و حتى يك عمل از اعمال فردى و اجتماعى بشر را بدون حكم نگذاشته، همچنانكه فرموده: و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لمابين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه.
#مبانی
#مبانیارزششناسانه
خانه > دانشنامه > مبانی > مبنای ارزش شناسانه
6 دقیقه خواندن
113
مبنای ارزش شناسانه دانشنامه عبدالحمید واسطی
♻️موضوع بحث:
« #ارزش » چیست؟ چه ارتباطی با مباحث #نظریهپردازی در علوم انسانی دارد؟ #بستهارزششناسانه در #پارادایمشبکهای چیست؟
♻️مساله بحث:
آیا میتوان از «#توصیفها»، «#تجویزها» را اخذ کرد؟
چگونه میتوان در تحقیقات، پیشفرضها و #جهتگیریهای #ارزشی، #احساسی و #ایدئولوژیک را تصفیه کرد؟
♻️پیش فرض ها:
✳️فرضیه بحث:
⏮۱. #ارزشها #اعتباری هستند ولی صِرفا قرارداد و اعتبار و توافق افراد با یکدیگر نیستند، بلکه دارای #منشاءانتزاعحقیقی میباشند و تمام قواعد و قوانین حاکم بر منشاء انتزاعشان بر آنها نیز حاکم است.
به عبارت دیگر: گزارههای بیانگر «#حسنوقبحها» و «#الزامها» (باید و نبایدها)، #گزارههایانشایی هستند که دارای منشاء انتزاع حقیقی میباشند (حاوی #گزارهایخبری هستند) و برهمین اساس استنتاج «#باید» از «#هست» انجام میپذیرد و تمام «#بایدها» تابعی از «#هستها» میباشند.
⏮۲. در مقام #کشفحقایق، #ارزشهایخاص افراد نباید دخیل باشند؛ اما #ارزشهایعام یا #بنیادین و #ساختاری، بنابه #ضرورتساختاری دخیل هستند؛ همچنین ارزشهایی که قبلا حق بودن آنها با استدلال حاوی «#ارزشهایبنیادین» منطقا اثبات شده باشد.
♻️تبیین بحث:
⏮۱. #عقلنظری = ابزار #ادراککنندهواقعیات از سنخ «#هستونیست» (کاشف از واقعیتهای غیروابسته به اراده و میل انسان)
⏮۲. #عقلعملی = ابزار #ادراککنندهواقعیتهای از سنخ «#بایدونباید، #خوبوبد» (کاشف از واقعیتهای وابسته به اراده و میل انسان)
⏮۳. رابطه عقل #نظری و #عملی = براساس ادراکات عقل نظری (#محاسباتنفعوضرر)، عقل عملی ضرورت یا عدم ضرورت فعال شدن میل و اراده نسبت به موضوعی را ادراک میکند(ادراک هماهنگی موضوع با اهداف او = ضرورت بالقیاس الی الغیر) و براساس ادراک چنین ضرورتی، «احساس خوبی و بدی»، یا «اراده باید و نباید» #تکویناً تولید میشود. (#انشاء و #اعتبار میشود)
(قید «#تکویناً» در عبارت فوق، بسیار حیاتی است و حلوفصل اصلی مسائل #جبرواختیار است.)
⏮۴. #حسنوقبحذاتی داریم = برخی امور، #تکویناً #خیر برای انسان هستند و برخی #تکوینا #شرّ برای انسان هستند مانند #عدل و #ظلم؛ و اینگونه حسن و قبحها وابسته به ملاحظه و اعتبار کسی نیست.
⏮۵. #عقل قدرت کشف از #حسن و #قبح را در حداقلها، دارد و نیاز به منبعی بیرون از خود ندارد (حسن و قبح عقلی = استقلال عقل در فهم حسن و قبح)
🔹نکته مهم: از حیث منطقی، برای اینکه در نتیجه استدلال بتوانیم «#باید» داشته باشیم، ضروری است یکی از مقدمات حاوی «باید» باشد،
و از آنجایی که «#بایدِنخستین» ضرورت تکوینی دارد لذا ارتباط #اعتباریات با #حقایق منقطع نمیشود؛ و بر همین اساس «#نسبتمطلق» در #اخلاق جاری نیست و #احکاماخلاقی مرتبط با شاخصهای #فطریطبیعی انسان، فراگیر و عمومی است و طبق آن نیز #توبیخ و #تشویق یا #محاکمه و #پاداش صورت میپذیرد. گزارههای توصیفی که بیانگر دانشها هستند با ضمیمهٔ یک گزارهٔ توصیفکنندهٔ یک #ضرورتبنیادین در ساختار خلقت یا ساختار انسان، به گزارههای توصیهای که بیانگر ارزشها هستند منتهی میشوند.
جدول زیر بیانگر #مکاتباخلاقی از زاویه #منشاءمشروعیت «باید و نبایدها» است: (#بایدهایبنیادین و #زیرساختی)
♻️#اصلها و #عموماتفوقانی (#زیرساختها)با استفاده از مکاتب اخلاقی
ریشهیابی باید و نباید و خوب و بد، همسنخ با ریشههای شریعت و دین است. ازمواضعی که این ریشهیابی به تفصیل صورت گرفته است در علم «#فلسفهاخلاق» در بحث #مکاتباخلاقی است. با بررسی #مبانیمکاتباخلاقی میتوان به #ریشهایترین و #زیرساختیترین #عناصرحیاتیانسان پی برد.
🔹گروه:
🔸اسم مکتب اخلاقی:
♦️مبنای زیرساختی آن:
🔹#واقعگرایطبیعی – #غایتگرا
(1,2,3,4,5,6,7,8,9)
1)🔸لذتگرایی[۱]
#hedonism
♦️هر چه لذت دارد خوب است.
2)🔸#سودگرایی[۲]
#utilitarianism
♦️محاسبه #نفعوضرر کارها در مقیاس جمعی و انتخاب کاری که نفع در آن غلبه دارد.
♦️کدام عمل بیشترین سود را دارد؛ کدام قاعده بیشترین سود را دارد؟ (#اصالتفایده)
♦️حداکثر خوشبختی برای حداکثرافراد، شالوده اخلاق قانونگذاری است. (#اصلبیشترینسعادت)
♦️#لذتها با شاخصهای زیر وزندهی میشوند:
⬅️میزان قطعیت حصول[۳]
⬅️زمان حصول زود یا دیر
⬅️شدت[۴]
⬅️خلوص[۵]
⬅️پایداری[۶]
⬅️باروری
⬅️گستردگی و شمول[۷]
3)🔸#عاطفهگرایی[۸]
♦️یا #دیگرگرایی = کاری خوب است که به نفع دیگران باشد؛ افراد برای انجام کاری که به نفع خود آنهاست تمجید نمیشوند.
♦️#همدردینخستین اصل اخلاقی است.[۹]
4)🔸#وجدانگرایی[۱۰]
♦️هر چه وجدان اکثر افراد جامعه میگوید ملاک خوبی و بدی است.
5)🔸#طبیعتگرایی[۱۱]
♦️هر چه مطابق با طبیعت است خوب است.
6)🔸#تجربهگرایی[۱۲]
♦️هر چه با نتایج علوم تجربی سازگار است خوب است.
7)🔸#تطورگرایی[۱۳]
♦️براساس #قانونتکامل، «خوب» چیزی است که انسان در جهت رشد و تکامل روابط قرار دهد
8)🔸#قدرتگرایی[۱۴]
♦️هر چه به انسان #قدرت میبخشد خوب است. (قدرت جسمی، قدرت روحی، قدرت فکری، قدرت اجتماعی، قدرت پایدار)
🔹#واقعگرایمابعدطبیعی:
(9,10,11,12)
9)🔸#سعادتگرایی[۱۵]
♦️چیزی خوب است سبب #رشد نفس و علم و تفکر آن شود. (شبیه شدن انسان به خدا)
10)🔸#زهدگرایی[۱۶]
♦️خوبی یعنی دوری از لذات و #رهایی از وابستگی
11)🔸#تسلیمگرایی[۱۷]
♦️کسی خوب است که در برابر #تقدیرش راضی باشد. (امور را سهل بگیرد و آرام باشد)؛ ♦️سعی کند تا امورش را با اقتضاءات طبیعی هماهنگ سازد
12)🔸#وظیفهگرایی[۱۸]
♦️#حُسنفعلی کفایت نمیکند و #حُسنفاعلی لازم است. (#نیت کار خوب)
♦️کار خوب کاری است که مطابق قانون باشد.
🔹#غیرواقعگرا
(13,14,15,16,17)
13)🔸#احساسگرایی[۱۹]
#emotivism
♦️نظریه غیرتوصیفی و غیرشناختی، که کارکرد جملات اخلاقی را فقط ابراز احساسات گوینده میداند. کارِ خوب= آنچه عموم افراد را بهسوی خود جذب میکند و تمایلی به انجام در آنها ایجاد میکند.
14)🔸#توصیهگرایی[۲۰]
#prescriptivism
♦️یک گفتار اخلاقی، صرفا یک توصیه و امر برای انجام کاری است که در احساس گوینده مطلوب تلقی شده است و گوینده بپذیرد که این امر قابلیت تعمیم داشته باشد و در شرایط مشابه تکرارپذیر باشد.
15)🔸#جامعهگرایی[۲۱]
♦️تعیینکننده بودن افکار عمومی + حفظ جامعه غایت عالی هرگونه فعالیت اخلاقی است.
16)🔸#قراردادگرایی[۲۲]
#agreementism
♦️ارزشهای اخلاقی چیزی جز خواستههای ذهنی افراد نیست و آنچه افراد میان خودشان توافق میکنند لازمالاجراء است.
♦️افراد جامعه میبینند که اگر براساس یک توافق جمعی عمل نکنند نمیتوانند ادامه حیات بدهند
♦️اصول عدالت از همینجا نشات میگیرد.
17)🔸#امر الهی[۲۳]
♦️آنچه #خداوند میگوید خوب است خوب است و خوبی فارغ از امر خداوند نداریم.
(اقتباس از کتاب «فلسفه اخلاق» ، حجتالاسلام دکتر مجتبی مصباح)
با توجه به نقطه مرکزی هر کدام از این مکاتب میتوان گفت که موارد زیر، #عناصرزیرساختی #حیاتبشری هستند:
۱.◀️#تامیننیازها (#کسبلذت و #دوریازرنج)
۲.◀️توجه به #سود و #مصلحت،هم فردی و هم جمعی
۳.◀️#قضاوت و#جدان
۴.◀️#کمکرسانی
۵.◀️#طبیعیبودن
۶.◀️#انطباق با #معادلاتقطعیعلمی
۷.◀️داشتن #حرکتتکاملی
۸.◀️قدرتبخشی برای #حرکت
۹.◀️حرکت به سمت هدف نهایی (#سعادت)
۱۰.◀️ایجاد حداکثر #آزادی و#عدموابستگی
۱۱.◀️هماهنگی با زندگی و#پذیرششکستها
۱۲.◀️عمل به #قانون و #وظیفه
۱۳.◀️#حفظجامعه
۱۴.◀️عملکرد مشترک عمومی
♻️نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
✅با تفکیک میان #ارزشهایبنیادین و #ارزشهایوابسته به #متغیرهای #زمانی، #مکانی، #اشخاص و …، میتوان #خلوصتحقیقات را در #کشفواقعیتها تضمین کرد.
✅جستجو از «#فلسفه احکام» معنادار است.
✅#مکتباخلاقی با منشاء #مشروعیتدینی، منطقی و معنادار است.
✅#گزارههایتوصیفی، دارای #دلالتالتزامی انشائی و تجویزی هستند.
♻️ مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
فلسفههای مضاف، فلسفه اخلاق و حقوق، حقایق و اعتباریات ، دانش و ارزش ، جهانبینی و ایدئولوژی ، مکاتب اخلاقی و تجویزی
[۱] براساس تقریر «آریستیپوس» و اپیکور
[۲] براساس تقریر «بنتام»
[۳] certainty
[۴] intensity
[۵] purity
[۶] duration
[۷] extent
[۸] براساس تقریر «آدام اسمیت»
[۹] از شوپنهاور
[۱۰] براساس تقریر «روسو»
[۱۱] نیچریستها
[۱۲] آمپریستها
[۱۳] براساس تقریر «اسپنسر»
[۱۴] براساس تقریر «نیچه»
[۱۵] براساس تقریر «سقراط، افلاطون و ارسطو»
[۱۶] براساس تقریر «کلبیون»
[۱۷] براساس تقریر «رواقیون»
[۱۸] براساس تقریر «کانت»
[۱۹] براساس تقریر «ایر» و «استیونسن»
[۲۰] براساس تقریر «هیر»
[۲۱] دورکیم
[۲۲] براساس تقریر «هابز و رالز»
[۲۳] براساس تقریر متکلمین اشعری
برچسب #ارزش شناسی #جهانبینی و ایدئولوژی #حقایق و اعتباریات #دانش و ارزش #عقل عملی #فلسفه اخلاق و حقوق #فلسفههای مضاف #مکاتب اخلاقی و تجویزی
اهداف یک درس آموزشی در «انسانشناسی» را میتوان بهصورت زیر ارائه کرد:
۱. بتواند انسان شناسي را تعريف كند ومحورهاي آن را برشمارد .
۲. ضرورت انسان شناسي و انواع آن را تشريح كند .
۳. فهرست سوالات مطرح پيرامون انسان را ارائه دهد .
۴. انسان را تعريف كند .
۵. ابعاد انسان را تشريح كند.
۶. منشاء پيدايش انسان را توضيح دهد. (آفرينش نخستين + چگونگي گسترش )
۷. نفس و روح را تعريف كند .
۸. علائم وجود روح را برشمارد.
۹. ماهيت و سرشت انساني را تبيين كند . ( انسانيت به چيست ؟ – طبيعت مشترك وويژگيهاي آن )
۱۰. لايه هاو ابعاد روح را برشمارد. ( قواي نفس )
۱۱. نقش ذهن وارتباط آن با روح را تشريح كند .
۱۲. ارتباط روح با بدن را توضيح دهد .
۱۳. فطرت را تعريف كند .
۱۴. شر يا خير بودن فطرت را تشريح كند .
۱۵. محتوي دروني هنگام تولد را توضيح دهد. (تولد بدون ادراك از حقايق يا با ادراكات )
۱۶. شخصيت را تعريف كند و نحوه شكل گيري آن را توضيح دهد.
۱۷. نياز هاو اميال بشر را فهرست كند و طبقهبندينمايد . ( اولويت بندي )
۱۸. غريزه ، عاطفه ،وجدان و احساس راتعريف كند و جايگاه هريك را در وجود انسان نشان دهد.
۱۹. زندگي را تعريف كند وابعاد آن را توضيح دهد.
۲۰. تصميم گيري و انتخاب را تعريف كند .
۲۱. اراده واختيار را تعريف كند .
۲۲. علائم مختار بودن انسان را برشمارد .
۲۳. نقش مختاربودن انسان در تعريف زندگاني را توضيح دهد .
۲۴. قوانين حاكم برفرآيند تصميمگيري وانتخاب را تشريح كند .
۲۵. حق را تعريف كند و حقوق انسان در هستي را تشريح كند
۲۶. مسئوليت را تعريف كند و مسئوليت انسان در اين هستي راتبيين نمايد .
۲۷. مرد بودن و زن بودن را تعريف كند و منشاء تشابه ها وتمايزات آن دو را توضيح دهد.
۲۸. تساوي انسان ها و تمايز آنها وثمرات اين تساوي وتمايز را تشريح كند .
۲۹. تربيت راتعريف كند واصول ايجاد ويا تغيير يك رفتار درانسان را توضيح دهد .
۳۰. ارتباط انسان با اجتماع و ابعاد روحي وشخصيتي آنراتوضيح دهد . (قواعد كلي تاثير وتاثر در يكديگر )
۳۱. اساسي ترين هدف انسان در هر گونه فعاليت وتصميم راتبيين كند . ( كمال يابي )
۳۲. كمال و سعادت راتعريف كند و معيار تشخيص آن را توضيح دهد.
۳۳. لذت را تعريف كند ونقش آن در فعاليت انسان را تعيين نمايد .
۳۴. ابديت را تعريف كند ونقش آن در زندگي انسان را توضيح دهد.
۳۵. موقعيت انسان در اين هستي را تشريح كند .
۳۶. ارتباط انسان با خالق را توضيح دهد.
۳۷. ضوابط يك انسان كامل را برشمارد.
۳۸. بينش جديدي نسبت به انسان و هويت انساني و جايگاه انسان در هستي پيدا كرده باشد .
۳۹. اهميت دقت به تفاوت انسانِ فقط مادي و انسانِ متصل به مجردات ، را در برنامه ريزي زندگي دريافته باشد.
۴۰. ادعاي خود در مورد مادي نبودن انسان، مختار بودن او ، صاحب فطرت و وجدان عمومي بودن را با استناد به دلایل معتبر نشان دهد .
۴۱. بتواند يك انسان كامل را توصیف و تفسیر كند .
(انتقال به سرفصلهای درس انسانشناسی)
تقسیمبندی مباحث انسانشناسی براساس نفس:
· تعریف نفس
· احکام نفس
· انواع نفس
· جوهر نفس
· قوای نفس
· غایت نفس
· مراتب نفس
· کمال نفس
· جایگاه نفس
· آثار نفس
· آفات نفس
پاسخ مکاتب مختلف علوم انسانی مدرن به برخی سوالات اساسی درمورد انسان:[۱]
۱.آیا سرشت انسان ذاتا خوب است یا بد است یا خنثی؟
ردیف
نام مکتب و نظام فکری
نظریه آن مکتب
۱
فرویدگرایان
انسان سرشتی اهریمنی دارد و غرائز بر او حاکم است بویژه غریزه جنسی و پرخاشگری که صرفا قراردادهای اجتماعی سرپوشی برای آنهاست.
۲
تجربهگرایان (هابز)
انسان فقط در جهت منافع خود حرکت میکند.
۳
سودگرایان (بنتام و میل)
همه اَعمال انسان حاصل منفعتجویی اوست.
۴
لذتگرایان (اپیکوریها)
انسان فقط در پی برآوردن نیاز به لذت و گریختن از مواجهه با رنج است.
۵
رفتارگرایان (واتسن و اسکینر)
انسان اساسا خوب یا بد نیست بلکه محیط اوست که او را میسازد.
۶
جامعهگرایان (باندورا و میشل)
خوبی یا بدی در اثر پاداش یا مجازات به انسان منتقل میشود نه اینکه او اساسا خوب یا بد باشد.
۷
اگزیستانسیالیستها (سارتر)
انسان ذاتا خوب یا بد نیست بلکه اعمال انسان است که او را خوب یا بد میکند.
۸
نوفرویدیها (فروم و اریکسن)
انسان استعداد خاصی برای خوب بودن دارد ولی خوب بودن او بسته به شرایط اجتماعی او دارد؛ اَعمال خوب، از نیازهای فطری اوست.
۹
انسانگرایان (مازلو و راجرز)
انسان استعداد خوب بودن و خوب شدن را دارد و اگر نیازهای او دخالت نکنند خوبی او بروز میکند.
۱۰
رمانتیستها (روسو)
انسان از بدو تولد خوبی فطری دارد و اَعمال او ناشی از شرایط مخرب اجتماعی است نه ذات او.
۱۱
فرضیه مختار با اقتباس از نگرش اسلام
#مبانی
#مبانیاجتهادی
خانه > دانشنامه > مبانی > مبانی اجتهادی
7 دقیقه خواندن
134
♻️موضوع بحث:
«بسته مبانی لازم برای اجرای #عملیاتاجتهادفقهی» چیست؟ چرا و چگونه؟
♻️مساله بحث:
اجرای #روشمند عملیات اجتهاد، نیازمند استفاده از مسائلی در #ادبیات، #منطق، #تاریخ، #فقه، #اصول، #تفسیر، #حدیث، #رجال و …است؛ در هر کدام از علوم مذکور، مبانیای که #کثیرالاحتیاج هستند کدامند؟
♻️پیش فرض ها:
⏮۱. #اجتهاد ، بهمعنی عام، تلاش روشمند برای #کشفنظرخداوند در کلیه موضوعات و مسائل زندگی است. (آموزههای معرفتی، قانونی و فرهنگیِ دین)
⏮۲. #اجتهاددینی در اصطلاح ، کوشش علمی برای #اکتشاف و #استخراج روشمند آموزه های دین از منابع معتبر ، و #فهمموجّه آنها (#کشفمرادجدیدین) ، و کشف عناصر و زمینههای لازم برای تحقق و عمل به آنهاست. (بهگونهای که دارای #حجیت و #اعتبار نزد شارع باشد.)
⏮۳. دستیابی به #نظرخداوند در مورد هر موضوع و مسالهای (اعم از اینکه مستقیما ذکر شده باشد یا باید از قواعد و گزارههای مبنایی استخراج شوند) بهطوری که موجه و معتبر باشد روشمند است لذا دارای مراحل #قدمبهقدم از نقطه شروع تا نقطه پایان است و در هر مرحله، شاخصهای صحت و ارزیابی و فرآیند درونی دارد. (انتقال به بحث تفصیلی)
⏮۴. در هر مرحله، از نتایج مباحث علوم ادبی، منطقی، اصولی، تاریخی، حدیثی و …استفاده میشود و برخی از این موارد #کثیرالاستعمال و #کثیرالابتلاء هستند که هر مجتهدی نسبت به آنها باید اتخاذ موضع کند.
♻️فرضیه بحث:
حداقل شانزده #بستهعلمی برای انجام #عملیاتاجتهادی لازم است:
✳️ #مبانیمعرفتی (حاوی سه بسته مبانی #فلسفی، #کلامی و #عرفانی)
✳️ #مبانیادبی (حاوی چهاربسته مبانی #ریشهشناسانه، #صرفی، #نحوی و #بلاغی)
✳️ #مبانیمنطقی
✳️ #مبانیاصولفقهی
✳️ #مبانیقواعدالفقهی
✳️ #مبانیحقوقی
✳️ #مبانیتاریخی
✳️ #مبانیرجالی
✳️ #مبانیتفسیری
✳️ #مبانیفقهالحدیثی
♻️تبیین بحث:
جدول زیر توضیحی اجمالی در رابطه با روند کلی استنباط است:
🔹مرحله:
🔸توضيح:
1)🔹#موضوعشناسي
(عرضه موضوع بر عرف عام و عرف خاص، عرضه موضوع بر عقل و فطرت قطعي)
🔸موضوعي كه حكم آن را ميخواهيم بهدست بياوريم چيست؟
🔸قيود و شرايط تحقق موضوع در نظر عرف عام و عرف خاص چيست؟
🔸موضوع عرفي است يا نياز به كارشناسي دارد؟ (از #موضوعاتمستنبطه است)
🔸تغيير و تبدلات موضوع چگونه است؟
🔸مرتبطات موضوع چه مواردي هستند؟
🔸حداقلهاي قطعي متفقعليه در حدود و ثغور موضوع كدامند؟
2)🔹#عرضهموضوعبرقرآن:
🔸جستجوي كليه محمولهايي كه در قرآن، بر اين موضوع بار شدهاند، با احراز دلالت آيه[۱]
🔸جستجوي كليه محمولهايي كه در قرآن بر مرتبطات قطعي اين موضوع بار شده است. (بررسي عوارض خارج لازم موضوع + مفهومگيري)
3)🔹نسبتسنجي اوليه ميان #محمولاتقرآني
🔸سنجش رابطه ميان محمولهايي كه در قرآن براي اين موضوع ذكر شده است از حيث #تقيد و #تخصيص و #نسخ و #تبيين و #حكومت و #ورود، و رسيدن به يك نگاه منسجم ميان آيات ناظر به اين موضوع (بهمراه #تحليلادبي، #منطقي، #تاريخي)
🔸و علاج تعارضهاي ظاهري اوليه
4)🔹#عرضهموضوعبرروايات:
🔸جستجوي كليه محمولهايي كه در روايات، بر اين موضوع بار شدهاند، با احراز سند[۲] و دلالت روايت[۳]
(اعم از روايات #كلامي و #عقيدتي، روايات #تاريخي، روايات #اخلاقي و روايات #فقهي #شيعه و ا#هلسنت)
🔸جستجوي كليه محمولهايي كه در روايات بر مرتبطات قطعي اين موضوع بار شده است. (بررسي عوارض خارج لازم موضوع + مفهومگيري)
🔸تفكيك ميان روايات داراي #لفظدالبرحكم و #رواياتحاكي از #فعلمعصوم يا #تقريرمعصوم
5)🔹نسبتسنجي اوليه ميان #محمولاتحديثي:
🔸سنجش رابطه ميان محمولهايي كه در روايات براي اين موضوع ذكر شده است از حيث #تقيد و #تخصيص و #نسخ و #تبيين و #حكومت و #ورود ، و رسيدن به يك نگاه منسجم ميان رواياتِ ناظر به اين موضوع
🔸(بهمراه تحليل ادبي، منطقي، تاريخي)
🔸و علاج #تعارضهايظاهرياوليه و علاج #تعارضهايمستقر با #ترجيحاتحجتساز
6)🔹نسبتسنجي ميان #نگاهقرآني و #نگاهروايي:
🔸سنجش رابطه #تقيدي، ت#خصيصي، #تبييني ميان #قرآن و ر#وايات، و اِعمال #تقيد و #تخصيص و #تبيين و #نسخ و #طردها و #حكومت و #ورود
🔸و علاج تعارضهاي ظاهري اوليه و علاج تعارضهاي مستقر با ترجيحات حجتساز
7)🔹نسبتسنجي با #اصولموضوعه و #اهدافقطعيدين
#مبانی
#مبانیازادیشناسانه
خانه > دانشنامه > مبانی > مبنای آزادی شناسانه
دانشنامه, مبانی
مبنای آزادی شناسانه
7 دقیقه خواندن
103
مبنای آزادی شناسانه
مبنای آزادی شناسانه
موضوع بحث:
« مبنای آزادیشناسانه » در پارادایم شبکهای
مساله بحث:
آیا هر فردی برای اِعمال تمایلاتش در هر شرایطی، آزاد است؟ محدوده «آزادی» کجاست؟ نسبت «دین» با «آزادی» چیست؟
پیش فرض ها:
فرضیه بحث:
۱. آزادی = اِعمال اراده برای رسیدن به تمایلات فردی و جمعی، بدون دخالت دیگران
۲. اصل بر «آزادی» است. (دقت شود: یعنی هر جا دلیلی بر محدود کردن افراد یافت نشود، افراد در اِعمال تمایلاتشان آزاد هستند.)
۳. اولین دلیل محدودکننده «آزادیِ مطلق» ،عقل است. (که حکم میکند در مواردی که ضرر ایجاد میشود، اِعمال تمایلات مُجاز نیست.)
۴. عدل شبکهای، تعیینکننده محدوده آزادی است. (هر کاری در صورتی مُجاز است که در پنج محور عادلانه باشد.)
۵. کلیه محدودههایی که «دین» تعریف کرده است تابع «عدل شبکهای» است. (مصالح و مفاسد واقعی،تعیینکننده حکم هستند.)
تبیین بحث:
قرار گرفتن انسان در عالَم کثرت، سبب شده است زندگیای داشته باشد که «نفع و ضرر» در آن تعریف میشود؛ یعنی هر کاری و هر وضعیتی، سبب خشنودی او نمیشود، سبب حرکت او بهسوی هدف و کمالش نمیشود. در این هستی، پدیدهها دارای شرایط تعریف شده برای تولد، بقاء و رشد خود هستند و هر شرایطی را برنمیتابند. (جبر ساختاری، و البته به صورت طیفدار)
از همینجا ضرورت وجودی برای «تنظیم رفتار» پدید آمده است؛ یعنی: ۱. تا متغیرهای مختلف موثر در رسیدن به یک هدف، تنظیم نشوند نمیتوان به هدف رسید؛ ۲. متغیرهای مختلف، میتوانند آثار نامطلوب نیز ایجاد کنند پس باید برای رفع آثار نامطلوب تلاش کرد.
ضرورت طبیعی «تنظیم رفتار» = ضرورت عقلی محدودسازی اِعمال اراده و تمایلات، برای رسیدن به هدف = آزادی معقول، نه آزادی مطلق.
«باید نخستینِ» بشر در تنظیمات رفتاریاش، «جلب منفعت و حسن عدل + دفع ضرر و قبح ظلم» است؛ این «باید نخستین» بعلاوه قضیه کلیِ «همه افراد بشر دارای طبیعت و فطرت واحد هستند و باید فرصت لازم برای تولد، بقاء و رشد تا رسیدن به کمال داشته باشند» میشود و اولین دلیل قطعی محدودکننده آزادی را پدید میآورد یعنی: «هر کسی در اِعمال تمایلاتش آزاد است بهشرط عدم ضرر به غیر».
توجه تدریجی بشر به سلامتی و طول عمرش، بحث «ضررهای پنهان بدنی» که در اثر تغذیه یا نوع فعالیت یا … ایجاد میشود را فعال کرد؛ به همین ترتیب، توجه به «ضررهای پیدا و پنهان به محیطزیست» و همچنین توجه به «ضررهای پیدا و پنهان به سلامت روانی خود و دیگران» پدید آمدند و قوانینی برای حفظ مصالح جسمی، روانی، محیطی، خانوادگی، شهری و جهانی وضع شدند (وضع قانون = محدودساختن آزادی برای اِعمال هرگونه اراده و تمایل)
تولد مفهوم «عدالت» مبتنی بر زیرساخت فوق است؛
عدل = نسبت ميان امكانات و نيازها و هزينهها كه سبب شود همة عناصر مرتبط با موضوع بتوانند بهسوي كمال طبيعي خود حركت كنند (اِعطَاءُ كُلِْ ذِيحَقّ حَقَّه).
تعاريف و ديدگاههاي مختلفي در موردعدل ارائه شده است، مرحوم علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه چنين نوشتهاند:
«حقيقت عدل برپاداشتن مساوات است و برقرارى موازنه بين امور، به طورى كه هر چيزى سهم مورد استحقاق خويش را داشته باشد و همه امور، در جاىگاه مستحق خويش قرارگيرند. پس عدل در اعتقاد، آن است كه به حق ايمان آورد و عدل در افعال فردى، آن است كه به آنچه سعادت او را تامين مىكند، عمل كند و از آنچه كه موجب تيرهروزى اواست، اجتناب نمايد. عدل در ميان مردم آن است كه هر شخصى را در جاىگاه مورد استحقاق عقلى، شرعى و عرفى آن قرار دهد.(ر.ك. به تفسير الميزان، ج۱۲، ص۳۵۳).
در فضای «عرفان عملی و اخلاق سلوکی»، اصل، بر عبودیت و تکلیف است چرا که فرد سالک باور به عدم استقلال وجودی خود دارد و خود را مجرای تجلیات الهی میبیند لذا هیچ ارادهای در وجود او فعال نمیشود مگر اینکه رضایت خداوند از آن اراده برای او محرز شده باشد. (و مایشاؤون الا ان یشاء الله)
تبعیت دین از مصالح و مفاسد واقعی، بهصراحت بیانگر این مطلب است که اگر «امر و نهی» ای نسبت به انسان دارد برای دور کردن او از ضررها و مفسدهها و رساندن او به منافع و مصلحتهای هویت او و زندگی اوست.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
آزادی، عدالت ، عدل شبکهای ، زیرساختهای تمدنی ، زیرساختهای الگوی پیشرفت و توسعه
برچسب #آزادی #زیرساختهای الگوی پیشرفت و توسعه #زیرساختهای تمدنی #شهود خدا #عدالت #عدل شبکهای #مبانی آزادی شناسانه #واسطی
دانشنامه, مبانی
ارسطو نيز در كتاب سياست، مفهوم برابرى مطلق را در مقابل واژه عدالت نمىپذيرد، ومىنويسد: همه مردميان به هر تقدير تصورى از دادگرى دارند، ولى تصورشان كامل نيست و از بيان كامل چگونگى دادگرى مطلق ناتوانند، مثلا گروهى برآنند كه دادگرى همان برابرى است و به راستى همچنين است، ولى برابرى نه براى همه، بلكه براى كسانى كه با يكديگر برابر باشند، دادگرى است. گروه ديگر عقيده دارند كه دادگرى در نابرابرى است و باز اين سخن درست است ولى نابرابرى نه براى همه، بلكه براى مردمِ نابرابر، عين عدل است… مفهوم دادگرى نسبى است و نسبت به اشخاص فرق مىكند و توزيع چيزها وقتى دادگرانه است كه ارزش همه چيز متناسب با ارزش كسى باشد كه آن را دارا شده است.(ر.ك. به سياست، ارسطو، ترجمه حميد عنايت، نشر نيل۱۳۳۷ ص۱۲۱)؛
در برخي نظرياتي كه بهجهت تئوريسازي براي عدالت ارائه شده است، از شاخصة “فرصتسازي برابر” بهعنوان جوهرة عدالت ياد ميشود، اين تئوري حداقل براي يك سوال بايد پاسخي منطقي داشته باشد تا انسجام آن از بين نرود، سوال اين است كه:براي كساني كه از نظر توانايي و امكانات، ضعيفتر از بقيه هستند، در فضاي فرصتهاي برابر چه بهره و نصيبي وجود دارد؟
تعریف پیشنهادی و مختار عبارتست از:
عدل، نسبتي ميان امكانات و نيازها وهزينههاست كه سبب شود همة عناصر مرتبط با موضوع بتوانند بهسوي كمال طبيعي خودحركت كنند(اِعطَاءُ كُلِْ ذِيحَقّ حَقَّه). اين تعريف حاوي موارد زير است:
انحصار به انسان ندارد، محيطزيست وموجودات مرتبط با زندگي انسان را نيز در برميگيرد. (عدلِ شبكهاي)
شاخصة “هر چيزي حداقل بهاندازة نيازش، بهره ببرد و حداكثر به اندازة توانش از او خواسته شود” را در بردارد.
به شاخصة فوق محدود نشده و به شاخصة”حركت به سوي رشد و كمال” نيز توسعه يافته است.
شاخصة “بهفعليت درآمدن قوا واستعدادها” را ارائه كرده است.
ميان نيازهاي صادق و كاذب، قواي مثبت و منفي تمايز داده است.
هدفمدار است.
امنيت كار و سرمايه را تواماً در بردارد.
ضرورت توازن ميان رعايت حقوق فرد و حقوق جمع راارائه نموده است.(هويّت توازنگرايانه)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
۱. در صورت پذیرش مفهوم فوق از عدالت، «عدل» باید بهصورت «شبکهای» باشد. «عدل شبکهای» یعنی:
یعنی: هر کسی هر تصمیمی میخواهد بگیرد باید نفع و ضرر جسم، فکر و روح، محیط، دیگران و ابدیت را باید محاسبه کند و بدون در نظر گرفتن یکی از موارد فوق، تصمیم «عادلانه» نگرفته است و رفتار عادلانه نخواهد داشت.
۲. دين، انسان را بهسوي لمس و احساس علم، قدرت و حيات نامحدود (ورود در جهانهاي آسماني و اتصال به خدا) ميخواند. انسان در شبكة متعامل هستي زندگي ميكند و براي اينكه بتواند لمس و احساسي را در درون خود ايجاد كند مجبور است عوامل و متغيرهاي فردي (بدني، فكري، احساسي) و جمعيِ مرتبط با موقعيتِ خود را تنظيم كند؛ بر اين اساس، بدون برنامه براي زندگي فردي و جمعي از رسيدن به هدف محروم خواهد شد؛ چگونگي تنظيم متغيرهاي فوق، نيازمند اطلاع از متغيرهاي ماورايي و كميّت و كيفيت تاثيرآنها در متغيرهاي دنيايي است؛ اديان، با احاطه بر اين متغيرها، براي حركت انسان به سوي اين هدف، دستورالعملهايي دادهاند؛ اين دستورالعملها برآيند حركت انسان را در شبكة هستی، بهسوي هدف قرار ميدهد؛ چنين برآيندسازي بهوجود آورندة عدل است.
بنابراين ميتوان گفت: از منظر برونديني، هدف نهايي دين، شهود خدا(موجود بينهايت)است و هدف مياني دين، برقراري عدلِ شبكهاي در هستي است.
برنامه اجرايي براي رسيدن به اين اهداف، نيازمند وجود مقدمات و زمينههايي است كه عقل، آنها را بهعنوان جزءالعلّه ضروري ميبيند كه عبارتند از: بقاء و سلامت «نفس و نسل»، بقاء و سلامت «عقل و فكر»، بقاء و سلامت «دين»، بقاء و سلامت «اجتماع»، بقاء و سلامت «محيط». بنابراین برای دستیابی به الگوی پیشرفت باید شاخصها و فرآیندهای تحقق «عدالت فردی، عدالت جمعیتی، عدالت عقلانی، عدالت علمی، عدالت برنامهای، عدالت اجتماعی، عدالت محیطزیست» و کلیه عدالتهای مضاف، تعیین شوند.
نتیجه بحث در محدوده «آزادی» = آزادی مشروط به عدل شبکهای است = آزادی عادلانه و نَه آزادی مطلق کلیه گفتگوها و اختلافاتی که درباره آزادی صورت میگیرد در حقیقت در مورد عادلانه یا ناعادلانه بودن «حَدّ و قید» ی است به آن زده میشود و برای رسیدن به نتیجه بحث در این باره، باید «ضرر و مفسده» یک عمل اثبات شود تا بتوان ارتکاب آن را ممنوع ساخت و آزادی را محدود کرد.
در علم «اصول فقه» قاعدهای با نام «اصاله البرائه» بیانکننده همین مطلب است که اصل، بر عدم تعلّق تکلیف به افراد است مگر اینکه دلیلی قطعی، تعلق تکلیف را ثابت کند.